برگزیده های پرشین تولز

خاطرات فروشگاه داران اینترنتی از فروشگاه داریشون

Persiastore

کاربر فعال تجارت آنلاین
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2007
نوشته‌ها
1,728
لایک‌ها
212
سن
37
محل سکونت
persiastore
یکبار هم حدود 5 سال پیش بود تازه فروشگاه رو شروع کرده بودیم
یکی از بچه های همین انجمن که خیلی با هم تبادلات داشتیم با یه شماره ی زنگ زد که من نشناسمش- که موفق هم شد
بعد شروع کرد در مورد محصولات سوال پرسید آخر سر پرسید شما از کجا مجوز دارید و منم هنگ کردم چون اون موقع خر تو خر بود طرف ر.سیو.ر هم راحت توی نت میفروخت منم تازه کار اصلا نمی دونم مجوز و اینها چیه
افتادم به تته پته - اخرشم گفتم همکارم در جریانه
اونم خودشو اخرش معرفی کرد و ما هم یک نفس راحت کشیدیم :دی
 

-Arash-

Registered User
تاریخ عضویت
24 فوریه 2011
نوشته‌ها
3,125
لایک‌ها
2,060
محل سکونت
North Korea
طرف فکر کرده نظرسنجی برند موبایله
attachment-156882d1339106452-94257985867461124472.gif
 

1hamed

Registered User
تاریخ عضویت
5 آپریل 2010
نوشته‌ها
308
لایک‌ها
3
بسته رو خودت بردی براش
 

mha1368

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژوئن 2009
نوشته‌ها
2,442
لایک‌ها
1,033
شروع کردم به تماس گرفتن و چک کردن سفارش و آدرس برای فردا

اولین نفر:
زنگ زدم موبایل .ولی خاموش بود
زنگ زدم خونه
باباش گوشی رو برداشت
بهش گفتم پسرتون هست ش.
میگه نه..کارت چیه
گفتم یه خرید اینترنتی داشته..مجموعه ی ................
پرسید خب بفرست براش
گفتم باشه
گفت ببینم چی تو بسته هست
براش توضیح دادم
گفت به چه دردی می خوره
براش توضیح دادم
گفت چند میشه
بهش گفتم
بعد میگه نمی خواد بفرستی
به دردش نمی خوره!!!!
خوب عزیزم پس چرا میگی بفرست...5 دقیقه وقت گذاشتم برات توضیح دادم...
سفارش رو انصرافی کردیم
5 دقه بعد پسره زنگ زده میگه آقا سفارش رو بفرست
من م گفتم تموم کردیم
اینا به روح اعتقاد دارن
 

amme joon

Registered User
تاریخ عضویت
2 می 2012
نوشته‌ها
1,504
لایک‌ها
2,941
شروع کردم به تماس گرفتن و چک کردن سفارش و آدرس برای فردا

اولین نفر:
زنگ زدم موبایل .ولی خاموش بود
زنگ زدم خونه
باباش گوشی رو برداشت
بهش گفتم پسرتون هست ش.
میگه نه..کارت چیه
گفتم یه خرید اینترنتی داشته..مجموعه ی ................
پرسید خب بفرست براش
گفتم باشه
گفت ببینم چی تو بسته هست
براش توضیح دادم
گفت به چه دردی می خوره
براش توضیح دادم
گفت چند میشه
بهش گفتم
بعد میگه نمی خواد بفرستی
به دردش نمی خوره!!!!
خوب عزیزم پس چرا میگی بفرست...5 دقیقه وقت گذاشتم برات توضیح دادم...
سفارش رو انصرافی کردیم
5 دقه بعد پسره زنگ زده میگه آقا سفارش رو بفرست
من م گفتم تموم کردیم
اینا به روح اعتقاد دارن

این اواتارت فوق العاده شبیه استاد مدار منطقی ما هست . باهاش نسبتی داری؟ فامیلیش میری بود :دی
 

irancashu

Registered User
تاریخ عضویت
25 اکتبر 2011
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
17
محل سکونت
www.tokakey.com
یک خاطره بگم ! برای چند روز پیش هستش !
این بازی عدن اومده بود , همین ایرانیه ,
من همیشه گوشیم دستم هست , شماره موبایلمم گذاشتم تو فروشگاه , برای بعضی از مشکلات ,
موقع خواب گوشی زیره سرم بود , ساعت 2 نصف شد طرف زنگ زده که :
ها اقا سلام
من میتونم این بازی عدن رو سفارش بدم هااا ؟؟
منو میگی !! کففف کردم
گفتم بله می تونید دوست عزیز , خدا نگهدار
10 دقیقه نشد دوباره زنگ زد !!
گفتم ای بابا
گوشیرو برداشتم گفتم جانم ؟
گفت اقا من می تونم فردا سفارش بدم ؟؟
اینترنتم قطع شد !
گفتم بله می تونید, من برم بکپم
فردا دوباره زنگ زد اقا من الان می تونم سفارش بدم ؟؟
گفتم نوکرتم شما هر ساعت از شبانه روز که تصمیم به خرید داشتی می تونی خرید کنی , به خدا می تونی.
بعد من سفارشام بالا بود , عدن هم توش بود , فروشگاها دارها می دونند قبل ارسال تأیید تلفنی میگیرن , عجب اشتباهی کردم بهش اس ام اس دادم , ولم نکر , اقا کی پست می کنی ؟؟
کی میرسه ؟
چه ساعتی میرسه ؟
توش جایزه هم هست ؟ نون ******* هم میدن :))
دیگه ول کن نبود , گفتم من فردا ارسال می کنم , فردا صبحش زنگ زد اقا نرسیده گفتم نرسیده هنوز ؟؟
گفت نه !
گفتم چشم صبر کنید من الان میام با هلیکوپتر براتون میارم ! طرف زد به خنده ! گفتم بابا دهنمو صاف کردی خداییش , گفت خوب منتظرم , گفتم خوب صبر کن دیگه , با پیشتازم سفارش داده بود , ولی چقدر خندیدم , کاشکی رکورد میکردم صداشو.:D

ماشالله خوب صبر حوصله دارید من اگه جای شما بودم......

هر روز ما یه نوع خاطره هست. ولی جالب ترین خاطره من اینکه طرف کارت ملی یه بنده خدایی را برام فرستاده بود که من فلانی هستم اینم کارت ملی من.لطفا من رو تایید کنید .
بیچاره غافل از این که کارت ملی که فرستاده بود من قبلا میشناختم :D و میدونستم صاحب اصلیش کیه :blush: و میخواست با کارت مردم از ما خرید کنه ناکـــــس.
 

Persiastore

کاربر فعال تجارت آنلاین
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2007
نوشته‌ها
1,728
لایک‌ها
212
سن
37
محل سکونت
persiastore
الان یه پسر بچه راهنمایی زنگ زد
گفت من بازی شرلوک هلمز رو الان بازی کردم یه صحنه خیلی ترسناک داشتم خودم و داداشم زهره ترک شدیم
هیچی منم خندم گرفت و بهش گفتم این بازی مخصوص افراد بالای 16 سال هست
 

ShahramB

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
4,305
لایک‌ها
590
سن
34
محل سکونت
خوشــــــا شیــــــــــــــــــــــــــــــــراز
تو جاده داشتم میرفتم ساعت ده شب بود تو بیابون
یهو یه سمندی از کنارم سبقت گرفت فایر تایر بسته بود همزمان گوشیم زنگ خورد یه مشتری فایرتایر می خواست
تو بیابون بود و همزمانی این دو تا واسم جالب بود
.
خاطرات خنده دار ایقد هست آدم نمیدونه کدومو بگه همین فلسفی ها بهتره :دی
 

Persiastore

کاربر فعال تجارت آنلاین
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 آگوست 2007
نوشته‌ها
1,728
لایک‌ها
212
سن
37
محل سکونت
persiastore
الان داشتم تاپیک مشکلات فروم رو میخوندم دیدم از یک مدیری که سر ما کلاه گذاشته بود شکایت کردند یاد ماجرا خودم افتادم
حدودا 6 سال پیش در اولین روزهایی که فروشگاه راه انداخته بودم
ارشیوی هم نداشتم برای جمع اوری آرشیو با یکی از کاربران انجمن پی سی ورلد که الان در همین پرشین تولز الان مدیره (البته اون موقع سنش کم بود فکر کنم دبیرستانی بود حالا نمی دونم الانم سر ملت کلاه میزاره یا نه ) مثلا خواستم تبادل کنم البته تعداد کم
قرار بود من 5-6 تا دیسک بفرستم + 2000 تومن پول داخل پاکت بزارم
ایشون هم 8-10 دیسک واسه من بفرستند
قرار شد اول من بفرستم چون اون کاربر فعال بود بعد اون
من فرستادم چندین روز میگفت نرسیده
بعد اون کد رهگیری داد گفت فرستادم ولی بسته اونم نرسید
رفتم پست پیگیری بسته ها
بسته که مثلا واسه من ارسال شده بود رفته بود یک شهر دیگه - فکر کنم کدرهگیری الکی بود و از یک جا اورده بود
بسته ارسالی خودم رو پیگیری کردم و هزینه پیگیری هم پرداخت کردم بعد از چند روز کپی امضاش رو بهم نشون دادند
تا اخر هم انکار میکرد منم دیدم ارزش نداره بیخیال شدم
 

yasharhi

Registered User
تاریخ عضویت
20 آپریل 2010
نوشته‌ها
1,113
لایک‌ها
80
یاد اون دوران بخیر ، من از سال 87 2.5 سال شاپ داشتم ، خاطراتی دارم واسه خودم که اگه بنویسم کتاب میشه

اولین سفارشی که برام ثبت شد (5 سال پیش ) رو از کامپیوتر دانشگاه دیدم ( ترم دوم بودم ) از خوشحالی تو دانشگاه سکته زدم !
 

chimikhay

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
26 اکتبر 2007
نوشته‌ها
94
لایک‌ها
32
ما هم یه خاطره بگیم بدونید فروشگاه داری یعنی چی و چه استرس هایی رو تحمل کردیمو موهامون چرا ریخته...

از سال 86 شاپ داشتم و تقریبا تو همه زمینه ها کار می کردمو و فروشگاهامم از گنده ترینا بود...

به دلایلی در اتاقمو همیشه قفل می کنم میرم بیرون...

سال 89 بود واسه امتحان راه افتادم سمت دانشگاه 45 دیقه با ماشین راهه، 10 دیقه مونده بود برسم که دیدم از تلفن خونه زنگ می زنن، برداشتم دیدم بابامه، گفت سلام، یه لحظه گوشی...
بعد گوشیرو داده به یه مرده:

سلام اون اععلیکم، فلانی پور هستم از اداره اطلاعات، الان کجایی شوما؟ گزارش شده که شما اینجا فعالیت غیرمجاز انجام میدید، دستور قضایی داریم اما در اتاقتون قفله، درو بشکنیم؟!

هیچی دیگه برگشتم سمت خونه رفتم تو دیدم بله، 3 عدد برادر دینی داخل خونه هستن (بعدا فهمیدم یکی سرهنگ و رئیس اطلاعات و 2 تای دیگه سرگرد بودن!) با حفظ خونسردی در اتاقو باز کردم، هرچی سی دی و دی وی دی و کیس کامپیوتر بود برداشتن و رفتن...یه چندتایی هم امضا و کپی کارت ملی و اینا گرفتن...
جالب اینکه دوباره راه افتادم واسه امتحان، رسیدم دانشگاه وسطای امتحان بود، امتحانو دادمو قبولم شدم! (استرس رو تصور کنید)

هیچی دیگه 1 سال وسایل ما دستشون بود، بعدا برگردوندن، بدلیل رعایت مسائل امنیتی از قبل، چیز خاصی تو اتاقم نداشتم و حتی جریمه هم نشدم و به خیر گذشت :)

کارمم به همون شکل ادامه دادم تا اینکه بالاخره ...
 

maysamkhosravi

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,093
لایک‌ها
315
ما هم یه خاطره بگیم بدونید فروشگاه داری یعنی چی و چه استرس هایی رو تحمل کردیمو موهامون چرا ریخته...

از سال 86 شاپ داشتم و تقریبا تو همه زمینه ها کار می کردمو و فروشگاهامم از گنده ترینا بود...

به دلایلی در اتاقمو همیشه قفل می کنم میرم بیرون...

سال 89 بود واسه امتحان راه افتادم سمت دانشگاه 45 دیقه با ماشین راهه، 10 دیقه مونده بود برسم که دیدم از تلفن خونه زنگ می زنن، برداشتم دیدم بابامه، گفت سلام، یه لحظه گوشی...
بعد گوشیرو داده به یه مرده:

سلام اون اععلیکم، فلانی پور هستم از اداره اطلاعات، الان کجایی شوما؟ گزارش شده که شما اینجا فعالیت غیرمجاز انجام میدید، دستور قضایی داریم اما در اتاقتون قفله، درو بشکنیم؟!

هیچی دیگه برگشتم سمت خونه رفتم تو دیدم بله، 3 عدد برادر دینی داخل خونه هستن (بعدا فهمیدم یکی سرهنگ و رئیس اطلاعات و 2 تای دیگه سرگرد بودن!) با حفظ خونسردی در اتاقو باز کردم، هرچی سی دی و دی وی دی و کیس کامپیوتر بود برداشتن و رفتن...یه چندتایی هم امضا و کپی کارت ملی و اینا گرفتن...
جالب اینکه دوباره راه افتادم واسه امتحان، رسیدم دانشگاه وسطای امتحان بود، امتحانو دادمو قبولم شدم! (استرس رو تصور کنید)

هیچی دیگه 1 سال وسایل ما دستشون بود، بعدا برگردوندن، بدلیل رعایت مسائل امنیتی از قبل، چیز خاصی تو اتاقم نداشتم و حتی جریمه هم نشدم و به خیر گذشت :)

کارمم به همون شکل ادامه دادم تا اینکه بالاخره ...

من بودم سکته رو زده بودم !!!
 

hosseinva

Registered User
تاریخ عضویت
25 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,025
لایک‌ها
207
محل سکونت
مشهد
ما هم یه خاطره بگیم بدونید فروشگاه داری یعنی چی و چه استرس هایی رو تحمل کردیمو موهامون چرا ریخته...

از سال 86 شاپ داشتم و تقریبا تو همه زمینه ها کار می کردمو و فروشگاهامم از گنده ترینا بود...

به دلایلی در اتاقمو همیشه قفل می کنم میرم بیرون...

سال 89 بود واسه امتحان راه افتادم سمت دانشگاه 45 دیقه با ماشین راهه، 10 دیقه مونده بود برسم که دیدم از تلفن خونه زنگ می زنن، برداشتم دیدم بابامه، گفت سلام، یه لحظه گوشی...
بعد گوشیرو داده به یه مرده:

سلام اون اععلیکم، فلانی پور هستم از اداره اطلاعات، الان کجایی شوما؟ گزارش شده که شما اینجا فعالیت غیرمجاز انجام میدید، دستور قضایی داریم اما در اتاقتون قفله، درو بشکنیم؟!

هیچی دیگه برگشتم سمت خونه رفتم تو دیدم بله، 3 عدد برادر دینی داخل خونه هستن (بعدا فهمیدم یکی سرهنگ و رئیس اطلاعات و 2 تای دیگه سرگرد بودن!) با حفظ خونسردی در اتاقو باز کردم، هرچی سی دی و دی وی دی و کیس کامپیوتر بود برداشتن و رفتن...یه چندتایی هم امضا و کپی کارت ملی و اینا گرفتن...
جالب اینکه دوباره راه افتادم واسه امتحان، رسیدم دانشگاه وسطای امتحان بود، امتحانو دادمو قبولم شدم! (استرس رو تصور کنید)

هیچی دیگه 1 سال وسایل ما دستشون بود، بعدا برگردوندن، بدلیل رعایت مسائل امنیتی از قبل، چیز خاصی تو اتاقم نداشتم و حتی جریمه هم نشدم و به خیر گذشت :)

کارمم به همون شکل ادامه دادم تا اینکه بالاخره ...
داستانت جالب بود اخرش چی شد مثل این فیلم ایرانیا بد موقع تموم کردی
 

elahi43

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژوئن 2012
نوشته‌ها
1,601
لایک‌ها
499
محل سکونت
سرزمین ظالمین
بنده هم به شخصه فروشگاه داشتم
البته پارک دامین بود خودم براش کاری نکردم
فقط تبلیغ کردم
ماهی 40 تومن بیشتر نمیشد ولی
اخرشم نمیدونم چی شد شیلتر شد کسی هم بهمون جواب نداد
----
شماره گذاشته بودم توش زنگ میزدن بعضی وقتا میگفتم
سفارشون در حال رسیدگی هست به بخش فروش ارسال شده :lol:
 

dreamypixy

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
11 ژوئن 2012
نوشته‌ها
3,873
لایک‌ها
12,610
محل سکونت
استان تهران
بنده هم به شخصه فروشگاه داشتم
البته پارک دامین بود خودم براش کاری نکردم
فقط تبلیغ کردم
ماهی 40 تومن بیشتر نمیشد ولی
اخرشم نمیدونم چی شد شیلتر شد کسی هم بهمون جواب نداد
----
شماره گذاشته بودم توش زنگ میزدن بعضی وقتا میگفتم
سفارشون در حال رسیدگی هست به بخش فروش ارسال شده :lol:

یعنی دمت گرم داداش. پس تو بودی هی من رو وصل میکردی بخش فروش:D
 

elahi43

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژوئن 2012
نوشته‌ها
1,601
لایک‌ها
499
محل سکونت
سرزمین ظالمین
اخه من چمیدونستم هی از من میپرسیدن
چون باید صبر میکردن بهشون زنگ میزدن
 
بالا