• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

بهترین قسمت کتاب های داستان

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
آدم سر به هوایی نیستم. به نظر خودم جدی هم نیستم. به اعتقاد من آدم باید این روزها ترکیبی از این دو باشد. به ارزش کار هم اعتقاد دارم. هرچه سخت تر بهتر. آدمی که کار نمی کند زیادی وقت دارد، آنقدر که نمی تواند به خودش و مشکلاتش برسد.



در سان فرانسیسکو چه می کنی؟

از "راه های میان بر" / ریموند کارور / اسدالله امرایی
 

Ali_softcenter

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2009
نوشته‌ها
5,918
لایک‌ها
7,364
محل سکونت
In my Sad Little world
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد.آن قدر که اشک ها خشک شوند،

باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد.به چیز دیگری فکر کرد.باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد!


من او را دوست داشتم
آنا گاوالدا

562262_162188877248303_37698063_n.jpg
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
براى رسيدن به اوج از من بال و پر جادو نخواه
هيچ چيز همچون اراده به پرواز, پريدن را آسان نميکند

يک عاشقانه آرام - نادر ابراهيمى
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
چند دقیقه قبل نمی دونم چی شد ؟! یهویی و خیلی بی ربط یاد خانوم چاقه ی سیمور توی داستان فرانی و زویی جی دی سالینجر افتادم :دی یعنی دقیقا یاد این قسمتش :


"برای من مهم نیست که یه بازیگر کجا بازی می کنه. ممکنه توی جشنواره ی تابستانی باشه ، ممکنه توی رادیو باشه ، ممکنه توی تلویزیون باشه ، ممکنه توی یک سالن تئاتر لعنتی باشه که پر باشه از مد روزترین ، خوش خوراک ترین ،حمام آفتاب گرفته ترین تماشاچی هایی که بتونی تصور کنی. ولی یه راز وحشتناک رو بهت بگم _ داری گوش می کنی؟ هیچ کی تو دنیا نیست که خانوم چاقه ی سیمور نباشه. این شامل پروفسور تاپر تو هم می شه، رفیق. و همه ی فک و فامیل لعنتی اش. هیچ کس هیچ جا نیست که خانوم چاقه ی سیمور نباشه. این رو نمی دونی؟ هنوز این راز لعنتی رو نمی دونی ؟ و هنوز نمی دونی _ به من گوش کن_ نمی دونی خود خانوم چاقه کیه؟... ای، رفیق . ای،رفیق . خود مسیحه . خود مسیحه ، رفیق."
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
فقط با نگاهي از امروز به گذشته ، متوجه زنجيره اي از علت ها مي شوي كه همه چيز را منظم مي كند و ملموس!

مثلا برادرم - اووه تيم
 

f0rdead

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آپریل 2009
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
33
محل سکونت
گنبد
در کشور من مردم با نفرت بیشتری به صحنه ی بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند تا صحنه ی اعدام
زیستن با چنین انسان هایی برایم دردناک است.

دکتر شریعتی اسم کتابش یادم نمیاد.

از دور ریختن عقایدی که بهم تلقین شده آرامش مخصوصی در خودم حس میکنم.

صادق هدایت - بوف کور
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
پرنده که خاری سینه اش را خسته است از قانونی تغییر ناپذیر پیروی می کند. او نمی داند چه چیزی وادارش کرده که سینه اش را به خار بسپارد و آوازخوانان می میرد. حتی لحظه ای که خار سینه اش را می شکافد از فرارسیدن مرگش آگاه نیست و به ھمان قانع است كه آن قدر بخواند و بخواند تا دیگر صدایی در گلویش باقی نماند. ولی ما ، ھنگامی که خاری در سینه مان فرو می کنیم، می دانیم، درک می کنیم و با این ھمه ادامه می دھیم، ادامه می دھیم.

پرنده خارزار

نوشته کالین مک کالو
 
Last edited:

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
تظاهر به عادی بودن یعنی داشتن لبخند بر لب

وقتی میل به گریه دارد آدم را میکشد!



برنده تنهاست

پائولو کوئلیو
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
ميليون ها و ميلياردها آدم توي اين دنيا هستند
و همه شان مي توانند بي تو زندگي کنند ،
آخر من بدبخت چرا نمي توانم ؟!

خداحافظ گاري کوپر - رومن گاري
 

Valentino

Registered User
تاریخ عضویت
22 جولای 2008
نوشته‌ها
162
لایک‌ها
18
محل سکونت
Outside
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
من او را دوست داشتم/ آنا گاوالدا
 

Valentino

Registered User
تاریخ عضویت
22 جولای 2008
نوشته‌ها
162
لایک‌ها
18
محل سکونت
Outside
«بدا به حال دل‌ هایی که بیش از اندازه محفوظ بوده ‌اند! هنگامی که سودا راه به دل باز می ‌کند،‌ آنکه عفیف‌ تر است بی ‌دفاع ‌تر است»

جان شیفته / رومن رولان
 

Mariachi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
94
سن
33
خوش به حال کسایی که به خودشون میگن: دلم میخواد راه برم نمی خوام به جایی برسم!بیچاره کسایی که به خودشون میگن:می خوام برسم اون جا. رسیدن یعنی مُردن! خوش بختی یعنی گشتن به دنبال خوش بختی!

نامه به کودکی که هرگز زاده نشد/ اوریانا فالاچی/مترجم یغما گلرویی
 

Rainy Sky

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
1 می 2008
نوشته‌ها
1,278
لایک‌ها
846
درِ چمدان که از فشار طناب آزاد شد ، بالا پرید و رودابه کاپشن طوسی رنگ احسان را دید.
این کاپسن را اولین بار، روزی که احسان از ابراهیم آباد برگشته بود و مهین دختر غلامرضا را با خودش به گوران آورده بود، تن او دیده بود. کاپشن به دقت تا شده بود.
وقتی برزوخان آن را بلند کرد و تکان داد، رودابه دلش می خواست بلند شود آن را به یک چوب رختی بیاویزد و در کمد لباس ها بگذارد.
وقتی برزوخان کاپشن را کنار چمدان روی فرش انداخت، رودابه در رفتار دایی اش یک بار دیگر مرگ احسان را دید.
آن کاپشن روی زمین، خالی از میل و اشتیاق پوشیده شدن بود. برخلاف کاپشی که رودابه دوست داشت آن را به چوب رختی بیاویزد، این لباس آماده بود تا درون یک چمدان، کارتن یا حتا یک گونی نخی گوشه ی انباری بپوسد و فراموش شود.
میل زندگی، جوانی، اُرد دادن و به رخ کشیدن در این کاپشن مرده بود، درست مثــــل صاحــبــش!!!


به هادس خوش آمدید - بلقیس ******* - نشر چشمه
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
تصور میکردم دیگر به او فکر نمیکنم

اما کافی بود لحظه ای در محلی اندکی آرام، تنها شوم ...

تا دوباره یاد او به سراغم بیاید!



د‌‌وست د‌‌اشتم کسي جايي منتظرم باشد‌‌

آنا گاوالدا
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
34
محل سکونت
Isfahan
حالا که فکرش را میکنم به ذهنم میرسد که محیط نیمه ممنوع ویلاها همه را وا میداشت حتی از صحبت درباره ی دوستانشان با یکدیگر خودداری کنند.و وقتی از ان محیط بیرون می آمدیم آن دو احساس کردند قدری میتوانند جولان بدهند.
هر وقت میخندید،من هم از روی ادب میخندیدم.تامی انگار کمتر از من میفهمید و همیشه دیرتر از آن ها بفهمی نفهمی میخندید

هرگز ترکم مکن/کازئو ایشی گورو
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
دلش می خواست خشنود باشد و تا حدی هم از روی غرور خشنود بود ولی با این حال در لحظه ای که می خواست از میدان سبز بیرون برود رو به سوی مونوز برگرداند و ناگهان با دیدن صورت شکست خورده ی کسی که او را کتک زده بود اندوه تلخی دلش را فشرد . این جا بود که فهمید جنگ خوب نیست چون شکست دادن هر انسانی همان قدر تلخ است که شکست خوردن از او .

آدم اول " آلبر کامو "
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
مردم معمولا فکر می کنند که کسالت باریِ بودن با یک نفر سبب به هم زدن دوستی می شود و بالاخره یکی این تصمیم را می گیرد ؛ یا تو یا طرف مقابل . در صورتی که این واقعا درست نیست. ادوار زندگی ما مثل فصل ها رو به پایان می روند؛ همه ی موضوع همین است .اراده ی انسان نمی تواند آن را تغییر دهد و اگر طور دیگر نگاه کنی ، شاید ما هم بتوانیم با خودمان خوش باشیم تا آن روز از راه برسد.

سرسخت ، کم بخت
بنانا یوشیموتو / البرز قریب
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
مهــــــــم نيست جــــــــزء كدام گروه باشی، هميشه توی آن یکی بيشتر خــــــــــــــــوش می گذرد!



عوارض جانبی

وودی آلن
 
بالا