برگزیده های پرشین تولز

عرفان نظر آهاری

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
امیدوارم از این تاپیک حمایت بشه و جای درستی گذاشته باشم
عرفان نظر آهاری از نوشته هاش تو چلچراغ باهاش آشنا شدم بسیار بسیار دوست دارم قلمش رو و یکی از افرادیه که منو آروم می کنه(به وسیله خوندن نوشته هاش):)
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خوب من از فردا وقت کردم در مورد اثاری که ازشون خوندم می نویسم
امیدوارم یاری کنید:)
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خوب در مورد یکی از اثار خانوم نظر آهاری می خوام بنویسم
لیلی نام تمام دختران زمین
یه چیز خیلی واضح در مورد ایشون بگم؛وقتی نوشته هاشون رو می خونم بیشتر می تونم عاشق خدا بشم و راه های اشتباه رو بهتر تشخیص می دم
تو کلماتش به راحتی با خدا عشق بازی می کنه و من یکی بال می گیرم و حال می کنم
کلا عرفان نظر آهاری برای من یعنی خدا رو بهتر و زیبا تر دوست داشتن:)
این کتاب به من یکی می گفت که سختی ها رو به پای محبت خدا بزارم
کلا نثرش رو دوست دارم..خیلی زیاد و یکی از نویسنده های مورد علاقم هستن
ـــــــــ
"سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد.لیلی باید عاشق باشد
زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد،عاشق می شود
لیلی نام تمام دختران زمین است،نام دیگر انسان^_^"
ــــــــــــــــــــ
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خیلی این تاپیک خاک خورده شد:(
عرفان عزیز نوشته هاش خیلی دوست داشتنیه
از این به بعد سعی می کنم این تاپیک خاک نخوره:blush:
یکی از نوشته های جدیدش که تو سایتش هست رو می زارم
نوشته های عرفان یعنی =حس خوب:rolleyes:

ماهی پری

ماهی پری دلش همیشه خون بود
زندونی تنگای این و اون بود /
خودش ولی یه چیکه آسمون بود
هوایی دریای بیکرون بود /
تموم حوضا واسه اون کوچیک بود
رودخونه ها دو قطره چیک و چیک بود /
***
ماهی تو ماهی آبت آسمونه
رودخونه هات مسیر کهکشونه /
موج چشات ، موجای راز و نیاز
اشکاتو وردار و یه دریا بساز /


ماهی پری ! تنگ بلور رو بشکن
شنا نکن تو حوض تنگ این تن /
***
ماهی پری نامزد آسمونی
عروس دریایی کهکشونی /
سفره عقدت رو کجاها چیدن
فرشته ها شمعدونی تو خریدن /
ماهی پری هنوز که اینجا موندی
قصه پروازو مگه نخوندی /
***
ماهی پری چارقد نور و سر کن
بال و پرت را تن کن و سفر کن /
دریای آسمون اگر چه دوره
ساحل اون پر از نگین نوره /
***
ماهی پری ! ماهی پری ! کجایی ؟!
پشت سرت نمونده ردپایی /
***
ماهی پری پرید تو حوض مهتاب
جستی زد و رفت و گذشت از این آب /
نقره ماه دگمه پیرهنش شد
ستاره ها پولک رو تنش شد
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
اینم یه عکس از نویسنده دوست داشتنی:blush:
 

فایل های ضمیمه

  • ????? ??? ?????.jpg
    ????? ??? ?????.jpg
    52.3 KB · نمایش ها: 46

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
صبح بود. تلفن زنگ خورد. گنگ خواب دیده گوشی را برداشت.
هتلدار گفت: می خواستم بیدارتان کنم، در ضمن به ساعت قیامت چیزی نمانده.
گنگ خواب دیده با عصبانیت گوشی را کوبید و گفت: نمی خواهم بیدارم کنید. با چه زبانی بگویم نمی خواهم بیدارم کنید. از این شوخی قیامت هم دیگر خسته شدم.
تلفن اتاق زنگ خورد. "لولی بربط زن" گوشی را برداشت.
هتلدار گفت: می خواستم بیدارتان کنم، در ضمن به ساعت قیامت چیزی نمانده است.
لولی بربط زن تشکر کرد و بلند شد و آبی به صورتش زد و چمدانش را باز کرد و رفت کنار پنجره و دید که خورشید طلوع کرده است. دید که غنچه بسته شب پیش، باز شده است و دید که کودکی می خندد و می دود.
پس گفت: عجب محشری!
و بربطش را برداشت و زیر لب گفت: امروز آوازی می خوانیم و آهنگی می سازیم درباره غنچه خورشید و کودک صبح. شاید که حال مسافران این هتل خوش شود.

***
گنگ خواب دیده بالش را بر سرش فشار داد تا ترانه لولی بربط زن خوابش را آشفته نسازد. و خواب دید که اژدهایی می خندد، خنده اش آتش است و دید که لباسش به آتش اژده ها گر گرفته است.

***
ظهر بود. گنگ خواب دیده گرسنه بود. رفت تا چیزی بخورد. لولی بربط زن گرسنه بود. رفت تا چیزی بخورد.
گنگ خواب دیده دیس غرور را جلو کشید و با ولع شروع به خوردن کرد. لولی بربط زن پیش دستی کوچک معرفت را برداشت تا آرام آرام مزمزه اش کند.
پیش خدمت به لولی بربط زن گفت: این غذا تشنگی می آورد. و لیوانی حیرت کنارش گذاشت.
گنگ خواب دیده دیس دیگری برداشت. لولی بربط زن تازه قاشق اول را خورده بود که فهمید این کفش ها که دارد برای آن سفر دراز که در پیش است، خوب نیست و این قلب که دارد برای آن همه عشقی که می بارد، کوچک است و این روح که با اوست برای آن پرواز، هنوز بی پر و بال است.
پس بی قرار شد. لیوان حیرتش را سر کشید و بلند شد.
گنگ خواب دیده به او می خندید.

***
شب بود. لولی بربط زن، چمدان می بست. او هر شب چمدانش را می بست چون فکر می کرد شاید امشب آخرین شب اقامتش باشد. و هر صبح دوباره چمدانش را باز می کرد.
وقتی او چمدان می بست ، گنگ خواب دیده ساعت ها بود که به خواب رفته بود.

پ.ن:داستان دلچسبی از عرفان عزیز:blush:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
حتی اگر هیچ کس تو این تاپیک نیاد برای دلم هم که شده توش هستم
********

می دود به های و می دود به هو
باد می دود /
بهار می دود /
رود بی قرار می دود / ابر می دود / درخت می دود
کوه استوار می دود / هرچه ساده هرچه سخت می دود
کرم خاکی از میان خاک / بی صدا می دود
پیچکی شکسته با عصا / می دود
سنگریزه ای بدون دست و پا / می دود
می دود ولی چرا ؟ می دود ولی به مقصد کجا ؟
غنچه های نوجوان / درخت های پیر
آسمان سرفراز و خاک سربه زیر
روزهای زود و سالهای دیر
هرچه بود و هرچه می شود / هرچه رفت و هرچه می رود
می دود به سمت پس کجاست ؟ کو ؟
می دود به پای جستجو
می دود به های و می دود به هو
می دود فقط به سوی او

*******
گاهی نوشته های عرفان منو قفل می کنه!!مثل همین
 

Mamad_Javad

Registered User
تاریخ عضویت
1 مارس 2007
نوشته‌ها
386
لایک‌ها
2
محل سکونت
Where ever you want me to be
سلام

من کتاب "لیلی نام تمام دختران زمین" رو خوندم ! خیلی قشنگ بود :)
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
سلام

من کتاب "لیلی نام تمام دختران زمین" رو خوندم ! خیلی قشنگ بود :)

سلام
مرسی از حضورتون
بله این کتاب بسیار زیبا هست:rolleyes:
توصیه می کنم کتاب های دیگه عرفان از جمله"بالهایت را کجا چا گذاشتی"هم بخونید:rolleyes:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
یک استکان یادِ خدا باید بنوشم
شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من

***

طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟

***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها

***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم
 

Leonardo.Cruise

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 آپریل 2009
نوشته‌ها
291
لایک‌ها
1
محل سکونت
S.h.I.r.a.Z ( 0.7.11.)
سلام
مرسی از حضورتون
بله این کتاب بسیار زیبا هست:rolleyes:
توصیه می کنم کتاب های دیگه عرفان از جمله"بالهایت را کجا چا گذاشتی"هم بخونید:rolleyes:

من هر دو کتاب هم این که شما فرمودید و هم لیلی ... رو خوندم
بالهایت را کجا گذاشتی به نظرم قشنگتر بود

از نوشته های شما هم ممنون

ادامه بدید خوبه

یاحق
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
من هر دو کتاب هم این که شما فرمودید و هم لیلی ... رو خوندم
بالهایت را کجا گذاشتی به نظرم قشنگتر بود

از نوشته های شما هم ممنون

ادامه بدید خوبه

یاحق

ممنونم:blush:
چشم حتما ادامه میدم:blush:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
روي‌ ماه‌ و لاي‌ ستاره‌ها

يك‌ نفر دنبال‌ خدا مي‌گشت، شنيده‌ بود كه‌ خدا آن‌ بالاست‌ و عمري‌ ديده‌ بود كه‌ دست‌ها رو به‌ آسمان‌ قد مي‌كشد. پس‌ هر شب‌ از پله‌هاي‌ آسمان‌ بالا مي‌رفت، ابرها را كنار مي‌زد، چادر شب‌ آسمان‌ را مي‌تكاند. ماه‌ را بو مي‌كرد و ستاره‌ها را زير و رو.او مي‌گفت: خدا حتماً‌ يك‌ جايي‌ همين‌ جاهاست. و دنبال‌ تخت‌ بزرگي‌ مي‌گشت‌ به‌ نام‌ عرش؛ كه‌ كسي‌ بر آن‌ تكيه‌ زده‌ باشد. او همه‌ آسمان‌ را گشت‌ اما نه‌ تختي‌ بود و نه‌ كسي. نه‌ رد پايي‌ روي‌ ماه‌ بود و نه‌ نشانه‌اي‌ لاي‌ ستاره‌ها.

از آسمان‌ دست‌ كشيد، از جست‌وجوي‌ آن‌ آبي‌ بزرگ‌ هم.
آن‌ وقت‌ نگاهش‌ به‌ زمين‌ زير پايش‌ افتاد. زمين‌ پهناور بود و عميق. پس‌ جا داشت‌ كه‌ خدا را در خود پنهان‌ كند.
زمين‌ را كند، ذره‌ذره‌ و لايه‌لايه‌ و هر روز فروتر رفت‌ و فروتر.
خاك‌ سرد بود و تاريك‌ و نهايت‌ آن‌ جز يك‌ سياهي‌ بزرگ‌ چيز ديگري‌ نبود.
نه‌ پايين‌ و نه‌ بالا، نه‌ زمين‌ و نه‌ آسمان. خدا را پيدا نكرد. اما هنوز كوه‌ها مانده‌ بود. درياها و دشت‌ها هم. پس‌ گشت‌ و گشت‌ و گشت. پشت‌ كوه‌ها و قعر دريا را، وجب‌ به‌ وجب‌ دشت‌ را. زير تك‌تك‌ همه‌ ريگ‌ها را. لاي‌ همه‌ قلوه‌ سنگ‌ها و قطره‌قطره‌ آب‌ها را. اما خبري‌ نبود، از خدا خبري‌ نبود.
نااميد شد از هر چه‌ گشتن‌ بود و هر چه‌ جست‌وجو.
آن‌ وقت‌ نسيمي‌ وزيدن‌ گرفت. شايد نسيم‌ فرشته‌ بود كه‌ مي‌گفت‌ خسته‌ نباش‌ كه‌ خستگي‌ مرگ‌ است. هنوز مانده‌ است، وسيع‌ترين‌ و زيباترين‌ و عجيب‌ترين‌ سرزمين‌ هنوز مانده‌ است. سرزمين‌ گمشده‌اي‌ كه‌ نشاني‌اش‌ روي‌ هيچ‌ نقشه‌اي‌ نيست.
نسيم‌ دور او گشت‌ وگفت: اينجا مانده‌ است، اينجا كه‌ نامش‌ تويي. و تازه‌ او خودش‌ را ديد، سرزمين‌ گمشده‌ را ديد. نسيم‌ دريچه‌ كوچكي‌ را گشود، راه‌ ورود تنها همين‌ بود. و او پا بر دلش‌ گذاشت‌ و وارد شد. خدا آنجا بود. بر عرش‌ تكيه‌ زده‌ بود و او تازه‌ دانست‌ عرشي‌ كه‌ در پي‌ اش‌ بود. همين‌جاست.
سال‌ها بعد وقتي‌ كه‌ او به‌ چشم‌هاي‌ خود برگشت. خدا همه‌ جا بود؛ هم‌ در آسمان‌ و هم‌ در زمين. هم‌ زير ريگ‌هاي‌ دشت‌ و هم‌ پشت‌ قلوه‌سنگ‌هاي‌ كوه، هم‌ لاي‌ ستاره‌ها و هم‌ روي‌ ماه.
:)
 
Last edited:

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time

pany

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2008
نوشته‌ها
677
لایک‌ها
19
به نظر من که اشعارشون بی سر و ته و تهی هست . دیگه ماهی و ...... مربوط به 3-4 دهه پیش بود که شهیار قنبری اغاز کرد و بعدها همه شروع کردن راجع به اکواریوم نوشتن .

برای من که نوشته هاشون هیچ جذابیتی نداره .

مرجان ناراحت نشی .:( نظرم بود :happy:

البته اصولا حوصله این متن هایی که تازگی ها مد شده رو ندارم .

برگ از درخت افتاد......... ستاره ها ماله منن ........
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
خوب ناراحت نمی شم ولی من این جور نثر رو دوست دارم
شاید خیلی ها بگن اصلا بچه گونه ست ولی به شدت منو اروم می کنه با نوشته هاش
به نظر من نوشتن از هیچ چیز قدیمی نمی شه و دوره ای نیست مگر اوضاع روز جامعه که چند سال بعد اون نوشته کهنه خواهد شد

هر کسی نظری داره
من به شدت دوست دارم کارهاش رو و مثال هایی رو که می زنه ستایش می کنم

ادامه نوشت:
فکر می کنم چیزی مثل "مد"در نوشته های عرفان نیست...به هیچ عنوان قصد دفاع و حمایت رو ندارم ولی کودک درونش به شدت تو نوشته هاش هست که من اینو خیلی می پسندم
 

pany

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2008
نوشته‌ها
677
لایک‌ها
19
یه موقع پست قبلیه من حمل بر مسخره کردن نشه :(

این دیدگاه من بود و طبیعیه که متفاوت با خیلی ها.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
ممکن ادرس وب سايت این شاعر گرانمايه رو هم يه جايی قرار بديد

البته بهتر بگیم نویسنده تا شاعر:rolleyes:
http://www.nooronar.com/
یه موقع پست قبلیه من حمل بر مسخره کردن نشه :(

این دیدگاه من بود و طبیعیه که متفاوت با خیلی ها.

نه اصلا عزیزم
هر کسی نظری داره و نظر هر کسی از دید ما تو موقعی که توهین نباشه قابل احترامه و غیر از این شما دوست عزز من هستی و دیدگاهت رو قبل از اینکه بگی می دونستم چیه عزیز دلم:blush:
 
بالا