برگزیده های پرشین تولز

سوتی ها و خاطرات خنده دار و با مزه

Ambitionz As A Fighta

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2012
نوشته‌ها
83
لایک‌ها
15
فكر ميكنم كلاس دوم ابتدايي بود كه تو كتاب رياضي عكس پول چاپ شده بود (20 تومني و 50 تومني هم پشت و هم رو)
پسر همسايمون تازه رفته بود سوم و كتاب هاي پارسالش رو نگه داشته بود
يه خوار و بار فروشي سر كوچمون بود كه مغازه دارش يه پيرمرد سالخورده بود ، تصميم گرفتيم نقشه شوممون رو عملي كنيم ، پول ها رو قيچي كرديم پشت و روش رو به هم چسبونديم رفتيم از يارو قره قوروت خريديم ، زديم به بدن
هنوز مزه اون قره قوروت زير زبونمه:snitch:

کسی که اسم یوزرش Rammstein باشه این کارا ازش بعید نیست !

منم یه بار با دوستم رفتم مغازه کیک خریدیم
یارو پول منو به عنوان بقیه داد ب دختره
اقا من تا خود خونه این دختره رو زدم گفتم پولمو بده:D
اخرشم گرفتم
muscular.gif

چه دیوونه ای بودی تو :p

این تیکه ـش جالبه :
اقا من تا خود خونه این دختره رو زدم گفتم پولمو بده
biggrinsmiley.gif

:lol::D


بعد خونوادش نیومدن پولو پس بگیرن ؟!
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
خب شروع کنید :دی
 

ansar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 فوریه 2010
نوشته‌ها
393
لایک‌ها
247
آرام خانم از خودتان شروع کنید.
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
آرام خانم از خودتان شروع کنید.

من بسیار آدم سوتی بده ای!! بودم و هستم !
مثال :

چند شب پیش مهمون اومده بود خونمون
موقه رفتن:
مهمون :خوشحال شدم دیدمتون
من :منم همینطور .. با اجازتون:blink:

بقیه هم شروع کنید
عوض اسپم کردن بیاین اینجا یه چی بگید مام بخندیم :دی
 

parsifar

Registered User
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2011
نوشته‌ها
597
لایک‌ها
474
آقا توی دوران شروع نوجوانی یه بار خاله م و شوهرخاله م اومده بودن خونه مون
ظهرش مادر برای آماده کردن ناهار بهم گفت برو سر کوچه سیب زمینی بخر و بیار

مامانم گفت پول ندارم از پول تو جیبی خودت بذار بابات که برگشت پس ت می دم
عاغا ما این پول تو جیبی به جونمون بسته بود
خلاصه به اصرار مادر رفتیم خریدیم و برگشتیم
مادر شروع کرد به پختن غذا ما که همچنان چشممون توی پوله بود اصلا حواسم دیگه به دورو بر نبود
به مادرم با لحن بدی گفتم :این که نمیشه ما پول بدیم تا مهمونات ناهار کوفت کنن
یه دفعه دیدم خاله م بغلم وایساده
من در اون لحظه :eek:
خاله م در اون لحظه :rolleyes:
خاله م گفت: بمیرم واسه ت (با لحن دلسوزانه) الان برات پول میارم :D:D


نتیجه ی اخلاقی: هر وقت میخواین پشت سر یه نفر بد بگین دور و بر خودتون رو خوب نگاه کنید :cool:
 

mohammad-28

Registered User
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,659
لایک‌ها
1,851
محل سکونت
Tehran
اوففف نگو که اصلا داغونم !! 3 ساعت پیش یه اتفاقی افتاد که شاید تا آخر عمرم هم یادم نره !!
blinksmiley.gif

خب اینم از بدترین خاطره از ضایع شدن البته چون داغ هست دارم میگم !! :

من به دوستم sms دادم که پاشو فردا با بچه ها بریم پارک . دیدم چند دقیقه گذشت ولی جواب نداد . من هم حال و حوصله نداشتم گفتم برو فیسبوک رو چک کنم ....
اتفاقی دیدم که این دوستم آنلاین هست و سریع بهش ماجرا رو گفتم . چون با بقیه هماهنگ نکرده بودم گفتم حالا بریم من شب به تو sms میدم که قرار قطعی رو بزاریم .
این اومد به من گفت به اون خط پیام نده . به خط جدیدم پیام بده و شمارش رو هم به من داد .
خلاصه هماهنگی ما با بقیه سریع انجام شد و نوبت به این که رسید بهش sms دادم گفت فردا این ساعت بیا اینجا ....
یهو اومد به من گفت برو بچه پر رو شما ؟
blinksmiley.gif
منم قاطی کردم گفتم الان این سر شوخی رو باز کرده باید حالش رو بگیرم چون خیلی ها بهم میگن اشتباه گرفتی یا .... ( خودش هم شوخ طبعه )
بهش گفتم عزیزم حال و حوصله ندارم داداشحالم گرفتس .... یهو اومده میگه مگه خر زمینت زده ؟ منم تعجب کردم که چرا داره این طوری حرف میزنه و گفتم باید حالش رو بگیرم .
اینم چند وقته که عاشق شده بود چون از استاتوس هاش مشخص بود . گفتم تو که شکست عشقی خوردی تو رو خر زمینت زده نه من رو .
یهو دیدم یه اس داد که آدم حسابت نمی کنم و از این حرفا .... من دوباره گفتم عزیز من بیخیال فردا میای یا نه ؟ نشه علافمون کنی ....
گفت مگه به قسمت دوم جملت شک داری !! گفتم باید اینو بسوزونم بهش گفتم ناکس اسم طرف چیه ؟ یهو داغ کرد نمی دونم چی شد ....
بهم گفت دیگه شمارت رو نبینم اشتباه گرفتی و از این حرفا . منم بهش گفتم آره وقتی اومدم خونه رو رو سرت خراب کردم می دونی اشتباه گرفتم یا نه ( چون تقریبا همسایه ما هستن و اختلافشون با ما 1 دقیقه راه هم نیست )
نه گذاشت نه برداشت گفت هر بوقی دلت میخاد بخور من رفتم بای !
blinksmiley.gif

حال منم که گرفته اصلا حوصله شوخی رو نداشتم بهش زنگ زدم . دیدم داره صداش رو کج و کوله میکنه که منو اذیت کنه .
بهش گفتم ( بوق سانسور بشه 18+ ) چرا مسخره بازی در میاری و مثل آدم حرف نمیزنی .... گفت چی میگی آقا برو گمشو !!
من تعجب گردم گفتم باشه بابا خفه شو !! طرف گفت اصلا تو چی میگی با کی کار داری . گفتم مگه تو ایکس ( در جهت رفاه حال سانسور میشه ) نیستی ؟ گفت کی ؟ گفتم ایکس دیگه
گفت برو مزاحم نشو . من گرخیده بودم از عرق خیس شدم یعنی چه جور !! یهو خودش گفت تو با ایکس کار داری ؟ گفتم آره دیگه 1 ساعته علافمون کردی ....
گفت الان خونه نیست رفته بیرون اومد بهش میگم باهات تماس بگیره
blinksmiley.gif
من دیگه مطمئن شدم این خود شنیست و فهمیدم که خواهرشه ....
نگو که قرمز شده بود ناجور .... بهش گفتم ببخشید . گفت از یه پسر با شخصیت بعیده که این حرفا رو بزنه .... هیچی عاغا ما رو میگی آبرو برامون نموند سریع قطع کردم
laughingsmiley.gif

تا الان هم خبری از پسره نشده نمی دونم زنده هست یا نه یا قراره منو زنده بزاره یا نه . کلا زنگ نزد و من هم فعلا متواری هستم و دارم این پست رو میدم .
فقط خداکنه خواهرش قضیه عاشقی اینو جدی نگرفته باشه که آبروش میره ....
ما هم کلا از گرفتگی در اومدیم و بعد از در اومدن از مات و مبهوت بودن کلی خندیدم !!
دعا کنید که حداقل فردا اومد از این قضیه ناراحت نباشه چون تقصیر من نبود . خودش اون شماره رو داده بود که نمی دونم برای خودش بود یا خواهرش ولی اگر برای خواهرش بوده چرا داده اگر هم برای خودش بوده چرا گوشیش رو جا گذاشته یا قفل روش نذاشته یا چرا خواهرش از اول بهم نگفت که این بشر خونه نیست ....
بوبخودا من بی تقصیرم
biggrinsmiley.gif
 

amijon

Registered User
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2010
نوشته‌ها
3,134
لایک‌ها
283
سن
45
محل سکونت
ایران
ما تو اداره یک همکار خانم داریم که خیلی شبیه ندا توی آکادمی گوگوش هست.الان که دوباره شبکه من و تو داره تکرارشو پخش میکنه،این بنده خدا اومد توی اتاقمون،بهش گفتم که ندا رو هم میبینی؟چون خودشم میدونه شبیه اونه.اما نمیدونست که داره تکرار آکادمی پخش میشه.پرسید کی پخش میشه؟من هم گفتم حدود ساعت 2.بعد در کمال خونسردی پرسید که قیافه ندا تغییر هم کرده؟نگو بنده خدا فکر کرده بود که سری جدیده،من هم گفتم آره حسابی تغییر کرده و قیافش جا افتاده شده،این بنده خدا هم مثل اوسکولا نگاه میکرد فقط.گفتم آخه آدم حسابی از کی تا حالا وقتی تکرار یک برنامه پخش میشه قیافه شخصیتهاش تغییر میکنه.خلاصه کلی به این یارو خندیدیم.:lol:
 

SILENT_66A

Registered User
تاریخ عضویت
7 اکتبر 2012
نوشته‌ها
5,742
لایک‌ها
2,923
محل سکونت
IN SILENT
یه خاطره دارم که خودم یادش میوفتم خندم میگیره چند وقت پیش ساعت ۹صبح مغازه بودم یه اقایی اومد من اصفهان زندگی میکنم یه مقدار وسیله ازم خرید من که تو خواب بیداری بودم گفتم ۳۳اقا پول داد و رفت دور بر ساعت ۱۲بود که دیدم جلو درب مغازم یه صدا ترمز اومد و یه ماشین سنگین گذاشت عقب یه پراید جمش کرد یه دفه دیدم همون اقایه صبحی با سرعت ۲۰۰کیلومتر پرید تو مغازه و گفت مرد حسابی من رفتم تا یه جایی که ۱ساعت راه هست تا مغازه من خونش بود رفتم نشستم با زنم و دخترم حساب کردم دیدم هزار تومن زیاد گرفتی رنگشم قرمز شده بود برا ماشین اقا من دیگه بیهوش شدم از خنده هزار بهش دادم هزار تومن پاره کرد گفت میخندی برا کار تو ماشین من اینطوری شد و رفت یارو طوری وسط خیابان زده بود رو ترمز پرید بیرون که بیاد تو مغازه ما انگار ۱میلیارد جا گذاشته بود
 
بالا