lilyrose
مدیر بازنشسته
یه سنت شکنی کوچولو انجام بدم و این بار یه متن به زبان انگلیسی بذارم! البته از جای دیگه ای برش داشتم :دی
There were times Ruma felt closer to her mother in death than she had in life, an intimacy born simply of thinking of her so often, of missing her. But she knew that this was an illusion, a mirage, and that the distance between them was now infinite, unyielding
Jhumpa Lahiri _ Unaccustomed Earth
********************
این کتاب در ایران با عنوان "خاک غریب" توسط آقای امیر مهدی حقیقت ، و با عناوین دیگه به دست مترجمین دیگه به پارسی برگردانده شده.
ترجمه ی آقای حقیقت:
وقت هایی می شد که روما با مادر مرده اش ، بیش تر از وقتی که زنده بود ، احساس صمیمیت می کرد، صمیمیتی که نتیجه ی آن همه فکر کردن به مادر بود و آن همه دلتنگی برایش، ولی می دانست که خیال باطلی است، سراب است ، و فاصله ی میانشان بی پایان است و مطلق.
There were times Ruma felt closer to her mother in death than she had in life, an intimacy born simply of thinking of her so often, of missing her. But she knew that this was an illusion, a mirage, and that the distance between them was now infinite, unyielding
Jhumpa Lahiri _ Unaccustomed Earth
********************
این کتاب در ایران با عنوان "خاک غریب" توسط آقای امیر مهدی حقیقت ، و با عناوین دیگه به دست مترجمین دیگه به پارسی برگردانده شده.
ترجمه ی آقای حقیقت:
وقت هایی می شد که روما با مادر مرده اش ، بیش تر از وقتی که زنده بود ، احساس صمیمیت می کرد، صمیمیتی که نتیجه ی آن همه فکر کردن به مادر بود و آن همه دلتنگی برایش، ولی می دانست که خیال باطلی است، سراب است ، و فاصله ی میانشان بی پایان است و مطلق.
Last edited: