نمیدانم شما خواننده عزیز چه نوع زندگی داری ؟
چه سبگی را برای خود انتخاب کرده ای یا زندگی و سرنوشت با دست نوازش بر سر شما کشیده یا با تازیانه ای پشت شما را بی امان دریده
ولی من میدانم که با انتخابهایم شده ام من و زندگی وسرنوشت تا آنجا که توانسته اند کشتی زندگیم را از ساحل آرامش دور کرده اند .
داستانی که میخواهم برایتان تعریف کنم نمیخواهم اسمی برایش انتخاب کنم فقط میخواهم گوشه ای از گنجه دلم بماند بماند و با خودم به گور ببرم نه میخواهم در باره اش فکر کنم ونه افسوسی و نه خوشحالی فقط میخواهم بماند و بماند .
یادم آید روزگاری با دوستان در دوران دانشگاه بی پروا از زمین و زمان خوش بودم ما جوان بودیم .
روزگار میگذشت و نه درسی میخواندیم و به فکر آینده خویش بودیم فقط و فقط خوش بودیم و سرمست از زندگی و جوانی
زمین و زمان دست به دست هم دادن و ما از شهر دیگری که بیشتر از چند ساعت از شهرمان فاصله نداشت قبول شودیم و برای ادامه تحصیل به همراه چند تن از دوستان راهی ادامه زندگی شدیم .
اولین روز صبح زود ساعت 5 با دوستانمان با ماشین و راننده ای که از قبل گرفته بودیم راهی شدیم به خبر از اینده به شهر که رسیدیم ساعت شده بود 9 رفتیم و کارهای ثبت ناممان را انجام دادیم و از آنجا که خوابگاه درست و حسابی که در خور خود ببینیم هم نبود در شهر مشغول گشت و گذار برای پیدا کردن خانه شدیم بعد از دیدن چند خانه خانه ای یافیم راحت و دنچ که هم با جیبمان میساخت و هم نزدیک دانشگاه بود .
صاحب خانه ما نیز بالای همان جا خانه ی خود را ساخته بود و زندگی میگذراند ولی بی یار او عشق زندگی خویش را چندین سال پیش از دست داده بود فقط از املاکی شنیدیم که نوه او هر روز به سر میزند و کارهای او را انجام میدهد.
روزها گذشت و به یکماه تبدیل شد اجاره خانه را از دو دوست دیگر جمع کردیم و من بردم بالا تا به صاحب خانه بدهم در را زدم و دختری در را باز کرد بعد از سلام واحوال پرسی
پرسیدم شما نوه آقای قاسمی هستید ؟
جواب داد :بله لطفا بفرماید داخل
جواب دادم : ممنون مزاحم نمیشوم و گفتم فقط آمدم اجاره خانه را بدهم و برم
اجاره دادم وگفتم اسم من امیر است اگر کاری داشتید بگویید وبعدش رفتم
فردا که دانشگاه بودیم دیدم دختری مرا صدا میزند آقا امیر آقا امیر برگشتم و او را دیدم اولش نشناختم بعدا فهمیدم او رویا است نوه صاحب خانه . با او سلام و احوال پرسی کردم و پرسیدم شما هم این جا درس میخوانید ؟ گفتتند بله من هم اینجا هستم و هم دانشگاهی هستم .درختری راحت اما بسیار با ادب و سنگین به نظر می آمد با آرایشی مختصر و ساده
هر روز بعد دانشگاه به همراه دوستان و رویا به خانه می آمدیم و رویا به پدربزرگ خود میرسید و بعد از خداحافظی میرفت
زمان گذشت و گذشت گذشت 7 ماهی شده بود انجا بودم و با رویا صمیمی شده بودم نه در حد دوست در حد شوخی محترمانه
او زیاد با من شوخی می کرد ولی من نه و دلیل این کارهایش را هم نمیدانستم اما دوستانم به من میگفتن که او به تو علاقه دار و معلوم است .
ولی من میگفتم او را با من چه کار ؟ و فکر نمیکردم
چند روزی گذشت تصمیم گرفتم از رویا حقیقت را بپرسم رفتم تا در حیاط با او حرف بزنم وقتی به پیش او رسیدم تنها نشسته بود روی نمیکت وقتی نشستم کنارش باهم فاصله داشتیم رویا مرا دید و گفت :امیر خان امروز چطورید ؟ کشتیهایتان غرق شده ؟ وبعد خندید
تا آمدم واقعیت را بپرسم مرا
نیشگون
گرفت و رفت در موقع رفتن باز برگشت و خندید
به خود آمدم و گفتم این دختر امکان نداره از من خوشش اومده باشه
فردا وقتی آمدیم خانه رفتم آخرین اجاره را پیشا پیش بدهم به رویا گفتم این آخرین اجاره هستش خندید گفت که نیازی رفتن به بنگاه نیست میتونید بمونید و تمدید نکنید
من گفتم که نه با درخواست ما موافقت شده و چند روز دیگه میرویم در رابست و من هم آمدیم پایین
چند روز بعد رویا آنجا کنار در ورودی ایستاده بود و ما وسایل خود را سوار بر وانت میکردیم چند باری به نگاه کردم و تیکه انداختم ولی حرفی نزد شوخی کردم وناگهان با
نیشگونی
گرفت و رفت بالا من پشت سرش گفتم از روی شوخی رویا خیلی شیطونی میدونی من نمیتونم بهت دست بزنم ای ناقلا
وسایل که تمام شد رفتم از آقای قاسمی خداحافظی کردم ولی رویا را ندیدم آمدم پایین سوار ماشین بشوم از آیفون گفت امیر آقا یه لحظه میشه وایسید یه چیزی جا مونده
آمد پایین با چهره ای بیخیال و پاکتی را به من داد و گفت وقتی رسیدید به شهرتون لطفا بازش کنید هدیه ای برای شماست .
من از تمام دنیا بی خبر خداحافطی کردم و سوار شدیم وبه راه افتادیم آن پاکت هم انداختم توی وسایلم وقتی حرکت کردیم دیدم رویا رفت ولی در را نبست و دارد نگاه میکند .
به شهرمان که رسیدم شب شده بود وسایل را خالی کردیم و رفتم به خانه وبعد از احوال پرسی با خانواده و شام خوابیدم .
روز بعد پاشدم و یادم اومد پاکتی داده بود به من سریع رفتم وسایلم را گشتم و آن را پیدا کردم و آن را باز کردم به نظر شما چه بود آنجا ؟
بقیه داستان و تصویر سازی رو بعد از اینکه شما دوستان نظر خودشون رو در مورد اون پاکت گفتن میگم .
پس به نظر شما خواننده عزیز داخل اون پاکت چی بود ؟