برگزیده های پرشین تولز

اغتشاش رسانه اي

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
آلوين تافلر معتقد است که جوامع بشري از سه دوره رسانه اي عبور کرده اند، رسانه هاي شفاهي، رسانه هاي نوشتاري و رسانه هاي ديداري - شنيداري. پرفسور ماهون مک ميلان در کتاب « پنجره هاي عوضي بيل گيتس» مي گويد: انسان از چهار مرحله رسانه اي عبور کرده؛ رسانه هاي شفاهي، رسانه هاي نوشتاري، رسانه هاي ديداري - شنيداري و اينترنت. پرفسور مک ميلان معتقد است که اينترنت بطور کلي روابط بشر رو تغيير داده. البته من معتقدم که در ايران مراحل رسانه اي شبيه بقيه جاهاي دنيا نبوده و شکل خاص خودش را داشته است.
در موج اول گير مي کنيم
در ايران، ما ابتدا از رسانه هاي شفاهي استفاده مي کرديم، يا به عبارت ديگر از صبح تا شب با هم حرف مي زديم، بعدا رسانه هاي نوشتاري بوجود آمد و بلافاصله پس از ايجاد، مورد سانسور قرار گرفت و به همين دليل، رسانه هاي شفاهي مانند شايعه و چيزهاي ديگر سريعا جاي آنها را گرفت و ما به جاي اينکه روزنامه و کتاب بخوانيم، باز هم با هم حرف مي زديم. در مرحله سوم، رسانه هاي ديداري - شنيداري دولتي در ايران ايجاد شد و باعث خلق پديده بي نظيري به اسم تلويزيون 24 ساعته يا تلويزيون هاي لس آنجلسي شد و ايراني ها موفق شدند رسانه هاي ديداري - شنيداري را هم به يک رسانه شفاهي تبديل کنند تا بتوانند به جاي ديدن تصاوير، به ديدن کساني که در حال حرف زدن هستند، بپردازند. در مرحله چهارم، اينترنت وارد زندگي ما شد و اين بار ما موفق شديم اينترنت را به وسيله اي براي چت کردن و وويس چت تبديل کنيم تا اينترنت هم تبديل به يک رسانه شفاهي بشود.


دهکده جهاني علي آباد
ما از رسانه ها نه بر اساس کارکرد آن رسانه، بلکه براساس نوع نيازمان استفاده مي کنيم، به همين دليل، من معتقدم رسانه هاي ايراني دچار يک اغتشاش عميق هستند. يا به عبارت ديگر ما دچار اغتشاش رسانه اي هستيم. تلويزيون ما کار راديو را مي کند، راديوي ما کار رسانه هاي شفاهي را مي کند، اينترنت براي ما وظيفه مطبوعات را انجام مي دهد، مطبوعات کشور يا وسيله جنگي مي شود و يا کار کتاب را مي کند و کتاب هم در کشور ما بيش از آنکه خوانده شود، نوشته مي شود. در ايران، ويدئو کار سينما را مي کند و سينما گاهي وظيفه سخنراني يا کتاب را انجام مي دهد.
رسانه، ايران است
به همين دليل، مي گويم که ما به تعداد شيوه هاي رسانه اي که استفاده مي کنيم، ايران هاي مختلف داريم؛ ايران وبلاگ ها، ايران تلويزيون هاي لس آنجلسي، ايران مهران مديري، ايران وب سايت گويا، ايران راديو بي بي سي، ايران نماز جمعه، ايران روزنامه کيهان يا مثلا ايران وب سايت روزآنلاين. نکته مهم اين است که اين ايران هاي مختلف گاهي هيچ شباهتي به هم ندارند. ايران وبلاگ ها يک کشور کاملا متفاوت با ايران تلويزيون هاي لس آنجلسي است، انگار شما درباره دو کشور حرف مي زنيد.
در همين جا توضيح کوتاهي در مورد پرفسور ماهون مک ميلان بدهم، چنين شخصي وجود ندارد و بهتر است شما هم دنبال آثار و نظرات ارزشمند او نگرديد.
 

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
دنياي 24 ساعته آقاي اردوبادي
آقاي اردوبادي را حتما مي شناسيد، تقريبا روزانه 14 ساعت دستگاه کنترلر تلويزيون در دستش است و از اين کانال به آن کانال، همه اتفاقات لس آنجلس را با دقت دنبال مي کند. به من مي گويد: دکتر اسعديان هفته گذشته گفته که تا سال 2009 در ايران يک دولت دموکراتيک بسيار عميق بوجود مي آيد.
مي پرسم: اين آقاي دکتر اسعديان کيه؟
مي گويد: دکتر اسعديان؟ خيلي شخصيت علمي مهمي داره، همه تلويزيون ها در موردش حرف مي زنند. توضيح مي دهد که دکتر اسعديان قبلا رئيس دانشگاه تهران بوده و خيلي معروف است. مي گويم: ولي رئيس سابق دانشگاه تهران آدم ديگه اي بود به اسم دکتر فرجي.
مي گويد: نه، اون رو نمي گم، قبل از اون، اين دکتر اسعديان توي ناسا کار مي کنه و جامعه شناس هم هست.
مي گويم که نمي شناسمش. تعجب مي کند و تقريبا عصباني مي شود.
مي گويد: چطور تو دکتر اسعديان رو نمي شناسي؟ ايشون همون کسي است که با خانم دکتر پروانه شميسا طرح راهپيمايي يک ميليون نفره در کاليفرنيا را براي آزادي مطرح کرد.
مي گويم: اسم پروانه شميسا رو نشنيدم.
مي گويد: خيلي معروفه، چطوري نمي شناسي اش، همه پروانه رو مي شناسند، توي همه تلويزيون هاي 24 ساعته هست. توضيح مي دهد که خانم پروانه شميسا با همان نورعلي پهلوان کار مي کرد که قبلا مدير تلويزيون ملي ايران بود، همان دوره بود که دکتر اسعديان رئيس دانشگاه تهران بود.
مي گويم که دکتر نورعلي پهلوان را هم نمي شناسم و مدير تلويزيون ملي قبل از انقلاب هم به نظرم فرد ديگري بود. با عصبانيت به من نگاهي مي کند که انگار به او توهين کرده باشم، مي گويد: تو چطور نويسنده اي هستي که اين ها رو نمي شناسي؟
دکتر اردوبادي از صبح که بلند مي شود دائم مشغول ديدن برنامه هاي آقاي عليرضا ميبدي و آقاي نوري زاده و آقاي بهارلو و آقاي ليمونادي و آقاي همايون و آقاي صوراسرافيل است، البته معتقد است هنوز کسي روي دست هخا نيامده و به ياد آن روزها آه مي کشد.
آقاي اردوبادي معمولا با وجود اينکه خانه اش در ميرداماد است، اما زياد از خانه بيرون نمي رود، چون وقتي به خيابان مي رود احساس مي کند در يک کشور بيگانه است. احساس مي کند اين کشور گاهي اوقات با آن کشوري که مي شناسد فرق مي کند. آقاي اردوبادي در ميان مطبوعات فقط گاهي نگاهي به کيهان مي کند و به نويسندگان آن فحش مي دهد و از اينترنت هم خوشش نمي آيد، فقط اين را مي داند که ايراني ها بيشترين وبلاگ ها را در دنيا دارند.
براي عده اي از مردم ما ايران همان چيزي است که در تلويزيون هاي لس آنجلسي مي بينند.
فيروزه از واشنگتن هم انگار در تهران است
اما براي فيروزه اين موضوع واقعيت ندارد. فيروزه در واشنگتن زندگي مي کند و از دوستان قديمي من است. فيروزه را بعد از سالها ديدم. به من گفت لذت مي برم وقتي مقاله هاي تو را مي خوانم. به او گفتم که از اين موضوع خيلي خوشحالم.
گفت اتفاقا ..... هم در مورد تو نوشته بود، گفتم: .....؟
گفت: آره، .... خيلي بامزه است! گفتم: وبلاگ مي نويسه؟
گفت: آره، گفت: فلانی هم خيلي جالب مي نويسه، البته من خيلي حرفهاش رو قبول ندارم، مدتي قبل هم ....چيزي نوشته بود که به نظرم مي اومد زياد با هم خوب نيستند.
گفتم: فلانی چيه؟ اسم چيزي است؟ گفت: اي بابا! نکنه مي خواي بگي هودر رو هم نمي شناسي؟ گفتم: چرا، اون رفيقمه، مطالبش رو هم مي خونم.
گفت: تازگي ها ف. م. يک چيزي نوشته بود، واقعا لذت بردم، خيلي عميق و با يک طنز خيلي جذاب مي نويسه.
گفتم: فيروزه! تو از صبح تا شب وبلاگ ها رو مي خوني؟
گفت: الآن ديگه کمتر مي خونم، ولي وقتي من و ماني و سينا مطلبي بود که ديگه هر روز مي خوندم. اين جوري احساس مي کنم توي تهران هستم.
گفتم: يعني اگر آدم وبلاگ ها رو بخونه مي تونه احساس کنه توي تهران هست؟
گفت: مگه تو نمي خوني؟ گفتم: چرا، منم مي خونم، ولي نه اينقدر، نه، زياد نه، يک کمي کمتر، نگاهي مي کند که انگار از من نا اميد شده است.

هرکدام از ما ها در يک ايران زندگي مي کنيم.
 

Rainy2006

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
ما در کدام ايران زندگي مي کنيم؟
گروهي فقط از پنجره وبلاگ ها ايران را مي بينند، براي آنها الپر و سيبيل طلا و هودر و خورشيدخانوم و ف.م. سخن شخصيت هاي اصلي زندگي ايراني هستند. گروهي از مردم ما چه در داخل و چه در خارج از کشور فقط از طريق صدا و سيما و شبکه هاي جمهوري اسلامي ايران را مي بينند، آنها مهران مديري و باغ مظفر و فرزاد حسني را دوست دارند و با آنها زندگي مي کنند. يک گروه از مردم فقط روزنامه ها و وب سايت هاي اصلاح طلب را مي خوانند و از شبکه هاي لس انجلسي بدشان مي آيد. گروهي از مردم فقط به بي بي سي يا راديو فردا گوش مي کنند و ايران را با صداي آنها مي شناسند. و وقتي اين افراد با هم حرف مي زنند، احساس مي کنند، طرف مقابل شان يک اشکالي دارد. کساني که دعواي سيبيل طلا و دبش و هودر و کمانگير را مي خوانند، هنوز خبر ندارند که حاج آقا اختري به جاي عماد افروغ رئيس کميسيون فرهنگي مجلس شده، نمي دانم، اين موضوع اهميت زيادي دارد؟
25 شبکه لس آنجلسي، 17 شبکه سوئدي، يک ميليون وبلاگ
ممکن است فکر کنيد همه جاي دنيا همين طور است. در همه جاي دنيا مردم از رسانه هاي مختلف استفاده مي کنند و هرکسي جوري دنيا را مي بيند. ولي من به اين موضوع اعتقاد ندارم، معتقدم که ما در ايران دچار اغتشاش رسانه اي هستيم. رسانه هاي ما چون کارکرد خودشان را انجام نمي دهند، جايگزين رسانه هاي ديگر مي شوند. گاهي نياز به تلويزيوني که خبرها را بدرستي منتقل کند وجود دارد و چنين تلويزيوني وجود ندارد و همين منجر به اين مي شود که ده تلويزيون ناقص ايجاد شود که کار آنها فقط منتشر کردن خبرهايي است که سانسور شده است. همين مي شود که بعضي از مردم ما فقط خبرهاي سانسور شده را مي دانند و خبرهاي سانسور نشده را اصلا نمي خوانند. اغتشاش رسانه اي اين است که در کشوري که تيراژ کتاب 3000 نسخه در سال است، تعداد وبلاگ ها يک ميليون وبلاگ است. اغتشاش رسانه اي اين است که در سوئد 17 راديوي فارسي زبان داريم و در لس آنجلس 25 شبکه تلويزيوني فارسي زبان داريم و در کنار اينها وب سايت هايي هستند که کار روزنامه هايي که نيستند را مي کنند و روزنامه هايي هستند که به خوانندگان کتابهايي که عادت به کتابخواني ندارند، همان کتاب ها را به صورت مقالات طولاني عرضه مي کنند.
تلويزيون و وبلاگ، ديگر اثر ندارد
نکته اين که اگر بنا باشد فرض کنيم که وظيفه رسانه تاثيرگذاري بر جامعه است، رسانه هاي ما فاقد اين تاثير گذاري هستند، چرا که ارتباط رسانه ها و مردم مغشوش است. مردم ما هر سال يک ساعت کتاب مي خوانند، در شکوفاترين دوره اوج مطبوعات کشور، کمتر از 20رصد مردم از مطبوعات استفاده مي کردند، تاثير يک ميليون وبلاگ نويس در سرنوشت سياسي کشور، از تعداد نويسندگان آن هم کمتر است، يعني وبلاگ ها بر نويسندگان شان هم اثر ندارند، تلويزيون هاي لس آنجلسي مي توانند بسرعت از زندگي بسياري از مردم حذف شوند و هيچ اتفاقي نيفتد. تازه همه اينها فقط در شهرهاي بزرگ ايران است، در بسياري از مناطق مرزي مردم اصلا در رسانه فارسي زندگي نمي کنند و در بسياري از شهرهاي کوچک تعداد کساني که از چيزي جز صدا و سيما استفاده مي کنند، به ده درصد کل مردم هم نمي رسد. ايران، براي آن مردم يک کشور ديگر است. آنان در دو سال گذشته احمدي نژاد را ديده اند و مي دانند که انرژي هسته اي حق مسلم شان است.
مجمع الجزاير رسانه هاي بي اثر
اما همه اينها هستند و هر کدام براي خودشان دنياي خاصي دارند، دنيايي که شبيه يک مجمع الجزاير است، مجمع الجزايري که اگرچه در مجموع مردمان يک کشور را تشکيل مي دهد، اما هر کدام از آن مردم تصويري از کشور دارند که چندان به تصوير ساکنان جزاير ديگر شبيه نيست. شايد به همين دليل است که معمولا پيش بيني هاي ما از رفتار اجتماعي مردم شباهت زيادي با واقعيتهايي که رخ مي دهد، ندارد.
سنگي و کوهي
يک جامعه شناس فرانسوي مي گويد: سرنوشت ما مثل کوهنوردي است که به قله کوه مي رود و چند سنگ را که دوست دارد و شبيه هم است از ميان سنگ هاي متفاوت انتخاب مي کند و براي ما مي آورد و ما که به قله نرفته ايم گمان مي کنيم کوه از اين سنگها تشکيل شده است.
 

bloody

کاربر فعال علم و دانش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,256
لایک‌ها
17
محل سکونت
IRAN
جالب بود،جای بسی تفکر دارد!!
 
بالا