vahidrk
کاربر قدیمی پرشین تولز
من با ايشان در حفاري هايي كه انجام مي دادم آشنا شدم.همانگونه كه مي دانيد مردي بود خوش ذوق و خوش اخلاق و خوش قول.
در پي تي با آسايش زندگي مي كرد تا اينكه دست طمع طمع كاران گريبان گير او شد.آنان در نهايت بي رحمي بر اين پير كهن سال رحم نكرده و او را فعال ننمودند.
اين شد كه شار بر سرش زد و شروع به لبلب گفتن كرد.از آخرين حرف هاي اين پيرمرد فقط اين ها به جا مانده است:
آخرين عكسي كه از او در دسترس است او رادر چمنزاري در حال چراندن گوسپندان نشان مي دهد.
از كساني كه اطلاعي از او دارند خواهمند است دل هاي بي قراري را از نگراني بيرون آورند.
در پي تي با آسايش زندگي مي كرد تا اينكه دست طمع طمع كاران گريبان گير او شد.آنان در نهايت بي رحمي بر اين پير كهن سال رحم نكرده و او را فعال ننمودند.
اين شد كه شار بر سرش زد و شروع به لبلب گفتن كرد.از آخرين حرف هاي اين پيرمرد فقط اين ها به جا مانده است:
:bتاعنلن فقس فسف سفسف5 سشفشصقششقشقشق ش
آخرين عكسي كه از او در دسترس است او رادر چمنزاري در حال چراندن گوسپندان نشان مي دهد.
از كساني كه اطلاعي از او دارند خواهمند است دل هاي بي قراري را از نگراني بيرون آورند.