برگزیده های پرشین تولز

سعيد كنگراني و....

SherlockHolmes

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
15 می 2004
نوشته‌ها
3,068
لایک‌ها
825
اين مصاحبه از سعيد كنگراني بازيگر اولين فيلم نيمه(...) ايراني!!
جالبه!!
چه قدر عجيب!


گفتگوی شرق با سعید کنگرانی
بعدها كه بزرگتر شد در تئاتر «شهر قصه» نقش ايفا كرد، همين طور در «رضاموتوري» مسعود كيميايي. حضور و نقش جدي او در فيلم «سرايدار» خسرو هريتاش وجهه ديگري به او بخشيد.
فرانك آرتا :خبركوتاه و موجز بود: «سعيد كنگراني به ايران برگشت.» نسل جديد شايد چندان با اين نام آشنا نباشد ولي كنگراني بازيگري است كه در دهه 50 خورشيدي در سينماي آن زمان نماينده ومعرف نسل جوان بود؛ با همه آرزوها و حسرت ها، اميدها و نااميدي هايش ... در ابتدا شايد اين پرسش مطرح شود. او به كجا رفته بود كه حالا برگشته، اصلا چرا رفته كه اكنون برگشته ... سعيدكنگراني هم همچون بازيگران پيش از انقلاب زندگي اش دستخوش تحولات عظيمي شد.

كنگراني در سن 7 سالگي در نخستين فيلم خود بازي كرد با نام «امروز و فردا» (به كارگرداني عباس شباويز، 1345) او جزو چند صد كودك پرورشگاهي بود كه براي اردوي كوتاه به نواحي شمال كشور مي رفتند ... بعدها كه بزرگتر شد در تئاتر «شهر قصه» نقش ايفا كرد، همين طور در «رضاموتوري» مسعود كيميايي. حضور و نقش جدي او در فيلم «سرايدار» خسرو هريتاش وجهه ديگري به او بخشيد. با موج نوي سينماي ايران همساز شد. و بعد بازي در سريال «دايي جان ناپلئون» و فيلم «دايره مينا» داريوش مهرجويي.

پس از انقلاب هم فقط 3 فيلم بازي كرد: پرواز در قفس (حبيب كاوش، 1359)، فصل خون (حبيب كاوش، 1360) و گرداب (حسين دواني، 1361) ... اما اين همه كارنامه هنري او نيست. او حرف هاي ديگري دارد كه در اين گفت وگو به آن پرداخته شده است.

•••

• در ابتداي سخن مايلم با بخش ناگفتني هاي زندگيتان بيشتر آشنا شوم...

اين نخستين مصاحبه اي است كه بعد از انقلاب انجام داده ام. بايد بگويم سالياني كه در اينجا حضور داشتم تا آنجا كه مقدور بود و تا آنجا كه شرايط اجتماعي و وضعيت سينماي كشورمان اجازه مي داد، سايه به سايه هموطنانم كار خودم را انجام مي دادم. از نظر سينمايي پس از انقلاب سه كار انجام دادم و پس از آن چند سالي طبق ضوابط آن موقع وزارت ارشاد به اصطلاح «ممنوع چهره» شدم تا اين كه مجبور به «تبعيد ناخواسته» شدم.

از ايران رفتم، در حالي كه با تمام وجود به اين سرزمين و آب و خاك عشق مي ورزيدم و بالاخره در يك تبعيدگاه به مدت 16 سال اسير شدم. در بخشي از اين كره خاكي مجبور به اسكان شدم كه هميشه در مكتب فكري و اعتقادي ام سعي مي كردم با رياي اين بخش از سياره زمين كه «آمريكا» نام دارد، بجنگم.

• در چه سالي مجبور به ترك ايران شديد؟

سال 1367 ايران را ترك كردم. يك سال در دوبي بودم و پس از آن به كاليفرنيا نقل مكان كردم.

• از زماني كه انقلاب به پيروزي رسيد، 22 بهمن 1357 تا سال 1367 ده سال طول كشيد. چطور شد كه همزمان و بلافاصله با شروع پيروزي انقلاب، ايران را ترك نكرديد؟

من هم مثل هر ايراني ديگر همگام با اين تحول بزرگ اجتماعي وارد عرصه شدم و در شورش هاي خياباني و در كنار ساير هموطنانم حضور داشتم . طي زماني كه ممنوع چهره بودم از طريق سازمان تبليغات اسلامي مدتي در بخش تئاتر بسيج مساجد فعاليت كردم و مدتي هم در خود سازمان تبليغات اسلامي مسئول آرشيو نوارهاي سخنراني حضرت امام (ره) بودم. در طول دفاع مقدس هم در اهواز بودم و سعي كردم تا اندازه اي از قافله عقب نمانم.

• برايم جالب است كه اين تناقض را يك جوري حل كنم. از سويي شما از جمله هنرمنداني بوديد كه همزمان با انقلاب به سيل خروشان انقلابيون پيوستيد ولي از طرفي ديگر مدتي بعد شما را «ممنوع چهره» كردند و به انزوا كشيده شديد.

من هرگز تاكنون پاسخ روشن و صريحي از هيچ مسئولي در اين زمينه نشنيدم. حتي زماني كه آقاي معاديخواه، وزير وقت ارشاد بودند، به وزارتخانه مراجعه كردم و يا در بنياد سينمايي فارابي كه تازه پا گرفته بود، با آقاي بهشتي كه مديرعامل آنجا بودند، ملاقاتي داشتم، حتي با آقاي مسعود شاهي كه معاون آقاي انوار بودند نيز ديدار كردم، ولي در نهايت هيچ كدام از آنها جواب مشخصي به من ندادند.

سال 1360 فيلم «فصل خون» به كارگرداني آقاي كاوش را در بندر انزلي بازي مي كردم، در آن موقع چند تا از جوانان بنيانگذار سوره به ديدنم آمدند و با مهرباني بحث و گفت وگو كرديم. ولي در آخر هيچ كس به من نگفت كه چرا «ممنوع چهره» شدم؟! جز اين كه بعضي از آقايان به من گفتند، انقلاب فرهنگ اين مملكت را زيرورو كرده است و شما هم بخشي از اين تغييرات هستيد، بنابراين اين مردم هستند كه طلب مي كنند شما باشيد يا نباشيد. من هم در پاسخ گفتم: خب من هم يكي از اين مردم هستم. در آن زمان يكي، دوتا از كارگردانان ايراني مثل زنده ياد علي حاتمي براي بازي در فيلمشان از من تست گريم و لباس گرفتند.

• براي كدام فيلم؟

براي فيلم «مادر». قرار بود نقش پسر كوچك خانواده را بازي كنم و حتي براي اين نقش «سه تار» ياد گرفتم...

• همان نقشي را كه بالاخره امين تارخ بازي كرد...

بله... و يا دوست عزيزم جناب آقاي ناصرتقوايي براي بازي من در فيلم تلاش كردند. همين طور قرار بود در يكي از كارهاي داريوش مهرجويي نقش دانشجوي دانشگاه تهران را بازي كنم كه قرار بود نقش پدرم را آقاي عزت الله انتظامي بازي كنند.

• عنوان آن فيلمنامه را به خاطر مي آوريد؟

خير؛ يادم نمي آيد. ولي براي شناخت بيشتر آن نقش، مدتي در دانشگاه تهران با دانشجويان نشست و برخاست داشتم و پيرامون مسائل سياسي- اجتماعي مطالعه كردم و با دوربيني كه داشتم از اين موقعيت تصويربرداري كردم. وقتي همه چيز به مرحله عمل رسيد، اعلام كردند كه ممنوع كار هستم و نمي توانم بازي كنم!

• دقيقا چه سالي ممنوع كار شديد؟

فكر مي كنم سال 64- 63. آخرين فيلم را با عنوان «گرداب» به كارگرداني آقاي حسين دواني بازي كردم. تهيه كنندگان آن فيلم آقاي خسرواني و بنياد مستضعفان بودند كه در نهايت فيلم توقيف شد و بعد هم من ممنوع كار شدم. با اين حال خيلي تلاش كردم، ولي قضيه حل نشد! و در اين مدت دائما مورد بازخواست قرار گرفتم.

• يعني از سال 1364 تا 67 دائما به ابهامات پيرامون شخصيت سينمايي تان پاسخ مي داديد؟

دقيقا.

• آقاي كنگراني، پس از «رضاموتوري» نخستين فيلم جدي شما، «سرايدار» به كارگرداني خسرو هريتاش بود كه با توجه به انبوه ساخت فيلم در دهه 50، شروع خوب و متفاوتي بود. بعد هم در سريال «دايي جان ناپلئون» بازي كرديد كه كار قابل دفاعي بود. اما چطور شد كه پذيرفتيد در فيلمي كه بعدها نقطه تاريك كارنامه شما شد، بازي كنيد؟

بدون هرگونه اغراق، تنها متر و معيار من براي بازي در اين فيلم، دريافت «دستمزد» بالا بود، تا بتوانم از اين طريق كمك خرج خانواده ام باشم. وگرنه اين فيلم در راستاي سليقه من قرار نمي گرفت. شما مي دانيد من «سرايدار»، «دايره مينا» و «دايي جان ناپلئون» را بازي كردم و با موج نوي سينماي ايران همكاري داشتم. من حتي پيش از اين كه افتخار آشنايي با آقايان مهرجويي و هريتاش را داشته باشم از شاگردان زنده ياد مفيد بودم.

• براي آن فيلم چقدر دستمزد گرفتيد؟

در مجموع چيزي در حدود 300000 تومان.

• نرخ رايج دستمزد در آن زمان چقدر بود؟

آن موقع دستمزدها ميان صدهزار و صدوپنجاه هزار تومان متغير بود. مثلا اگر زنده ياد محمدعلي فردين مي خواست فيلم بازي كند، ديگر در نهايت 200000 تومان دستمزد مي گرفت. مي دانيد كه بازيگران در آن زمان 6- 5 نفر بيشتر نبودند. بعد هم موج جوانگرايي از طريق ورود من به سينما باب شد...

• منظورتان ستارگان سينما است؟

بله.

• شما هم كم كم به سوپر استار تبديل مي شديد...

البته من با اين واژه ميانه خوشي ندارم...

• به هر حال **** سينمايي رايج آن زمان ستاره سالار بود و شما هم در آن **** كار مي كرديد.


بله... ولي هميشه باطنا با آن مخالف بودم. هرچند كه مي دانيد به دليل ماهيت سينماي حرفه اي در خيلي جاها گريز از «ستارگان» اجتناب ناپذير است. چون دولت از آن حمايت نمي كند و همه چيز حول محور بخش خصوصي مي گردد و چون ستاره گيشه و در نهايت تهيه كننده را حمايت مي كند. بنابراين با سودي كه نصيب كليت فيلم مي شود اين فرصت فراهم مي شود كه دست اندركاران به كارشان در سينما تداوم بخشند و در آخر باعث شكوفايي سينما مي شود. ولي با اين حال به لحاظ اعتقادي ضدستاره هستم. يعني بت شكني جزو تفكرات فلسفي- مكتبي من است.

•به هر جهت كسي كه درون يك **** كار مي كند، مجبور است به خيلي از مسائل آن تن دهد، هرچند كه مخالف باشد ...

تا اندازه اي با شما موافقم. هرچند كه با واژه «تن دادن» موافق نيستم. بايد بگويم در خيلي از موارد بازيگري مثل من كه مي توانست از ابزار شهرتش در جهت مسايل منفي سوءاستفاده كند، به نفع مردم استفاده كردم و نه به نفع خودم.

• بالاخره چه اتفاقي افتاد كه ايران را ترك كرديد؟

همان طور كه گفتم من در اين مدت دايما مجبور بودم به خاطر شايعاتي كه درباره شخصيت سينمايي ام وجود داشت، پاسخگو باشم و يا به خاطر چهره ام مشكلاتي برايم به وجود آمد.

در اين فاصله رنج بسيار كشيدم ولي اين خانواده ام بودند كه رنج مضاعفي را تحمل كردند.

از جمله مادرم كه به دليل فشارهاي سنگين دچار بيماري شد. تا اين كه يك روز مادرم گفتند: شما از ايران برويد و هر كجا كه زنده باشيد، نام زنده و حضور سلامت شما، مرا نيز زنده نگه مي دارد. ديگر من به فرمان مادرم رفتم و سرنوشت من چنين رقم خورده بود.

• در آمريكا فراز و فرودهاي سينمايي ايران را دنبال مي كرديد؟

صددرصد. از طرق مختلف مثل؛ پرسه در متون، مجلات، كتاب، از طريق فيلم و يا به وسيله تلفن و يا پيام هاي الكترونيكي كه از سوي دوستانم و دوستدارانم دريافت مي كردم. به هر حال سعي كردم ارتباطم را با مردم مملكتمان و به خصوص جوانان كه ارادت خاصي به آنها دارم، قطع نشود.

• از نوع و لحن كلام شما به نظر مي آيد طعم تلخ غربت را به راستي چشيده ايد؟

همان طور كه گفتم دور شدن از وطنم ناخواسته بود و تلاش مضاعفي مي طلبيد كه در آمريكا، مهد ريا، مهد تخطئه هويت اقوام مختلف، انسان هويت و فرهنگ خودش را حفظ كند.

• با توجه به اين كه هنرپيشه مشهوري بوديد كه از ايران رفتيد، چقدر تلاش كرديد كه در آنجا با **** فيلمسازي آمريكا از نزديك آشنا و حتي درگير شويد؟

هاليوود جاذبه هاي فريبنده اي دارد كه افراد به طرفش كشيده مي شوند. براي شناخت چنين هرمي وقت بسياري گذاشتم و با اين كه به قول شما در ايران يك ستاره بودم ولي در آنجا همچون يك بازيگر تازه وارد شروع به حركت كردم.

آدم هر چقدر هم در مملكتش ستاره باشد ولي در آنجا ضوابط به خصوص و خاصي حاكم است و وارد شدن به اين **** اصلا كار ساده اي نيست. با تمام دانش، تحصيلات، شانس، فيزيك و استعدادي كه داشتم، حركت كردم و اتفاقا چند فيلم هم بازي كردم و حتي كارت بازيگري انجمن بازيگران آمريكا را دريافت كردم.

• به هر حال بعد از چندين سال دوري از مملكت به ايران برگشتيد. به مسائل بعدي آن فكر كرديد؟

در تمام ساليان حب وطن داشتم و در تمام مدت دلم با ايران بود و سعي كردم در اين مدت به عرفان ايراني، به حافظ، مولانا، خيام و ... پناه ببرم و نه فقط به شكل ظاهري اش و از طريق خواندن، بلكه با دل سپردن به خدا و توكل به ذات حق تعالي. و در اين مدت دلم آشوب بود. بنابراين به تبعات بازگشت به وطن فكر نكردم، فقط عشق داشتم كه به وطن بازگردم و خوشبختانه بازگشتم.

• الان چه برنامه هايي را در نظر داريد؟

طبيعتا مثل هر بازيگري كه سال ها از فضاي دوربين و صحنه دور بوده، دلتنگ هستم و علاقه مند هستم كه بازيگري را ادامه دهم.

• وقتي به ايران برگشتيد، برخورد مسئولان با شما چگونه بود؟

از زماني كه وارد ايران شدم و با هريك از آقايان و خانم هايي كه در حيطه كاري ام مسئول بودند، برخورد كردم، با فراغت بال و در نهايت لطف با من مواجه شده اند و تا به اين لحظه مشكلي برايم پيش نيامده است.
 

hamidkazemi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 آپریل 2004
نوشته‌ها
28
لایک‌ها
0
سن
40
احتمالا بايد جالب باشه save مي كنم بعدا مي خونم :happy:
ولي شرلوگ جان برو بخواب 2ساعت ديگه صبح :) من رو كه مي بيني خدا زده اينجوري شدم :p
 

SherlockHolmes

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
15 می 2004
نوشته‌ها
3,068
لایک‌ها
825
منم خدا زده الان اينجام ديگه!!؟

ما زنداني دنياي سياه وب هستيم
ويليام شكسپير

:D :D :D
 

black dog

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2004
نوشته‌ها
14
لایک‌ها
0
محل سکونت
iran
منظورت از "...." فيلم" در امتداد شب" بود؟؟؟؟؟
 

SherlockHolmes

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
15 می 2004
نوشته‌ها
3,068
لایک‌ها
825
آره فكر كنم همون باشه :D
 

SherlockHolmes

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
15 می 2004
نوشته‌ها
3,068
لایک‌ها
825
اگه اشتباه نكنم اينم عكسشه!
در ضمن بخاطر اينكه حجم جواديسم اينجا رفت بالا معضرت ميخوام!! :lol:
ولي آدم بايد كاراش سند داشته باشه ديگه :D :happy:
eworldrecords_1801_12684352


emtedad.jpg


kangarani.jpg


deljoo.jpg


;)
 

Mashaheer

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2003
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
17
سن
43
محل سکونت
UAE
به نظرمن فيلم در امتداد شب يكي از قشنگترين فيلمهاي سعيد كنگراني هستش
از بهترين بازيگر ايراني اون زمان يكي مرحوم محمدعلي فردين و مرحوم بيك ايمان وردي بودند (البته اين نظر منه)
 
بالا