چه حیف تاپیک اصلا جلو نرفته تو این یک سال !!!!
اما ماجرای من ادامه پیدا کرد
سه ماه پیش با همون مورد تو فامیل که سال قبل بهم نه گفته بود قرار گذاشتیم جوونای فامیل رفتیم بیروننن و اونجا بود که خواهرم آمارشو دراورد که نفر قبلی من که رفته بوده خواستگاریش منتفی شده ! منم از خدا خواسته تصمیم گرفتم دوباره پیشنهادمو مطرح کنم ! یک ماه صبر کردم تا امتحانات دانشگاه تموم بشه و با خیال راحت برم سمتش . بعد از یه مدت که تو تلگرام چت میکردیم باز هم مثل پارسال طوری رفتار میکرد و منو تحویل میگرفت که انگار بدش نمیاد !!!
منم وقتی این رفتارو دیدم تصمیم گرفتم پاشم برم اصفهان و حضوری پیشنهادمو مطرح کنم ! با یکی از رفقا یه روزه رفتیم اصفهان و من باهاش حرف زدم . تو تمام مدت که داشتم پیشنهادمو مطرح میکردم به افق خیره شده بود...
اخرش ازم دو روز وقت خواست که فکر کنه و بعد جواب بده و منم طبیعتا قبول کردم
روز بعد ساعت 9 10 شب بود که تو تلگرام پیام داد و گفت منم تورو دوست دارم ولی مشکلی هست که نمیتونیم ازدواج کنیم . گفت من سال قبل هم بهت حسایی داشتم ولی یکی زودتر از تو اومد منم جدی ش گرفتم ولی بعدا فهمیدم ادم درستی نیست . من هرچی اصرار کردم دلیلشو که نمیتونیم ازدواج کنیم باهم رو بهم نگفت ! شروع کرد بهونه اوردن
به دروغ گفت خواستگار دارم بعد گفت الکی گفت خانوادم مخالفن در حالی که اصلا از پیشنهاد من خبر نداشتن ! به هر حال من گفتم مدیونی که راستشو بهم نگی
اونم گفت میترسم احساسم به تو از سر دلسوزی باشه و نمیخوام با همچین احساسی تصمیم به ازدواج بگیرم
من فکر میکنم دلیل واقعی رو نگفت بهم ولی به هر حال بعد کلی اصرار راضی شدم بیخیال بشم و دوباره یه شکست عشقی تکراری رو تجربه کردم
خب قسمت ما ام اینه دیگه ! امیدوارم این بلاها سر هیچکس نیاد