اعتماد پنج شنبه:
جواني پس از كشتن همسرش در گورستان خودكشي كرد
گروه حوادث، معصومه ملكي )كرج
مرد جواني كه دو ماه قبل بطور توافقي از همسر خود جدا شده بود، به منزل پدرزنش رفت تا از او بخواهد بار ديگر زندگيشان را از سر بگيرند، اما زن تمايلي براي بازگشت نداشت و از مرد مي خواست تا او را به حال خود رها كند. در همين موقع مرد جوان وقتي ديد كه همسر سابقش با او نميآيد با ضربات متعدد چاقو او را از پاي درآورد و پس از مجروح كردن مادرزنش فرار كرد، اما چند روز بعد پليس با جسد اين مرد جوان روبرو شد كه در گوشه يكي از قبرستانهاي قزوين خود را حلقآويز كرده بود.
عصر روز ششم خردادماه يكي از اهالي شهرك زنبق عظيميه كرج با مركز فوريتهاي پليسي 110 تماس گرفت و خبر داد كه يك ساعت قبل دختر 24 ساله مستاجرش بهنام «كبرا احمدي» با ضربات چاقوي شوهر سابق خود به قتل رسيده و مادرش هم با اصابت يك ضربه چاقو مجروح شده است. ماموران بلافاصله در محل حادثه حاضر شدند و مادر كبرا را به بيمارستان انتقال دادند. اين زن پس از عمل جراحي بهبود يافت و چند روز بعد بهعنوان شاهد قتل دختر جوان به اداره آگاهي احضار شد.
اين زن در حاليكه بشدت ميگريست به پليس گفت: هشت ماه قبل بههمراه خانوادهام براي شركت در مجلس عروسي يكي از اقوام از كرج به شهرستان قزوين رفتيم و براي اولينبار رضا را آنجا ديديم.
چند هفته بعد رضا به همراه خانواده يكي از اقوامش براي خواستگاري از دخترم كبرا آمدند و بعد از رفت و آمدهاي پياپي، مراسم خواستگاري شكل گرفت و بعد از گذشت دو ماه كبرا و رضا با هم ازدواج كردند.
در ماههاي اول زندگي مشكلات آنچناني نداشتند ولي بعد از مدت كوتاهي از سوي يكي از آشنايانمان باخبر شديم كه رضا قبل از ازدواج با دخترم دوبار ازدواج كرده و از همسر اولش پسر 12 سالهيي دارد كه پيش مادر رضا در ابهر زندگي ميكند. از وقتيكه دخترم كبرا از اين موضوع اطلاع پيدا كرد اختلاف او با شوهرش شروع شد.
رضا مرتب دخترم را كتك ميزد و به او خرجي نميداد.
رضا در محل كارش مرتب حاضر نميشد و به همين خاطر كارفرمايش او را اخراج كرد. مشاجره دختر و دامادم به حدي رسيد كه ديگر زندگيشان قابل تحمل نبود تا اينكه يكماه قبل تصميم گرفتند بطور توافقي از هم جدا شوند و هر يك بهسوي زندگي خودشان بروند. دخترم به منزلمان آمد و بعد از گذشت چند روز به دفترخانه شماره هفت قزوين رفتيم و او با بخشيدن مهريهاش از رضا طلاق گرفت.
يك هفتهيي از جدايي آنها نگذشته بود كه رضا با منزلمان تماس گرفت و تهديد كرد كه كبرا بايد به سر زندگياش برگردد، وگرنه اسيد ميآورد و او را به قتل ميرساند. از ترس تهديدهاي پياپي رضا منزلمان را عوض كرديم و به يك خانه اجارهيي در عظيميه رفتيم تا او ديگر به سراغمان نيايد.
چند شب قبل محمد، برادر رضا كه از طريق يكي از آشنايان تلفن ما را گرفته بود، با منزلمان تماس گرفت و از ما خواست تا مراقب دخترمان باشيم چون رضا قصد كشتن او را دارد.
ظهر جمعه داماد بزرگم با زن و بچهاش و خانواده يكي از اقوام ميهمان منزل ما بودند. من و كبرا براي بدرقه چند ميهمان به حياط رفتيم، بعد از رفتن آنها كبرا براي خريد به سوپر محلهمان رفت و هنوز من از پلهها بالا نرفته بودم كه با صداي شنيدن جيغ كبرا به حياط دويدم و از حياط كه بيرون آمدم رضا را ديدم كه در كنار خيابان با يك دست چاقويي زيرگلوي دخترم گرفته بود و با دست ديگرش موهاي او را ميكشيد و پياپي فرياد ميزد كه «بايد با من بيايي وگرنه ميكشمت» با سروصداي ما دامادم كه ميهمان بود بيرون دويد و من و او با حرف زدن از رضا خواستيم تا آرام بگيرد و به قزوين برگردد و به زندگي دختر ما كاري نداشته باشد، برادرش هم در كوچه كشيك ميداد. آرام به سمتش رفتم كه يكدفعه رضا شروع به فحاشي كرد و ضربه چاقويي به پهلويم زد كه به گوشهيي افتادم.
يكدفعه من را رها كرد و با ضربات متعدد چاقو به جان كبرا افتاد كه دخترم با پيكر آغشته در خون نقش زمين شد و رضا و برادرش فرار كردند.
با صداي جيغ و فريادم همسايهها و پسرم بيرون دويدند و به تعقيب آنها پرداختند و من و دخترم را هم با ماشين صاحبخانهام به بيماستان منتقل كردند ولي دخترم مرده بود.
مرگ رضا
كارآگاهان جنايي كرج پس از كسب نيابت قضايي از سوي علي بصيرنيا، بازپرس شعبه 9 دادسراي كرج براي دستگيري رضا و برادرش به شهرستان قزوين سفر كردند.
محمد، برادر قاتل در منزلشان در قزوين شناسايي و دستگير شد كه او را براي بازجويي به آگاهي كرج انتقال دادند.
محمد در بازجويي به پليس گفت: چند روز قبل بههمراه برادرم رضا از قزوين براي ديدن كبرا به كرج آمديم. سري به منزل قبليشان زديم ولي از آنجا اسبابكشي كرده و رفته بودند. بعد از پرسوجوي زياد از خويشاوندان،آدرس و شماره تلفن منزل جديدشان را پيدا كرديم. رضا از دوري همسرش رنج ميبرد و آمده بود او را براي زندگي دوباره برگرداند.
ظهر جمعه به كنار خانهشان رسيديم و ديديم جلوي در مشغول خداحافظي با ميهمانانشان هستند، مادر كبرا به خانه برگشت و خودش بهسمت سوپر محلهشان رفت.
من سركوچه ايستاده بودم و كشيك ميدادم كه رضا جلوي كبرا را گرفت و شروع به صحبت با وي كرد، اما كبرا شروع به فرياد زدن كرد و از برادرم خواست تا كاري با او نداشته باشد و او را به حال خودش رها كند.
يكدفعه ديدم كه مشاجرهشان بالا گرفت، برادرم چاقويي را از جيبش درآود، كبرا به محص ديدن چاقو پا به فرار گذاشت و به طرف منزلشان دويد و رضا هم به دنبالش رفت. مادرش با شنيدن فريادهاي او سر رسيد و برادرم موهاي كبرا را گرفت و چاقو را زير گلويش گذاشت.
مادرزن سابقش شروع به فرياد و كمك خواستن كرد كه برادرم به سمتش حمله كرد و با چاقو ضربهيي به پهلويش زد كه در گوشهيي افتاد، بعد هم چندين ضربه به كبرا زد و او غرق در خون بر روي زمين افتاد. در همين موقع من و رضا پا به فرار گذاشتيم و متوجه چند نفر شديم كه در تعقيب ما هستند. بهطرف باغي رفتيم و خودمان را به نزديكيهاي رودخانه كرج رسانديم كه آنها ما را گم كردند.
بعد به ميدان كرج آمديم و يك اتومبيل را بهسمت سبزه ميدان قزوين بطور دربست كرايه كرديم. آن شب را منزل خواهرم مانديم و صبح روز بعد به سمت باغي در سلطان آباد قزوين رفتيم و در آنجا از هم جدا شديم.
رضا فقط به من گفت: «بعد از كبرا من ديگر نميخواهم زنده بمانم، خودم را ميكشم. بعد از پيدا شدن جنازهام پليس را خبر كن.»
پليس همچنان در جستوجوي )رضا( قاتل فراري بود تا اينكه از سوي كارآگاهان جنايي قزوين خبر رسيد كه رضا در نزديكي گورستان قزوين خود را با طناب حلقآويز كرده است.
كارآگاهان جنايي كرج پس از عزيمت دوباره به شهرستان قزوين با جسد بيجان رضا روبرو شدند، در دست او نامهيي پيدا كردند كه علت و انگيزه قتل زن سابقش را اينگونه نوشته بود: «دوران سختي را در زندگيام سپري كردهام و در دو مرحله ازدواجم ناموفق بودم تا اينكه بعد از ازدواج با كبرا گمان كردم كه رنگ آسايش را خواهم ديد.
اما بعد از گذشت چند ماه كبرا مطلع شد كه من دو بار ازدواج كردهام و بناي ناسازگاري را گذاشت همين امر باعث اختلافمان شد و تصميم گرفتيم توافقي از هم جدا شويم، بعد از گذشت يك هفته، تنهايي و دوري از او برايم بشدت عذابآور شده بود. به منزلشان رفتم و با خود گفتم حتي با تهديد او را برميگردانم.
چاقويي را در جيبم گذاشتم و به كرج آمدم، اما كبرا با ديدنم داد و فرياد راه انداخت كه با چاقو به جانش افتادم...
و حالا كه او نيست، من خودم را ميكشم تا پيش او بروم.»
--------ماجراي 4 مورد آدمربايي توسط اشرار
در پي چند مورد گروگانگيري توسط اشرار و قاچاقچيان كه در زاهدان اتفاق افتاد، نيروي انتظامي اقدامات گستردهيي را براي مبارزه با اين گونه تبهكاران آغاز كرده است. يكي از گروگانها كودك يك سالهيي بود كه افراد مسلح اين بچه شيرخواره را از داخل خانهيي درزاهدان ربوده بودند.
به گفته سرهنگ ملك صياد ملاشاهي، فرمانده انتظامي زاهدان، در روز شانزدهم خردادماه، دو نفر موتورسوار وارد منزلي در خيابان دانشگاه زاهدان شدند و كودك شيرخواره را در برابر چشمان مادرش ربودند و سپس فرار كردند.
گروگانگيران روز بعد با اين خانواده تماس گرفتند و براي آزادي فرزندشان يك ميليارد ريال پول نقد خواستند. گروگانگيران گفتند: اين مبلغ پول بايد توسط يكي از صرافيهاي شهر به شهر زرنج در استان نيمروز افغانستان حواله شود و اگر پولها در زمان تعيين شده به افغانستان حواله نشود، به دو ميليارد ريال افزايش خواهد يافت. ربايندگان همچنين والدين كودك را تهديد كردند اگر جريان را به پليس خبر بدهند و يا پول درخواستي پرداخت نشود، كودك شيرخواره را ميكشند و داخل چاه مياندازند...!
فرمانده انتظامي زاهدان گفت: پس از ربوده شدن كودك، پليس در جريان واقعه قرار گرفت و ماموران آگاهي و اطلاعات فرماندهي انتظامي زاهدان، پيگيري اين حادثه را آغاز كردند. پدر كودك نيز گفت: از آنجا كه احتمال ميداديم آدمربايان تهديد خود را درباره كشتن كودك عملي كنند با فروش اتومبيل و كمكدوستان و اقوام و همسايگان، يك ميليارد ريال تهيه و آماده تحويل به ربايندگان كرديم.
دومين آدمربايي
سرهنگ ملاشاهي ميگويد: دو ساعت پس از ربوده شدن كودك شيرخواره، به نيروي انتظامي گزارش رسيد كه پسر بچه 12سالهيي را هم با همين شيوه از مقابل منزلشان در زاهدان ربودهاند و ربايندگان بابت آزادي اين پسر بچه، از خانوادهاش درخواست يك ميليارد ريال پول نقد كردهاند.
اين آدم ربايان، از خانواده پسر بچه خواسته بودند كه پولها را از طريق يك صرافي به پاكستان حواله كنند. خانواده اين پسر بچه بدون آنكه جريان را به پليس خبر دهند، مبلغ 23 ميليون تومان توسط يك صرافي به محل مورد نظر قاچاقچيان در پاكستان حواله كردند و براي پرداخت بقيه پول هم خواستار مهلت شدند. براي شناسايي و دستگيري اين ربايندگان هم، گروههاي عملياتي پليس با لباس مبدل وارد عمل شدند و سراسر شهر زاهدان را زير نظر گرفتند تا اينكه يكي از گروگانگيران موتور سوار را هنگام رها كردن پسر بچه تعقيب كردند.
ماموران در جريان تعقيب اين موتور سوار، متوجه شدند كه وي وارد خانهيي شد. بلافاصله اين خانه به محاصره درآمد و 3 نفر از آدم ربايان دستگير شدند.
با اعترافات دستگيرشدگان و اطلاعات به دست آمده از پسرنوجوان، تعدادي از خانههاي مشكوك مورد بازرسي قرار گرفت و ماموران در يكي از اين منازل، دو زن را كه نگهداري نوجوان 12 ساله را به عهده داشتند ، دستگير كردند.
نجات كودكي شيرخواره
فرمانده انتظامي زاهدان گفت: در ادامه اين عمليات، ماموران موفق به شناسايي محل نگهداري كودك شيرخواره در خيابان بدر زاهدان شدند و ديروز پس از محاصره اين خانه، درگيري مسلحانه بين پليس و آدمربايان شروع شد.
ماموران در پايان اين عمليات مسلحانه سه نفر از آنان را دستگير كردند و چهارمين نفر كه قصد فرار داشت با شليك گلوله مجروح شد و به دام افتاد.
ماموران، كودك شيرخواره را نيز كه در اين خانه نگهداري ميشد، تحويل والدينش دادند.
مادر اين كودك شيرخواره ميگويد: وقتي فرزندم را تحويل گرفتم هيچ مشكلي نداشت اما از شب گذشته دايماص با بيقراري گريه و ناله ميكند. به نظر ميرسد كه گروگانگيران در اين مدت، براي ساكت كردن كودك، به او مواد مخدر ميخوراندند. براي روشن شدن اين موضوع قرار است پزشكان از كودك شيرخواره آزمايش به عمل آورند.
دو گروگان ديگر
سرهنگ ملاشاهي از دو آدمربايي ديگر توسط اشرار و قاچاقچيان خبرداد. وي گفت: چند روز قبل هم در شهر زاهدان، فردي توسط اشرار ربوده شد و در اين رابطه دو آدمربا دستگير شدند.
ضمناص قاچاقچيان مردي را در كرمان ربوده و براي باج خواهي او را به زاهدان انتقال داده بودند كه ماموران در جريان يك عمليات موفقيتآميز، اين گروگان را هم آزاد كردند.به گزارش خبرنگار ما، بيشتر اين آدمرباييها توسط قاچاقچياني انجام گرفته كه تبعه كشور افغانستان هستند و اين عده معمولاص در امر مواد مخدر و قاچاق انسان فعاليت ميكنند و داراي شبكههاي مشتركي در افغانستان و پاكستان هستند.
رنگ موي خارجي به صورت زني آسيب رساند
گروه حوادث: زني كه با استفاده از يك رنگ موي خارجي، پيشاني و صورتش بشدت متورم شده بود، با مراجعه به شعبه 272دادگاه حقوقي تهران عليه شركت وارد كننده رنگمو شكايت كرد. اين زن جوان به قاضي گفت: چندي پيش براي خريد رنگ مو به يك فروشگاه رفتم. فروشنده از رنگ مو بسيار تعريف كرد و من هم خريدم، اما وقتي از اين رنگ مو استفاده كردم چند ساعت بعد پيشاني و صورتم بشدت متورم شد بطوري كه حتي چشمانم را نميتوانستم باز كنم، فوراص به بيمارستان رفتم و چند روز بستري شدم كه در آنجا موهايم ريخت و مشخص شد رنگ مو فاسد بوده است.
حالابه دادگاه آمدهام تا از شركتي كه اين نوع رنگ موهاي فاسد را وارد كشور ميكند ، شكايت كنم.
با ثبت اين شكايت، ماموران با صدور دستور قضايي، به تحقيق درباره اين شركت كه اجناس بهداشتي فاسد را وارد ايران ميكند، پرداختند.
--------اعترافات يك مرد جوان در دادگاه: چرا يك جراح قلب را كشتم
گروه حوادث: حكم قصاص مردي كه يك پزشك را به قتل رسانده بود، از سوي شعبه 71 دادگاه تهران صادر شد.به گزارش خبرنگار ما، در سال 78 طي تماس تلفني به بازپرس ويژه قتل اطلاع دادند كه يك پزشك جوان را در خانهاش كشتهاند.
ماموران بلافاصله در محل جنايت در منطقه كامرانيه شميران حاضر شدند و در بررسي اوليه مشخص شد اين پزشك 32 ساله را پس از وارد آوردن چند ضربه با مجسمه برنزي بر سرش، خفه كردهاند و اتومبيل پرشيايي را كه متعلق به او بوده از داخل حياط به سرقت بردهاند. مقتول، دكتر نصرت محبي نام داشت و تنها زندگي ميكرد.
ماموران جستوجوي خود را براي شناسايي و دستگيري قاتل آغاز كردند و طي تحقيقات ويژهيي روشن شد كه مرد جواني چند ماه قبل بهعنوان خدمتكار به اين خانه رفت و آمد داشت، اما دكتر محبي بخاطر برخي مسائل با وي اختلاف پيدا كرده و از چند روز قبل او را جواب كرده بود.
پس از چند روز تعقيب، ماموران اين مرد جوان را در منطقه جنوب تهران شناسايي و دستگير كردند.
وي ابتدا از قتل دكتر جوان اظهار بياطلاعي كرد، اما پس از بازجويي فني پليسي لب به اعتراف گشود و گفت: بخاطر بيماري قلبي كه داشتم به دكتر محبي )پزشك قلب( مراجعه كردم و ضمن معاينه، ماجراي زندگيام و سختيهايي را كه كشيده بودم براي او شرح دادم، دكتر از من خواست كه هفتهيي سه روز به خانهاش بروم و كارهايش را انجام بدهم و من هم قبول كردم. ساعتهايي كه در خانه دكتر بودم كارهاي خانه را انجام ميدادم. يك روز در كمد اتاق دكتر چند عدد سكه و مقداري دلار ديدم و در يك لحظه وسوسه شدم، با خودگفتم دكتر مرد ثروتمندي است از اينرو با برداشتن چند دلار و سكه ورشكست نميشود، اما نميدانستم اين سرقت سرنوشت شومي برايم پيش ميآورد.
همان روز دكتر متوجه سرقت سكهها و دلارها شد و از من خواست كه ديگر به خانهاش نروم.
به او گفتم كه سرقت كار من نيست، اما او كيف مرا گشت و سكهها و دلارها را پيدا كرد. از اين رو ترسيدم و با يك مجسمه برنزي بر سرش كوبيدم كه افتاد. بعد گلويش را گرفتم و آنقدر فشار دادم كه چشمانش سفيد شد. پس از كشتن دكتر، سوييچ ماشينش را برداشتم، سوار اتومبيل شدم و از آن خانه بيرون رفتم...
پس از اين اعترافات پرونده براي رسيدگي به شعبه 71 دادگاه فرستاده شد و حكم قصاص اين مرد قاتل ديروز از سوي قاضي محمدي صادر شد.
---------- باز خواني پرونده باند آدمرباييكبير در سلول مخوف چه گذشت
باز خواني پرونده باند آدمرباييكبير
در سلول مخوف چه گذشت
اعضاي باند كبير، افرادي بودند كه با ايجاد يك بازداشتگاه خصوصي، طعمههاي خود را در خيابانها ميربودند و در سلول انفرادي به آزار و شكنجه آنان ميپرداختند تا اخاذي كنند. سر دسته اين باند يكي از كارمندان برجسته وزارت كشور بود كه با همدستي چند زن و مرد، ازجمله يك سرگرد بازنشسته و دو پاسدار اقدام به آدمربايي در تهران ميكردند.
در شماره گذشته قسمت اول يكي از ربوده شدگان را خوانديد كه گفت: چند نفر به عنوان مامور اطلاعات مرا در شهرك ژاندارمري ربودند و پس از انتقال به مكاني مرا مدت 21 روز در يك سلول زنداني كردند. وي گفت: هنگامي كه مرا با اتومبيل ميبردند با مشت و لگد به جانم افتادند بطوري كه خون از دهانم به روي لباسم پاشيد... و اكنون دنباله ماجرا ...
در سلول انفرادي
دوباره راه افتادند. در اينجا بود كه يقين حاصل كردم كه آنها نبايد مامور باشند. يكدفعه به فكر افتادم كه از ماشين بيرون بپرم و اگر آنها قصد دزيدن ماشينم را دارند، ماشين را ببرند، ناگهان در ماشين را باز كردم در حال حركت بود كه بيرون پريدم، پاشنه پايم زير چرخ عقب اتومبيل ماند و كفشم تكهتكه شد، بطوريكه پاشنه پايم تا چند ماه درد شديدي داشت. آنها چند قدم جلوتر ايستادند و دنده عقب به من رسيدند. با مشت و لگد، دست و پايم را گرفتند و به زور به داخل ماشين انداختند. خيلي ترسيده بودم. انگار كه هيچ رمقي براي فرار و داد كشيدن نداشتم. آنها يك چراغ گردان بالاي ماشين گذاشتند و تهديد كردند كه اگر به داخل صندوق عقب نروم مرا ميكشند. هر كدام اسلحهيي درآوردند و گفتند، ما حق تير داريم و راحت ميتوانيم بكشيمت. من هم به التماس افتادم و آنها چشمبندي به صورتم بستند، سرم را كف ماشين چسباندند و تنم را روي صندلي خواباندند. آنكه عقب ماشين نشسته بود، سرم را محكم چسبيد و پاهايش را روي گردنم گذاشت.
در آن هواي گرم تابستاني ساعتها راه رفتيم ولي با چشمهاي بسته نميتوانستم بفهمم كه در چه مسيري هستيم. آنها در راه مرتبا سوالاتي از قبيل شكيات نماز و غيره از من ميكردند و من شديدا دچار تنگي نفس شده بودم، تا اينكه ماشين را نگهداشتند. با چشمهاي بسته مرا داخل ساختماني بردند و لباسهايم را در آوردند و در يك انفرادي انداختند و رفتند.
سلولي تنگ بود كه حدود هفت وجب طول و چهاروجب عرض داشت كه حتي موقع خوابيدن و دراز كشيدن با مشكل روبرو بودم، حالا فكر كنيد 21 روز در چنين سلولي تار و تنگ و تاريك زنداني شدن و بيحركت ماندن، با آن عذابها و شكنجههاي روحي و رواني يعني چه.
آنها مرتب مرا تهديد ميكردند كه صدايم را در نياورم، با اينكه اصلا صدايي از من در نميآمد و روزهاي زيادي ميشد كه آنقدر منتظر ميماندم تا مرا به دستشويي ببرند و آنها نميآمدند، مرتب تهديدم ميكردند كه اگر صدايم دربيايد مرا به طبقه پايين ميبرند و از پنكه سقفي آويزان ميكنند و من از ترس، صدايم در نميآمد و اگر مثلا قرار بود ظهر بيايند مرا به دستشويي ببرند، شب ديرهنگام ميآمدند. ديگر ساعت و زمان از دستم خارج شده بود. آنقدر فشار بر من وارد ميشد كه همه چيز فراموشم ميشد و ثانيهشماري ميكردم. آنقدر بالا و پايين ميپريدم و تحمل ميكردم تا آنها بيايند، بطوري كه بعد از آزادي كليههايم دچار آسيب شد.آنها راديويي را پشت در سلول گذاشته و صداي آن را چنان زياد و بلند كرده بودند كه غيرقابل تحمل بود. اين راديو را با خط روي خط انداختن امواج پشت سلول نصب كرده بودند و صداي ناهنجار و گوشخراش از آن پخش ميشد. اين صداهاي سوت مانند چنان وحشتناك بود كه باعث ميشد اعصابم به هم بريزد. گرما از يك طرف، تشنگي از طرف ديگر همگي باعث ميشد كه نتوانم بخوابم و در مدت 21 روز اسارت فقط سه شب خوابم برد. حتي روزها چراغ بالاي در سلول را خاموش ميكردم
و چنان فضاي سلول تاريك ميشد كه هيچ چيز را نميديدم.
آنها يك روز در سلول را از پشت گل گرفتند و هر چه روزنه بود، كور شد، من شب و روز را از آن روزنهها كه نور خيلي كمي داشت را تشخيص ميدادم اما با بستن در سلول با گل و آجر، در تاريكي مطلق ماندم.
فقط بعضي وقتها از صداي راديو )كه اگر خط رو خط نميافتاد( روز و شب را تشخيص ميدادم. گل گرفتن در سلول سبب شد كه هواي آنجا بسيار گرم و خفقان آور شود و سرم را دايما به گوشه در سلول ميچسباندم تا از يك درز باريك هواي تازه تنفس كنم.
چند روز اول هر موقع كه خوابم ميبرد، به فاصله چند دقيقه به علت تنگي نفس از خواب ميپريدم و نفسم به شماره ميافتاد. انگاري كه قلبم در حال ايستادن بود و هر لحظه مرگ را جلوي چشمانم ميديدم. البته يك دفعه به نگهبان التماس كردم و گفتم كه ناراحتي قلبي دارم. او دلش سوخت و من را به سلول كناري برد كه هواكش داشت و قدري راحت شدم.تا اينكه 2 روز بعد آقاي بازپرس آمد و به نگهبان گفت: مگر نگفته بودم كه در سلول بدون هواكش باشد ؟و به نگهبان كه او را سيد ميناميد، گفت: سيد زود جايش را عوض كن و به همان سلول بدون هواكش برود، دفعه ديگر اگر حرف مرا گوش نكني برايت گزارش رد ميكنم ... و رفت.
دوباره مصيبت شروع شد.
ادامه دارد...
دزدان مسلح بهجرم سرقت از يك طلافروشي محكوم شدند
گروه حوادث:دو سارق مسلح كه صاحب يك طلافروشي را ربوده بودند بهاتهام آدمربايي و سرقت مسلحانه به هشت سال زندان محكوم شدند.
به گزارش خبرنگار ما، چندي پيش اين دو سارق مسلح به يك طلافروشي در خيابان فردوسي تهران رفتند و با تهديد اسلحه پنج كيلو طلا دزديدند. دزدان سپس صاحب طلا فروشي را سوار بر يك موتور كردند و به زيرزمين خانهيي در جنوب تهران بردند تا اينكه اين طلافروش پس از چند روز موفق شد از چنگال آدمربايان نجات يابد. وي پس از آزادي به ماموران گفت: ساعت 9 شب بود و قصد داشتم مغازهام را تعطيل كنم و به خانهام بروم. ناگهان دو موتورسوار از راه رسيدند و وارد مغازهام شدند. آنها با اسلحه مرا تهديد كردند و چند كيلو طلا از مغازهام دزديدند، بعد هم مرا به خانهيي بردند و در زيرزمين آنجا زنداني كردند.
دزدان با زور و كتك چند تراولچك به مبلغ سه ميليون تومان از من گرفتند بعد هم تهديدم كردند كه بايد صد ميليون تومان ديگر به آنها پرداخت كنم تا آزادم كنند، اما من در فرصتي مناسب موفق شدم از آن زيرزمين فرار كنم و براي شكايت به آگاهي بروم. به گزارش خبرنگار ما، پليس هر دو سارق را دستگير كرد و ديروز در شعبه 71 دادگاه كيفري تهران به هشت سال زندان محكوم شدند.
------------عاملان پخش مشروبات كشنده ، فراري هستند 40 نفر تاكنون با مصرف مشروبات مرگبار مردهاند
در پي مرگ جمعي از شهروندان شيرازي كه براثر مصرف مشروبات مرگبار جان سپردهاند رييس دادگستري فارس اعلام كرد: متهمان اصلي مشروبات الكلي مسموم هنوز فراري هستند و كساني كه تاكنون دستگير شدهاند مظنون و مشكوك به توزيع و خريد و فروش مشروبات مرگبار هستند.وي افزود: با اعلام خبر مسموميتهاي شديد تعدادي از مردم، بررسيهايي انجام گرفت و مشخص شد كه متاسفانه مسموميتها ناشي از مصرف مشروبات الكلي بوده است. در ابتداي امر 40 نفر فوت شده داشتيم كه بتدريج آمار مسمومين و فوتشدگان بالاتر رفت و در حال حاضر كل آمار مراجعان به بيمارستانها به 93 نفر رسيده است.
رييس دادگستري استان فارس گفت: تاكنون 20 نفر در رابطه با پخش مشروبات سمي دستگير شدهاند ولي تيمهاي بازجويي سرگرم تحقيق از آنها براي شناسايي عوامل اصلي هستند.وي وجود متانل را با درصد بالا در مشروبات مرگبار تاييد كرد ولي اظهار داشت: هنوز روشن نيست كه اين نوع مشروبات در داخل يا خارج توليد شدهاند.وي افزود: در سه شهرستان فسا، مرودشت و داراب نيز يك مورد مسموميت ناشي از مشروبات مرگبار وجود داشته است.يادآور ميشويم كه متانل يا الكل چوب ماده بسيار سمي است كه باعث فساد شبكههاي عصبي، كوري و مرگ افراد ميشود.
--------- شهلا به مرگ محكوم شد
راي دادگاه جنايي تهران درباره محكوميت شهلا جاهد و ناصر محمدخاني ديروز صادر شد و بر اساس اين حكم قاضي دادگاه شهلا را مستحق قصاص )اعدام با چوبه دار( تشخيص داد.
اين حكم كه در 40 صفحه و بطور كامل يعني با درنظر گرفتن تمام جزييات پرونده صادر شده است ديروز براي تايپ شدن به دفتر دادگاه فرستاده شد اما خبرنگاران كه طاقت انجام مراحل اداري و قانوني را نداشتند با استفاده از راههاي مختلف و برخي منابع آگاه حكم صادره را دريافت كردند.
درحكم نهايي، شهلا جاهد، تنها عامل قتل لاله سحرخيزان شناخته شده و قاضي دادگاه او را به قصاص محكوم كرده است.بر اساس اين راي ناصر محمدخاني هم به اتهام استعمال مواد مخدر به 74 ضربه شلاق و پرداخت 50 هزار تومان جريمه نقدي در ارتباط با مواد مخدر محكوم شده است.
اما در خصوص داشتن رابطه نامشروع با شهلا جاهد هر دو متهم تبرئه شدند چون دادگاه ادعاي آنان را مبني بر اينكه صيغه يكديگر بودند، پذيرفته است.
همچنين درمورد اتهام سرقت طلاي لاله سحرخيزان از آنجا كه شهلا منكر سرقت شده و مدركي هم دال بر انجام سرقت توسط شهلا پيدا نشده است وي از اين نظر مستحق مجازات دانسته نشده است.
با توجه به اينكه قاضي جعفرزاده اصرار داشت حكم صادره را پساز تايپ شدن و با ذكر جزييات كامل اوايل هفته آينده در اختيار خبرنگاران قرار دهد شرح جزييات كامل حكم شهلا و ناصر محمدخاني در روزهاي آينده انتشار خواهد يافت.طي تماسي كه خبرنگار «اعتماد» با عبدالصمدخرمشاهي وكيل مدافع شهلا برقرار كرد تا نظر او را در مورد حكم صادره جويا شود، وي گفت:حكم شهلا هنوز رسمي و قانوني به من ابلاغ نشده است و نميتوانم اظهارنظر كنم ولي اگر حكم قصاص شهلا ابلاغ شود حق قانوني و طبيعي موكل من است كه نسبت به حكم صادره اعتراض كند. بديهي است كليه ايرادها و مواردي را كه به پرونده دارم در قالب لايحه تجديد نظر خواهي پس از رويت دادنامه به مرجع صالحه تقديم خواهم كرد.
خرمشاهي در مورد اينكه چند درصد احتمال صدور حكم قصاص براي شهلا را ميداده، گفت:با توجه به روند دادرسي و مطالبي كه در دادگاه عنوان شد براي من غير منتظره نبود كه قاضي راي بر قصاص بدهد.براي خود شهلا هم پيش بيني اين حكم عجيب نبود به هر حال نظر قاضي دادگاه اين است و استنباط ايشان بر اين بوده كه شهلا قاتل است و قطعا براي اثبات خود به مستندات قانوني و ادله اثبات دعوا هم اشاره كرده است اما حق قانوني شهلا و بنده هم اين است كه جهات اعتراض خود را با استناد به مواد قانوني و ايرادهايي كه در جلسه دادگاه عنوان شده درقالب لايحه اعتراضيه تقديم مرجع تجديد نظر نماييم.
همچنين وي در خصوص تبرئه ناصر محمدخاني و شهلا از اتهام رابطه نامشروع گفت:ما معمولا به دنبال علت ايراد اتهام هستيم نه علت تبرئهأ با اين حال در جلسه غيرعلني روز پنجشنبه گذشته كه به اتهام رابطه نامشروع بين شهلا و ناصر رسيدگي شد من حضور نداشتم ولي هر چه بود قاضي ادعاي ناصر محمدخاني وشهلا را مبني بر جاري شدن صيغه بين آنها پذيرفته است.اين در حالي است كه ناصر محمدخاني بارها به صراحت اعلام كرده بود كه شهلا را صيغه نكرده و رابطه او با شهلا در حد يك منشي بوده است.با اين حال دادگاه با توجه به شواهد ومدارك موجود هردو را از اتهامداشتن رابطه نامشروع تبرئه كرد.
پرونده قتل لاله سحرخيزان جنجاليترين پرونده سال 81 بود كه تبعات آن تا روزهاي اخير و برگزاري جلسات جنجالي محاكمه در هفته گذشته كشيده شد و سرانجام با اعلام حكم نهايي شهلا تا حدودي پايان يافت.
-------سارقان صندوقهاي صدقات دراستان گيلان دستگير شدند
سارقان صندوقهاي صدقات دراستان گيلان دستگير شدند
ماموران نيروي انتظامي شهرستان رشت، هنگام گشتزني درحوزه استحفاظي خود، دوسارق را كه مشغول بازكردن در صندوق صدقات كميته امداد بودند، دستگير كردند .
ماموران در بازرسي از متهمان تعدادي آلات و ادوات مورد استفاده براي سرقت كشف وضبط كردند وآنان را جهت رسيدگي بيشتر به مراجع ذيصلاح انتقال دادند.
سارق كابل هاي فشار قوي با سقوط از دكل كشته شد
پيرمردي كه به همراه فرزندش قصد سرقت كابل هاي فشار قوي را داشت دچار برق گرفتگي شد و با سقوط از بالاي دكل جان خود را از دست داد.
دراولين ساعات بامداد روز يكشنبه 24 خرداد گزارشي به پاسگاه «صلحآباد دامغان» از توابع استان سمنان داده شد مبني بر اينكه مردي 60 ساله در كنار جاده فرعي روستاي «خورزان»، از بالاي تير برق سقوط كرده و جان خود را از دست داده است.
ماموران انتظامي پس ازشنيدن اين خبر بلافاصله در محل حاضر شدند و در تحقيقات اوليه دريافتند كه اين مرد تبعه افغانستان است و پس از سقوط از بالاي دكل برق مرده است.
در تحقيقات تكميلي و بازجويي از فرزند وي، مشخص شد كه پيرمرد به همراه پسرش براي سرقت كابلهاي فشار قوي اقدام به بالا رفتن ازدكل كرده بود.
يك سارق پس از 30 سال زندان
دوباره دست به سرقت زد
مردي پس از تحمل 30 سال حبس بخاطر كيف قاپي، دوباره روانه زندان شد.
ماجرا از جايي شروع شد كه خانمي به نام « زهره الف » به اداره آگاهي اصفهان رفت و ادعا كرد يك كيف قاپ با زورگيري، كيف وي و 500 هزار تومان وجه نقد داخل آن را به سرقت برده است. وي اضافه كرد چون كيف قاپ اورا تهديد كرده وي ناچار شده كيفش را دراختيارش قرار دهد . ماموران اداره آگاهي اصفهان ابتدا با اطلاعاتي كه زهره از ويژگيهاي متهم در اختيار آنان گذاشته بود، به چهرهنگاري از اين كيفقاپ پرداختند و او را دستگير كردند.وي كه «كمالح» نام دارد در بازجوييها اعتراف كرد كه قبلاص، به علت ارتكاب به جرايم گوناگون به 30 سال حبس محكوم شده كه پس از آزادي از زندان به اين سرقت دست زده است.
وي پس از اعتراف به جرم خود و تحويل 500 هزار تومان وجه نقد به سرقت رفته، دوباره روانه زندان شد .
------------