برگزیده های پرشین تولز

ايا ايران واقعي را مي شناسيم؟

poolaky

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2006
نوشته‌ها
875
لایک‌ها
40
سن
37
محل سکونت
بخش كنترل نوسانات پاور
با درود به شما دوست عزيز
من اين تاپيك رو زدم تا ايران رو كمي بشناسيم
البته نه از نظر مكان بلكه از نظر زمان
اين زمان نه مربوط به قبل از انقلاب نه زمان بعد از انقلاب است
اين زمان مربوط به زمان دو مرد
يا بهتر بگم دو اعجوبه
به نام هاي داريوش و كوروش بزرگ
كه دنيا رو در قرن 21 در حيرت گذاشته اند
از اين به بعد در اين تاپيك درباره اين دو مرد بزرگ و درباره جشنها و مراسم اين دو بزرگوار خواهد گفته شد.



من هر روز اين تاپيك رو به روز خواهم كرد
از شما دوستان كه مي دونم از من بيشتر درباره اين مطلب مي دانيد
مي خواهم شما هم هر روز اين مطلب را به روز كنيد يا به ديگران ادرس اين تاپيك رو بدين تا انها هم با اين دو تن اشنا شوند

خواهشا اين تاپيك رو به جاي ديگه انتقال ندهيد

ممنون
 

poolaky

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2006
نوشته‌ها
875
لایک‌ها
40
سن
37
محل سکونت
بخش كنترل نوسانات پاور
تاريخ نويسان عصر باستان از قبيل (هرودوت) و (گزنفون) و (كتزياس) درباره چگونگي زايش كوروش اتفاق نظر ندارن
اگرچه هر كدام شرح تولد كوروش را به صورت خاصي نقل كرده اند اما شرحي كه انها درباره زايش كوروش داده اند
بيشتر شبيه افسانه مي باشد
چون بعضي از تاريخ نويسان مشهور ما از قبيل (ويل دورانت) و (پرسي سايكس) و (حسن پير نيا) شرح چگونگي زايش كوروش را از هرودوت اقتباس كرده اند
از اين رو ما شرح حال تولد كوروش را از هرودوت نقل مي كنيم

آستياگ پادشاه ماد يك روز در خواب مي بيند كه از دخترش ماندان انقدر آب خارج شد كه همدان و كشور ماد و تمام اسيا را غرق كرد
آستياگ تعبير خواب خود را از مغ ها پرسيد
آنها گفتند كه از او مولودي خواهد بود كه بر ماد غلبه خواهد كرد
اين موضوع باعث شد آستياگ دخترش رو به پادشاهان ماد ندهد چون مي ترسيد دامادش مدعي خطرناكي براي تخت وتاج او بشود
بنابراين آستياگ دخترش را به كمبوجيه (كامبيز) كه خانواده مطيع و پارسي بود داد
ماندان پس از ازدواج با كمبوجيه بار دار شد و آسياگ اين بار خواب ديد كه از شكم دخترش تاكي روييد كه شاخ و برگش تمام آسيا رو پوشانده
آستياگ باز هم از مغ ها تعبير خوابش را پرسيد و آنها گفتند از ماندان فرزندي خواهد شد كه بر تمام آسيا غلبه خواهد كرد
آستياگ پيش از گذشته به وحشت افتاد و به همين خاطر دخترش را نزد خود فرا خواند
به همين خاطر ماندان به همدان پيش آستياگ پدرش رفت
آستياگ دستور داد دخترش ماندان را تا زمان حمل مانند زنداني تحت نظر داشته باشن
سرانجام ماندان پسري زاييد
چون استياگ از پسر ماندان سخت در وحشت بود
به يكي از نزديكان كه وزير و سپهسالار او بود به نام (هارپاگ) سپرد تا او را نابود كند
هارپاگ پسر را به خانه آورد و ماجرا را به به همسرش گفت همسرش گفت حالا چه تصميمي داري
هارپاگ گفت به چنين جنايتي خود را نخواهد الود زيرا اولا طفل با او خويشاوند است و ثانيا چون شاه اولاد زياد ندارد و دخترش ممكن است جانشين او گردد در اين صورت معلوم است ملكه با قاتل فرزندش چه خواهد كرد از اين رو او پسر را به يكي از چوپانهاي شاه به نام ميترادات داد و از او خواست كه وي را به دستور شاه به كوهي در ميان جنگل رها كند تا طفل طعمه وحوش گردد.

بقيه هم فردا مي گم
 

bnc

کاربر فعال ورزش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
22 می 2006
نوشته‌ها
2,934
لایک‌ها
43
محل سکونت
IranCity
داستانه کوروش قشنگترین داستانیه که شنیدم
من این داستانو تا صفحه 300 خوندم..
یحدودا نصفش کتاب چاپ قدیم بود یعنی قبل از شاه البته سانسور شده که مشخص میشد چی میشه..
خیلی قششششنگههههههههه
حتما ادامشو که دوست عزیزمون میگن بخونید
بعد از اینکه کوروش میاد وسط خیلی قشنگ میشه طوری که باور نمیکنید
راستی دوست عزیز
اسم مادر کوروش ماندانا هستش نه ماندان
 
بالا