برگزیده های پرشین تولز

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
روزگارم این است:
دلخوشم با غزلی

تکه نانی، آبی

جمله ی کوتاهی

یا به شعر نابی

و اگر باز بپرسی گویم:

دلخوشم با نفسی

حبه قندی، چایی

صحبت اهل دلی

فارغ از همهمه ی دنیایی

دلخوشی ها کم نیست، دیده ها نابیناست...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
از، با دلِ گرفته در هوای تو
شعر تازه‌ای سروده‌ام برای تو

باز هم به یاد خنده‌های ساده‌ات
باز هم به یاد اشک بی‌ریای تو،

رو به روی آسمان نشسته‌ام، تهی‌ست
بی‌نوازش صدای آشنای تو

مثل لحظه‌ای که رفته‌ای و بعد از آن
مانده روی برفِ کوچه، جای پای تو

من دلم هنوز بوی عشق می‌دهد
عطر ساده و صمیمی صدای تو

گرچه قلبم از هجوم غصه‌ها پُر است
گرچه نیستند هیچ‌یک، سزای تو،

غصه‌های تو تمامشان از آن من
شعرهای من، تمامشان برای تو
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در زمانی که وفا
قصه ی برف به تابستان است
و صداقت گل نایابی است
و در آیینه ی چشمان شقایق ها نیز
عابر ظالم و بی عاطفه ی غم جاریست
به چه کس باید گفت
با تو خوشبخت ترین انسانم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دل بيتاب من ‌، با ديدنت آرام مي گيـرد
اگـر دوري ز آغوشـم ، نگاهم كا م مي گيـرد
مرا گر مست مي خواهي ، نگاهت را مگيـر از من
كه دل از سـاقي چشمـان مستت جام مي گيـرد
تو نوشين لب ميـان جمع ، خاموشي ، ولي چشمـم
ز هـر موج نگاه دلكشت پيغـام مي گيـرد
 

AMD.POWER

مدیر بخش کامپیوتر
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,097
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
وقتی که تو نیستی
من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را
گریه می کنم
فنجانی قهوه در سایه های پسین،
عاشق شدن در دی ماه
مردن به وقتِ شهریور
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لای لای مادرانه تو را می طلبند.
"سید علی صالحی"
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
203
لایک‌ها
321
بعد از مرگم،

قلبم را جدا از من خاک کنید

من و دلم هیچ گاه

آبمان توی یک جوی نرفت...
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
203
لایک‌ها
321
فــــــرهادها

را دربیستـــــون کشتیم

ودرکتــــاب تاریخ ازاو به نیکی یاد می کنیم

تا ثابــــت کنیم حتـــی در

عشـــــــق

هم مــــــــرده پرستـــــیم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کاش میشد هیچکس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو می مانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دست های تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا می رسی

کاش روز دیدنت فردا نبود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد

جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم

ندانسته آلوده شدم، نشناخته وابسته شدم

و نخواسته رانده شدم
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
ای همت هستی زتو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
آنچه تغیر نپذیرد توئی
وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست
ملک تعالی و تقدس تراست
هر که نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به

ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
پیش تو گر بی سر و پای آمدیم
هم به امید تو خدای آمدیم
یارشو ای مونس غمخوارگان
چاره کن ای چاره بیچاره‌گان
قافله شد واپسی ما ببین
ای کس ما بیکسی ما ببین بر که پناهیم توئی بی‌نظیر
در که گریزیم توئی دستگیر
جز در تو قبله نخواهیم ساخت
گر ننوازی تو که خواهد نواخت
درگذر از جرم که خواننده‌ایم
چاره ما کن که پناهنده‌ایم نظامی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تاسیان

خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
مثل ِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم اه کشید
زود بر خواهد گشت
ابری آهسته به چشم لغزید
و سپس خوابم برد
که گمان داشت که هست اینهمه درد
در کمین ِ دل ِ آن کودک ِ خرد ؟
آری آن روز چو می رفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی دانستم
معنی هرگز را
تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم، آه !

هوشنگ ابتهاج
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اتش عشق
سوز جان بگذار و بگذر
اسير وناتوان بگذار و بگذر
چو شمعي سوختم از آتش عشق
مرا آتش بگذار و بگذر
دلي چون لاله بي داغ غمت نيست
بر اين دل هم نشان بگذار و بگذر
مرابا يك جهان اندوه جانسوز
تو اي نامهربان بگذار و بگذر
دوچشمي را كه مفتون رخت بود
كنون گوهرفشان بگذار و بگذر
درافتادم به گرداب غم عشق
مرا در اين ميان بگذارو بگذر
به او گفتم حميد از هجر فرسود
به من گفتا : جهان بگذار و بگذر

  • حميد مصدق
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
32
محل سکونت
shangri
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ
ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺗﭙﺪ ،
ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ
ﮐﻪ ﻗﺪﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ،
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺍﻧﺴﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ،
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻮﯼ
ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﺸﻤﯽ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﺪ...
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
بعضـــــــــ ی وقــــت ها
یـکی
طوری میسوزونتت کــــــ ه
هزار نــــــفر
نمیتونن خامـــــوشت کنن....
... .........بعضی وقـــــــت هــ ـا
یکی
طوری خاموشت میــکـنـــــــ ه که
هزار نفر
نمیتونن روشنتــــــــ كنـــ ـ ــن.
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
درد عادت شد و سروم به شکستن خو کرد
پنجره نیز درین فصل به بستن خو کرد

آنچنان واژه این شهر پر از نامردیست
که دل عاشق من هم به نبستن خو کرد
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
203
لایک‌ها
321
گاهی بدون گریه، بغض، داد و هوار ...

باید قبول کنی فراموش شدی ...

همیـــــــن ...
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
203
لایک‌ها
321
نامـــــــــــردها ...

چنــــــــــد بغـــــــض به یک گـــــــــلو ؟!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ای کاش که کاشانه ی من زیر پرت بود
ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود

من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز
ای کاش که از حال دل من خبرت بود.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
بالای خود در آینه چشم من ببین
تا با خبر ز عالم بالا کنم ترا
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله گاه مومن و ترسا کنم ترا
خواهم شبی نقاب ز رویت برافکنم
خورشید کعبه ، ماه کلیسا کنم ترا
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم ترا
رسوای عالم شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم ترا
 
بالا