برگزیده های پرشین تولز

اساطیر و افسانه های ایرانی

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
اسطوره نمادی از گذشته و تاریخ هر فرهنگی . اونا داستان ها و افسانه هایی هستند که
چند هزار ساله مردم رو به دنبال خودشون می کشونن .
داستان هایی از گذشته ای دور که زرتشت پا به زمین گذاشت و رونق معابد میترا در
گذشته هایی دور تر از زرتشت و آناهیتا تنها فرشته ای که در ایران باستان جنسیت گرفت
و داستان های دیگه ای که چند هزار سال ، بزرگتر ها سینه به سینه برای فرزندانشون
تعریف می کنند.
sweeetdreams.gif


همیشه برام جای تاسف بوده که چرا اطلاعات ما در مورد اساطیر و
افسانه های یونانی بیشتر از اساطیر و افسانه های ایرانی .
بیاین با کمک هم اطلاعات و دانش خودمون رو در مورد این داستان های
چند هزار ساله بیشتر کنیم.
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
در گذشته های بسیار دور ایرانیان مهر پرست بودند .
متاسفانه اطلاعات من در مورد این دوره خیلی کم.
میترا یکی از بزرگترین خدایان ایرانی بوده .
angel2.gif

داستان از اون جایی آغاز می شه که میترا به کمک ورونه و دیگر خدایان
ایزدهوم نگهبان گیاه هوم رو می کشند.
میترا به کمک شیره گیاه هوم حیات رو به زمین می یاره
او شیره رو به زمین می پاشه و انواع گیاهان و موجودات رو به وجود می یاره
میترا با کشتن یک گاو و ریختن خون او بر روی زمین برکت بیشتری به موجودات
می ده .
cow.gif
روایت دیگه این که دسته ای از موجودات از خون گاو به وجود اومدند.
میترا خدای جنگجویی هم بوده . در اکثر نقوش به دست آمده ، میترا رو با یک گرز
در حالی که گاوی به زیر پاش قربانی شده حک کردند.
میترا معابد بسیار زیادی داشت که دلیلش محبوبیتی بود که میترا در میان مردم داشت.
پول ها و هدایا و قربانی های فراوانی که به معابد میترا برده می شد سبب نفوذ
و قدرت راهبان میترایی شده بود .
باید توجه داشت که در 3000 سال پیش انسان بسیار وابسته به چارپایانش بود
و کشاورزی رو به سختی انجام می داد .
tauruss.gif

در چنین شرایطی باید نیمی از داشته هایش رو به معابد می داد و گاوهای بسیار ارزشمندش
رو در راه میترا قربانی می کرد تا راهبان او زندگی خوشی داشته باشند .
در چنین شرایطی بود که زرتشت به پیامبری رسید.
connie_09.gif
 

SonadoR

Registered User
تاریخ عضویت
10 مارس 2007
نوشته‌ها
707
لایک‌ها
0
کار بسیار جالبی هست.
من هم سعی می کنم تو گردآوری مطالب کمک کنم.

اسطوره های مادينه در ايران باستان

در اسطوره های ايران باستان نماد تمام خوبيها و روشناييها ؛ اهورا مزدا ؛ و نماد تمام بديها؛اهريمن ؛ شناخته می شود . و آفريده های اهورامزدا همه نکو و افريدگان اهريمن همگی شر می باشند . اما شگفت انجاست که افريده های اسطوره ای نيز بسان موجودات زنده به دو جنس نرينه ومادينه تقسيم گشته اند .اما همانگونه که از عنوان پژوهش برمی ايد در اين پژوهش ؛ اندکی در مورد برخی از نماده های مادينه ی اسطوره ای سخن به ميان خواهد امد . مادينگان اسطوره ای در ايران باستان از دو گروه متفاوت با توجه به افريدگارشان و کردارشان تشکيل گشته اند : ۱- امشاسپندان يا ايزدبانوان ( افريده های اهورايی ) ۲- ديو زنان ( افريده های اهريمنی ) . با چنين پيش گفتاری کوتاه وارد بحث اصلی خويش می شويم .

الف : امشاسپندان :

1_ سپندارمد ( Spandarmad ) : وی کسی است که زمين زير نظر اوست و به چهارپايان چراگاه می بخشد . همچنين بر طبق اعتقاد ايرانيان ان روزگاران ؛ وی ؛ زمانيکه مردان و زنان بی ملاحظه و ازادانه بر روی زمين راه می روند ازرده و هنگاميکه پارسايان به کشت وکار و پرورش چهارپايان می پردازند شادمان می گردد . ( شناخت اساطير ايران ؛ ص۷۴)

۲و۳- هوروتات ( خرداد ؛ Harvatat ) و امرتات ( مرداد ؛ Amertat ) : که به معنی کمال و بی مرگی می باشند نيز نمادهایی مادينه هستند و همواره در متون به همراه يکديگر ياد می شوند . خرداد نماد نجات و مرداد نشان رستگاری و جاودانگی است . اين دو نماينده ارمانهای نيرومندی و سرچشمه زندگی و رويش هستند. (همان ؛ ص۷۵)

۴ـ انا هيتا ( Anahita): وی سرچشمه همه ابهای روی زمين است ( همان ؛ ص۳۸) و الهه ابها و باروری است و در اوستا بخشی به نام ابان يشت بدان اختصاص دارد . اين فرشته موکل بر رودی است به بزرگی تمام ابهای روی زمين که از فراز کوه به دريای فراخ کرت فرو ريزد ؛ اقيانوس را به جوش و خروش اورد ؛ و هزاران رود و دريای دگر از ان رود منشعب است . او نطفه مردان را پاک می کند و زهدان زنان را برای زايش اماده می سازد و زايش انان را اسان می کند . اناهيتا ايزد بانوی محبوبی است و پيوسته از استقبال همگانی برخوردار است . ( يشت ها ؛ جلد يکم ؛ ص ۱۶۷-۱۶۶) اين الهه در روزگار ساسانی بسيار مورد توجه قرار گرفت .
5- اشی ( ارد Ard-Asi) : ايزد بانوی توانگری و برکت است که در گاتها نامش امده است و در فروردين يشت توصيف شده است . وی در اساطير دختری زيبا روی و بسيار نيرومند و خوش اندام که کمربندی بلند وجلل به کمر بسته است و ازاده نژاد نيز می باشد معرفی شده است ؛ و زنانی را که او يارشان باشد مطابق با اساطير سفيدبخت می دانستند (همان؛ جلد دوم ؛ ۱۷۹-۱۸۲)

۶- دئنا ( Daena ) : ايزد بانوی دين ؛ مظهر و نماد وجدان فطری و انديشه و شناخت است ( همان؛ جلد اول ؛ ص۱۵۷-۱۵۸)

۷- چيستا ( Cista ) : ايزدبانوی دانش و معرفت و فرزانگی است ( همان ؛ ص ۱۵۹-۱۶۱)

۸- ارستاد ( Arstad ) :ايزدبانوی راستی و درستی است که نامش در بخشهای مختلف اوستا از جمله مهريشت و فروردين يشت و يسنا امده است . ( همان ؛ ص ۵۳۵ )

۹- رسستات ( Rasastat) : ايزدبانوی عدل و انصاف و مروت که در بخشهای مختلف اوستا بسان يسنا نامش امده است( همان؛ جلد دوم ؛ ص۷۸۶)

۱۰- پارندی ( Parendi ) :ايزدبانوی گنج و ثروت و نگهبان گنجهای پنهان در زمين و معادن است . ( همان ؛ جلد يکم ؛ ص۳۵۹ )


ب :ديوزنان :

۲و۱- تئيری و زئيری :اين دو نيز که احتمالا مادينه اند نماد گرسنگی و تشنگی هستند . ( ديوها در اغاز ديو نبودند ؛ ص۲۱)

۳- جهی ( Jahi ) : ماده ديوی است نماد زن بدکاره و پليديهای زنانه و دختر اهريمن . ( همان ؛ ص۲۱)

۴- چشمگ ( Cismag ) : ديو زنی که عامل زمين لرزه است . ( همان ؛ ص۲۱)

۵- اودگ ( Odag ) :نماد تنگدستی و نياز و سختی و خشم و خشکسالی و ترس و رنج و فرتوتی است . ( نخستين انسان ؛ نخستين شهريار ؛ جلد دوم ؛ ص ۳۵۰)

۶- ای هيا ( Ayehya ) :ماده ديوی نماد و مظهر سرکشی و وحشی گری است . ( افرينش زيانکار در روايات ايرانی ؛ ص۵۲)

۷- بوسياش ( بوشياس ؛ Bosyash ) : مظهر و نشان خواب سنگين ودارنده دستهای دراز است که مردمان را در خواب نگاه می دارد . ( ديوها در اغاز ديو نبودند ؛ ص ۲۱)

منبع:it-sat.net
 
Last edited:

SonadoR

Registered User
تاریخ عضویت
10 مارس 2007
نوشته‌ها
707
لایک‌ها
0
در مورد میترا هم فکر می کنم این مطلبی که در زیر می آرم بتونه کمک کنه.


مِهر، میترا یا میثره از ایزدان باستانی آریایی یا هندوایرانی پيش از روزگار زرتشت است، که معنی عهد و پيمان و محبت و خورشید نیز می‌دهد. نماد او خورشید می‌باشد. پس از ظهور زرتشت يكى از ايزدان يا فرشتگان آیین مزدیسناایندراهندوان مى‌داشت نيافت. نزد ایرانیان ظاهراً پرستش ميترا (مهر) جاى آن را گرفت و ايندرا رفته‌رفته و به‌خصوص بعد از زردشت در رديف ديوان مردود درآمد. در فرهنگهاى فارسى مهر را فرشته‌اى دانسته‌اند كه موكل است بر مهر و محبت و تدبير امور مالی و مصالحى كه در ماه مهر (ماه هفتم از سال شمسى) و روز مهر (روز شانزدهم هر ماه) بدو متعلق است و حساب و شمار خلق از ثواب و عقاب به دست اوست. گرديد. آريائيان هنگام ورود به ايران نیروهای طبيعت مثل خورشيد و ماه و ستارگان و آتش و خاك و باد و آب را مى‌پرستيده‌اند. خدایانی را هم كه مظهر قواى طبيعت بوده‌اند «دئوه» مى‌خوانده‌اند. در بين اين خدايان برتر از همه بوده است كه اژدهاكش و پروردگار رعد و برق و جنگ به شمار مى‌آمده است. اين خدا با اين نام در بین آرياهاى ايران آن رواج را كه ميان
مهر در اوستا و در كتيبه‌هاى پادشاهان هخامنشی میثره Mithra و در سانسکریت میتره Mitra آمده است. در پهلوی میتر Mitr شده. امروز مهر نامیده می‌شود. مهر (از ریشهٔ میثر) از کهن‌ترین ایزدان ایرانی و هندی است, برخی نشانه‌های پرستش او را در ایران به پیش آریایی بر می‌‌گردانند (اگر بخش بندی پیشا آریایی و پسا آریایی را بپذیریم.) دربارهٔ آغاز دین مهرپرستی در ایران نمی‌توان به درستی آن را روشن ساخت ولی می‌‌دانیم که بسیار پیش از آنکه کیش زرتشتی و ودایی پدید آیند نژاد ایرانی او را با آیینی راز آمیز ستایش می‌‌کردند, آیینی که در آینده نام "عرفان اسلامی یا مسیحی" به خود گرفت, امروزه گروهی از پژوهشگران ایرانی توان آن را دارند که پیشینهٔ پیوستهٔ این آیین را تا به امروز در ایران نمایان سازند. پیوند میترا با خورشید و گاو و ماه برای ما روشن است و روشن است که علامت + که آن را چلیپا می‌‌گفته‌اند سمبل خورشید بوده است ولی نزدیکی آن با آتش (هنایش زرتشتی) یا با آمایش تن. (هنایش یونانی که در دیدگاه مهرپرستان ایرانی نکوهیده است.) و از این دست را باید پیش از پذیرفتن سبک سنگین کرد.

روند مهرپرستی در ایران

به درستی نمی‌شود گفت آیا میترا خدای آفریدگار بوده یا پیامبر , آنچه می‌توان از خویشکاری او در باور پرستندگانش دریافت این است که او میانجی یا رهایی بخشی در میان مردم بوده و در زمان نبودنش نیز دوستدارانش باید برای باز گشتش به زمین می‌‌پیوسیدند (انتظار می‌‌کشیدند). در باور غربی او پسر خورشید بود و در پایان زمان به زمین باز می‌‌گشت.خورداد و خورتات و خور از کلماتی است که به این خدا یا نبی منسوب است خورشید در واقع از دو کلمه خور به معنی خدا و شید به معنی درخشنده و جاوید می‌‌باشد مانند جم شید
در ایران با آمدن اسلام میترا جانی تازه می‌گیرد, ریشه‌های آسمانی باور به میترا و آیین پرستش او در آمیزش با اسلام زیباترین و با شکوه‌ترین اندیشه را پدید می‌‌آورد. این که مولوی و حافظ و هاتف و.... بی پروا از آمد و شد خود به خرابات (خورآباد یا پرستشگاه خورشید که نماد میترا است) یا از آیین‌های آن (سروده‌های حافظ گزارش انجام آیین مهرپرستی است نه اینکه انباشته‌ای از وازه‌های کنایی) سخن می‌گویند ویهانی (برهانی) بر این گفته است. برای نمونه در این سروده علامه طباطبایی : "پرستش به مستیست در کیش مهر...." از نوشیدن می‌‌هوم هنگام پرستش در آیین مهر پرستی سخن به میان است. پله‌های چیستا (عرفان) نیز بازتابی از پله‌هایی است که رهرو میترایی برای رسیدن به پلهٔ شیر مردی و سر انجام "پیر" شدن, باید بپیماید.
باور ميترايی يا خورشيد نيايش را حتا در اشعار مولانا جلال الدين که مذهب اشعری گاهی چون دماغهٔ در بحر کلامش بستر می گستراند، ميتوان دريافت جاييکه می گويد:
نه شـــــــبم نه شب پرستم که حديث خواب گويم
چوغــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـاب گويــم
کمتر شاعر و روشنفکر زمانه‌ها را تاريخ ادب سرزمين ما بياد دارد که در ستايش و نيايش خورشيد گلدسته‌های کلام نياراسته باشد. اما همه گلدسته چيده اند، ولی دقيقی بلخی ابر از چهره خورشيد بر کشيد تا جهان از گلهای هستی ما را در نور آن روشن بنماياند، و «بدان را به دين خدای آورد».
در پرتوی اين آرمان سترگ است که دقيقی بلخی پس ازبر خوانی سروده‌های روزگاران تابناکی مادر شهر خرد, که بدست اهريمنان آدم روی تازی در حجله دودين به ماتم فصل‌های افتابی خويش می گيريست، به تصوير شگفتن درخت گشن خرد در باغستان دامن ان مادر، در آن روز گاران می پردازد :
چو یکـــچند سالان بر آمد بر ين درختــــی پديد آمد اندر زمين
در ايوان گشتاسب بر سوی کاخ درختی گشن بود بسیار شاخ
. دقيقی بزرگ با آوردن نام پاک زرتشت روزنه‌ای را به سوی گلستان رنگين اعتقاد ات اهورايی چند هزار سالهٔ مردم ما می کشايد، گلستان که در آن هزاران شاخه گل از راز و رمز خوشبختی، زيبای، لطف وسعادت همگانی انسان ها، معطر با شبنم نماز يزدان، شميم می افشاند و :
همه بـرگ وی پند و بارش خرد کسی کــو خرد پرورد کی مُرد
خجسته پی و نام او زردهـشـت که آهرمن بد کنش را بکـشـت
پيام ظهور زرتشت در اشعار دقيقی بلخی مرحلهٔ از نهادگاری باورها و قانون زندگی بر پايهٔ خرد است، یا به بيان ديگر آغاز مرحلهٔ تدوين قانون زندگی بر اصول و هنجارهای خرد به شمار می آيد. با اين حال، بنياد گذار و سرايشگر نهادينه‌های خرد اوستايی در شاهنامه ،حضرت دقيقی بلخی را بايد نام برد، اوست که کلام آسمانی اش را از زادگاه نزول فرهء يزدی {بلخ} ،آغاز مينمايد و آنگاه به شناسايی پيغمبر خرد و خردمندی رسالت او می پردازد.

زردشتی

در دین زرتشت مهر ایزد فروغ و روشنایی است، و نگهبان عهد و پیمان می‌باشد که سوار بر گردونه خورشید گرد جهان می‌گردد. در اوستا نیز یک سرود برای مِهر آمده‌است.
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
زرتشت از میترا دل خوشی نداشت و در گاتا های به جا مانده هم اشارات
غیر مستقیم به میترا کرده بود و اونو مرد حمله قرار داده بود .
همانند هر آیین جدیدی ، آیین زرتشت هم تا مدت ها مورد بی مهری مردم قرار
گرفت .
هر چند که در زمان هخامنشیان زرتشت به نوعی دین رسمی دربار بود ولی هنوز در کنار
اهورمزدا ، آیین میترا پرستی رواج داشت.
گفتیم که میترا خدای مهربانی نبود . او در زمره ی خدایان جنگجو بود که برای خوشایندش
باید قربانی های فراوان داد.
evilgrin.gif

متاسفانه به مرور علاوه بر قربانی کردن حیوانات ارزشمند مردم ، جوانان هم برای میترا
قربانی می شدند و در معابد هم عیاشی ها و مشروبات فراوان و گیاهان حاوی مخدرات
استفاده می شد.
whew.gif

خشایار شاه هخامنشی در یک روز دستور به قربانی کردن 1000 گاو در معبد رو داد
و به دستور همسرش آمیتریس 14 جوان را سر بریدند.
در دوره ی اشکانیان میترا پرستی در اوج قرار داشت.
ولی به مرور زمان بنا به خواست مردم ، نویسندگان اوستا میترا رو وارد دین
زرتشت کردند و او که زمانی نماینده ی خونریزی بود در آیین جدید هویتش عوض شد
و نگهبان راستی و درستی قرار گرفت.
elloco.gif

در مهریشت برای جبران حملات زرتشت به میترا اضافه شده که اهورمزدا این
چنین به زرتشت می گه " ای زرتشت من میترا را در شایسته ی ستایش بودن
مساوی با خود من که اهورمزدا هستم ، بیافریدم "
 
Last edited:

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
در باور غربی او پسر خورشید بود و در پایان زمان به زمین باز می‌‌گشت.
می گن نرون خیلی دوست داشت به نام خدای خورشید مشهور بشه
و در باغ اون هم مجسمه ی بزرگی از خدای خورشید بود که نشانی از رواج مهر پرستی
در رم باستان بوده .
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
کیومرث نخستین انسان روی زمین توسط دیو دروغ خورده می شه
ولی قبلش نطفه ای از اون روی زمین ریخته می شه.

از اون نطفه دو گیاه به هم پیوسطه روییده شدند
download.aspx
download.aspx

که توسط اهورمزدا تبدیل به زوج زن و مرد گشتند .
اهورمزدا به اونا گفت " شما نخستین زوج بشرید ؛ نیک بیندیشید،
نیک بگویید ، نیک رفتار کنید و دیو ها رو هم ستایش نکنید"
ولی مشی و مشیانه روزی با شر رو به رو شدند
شر که در کمینشون نشسته بود گفت " من در اصل آفریننده شما هستم"
مشی و مشیانه فریب شر رو خوردند و از ستایش اهورمزدا سر باز زدند.
و به همین دلیل در دنیا سرگردان شدند .
guiltsmileyf.gif

دوباره دیو ها سراغ مشی و مشیانه رفتند و کاری کردند که اونا نسبت
به هم بی میل شدند و بدین ترتیب 50 سال دیگه هم روی زمین سرگردان
گشتند ولی دوباره اهورمزدا اونا رو بخشید.
مشی و مشیانه با هم زندگی کردند و صاحب چند اولاد شدند .
دیو ها دوباره سراغ اونا رفتند و باز فریب خوردند
dikh83xtqtkg3r3xkkp.gif

این بار برای چشیدن مزه ی گوشت فرزندانشون رو خوردند.
ولی اهورمزا این دفعه محبت و شیرینی فرزندان رو به دلشون انداخت.
مشی و مشیانه مدت طولانی دیگه ای زندگی کردند و 10 نژاد بشر
رو به دنیا اوردند .
ah2mhehoqg8xx1jmcf05.gif
 
Last edited:

Mamad_Javad

Registered User
تاریخ عضویت
1 مارس 2007
نوشته‌ها
386
لایک‌ها
2
محل سکونت
Where ever you want me to be
ممنون / تاپیک خوبیه
واقعا باید با دقت خونده بشه
 

A.GH.N

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2007
نوشته‌ها
558
لایک‌ها
115
محل سکونت
USENET
تاپیک جالبیه.;-) با اجازه ی صاحب تاپبک:
در مورد گیاه هوم (بیشتر جنبه ی جغرافیایی و کاربردی و علمی تا اساطیری) به مقاله ی ازشمند آقای مرادی غیاث آبادی رجوع کنیم:
http://www.ghiasabadi.com/houm.html
هوم از لحاظ اساطیری ویژگی بی نظیری داره و اون اینه که از اون هم به عنوان خدا یاد می شه و هم به عنوان گیاه و قربانی. در مناسک زرتشتی شیره ی این گیاه رو می کشند و با آب مقدس مخلوط می کنند. از فشردن این گیاه به عنوان مرگ یا قربانی شدن یاد می شه. با مرگ گیاه هوم شر شکست می خوره و طبق فلسفه ی قربانی شدن در باور باستان، بخشی از قدرت قربانی (هوم) به قربانی کننده (موبد زرتشتی) می رسه. مناسک هوم از زیباترین و فیلسوفانه ترین مناسک زرتشتی هست.
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
A.GH.N
تاپیک جالبیه.;-) با اجازه ی صاحب تاپبک:
در مورد گیاه هوم (بیشتر جنبه ی جغرافیایی و کاربردی و علمی تا اساطیری) به مقاله ی ازشمند آقای مرادی غیاث آبادی رجوع کنیم:
http://www.ghiasabadi.com/houm.html
هوم از لحاظ اساطیری ویژگی بی نظیری داره و اون اینه که از اون هم به عنوان خدا یاد می شه و هم به عنوان گیاه و قربانی. در مناسک زرتشتی شیره ی این گیاه رو می کشند و با آب مقدس مخلوط می کنند. از فشردن این گیاه به عنوان مرگ یا قربانی شدن یاد می شه. با مرگ گیاه هوم شر شکست می خوره و طبق فلسفه ی قربانی شدن در باور باستان، بخشی از قدرت قربانی (هوم) به قربانی کننده (موبد زرتشتی) می رسه. مناسک هوم از زیباترین و فیلسوفانه ترین مناسک زرتشتی هست.

مرسی از پست شما
در نهایت شرمساری تا به حال فکر می کردم این گیاه
در طبیعت وجود نداره و تنها جنبه ی اسطوره ای داره
wub.gif


Mamad_Javad
ممنون / تاپیک خوبیه
واقعا باید با دقت خونده بشه

متشکرم دوست عزیز
jokersmile.gif
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
هنگامی که یمه پادشاه ایرانی به قدرت می رسه ، در حضور اهورمزدا سوگند
یاد می کنه که کشورش رو از هر گزندی دور نگه می داره و از بدی ها
و زشتی ها اونو پاک می کنه.
اهورمزدا به یمه یک حلقه و یک خنجر زرین هدیه می کنه.
در دوران فرمانروایی او زمین سرشار از نعمت بود و جانوران و گیاهان
و انسانها مرتب بارور می شدند تا جایی که پس از 300 سال اولیه
دوران حکومت او زمین جایی برای نگداری این همه موجو نداشت.
r83j9zoytk4jxn7mzavs.gif

پس یمه حلقه ی زرینش رو در زمین فرو برد و با خنجر بر روی اون کوبید
و به زمین دستور داد تا گسترده تر بشه . زمین زیر پای یمه به صدا در اومد
و از هر دو طرف آن قدر شکافته شد تا جا برای موجودات به وجود بیاد.
هر بار که با مشکل کمبود زمین مواجه می شدند یمه همین کار رو تکرار
می کرد .
پس از مدتی اهریمن که از شادی و وفور نعمت سرزمین یمه ناراضی بود
تصمیم گرفت تا باد سردی به اون زمین بفرسته.
gnugghender.gif

اهورمزدا که از احوال اهریمن آگاه بود به یمه دستور داد تا یک وره( به فتح واو و فتح ر)
(یا ور یا دژ) بسازه و از تمامی گونه های جانداران و گیاهان به اون دژ ببره .
یمه دژی به طول 2 کیلومتر ساخت نهرهایی در آن روان کرد و دره هایی
در آن به وجود آورد و از تمامی گونه های جانوران و بهترین تخم گیاهان
در اون سرزمین گردآوری کرد .
یمه در وره شهری نمونه با 9 گذرگاه ساخت که آدمیان به شادی و سلامت
در آن زندگی می کردندو در آنجا بیماری یا سستی نبود زیرا هر دو از نشانه های
اهریمن بودند و در وره اهریمن جایی نداشت.
بعد از اتمام کارها ، یمه با حلقه ی زرین مقدسش در ورودی دژ رو بست
و به انتظار پایان سرما نشست.
boredsmiley.gif

پس از گذشت 3 زمستان یمه در دژ رو باز کرد و دید که سرما تمام زمین
رو از بین برده .
ولی مردان و زنان شهر هایشان را از نو ساختند و پرندگان و حیوانات
هم به دل طبیعت برگشتند و زمین رو از نو ساختند.
پس از مدتی یمه دچار غرور و تکبر شد . او که فراموش کرده بود تمامی
قدرتش به خواست اهورمزدا به او داده شده ، ادعای خدایی کرد .
( زرتشت اونو متهم می کنه که برای خوشایند مردم دستور خوردن گوشت گاو
رو صادر کرده.
holycowsmile.gif
)
در هر حال چون یمه از دروغ گفتن خوشش اومد ، فروهر او همچون پرنده ای
بزرگ از بدنش فرار کرد و یمه که به دستور اهورمزدا نامیرا بود ، میرا گشت.
پس از مدتی هم اهریمنی به نام اژی دها که او را می کشد و سرزمینش را
تصرف می کند و 2 دختر بسیار زیبای یمه رو به چنگ خودش گرفتار می کنه.
mad3.gif


یمه در مجموع 1000 سال پادشاهی کرد.
 
Last edited:

Duke

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2006
نوشته‌ها
1,314
لایک‌ها
105
سلام...

خداوکیلی فعالیت هات فوق العاده اس... بسیار تاپیک جالبیه....
joytears.gif

بسی لذت بردیم...
joytears.gif
 

SonadoR

Registered User
تاریخ عضویت
10 مارس 2007
نوشته‌ها
707
لایک‌ها
0
پادشاهان اساطیری- افسانه ای ایران به شرح زیر هستند هرچند در مورد اولین پادشاه روایت های مختلفی وجود داره
پیشدادیان:
1.کیومرث(30 سال)
2.هوشنگ(40 سال)
3.تهمورث(30 سال)
4.جمشید(1000 سال)
5.ضحاک(1000 سال)
6.فریدون
7. ایرج
8. منوچهر(120 سال)
9. نوذر
10. زو
11. گرشاسپ(9 سال)

کیانیان:
1. کیقباد(100 سال)
2. کاووس‌
3. کیخسرو
4. لهراسپ
5. گشتاسپ
6. بهمن
7. همای
8. داراب
9. دارا(داریوش سوم)
اگه دوستان مایل باشن می شه تک تک و به ترتیب به داستان های پادشاهان اساطیری ایران پرداخت.
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
پادشاهان اساطیری- افسانه ای ایران به شرح زیر هستند هرچند در مورد اولین پادشاه روایت های مختلفی وجود داره
پیشدادیان:
....

کیانیان:
......

اگه دوستان مایل باشن می شه تک تک و به ترتیب به داستان های پادشاهان اساطیری ایران پرداخت.

خوب من نظرم رو بگم... افسانه های ما به دو دسته تقسیم می شن
داستان های زرتشت و اوستا و داستانهای شاهنامه فردوسی و آثارالبقایه ابوریحان.
هرچند که شاهنامه و آثارالبقایه دستمایه اولیه داستانهاشون ، داستانهای اوستا بوده
ولی روایاتشون متفاوت.
مثلا ما در اوستا یه گرشاسب داریم در شاهنامه روایت متفاوتی از گرشاسب هست.
افسانه یم در زبان پهلوی جم خوانده می شه و فردوسی داستان جمشید رو تعریف می کنه.
حالا فکر کنم اگه به ترتیب نریم و دوستان در روایت آزاد باشند خیلی بهتر
و یه نکته که حتما عنوان برای پست ها انتخاب بشه تا خوندن آسون تر بشه.
تشکر از مشارکت شما
tender.gif
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
343579.gif

اژی دها که زورمند ترین اهریمن اساطیر بود.
این اژدهای بزرگ اهریمنی 3 سر داشت که بر روی 3 گردن درازش به طرز سرگیجه آوری
تکان می خوردند ، پوست بدنش فلس فلس بود و گفته می شد که زشت ترین ناسزاها
رو از 3 پوزه اش بیان می کرد و شیطانی ترین افکار رو در 3 سرش داشت.
با 6 چشمش همه ی اتفاقات و آفریده ها رو می دید و با 1000 حس اش همه ی
رخدادها رو می فهمید.
اژی دها که در 3 افسانه ی معروف نقش بد قصه ها رو ایفا می کند
داستان از اینجا شروع می شه که ...
اژی دها کهتصمیم می گیره تا آتش مقدس رو بدزده.
ایزد آتر (به فتح ت) که از او به عنوان نگهبان آتش و هم پیمان میثره ( تغییر نام داده شده میترا)
یاد می شه ، جلوی این اژدها می ایسته.
susel.gif

آتش مقدس در دستان میثره قرار داشت و اژی دها کهسعی
داشت تا اونو از دستان میثره در بیاره ، آتر که شاهد این نزاع بود در ابتدا از ترس هیبت این
اژدها به خودش می لرزه و قادر به کمک میثره نیست ، اژدها که متوجه حضور آتر می شه
با زبان دشنام به آتر هشدار می ده که اگه نزدیک بیاد آتش مقدس رو برای همیشه
خاموش می کنه اما آتر به خودش می یاد و بی باکانه جلوی اژدها می ایسته
و به او می گه که اگه دست از سر میثره بر نداره ، اون کمر اژدها رو آتش می زنه و
هر 3 گلوی اژدها رو با آتش می سوزونه. اژی دها که از ترس
فرار می کنه در حالی که داغ این ننگ در دلش مونده بود.
flederkatttf.gif

اژی دها که سالیان طولانی منتظر زمان مناسب بود ، او هنگامی
که فره ایزدی رو دید که از بدن یمه جدا شد از پناهگاه خودش خارج می شه .
اژی دها که سرزمین یمه رو تصرف می کنه و مردم اون سرزمین
رو برده ی خودش قرار می ده و بدترین جنایت ها رو اون جا انجام می ده.
اهورمزدا پس از دیدن ویرانیگری های اژی دها که تصمیم می گیره
تا با اون مقابله کنه ؛ پس ثر ئه تئونه رو به پیشگاهش فرا می خونه .
ثرئه تئونه ( به سکون ث ،فتح ر ،سکون ئ ،فتح ت ،فتح ن) پهلوان بزرگ ایرانی
بود که در ایران باستان پس از زرتشت بالاترین احترامی رو که به یک انسان می شه رو به
او می گذارند.
gstarstamper.gif

ثر ئه تئونه برای انجام این دستور از ایزد آناهیتا در خواست کمک می کنه و برای او
100اسب نر، 1000 گاو نر و 10000 گوسفند قربانی می کنه.
ایزد بانوی آب قربانی های ثر ئه تئونه رو می پذیره و می گه که اونو یاری می کنه
ثر ئه تئونه سرشار از نیروهای ایزدی به مبارزه با اژی دها که می ره.
اژدها مرتب به سمت ثر ئه تئونه یورش می بره ولی در هر بار مشت های فراوانی بود که نصیب
خودش می شد.
ثر ئه تئونه متوجه شد که هر بار که زخمی بر روی بدن اژدها به وجود می یاره از جای اون
مار و عقرب و قورباغه بیرون می زنه.
Casting_Spell.gif

پس برای این که جهان پر از این جور جانورها نشه از کشتن اژی دها که
منصرف می شه .
او اژدهای نابه کار رو در بند می کشه و اونو کشان کشان تا کوه دماوند می بره و در دل
صخره های قله ی دماوند به زنجیر می کشه.
weirdsmiley1.gif

زندانیان اژی دها کهاز بند آزاد می شن و دختران یمه
سونگ هوک (به فتح س واو و واو) و ارنوک(به کسر الف و ر ، فتح ن و واو) به نشانه
سپاس گذاری به همسری ثر ئه تئونه در میان.
lqev22o8y2cumcx2ukd.gif


---------------
این داستان هنوز تموم نشده ولی مردم بس که تایپ کردم ادامه زندگی اژی دها که
یه روز دیگه .
5vh5ijqhzo6wm5lcmvq.gif
 

Elizabet

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 مارس 2009
نوشته‌ها
10
لایک‌ها
0
تاپيك واقعا جالبيه:eek:
من خيلي به تاريخ باستان و افسانه هاي اسطوره اي علاقه دارم.
خيلي چيزا من امروز از اين تاپيك ياد گرفتم.:p
چرا ادامه نميدين؟:(
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
343579.gif

پس از گذشت مدت های طولانی اهریمن در دوره ی آخر الزمان خودش رو از بند زندان کوه آزاد می کنه و
خشمگین به سمت آفریده های اهورمزدا هجوم می بره و نزدیک به یک سوم جانداران زمین رو زنده زنده می خوره.
اهورمزدا گرشاسب پهلوان دلیر ایرانی رو در آخرین دوره از حیات زمین از خواب طولانی بیدار می کنه تا به جنگ
اژی دهاکه بره .

گرشاسب پهلوان ایرانی ، در گذشته به دلیل لیاقت و شجاعتش تونسته بود فروهر یمه را به دست بیاره و بسیار قدرتمند
بشه . اسلحه ی گرشاسب یه گرز بزرگ و سنگین بود .

گرشاسب با اژی دها که مبارزه می کنه و در نهایت موفق می شه تا با گرز معروفش هر 3 سر اهریمن رو له کنه
و بدین ترتیب عمر بدترین اهریمنان به پایان می رسه .

//

دوستان ببخشید که تایپ ادامه ی این داستان با تاخیر زیادی مواجه شد.
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
علاقه زیاد ایرانیان به افسانه و داستان و نقالی باعث شد تا افسانه ها و داستان های ملل دیگر رو هم گردآوری کنن و در بستر داستان های ایرانی از نو تعریف کنن. این باعث شده که داستان های 1001 شب که ریشه ای ایرانی داره رو کشورهای دیگه هم متعلق به خودشون قلمداد کنن . مخصوصا کشور های هند و مصر و حوزه بین النهرین . حتما تا به حال شنیدید که به 1001 شب در غرب ، شب های عربی گفته می شه . که تبلیغات فراوان کشورهای عربی هم تاثیر گذار بوده . قدیمی ترین نسخه ی کتاب 1001 شب ، نوشته شده در قرن 8 هجری در کشور سوریه پیدا شده . ولی خود داستان ها بسیار قدیمی هستند.



روایت از اونجایی شروع می شه که در زمان سلسله ی ساسانی ، شهرباز فرمانروای هندو چین و برادر کوچک ترش شاه زمان فرمانروای سمرقند متوجه خیانت همسرانشون می شن . شهرباز بسیار پریشان فرمان گردن زدن زنش رو می ده و از شدت خشم دستور می ده تا هر شب دوشیزه ای رو برایش بیاورند و صبح هنگام گردنش رو بزنن.

q8paf0rnewolz7cyrw6t.gif

شهرباز 3 سال به این امر ادامه داد تا جایی که مردم از شدت ترس جان دخترانشون کشور رو دسته دسته ترک کردند
و دیگر دختری نبود تا به نزد پادشاه ببرند . وزیر اول پادشاه 2 دختر داشت به نام شهرزاد و دنیازاد . شهرزاد دختر بزرگتر بسیار زیرک بود او به پدرش گفت که امشب حاضر به نزد پادشاه بره . او لباس نو پوشید آرایش کرد و شب هنگام نزد شهرباز رفت .

sani_olmolk_1001night.jpg

روایت اینجا متفاوت می شه عده ای می گن که شهرباز از شهرزاد پرسید تو چه فنی بلدی تا منو سرگرم کنی و شهرزاد می گه که من قصه گو هستم .در روایت دیگه شهرزاد هنگامی که به نزد پادشاه می ره گریه می کنه و می گه " من خواهر کوچکتری در خانه دارم که عادت داره هر شب قصه های منو بشنوه اجازه بدید این شب آخر من برای آخرین بار براش قصه بگم " و پادشاه قبول می کنه .

2522091756_5185d9c36d.jpg

در هر حال شهرزاد شب اول تا سپیده دم داستان تعریف می کنه ولی داستان رو تا نصفه رها میکنه هنگامی که سپیده می زنه جلاد برای بردن شهرزاد می یاد ولی پادشاه که می خواست ادامه داستان رو بشنوه از گردن زدن شهرزاد در اون روز جلوگیری می کنه .

2522091702_ce33a018e6.jpg

بدین ترتیب شهرزاد 1000 شب قصه می گه و طی این مدت دارای 3 پسر از پادشاه می شه . شهرزاد در شب هزار و یکم ،همراه با 3 فرزندش به نزد شهرباز می ره و از او می خواد که از جانش بگذره . پادشاه با چشمانی اشکبار به او می گه که" مدت هاست از فکر کشتن او دست برداشته و عاشقش شده "
شهرباز و شهرزاد در یک جشن باشکوه با هم ازدواج می کنن و امنیت دوباره به ایران بر می گرده .
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
در روزگاران گذشته پادشاهی بود بسیار توانگر که وزیری داشت به نام ابراهیم . ابراهیم و همسرش یک دختر بسیار زیبا داشتند که از شدت نکویی و خوبرویی نام او را وردالاکمام گذاشتند.

روزی دختر وزیر از بالکن قصر بازی چوگان جوانان رو تماشا می کرد . در میان بازیکنان چشمش به پسر ماه منظر و سرو بالایی افتاد . از دایه اش پرسید " این جوان نیکو روی چه کسی است " دایه گفت " کدام یک رو می گویی ؟ "
دختر وزیر سیبی را که در دست داشت به پایین پرت کرد سیب به شانه ی جوان اصابت کرد و جوان روی به سمت قصر برگرداند و با دیدن وردالاحکام تیر عشق به قلبش اصابت کرد ؛ دختر گفت " همین جوان را می گویم " دایه گفت "نامش انس الوجود و ندیم مخصوص پادشاه است "

DSC00334_0.jpg

دختر وزیر تا شبانگاه به یاد انس الوجود بود و این ابیات را در ورقه ای نوشت و زیر بالشتش گذاشت

دلم عاشق شدن فرمود و من بر حسب فرمانش ___________ در افتادم به آن دردی که پیدا نیست درمانش
به قصد گوی با چوگان، به میدان دیدمش روزی ___________ ز زلف او و پشت من حسد می برد چوگانش

دایه نوشته را پیدا کرد و از سر دختر با خبر گشت پس چون دختر از خواب بیدار گشت به او گفت " ای خاتون بدان که عشق کاری است دشوار " . دختر گفت " ای دایه داروی عشق چیست ؟ " دایه گفت " وصال معشوق "

DSC00338_0.jpg

دایه مکتوب رو به نزد انس الوجود برد . انس الوجود هنگامی که مضمون ورقه را دانست بر پشت آن این ابیات را
نوشت

من همان روز که خال تو بدیدم گفتم ___________ بیم آن است بدین دانه که در دام افتم
هرگز آشفته ی رویی نشدم یا مویی ___________ مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم

DSC00333_0.jpg

هنگامی که دختر ابیات رو خوند بسیار شادمان شد و ابیات دیگری در حاشیه مکتوب توشت و به دایه داد تا به نزد معشوق ببر . در راه مرقومه از شال دایه بیافتاد و او متوجه نگشت . اما مکتوب را یکی از خادمان وزیر پیدا کرد و به نزد وزیر برد.
وزیر نامه را خواند و خط دختر را شناخت خشمگین به نزد همسرش رفت و احوال رو باز گفت .
 
Last edited:
بالا