سلام
امروز یه فیلم ترسناک دیدم خیلی تاثیرگذار بود روم بطئر ناگهانی یاد بدترین خاطره ی زندگیم افتادم بعد ازسالهای زیاد...
بخدا این اتفاق برام افتاده وبه جون مادرم عین واقعیتو میگم.
سالها پیش که هنوز مدرسه ام نمیرفتم حدودا 5.6 ساله بودم که رفتیم خونه ی یکی از اقوام توکرج.خونشون دوتا حیاط داشت که به وسیله یه راهرو بهم وصل شده بودن وانبار خونشون داخل این راهرو بود.با خواهرزادم داشتم بازی میکردم که شروع به دویدن تو این راهرو کردیم وقتی به دمه انباری رسیدم دیدم یه صدایی از تو انباری اومد که منو صدا کرد.من چون بچه بودمو این چیزارو نمیفهمیدن چیه.ترس چیه...رفتم پایین
بخدا بگم چی دیدم باور نمیکنین...
دوتا نوزاد قنداقه دیدم که یکیشون ریشو سبیال داشت ویکی دیگه هم مثل زنها موهای بلند انگکار صورت دوتا ادم بزرگه بزاری رو بدن نوزاد.اونی که شبیه مردا بود با صدای کاملا بالغ شروع بحرف زدن بامن کرد که یهو پا به فرار گذاشتم
نقد گریه کرده بودم دیگه صدام در نمیومد وقتی با پدرم وبقیه رفتیم تو انبار دیگه اثری ازسون نبود.
ولی خدا سر شاهده این اتفاق واقعا برام افاده والان که یادم اومده دوباره موهای تنم سیخ شده
امروز یه فیلم ترسناک دیدم خیلی تاثیرگذار بود روم بطئر ناگهانی یاد بدترین خاطره ی زندگیم افتادم بعد ازسالهای زیاد...
بخدا این اتفاق برام افتاده وبه جون مادرم عین واقعیتو میگم.
سالها پیش که هنوز مدرسه ام نمیرفتم حدودا 5.6 ساله بودم که رفتیم خونه ی یکی از اقوام توکرج.خونشون دوتا حیاط داشت که به وسیله یه راهرو بهم وصل شده بودن وانبار خونشون داخل این راهرو بود.با خواهرزادم داشتم بازی میکردم که شروع به دویدن تو این راهرو کردیم وقتی به دمه انباری رسیدم دیدم یه صدایی از تو انباری اومد که منو صدا کرد.من چون بچه بودمو این چیزارو نمیفهمیدن چیه.ترس چیه...رفتم پایین
بخدا بگم چی دیدم باور نمیکنین...
دوتا نوزاد قنداقه دیدم که یکیشون ریشو سبیال داشت ویکی دیگه هم مثل زنها موهای بلند انگکار صورت دوتا ادم بزرگه بزاری رو بدن نوزاد.اونی که شبیه مردا بود با صدای کاملا بالغ شروع بحرف زدن بامن کرد که یهو پا به فرار گذاشتم
نقد گریه کرده بودم دیگه صدام در نمیومد وقتی با پدرم وبقیه رفتیم تو انبار دیگه اثری ازسون نبود.
ولی خدا سر شاهده این اتفاق واقعا برام افاده والان که یادم اومده دوباره موهای تنم سیخ شده