برگزیده های پرشین تولز

دنبال شعر

Ciroos Fakhr

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2004
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
0
محل سکونت
Esfahan
سلام به همه دوستان شعر پسند
من دنبال شعري مي گردم كه خيلي طولانيه.بيشتر و بيشتر :blink: :blink: :blink:
ولي با اين بيت شروع ميشه
کد:
اي گل تازه كه بويي ز وفا نيست ترا                         خبر از سرزنش خوار جفا نيست ترا
تو اينترنت نبود.
خيلي گشتم.
اگه كسي شاعرش رو فهميد بگه خيلي لطف كرده.تازه اگه اينجا تايپش كرد كه ديگه ..................... :wacko:
 

kasra_kh

Registered User
تاریخ عضویت
23 آپریل 2004
نوشته‌ها
532
لایک‌ها
4
شما بقیه شعر رو هم میخواستید دیگه ؟!
با چه عنوان سرچ کرده بودی که نبود ؟!
مصراع اول رو عینا توی گوگل سرچ کنید ! خیلی زیاد هست براش
 

vahidrk

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2005
نوشته‌ها
3,511
لایک‌ها
561
سن
36
محل سکونت
Home
ايشون شعر كاملش رو مي خوان.حدود 64 تا بيت هست.

گشتم نبود......................بگرد شايد باشه.
 

Ciroos Fakhr

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2004
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
0
محل سکونت
Esfahan
به نقل از Annapaquin :
ايشون شعر كاملش رو مي خوان.حدود 64 تا بيت هست.

گشتم نبود......................بگرد شايد باشه.
دقيقا" خيلي زياده
شما شاعرش رو نمي دونيد.
من تو يه نوار دارمش و بيشتر از 64 بيت هست.
من حدود سه صفحه دفتري نوشتم ولي تموم نشده
حالا اگه كسي خواست بگه يه مقداريش رو بنويسم
 

saeid_2001

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 می 2005
نوشته‌ها
2,403
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
از وحشي بافقي شعر
اینم شعر.


اي گل تازه كه بويي ز وفا نيست تو را....خبر از سرزنش خار جفا نيست ترا
رحم بر بلبل بي برگ و نوا نيست ترا....التفاتي به اسيران بلا نيست ترا
ما اسير غم و اصلا غم ما نيست ترا....با اسير غم خود رحم چرا نيست ترا
فارغ از عاشق غمناك نمي بايد بود....جان من اين همه بي باك نمي بايد بود
همچو گل چند به روي همه خندان باشي....همره غير به گلگشت و گلستان باشي
هر زمان با دگري دست و گريبان باشي....زان بينديش كه از كرده پشيمان باشي
جمع با جمع نباشند و پريشان باشي....ياد حيراني ما آري و حيران باشي
ما نباشيم كه باشد كه جفاي تو كشد....به جفا سازد و صد جور براي تو كشد
شب به كاشانه ي اغيار نمي بايد بود....غير راشمع شب تار نمي بايد بود
همه جا با همه كس يار نمي بايد بود....يار اغيار دل آزار نمي بايد بود
تشنه ي خون من زار نمي بايد بود....تا به اين مرتبه خونخوار نمي بايد بود
من اگر كشته شوم باعث بدنامي تست....موجب شهرت بي باكي و خو كامي تست
ديگري جز تو مرا اينهمه آزار نكرد....جز تو كس در نظر خلق مرا خوار نكرد
آنچه كردي تو به من هيچ ستمكار نكرد....هيچ سنگين دل بيداد گر اينكار نكرد
اين ستمها دگري با من بيمار نكرد....هيچكس اينهمه آزار من زار نكرد
گر ز آزردن من هست غرض مردن من....مردم آزار مكش از پي آزردن من
جان من سنگدلي دل به تو ددن غلط است....بر سر راه تو چن خاك ف5تادن غلط است
چشم اميد به روي تو گشادن غلط است....روي پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز كوي تو ستادن غلط است....جان شيرين به تمناي تو دادن غلط است
تو نه آني كه غم عاشق زارت باشد....چون شو خاك بر آن خاك گذارت باشد
مدتي هست كه حيرانم و تدبيري نيست....عاشق بي سر ورسامانم تدبيري نيست
از غمت سر به گريبانم و تدبيري نيست....خون دل رفته به دامانم و تدبيري نيست
از جفاي تو بينسانم و تدبيري نيست....چه توان كرد پشيمانم و تدبيري نيست
شرح درماندگي خود به كه تقرير كنم....عاجزم چاره من چيست چه تدبير كنم
نخل نوخيز گلستان جهان بسيار است....گل اين باغ بسي سرو روان بسيار است
جان من همچو تو غارتگر جان بسيار است....ترك زرين كمر موي ميان بسيار است
با لب همچو شكر تنگ دهان بسيار است....نه كه غير از تو جوان نيست، جوان بسيار است
ديگري اينهمه بيداد به عاشق نكند....قصد آزردن ياران موافق نكند
مدتي شد كه در آزارم و مي داني تو....به كمند تو گرفتارم و مي داني تو
از غم عشق تو بيمارم و مي داني تو....داغ عشق تو به دل دارم و مي داني تو
خون دل از مذه مي بارم و مي داني تو....از براي تو چنين زارم و مي داني تو
از زبان تو حديث نشنودم هرگز....از تو شرمنده ي يك حرف نبودم هرگز
مكن آن نوع كه آزرده شوم از خويت....دست بر دل نهم و پا بكشم از كويت
گوشه اي گيرم و من بعد نيايم سويت....نكنم بار دگر ياد قد دلجويت
ديده پوشم ز تماشاي رخ نيكويت....سخني گويم و شرمنده شوم از رويت
بشنو پند و مكن قصد دل آزرده ي خويش....ور نه بسيار پشيمان شوي از كرده ي خويش
چند صبح آيم و از خاك درت شام روم....از سر كوي تو خودكام به نا كام روم
صد دعا گويم و آزرده به دشنام روم....از پيت ايم بامن نشوي رام روم
دور دور از تو من تيره سر انجام روم....نبود زهره كه همراه تو يك گام روم
كس چرا اينهمه سنگين دل و بد خو باشد....جان من اين روشي نيست كه نيكو باشد
از چه با من نشوي رام چه مي پرهيزي....يار شو بامن بيمار چه مي پرهيزي
چيست مانع ز من زار چه مي پرهيزي....بگشا لعل شكر بار چه مي پرهيزي
حرف زن اي بت خونخوار چه مي پرهيزي....نه حديثي كني اضهار چه مي پرهيزي
كه ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن....چين بر ابرو زن و يكبار به ما حرف نزن
درد من كشته ي شمشير بلا مي داند....سوز من سوخته ي داغ جفا م يداند
مسكنم ساكن صحراي فنا مي داند....همه كس حال من بي سرو پا مي داند
پاكبازم همه كس طور مرا مي داند....عاشقي همچو منت نيست خدا مي داند
چاره ي من كن و مگذار كه بيچاره شوم....سر خود گيرم و از كوي تو آواره شوم
از سر كوي تو با ديده ي تر خواهم رفت....چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر مي كني از پيش نظر خواهم رفت....گر نرفتم زدرت شام سحر خواهم رفت
نه كه اين بار چو هر بار دگر خواهم رفت....نيست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفاي تو من زار چو رفتم رفتم....لطف لطف كه اين بار چو رفتم رفتم
چند در كوي تو با خاك برابر باشم....چند پا مال جفاي تو ستمگر باشم
چند پيش تو بقدر از همه كمتر باشم....از تو چند اي بت بد كيش مكدر باشم
ميروم تا به سجود بت ديگر باشم....باز اگر سجده كنم پيش تو كافر باشم
خود بگو كز تو كشم ناز وتغافل تاكي....طاقتم نيست از اين بيش تحمل تا كي
سبزه ي دامن نسرين ترا بنده شوم....ابتداي خط مشكين ترا بنده شوم
حرف نا گفتن و تمكين ترا بنده شوم....طرز محبوبي و آيين ترا بنده شوم
الله الله ز كه اين قاعده اندوخته اي....كيست استاد تو ، اينها ز كه آموخته اي
اينهمه جور كه من از پي هم مي بينم....زود خود را به سر كوي عدم مي بينم
ديگران راحت و من اينهمه غم مي بينم....همه كس خرم و من درد و الم مي بينم
لطف بسيار طلب دارم و كم مي بينم....هستم آزرده و بسيار ستم مي بينم
خرده بر حرف درشت من آزرده مگير....حرف آزرده درشتانه بود خرده مگير
آنچنان باش كه من از تو شكايت نكنم....از تو قطع طمع لطف و عنايت نكنم
پيش مردم ز جفاي تو حكايت نكنم....همه جا قصه ي درد تو روايت نكنم
ديگر اين قصه بي حد و نهايت نكنم....خويش را شهره ي هر شهر و ولايت نكنم
خوش كني خاطر وحشي به نگاهي سهل است....سوي من گوشه ي چشمي ز تو گاهي سهل است
 
بالا