برگزیده های پرشین تولز

ترانه های دلکَش عمر خیام (شعر نگاره)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

dashakol99

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2014
نوشته‌ها
528
لایک‌ها
2,451
محل سکونت
همونچا
درود
خیام را چه گویم ، نمیدانم، خیام همان است که می دانیم و گفتن نمی توانیم. عمر خیام ستاره ی بی بدیل آسمان ایران است که همچنان برای جهانیان دلبری می کند و با نور دلفروز و گیرنده ی خویش چشمان مردمان را محو و خمار خویش می کند،بایست خیام را آنگونه توصیف کنیم که بود، خیام راستگو بود و از گفتن درونیات خویش ترسی نداشت، خیام آنچه می پنداشت می گفت نه آنچه خوشایند اطرافیانش باشد و این به درستی از رباعیات و نوشته های علمی این بزرگوار بر می آید، حکیم عمر خیام شخصی است که اشعار وی به هیچ وجه قابل تفسیر نیست، کسانی سعی دارند که این بزرگوار را به گونه ای دیگر به مردم معرفی کنند اما باید بدانیم که مهم ترین خصلتی که از اشعار و مجموع نوشته های به جامانده از این بزرگوار بر می آید راستی و درستی ایشان می باشد، بنابراین از چنین فردی بر نمی آید که شعر های افسانه ای بنویسد که مضحکه ی دست افرادی شود که از آن تفاسیر بی ربط بسازند. حدود 2-3 هزار رباعی را به عمر خیام نسبت می دهند اما تعداد زیادی از این رباعیات نسبت داده شده بی ربط و سست هستند. بعضی ادیبان درباره ی رباعیات ایشان تحقیق کرده اند و سعی کرده اند درست را از نادرست بسنجند، از آن جمله می توان محمد علی فروغی را نام برد که در نهایت 178 رباعی را از خود خیام می داند و یا صادق هدایت که 143 رباعی را از خود خیام می داند و بقییه رباعیات را کذب شمرده اند. آنچه ما میدانیم آن است که خیام جانمایه ی اندیشه ی خود را به صورت یک جام سیمین خوشتراش در آورده، مردمان خردمند با نگاه کردن به درون این جام به وضوح درون خویش را می بینند. خیام با این جام سیمین و پر از می ناب و تمام نشدنی جهانیان را سرمست نموده است به طوری که امروز شناخته شده ترین شاعر پارسی گوی در گیتی هم حکیم نیشابور می باشد.
این شعر نگاره ها خرده تلاشیست برای آشنایی بیشتر فرزندان ایران زمین با این بزرگمرد سرزمینشان، باشد که از او بیاموزیم.


khayam-poems-1.jpg

( 1 )

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست ، / برخيز و بجام باده کن عزم درست ؛
کاين سبزه که امروز تماشاگه تست ، / فردا همه از خاک تو برخواهد رست !

.

khayam-poems-2.jpg


( 2 )

دل سر حيات اگر کماهي دانست ، / در مرگ هم اسرار الهي دانست ؛
امروز که با خودي ، ندانستي هيچ ، / فردا که ز خود روي چه خواهي دانست ؟

.
khayam-poems-3.jpg

شعر مستی از خیام

( 3 )

از آمدن و رفتن ما سودي کو؟ / وز تار وجود عمر ما پودي کو؟
در چنبر چرخ جان چندين پاکان ، / مي سوزد و خاک مي شود، دودي کو؟

.

khayam-poems-5.jpg


( 4 )

افسوس که نامه جواني طي شد، / وان تازه بهار زندگاني دي شد،
حالي که ورا نام جواني گفتند، / معلوم نشد که او کي آمد، کي شد!

.

khayam-poems-6.jpg



( 5 )

اين کهنه رباط را که عالم نام است / آرامگه ابلق صبح و شام است ،
بزمي است که واماندة صد جمشيد است ، / گوريست که خوابگاه صد بهرام است !

.

khayam-poems-7.jpg



( 6 )

گر آمدنم بمن بدي ، نامدمي . / ور نيز شدن بمن بدي ، کي شدمي ؟
به زان نبدي که اندرين دير خراب ، / نه آمدمي ، نه شدمي ، نه بدمي .

.

khayam-poems-11.jpg

( 7 )

چون روزي و عمر بيش و کم نتوان کرد، / خود را بکم و بيش دژم نتوان کرد؛
کار من و تو چنانکه رأي من و تست / از موم بدست خويش هم نتوان کرد.

.

khayam-poems-12.jpg

( 8 )

جامي است که عقل آفرين مي زندش ، / صد بوسه ز مهر بر جبين مي زندش ؛
اين کوزه گر دهر چنين جام لطيف / مي سازد و باز بر زمين مي زندش !

.

khayam-poems-13.jpg

( 9 )

گويند که دوزخي بود عاشق و مست ، / قولي است خلاف ، دل در آن نتوان بست ،
گر عاشق و مست دوزخي خواهد بود، / فردا باشد بهشت همچون کف دست !

.

khayam-poems-14.jpg

( 10 )

از تن چو برفت جان پاک من و تو، / خشتي دو نهند بر مغاک من و تو؛
وآنگه ز براي خشت گور دگران ، / در کالبدي کشند خاک من و تو.

.

khayam-poems-15.jpg

( 11 )

بردار پياله و سبو اي دل جو، / بر گرد بگرد سبزه زار و لب جو؛
کاين چرخ بسي قد بتان مهرو، / صد بار پياله کرد و صد بار سبو!

رباعیات خیام

.

khayam-poems-16.jpg

( 12 )

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است / دریاب که هفتۀ دگر خاک شده است

می نوش و گلی بچین که تا در نگری / گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است

.

khayam-poems-17.jpg

( 13 )

اي پير خردمند پگه تر برخيز، / وان کودک خاک بيز را بنگر تيز،
پندش ده و گو که ، نرم نرمک مي بيز، / مغز سر کيقباد و چشم پرويز!

.

khayam-poems-18.jpg

( 14 )

يک قطره آب بود و با دريا شد، / يک ذرة خاک و با زمين يکتا شد،
آمد شدن تو اندرين عالم چيست ؟ / آمد مگسي پديد و ناپيدا شد.

.

khayam-poems-19.jpg

( 15 )

از جمله رفتگان اين راه دراز، / باز آمده اي کو که بما گويد راز؟
هان بر سر اين دو راهه از روي نياز، / چيزي نگذاري که نمي آيي باز!

.

khayam-poems-20.jpg

( 16 )

اين کوزه چو من عاشق زاري بوده است ، / در بند سر زلف نگاري بوده است ؛
اين دسته که بر گردن او مي بيني : / دستي است که بر گردن ياري بوده است !

.

khayam-poems-21.jpg

( 17 )

بسيار بگشتيم بگرد در و دشت ، / اندر همه آفاق بگشتيم بگشت ؛
کس را نشنيديم که آمد زين راه / راهي که برفت ، راهرو باز نگشت !

.

khayam-poems-22.jpg

( 18 )

اي چرخ فلک خرابي از کينه تست ، / بيدادگري پيشه ديرینه تست ،
وي خاک اگر سينه تو بشکافند، / بس گوهر قيمتي که در سينه تست !

.

khayam-poems-23.jpg

( 19 )

شيخي بزني فاحشه گفتا: مستي ، / هر لحظه بدام دگري پا بستي ؛
گفتا: شيخا، هر آنچه گوئي هستم ، / آيا تو چنانکه مي نمائي هستي ؟

.

khayam-poems-24.jpg

( 20 )

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم / وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که از این دیر کهن در گذریم / با هفت هزار سالگان سر بسریم

.

khayam-poems-25.jpg

( 21 )

گر بر فلکم دست بدي چون يزدان ، / برداشتمي من اين فلک را ز ميان ؛
از نو فلک دگر چنان ساختمي ، / کازاده بکام دل رسيدي آسان .

.

khayam-poems-26.jpg

( 22 )

هر ذره که بر روي زميني بوده است ، / خورشيد رخي ، زهره جبيني بوده است ،
گرد از رخ آستين به آزرم فشان ، / کان هم رخ خوب نازنيني بوده است .

.

khayam-poems-27.jpg

( 23 )

اي بس که نباشيم و جهان خواهد بود، / ني نام ز ما نه نشان خواهد بود؛
زين پيش نبوديم و نبد هيچ خلل ، / زين پس چو نباشيم همان خواهد بود.

.

khayam-poems-28.jpg

( 24 )

افسوس که سرمايه ز کف بيرون شد، / در پاي اجل بسي جگرها خون شد!
کس نامد از آنجهان که پرسم از وي : / کاحوال مسافران دنيا چون شد.

.

khayam-poems-30.jpg

( 25 )

تا چند زنم بروي درياها خشت ، / بيزار شدم ز بت پرستان و کنشت ؛
خيام که گفت دوزخي خواهد بود؟ / که رفت بدوزخ و که آمد ز بهشت ؟

.

khayam-poems-32.jpg

( 26 )

چون چرخ بکام يک خردمند نگشت ، / خواهي تو فلک هفت شمر، خواهي هشت
چون بايد مرد و آرزوها همه هشت ، / چه مور خورد به گور و چه گرگ بدشت .

.

khayam-poems-33.jpg

( 27 )

آنانکه محيط فضل و آداب شدند، / در جمع کمال شمع اصحاب شدند،
ره زين شب تاريک نبردند بروز، / گفتند فسانه ای و در خواب شدند.

.

khayam-poems-34.jpg

( 28 )

نيکي و بدي که در نهاد بشر است ، / شادي و غمي که در قضا و قدر است ،
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل ، / چرخ از تو هزاربار بيچاره تر است .

.

khayam-poems-35.jpg

( 29 )

افسوس که بي فايده فرسوده شديم ، / وز داس سپهر سرنگون سوده شديم ،
دردا و ندامتا که تا چشم زديم ، / نابوده بکام خويش ، نابوده شديم

.

khayam-poems-36.jpg

( 30 )

هان کوزه گرا بپاي اگر هشياري ، / تا چند کني بر گل مردم خواري ؟
انگشت فريدون و کف کيخسرو، / بر چرخ نهاده اي ، چه مي پنداري ؟​
 

dashakol99

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2014
نوشته‌ها
528
لایک‌ها
2,451
محل سکونت
همونچا
.

khayam-poems-38.jpg

( 31 )

اجرام که ساکنان اين ايوانند، / اسباب تردد خردمندانند،
هان تا سر رشته خرد گم نکني ، / کانان که مدبرند سرگردانند!

.

khayam-poems-39.jpg

( 32 )

آن بيخبران که در معني سفتند / در چرخ به انواع سخن ها گفتند؛
آگه چو نگشتند بر اسرار جهان ، / اول زنخي زدند و آخر خفتند!

.

khayam-poems-40.jpg

( 33 )

اي دل چو حقيقت جهان هست مجاز، / چندين چه بري خواري ازين رنج دراز!
تن را به قضا سپار و با درد بساز، / کاين رفته قلم ز بهر تو نايد باز.

.

khayam-poems-41.jpg

( 34 )

بر کوزه گري پرير کردم گذري ، / از خاک همي نمود هر دم هنري ؛
من ديدم اگر نديد هر بي بصري ، / خاک پدرم در کف هر کوزه گري .

.

khayam-poems-42.jpg

( 35 )

چون عمر بسر رسد، چه بغداد چه بلخ ، / پيمانه چو پرشد، چه شيرين و چه تلخ ؛
خوش باش که بعد از من و تو ماه بسي ، / از سلخ بغره آيد، از غره بسلخ !

.

khayam-poems-43.jpg

( 36 )

تا کي ز چراغ مسجد و دود کنشت ؟ / تا کي ز زيان دوزخ و سود بهشت ؟
رو بر سر لوح بين که استاد قضا / اندر ازل آنچه بودني بود، نوشت .

.

khayam-poems-44.jpg

( 37 )

دارنده چو ترکيب طبايع آراست ، / از بهر چه اوفکندش اندر کم و کاست ؟
گر نيک آمد، شکستن از بهر چه بود؟ / ور نيک نيامد اين صور، عيب کراست ؟

.

khayam-poems-45.jpg

( 38 )

مي پرسيدي که چيست اين نقش مجاز، / گر بر گويم حقيقتش هست دراز،
نقشي است پديد آمده از دريائي ، / وآنگاه شده بقعر آن دريا باز.

.

khayam-poems-47.jpg

( 39 )

افلاک که جز غم نفزايند دگر، / ننهند بجا تا نربايند دگر؛
نا آمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه مي کشيم ، نايند دگر.

.

khayam-poems-48.jpg

( 40 )

ايکاش که جاي آرميدن بودي ، / يا اين ره دور را رسيدن بودي ؛
کاش از پي صد هزار سال از دل خاک ، / چون سبزه اميد بردميدن بودي !

.

khayam-poems-49.jpg

( 41 )

چون حاصل آدمي درين جاي دو در، / جز درد دل و دادن جان نيست دگر:
خرم دل آنکه يک نفس زنده نبود، / و آسوده کسيکه خود نزاد از مادر!

.

khayam-poems-50.jpg

( 42 )

هر چند که رنگ و روي زيباست مرا، / چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا،
معلوم نشد که در طربخانة خاک / نقاش ازل بهر چه آراست مرا؟

.

khayam-poems-51.jpg

( 43 )

بر سنگ زدم دوش سبوي کاشي ، / سر مست بدم چو کردم اين اوباشي ؛
با من بزبان حال مي گفت سبو: / من چون تو بدم ، تو نيز چون من باشي !


.

khayam-poems-52.jpg

( 44 )

ياران بموافقت چو ديدار کنيد، / بايد که ز دوست ياد بسيار کنيد؛
چون باده خوشگوار نوشيد بهم ، / نوبت چو بما رسد نگونسار کنيد.

.

khayam-poems-53.jpg

( 45 )

اسرار ازل را نه تو داني و نه من ، / وين حرف معما نه تو خواني و نه من ؛
هست از پس پرده گفتگوي من و تو، / چون پرده برافتد، نه تو ماني و نه من .

.

khayam-poems-54.jpg

( 46 )

کس خلد و جحيم را نديده است اي دل / گوئي که از آن جهان رسيده است اي دل ؟
اميد و هراس ما بچيزي است کزان ، / جز نام و نشاني نه پديد است اي دل !

.

khayam-poems-56.jpg

( 47 )

زان کوزه مي که نيست در وي ضرري ، / پر کن قدحي بخور، بمن ده دگري ؛
زان پيشتر اي پسر که در رهگذري ، / خاک من و تو کوزه کند کوزه گري .

.

khayam-poems-57.jpg

( 48 )

وقت سحر است خیز ای مایۀ ناز / نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کان ها که بجایند نپایند کسی / وآن ها که شدند کس نمی آید باز

.

khayam-poems-58.jpg

( 49 )

در کارگه کوزه گري بودم دوش ، / ديدم دو هزار کوزه گويا و خموش ؛
هر يک بزبان حال با من گفتند: / «کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش ؟»​

.

khayam-poems-59.jpg

( 50 )

دوري که در آمدن و رفتن ماست ، / او را نه نهايت ، نه بدايت پيداست ،
کس مي نزند دمي درين معني راست ، / کاين آمدن از کجا و رفتن بکجاست !

.

khayam-poems-61.jpg

( 51 )

ديدم بسر عمارتي مردي فرد، / کو گل بلگد مي زد و خوارش مي کرد،
وان گل بزبان حال با او مي گفت : / ساکن ، که چو من بسي لگد خواهي خورد!

.

khayam-poems-62.jpg

( 52 )

بر چهرۀ گل نسیم نوروز خوش است / در صحن چمن روی دلفروز خوش است

از دی که گذشت هرچه گوئی خوش نیست / خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

.

khayam-poems-63.jpg

( 53 )

هنگام صبوح اي صنم فرخ پي ، / بر ساز ترانه اي و پيش آور مي ؛
کافکند بخاک صد هزاران جم و کي / اين آمدن تيرمه و رفتن دي .

.

khayam-poems-64.jpg

( 54 )

اجزاي پياله اي که در هم پيوست ، / بشکستن آن روا نمي دارد مست ،
چندين سر و ساق نازنين و کف دست ، / از مهر که پيوست و به کين که شکست ؟
.​
.
khayam-poems-65.jpg

( 55 )

از آمدنم نبود گردون را سود، / وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛
وز هيچکسي نيز دو گوشم نشنود، / کاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود!

.

khayam-poems-66.jpg

( 56 )

يکچند به کودکي به استاد شديم ؛ / يکچند ز استادي خود شاد شديم ؛
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد: / چون آب برآمديم و چون باد شديم !

.

khayam-poems-67.jpg

( 57 )

در پاي اجل چو من سر افکنده شوم ، / وز بيخ اميد عمر برکنده شوم ،
زينهار، گلم بجز صراحي نکنيد، / باشد که ز بوي مي دمي زنده شوم .

.

khayam-poems-68.jpg

( 58 )

مرغي ديدم نشسته بر باره توس ، / در چنگ گرفته کله کيکاوس ،
با کله همي گفت که : افسوس ، افسوس ! / کو بانگ جرس ها و کجا ناله کوس ؟

.

khayam-poems-69.jpg

( 59 )

با یار چو آرمیده باشی همه عمر / لذات جهان چشیده باشی همه عمر

هم آخر کار رحلتت خواهد بود / خوابی باشد که دیده باشی همه عمر

.

khayam-poems-71.jpg

( 60 )

گاويست بر آسمان قرين پروين ، / گاويست دگر نهفته در زير زمين ؛
گر بينائي ، چشم حقيقت بگشا: / زير و زبر دو گاو مشتي خر بين .
 

dashakol99

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2014
نوشته‌ها
528
لایک‌ها
2,451
محل سکونت
همونچا
.

khayam-poems-72.jpg

( 61 )

گر من ز مي مغانه مستم ، هستم ، / گر کافر و گبر و بت پرستم ، هستم ،
هر طايفه اي بمن گماني دارد، / من زان خودم ، چنانکه هستم هستم .

.

khayam-poems-73.jpg

( 62 )

آن قصر که بهرام درو جام گرفت ، / آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت ؛
بهرام که گور مي گرفتي همه عمر، / ديدي که چگونه گور بهرام گرفت ؟

.

khayam-poems-75.jpg

( 63 )

بر لوح نشان بودني ها بوده است ، / پيوسته قلم ز نيک و بد فرسوده است ؛
در روز ازل هر آنچه بايست بداد، / غم خوردن و کوشيدن ما بيهوده است .

.

khayam-poems-76.jpg

( 64 )

آن قصر که بر چرخ همي زد پهلو، / بر درگه او شهان نهادندي رو،
ديديم که بر کنگره اش فاخته اي / بنشسته همي گفت که : «کوکو، کوکو؟»

.

khayam-poems-77.jpg

( 65 )

هر سبزه که بر کنار جوئي رسته است ، / گوئي ز لب فرشته خوئي رسته است ؛
پا بر سر هر سبزه به خواري ننهي ، / کان سبزه ز خاک لاله روئي رسته است .

.

نگاره های بالا بر اساس نسخه ی صادق هدایت ساخته شده است.
با سپاس از همراهی شما، امیدوارم امسال تابستانی شاد همراه با سفر های باحال داشته باشید
خاستگاه: فاندون
 

manuela89

مدیر انجمن ادبیات
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
برای خیام تاپیک اختصاصی وجود دارد لطفا از آن تاپیک استفاده شود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا