برگزیده های پرشین تولز

معرفی مشاهیر و نویسندگان حوزه شعر و ادبیات...

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
با سلام خدمت دوستان...

در این تاپیک قصد دارم به معرفی شعرا و نویسندگان بزرگ تاریخ جهان و ایران بپردازم و امیدوارم با استقبال و کمک دوستان تاپیک پربار و مرجعی

در این زمینه داشته باشیم...

انشالله با پربارشدن این تاپیک از پست اول بعنوان فهرست نیز استفاده میکنیم.

تنکس:)

.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
در سال ۱۸۶۹ در پاريس متولد شد . در سال ۱۹۰۹ مجله (( جديد )) را منتشر نمود كه ۳۰ سال در رديف بزرگترين مجلات ادبي فرانسه به شمار مي رفت .
آثار وي مانند ( اوديپ ) - ( پرومته ) - ( سرگذشت تزه ) اقتباسي از اساطير يونان است و كتاب هاي ( دفترچه آندره ولتر ) - ( در تنگ ) - ( آهنگ روستايي ) و ( سكه سازان ) ؛ پديده افكار خود اوست . كتاب ( بازگشت از شوروي ) در اصل بازگشت ژيد از تفكر كمونيستي وي بود . وي در سال ۱۹۵۱ درگذشت .
ژيد در سال ۱۹۴۷ مفتخر به دريافت جايزه نوبل ادبيات گرديد .



2w53eyv.jpg



شرح مكمل


در جوانی شعر می سرود و قطعات ادبی زیبایی می نوشت، بسیار خجول و سر به زیر بود و کمتر با کسی دوستی و مراوده داشت عاقب با دختری به نام «امانوئل» که دخترخاله اش بود ازدواج کرد. اولین کتاب خویش را تحت عنوان دفترهای آندره والتر منتشر نمود، انتشار این کتاب سبب شد که بتواند در مجامع ادبی رفت و آمد نماید. با «مالارمه» شاعر مشهور فرانسوی آشنا شد و در نزد او پیشرفت های بسیاری نمود. مدتی بعد تصمیم به سفر گرفت و خواست که از طریق الجزایر به آفریقا برود. اما چون مدت اقامتش در این کشور به طول انجامید و به تدریج پی برد که به مرض سل دچار شده است از ادامه سفر باز ماند و به فرانسه بازگشت.


پس از بهبودی دوباره عزم سفر کرد و سال ها دور از فرانسه در کشورهای مختلف به سیر و سیاحت مشغول بود. پس از آن دوباره به فرانسه بازگشت و در همین زمان مادرش را نیز از دست داد. «ژید» روزبه روز در قلمرو ادبیات پیشرفت های سریعی نمود به طوری که در سال 1947 به دریافت جایزه ادبی نوبل نائل گردید.
«آندره ژید» در 19 فوریه به سال 1951 درگذشت.

از «آندره ژید» کتاب ها و اشعار زیادی به جا مانده، که از همه مهمتر می توان این آثار را نام برد:

مائده های زمینی
سکه سازان
پرومته سست زنجیر
آهنگ روستایی
تزه
در تنگ
تربیت زنان
بازگشت از شوروی
ایزابل
زیرزمین های واتیکان
داستایوفسکی
اودیپ
مائده های تازه
بی اخلاق
دفتر سیاه
دفتر سپید
مذاکرات خیالی
.


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
ويکتور ماري هوگو (1885-1802) شاعري است بزرگ، نمايش نويس و **** نويسندگان مکتب رمانتيک در دوران بازگشت سلطنت. انقلاب 1848 و کودتاي ناپلوئون سوم، در تحولات فکري او بسيار موثر بودند و‌انديشه او را در مسير جمهوري خواهي و آزادي طلبي‌انداختند. در دوران امپراتوري دوم چند سالي را در تبعيد به سر برد و با افکاري روشن تر و نيرومندتر، در دوران جمهوري سوم به فرانسه بازگشت و بقيه عمر را با عزيت و احترام زندگي کرد و به شهرت جهاني دست يافت.

شرح مكمل :

ویکتور هوگو در روز بیست وششم ماه فوریه سال 1802 میلادی در شهر بزانسون از شهرهای فرانسه تولد یافت. پدرش کنت هوگو هنگام تولد او رئیس دسته ای از پیاده **** بود و بعد از آن به درجه ژنرالی رسید، وقتی که او به جهان چشم گشود ناپلئون اول بر فرانسه حکمروای مطلق بود و این حکمروایی تا سال 1814 دوام یافت.

روزهای کودکی هوگو ایام عظمت و جهانگیری ناپلئون بود. در سفرهایی که با مادر خود از دنبال پدر در فرانسه، ایتالیا و اسپانی می کرد آثار قدرت و بزرگی ناپلئون را به چشم می دید. خانواده هوگو در سال 1811 پس از سفر کوتاهی به ایتالیا به اسپانی منتقل شد، چه در آن هنگام ژوزف بناپارت برادر ناپلئون به پادشاهی اسپانیا رسیده و پدر هوگو نیز ازجمله همراهان وی بود اما سال بعد هوگو همراه مادر به پاریس بازگشت و با یکی از برادران بزرگ خود به نام اوژن به مدرسه شبانه روزی داخل شد تا خود را برای ورود به دارالفنون پاریس آماده کند. نخستین آثار وی از نظم و نثر با آنکه زاده فکری جوان بود مایه شهرت او شد.



4iepyc8.jpg



در سال 1822 قسمتی از دیوان اغانی و قصائد خود را که در آن از خاندان بوربن هواخواهی کرده بود انتشار داد و بدین سبب لوئی هجدهم برای او سالی هزار فرانک وظیفه سالانه معین کرد. در سال 1882 که هوگو به هشتاد سالگی رسید فرانسویان به افتخارش جشن ها گرفتند و ششصد هزار تن از مردم پاریس و ولایات فرانسه برای تهنیت برابر خانه اش گرد آمدند و از دیدار وی چون در ایوان خانه اش ظاهر شد فریادهای شادی برآوردند.

سرانجام در روز جمعه 22 ماه مه 1885 در خانه خویش در کوچه ایلو در پاریس که امروز به خیابان «ویکتور هوگو» معروف است بدرود زندگانی گفت. تشییع جنازه اش با شکوه و جلالی که تا آن روز در فرانسه نظیر نداشته است صورت گرفت. جسدش را به مراتب دوازده تن از معاریف و شاعران زمان به زیر طاق نصرفت بردند و یک شب آنجا زیارتگاه عامه بود. روز بعد نیز او را چنانکه خود وصیت کرده بود در تابوت گدایان ولی باشکوه تمام به محل پانته ئون که آرامگاه بزرگترین مردان فرانسه است بردند و به خاک سپردند. پنجاه هزار فرانک از دارائیش نیز به دلخواه میان فقیران تقسیم گردید. تا پایان قرن نوزدهم چنان می نمود که هوگو نمرده است، زیرا گذشته از 67 مجلد آثار وی که در حیاتش انتشار یافته بود آثار منظوم و منثور چاپ نشده اش پیاپی منتشر می شد.

از کتب او می توان:

آخرین روز یک محکوم، نتردام دوپاری، کلود ولگرد، بینوایان، ناپلئون کوچک، تیره بختان، کارگران دریا، مردی که می خندد، تاریخ یک جنایت، رفتارها و گفتارها، نودوسه، تئاتر آزاد شده، عاقبت شیطان، مشهودات، در سفر، آلپ و پیرنه، فرانسه و بلژیک، سال های شوم و غیره را نام برد و از آثار منظوم او می توان درام کرمول، ماریون دولرم، برگ های خزان، شاه تفریح می کند، لوکرس بورژیا و ماری توار، ریبلاس، نغمات سپیده دم، آوازهای درونی، آن ژلو و منظومه های تأملات را نام برد.


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
آلبركامو از پدري فرانسوي و مادري اسپانيايي در الجزاير چشم به جهان گشود . كامو در سال هاي نخستِ پس از جنگ جهاني دوم همراه با ژان پل سارتر و سيمون دو بوار گروه نويسندگان ، فيلسوفان و منتقدان متعهد فرانسه را تشكيل دادند . هدف مشترك آنان تلاش براي حصول آزادي ، عدالت و عظمت انسان در دوران ستمگراني بود كه چشم ديدن يكديگر را نداشتند . كامو در واقع از سال 1935 ، يعني هنگامي كه دانشجوي دانشگاه الجزاير بود ، در جنگ تبليغاتي بر ضد فاشيسم ‌، مشغول فعاليت بود . او در آثار خود به مسائل مهم زمان ، يعني فاشيسم ، كشتارهاي جمعي ، پاكسازي‌هاي وحشيانه ، استعمار ، مجازات مرگ، شكنجه ، تبعيض نژادي و جز اينها مي پرداخت. كامو در برابر هر يك از اينها پاسخ اخلاقي روشني ارائه مي داد . او همچون بسياري از روشنفكران زمانش، نظرهاي خود را در دو قالب مهم ادبي ، رمان و نمايشنامه ، بيان مي كرد. آثار عمده او را چهار نمايشنامه : كاليگولا(1944)، مقاصد ضد و نقيض (1944)، حكومت نظامي (1948)، آدمكشان عادل(1950)؛ دو مجموعه مقاله : اسطوره سيزيف (1942)، عصيانگر (1951)؛ و به ويژه رمان هايش : بيگانه (1942)، و طاعون (1947) تشكيل مي دهند . موضوع بيشتر آثار او «پوچ گرايي » (بي معني بودن هستي انسان در زمين) بود و در كشف راه حل هاي مثبت براي مسائلي كه پوچ گرايي ارائه مي داشت پيوسته تلاش مي كرد . كامو در اسطوره سيزيف چهره انساني را نشان مي دهد كه ناگريز است وظيفه اي پوچ را به انجام برساند ، انساني كه در عين حال انجام چنين وظيفه اي شاق از رسيدن به خوشبختي غافل نيست . انسان كامو پوچي را مي پذيرد اما به ياري همه سلاح هايي كه در اختيار دارد با آن به نبرد برمي خيزد .


در سال هاي نخست دهه 1940، واقعيت هاي خشن اشغال فرانسه به وسيله سربازان آلمان در نگرش كامو نسبت به جهان تغييري اساسي پديد آورد . او جهان متعالي و نفس گرايي اسطوره سيزيف را به كناري افكند و اقداماتي را بر ضد خشونت انقلابي و به ويژه كمونيسم و فلسفه تاريخ آن آغاز كرد. دو اثر حكومت نظامي و آدمكشان عادل مبارزه اي مقدماتي براي جنگ تمام عياري بود كه به ياري عصيانگر تدارك ديد و به دنبال آن از سارتر و دوستان بريد. انتشار اين كتاب در 1952 سبب آغاز مجادلات شديد ميان كامو و سارتر كه متحد حزب كمونيسم فرانسه به شمار مي آمد ، شد. بسياري از خوانندگان او ، آثار اين كامو را بيشتر مي پسندند . باگذشت زمان ثابت شده است كه طاعون، با آن پايان خوشبينانه و تمثيل ناساز، شاهكار او نيست («آنچه آدمي به هنگام همه گيري بيماري درمي يابد اين است كه چيزهايي كه در انسان شايسته تحسين است بيش از چيزهايي است كه سزاوار سرزنش است») بلكه رمان سقوط (1956) اثر عمده او به شمار مي رود . در سقوط ، كه يكي از ده رمان بزرگ جهان شناخته شده ، نويسنده در نوشگاهي در آمستردام ، به گونه اي غم انگيز و خنده‌آور ، از ناتوانيهاي خود با شنونده اي خاموش سخن مي گويد . او حتي نتوانسته است جلوِ خودكشي دختري را در رود سن بگيرد. اين رمان هر چند به ظاهر پوچ گرايانه است اما در واقع طرد پوچي است . كامو در 1958 با انتشار مجموعه داستان غربت و قربت ثابت كرد كه در زمينه داستان كوتاه نيز، كه زنده ترين و ارزشمندترين قالب ادبي شناخته شده ، تواناست .


در 1960 ، آلبر كامو كه روزي سرمقاله هايش در روزنامه مخفي نبرد، روزنامه نهضت مقاومت فرانسه ، به مردمي اميد حيات مي بخشيد كه حضور چكمه سربازان هيلتر نفس در سينه هاي شان بند مي آورد ، در حادثه اي رانندگي جان باخت . كامو اگر در اين حادثه جان خود را از دست نمي داد اكنون يكي از رمان نويسان پيشرو عصر حاضربود . آلبركامو در 1957 جايزه نوبل براي ادبيات را از آن خود كرد. اين جايزه براي مردي كه پدرش كارگر دوره گرد مزرعه مادرش خدمتكاري بي سواد بود دستاورد كوچكي به شمار نمي آيد .


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
آنتون چخوف، فرزند پاول ويوگنيا چخوف، در 1860 در تاگان روگ، شمال قفقاز، به جهان آمد. پدرش مغازه دار و شيفته آثار هنري بود. همين شيفتگي او را از کار داد و ستد بازداشت و دشواري هاي مالي براي خانواده اش به دنبال آورد. در دوران دبيرستان محيط خانه جايي دنج براي درس خواندن چخوف جوان نبود و او ناگزير دو سال ديرتر دبيرستان را به پايان رساند. در 1876 پدرش ورشکسته شد و خانواده اش به مسکو نقل مکان کرد اما او به قصد تمام کردن دبيرستان در زادگاه خود ماند. چخوف که تا آن زمان قطعه هاي بسياري نوشته بود سردبيري مجله مدرسه اش را برعهده گرفت. در 1819 به خانواده اش پيوست و به دانشکده پزشکي دانشگاه مسکو راه يافت. در وقت هاي فراغت داستان هاي کوتاه فکاهي مي نوشت و آنها را براي مجله ها مي فرستاد. اين داستان ها که از کيفيت چنداني برخوردار نبودند به گمان چخوف صرفاً پول توجيبي او را فراهم مي کردند، چخوف در 1886 به طور جدي به نوشتن پرداخت و از اين زمان به بعد بود که نوشتن، به بهاي از دست رفتن فرصت تمرين طب، سراسر وقتش را مي "رفت.

چخوف نخستين نمايشنامه اش، يتيم، را در 1877، هنگامي که هنوز در دبيرستان درس مي خواند، نوشت. برادرش، الکساندر، که نظر او همواره مورد احترام چخوف بود اين نمايشنامه را نپسنديد و نمايشنامه يتيم در سراسر زندگي چخوف نه منتشر شد و نه نمايش آن به اجرا درآمد. نمايشنامه در شاهراه نيز، که اقتباسي از يکي از داستان هاي کوتاه او به نام «پاييز» بود، همين سرنوشت را يافت. چخوف از 1887 به بعد بيشتر به نمايشنامه نويسي پرداخت و شماري قطعه هاي فکاهي تک پرده اي، که در مجموع به نام واريته مشهورند، ارائه داد. اين قطعه ها با اقبال مردم روبه رو شد.

نخستين نمايشنامه کامل چخوف، به نام ايوانف، در 1887 به روي صحنه آمد، اما چخوف از افراط کاري هايي که در صحنه هاي تئاتر معاصر او انجام مي گرفت ناراضي بود و اعتقاد داشت که بازيگران بايد «آدم ها و زندگي را آن گونه که هستند نشان دهند نه اينکه رفتارشان چنان باشد که گويي بر چوب پا حرکت مي کنند.» با اين همه دريافت که انتقال اين مفاهيم به بازيگران کاري دشوار است و اجراي نخست ايوانف او را راضي نکرد. سپس آن را با تغييرهايي بازنويسي کرد و متن جديد در 1889 به روي صحنه آمد که با تحسين همگان مواجه گرديد. چخوف در نماينشامه ديگر خود، ديو چوبي (1889) بسياري از قراردادهاي آن زمان صحنه را در جست وجوي «بناي احساسي» نو به دور افکند، با اين همه، نمايش ديو چوبي موفقيت ايوانف را تجديد نکرد و چخوف آن را پس گرفت. هشت سال بعد متن بازنويس شده اي از آن با عنوان دايي وانيا به چاپ رسيد.

چخوف پس از سفري به غرب ملک کوچکي نزديک مسکو خريد و نمايشنامه ديگر خود، مرغ دريايي، را در 1859 نوشت. اجراي اين نمايش، سال بعد، در سن پترزبورگ را همراه با ترديدهاي بسيار ترک کردم.» در اين زمان اعتماد به نفس او سخت تضعيف شده بود. چندي بعد در بستر بيماري افتاد. او که به بيماري سل دچار شده بود پس از مدتي درمان در يکي از درمانگاه هاي مسکو راهي جنوب فرانسه شد و سپس در 1898 به مسکو بازگشت. در همين سال بود که کنستانتين استانيسلاوسکي و ولاديمير نميروويچ _ دانچنکو با تأسيس تئاتر هنر مسکو، که اعتراضي به تئاتر تصنعي مرسوم روسيه بود، چهره تئاتر روسيه را به کلي تغيير دادند. اينان همچون چخوف، در اجراي نمايش، به جاي زرق و برق و نيرنگ در جست وجوي صداقت بودند.

نمايش مرغ دريايي به کارگرداني استانيسلاوسکي و لميروويچ دانچنکو در تئاتر هنر مسکو اجرا شد. اين نمايش که در آن استانيسلاوسکي خود نقش نويسنده، يعني تريگورين، را بازي مي کرد موفق ـرين نمايش تئاتر هنر مسکو در فصل گشايش به شمار آمد. تئاتر هنر مسکو به عنوان بزرگترين مفسر هنر چخوف شهرت يافت، هرچند چخوف هميشه هم با تفسيرهاي استانيسلاوسکي موافق نبود. چخوف خود عملا اجراي نمايش ها را تا سال 1900 نديده بود. در اين سال گروه استانيسلاوسکي به شبه جزيره کريمه آمد و چخوف، که به قصد درمان بيماري خود در کريمه به سر مي برد، پيش از شب نخست اجراي مرغ دريايي خود را به محل نمايش رساند. استانيسلاوسکي پيش از آن در 1899 دايي وانيا را به روي صحنه آورد اما موفقيت آن به پاي مرغ دريايي نرسيد. گويي تماشاچيان مسکو در شناخت آثار دوران پختگي چخوف چندان استعدادي نداشتند.

در سال 1900 چخوف سه خواهر را به دست گرفت اما نوشتن براي او با آن حال بيمارگون کاري توانفسرا بود و چخوف خود نمايشنامه را «ملال آور، طولاني و ناشيانه» توصيف کرده است. چخوف پس از اتمام نمايشنامه آن را به مسکو برد و در جريان تمرين نقشي فعال داشت اما اين بار نيز به هنگام اجراي نمايش در 1901 در نيس بود. چخوف در اواخر همين سال با اولگا کنيپر، يکي از بازيگران گروه استانيسلاوسکي، ازدواج کرد. اين ازدواج موفقيت آميز بود هرچند آنها بيشتر وقت ها دور از يکديگر، يکي در مسکو و ديگري در يالتا، به سر مي بردند.

نوشتن نمايشنامه باغ آلبالو براي چخوف بسيار دشوار بود؛ مي نويسد: «روزي چهار سطر مي نويسم و همين چهار سطر نيز بي اندازه خسته ام مي کند.» نمايش سرانجام در هفدهم ژانويه 1904، سالروز تولد چخوف، اجرا شد. او بار ديگر در سر تمرين ها حضور مي يافت و ميان او استانيسلاوسکي مخالفت هاي زيادي در مي گرفت. چخوف به اصرار مي گفت که باغ آلبالو «کمدي سبکي» است، درحالي که کارگردان آن را «نمايش جدي زندگي روسيه» مي دانست. به هرحال، چخوف در شب گشايش نمايش حضور يافت و از سوي تماشاچيان با تحسين بسيار روبه رو گرديد، هرچند حضور او در سالن تئاتر براي سلامتي او زيانبار بود. چخوف شش ماه بعد درگذشت و جسد او براي خاکسپاري به مسکو انتقال يافت.

نمايشنامه هاي عمده چخوف، که همه در مستغلات شهرستان ها يا پيرامون آنها مي گذرد، زندگي طبقه زميندار ممتاز روسيه تصویر می کند . این نمایشنامه ها از آنجا که در دوران اضطراب های سیاسی نوشته شده اند ، بارها مرثیه هایی بر دورانی گذرا بشمار آمده اند .

آخرین نمایشنامه های وی به یقین مقاومت بر دگرگونی اجتماعی را نشان می دهند : سه خواهر و باغ آلبالو . « هرچه بر انواع درمان های یک بیماری بیفزایید بیشتر اطمینان حاصل می کنید که درمان ناپذیر است » .
چخوف بر خلاف ایبسن ، به عصیان شخصی اعتقادی نداشت و آخرین نمایشنامه هایش از یک قهرمان اصلی که به روشنی توصیف شده باشد عاری است . او امکان عملی قهرمانانه را مردود می دانست .
چخوف در عین حال که نمایشنامه نویس برجسته ای است به عنوان یکی از بزرگ ترین داستان نویس های جهان با جیمز جویس پهلو می زند .

بهترین داستان های کوتاه وی ، « زن و سگ کوچک » ( 1899) - « عزیزم » ( 1898) توانایی های او را در ترکیب تراژدی و کمدی باز می نمایاند . داستان دیگر او « بخش شماره 6 » (1892) بخشی از تیمارستانی را نشان می دهد که نمادی از جامعه است .

چخوف با خودداری از شرح و بسط رویدادهای داستان ، مفهوم طرح را در داستان نویسی تغییر داد .رویدادهای داستان های وی اغلب از خلال وجدان آدم داستان ( نه قهرمان صرف ) ، که با زندگی خانوادگی معمول بیگانه است ، می گذرد .

چخوف در داستان های خود به بیماری های s80;امعه و انسان آن جامعه به صورت مفرد می پردازد و تراژدی نهفته موجود در آن را به صورت عریان به تصویر می کشد .

آنتون پاولوویچ چخوف در 44 سالگی هنگامی دیده از جهان فروبست که تاثیر به سزایی در داستان نویسی جهان گذاشته بود .

.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
کامیلو خوزه سلا، رمان نویس و شاعر اسپانیایی به سال 1916 چشم به جهان گشود وی بعد از دوره ابتدایی و متوسطه در دانشگاه به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت، ولی بعدها به ادبیات روی آورد. وی در سال 1989 جایزه نوبل را دریافت نمود.

برخی از آثار خوزه سلا عبارتند از:

خانواده پاسکوال دو آرته
آسایشگاه
ماجراهای تازه و بدبیاری های لاساریودوتورس
کندو
از مینوتاییداسو
سفر به آلکاریا
خانم کالدول با پسرش سخن می گوید
کاتیرا
سان کاملیو
دفتر ظلمات
مازوکایی برای دو مرده
کریستو در برابر آریزونا
مازوکایی برای دو مرده
سان کامیلو 1936


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
هرمان هسه در شهر کالو آلمان، در 2 ژوئیه 1877 زاده شد. در اوان جوانی در شهر توبینگن و بال به شغل کتابفروشی اشتغال یافت و در 21 سالگی به سرودن و انتشار شعر پرداخت. پنج سال پس از آن با رمان هایی که درباره جوانان و جوانی و مسائل آموزش و پرورش نوشت از کامیابی بزرگی بهره مند شد. «پترکامن زیند» و سپس «زیر چرخ» (به انگلیسی «کودک بیتا») و از پس آنها «گرترود» (کتاب حاضر) «روسهالده» (مترجم فارسی این کتاب، آن را «اسپرلوس» برگردانده است)، دمیان (ترجمه به فارسی: خسرو رضایی) و چند تای دیگر. آنگاه در اعتراض به نظامی گرایی آلمان در جنگ بین الملل اول به طور دائم در سویس مقیم شد و به صورت یکی از بزرگترین افراد ادبی در دنیای آلمانی زبان درآمد. بشرگرایی و فلسفه جویای او بازهم در رمان هایی ازقبیل «گرگ بیابان» (ترجمه به فارسی: کیکاوس جهانداری) و «نرگس و زرین دهن» (ترجمه به فارسی: سروش حبیبی) پرورش یافت. درحالی که اشعار و نوشته های انتقادی او جای او را میان متفکرین معاصر پیشاپیش باز کرد حکومت آلمان نازی از کتاب های او در هراس بود و از نشر آنها جلوگیری می کرد.

سویسی ها با اعطای درجه دکترا در فلسفه بدو حرمت نهادند و دنیا درنهایت با اهداء جایزه نوبل ادبیات در سال 1946 پاس او را نگهداشت و این جایزه ای بود که رمان بزرگ وی به نام «بازی مهره شیشه ای» (به همین عنوان به وسیله مترجم این کتاب به فارسی برگردانده شده است). سخت سزاوار آن بود. اندکی پس از هشتادوپنج سالگی در 1961 درگذشت.

آنچه در بالا آمد شرحی است که ناشر انگلیسی کتاب گرترود در شناساندن نویسنده بر صفحه پیشاروی این کتاب به خوانندگان هدیه کرده است، ناشر فارسی گرترود آن را بسنده نیافت.

دنیای پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ که هرمان کوچک در آن بار آمد هم کوچک بود و هم وسیع. اوضاع و احوال برونی بسیار ساده بود. دارایی مادی برای خانواده ارزش زیادی نداشت. هرچند پول زیادی هم نداشتند و خانواده با زندگی دست تنگ آشنا بود. اما آنچه زندگی را در خانوار هسه از لحاظ کودکی با امن و امان آشنا می ساخت کیفیات بود. هم در این باره در سال 1946 هرمان به خواهش آدله (شاید به عین، به عین خوشتر آید) نوشت: «خرد آرام پدربزرگ ما، نیروی تصور و مهرورزی پایان ناپذیر مادر ما و وجدان حساس پدر ما و آشنایی او با رنج بردن ما را پرورش دادند» و جای دیگر می گوید: «اشعه دنیاهای متعدد در این منزل آباء و اجدادی با هم تلاقی کردند. در این منزل مردم دعا کردند، کتاب مقدس خواندند، مطالعه کردند، در قفسه اللغه هندی پژوهش کردند، موسیقی نواختند، بودا و لائوتسه نام های آشنا بودند، میهمانان از چندین کشور می آمدند و بوی خوش جاهای دور را با خود می آوردند و آواهای زبان های خارجی را به زبان می آوردند و هم در این منزل به فقیران غذا می دادند. جشن برپا می کردند، طلبگی و داستان های جن و پری دست درباره آغوش بودند».

اما درس درست نخواند و دو سه بار از مدرسه گریخت، تا شاگرد کتابفروشی شد و کامن زیند را نوشت. ناگزیر کله پوک پری داشته است. درباره کامن زیند می گوید: «مقصود آشنا ساختن انسان معاصر با زندگی سر ریز و خاموش طبیعت بوده است». می خواسته است انسان معاصر به ضربان قلب و زمین گوش فرا دهد و در زندگی طبیعت شرکت جوید، فراموش نکند که ما از خدایان نیستیم همه کودکانیم جزئی از زمین و کل کیهان.

در سال 1951 به دانشجویی که پتر کامن زیند را می خوانده است نوشت: «کامن زیند می کوشد از جامعه و جهان دور شود و به طبیعت بازگردد... کامن زیند به عنوان عضو گروه یا هم آوایی در دسته همسرایان بهترین حالت خود را ندارند. برای زندگی در گروه سخته نشده، بزرگمردی تنها در دنیای رؤیای آفریده خود بوده است». در همین نامه می گوید: «من همه عمر در برج عاج نهان شده ام، اما در درجه اول سر و کارم با فرد و شخصیت اوست نه با کلیسا و دولت».

در 1904 زن استد با هم از شهر گریختند و گوشه گرفتند. نخستین فرزندش «برونو» در سال 1905 در 9 دسامبر در همان گوشه نشینی زاده شد.

از پس پتر کامن زیند «کودک بیتا» (به فارسی «زیر چرخ» ترجمه قاسم کبیری) آمد که در سال 1906 منتشر شد. «گرترود» در 1909 انتشار یافت این داستان کوهن موسیقیدان شل است و از کف دادن معشوق به دوست. خود هسه درباره این کتاب می گوید: «شاید راست باشد که گرترود به عنوان یک شخص واضح نموده نمی شود. برای من، گرترود بیشتر از یک شخص یک نماد بود و درعین حال متحول کننده کوهن».
اضافه بر تصنیف و سرودن، هسه به کار انتقاد ادبی و انتشار جنگ اشعار دیگر شاعران نیز سرگرم بود. این کار قبل از آغاز جنگ بین الملل اول سر گرفت و به تدریج اهمیت یافت.

عزم سفر هند کرد. نخست به سر اندیب رفت (که اکنون سریلانکا است) و سپس به خود هندوستان رسید. ده سال بعد اعتراف کرد که آن سفر، که درواقع گریز از اروپا بوده است، آن آزادی درونی یا برخورد روحانی با هند را که آرزومند آن بوده است بدو ارزانی نداشته است.
«چین و هند را با سفر کردن با کشتی و قطار نمی یافتم. خود باید پل ها را علم می کردم».

پس از بازگشت از هند و تغییر محل زندگی «روسهالده» را نوشت که در سال 1913 منتشر شد. صحنه رمان پنداری است از بیماری و مرگ یک پسرک دوست داشتنی که نمودار پژمردگی و خشکیدن یک ازدواج است. 26 سال بعد هسه این کتاب را باز خواند و دریافت که از محک زمان بی زیان گذشته است.

در 3 نوامبر 1914 رساله معروفی با عنوان «ای دوستان، این بانگ ها!» منتشر کرد و با جنون ملی گرایی در افتاده مردم را به بشردوستی و خردمندی خواند. بودند شاعران و نویسندگان آلمانی دیگر که هم از آغاز ندای صلح سر می دادند اما حاصل آن رانندگی و نفرت بود. مطبوعات آلمان او را خائن و رذل خواندند.

در 1919 «دمیان» را با نام مستعار «سینکلر» منتشر کرد. دمیان بیشتر حاصل پسیکانالیز است که هسه به سبب اختلال روانی با سرپرستی دکتر لانگ شاگرد کارل گوستاو یونگ بدان تن داد. «دمیان» حاصل کوششی است برای تفسیر خود نزد خود. باپاکمردی تمام می تواند خود را باز شناسد و راه در خورد خود را بیابد و آن راه را سرنوشت خود بخواند. انسان استقلال دارد و مسؤول کردار خود است. دمیان می گوید: «تنها آن عقاید که با آن به راستی می زییم ارزشی دارند».

در 1922 در نقدی که در مجله نوشت سخت به قیام ضد سامی آلمان ها تاخته آن را از اشکال زشت و ابلهانه ملی گرایی خواند. اما این آغاز کار بود و با پیروزی حزب ناسیونال سوسیالیست در انتخابات 1933، قیام ضد سامی به صورت خاص آزار و دشنام یهودیان بدل شد. در سال انتشار آن نقد حملات شخصی به همه آغاز شده بود و همین حملات شخصی همه را ثابت قدم تر کرد.

«سیذهارتا» و یا به قولی «سیذارتا» که تاکنون چهار بار به فارسی در ایران به همین نام چاپ شده است به سال 1922 نشر یافت. کتاب در دو بخش است که بخش نخستین به رومن رولان اهدا شده است. این نام به سانسکریت یعنی «آن کس که به هدف خود رسیده است». این کتاب نشانه فرو شدن ژرف هسه در جهان معنوی هند است. سیذارتا مهر را بالاتر از دانش می داند. رسم را خرد می آورد و جای والا را به آزمون یگانگی می سپارد. این کتاب تاکنون به هشت زبان هندی ترجمه شده است.

به سال 1923 از زن خود جدا شد و همان سال شهروند سویسی شناخته شد. در 1924 زنی دیگر استد که دیر نپایید و در بهار 1927 کارشان به جدایی انجامید.

چند سال بعد «گرگ بیابان» درآمد که خوانندگان را به شگفتی آورد و هراساند. اندیشه پرتگاهی که زیر پای ما دهان گشاده و احساس خطر از مصیبت و جنگ، آرامش هسه را سلب کرده بود. در چنین حالی داستان «هاری هالر» گرگ بیابان را نوشت. هالر دچار بدبختی زمانی است که در آن می زیست. جانوری است که هیچ چیز او را از رفتار باز نمی دارد. می کوشد تنش درونی و تنش میان خود و جهان را حل کند. لیکن زندگی او به چند راه پاره شده است «نه تنها میان دو قطب غریزه و روح، یا قدیس ولات، که میان هزاران جفت بیشمار قطب تقسیم شده است». در جست وجوی میانه خود به دنبال معنی گریزان زندگی، تنها هنگامی وحدت از دست رفته را باز خواهد یافت که به رسوخ در نابهشیار خود جادویی توفیق یابد. بدین معنی سابقه حال هالر کوششی است برای ارائه بیماری زمان در بروز واقعی آن. هالر می آموزد (و کاش همه کس می آموخت) که برداشت های شگرف و از زمان بریده و از جرح درامان زیر و پس ظواهر نهفته اند. بالاتر و برتر از همه چیزها که غریزی و آشفته اند، جهان دوم و برتر و پایدار موجود است، جهان چیزهای امرتات، جهان ایمان مثبت، سلیم، برتر از انسان و برتر از زمان.

پس از «گرگ بیابان» که در 1927 انتشار یافت، هسه دست به نگارش «نرگس و زرین دهن» زد و همزمان با آن قطعه کوتاهی به نام «کار یک شب» نوشت، در این قطعه می نویسد: «اکنون دست به کار چیزی نو شده ام و شخصیتی سر برآورده که تا مدتی نماد و برنده تجربه و افکار و مسائل زندگی من خواهد بود. سر بر آوردن این موجودات متلی (پتر کامن زیند، کنولیب، دمین، سیذارتا، هاری هالر و جز ایشان) (کنولیپ با نام «داستان دوست من» به وسیله سروش حبیبی به فارسی درآمده است). مرکز خلاقی است که هر چیز دیگر از آن جریان می یابد. هر کتابی که نوشته ام تشریح حال روحی است، آنچه در هریک مرکزیت دارد داستان ها، گره خوردن ها و تنش ها نیستند. یکه گویی هایی هستند که در آن رابطه شخص، به خصوص با جهان و با خود او زیر ذره بین نهاده می شود».
«نرگس و زرین دهن» نیز به گونه کتاب های پیشین ترجمه حال معنوی است. یکی اهل خداست یکی اهل بلا، از هم می گسلند و به هم می پیوندند. در این یگانگی دوگانگی است و در آن دوگانگی یگانگی.

هسه همچنین قطعات کوتاهی به نام های «اندر خواندن»، «زندگی با کتاب ها»، «فریب کتاب» و جز آن نوشته است. جالب است که وی وظیفه خود می دانسته که شوری را که نسبت به کتاب و خواندن داشت به دیگران تسری دهد و مردم را با آثار نویسندگان بزرگ آشنا سازد. خواندن ادبیات جهانی را راه گریزناپذیر معنی دادن و تغییر گذشته و آماده کردن خود برای برخورد بدون ترس با آینده می دانست و می دید.
حد اعلای قدرت آفریننده هسه در «بازی مهره شیشه ای» یا «استاد بازی» بروز کرده است، که همه کار و تجربه اندوخته در طول عمر خویش را در آن بروز داده است. این کتاب را به مسافران شرق اهدا کرده است که می توان آن را اشاره ای به رابطه نزدیک آن به «سفر به شرق» (ترجمه به فارسی: سروش حبیبی) تلقی کرد. در «سفر به شرق»، شرق شرق جغرافیایی نیست قرون وسطی و عصر زرین نیز هست. گروه در ایتالیا و یا سویس مسافرند، ولیکن شب را در قرن دهم بسر می آورند و با اربابان قدیم و پری ها می نشینند.

موسیقیدانی به نام هسه نیز عضو دسته به هم پیوسته سفرکنان است و سفر او به صورت روز مثل گونه سفر خود هسه در خلال زندگی است. این سفر به گذشته و عصمت کودکی بازمی گردد. از آنجا پیش آمده و مراحل رشد خود را به مردی، به خطاکاری، شک و نومیدی طی می کند. پس از در بدری و تنهازدگی هسه هم کارش به دادرسی می کشد. دادگاه در حکم خود می گوید: «برادر هسه در آزمون خود به نومیدی راه برد و نومیدی نتیجه هر کوشش به جد است برای فهم و دفاع از زندگی بشری. نومیدی نتیجه هر کوشش به جد است برای عبور از زندگی به همراه عفت و عدالت و درک و برآوردن شرایط آنها. کودکان در یک سوی نومیدی می زیند، بیدارشدگان در سوی دیگر آن». این هسه برخلاف «گرگ بیابان» که هارلی هالر بود یا هسه دیگر، از آزمون خودشناسی پیروز بیرون می آید و بدین طریق به سطح جدید هستی بشری ارتقاء می یابد.

«بازی مهره شیشه ای» روز 29 آوریل 1942 به پایان رسید و نخسین بار نه در آلمان که در سویس انتشار یافت. هسه در نامه ای که در 1955 به دوستی به نام «رودلف پان ویتس» نوشته است خاطراتی را از زمان رستن و جان گرفتن این حکایت باز می گوید: «آن اندیشه که در اصل مرا برافروخت تصور تناسخ بود به صورت محملی که از طریق آن ثبات در تبدیل، دوام در سنت و زندگی روح به طورکلی بیان شود. آنگاه روزی، چند سال پیش از آنکه عملاً به نوشتن حکایت بپردازم، داستان زندگی خاص اما ابر زمانه را رؤیت کردم. انسانی را تصور کردم که طی چند حلول دوران های عظیم تاریخ بشری را می آزماید».

«برای ساختن آن زمان که بتوانم در آن پناه، نیرو و دلداری بیابم همین بسنده بود که هر زمان فرضی را در گذشته برانگیزم و عاشقانه تصویر کنم... دیدم که با رد زمان خیره سر باید اثبات می کردم که سلطان جان و روان وجود دارد و شکست ناپذیر است. با درک این نکته نقشه من به سوی تجلی ناکجاآباد، به تخیلی که در آینده افکنده شده باشد، تغییر جهت داد. چه سراسیمه شدم وقتی که ایالت کاستالیا سر بر آورد. نیازی نبود که در اندیشه جان بگیرد یا ساخته شود. بی آنکه خود بدانم از مدتی پیش درون من شکل گرفته بود. پس آن بست را که دنبالش می گشتم یافته بودم. کاستالیا را باید مفهومی بری از زمان درک کرد که واقعیت درونی خود را واجد است و هدف آن نشان دادن امکان زندگی روان است».

«بازی مهره شیشه ای» شیوه ای است از بازی کردن با مجموع محتویات فرهنگ ما. بدانگونه با آنها بازی می کند که گفتی در عصر شگرف هنرها، نگارگری با رنگ های روی شستی خود، با درون بینی ها، اندیشه های والا، آثار هنری که بشر در دروان های آفرینندگی خود پدید آورده است، همه آنچه مطالعات دانشمندانه به مفاهیم بدل کرده و به صورت ملک فکری درآورده است، با تمام این مجموعه عظیم ارزش های فکری، بازیکن بازی مهره شیشه ای به گونه ارگ نوازی که ارگ بنوازد، بازی می کند....».

سال ها تمرین باید تاکسی بازی را به شایستگی ببازد، تنها چند تنی این هنر را به غایت می رسانند و فقط یک تن می تواند «استاد بازی» شود و این مقامی است که بدو توان می بخشد تا بازی های بزرگ عمومی را طرح و هدایت کند.
اما بالاترین حالتی که از بازی کردن بازی مهره شیشه ای باید حاصل شود سلامت نفس است و این چیزی است که هسه در همه آثار خود، از رمان و شعر و مقاله و نقد به دنبال آن بوده است. «سلیم» و «سلامت نفس» در نامه ها و گفت وگوهای آخر عمر هسه فراوان به کار گرفته شده اند.

مجموعه اشعار هسه با نام «اشعار» منتشر شده است.

از اشتغالات عمده دوران آخر زندگی هسه پاسخ نوشتن به نامه هایی بود که هرساله از جاهای گوناگون بدو می رسید. شاید در سال به بیش از یک هزار نامه پاسخ می نوشت. این نامه ها خاص کسی بود که بدو پاسخ داده می شد، نه به قصد انتشار، چنان که معمول نویسندگان زمان ما است با نگاهی به آینده. نیز همه پاسخ های او دلنشین نبود، گاه به خشم می آمد، اما همواره راست و درست می نوشت.

در 1946 جایزه نوبل در ادبیات بدو اهدا شد که به سبب بیماری، خود به دریافت آن نرفت. در پیامی که برای آکادمی نوبل فرستاد نوشت:
«احساس می کنم که به شما همگان بسته ام. لیکن در درجه اول به برداشت اصلی و اساسی که بنیاد نوبل را الهام بخشید یعنی اندیشه ابر ملیتی و بین المللی بودن روان که می بایست نه در خدمت جنگ و تخریب که خادم صلح و آشتی باشد، دل بسته ام. درضمن اهداء این جایزه به من به منزله شناسایی زبان آلمانی و سهم آلمان در تمدن است و من همین را حرکت آشتی و حسن نیت می بینم...».

و جوایز دیگر از پی آمد. جایزه گوته از شهر فرانکفورت، دکترای افتخاری از دانشگاه برن، جایزه ویلهلم رابه از شهر برونزویک، جایزه صلح صنف کتاب آلمان....

سیل زائران خانه او چندان شدت گرفته بود که ناگزیر شد این پاره را از نوشته های «منگ هزیا» رونویس کند و بر در خانه بکوبد:
«هنگامی که مردی پیر شده و جنگ های خود را کرده است شایسته است که آرام گذارده شود تا خود را با مرگ خو بدهد. نیازی به مردم ندارد تا بدان هنگام ایشان را می شناخته و به اندازه بسنده ایشان را دیده است».
«آنچه بدان نیاز دارد آرامش است».
«نشاید چنان مردی را دنبال کردن، با او سخن گفتن، با پرگویی او را آزار دادن».
«راه درست آن است که چنان بر در خانه او بگذری که گویی کسی در آن نمی زیست».
هسه در تمام عمر گرفتار سرآغازها و بحران ها بود، اما با وجود این دگرگونی ها، آثار و اندیشه او پابرجایی شگرفی دارد. «من کنولیپ، دمیان، سیذارتا، کلیگزور، اشتپن ولف و گلدموند را برادران یکدیگر و هریک را حالت دیگری از معنای درونی کلام خود می بینم». و سال بعد باز گفت: «از کامن زیند تا اشتپن ولف تا ژوزف کنشت، همه شان را می توان دفاع (و گاه بدخواهی) از شخصیت و خرد تعبیر کرد». و این اندیشه برگزیده نوشته های او به عنوان نویسنده و اصل اساسی زندگی او بود.

شب میلاد مسیح سال 1961 شعری سرود با عنوان «زمانی هزار سال پیش» و در آن گفت:
بی امان و نگران سفری دیگر
برانگیخته از رؤیایی گسیخته
در دل شب می شنوم
خشاخش آشنای بامبوهایم را
خوش دارم بال هایم را بگسترم
و از حصاری که مرا فرا گرفته بگریزم.

شب میان هشتم و نهم اوت 1962 درگذشت.



.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
ويتوريو آلفيري Vittorio Alfieri، شاعر نامي ايتالياست كه در سال 1749 تولد يافت.
وي جواني خود را در هوسبازي و ماجراجويي گذراند و بدون هدف خاص قسمت اعظم اروپا را سياحت كرد و در 16 سالگي شروع به نوشتن كرد و با روح هيجان و حرارتي كه داشت پياپي بيست تراژدي نوشت، كه لحن همه آنها به خلاف تراژدي‌نويسان ايتاليايي قبل از او، جدي و محكم بود. تراژدي‌هاي او مرودپسند فراوان مردم ايتاليا قرار گرفت و آنها را «طليعه تئاتر ملي» ايتاليا شمردند. در 1788 وي با يك كنتس بيوه ازدواج كرد و اين زن به خاطر آلفيري بنايي در كليساي سانتاكروچه فلورانس ساخت، كه از شاهكارهاي بزرگ حجاري ايتاليا به شمار مي‌رود. وي در ادبيات ايتاليا «شاعر تراژدي» لقب گرفته. او در سال 1803 درگذشت.

مهمترين آثار وي بدين‌قرارند:

پادشاه و ادبيات
فيليپ دوم
آنتيگون
آگاممنون
ويرجينيا
اوكتاويا
تاريخ زندگاني من



.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
جين اوستين Jane Austen خانم نويسنده انگليسي و كوچكترين فرزند از هفت بچه خانواده‌‌اش بود كه به سال 1775 در بخش استيونتون ناحيه همپشاير متولد گرديد. تمام افراد اين خانواده باهوش و تحصيل كرده و نسبت به همديگر بسيار علاقه‌مند بودند. پنج برادر بزرگ او ازدواج كردند ولي جين و خواهرش كاساندرا هرگز ازدواج نكردند. اين دوخ واهر از صميم قلب همديگر راد وست داشتند و شايد به جرأت مي‌توان گفت رابطه بين اليزابت و جين در كتاب معروفش به نام غرور و تعصب آئينه تمام‌نمايي از همين علاقه بيش از اندازه نويسنده كتاب و خواهرش مي‌باشد. جين كار نويسندگي را از چهارده سالگي براي سرگرمي افراد فاميل آغاز كرد، اولين طرح‌ها و پيش‌نويس‌هاي كتاب «غرور و تعصب» و «كليساي نورتانگر» را هنگامي كه هنوز به سن بيست‌وچهار سالگي نرسيده بود نوشت.

وي در تمام طول عمرش بيش از شش رمان خلق نكرد ولي همين شش رمان مقام والايي در ادبيات انگليسي دارا مي‌باشند. از يك نقطه‌نظر اين كتاب‌ها پيش‌قدم داستان‌هاي عشقي هستند و آن هم به واسطه خاتمه‌هاي خوب و خوش، دسيسه‌هايي جالب و احترامي عميق براي فضيلت خانوادگي. با اينكه جين اوستين تمام عمر شرا در ايام جنگ سرد بين فرانسه و انگلستان گذراند ولي هيچ‌گونه بازتابي از اين حادثه در نوشته‌هايش نمودار نيست. وي در سال 1817 به خاطر دستور پزشك براي مداواي طبي به وينچستر مسافرت كرد و در همان شهر درگذشت.

چهار رمان ديگر او عبارتند از:

پارك مانسفيلد
اما
تحريك
حس و حساسيت


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
وقتي كه جك لندن در 24 سالگي به نوشتن پرداخت، زندگي بي‌نظم و بي‌پروايي را پشت سر گذاشته بود. زندگي گذشته او با كارگري در بندرگاه سانفرانسيسكو، جاشويي در يك كشتي نهنگ‌گيري در شمال اقيانوس آرام، پرسه‌زني بي‌هدف در بيشتر قسمت‌هاي ايالات متحده و كانادا و طلاشويي در رود كلموندايك در سال 1897، در اوان هجوم عده‌اي از آمريكاييان طلاجو به آن ناحيه سپري شده بود. اين پيشينه متنوع مجال زيادي براي تحصيل رسمي باقي نگذاشته بود ولي عشق سرشار او به مطالعه وي را با جريان‌هاي فرهنگي زمان خود آشنا ساخته بود. آثار او آميزه‌اي است از طبع بي‌انضباط و رمانتيك خود او و افكاري كه با مطالعه در ذهنش راه يافته بود.
جان گريفيت معروف به جك لندن در سال ۱۸۷۶ در امريكا به دنيا آمد . او فرزند نامشروع يك منجم سيار بود. پرورش او در خانواده‌اي انجام گرفت كه شغل يا مسكن ثابتي نداشت و تحصيل رسمي نامرتب وي در سن 14 سالگي، با آغاز سرگرداني‌هاي پر ماجرايش پايان يافت. هوش بي‌قرار لندن كتاب را جزء مهمي از زندگي او حتي در اين سال‌ها ساخت و او با كتابخانه‌ها و محافل ادبي خو گرفته بود. او آثار چارلز داروين را مخصوصاً جذاب يافته و جبر دارويني در كارهاي ادبيش عامل مهمي را تشكيل داده بود.

2jc622q.jpg


جبر تأثير عمده‌اي در نوشته‌هاي آمريكاييان قرن نوزدهم داشت و نويسندگان قبلي مانند استيون كرين و فرنك نوريس در نگارش داستان‌هاي ناتوراليستي به معاصران فرانسوي خود پيوسته بودند. ناتوراليسم اصطلاحي ادبي بود به معني جبر و ناتوراليست‌ها تصور مي‌كردند كه سرنوشت انسان با عواطف او، محيط اجتماعي و اقتصاديش و تقاضاهاي سخت طبيعت تعيين مي‌شود. از لحاظ عقلي، لندن بحث‌هاي داروين و ساير جبريان را ناگزير سازنده مي‌دانست. او از معتقدان پار برجاي تحول شد و ايمان او به جبر اقتصادي وي را به سوسياليست پر حرارتي تبديل كرد. با اين حال طبع رمانتيك لندن در برابر برخي از همان نظريه‌هايي كه ذهنش آنها را پذيرفته بود طغيان كرد. او درعين‌حال كه آثار داروين، هكسلي و ماركس را مي‌خواند و مثل آنها معتقد بود كه انسان از كيفيات خارجي شكل مي‌گيرد، با نيچه نيز كه مي‌گفت يك فرد واقعاً قهرمان مي‌تواند فقط به نيروي اراده بر محيط خويش غالب شود، هم‌عقيده بود. اين هر دو فكر متضاد در داستان‌نويسي لندن براي خود جايي دارند. برخي از آثار او كاملاً ناتوراليستي است، اما در بعضي ديگر او قدرت وحشي مردانه‌اي را به كار مي‌‌گيرد كه عده‌اي از قهرمان‌هايش را به كاميابي‌هاي فوق انساني سوق مي‌دهد.


331opqt.jpg


حرفه نويسندگي لندن در سال 1900، پس از يك تصميم آگاهانه براي اينكه بخت خود را به جاي نيروي عضلاني با مغز خويش ساز كند، آغاز شد. در 16 سال بعد او 49 مجلد داستان، نمايشنامه و مقاله انتشار داد و به پاداش‌هايي كه فرآورده ماجرا، عشق، ثروت و شهرت بود و طبع سيري‌ناپذير او در آرزويش به سر مي‌برد، رسيد. او از حيث محبوبيت در درجه دوم پس از مارك تواين بود و آثارش در سراسر جهان ترجمه و خوانده شد. داستان‌هاي كوتاهش مرتباً در مجله‌هاي مهم چاپ مي‌شد و رمان‌هايش ازقبيل «آواي وحش» (1903)، «گرگ دريا» (1904)، «سپيد دندان» (1906)، شهرت و محبوبيت يافتند. رمان زندگينامه‌اي لندن به نام «مارتين ايدن» كه در 1909 چاپ شد، شرح افسانه‌واري است از تحول او به سوي نويسندگي.

اما تعداد زيادي از داستان‌هاي افسانه‌اي پر شماري كه از خامه لندن تراوش كرد، امروزه فراموش شده است، كارهاي كم‌ ارج‌تر فاقد صميميت هنرمندانه‌اند زيرا كه او غالباً مي‌خواست آن حدي را كه تجربه‌ها و عقايدش به آثارش مي‌داد با احساس‌‌گرايي تو خالي كه مي‌دانست داستان‌هايش را جالب خواهند كرد، تنزل دهد. شخصيت‌هاي انساني او غالباً فاقد عمق روانشناختي‌اند و او در كوشش براي تصوير روابط بشري غالباً به مرحله كليشه‌سازي سقوط مي‌كند.

با اين حال بهترين داستان افسانه‌اي لندن جاي خود را در ميان شاهكارهاي ادبيات آمريكا باز كرده‌اند و «در تلاش آتش» ازجمله اين آثار جاودان است. در اين داستان جك لندن با سادگي گزنده‌اي از پيكار كابوس مانندي سخن مي‌گويد كه انسان بايد براي ادامه زندگي خود در قطب شمال به آن دست بزند. خواننده هرگز با تنها شخصيت انساني داستان آشنا نمي‌شوند، درحقيقت اسم اين شخصيت هرگز ذكر نمي‌شود. تمام جزئيات معطوفند به تلاش او براي ادامه زندگي.

به يقين هيچ داستاني نمي‌تواند اين اعتقاد را كه انسان، با همه ادعاهاي خودپسندانه‌اش، مخلوقي است مانند ساير مخلوقات و تابع همان محدوديت‌هايي كه با محيط بي‌رحم و تغييرناپذير تحميل مي‌شود، بهتر از اين داستان تشريح كند.


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
گوتيه - تئوفيل
(1872-1811)

تئوفيل گوتيه از کمانداران و مدافعان پرشور گروه رمانتيک‌ها بود و از همراهان پرحرارت ژراردونروال، نظريه پرداز‌انديشه "هنر براي هنر" که بودلر جوان را شاعري در حد کمال مي‌خواند و او را مي‌ستود.

تئوفيل گوتيه مانند بعضي از سوررآليست‌هاي قرن بيستم، از قرن خود جدا افتاده بود. در دوران پختگي نيز اعتقادات ايام جواني اش را انکار نمي‌کرد. هم به رمانتيک‌هاي روي آورده بود، هم به بررسي تحليلي آثار هنري و تاريخ هنري مي‌پرداخت و هم نقد هنري مي‌نوشت. و اين گونه فعاليت هنري برازنده هنرمندي چون او بود.

از آثار او میتوان از رمان « مادموازل دوموپن » نام برد .


شرح مكمل :

تئوفیل گوتیه در سال 1811 در شهر تارب متولد گردیده است. او را شاعر آب و رنگ نامیده اند زیرا اشعار او همه کار یک نقاش هنرمند است.

وی در جوانی به پاریس رفت و تا آخر عمر در آنجا مقیم شد، در اواخر عمر شهرت او فوق العاده زیاد بود، به طوری که شارل بودلر کتاب معروف خود گل های بدی را بدو ارمغان داد و در آن وی را جادوگر ادبیات فرانسه نامید. نخستین اثر شاعرانه او در سال 1830 انتشار یافت.

از مهمترین قطعات منظوم وی می توان قطعات زیر را نام برد: آلبرتوس، کمدی مرگ، اسپانیا و کتاب بسیار معروف که شاهکار او به شمار می رود و با قطعه شعر زیبایی درباره حافظ آغاز می گردد.

گوتیه در میان ادبا و هنرمندان عصر، بزرگترین طرفدار عقیده هنر برای هنر بود و عقیده داشت که هنرمند جز هنر خود به هیچ اصل اجتماعی و اخلاقی نباید کار داشته باشد. به غیر از آثار منظوم، چندین رمان معروف نیز از او باقیمانده است که عبارتند از:

پای مومیایی
کاپیتان فراکاس
تاریخ هنر دراماتیک
تاریخ رمانتیسم.


او به سال 1872 درگذشت.


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
آلکسی ماکسیمویچ پشکوف معروف به ماکسیم گورکی به سال 1869 در شهر نیژنی نوگورود یا گورکی گراد کنونی متولد شد. بیش از پنج سال نداشت که پدرش درگذشت و مادرش دوباره ازدواج کرد و او را با پدربزرگ پیرش تنها گذاشت.

2ynggus.jpg


گورکی چند سال نزد پدربزرگش بسر برد ولی چون دید که پیرمرد ناتوان از عهده خرج خویش نیز بر نمی آید خانه او را ترک گفت و تنها و بی کس به سوی سرنوشت نامعلومش رهسپار گردید. به ادسا رفت و در آنجا باربر شد، پس از آن به شهرهای دیگر روسیه ازقبیل تفلیس، نمازان و سایر شهرها سفر کرد و به کارهای مختلف: شاگرد نانوایی، پاسبانی و مستخدمی راه آهن تن در داد. در همین مدت با سواد کمی که داشت مطالعه می کرد و به ادبیات عشق می ورزید. به تدریج دست به قلم برد و اولین داستان خویش را در یکی از روزنامه های قفقاز نوشت. به زودی توانست نظر مردم را به سوی خویش جلب نماید. در این تاریخ گورکی که شهرت یافته بود شروع به نوشتن آثار معروف خود کرد و سپس کشور را به سوی اروپا و آمریکا ترک گفت. در خارج از کشور نیز دست از فعالیت بر نداشت و به فعالیت خویش افزود تا آنکه انقلاب 1917 به ثمر رسید و گورکی همانند سرداری فاتح به کشور بازگشت. مدتی سخنگوی دولت بود تا آنکه به شدت بیمار گشت و سفری برای معالجه به خارج نمود. در سال 1928 به روسیه بازگشت و بالاخره در سال 1936 هنگامی که 67 سال داشت جان سپرد.

کتاب های زیر از مهمترین آثار گورکی می باشند:


ولگردان
آنها که وقتی آدمی بودند
دانشکده های من
توفان
سه رفیق
نهم ژانویه
همسفر
بوران
نخستین عشق من
استادان زندگی
نگهبان شدم
خرده بورژواها
واسکا، فضول
زندانیان
یک اعتراف
مادر .



.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
فدریکو گارسیا لورکا شاعر برجسته اسپانیایی در 5 ژوئن سال 1899 در دهکده «فوانتو کرو» در ایالت قرناطه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در «آلمریا» به پایان رسانید و در همین شهر بود که در سال 1923 لیسانس خود را در رشته ادبیات و حقوق گرفت. در سال 1919 روانه مادرید شد و در آنجا با دالی، بونوئل و خوزه برگامتن آشنایی یافت. در سال 1921 «کتاب شعرها»ی او انتشار یافت. در بهار 1930 به نیویورک و کوبا رفت. در سال 1931 با ادوارد دو گارث که مدیر تئاتر دانشگاه «باراکا» بود همکاری کرد و در چند نمایشنامه شرکت نمود.

در سال 19331934 برای دومین بار به آمریکا رفت و در طی این سفر چندین سخنرانی ایراد کرد. در دسامبر سال 1934 به اسپانیا بازگشت. در ژوئیه 1936 در شورش فرانکو به دست ایادی او کشته شد.

.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
توماس مان در 1875 در لوبك آلمان به جهان آمد . او نويسندگي را بسيار زود آغاز كرد وبه دنبال رها كردن مدرسه صرفاً به ادبيات پرداخت . در هجده سالگي زاده گاه خودرا ترك گفت و به ايتاليا رفت ودر همان جا بودكه نخستين رمان با اهميت خود .خانواده بودن بروك ،را نوشت كه در 1901 در آلمان انتشار يافت . توماس مان در بيست وشش سالگي با انتشار اين رمان به شهرت رسيد .خانواده بودن بروك زوال يك خانواده سوداگر («بورژوا»)را در طول سه نسل نشان ميدهد . طرح مابعد الطبيعه اي اين رمان،‌كه در آن «ذهن» به عنوان دشمن «زندگي »معرفي مي شود .‌تغييرات جامعه سوداگر را در نيمه دوم قرن نوزهم باز مي نماياند . چاپ اين كتاب در آلمان به دستور هيتلر ممنوع اعلام گرديد . خانواده بودن بروك كه تقريباًبه تمامي زبانها ترجمه شده ،به تضاد ميان هنر و زندگي مي پردازد .

توماس مان به تاثير از افكار شوپنهاور معتقد بود كه تخيل دشمن سر زندگي حيات است ، موضوعي كه در بسياري از آثار نخستين او به ويژه در تونيوكروگر وتريستان (1903)ديده مي شود . برخي منتقدان داستانهاي كوتاه مان را بهترين آثار او مي دانند . «مرگ در ونيز » ،«ماريو و جادوگر»،«تصادف قطار» از جمله شاهكارهاي او در اين زمينه شمرده مي شوند .


2wp402d.jpg



او در داستانهاي كوتاه خود فساد اخلاقي اروپاي ميان دو جنگ جهاني را باز مي نماياند . توماس مان در «مرگ در ونيز » موقعيت هنرمند نوگرا را بيان مي كند و نشان مي دهد كه تلاش براي آشتي ميان اخلاق و زيبايي شناسي به شكست مي انجامد . او در داستان كوتاه «ماريو و جادوگر » اعتراض خود را به حضور فاشيسم آشكار مي كند . مان در 1927 رمان كوه جادو را منتشر كرد . اين رمان كه رويدادهاي آن در 1907 تا 1914 ،‌آغاز جنگ جهاني اول ،‌ در يك آسايشگاه مي گذرد ،‌شاهكار توماس شمرده مي شود. آكادمي سوئد در 1929 جايزه نوبل براي ادبيات را به او اهدا كرد . مان در 1933 براي ايراد چند سخنراني به خارج از آلمان سفركرد . در واقع ظهور فاشيسم او را به فرار از ميهن ناگزير كرده بود . مان ابتدا به سويس و سپس به آمريكا رفت ،‌دركاليفرنيا ساكن شد و خانه اش در آنجا به صورت نوعي زيارتگاه در آمد . پس از جنگ بار ديگر به سويس بازگشت و تا پايان عمر در همان جا ماندگار شد . مان پيش از تسلط فاشيسم بر آلمان اعتقاد داشت كه هنرمند مي بايد به مسائل معنومي بپردازد و از سياست دور بماند .اما هنگامي كه فاشيسم بر كشور او مسلط شد ديدگاهش تغيير يافت و فعالانه به سياست پرداخت و مدافع زندگي آزاد و خلاق گرديد . او با ارسال نامه اي سر گشاده به دانشگاه بن ،‌به طور رسمي ،‌رابطه خود را با آلمان هيتلري گسست . رژيم نازي اموالش را مصادره كرد ، كتابهايش را سوزاند و تابعيت او را لغو كرد . مان در طول جنگ جهاني دوم به عنوان نماينده آلمان «خوب»شناخته شد و با ايراد سخنرانيها و پيامهاي راديويي بيشماربه آلمان نازي تاخت . او در سال 1938 نخستين سخنراني سياسي و اخطار آميز خود را بر ضد هيتلر با عنوان احترام بگذار ،‌اروپا از راديو پخش كرد .

مان رمان چهارگانه يوسف و برادران را در 1939 به پايان رساند. جلد اول و دوم اين رمان در برلين ، جلد سوم در وين وجلد چهارم در استكهلم منتشر شد . مان در اين رمان به رابطه ميان زمان واسطوره مي پردازد و اسطوره گرايي نژاد پرستانه نازيها را مورد حمله قرار مي دهد. مان دكتر فاستوس را در 1947 به چاپ رساند.منتقدان اين اثر را كه در آن به مسئله هنر وفضيلت پرداخته مي شود،‌شكستي براي توماس مان مي دانند .اثر ديگر او ،اعترافات فليكس كرول ،كه يك سال پيش از مرگ مان منتشر شد،‌ تلاشي است براي يافتن نيروهايي كه سلامت جامعه را تهديد مي كنند .

توماس مان كه سخنگويي پر قدرت ،‌طنز پردازي يگانه و داستان گويي ماهر بود در پاييز 1955 در شهر زوريخ چشم از جهان فرو بست .

وي را بايد از برجسته ترين نويسندگان قرن بيستم ناميد . مان را بايد در زمره نويسندگان رئاليستي به حساب آورد كه تاثير به سزايي در ادبيات جهان داشت .

( آقاي فريدمان نيم وجبي ) - (تريستان ) - ( مرگ در ونيز ) - ( ماريو و ساحر ) - (پيام آلمان ) - ( گنجه ) - (سرخوردگي ) - ( سانحه قطار ) و بالاخره ( دكتر فاوستوس ) از آثار اين نويسنده متفكر مي باشد.

<< در ايامي كه مانند امروز ؛ سياست به مسئله بشر دوستي و بشريت تبديل شده است ؛ طفره رفتن از سياست عملي سالوسانه و خائفانه است >>( توماس مان )


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
آلبرتو مراویا که نام اصلیش آلبرتو پین کروله است، داستانسرای معاصر ایتالیایی است که در 28 نوامبر 1907 در شهر رم پای به عرصه گیتی نهاد.

این نویسنده بزرگ در سال 1929 با انتشار اولین داستان خود به نام بی تفاوت ها که جنبه قوی روانشناسی دارد توجه مردم را ناگهان به سوی خود جلب کرد. این داستان که طرحی اعترافی و روش رئالیستی دارد در آن سال به وسیله ناشناس 22 ساله ای به رشته تحریر درآمد و از همان زمان انقلاب هنر برای هنر در ادبیات ایتالیا به وقوع پیوست.

مضمون تند داستان «بی تفاوت ها» گفت وگو از افرادی می کند که زندگی بی رحم و سنگدل با قساوت هرچه بیشتر اشتیاق و شور وفای به عهد را در آنان نابود می سازد.

مراویا عقیده دارد که روانشناسی و اهمیت مضامین روانی باید در ادبیات وجود داشته باشد.

آثار مراویا در خارج از ایتالیا به زبان های مختلف ترجمه شده است. نوول کانفورمیست و تنبل زمینه سینماتوگرافی و اثر دید سوررئالیستی قوی دارد. زنی از رم او را به اوج شهرت ر سانید. داستان دو زن که قویترین اثر مراویا شناخته شده است و آن را مخالف عقاید عمومی می دانند، داستانی است که از سرخوردگی های بعد از جنگ عمومی مردم گفت وگو می کند، که همه در جست وجوی دنیای بهتری هستند.

از میان آثار مشهور مراویا می توان اینها را نام برد:

عشق و زناشویی لیدا
افسانه های رومی
سرکشی



.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
ارنست همينگوي به سال 1898 در اوك پارك ايليونوي به جهان آمد. در پس آثار او انضباط كامل نثري نهفته است كه نويسندگان نوگراي ساكن پاريس ، در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، طالب آن بودند. همينگوي بسيار زود از سوي نوگرايان ياد شده ، گرترود استاين ، فورد مادوكس فورد، شروود اندرسن و عزرا پاوند ، به عنوان يار جديد پذيرفته شد. همينگوي صراحت بيان تحسين انگيز خود را از شروود اندرسن ، روشني نثر خود را از گزارش نويسي براي روزنامه ها و انضباط هنري خويش را از گروترود استاين ، بانوي نويسنده و روشنفكر امريكايي كسب كرد. كسب موجز و مضمون خشن و ظاهرا محدود همينگوي در اروپا تحسين يك گروه و دشمني درك ناپذير گروهي ديگر را برانگيخت. اما امريكاييان، كه ميراث ادبي آنان از تمثيل و نماد انباشته است، نكته هاي دقيق و دست آورد او را بهتر شناختند. حاصل اين شناخت چاپ دو كتاب انتقادي بود به نام[COLOR="#DarkRed"] ارنست همينگوي[/COLOR] (1952) و همينگوي : نويسنده و هنرمند (1952) . با انتشار اين دو اثر بود كه همينگوي با توجه به شيوه هنري و ميراث ادبي درخور اهميتي كه پي افكنده بود در نظر خوانندگان جدي و غيرمبتدي جايي والا يافت .

4d78wo8.jpg


كتاب ديگري كه با عنوان دوران نوآوري ارنست همينگوي (1954) درباره او انتشار يافت و حاوي اطلاعات مفصلي در خصوص سالهاي كودكي همينگوي بود، برخي از علل نگاه سرخورده و جبري او را به زندگي نشان مي داد. نويسنده اين كتاب اشاره مي كند كه همينگوي از رياكاري زادگاهش دلزده بود؛ زيرا كليساها ، خيابان هاي وسيع سه رديفه و خانه هاي چوبي سفيد آن به ميخانه هاي كثيف و شلوغ و خيابان هاي جنايت زده سيسرو منتهي مي شد . او به خلاف ظاهر، همان اندازه ايدئاليست بود حساس نيز بود ، و در آن سن و سال، براي ورود به دنياي بيرحمي و خشونت آمادگي نداشت . همينگوي بعدها، در دوران جواني ، پيوسته با انديشه بي گناهي و فساد، دو جهاني كه امريكاي خشن او را در برمي گرفت ، دست به گريبان بود . همينگوي ، پس از پايان تحصيلات دبيرستان در شهر كانزاس، با دنبال كردن آمبولانس هاي ويژه تصادف به كار خبرنگاري مشغول شد . در 18 سالگي ، با آغاز جنگ جهاني اول ، به فوسالتاي ايتاليا رفت و در آنجا به كار در آمبولانس پرداخت و به دنبال انفجارتوپي 227 زخم برداشت و همزمان با اين انفجار پايش نيز از گلوله مسلسلي آسيب ديد . همينگوي در 1919 با تني معلول و روحي زخم خورده به امريكا بازگشت و ابتدا در شيكاگو و سپس در تورانتو در دفتر روزنامه اي به كار پرداخت . در 1922 بار ديگر با عنوان خبرنگار خارجي به اروپا سفر كرد . در اين دوران بيشتر اوقاتش در پاريس مي گذشت اما از جنگ تركيه و يونان و نيز كنفرانس لوزان گزارش تهيه مي كرد . در اين زمان به سائقه جواني اشعار بدبينانه و كفرآميزي سرود و به چاپ سپرد. آثار نخستين او سه داستان و ده شعر (پاريس ، 1923) و در زمان ما (پاريس ، 1924) تسلط او را در نثر موجز، منضبط و دقيق و نيز «گفتگوي پوشيده » نشان داد. داستان «نيك » و زن سرخپوست نمونه اي از داستانهاي اين كتاب است . نيك همراه با پدر پزشكش به جنگل هاي ميشيگان دعوت مي شود . پدرش درون كلبه اي با يك چاقوي جيبي به عمل سزارين دست مي زند . به رغم اين ابتكار ، روشن مي شود كه شوهر زن سرخپوست از آنجا كه نتوانسته رنج همسر خود را تحمل كند ، بي صدا گلوي خود را دريده است . در زمان ما تصويرهاي دقيقي از زندگي در غرب ميانه امريكاست و در عين حال سرخوردگي هاي همينگوي را نشان مي دهد .

2vns7k0.jpg


انتشار رمان خورشيد همچنان طلوع مي كند (نيويورك ، 1926) براي «نسل سرگشته» تبعيديان پاريس شهرت به دنبال داشت . چاپ اين اثر، كه مرگ عشق را تصوير مي كند، بسياري را به خواندن رمان علاقمند مي كرد . نوشتن به سبك همينگوي رسم روز شد و نويسندگان و حتي دانش آموزان دبيرستانهاي امريكا به شيوه همينگوي شروع به نوشتن كردند . مجموعه داستان مردان بدون زنان ، كه دو سال پس از خورشيد همچنان طلوع مي كند منتشر شد، برخي از بهترين داستان هاي كوتاه همينگوي را در بردارد . سال بعد وداع با اسلحه (نيويورك 1929) انتشار يافت . اين رمان كه بر اساس تجربه هاي همينگوي در جبهه ايتاليا به سال 1918 فراهم آمده ، داستان رمانتيك و زيبا درباره عشق و جنگ است . وداع با اسلحه مشهورترين رمان جنگ جهاني اول است و همينگوي ديگر هيچ گاه ننوانست رماني در حد آن بيافريند . به گمان برخي منتقدان خورشيد همچنان طلوع مي كند ، مردان بدون زنان و وداع با اسلحه بهترين آثار همينگوي به شمارمي آيند . درونمايه اين آثار : ترس از مرگ ، شهامت و ضرورت روگرداني از عيش و نوش به قصد حفظ انسان در برابر ترس است . پس از اين زمان بود كه در شخصيت همينگوي نشانه هاي تغيير ديده شد، تغييري كه بر آثار او نيز تاثير گذارد ، همينگوي در اين زمان نامه هاي خود را با امضاي «پاپا همينگوي » پايان مي داد و وقت خود را به ماهيگيري در سواحل فلوريدا يا شكار جانوران در اوتا مي گذراند . در همين زمان ازدواج اول و سپس دوم او با شكست روبه رو شد و رابطه اش را با دوستان ، يعني اسكات فيتزجرالد و جان دوس پاسوس ، گسست و صرفا به كار نوشتن پرداخت . همينگوي با آغاز جنگ داخلي اسپانيا به عنوان خبرنگار به آنجا رفت . مادريد براي او «كارناوال خيانت و فساد» بود . با اين همه ، از رفتار جمهوريخواهان و سياست كمونيست ها انتقاد نكرد . او در طول اين جنگ همه جا حضور داشت . پس از پيروزي فرانكو و ملي گرايان در 1939 رمان ناقوس براي كه مي زند (نيويورك ، 1940) را نوشت . در اين رمان يك امريكايي به كارهاي قهرماني دست مي زند و آنارشيستها و كمونيست ها به سبب شكست جمهوري خواهان مورد سرزنش قرار مي گيرند. در جاي جاي اين كتاب قطعه هاي كوتاه بسيار زيبايي ديده مي شود. همينگوي به شكار ، ماهيگيري ، بوكس ، گاوبازي و قايقراني بسيار علاقه مند بود و به همين سبب برخي او را قهرمان جسم ناميده اند و ، به عكس ، برخي به او لقب «ترسو» داده اند. همينگوي در بسياري از آثارش علاقه خود را به گاوبازي نشان داده اما حداقل از كتاب مرگ در بعد از ظهر (1932)برمي آيد كه چيزي در باره اين «ورزش » نمي دانسته است . انتشار رمان پيرمرد و دريا (نيويورك ،1952) براي همينگوي تحسين بسيار به همراه داشت . اين كتاب آخرين تلاش همينگوي براي خلق يك شاهكار هنري بود . پيرمرد و دريا از همان درونمايه موبي ديك ، رمان مشهور هرمان ملويل ، در مقياس كوچكتر مايه گرفته است . اين داستان كه در آن پيرمردي كوبايي با يك نيزه ماهي بزرگ به نبرد برمي خيزد ، در حقيقت ، داستان كشمكش همينگوي با كهنسالي و بيماري ذهني است . او بعدها در كلينيك مايو به درمان خود پرداخت اما سرانجام به جاي توسل به پزشكان براي درمان حالت افسردگي ، ترجيح داد به زندگي خود پايان دهد . داشتن ونداشتن (1937) ، در ميان درختان آن سوي رود(1950) و تپه هاي سبز افريقا (1935) از ديگر آثار اوست .

49jj0xh.jpg


همينگوي نويسنده اي تواناست . رئاليسم سطح آثار او از چنان استحكامي برخوردار است كه يكي از واقعيت هاي آثار او را از نظر پنهان داشته ، واقعيتي كه نشان مي دهد او همچون ديگر نويسندگان امريكا ، كوپر ، هوتورن ، ملويل و جيمز پرسشهايي فلسفي درباره زندگي مطرح مي كند . شايد به همين سبب است كه گاهي برخي از آدم هاي آثار او «پرداخت ناشده » به نظر مي رسند . جيك و برت، ستوان هنري و كاترين ، جردن و ماريا به راستي«به زندگي پا نمي گذارند» . آثار او تفاوتي را نشان مي دهد كه ميان رمان در امريكا و رمان در ديگر كشورهاي جهان وجود دارد . تاثرات و تمايلات رمان نويس امريكايي متفاوت است و سبب اين تفاوت شرايط خشونت باري است كه برجامعه امريكا حاكم است و در تاريخچه جهان غرب سرشتي منحصر به فرد است . هر چند رمنهاي خورشيد همچنان طلوع مي كند و وداع با اسلحه بهترين آثار او شناخته شده اند اما به يقين مي توان ادعا كرد كه اوج هنر همينگوي داستان كوتاه اوست . انتشار مجموعه داستانهاي در زمان ما و مردان بدون زنان برنده سهمي ندارد (1933) هر كدام حادثه اي در جهان داستان نويسي بودند. همينگوي با اين داستانها سبكي نو پي افكند، سبكي كه در آنها گفتگوها در نهايت ايجاز بيان مي شوند، از واژه ها و جمله هاي اديبانه و مطنطن خبري نيست ، جمله ها آنچنان شفافند كه موضوع داستان به روشني از خلال آنها ديده مي شود و در مجموع فضاي داستان از چنان گيرايي و توسعي برخوردارست كه هيچ گاه از يادها نمي رود . همينگوي در 1952 جايزه نوبل پوليتزر و در 1954 جايزه نوبل براي ادبيات را از ان خود كرد ، اما حتي اين جوايز نيز نتوانستند سستي آثار بعدي او را بپوشانند و هنگامي كه در 1961 دست به خودكشي زد سي سالي از خلق بهترين آثارش گذشته بود .

شرح مكمل :

ارنست میلر همینگوی در 21 ژوئیه سال 1898 در اوک پارک از توابع ایلی نویز به دنیا آمد او دومین فرزند دکتر کلارنس همینگوی بود. پدر و مادرش با هم توافق اخلاقی نداشتند و ارنست از این حیث دچار زحمت و اشکال بود، مادر به فرزند خود توصیه می کرد که سرود مذهبی یاد بگیرد، اما پدرش چوب و تور ماهیگیری بدو می داد که تمرین ماهیگیری نماید. ده ساله بود که پدرش او را با تفنگ آشنا ساخت. موقعی که به دبستان رفت احساس کرد که برای ادبیات مستعد است و در همان موقع شروع به نوشتن مقالات ادبی و داستان در روزنامه ای که خود شاگردان اداره می کردند نمود. وی تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه عالی اوک پارک به انجام رسانید. وقتی در سال 1717 آمریکا وارد جنگ شد همینگوی با سری پر شور خود را سرباز داوطلب معرفی نمود. بعدها نیز رانندگی آمبولانس صلیب سرخ را به عهده گرفت و به جبهه جنگ ایتالیا رهسپار گردید. یک روز که در جنگ با آمبولانس خود به کنک مجروحین می شتافت جراحت برداشت، جراحتش وخیم و خطرناک بود و در اثر آن به وی مدال جنگی ایتالیا دادند. جنگ پایان پذیرفت و کشتارهای ملل متمدن متوقف گردید. همینگوی نیز به شیکاگو بازگشت و با نویسندگان بزرگی مانند شرود آندرسن و دوستان و همکارانش آشنا گردید و در همین اوان بود که با دختر جوان روزنامه نویسی به نام هدلی ریچاردسون ازدواج کرد. در سپتامبر 1921 زن و شوهر جوان به صورت دو خبرنگار عازم میدان جنگ یونان و ترکیه شدند و همین که این جنگ به نفع ترک ها پایان یافت همینگوی از آنجا به پاریس رفت و در آنجا اولین کتاب خود را به نام «سه داستان و ده شعر» منتشر ساخت. در 1927 هدلی همسرش پیوند و علاقه خود را پاره ساخت و همینگوی در این باره گفته بود هرکس در زنان بزرگواری و وفا بجوید احمق است. علیرغم این بی وفایی به زودی او با زن دیگری به نام پولین پیمان زناشویی بست و یکسال بعد پدر همینگوی خودکشی کرد. آثار و نوشته های همینگوی با آنکه به حد اعلی شهرت می رسید با پیروزی مالی توأم نبود ولی وقتی که کتاب بیوگرافی نویسندگان آمریکایی مقیم پاریس را انتشار داد، درهای موفقیت به رویش گشوده گشت و به دنبال این کتاب مردان بی زن را انتشار داد. همینگوی شکارچی بسیار ماهری بود و اغلب برای شکار حیوانات خطرناک به سرزمین آفریقا سفر می کرد و تأثیراتی را که در این شکارها پیدا کرده در کتابی به نام «تپه های سبز آفریقا» منعکس نموده است. در سال 1940 دومین زنش با او قطع علاقه کرد و شش سال بعد پس از آغاز جنگ داخلی اسپانیا همینگوی با عده ای از روشنفکران آمریکا بر آن شدند که با جمهوری طلبان اسپانی همراهی نمایند و در همان سال بود که شاهکار جاویدان او به نام زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟ انتشار یافت قهرمان این داستان عجیب مردی به نام رابرت یا بهتر بگوییم خود همینگوی بود. همینگوی در اواخر سال 1940 مارتا لوژن را که یک خانم رمان نویس بود به عنوان سومین همسر خود پذیرفت. آن دو نفر پس از ازدواج به چین و باکو و آلمان سفر کردند. ماری دولش نام چهارمین زن یا آخرین زن او بود که برای روزنامه ها مقاله می نوشت. در سال 1954 جایزه ادبی نوبل به خاطر پیرمرد و دریا به وی تعلق گرفت و سیل شادباش به رویش جاری شد. همینگوی در دوم ماه مه 1961 با گلوله تفنگ شکاری به زندگی خود خاتمه داد و بدین ترتیب ماجرای مرگ پدرش بعد از بیست وسه سال تجدید گردید. از او آثار زیادی باقیمانده است که در زیر از نظر می گذرد:

آدمکش ها
وداع با اسلحه
سیلاب های بهاری
خورشید نیز می دمد
مرگ در بعدازظهر
برف های کلیمانجارو
برای که زنگ ها به صدا در می آیند؟
آنطرف رودخانه در میان درختان
پیرمرد و دریا
داشتن و نداشتن
در زمان ما
برنده چیزی نمی برد
زندگی خوش کوتاه فرانسیس مکومبر
ستون پنجم
کلبه سرخ پوستان
مردم در جنگ


.
 

Dash Ashki

کاربر فعال درآمد اینترنتی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 جولای 2006
نوشته‌ها
1,595
لایک‌ها
23
سن
39
محل سکونت
Mazandaran
دوستان نظرشون در مورد این تاپیک چیه؟
اگه مقبول دوستان نیست ،ادامه ندم!

.:f34r:
 

هستی

همکاربازنشسته
تاریخ عضویت
12 آپریل 2007
نوشته‌ها
3,887
لایک‌ها
708
سن
35
محل سکونت
My Dreams
من نمي دونستم اين پست رو كجا بايد بنويسم اگه جاي مناسب تري پيدا شد لطفا انتقال بديد
مي خواستم بپرسم نويسندگان دوران كلاسيك به چه كسايي گفته ميشه؟
 

نیکی

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2010
نوشته‌ها
61
لایک‌ها
47
محل سکونت
رشت
با سلام..

مطالب اینجا عالیه..اگه جسارت نباشه میخوام یه پیشنهاد بدم که علاوه بر معرفی نویسنده ها و اثارشون به این مقوله بپردازید که از این نویسنده ها چه اثاری و بخصوص با چه ترجمه ای تو کشورمون هست..من خودم بارها برای پیدا کردن یه اثر و ترجمه ی خاص مدتها تلاش کردم که بی نتیجه بوده..لطفا دلسرد نشید و به گذاشتن مطالب جالب و عالیتون در اینجا ادامه بدید.

من میخ کفشم از هر تراژدی گوته دردناکتر است..
 
بالا