• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

ديوان حضرت حافظ شامل غزليات ، قصايد و . . . - حافظ شناسي

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,742
لایک‌ها
16,664
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
من خودم شیرازی هستم ، اما به نظرم حافظ رو اونجوری که بوده بیان نکردند !
به نظر من حافظ یک ب*ه بازی بوده که شعر های زیادی هم در این مورد گفته /. مشروب و اینا هم که دیگه ...
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بسیاری حافظ را، آن گونه شناخته اند که خود می خواسته اند ولی حافظ ، دیگران را مثل خودشان می شناخت !
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,742
لایک‌ها
16,664
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
خب دوستان پیداش کردم :

البته من ادبیاتم زیاد خوب نیست اما اگر کسی نظری داره خوشحال میشم بخونم.

حافظ میفرماید که :

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت >>> در اینجا باده یعنی شراب و صیام یعنی ماه رمضان پس میشه :

ساقی شراب و بیار که ماه رمضان تموم شد .

درده قدح که موسم ناموس و نام رفت >>> قدح هم اینجا یعنی کاسه...

این از بیت اول که همه چیز روشن ِ...

میریم به بیت سوم که میگه :

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی : دوستان اهل دل کاملا متوجه منظور حافظ میشوند و نیازی به توضیح نیست :D

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید >>> به قول امروزی ها اعصابمون از این زندگی کوفتی خورد بود که زدیم به بدن و حالی به هولی...

حالا وقتی میخوان در مورد حافظ صحبت کنند واسه اینکه 3 نشه ، میگویند : نـــه اینجا منظور حافظ یه چیز دیگه بوده !! آخه یه بارش منظورش یه چیز دیگه بوده 2 بارش.. همیشه که.... :دی

در مورد بچه باز بودنش هم دارم زیاد باید پیدا کنم.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
حافظ عاشق دختری به نام شاخ نبات میشه
و به دلیل وضع مالی نامناسبشون نمیتونه با اون ازدواج کنه
طبق رسم و عقایدی که در اون زمان بوده باید چهل روز به مزار باباكوهي شيرازي میرفته و بعد به مسجد میرفته و فقط راز و نیاز می کرده که خدا حاجتشو بده
حافظ بعد از گذشت این چهل روز اونقدر رنگ و بوی خدا رو میگیره که دیگه اون حافظ قبلی نبوده
یه سری از دوستان احمقش به خاطر این که به قول خودمون حافظو ضایع کنن روز چهلم توی ظرفی که حافظ افطار می کرده شراب می ریزن
که بعد از این که حافظ اون شرابو خورد مست بشه و اینا هم ببرن توی بازر و کوچه و پیش همون شاخ نبات آبروی حافظ رو ببرن
اما حافظ بعد از خوردن اون شراب که مثل یک شراب روحانی بوده و روح و قلب حافظ رو شستشو میده آن چنان انباشته از روحانیت و عرفان میشه که دوستانش از دیدنش جا می خورن
تمام شعر هاش هم همه را بعد از اون ماجرا گفته
این شعر هم در همون مورده:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ... واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند ... باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی ... آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال ...که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب... مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد ...که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد ... اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود ...که ز بند غم ایام نجاتم دادند
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند......
مسلماً منظور حافظ از اون شرابی که شما تو شعرای بالا گذاشتی همون منظوری که شما داری نبوده
حالا یه بار دیگه همون شعرارو بخون و به دید این حافظ بودن نگاه کن
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,742
لایک‌ها
16,664
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
حافظ عاشق دختری به نام شاخ نبات میشه
و به دلیل وضع مالی نامناسبشون نمیتونه با اون ازدواج کنه
طبق رسم و عقایدی که در اون زمان بوده باید چهل روز به مزار باباكوهي شيرازي میرفته و بعد به مسجد میرفته و فقط راز و نیاز می کرده که خدا حاجتشو بده
حافظ بعد از گذشت این چهل روز اونقدر رنگ و بوی خدا رو میگیره که دیگه اون حافظ قبلی نبوده
یه سری از دوستان احمقش به خاطر این که به قول خودمون حافظو ضایع کنن روز چهلم توی ظرفی که حافظ افطار می کرده شراب می ریزن

من صحبت هایی رو که کردم طبق چیزی بوده که خودش گفته !! اما آیا صحبت های شما رو هم خودش گفته یا ساخته ذهن دوستان بوده ؟

کی میتونه این مطالب رو تایید کنه؟

بعد چجوری حافط نفهمیده که توی اون ظرف شراب بوده ؟ و صد ها بیتی که ایشون در مورد می و جام و شراب گفتند اینا همش شوخی بوده؟ :دی
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,742
لایک‌ها
16,664
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
منظور مهم دیگر از شاخه نبات در زبان فارسی اشاره به معشوقه فرضی حافظ است. به هنگام فال گرفتن حافظ را به شاخ نباتش قسم مس دهند که رازی را بر فال گیرنده آشکار کند.حافظ در غزلی می‌گوید:

این همه شهدو شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
من صحبت هایی رو که کردم طبق چیزی بوده که خودش گفته !! اما آیا صحبت های شما رو هم خودش گفته یا ساخته ذهن دوستان بوده ؟

کی میتونه این مطالب رو تایید کنه؟

بعد چجوری حافط نفهمیده که توی اون ظرف شراب بوده ؟ و صد ها بیتی که ایشون در مورد می و جام و شراب گفتند اینا همش شوخی بوده؟ :دی

منظور مهم دیگر از شاخه نبات در زبان فارسی اشاره به معشوقه فرضی حافظ است. به هنگام فال گرفتن حافظ را به شاخ نباتش قسم مس دهند که رازی را بر فال گیرنده آشکار کند.حافظ در غزلی می‌گوید:

این همه شهدو شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

من این مطالبو از پایان نامه ی یکی از فامیلامون که برای دکترای ادبیاتش بود خوندم احتمالاً ایشون چیزایی سرشون میشده و بدون مدرک و سند حرفی نزده

بعدشم ایرادای بنی اسراییلی میگیرید از کجا می فهمید شرابه؟اصلاً توی این باغا نبوده حافظ

این همه شهدو شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
حافظ خودش هم داره میگه که از صبری که به خاطر شاخ نباتش کرده این همه شعراش به دل میشینه اینو که دیگه خودش گفته
شایدم برای یه شاخه ی نبات (!) گفته
و البته کدوم احمقی میاد در مورد بچه بازیاش و شراب خوریاش این همه با عشق و شور و غلاقه شعر بگه؟
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,742
لایک‌ها
16,664
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
و البته کدوم احمقی میاد در مورد بچه بازیاش و شراب خوریاش این همه با عشق و شور و غلاقه شعر بگه؟

درکش واسه من و شما سخته !! قبول دارم اما اون زمان رو نمیشه با حال مقایسه کرد چه از لحاظ آدم هاش چه...

حالا درسته اینجا جاش نیست اما من خودم یه کتاب دیدم از سعدی که یه قول خودمون سانسور نشده بود ، حرفایی توش زده بود که اگه الان زنده بود توی پی تی میزد بن دائم میشد :D
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
البته من در مورد سعدی چیز زیادی نمیدونم و خیلی وقته دارم در موردش مطالعه می کنم ولی چیزی دستگیرم نشده
ولی در مورد حافظ مطمئنم
و غیرت خاص وشدیدی نسبت به حافظ دارم
joytears.gif
 

Captive

کاربر قدیمی پرشین تولز* مدیر بخش ارز دیجیتال
تاریخ عضویت
2 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
12,742
لایک‌ها
16,664
محل سکونت
Shiraz 4 Ever
تنها بیت درستی که حافظ گفته اینه :

خوشا شیراز و وضع بیمثالش, خداوندا نگه دار از زوالش.

که خدا هم نگه نداشت و الان همه جور آدمی تو شیراز یافت میشه جز شیرازی.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
تنها بیت درستی که حافظ گفته اینه :

خوشا شیراز و وضع بیمثالش, خداوندا نگه دار از زوالش.

که خدا هم نگه نداشت و الان همه جور آدمی تو شیراز یافت میشه جز شیرازی.

جدا؟ تنها؟!!!



وقتی تيمور لنگ به ایران لشکر کشید و شیراز را فتح کرد ، به احترام نام و قران داني حافظ از كشتار مردم اين شهر چشم پوشيد .عده اي هم معتقدند از نكته داني وي .
وقتي شاعران و عارفان این شهر را به درگاه تيمور بردند ، او متوجه شد كه همه از پیر مردی سن و سال دار حرف می زنند که به حافظ شيرازي معروف است .تيمور او را در جمع صدا زد و خطاب به او گفت: اي مرد ، آيا تو هماني هستي كه اين شعررا سروده : اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را؟
تو چگونه می توانی سمرقند و بخاراي به اين با ارزشي که اينك تحت تسلط من است را بدون اجازه من ، به دیگري ببخشی و چنين شعري بسرايي .
مي گويند حافظ چنين جواب داده : خوب ، بخاطر همين بذل و بخشش هاست كه اينك هيچ ندارم
و تیمور از اين نكته سنجي به خنده افتاده و شهر را امان داده است . حتما مي دانيد كه شیراز جزو معدود شهرهایی بود كه از غارت مغولان و ويراني سم اسبانشان در امان ماند .
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت ........ به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود ......... زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد ........ فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن ....... که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم ......... چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت
بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد ......... صبا حکایت زلف تو در میان انداخت
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم .......... سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش ......... هوای مغبچگانم در این و آن انداخت
کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم ........ نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود ......... که بخشش ازلش در می مغان انداخت
جهان به کام من اکنون شود که دور زمان ........ مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

"حافظ"
 

Matin.

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
سلام

مونیکا خانم اون..........................که شما ندیدی اشاره به یکی از ایات قران داره که عربی بوده شاید windows شما نشون نداده.میدونی که حافظ کل قران رو حفظ بوده که بش لسان القیب هم میگن

سلام
ببخشید دوست عزیز اگه منظورتون الا یا ایها ... هست تا اونجا که من می دونم به ایه ای تلمیح نداره و به یزید منصوب می دوننش بعضیا
اگه شما اطلاعات دیگه ای داری لطف کن بگو
mer30
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
صلاح کار کجا و من خراب کجا ........ ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس ................ کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را ......... سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد ............ چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست ........ کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است ......... کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال ....... خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست ....... قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
دیروز 20 مهر ماه روز بزرگداشت حافظ بوده.

.............................

شمس الدين محمد ملقب به لسان الغيب غزلسرای بزرگ و نامی ايران در قرن 8 ميزيست. تاريخ دقيق ولادت وی

مشخص نيست شايد حدود سال 727 . گويند پدرش بهاالدين بازرگانی اصفهانی بوده كه در كازرون با زنی از آن محل

ازدواج كرده و خيلی زود در ايام كودكی شمس الدين محمد از دنيا رفت. پس از آن حافظ با مادرش زندگی سختی را در

پيش گرفت و برای كسب نان به كارهای سخت و توانفرسا پرداخت و به سختی به تحصيل علوم پرداخت و در مجالس

درس علما و بزرگان زمان خود حضور يافت.و چون در ايام جوانی حافظ قرآن بود حافظ تلخص كرد.وفات وی در شصت و

چند سالگی در سال 792 يا 791 اتفاق افتاد .و پس از وفاتش شخصی به نام محمد گلندام اشعار وی را جمع آوری

كرد. حافظ علاوه بر غزلهايش رباعی ،ساقی نامه و مثنوی نيز دارد ولی شهرتش به خاطر غزلهای پرارزش اوست .

حافظیه:


حافظیه نام مجموعهٔ آرامگاهی شاعر برجستهٔ ایرانی، حافظ شیرازی است. آرامگاه حافظ در شمال شهر

شیراز، پایین‌تر از دروازه قرآن، در یکی از قبرستان های معروف شیراز به نام خاک مصلی قرار دارد و مساحت آن

۱۹۱۱۶ متر مربع است. ۶۵ سال پس از درگذشت حافظ، در سال ۸۵۶ هجری قمری (برابر ۱۴۵۲ میلادی)،

شمس‌الدین محمد یغمایی وزیر میرزا ابوالقاسم بابر گورکانی حاکم فارس، برای اولین بار ساختمانی گنبدی شکل را

بر فراز مقبره حافظ بنا کرد و در جلو این ساختمان، حوض بزرگی ساخت که از آب رکن‌آباد پر می‌شد. این بنا یک بار در

اوایل قرن یازدهم هجری و در زمان حکومت شاه عباس صفوی، و دیگر بار ۳۵۰ سال پس از وفات حافظ به دستور

نادرشاه افشار مرمت شد. در سال ۱۱۸۷ هجری قمری، کریم خان زند بر مقبره حافظ، بارگاهی به سبک بناهای

خود،شامل تالاری با چهار ستون سنگی یکپارچه و بلند و باغی بزرگ در جلو آن ساخت و بر مزارش سنگ مرمری نهاد

که امروز نیز باقی است.


پس از در گذشت حافظ، گنبدی بر آرامگاه وی افراشته شد که در جلوی آن حوضی بزرگ قرار داشت که از آب رکنی پر

می‌گشت. در سال ۱۱۸۹ ه.ق کریم‌خان زند بر مقبرهٔ حافظ عمارتی زیبا بنا کرد، که مشتمل بر تالاری با چهار ستون

سنگی یکپارچه و بلند و باغی بزرگ در جلو آن بود و بر قبر حافظ سنگی مرمرین نهاده شد که هنوز موجود است.

آرامگاه دارای چهار در است. در سمت شرقی صحن، دیواری بلند است که پشت آن آرامگاه‌های خصوصی خانوادهٔ

فربد و آرامگاه معدل ( محل کنونی دفتر انجمن دوستداران حافظ) واقع شده است. بر پیشانی این دیوار غزل زیر نقش

بسته است: مرغ سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

در سال ۱۳۱۵ به کوشش علی اصغر حکمت بنای کنونی با بهره‌گیری از عناصرمعماری روزگار کریم خان زند و

یادمانهای حافظیه توسط آندره گدار فرانسوی طراحی شد و به اجرا در آمد.



منبع
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
من خودم شیرازی هستم ، اما به نظرم حافظ رو اونجوری که بوده بیان نکردند !
به نظر من حافظ یک ب*ه بازی بوده که شعر های زیادی هم در این مورد گفته /. مشروب و اینا هم که دیگه ...

دوست عزیز این لحن شما نه تنها مناسب ِ بخش ادبیات نیست ، که چهره ی شاعر نامی ایران رو زیر سوال میبره! جدا انتظار نداشتم چنین کلماتی درین بخش و از همه مهم تر درین تاپیک که مخصوص حافظ هست به کار برده بشه! و توجه داشته باشید منظور از حافظ شناسی ،شناسایی ابعاد اشعار این شاعر بزرگ هست نه ابعاد شخصیتی ایشون!
بنابراین اگر از نظر ادبی نقدی ندارید لطفا برداشت های شخصی خودتون رو به این نحو بیان نکنید تا حرمت شکنی نشه.
با تشکر
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
مشهور است كه هر كسي مي‌تواند بنا بر تجربيات، آگاهي و حتي علايق شخصي شعر حافظ را تفسير كند. يكي از ديگر دلايل وجود ديدگاه‌هاي متضاد و نسخه‌هاي متعدد و گاه متناقض از اشعار حافظ است. اگر چه نظر غالب در بين ادبا بر عرفان حافظ استوار است اما پاره‌اي حافظ را ملحد مي‌دانند مانند احمد شاملو، او دست به تصحيح ديوان حافظ زد و كتاب جنجالي خود را با عنوان حافظ شيراز منتشر كرد. امروز اين كتاب در نزد خوانندگان به «حافظ شاملو» مشهور است.
در مقدمه مفصل اين كتاب، شاملو به صراحت مي‌نويسد كه حافظ رندي يك لاقبا و ملحد بوده‌ است. اما از سويي ديگر استاد شهيد مرتضي مطهري در كتابي با عنوان «تماشاگه راز» ادعاي شاملو را با ذكر جملاتي از آن و بدون نام بردن از شاملو پاسخ مي‌دهد.
در سال 1350، در حاشيه كنگره جهاني حافظ و سعدي در شيراز، شاملو طي يك گفت‌وگوي با خبرنگار روزنامه كيهان مي‌گويد: «عظمت حافظ در طرز تفكر اوست، من به دلايل بسياري، حافظ را ضد «جبر» مي‌دانم، در اين صورت اگر در پاره‌اي از ابياتش مي‌بينم كه خطاب به زاهد مي‌گويد؛ از ازل خدا مرا گناهكار خلق كرده، شك نيست مي‌خواهد منطق جبري آن حضرت را گرزوار به كله‌اش بكوبد.»
شاملو همچنين در مصاحبه با مجله فردوسي، حافظ را در شمار شعراي ضعيف ارزيابي كرده بود: «افق حافظ از افق بسياري شاعران متوسط روزگار ما نيز محدودتر بوده است. شايد بتوان ادعا كرد كه مي‌توان در پرمايه‌ترين اشعار شاعري چون «اليوت» چنان غوطه خورد كه شناگري ماهر در گردابي هايل، اما هرگز نمي‌توان درباره حافظ اين چنين ادعا كرد.»
انتشار مجموعه غزليات حافظ به تصحيح احمد شاملو، موجب حرف و حديث فراوان در ميان استادان ادبيات فارسي و حافظ‌شناسان شد و هر يك از آنان به طريقي نظرات او را مورد انتقاد قرار دادند؛ كه از آن ميان پاسخ شهيد مرتضي مطهري پيش از همه قابل تعمق و توجه بود. استاد مطهري با صراحت به ناتواني شاملو در شناخت حافظ اشاره كرد و طي مقاله‌اي نوشت: «ماترياليست‌هاي ايران اخيراً به تشبثات مضحكي دست زده‌اند. اين تشيثات بيش از پيش فقر و ضعف اين فلسفه را مي‌رساند. يكي از تشبثات «تحريف شخصيت‌ها» است. كوشش دارند از راه تحريف شخصيت‌هاي مورد احترام، اذهان را متوجه مكتب و فلسفه خود بنمايند. يكي از شاعران به اصطلاح نوپرداز اخيراً ديوان لسان‌الغيب خواجه شمس‌نالدين حافظ شيرازي را با يك سلسله اصلاحات به جاپ رسانده و مقدمه‌اي بر آن نوشته است. وي مقدمه خود را چنين آغاز مي‌كند: «به راستي كيست اين قلندر يك لاقباي كفرگوكه در تاريك‌ترين ادوار سلطه رياكران زهدفروش يك تنه وعده ستاخيز را انكار مي‌كند، خدا را عشق و شيطان را عقل مي‌خواند و شلنگ‌انداز و دست‌افشان مي‌گذرد كه: «اين خرقه كه من دارم در رهن شراب اولي/ وين دفتر بي‌معني، غرق مي‌ناب اولي». يا تمسخر زنان مي‌پرسد: «چو طفلان تا كي‌اي زاهد فريبي/ به سيب بوستان وبوي شيرم» و يا آشكارا به باور نداشن مواعيد مذهبي اقرار مي‌كند كه «من امروزم بهشت نقد حاصل مي‌شود/ وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم؟» به راستي كيست اين مرد عجيب كه با اين همه، حتي در خانه قشري‌ترين مردم اين ديار نيز كتابش را با قرآن و مثنوي در يك طاقچه مي‌نهند، به طهارت دست به سويش نمي‌برند و چون به دست گرفتند، همچون كتاب آسماني مي‌بوسند و به پشيباني مي‌گذارند، سروش غيبش مي‌دانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را تمام بدو مي‌سپارند. كيست اين مرد كافر كه چنين به حرمت در صف اولياء الهي‌اش مي‌نشانند؟»
شهيد مطهري در ادامه مي‌گويد: «من اضافه مي‌كنم: كيست اين مرد كه با اين همه كفرگويي‌ها و انكارها و بي‌اعتقادي‌ها، شاگرديش در درس خواجه‌قوام‌الدين عبدالله كه ديوان او را پس از مرگش جمع‌آوري كرده از او به عنوان «ذات ملك صفات، مولاناالاعظم السعيد، المرحوم‌الشهيد، مفخرالعلماء استاد تخاريرالادبا، معدن الطائف‌الروحانيه، مخزن المعارف السبحانيه ياد مي‌كند و علت موفق نشدن خود حافظ به جمع‌آوري ديوانش را چنين توضيح مي‌دهد كه به واسطه محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوا و احساس و بحث كشاف و مفتاح و مطالعه مطالع و مصابح و تحصيل قوانين ادب و تجسس دواوين عرب به جمع اشتات غزليات نپرداخت. به راستي اين كافر كيست كه از طرفي همه مواعيد مذهبي را انكار مي‌كند و از طرفي ديگر مي‌گويد: زحافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد/ لطايف حكمي با نكات قرآني» اين كيست كه از يك طرف رستاخيز را انكار مي‌كند و از طرف ديگر انسان را به گونه‌اي ديگر مي‌بيند. دل را «جام‌جم» و «گوهري كه ازكان جهان دگر» است. قطره‌اي كه «خيال حوصله بحر مي‌پزد.» «پادشاه سدره‌نشين» مي‌خواند و به «انسان قبل‌الدنيا» و «انسان بعدالدنيا» معتقد است؟ دنيا را كشتراز از جهاني دگر معرفي مي‌كند و دغدغه «نامه سياه» دارد و تن را غباري مي‌داند كه غبار چهره جانش شده است.»
مطهري سپس با بيان اينكه افرادي مثل شاملو شناخت درستي از عرفان ندارند، مي‌افزايد: «اين كافر كيست كه از طرف مطابق تحقيق عميق و كشف بزرگ شاعر سترگ معاصر! در بي اعتقادي كامل به سر مي‌برده و همه چيز را نفي وانكار مي‌كرده و از طرف ديگر، در طول شش قرن مردم فارسي زبان دانا و بيسواد او را در رديف اولياء‌الله شمرده‌اند و خودش هم جا و بي‌جا سخن از معاد و انسان ماورايي آورده است ما كه كشف اين شاعر بزرگ معاصر را نمي‌توانيم ناديده بگيريم، پس معما را چگونه حل كنيم؟ من حقيقتاً نمي‌دانم كه آيا واقعاً اين آقايان نمي‌فهمند يا خود را به نفهمي مي‌زنند؟ مقصودم اين است كه آيا اينها نمي‌فهمند كه حافظ را نمي‌فهمند و يا مي‌فهمند كه نمي‌فهمند ولي خود را به نفهمي مي‌زنند؟ شناخت مانند حافظ آنگاه ميسر است كه فرهنگ حافظ را بشناسند و براي شناخت فرهنگ حافظ، لااقل بايد عرفان اسلامي را بشناسند و با زبان اين عرفان گسترده آشنا باشند.عرفان، گذشته از اينكه مانند هر علم ديگر اصطلاحاتي مخصوص به خود دارد، زبانش زبان رمز است. خود عرفا در بعضي كتب خود، كليد اين رمزها را به دست داده‌اند. با آشنايي با كليد رمزها، بسياري از ابهامات رفع مي‌شود.اينجا به عنوان مثال موضوعي را طرح مي‌كنيم كه با اشعاري كه شاعر بزرگ معاصر!! به عنوان سند الحاد حافظ آورده مربوط مي‌شود و آن موضوع «دم» يا «وقت» است. عرفا و در اين جهت حكماء نيز با آنها هم عقيده‌اند ـ معتقدند كه انسان تا در اين جهان است، بايد مراتب و مراحل آن جهان را طي كند. محال است كه انسان در اين جهان چشم حقيقت بينش باز نشده باشد و در آن جهان باز گردد. آنچه به نام «لقاء الله» درقرآن كريم آمده بايد در اين جهان تحصيل گردد.»
وي ادامه مي‌دهد: «اگر حافظ مي‌‌گويد: من كه امروزم بهشت نقد حاصل مي‌شود/ وعده فرداي زاهد را چرا باور كنم» چنين منظوري دارد و با اشعار ديگرش منافات ندارد. بعضي پنداشته‌اند كه حافظ تناقض‌گويي مي‌كند و يا يك دوره از عمرش يك جور عقيده داشته و در دوره ديگر جور ديگر و يك گردش 180 درجه‌اي زده است.بعضي ديگر پا را از اينهم بالاتر گذاشته ومدعي شده‌اند كه حافظ در هر شبانه روز يك بار تغيير عقيده مي‌داده است. سرشب به عيش و نوش و باده‌گساري و شاهد بازي مشغول بوده و سحرگاه يكسره به دعا و نياز و نيايش و توبه مي‌پرداخته است. چون به همان اندازه كه درباره باده وساده سخن گفته است، از سحرخيزي و گريه سخري نيز سخن گفته است.من نمي‌دانم كساني كه مفهوم عيش حافظ را به خوشباشي و به اصطلاح اپيكوريسم توجيه مي‌كنند، اين بيت را چگونه تفسير مي‌كنند: «نمي‌بينم نشاط عيش دركس/ نه درمان دلي نه درد ديني». «دم» يا «وقت» كه عارف بايد آن را مغتنم شمارد تنها اين نيست كه كار امروز به فردا نيفكند، بلكه هر سالكي در هر درجه و مرتبه‌اي كه هست، «وقت» و «دم» مخصوص به خود دارد، حافظ مي‌گويد: «من اگر باده خورم ورنه چه كارم با كس/ حافظ راز خود و «عارف وقت» خويشم». جاي بسي تأسف است كه مردي آنچنان اين چنين تفسير شود. به هر حال مادي مسلكان از چسباندن حافظ به خود طرفي نمي‌بندند.»
بهاء‌الدين خرمشاهي نيز در كتاب «ذهن و زبان حافظ» درباره «حافظ شيرازي» مي‌نويسد: «معلوم نيست شاملو در تصحيح يا «روايت» اين ديوان چه روشي را در پيش و چه هدف يا منطقي در سر داشه است. آيا روشش قياسي است؟ انتقادي است؟ التقاطي است؟ و يا ابداعاً روش تازه‌اي در تصحيح متن حافظ يافته است؟ كه گمان مي‌كنم چنين حدس اخير صائب‌تر باشد. بي‌روشي و آسان‌گيري شاملو در اين كار، حيرت‌انگيز است.»
خرمشاهي سپس نتيجه مي‌گيرد:«اگر به شيوه شاملو يا فرزاد رأي خودمان را مبناي سنجش قرار دهيم اين شبهه در ميان خواهد آمد كه ممكن است كه دايه مهربان‌تر از مادر بشويم و چنان ترتيب و منطقي به ابيات فلان غزل بدهيم كه روح حافظ از آن خبر نداشته باشد.»

منبع
 

wizwiz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
0
محل سکونت
hummm, actually I don't know!!!
سلام دوستان عزیز

ینده به اشعار دیوان حافظ علاقه خاصی دارم.
راستش دنبال فایل های صوتی این اشعار میگردم.

چند تایی فایل صوتی توی نت هست اما متاسفانه با صدای دلنشینی قرائت نشدن.
اگه از دوستان کسی چیز خاصی با صدای دلنشین سراغ داره لطفاً اطلاع بده.

پیشاپیش ممنونم.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد

به کوی می فروشانش به جامی بر نمیگیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد

رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمیارزد

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد

چه آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمیارزد

تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمیارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمیارزد
 
بالا