برگزیده های پرشین تولز

سه کاري وخاطرات بامزه

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
بنظرم امد يه همچين تاپيکي لازمه

حالا شما شروع کنيد تا ببينم جو چطوريه تا خاطره خودمو بگم چون مال مني خيلي ضايع هست
 

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
مجبورم يکي بگم تا شما شروع کنيد

يه روز به يه دختر با لباس مدرسه شماره تلفن دادم و رفتم عصر يه دختر خوشکلتر که حسابي تيپ کرده

بود ديدم و متوجه شدم خيلي هواسش به منه منهم نگاش کردم بعد به من اشاره کرد که نزديک برم منهم

سريع شماره نوشتم که بهش بدم چون موقعيت من مناسب نبود که بخوام همونجا صحبت کنم بعد که امدم شماره

بدم گفت توکه صبح شمارتودادي.

تازه فهميدم اين همون دختر اوليه گفتم : من فکر کردم شماره رو گم کردي که داري صدام ميکني
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
55
محل سکونت
Tehran
منم یه خاطره بگم

سال 69 سال سه دانشگاه بودیم که روز سه شنبه یکی از بچه ها قرار بود از شیرازبیاد تهران .
چون از قبل میدونستیم یه اگهی ترحیم برای این بنده خدا درست کرده و شب همانروز به در و دیوار دانشگاه چسبوندیم.
اتفاقات جالبی افتاد . استادها و دانشگاه مسجد روز پنجشنبه برگذار کردن
دوستاش میومدن و به ما که هم خونه ایش بودیم تسلیت میگفتن.
جالب اینکه یه عده از بچه ها ادعا های جالبی داشتن . ازجمله اینکه پول طلب داریم و جزوه و کتاب دستش داریم و از این حرفها.
این وسط من و هم خونه ای دیگه کلا اظهار بی اطلاعی از این ماجرا.
تا اینکه روز شنبه سر و کله این رفیقمون پیدا شد.
فکر کنین دختر و پسر و استاد و بقیه چه قیافه ای پیدا میکنن.
بخصوص اونهایی که ادعا هم کرده بودن و البته اکثرا دروغ.
ضمنا بنده خدا موقع رفتن به تهران تصادف هم کرده بود.

کمیته انضباطی هم دنبال ماها و ماها هم کلا حاشا.( یه ترم تعلیق میکردن اگه اعتراف میکردیم)
 

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
با دوست دختر زمان دبيرستانم داشتم تو کوچه قدم ميزديم که يه گربه اومد وسط راه منهم براي اينکه

خود شيرينکي کنم يه سنگ برداشتم و مهکم پرت کردم طرف گربه ولي بافشاري که پشت سنگ اوردم

باد ازم خوارج شد . خاک برسرم هيچ جوري نشد مسئله رو راستو ريس کرد .

اگه شما جاي من بودين چيکار ميکردين ؟
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
55
محل سکونت
Tehran
فوری میگفتی باز هم مسیج اومد:lol:
 

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
به نقل از amirhoman :
فوری میگفتی باز هم مسیج اومد:lol:
کاشکي ان زمان موبايل بود ولي اگرهم بود من که مثل لبو شده بودم فکرم کار نمي کرد چونکه شکمم کار کرده بود

راستي اين شکلکهاي من به متن اضافه نميشه از سمت راست دومي رو خودت نگاه کن
 

graphiator

Registered User
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
465
لایک‌ها
6
سن
38
محل سکونت
طهروون
یه دوست دختر داشتم که خدا رحمتش کنه شوهر کرد.

یه بار رو تخت دراز کشیده بودیم و یه فیلم می دیدیم که جریانش دعوای دو دختر سر یه مرد بود.

دوست دخترم گفت: "اینقدر از دخترهایی که میرن سمت مرد و خودشونو سبک میکنن بدم میاد"

خلاصه چند لحظه بعد من دست انداختم دور گردنش و کشیدمش سمت خودم و با اون دستم تا اومدم دگمه شلوارشو باز کنم خودش با یک حرکت سریع شلوار و شورتشو با هم در آورد.

من یهو زدم زیر خنده.

یه کم فکر کرد و دودستی زد تو سر خودش و گفت" خاک تو سرم. الان خودم داشتم میگفتم از دخترهایی که ..."

:D
 

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
به نقل از graphiator :
یه دوست دختر داشتم که خدا رحمتش کنه شوهر کرد.

یه بار رو تخت دراز کشیده بودیم و یه فیلم می دیدیم که جریانش دعوای دو دختر سر یه مرد بود.

دوست دخترم گفت: "اینقدر از دخترهایی که میرن سمت مرد و خودشونو سبک میکنن بدم میاد"

خلاصه چند لحظه بعد من دست انداختم دور گردنش و کشیدمش سمت خودم و با اون دستم تا اومدم دگمه شلوارشو باز کنم خودش با یک حرکت سریع شلوار و شورتشو با هم در آورد.

من یهو زدم زیر خنده.

یه کم فکر کرد و دودستی زد تو سر خودش و گفت" خاک تو سرم. الان خودم داشتم میگفتم از دخترهایی که ..."

:D
خوب بعدش چي شد
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
55
محل سکونت
Tehran
به نقل از graphiator :
یه دوست دختر داشتم که خدا رحمتش کنه شوهر کرد.

یه بار رو تخت دراز کشیده بودیم و یه فیلم می دیدیم که جریانش دعوای دو دختر سر یه مرد بود.

دوست دخترم گفت: "اینقدر از دخترهایی که میرن سمت مرد و خودشونو سبک میکنن بدم میاد"

خلاصه چند لحظه بعد من دست انداختم دور گردنش و کشیدمش سمت خودم و با اون دستم تا اومدم دگمه شلوارشو باز کنم خودش با یک حرکت سریع شلوار و شورتشو با هم در آورد.

من یهو زدم زیر خنده.

یه کم فکر کرد و دودستی زد تو سر خودش و گفت" خاک تو سرم. الان خودم داشتم میگفتم از دخترهایی که ..."

:D
بهتره شفاف سازی کنی .
ادامه داستانو بگو . چی شد ؟ چیکارا کردی و ...:blush:
 

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
نبود

ادم سه وجود نداره ؟ فقط من و هومن سه بوديم ؟
 

Honarvar60

Registered User
تاریخ عضویت
22 مارس 2005
نوشته‌ها
1,307
لایک‌ها
148
به نقل از graphiator :
یه دوست دختر داشتم که خدا رحمتش کنه شوهر کرد.

یه بار رو تخت دراز کشیده بودیم و یه فیلم می دیدیم که جریانش دعوای دو دختر سر یه مرد بود.

دوست دخترم گفت: "اینقدر از دخترهایی که میرن سمت مرد و خودشونو سبک میکنن بدم میاد"

خلاصه چند لحظه بعد من دست انداختم دور گردنش و کشیدمش سمت خودم و با اون دستم تا اومدم دگمه شلوارشو باز کنم خودش با یک حرکت سریع شلوار و شورتشو با هم در آورد.

من یهو زدم زیر خنده.

یه کم فکر کرد و دودستی زد تو سر خودش و گفت" خاک تو سرم. الان خودم داشتم میگفتم از دخترهایی که ..."

:D

استغفراله حرفای بی ناموسی میزنی حاجی گراف:wacko: :lol: :lol: :lol: :lol:

خوش باشی عزیز
 

Honarvar60

Registered User
تاریخ عضویت
22 مارس 2005
نوشته‌ها
1,307
لایک‌ها
148
به نقل از ramin_njf :
نبود

ادم سه وجود نداره ؟ فقط من و هومن سه بوديم ؟

من خودم خیلی زیاد براتون یه روزی یکیشو مینویسم
اهم
 

mehrdad1355

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 فوریه 2004
نوشته‌ها
3,971
لایک‌ها
30
سن
47
به نقل از amirhoman :
بهتره شفاف سازی کنی .
ادامه داستانو بگو . چی شد ؟ چیکارا کردی و ...:blush:
از خواب بیدار شد و دید مهمون قزوینی دیشبشون هم نیست و ------- خودش هم)*&^%$
hush.gif
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
55
محل سکونت
Tehran
به نقل از mehrdad1355 :
از خواب بیدار شد و دید مهمون قزوینی دیشبشون هم نیست و ------- خودش هم)*&^%$
hush.gif
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
 

graphiator

Registered User
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
465
لایک‌ها
6
سن
38
محل سکونت
طهروون
به نقل از mehrdad1355 :
از خواب بیدار شد و دید مهمون قزوینی دیشبشون هم نیست و ------- خودش هم)*&^%$
hush.gif

:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

خدا بگم چی کارت کنه

:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

خوب بقیش معلومه دیگه :blush: دو خط موازی با اهرم قائم الزاویه :p
 

ramin_njf

کاربر فعال دوربین دیجیتال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2005
نوشته‌ها
656
لایک‌ها
5
کلاس سوم راهنمايي وقتي زنگ تفريح تموم شد يادم امد که برم دست شويي

بايد زود برميگشتم که قبل از معلم برسم کلاس واسه همين در اولين توالت رو کوبيدم تا کسي که داخله زو دتر بياد

بيرون ولي نيامد من هم محکم با لگد مشت ميزدم توي در وقتي در باز شد ديدم معلم خودمونه :(

ريده شده بود به اوقاتش:lol:
 

graphiator

Registered User
تاریخ عضویت
16 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
465
لایک‌ها
6
سن
38
محل سکونت
طهروون
کلاس اول دبستان همه تو صف بودیم که از جلو **** دادن. پسره که جلوم بود برخلاف بقیه بچه ها به جای کمربند مادرش شلوارشو با کش درست کرده بود. منم کرمم گرفت و وقتی دستش رو شونه جلوییش بود شلوارشو کشیدم پایین:D از شانس بد من اونروز شورت هم پاش نبود :blush:

بعد از یه کتک مفصل یک هفته از مدرسه اخراج شدم :happy:
 

Bahreyni

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2004
نوشته‌ها
1,733
لایک‌ها
6
سن
43
محل سکونت
کرمان دیار کریمان
منم یه بار تو خیابون گلاب به روتون مثانه فشار آورده بود خفن
یه توالت عمومی پیدا کردم و دیدم خلوته مقدمات رو آماده کردم و پریدم تو یکی از سلولها! و ولش کردم که دیدم یکی جیغ میزنه
24.gif

نگو طرف تا حالا زیر بارون نبوده
33.gif

البته بچه بود نتونست هیچی بگه به خیر گذشت
59.gif
 

tintin

Registered User
تاریخ عضویت
8 آگوست 2004
نوشته‌ها
1,806
لایک‌ها
0
به نقل از Bahreyni :
منم یه بار تو خیابون گلاب به روتون مثانه فشار آورده بود خفن
یه توالت عمومی پیدا کردم و دیدم خلوته مقدمات رو آماده کردم و پریدم تو یکی از سلولها! و ولش کردم که دیدم یکی جیغ میزنه
24.gif

نگو طرف تا حالا زیر بارون نبوده
33.gif

البته بچه بود نتونست هیچی بگه به خیر گذشت
59.gif
خاک بر سرت ! ریدی به بچه که خوب یکم نگاه می کردی ! بچه شب خواب ... می دیده
55.gif
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
55
محل سکونت
Tehran
به نقل از Bahreyni :
منم یه بار تو خیابون گلاب به روتون مثانه فشار آورده بود خفن
یه توالت عمومی پیدا کردم و دیدم خلوته مقدمات رو آماده کردم و پریدم تو یکی از سلولها! و ولش کردم که دیدم یکی جیغ میزنه
24.gif

نگو طرف تا حالا زیر بارون نبوده
33.gif

البته بچه بود نتونست هیچی بگه به خیر گذشت
59.gif
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:
 
بالا