این مقاله را اولین بار در این آدرس نوشتم :
http://7tir.info/index/viewtopic.php?t=44867
حافظ در خانواده ای مسلمان متولد می شود . به همین دلیل است که در کودکی به مکتب مسلمانان می رود . مکتبی که در آن قرآن آمورش داده می شود و او به دلیل استعدادی که دارد حافظ کل قرآن می شود . اما آنچنان که در قسمت اول حافظ شناسی اوس پیمان نشان دادم ، از زمانی به بعد او دیگر مسلمان نبود و نه تنها به ارزش های اسلامی احترام نمی گذارد بلکه به صورت مستقیم بر علیه آنان می نوشت و به دفعات با طنزی رندانه آن باورها را رد می کرد . به احتمال فراوان آشنایی و نشست و برخواست با زرتشتیان در این تصمیم حافظ موثر بوده است . چنان که او شرابش را در خرابات زرتشتیان می خورد و به پیشوای وقت دین زرتشتی در شیراز ارادت دارد .
البته این ارادت و نشست و برخواست که سلاح حافظ برای مقابله با باورهای مسلمانی بود به ما ثابت نخواهد کرد که حافظ زرتشتی بوده است اما اگر کسی بگوید حافظ زرتشتی بوده مسلما بر اساس دیوان همین شاعر حرفش تا حدود زیادی قابلیت اثبات پذیری دارد . تنها چیزی که ما به یقین از دیوان حافظ می فهمیم آن است که او از قسمتی از عمر به بعد مسلمان نبوده است .
در همه دیر مغان نیست چون من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دهخدا مغ را اینگونه معنی می کند :
مغ : آتش پرست ، طایفه ای از پارسیان که پیرو زرتشت هستند .
مغان : زرتشتی ها . جمع مغ
پیر مغان : بزرگ و شیخ زرتشتی ها ، پیشوای دین زرتشت . مالک و **** دیر زرتشتی ها
دیر : عبادتگاه غیر مسلمانان . معمولا یهودی ها و زرتشتیان
دیر مغان : عبادتگاه زرتشتیان ، آتشکده زرتشتیان ، محل اجتماع پیروان زرتشت .
خرابات : شرابخانه . میخانه
صومعه : عبادتگاه (مسلمانان)
مغبچه : بچه زرتشتی ، بچه می فروش .
در این مقاله سعی دارم با کمترین توضیحات و حاشیه نویسی نشست و برخواست و ارادت حافظ به زرتشتیان را نشان دهم . ارادتی که شاید سلاحی برای مقابله با مسلمانان و باورهای ایشان بوده باشد :
.
مقابله بین عبادتگاه مسلمانان و زرتشتیان - مسلما تنها در عبادتگاه زرتشتیان است که شراب خواری آزاد می باشد و در عبادتگاه مسلمانان ممنوع ، از همین رو حافظ دلش از چنین جایی می گیرد و آنگاه که هوس شراب می کند به دنبال دیر مغان می گردد :
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
.
دلیل آوردن حافظ مبنی بر زرتشتی بودن او / می گوید آتشی در دل من است که از آتش هر آتشکده ای جاوید تر است برای همین من را در آتشکده ها عزیر می دارند :
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست .
شاید اشاره به داستان شیخ صنعان دارد :
زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
که ره صومعه تا دیر مغان این همه نیست
مسلمانی را دوران جاهلی خود می داند و خود را بنده پیشوای زرتشتیان می نامد که او را از جهل و نادانی نجات داد :
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد
.
به شیخ که پیشوای دوران مسلمانی او بود کنایه می رند . می گوید ای شیخ ار تغییر دین من مرنج چرا که تو همش وعده داد و پیر مغان ( پیشوای زرتشتیان ) عمل می کرد
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد .
یا جای دیگر مقابله می کند و می گوید :
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
.
اشارات فراوان حافظ با شاهدان و مغبچگان که در دیر مغان وجود دارد ، نشان از آن دارد که شاید این ارادت او به دین زرتشتی حاصل علاقه مندی ها عاطفی و جنسی ابتدایی او به به یک یا چند نفر از زرتشتیان است . شاید ماجرای عاشقانه ای در میان بود که حافظ را این چنین از راه به در کرد و به سمت دیر مغان سوق داد :
گر چنین جلوه کند مغ بچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مزگان را
من به خیال اینکه زاهد و مسلمانم ، ولی مگه این مغبچه ها می زارند :
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرف از آنک
مغبچه ای ز هر طرف می زندم به چنگ و دف
عشق باری او با شاهدی زرتشتی :
در
دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست.
.
در برابر وعده بهشت در دین اسلام به طنز می گوید :
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
و یا جای دیگر به طعنه می گوید که بهشت ارزش این همه عبادت و خون جگر خوردن و سختی کشیدن در این دنیا را ندارد :
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست .
.
.
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد
کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
.
به دلیلی نامشخص شاید به دلیل سفر یا توبه از دیر مغان دور افتاده بود . وعده می دهد که اگر باز گذرش به دیر مغان بیافتد حاصل سجاده ( سالها عبادت ) را به آسانی کنار خواهد گذاشت .
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان در بازم
.
.
این بیت بیش ار سایر ابیات ثابت می کند در شیرار آن روز زرتشتیان صاحب آتشکده بوده اند و اشارات حافظ حقیقی است :
سینه گو شعله آتش کده پارس بکش
دیده گو آب رخ از دجله بغداد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهلست
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
.
پیر مغان را به دلیل آنکه لباسی سرخ رنگ می پوشید پیر گلرنگ نیز می گفتند . حافظ در این بیت گروهی از مسلمانان که شاید زرتشتیان را مورد آزار و اذیت قرار می دادند تهدید می کند که حیف پیر گلرنگ اجازه خبث نمی دهد وگرنه نشانتان می دادیم و شاید منظورش این است که اگر فرصت خبث می داد حکایت های بسیاری از بدی های ایشان نقل می کرد :
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
فرصت خبث نداد ارنه حکایت ها بود
توجه شود طبق معنی دهخدا ، ازرق پوشان صوفیانی بودند که جامه نیلگون می پوشیدند.
.
و بسیاری ابیات دیگر که بدون ارادت به دین زرتشتی و همنشینی با زرتشتیان حاصل نمی شد :
به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی
کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود
پیمان روشن ضمیر
25/3/89