• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
همشهری-گروه ادب و هنر- كامران محمدي: «شرح مبسوطي بر مثنوي مولانا» در دو جلد حجيم منتشر شده است. جلد اول به شرح جزء اول از دفتر اول مثنوي معنوي پرداخته و در جلد دوم، جزء دوم از دفتر اول مثنوي شرح داده شده است. البته طبيعي است كه دكتر شمس الدين ربيعي، نويسنده كتاب، قصد ادامه كار هم دارد، چرا كه هنوز شش دفتر از هفت دفتر مثنوي معنوي بزرگ باقي مانده است.
جالب آن كه نويسنده ۵۷ ساله كتاب بيت بيت مثنوي را معني كرده و براي بسياري از ابيات، روايات و توضيحات متفاوتي از قديم و جديد را آورده است. هر جلد از شرح مبسوطي بر مثنوي مولانا نزديك به ۵۰۰ صفحه است.
انتشارات بازتاب اين كتاب را به قيمت هر جلد ۵۵۰۰ تومان و در ۱۵۰۰ نسخه به بازار فرستاده است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
همشهری-گروه ادب و هنر:مهمترين مزيت جمع آوري فرهنگ عامه در وهله اول رها ساختن آداب و سنن بومي از فراموشي است. اگر در هجوم فرهنگ ها و باورهاي غير بومي، كه رسانه ها نقش مهمي در يورش آنها دارند، نتوان باورهاي مردم خود را حفظ و ضبط و ثبت كرد، بي ترديد راه را براي نابودي فرهنگ اصيل خود باز مي كنيم. كتاب «فرهنگ عامه الاشت» تا اندازه اي توانست بخش هايي از فرهنگ مردم اين منطقه را ضبط كند تا آيندگان -حداقل- در صفحات كتاب بتوانند از آن بهره ببرند. كيوان پهلوان كه قبلا كتاب فرهنگ مردم سوادكوه و الاشت را تدوين كرده است، در اين اثر اختصاصا فرهنگ يك منطقه را گرد آورده است تا موضوعات كتاب گستره بيشتري از فرهنگ قومي را در بر داشته باشد.
چاپ اول اين كتاب در ۲۹۶ صفحه و قطع وزيري به قيمت ۴۹۰۰ تومان و با شمارگان ۱۵۰۰نسخه توسط نشر آرون روانه بازار كتاب شده است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
فارس: كتاب «شعر امروز ايران» به اهتمام و ترجمه عربي «موسي اسوار» توسط «فرهنگستان زبان و ادب فارسي» منتشر شد.
اين كتاب از سه بخش مقالات، شعرها و ديدگاه ها تشكيل شده است.
در بخش مقالات، اين مقاله ها به چشم مي خورد: سير تاريخي و تحليلي شعر امروز ايران نوشته محمد حقوقي، گونه هاي زبان در شعر نو فارسي نوشته حسين معصومي همداني و نكاتي چند درباره شعر نو فارسي نوشته احمد سميعي گيلاني. همچنين در بخش شعر شعرهايي از نيما يوشيج، الف.بامداد، م.اميد، فروغ فرخزاد، سهراب سپهري، منوچهر آتشي، م.آزاد، احمد رضا احمدي و ضياء موحد آمده است. در بخش ديدگاه ها نيز، نظرات نيما يوشيج، الف.بامداد، م.اميد، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشي، نادر نادرپور، احمد رضا احمدي و ضياء موحد درباره شعر نو به چاپ رسيده است.
«اسوار» در مقدمه خود بر اين كتاب نوشته است: اهتمام به معرفي ادبيات جديد ايران به جهانيان، با توجه به ناشناخته ماندن آن و قصوري كه در اين زمينه طي چندين دهه صورت گرفته است، قطعا از جلوه هاي مهم خدمت به فرهنگ ايران زمين است.وي افزوده است: الزام معرفي ادبيات امروز ايران وقتي پررنگ تر مي نمايد كه بدانيم قاطبه مخاطبان عرب عمدتا با نام ها و آثار پيشينيان و بزرگاني چون مولانا و سعدي و حافظ و عطار و خيام آشنايي دارند و بيش و كم با جلوه هاي ادب امروز ايران بيگانه اند.كتاب «شعر امروز ايران» با ۱۶۱ صفحه، شمارگان دو هزار نسخه و قيمت ۱۲۰۰ تومان در دسترس علاقه مندان قرار گرفته است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
فارس : چهارمين نشست ادب معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسي با سخنراني قيصر امين پور، عضو شوراي ادبيات معاصر فرهنگستان زبان و ادب فارسي، درباره «درآمدي بر زيبايي شناسي هنر سنتي و نو» در شهر كتاب مركزي برگزار شد.
امين پور، عضو هيأت علمي دانشگاه تهران و نويسنده كتاب گرانسنگ «سنت و نوآوري در شعر معاصر» سخنراني خود را با مقدمه اي در باب هنر سنتي و نو آغاز كرد. وي گفت: در اينجا فقط مي خواهم علت هاي زيبايي شناسي هنر نو و هنر سنتي را بيان كنم. اينكه چرا هنر نو را كمتر از هنر سنتي درمي يابيم و در اينجا اصلا نمي خواهم اين دو هنر را ارزش گذاري كنم بلكه فقط توصيفي از اين دو را ارائه مي دهم.
شاعر «آينه هاي ناگهان» سپس به چند ويژگي هنر سنتي و هنر نو اشاره كرد كه اين ويژگي ها باعث تمايز اين دو مي شوند. اولين ويژگي اصل وضوح است .در هنر قديم اصل وضوح بيشتر مورد نظر بوده است تا در هنر نو. در هنر نو ابهام بيشتري وجود دارد. البته به اين معنا نيست كه اصلا در هنر نو وضوح نيست يا در هنر قديم ابهام نيست. اگر شعر حافظ را سنتي بدانيم ابهام در آن هم وجود دارد.
وي افزود: معيار دوم هنر سنتي و نو تقارن و توازن است كه در هنر كلاسيك بيشتر از هنر نو وجود دارد. تناسب يعني تقسيم چيزهايي مثل زمان و مكان به پاره هاي مساوي. ممكن است يك تابلو تقارن متوازن نداشته باشد، بلكه يك نقطه ثقل داشته باشد كه خطوط در اطراف آن به گونه اي متوازن باشند.
عضو هيأت مديره خانه شاعران، سومين تمايز هنر نو و هنر كلاسيك را معناداري ذكر كرد و افزود: معناداري در هنرسنتي بيشتر وجود دارد. بعضي ها رويكردشان به هنر نو مثل هنر سنتي است و شعر نو را مثل شعر سنتي معنا مي كنند. يك زماني معنا به معني كشف المحجوب بود و اكنون در هرمنوتيك جديد گفته مي شود كه خواننده با خواندن هر نوشته آن را دوباره مي نويسد.وي چهارمين وجه تمايز هنر سنتي و هنر نو را چنين تشريح كرد: هنر سنتي مبتني بر قرابت و نزديكي است اما هنر نو مبتني بر غرابت و شگفتي است. تقليد و محاكات و شباهت به واقعيت نيز در هنر سنتي مطرح است. حال آن كه در هنر نو مطرح نيست. واقع نمايي هنر امروز به معناي خيال انگيزي است. يعني همين كه نويسنده، خواننده را نسبت به شخصيت هاي خيالي بي تفاوت نكند، كافي است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
پنجمين جشنواره ادبيات داستاني بسيج استان آذربايجان شرقي اول تير ماه ۸۵ در تبريز برگزار مي شود .
معاون فرهنگي پرورشي بسيج استان آذربايجان شرقي اعلام كرد: در اين جشنواره علاوه بر هدف ارتقاي سطح علمي بسيجيان، اشاعه فرهنگ و ادب ملتها و كشف و شناسايي استعدادهاي ادبي بسيجيان مورد نظر خواهد بود. سرهنگ كاظم فاطمي افزود: با شناسايي استعدادهاي بالقوه بسيجيان، برنامه ريزي براي رشد و پرورش آنان در عرصه هاي مختلف ادبي صورت مي گيرد. به گفته وي، آثار ارسالي به اين جشنواره نبايد قبلا در جشنواره يا همايش ديگري طرح شده باشند.
در مرحله استاني اين جشنواره آثار دريافت شده به داوري گذاشته شده و بهترين داستانها حداكثر تا ۲۰ اثر به دبيرخانه مركزي جشنواره ارسال خواهد شد. وي از علاقه مندان به شركت در اين جشنواره ادبي خواست تا با مراجعه به پايگاه هاي مقاومت بسيج محل سكونت و تحصيل خود، آثار خود را به دبيرخانه جشنواره ارسال كنند.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
همشهری-چهاردهمين جايزه ادبي و تاريخي بنياد موقوفات زنده ياد دكتر محمود افشار سيستاني، در حوزه تحقيقات ايران شناسان خارجي، به پرفسور «هانس دوبروين» ، محقق و نويسنده هلندي اهدا شد. اين جايزه كه نيم قرن از تأسيس آن مي گذرد، مخصوص تحقيقات ايران شناسي است و هرسال به يك نويسنده داخلي و يك نويسنده خارجي اهدا مي شود.
به گزارش خبرگزاري مهر در اين مراسم كه در محل اين بنياد انجام گرفت، دكتر نصرالله پورجوادي امتياز پرفسور «هانس دوبروين» را تخصص او در زمينه شعر فارس عنوان كرده افزود: ايران شناسان متعددي در دنيا داريم كه درباره ادبيات و فلسفه و عرفان و تاريخ ايران كار كرده اند اما تعداد كساني كه راجع به شعر فارسي كار كنند، كم است چون شعر ويژگي هاي زباني خاصي دارد كه در زبان غيراصلي بسيار دشوار فهميده و برداشت مي شود.ديگر سخنران اين مراسم دكتر علي اشرف صادقي بود كه «دوبروين» را متخصص آثار ادبي عرفاني و به خصوص متخصص در شعر «استاد سنايي غزنوي» عنوان كرد و افزود: كتاب «دوبروين» درباره سنايي شهره اهل ادب و عرفان است كه خوشبختانه به فارسي هم ترجمه شده و در زمره بهترين آثار تحقيقي درباره سنايي به شمار مي رود.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
همشهری-همجواري و نزديكي فرهنگي ايران با آسياي مركزي باعث شده است تا اين منطقه براي ما از اهميت ويژه اي برخوردار شود تا جايي كه مي بايست با كمك دولت، دستاوردهاي فرهنگي اين منطقه را حفظ كرد.
دكتر محمدجعفر ياحقي در مراسم افتتاحيه مركز پژوهش هاي فرهنگي و اجتماعي در دانشگاه فردوسي مشهد، ضمن بيان اين مطلب افزود: در گذشته بخش عمده آسياي مركزي به زبان فارسي تكلم مي كرده اند و اكنون نيز نسبت به اين زبان شناخت كافي دارند زيرا آسياي مركزي خاستگاه زبان فارسي است.
وي تاكيد كرد: ايران و آسياي مركزي در حوزه ادبيات معاصر به هم نيازمندند و بايد اقدامات **** مند و علمي در اين زمينه صورت بگيرد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
هنوز كه نگاه مي كنم مي بينم تمام صحنه هاي رمان دختر رعيت كاملا توي ذهنم مانده و با اين كه به وسوسه تبليغات و نوشته هاي مختلف ترجمه شاملو از دن آرام شولوخوف را گرفتم كه همراهش كتاب كوچه را داشته باشم اما هنوز برايم ترجمه دن آرام به آذين لذت بخش تر است
وقتي به دوستي گفتم به آذين هم تمام كرد با تعجب گفت مگه زنده بود تا به حال؟
گفتم بله
گفت ولي يادم مياد اول انقلاب توي سخنراني هاي غلامحسين ساعدي مي گفتن كف نزنين و سر و صدا نكنين آقاي به آذين بيماري قلبي دارن و اذيت مي شن. مگه چند سالش بود موقع مرگ؟
گفتم بگمانم نود و دو به بالا بود
گفت جدي مي گي؟
گفتم بله و بسيار كسان ديگري هم هستند كه هنوز زنده اند و بي خبريم از آن ها
چيزي نگفت
***

همه چي درباره محمود اعتمادزاده (م.ا.به آذين)... دختر رعيت ۱۳۳۱ نقش پرند ۱۳۳۴مهره مار ،۱۳۴۴ شهر خدا ،۱۳۴۹ ... و باباگوريو، زنبق دره، چرم ساغرى و دختر عمو بت از بالزاك، اتللو و هملت از شكسپير، ژان كريستف و جان شيفته از رومن رولان، دن آرام و زمين نوآباد از شولوخوف و
دختر رعيت به آذين «احمد گل» رعيت اهل گيلان هدايايي (سورسات) براي ارباب به شهر رشت مي‌برد، دختر هفت ساله‌اش صغري نيز با او همراه است. در خانه ارباب يكي از مهمانان (حاج احمد آقا) كه تاجر متمولي است ـ عليرغم بي ميلي پدر ـ صغري را
مهمان این آقایان به آذين ناهار آماده می شد. خورش رشتی که دوست دارم: میرزا قاسمی. زنگ زدند
گفتار در آزادی به جانهاي آزاد همه ملت ها! به آن ها كه مبارزه مي كنند، شكست مي خورند و پيروز مي شون
چند دهه حضور مؤثر در عرصه ادبيات و اجتماع ايران چقدر سخت است وقتي كه ده ماه تمام اصرار كني تا پيرمرد را راضي كني كه به پاي يك گفت وگوي مفصل بنشيند و موفق نشوي و يكمرتبه باخبر شوي كه پيرمرد در بستر بيماري افتاده و سكته مغزي كرده است
به‌آذين: شاعران و نويسندگان در برابر مردم و تكامل اجتماعي متعهد و مسوولند دگرگوني جامعه به ياري هنر
مردی که تنها از آزادی گفت شکست را من نخواهم پذیرفت، و نه همچنین کسانی که من دوست دارم،فرزندان من،دوستان من،همراهان من
جلد سوم خاطرات به‌آذین همچنان منتظر مجوز نشر استجلد سوم زندگی سیاسی - اجتماعی محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذین) بیش از دو سال است كه در وزارت ارشاد منتظر مجوز نشر است و هنوز در این زمینه پاسخی داده نشده است
به‌آذین به همراه جلال آل احمد در سال ۱٣۴۷ بنیان کانون نویسندگان ایران را بنا نهاد وی در نخستین بیانیه کانون با تصویر شرایط خفقان حاکم بر فضای سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی کشور توسط **** ستم‌شاهی به جنگ با آن پرداخت و وظیفه انسانی هر ایرانی را مبازه برای آزادی دانست
افراشته شعر گيلكی- شاعرمردمی به آذين تی زن، تی خاخور، جغله بگول تانيدی بجاركار/ اقدس الملوك نتانه پياده بشه بازار (زنت، خواهرت، بچه بگول می‌توانند بروند مزرعه كار بكنند اما اقدس الملوك ) دخترم ( تا بازار هم نمی‌ تواند پياده برود
دن آرام شولوخوف به روايت به آذين شخصيت‏هاي قزاق "دن آرام" انسان‏هايي واقعي و تمام نما هستند كه به لهجه تند محلي خويش سخن مي گويند... به آذين سال ها پيش اين رمان را به فارسي زبانان تقديم كرد
در پاسداشت خدمات فرهنگی-اجتماعی محمود اعتماد زاده (به آذين) ترجمه های او عبارتند از: : بابا گوريو ـ زنبق دره ـ چرم ساغري ـ دختر عمو بت (از بالزاك)، "اتللو" و "هاملت" (شكسپير)، "ژان كريستف" و "جان شيفته" (رومن رولان)، "دن آرام" و "زمين نوآباد" (شولوخوف)، استثنا و قاعده (برتولت برشت)، و چند اثر ديگر
م.ا. به‌آذين درگذشت محمود اعتمادزاده (م. به‌آذين) - مترجم پيشكسوت - امروز، دهم خردادماه 85، درگذشت



33.jpg





منبع : http://tadaneh.blogspot.com/2006/05/blog-post_31.html
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
محمود اعتمادزاده "به آذین" ، پدر ترجمه ایران ، در سن ۹۱ سالگی در گذشت .

" به آذین " نام شورانگیز و اطمینان بخش مردیست که بسیاری آثار برجسته ادبیات جهان را به زبان مادری مان ترجمه کردست . کثیری از ما نامش را بر کتابها دیده ایم و به همان میزان آثارش را خوانده و از نثر زیبایش بهرمند شده ایم .

" م.ا.به آذین " برایم یادآور جذاب ترین رمان دوران نوجوانی ام است . رمان " ژان کریستف " اثر رومن رولان . خوب یادم هست که با چه ولعی می خواندمش ( حسی که امروز کمتر پیش می آید ! ) انگار ترجمه ای در کار نبود و مستقیما خود نوشتار نویسنده را می خواندی شاید هم شیواتراز آن . یادم هست فصل " آنتوانت " ، ورق می زدم و اشک می ریختم . مثل اینکه کنار "اولیویه "و "آنتوانت" بودم . بسیاری دیگر که پیش از من و بهتر خوانده بودندش هم همین را می گویند ، که این همدلی با متن داستان ، ناشی از هنر نویسنده و از آن مهمتر مهارت مترجم رمان است . چه ، می دانیم که اگر ترجمه درست صورت نگیرد ( به مثابه نمونه های بسیار موجود ! ) اثر نویسنده را به کل ضایع می گرداند .

و "زنبق درّه" .... زنبق درّهء بالزاک . با آن جمله نخستین کتاب که مترجم می نویسد : " زنبق درّه ، داستان عشق سوزانی است که می خواهد پاک بماند و همین خود ، فاجعه دلخراش این عشق است که قلم بالزاک با قدرت غول آسایی آن را پرورانده است . " و چنین توصیف رسایی در ابتدای گفتار مترجم کافیست تا شما را آنچنان مجذوب داستان کند که تا پایان کتاب همراه او و خواننده اش باشید .

بله ... "به آذین" را همه می شناسیمش . همه مدیونش هستیم . همه آنها که باباگوریو خواندند و آنها که با اتللو و هملت طعم عشق و خیانت و دیوانگی کشیدند و بسیاری که با ژان کریستف زندگی کردند ... همه ... همه می شناسیمش !!

به آذین نیز همچون دیگر نخبگان پیشینش ، روزگاری را ناجوانمردانه در کنج عزلت و تنهایی به دست فراموشی سپرده شد . در روزگاری که کتابهایش همواره تجدید چاپ می شدند و نامش دلربای خوانندگان کتاب بود هیچ سخنی از "او " به عنوان یک شخص حقیقی به میان نیامد .

پایانی برای"به آذین" متصور نیست ، چراکه تا کتابخوان هست ، آثار ارزشمندش ورق خواهد خورد و نامش بارها و بارها تجدید چاپ خواهد شد .

حالا ، در این نیمه شب سکوت ، که ساعاتی پیش از این " او " رفته است . برایش و به یادش آخرین کلام " ژان کریستف " را که خود ترجمه کردست می نویسم . روحش قرین رحمت باد ...


n00046287-b.jpg




منبع : http://taghsim.blogfa.com/post-60.aspx
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
خبرگزاري فارس: كاوه ميرعباسي -مترجم- به مناسبت درگذشت محمود اعتمادزاده (م. به‌آذين) كه امروز در سن 92 سالگي به علت عارضه قلبي در بيمارستان آراد تهران جان سپرد، گفت: امروز اهميت به‌آذين نويسنده از به‌آذين مترجم بيشتر است.


كاوه ميرعباسي -مترجم- در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس، درباره فعاليت‌هاي ادبي «م. به‌آذين» كه او را پدر ترجمه ايران هم مي‌خوانند و علاوه بر ترجمه آثار مشهور ادبي، نقد، پژوهش و داستان‌هاي بي‌شماري را نيز منتشر كرده است، اظهار داشت: من شخصا از ترجمه‌هايي كه «م. به‌آذين» از شكسپير كرده است، بي‌نهايت لذت مي‌برم. علي‌رغم اينكه خيلي امين نيستند و از زبان واسطه ترجمه شده‌اند، زيرا «به‌آذين» آنها را از زبان فرانسه ترجمه كرده است.
مترجم «زنده‌ام كه حكايت كنم» يادآور شد: ترجمه‌اي كه «به‌آذين» از «هملت» كرده ، زيباترين ترجمه‌اي است كه از اين اثر ادبي شده است. من هرجا خواسته‌ام در كتاب‌هاي مختلف از «هملت» نقل قول كنم از ترجمه «به‌آذين» استفاده كرده‌ام.
وي افزود: اكنون اگر ما بخواهيم از چشم خواننده امروز به ترجمه‌هاي «به‌آذين» نگاه كنيم، شايد قضاوت منصفانه‌‌اي نتوانيم داشته باشيم، زيرا كارهاي «به‌آذين» را وقتي مي‌خوانيم، همه جا نثر «به‌آذين» را مي‌بينيم. نمي‌شود به اين ترجمه‌ها خرده گرفت، زيرا اين ترجمه‌ها اكنون انجام نشده‌اند.
اين مترجم ادامه داد: مسئله رعايت سبك، پديده‌اي است كه از دهه شصت در عرصه ترجمه ايران اهميت خودش را پيدا كرد. وگرنه مترجمان دهه‌هاي قبل فقط به شيوايي زبان فارسي اهميت مي‌دادند و امانت‌داري و ترجمه را به امانت‌داري در رعايت سبك تعميم نمي‌دادند و تقريبا مترجمان آن دوره همه جا با سبك نگارش خودشان ترجمه مي‌كردند و مخصوصا اگر مترجمي دستي به قلم داشت، مثل مرحوم «به‌آذين»، نثرش در تمام ترجمه‌ها ديده مي‌شد.
ميرعباسي گفت: ترجمه‌هاي «به‌آذين» به نظر من براي بعضي متن‌ها زيادي ادبي است و براي خواننده امروز ثقيل است. ولي اهميت ترجمه‌هاي به‌آذين را بايد در چارچوب زماني خودش بسنجيم كه از اين لحاظ بسيار پراهميت است.
اين مترجم در پايان اضافه كرد: من امروز از جهاتي «به‌آذين نويسنده» را به خصوص در كتاب «مهمان اين آقايان» به «به‌‌آذين مترجم» ترجيح مي‌دهم.



http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8503100588
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
محمود اعتمادزاده (م. ا. به‌آذين) - مترجم پيشكسوت - روز دهم خردادماه سال جاري درگذشت. وي پس از حدود سه روز بستري بودن دوباره بر اثر ايست قلبي در بيمارستان آراد تهران درگذشت و پيكر او روز پنج‌شنبه پس از انجام اعمال مربوط در بهشت زهرا (س)، در بهشت سكينه (س) واقع در كرج به‌خاك سپرده شد.

خانواده به‌آذين، برنامه‌ي مراسم تشييع و خاكسپاري او را اعلام نكردند و تمايلي نداشتند تا ديگران در اين مراسم حضور داشته باشند. اما گويا علاوه بر خانواده، تنها چند نفر از دوستان فرهنگي او در مراسم تشييع و تدفينش حاضر بودند.

نجف دريابندري در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ترجمه‌هاي به‌آذين را روي‌هم‌رفته ترجمه‌هاي خوبي دانست و افزود:‌ فارسي به‌آذين يك فارسي خاص است. او تزيينات و ترتيبات خاصي دارد كه در ترجمه‌هايش نيز وجود دارند؛ اين است كه درواقع ترجمه‌هاي او خيلي خالص نيست، چون رنگ تزيينات فارسي خود به‌آذين را دارد.

وي در ادامه گفت: به‌آذين ‌آدمي است كه كسي جايش را نمي‌تواند پر كند؛ هر مترجمي كارش و جايگاه خاص خودش را دارد؛ او زيبايي‌شناسي خاصي در فارسي‌نويسي داشت كه اين را به ترجمه‌هايش نيز منتقل مي‌كرد، البته اين در نوشته‌هايش كم‌تر است. به همين دليل است كه ترجمه‌هاي به‌آذين را خوب مي‌شود شناخت و از بقيه جدا كرد. لحن خاصي دارد كه البته به نظر من كمي خلاف اصل ترجمه است؛ يعني ترجمه بهتر است طوري باشد كه بيش‌تر از همه لحن نويسنده در آن منعكس شود، اما ترجمه‌هاي به‌آذين لحن به‌آذين را دارد كه در مجموع ترجمه‌هاي خوبي است.

در اين زمينه عبدالله كوثري نيز گفت: زماني كه مرحوم به‌آذين در اوج فعاليت بود، ما دوران نوجواني را مي‌گذرانديم. من تقريبا تمام ترجمه‌هاي زنده‌ياد به‌آذين را از رومن رولان تا شولوخوف و بالزاك خوانده‌ام. تاثيري كه آن‌زمان روي نسل ما گذاشت، طبعا با نگاه امروزم فرق كرده است؛ آن زمان اصولا فضاي ادبي اگرچه يك‌دست نبود، ولي بخش عمده‌اي از ادبيات ما ادبياتي بود كه با نگاه خاصي ترجمه و نوشته مي‌شد كه به‌آذين يكي از نمايندگان پرقدرت و صادق و شجاع آن نحله‌ي فكري بود؛ البته اين به آن معني نيست كه كار به‌آذين فقط بعد سياسي داشت.

كوثري افزود:‌ «ژان كريستف» روي تمام كتاب‌خوان‌هاي نسل ما تاثير مثبتي گذاشت. هنوز هم ترجمه‌ي او بهترين است. همه‌ي ما اين حماسه‌ي بزرگ را در خاطر داريم، يا مثلا درباره‌ي «جان شيفته»، «دن آرام» و يا «زمين نوآباد». به‌آذين يكي از بهترين نثرها را در ترجمه داشت؛ هرچند كه زنده‌ياد شاملو ايرادهايي را مي‌گرفت كه تا حدي درست هم بودند، اما در حجم عظيم كاري كه به‌آذين كرد، خيلي مهم نبود؛ بنابراين حضور به‌آذين را براي نسل خود بسيار مهم و مبارك ديدم، گرچه هيچ‌گاه با گرايش خاص سياسي او همراه نبودم، اما او براي آزادي صاداقانه مبارزه مي‌كرد و بارها به زندان رفت و آدم استوار و شريفي است.

كوثري ادامه داد: ترجمه‌هاي او را نبايد به عنوان امري فرمايشي يا حزبي بگيريم، چون ارزش ادبي داشتند. به‌آذين در جاي خودش بود و مترجم بسيار خوبي بود و ما همه به خاطر فارسي بسيار ساده و شفافي كه داشت، به او مديونيم. او انساني مسؤول در برابر كرده‌هاي خويش بود.


به گزارش ايسنا، محمود اعتمادزاده (به‌آذين) در سال 1293 خورشيدي در شهر رشت به دنيا آمد و آموزش ابتدايي و متوسطه را در شهرهاي رشت و مشهد و سپس در تهران ادامه داد. او در سال 1311 جزو دانشجويان اعزامي ايران به فرانسه رفت و تا دي‌ماه 1317 در فرانسه ماند و از دانشكده مهندسي دريايي بِرِست (Berest) و دانشكده مهندسي ساختمان دريايي در پاريس گواهينامه گرفت.



او درباره عنوان «به‌آذين» در جايي گفته است: «به‌آذين» را من در سال 1322 هنگامي بر خود پسنديدم كه هنوز افسر نيروي دريايي بودم و نمي‌توانستم آشكارا در مطبوعات قلم بزنم. انضباط ارتشي مجازش نمي‌شمرد. اين نام نخستين‌بار در روزنامه «مردان كار» به‌كار رفت كه مهندس احمد زيرك‌زاده به راه انداخته بود، و او دو سالي مي شد كه با درجه سرگردي ارتش را ترك كرده بود. باري روزنامه دوام نياورد، ولي نام «به آذين» در فعاليت سياسي و ادبي‌ام برجا ماند. اين نام را من خود سكه زده‌ام. الگوي من در اين نام‌گذاري واژه «به‌دين» بود كه برآن زردشتيان شناخته مي‌شوند، آذين همان آيين است به معناي دين، «به‌آذين» نيز همتاي «به‌دين». اما پذيرش اين نام به هيچ رو از سر ايمان به دين آريايي زردشت نبود، هرچند كه تعهدي آرمان‌خواهانه، با خود داشت. آيا من در زندگي دراز خود توانسته‌ام بدان وفادار باشم؟ نمي دانم. قضاوت با مردم است.





به آذين با چاپ داستان‌هاي بي‌شمار و ترجمه‌هاي باارزشي از آثار مشهور جهاني از برجسته‌ترين چهره‌هاي ادبيات معاصرمان محسوب مي‌شود. در اين‌باره به بابا گوريو، زنبق دره، رم ساغري، دختر عمو بت از اونوره دو بالزاك، اتللو و هاملت از شكسپير، ژان كريستف و جان شيفته از رومن رولان، دن آرام و زمين نوآباد از ميخائيل شولوخوف، استثنا و قاعده از برتولت برشت و... مي‌توان اشاره كرد.



علاوه بر ترجمه، آثار متعددي ازجمله داستان، پژوهش و نقد را هم تاليف كرده است كه ازآن جمله به كمدي انساني نوشته‌ي بالزاك، درباره ترجمه، پيش از عمل، خاطراتي درباره ماياكوفسكي، واسكا، دانش ژنتيك و مساله زندگي، امتحان (داستان)، من و تو، راه‌ها، آنها براي ميهن جنگيدند، پراكنده، به‌سوي مردم، دختر رعيت، نقش پرند، مهره مار، شهر خدا، از آن‌سوي ديوار، خانواده امين‌زادگان (رمان ناتمام)، معراج پيام نوين، منتخب داستان‌ها، از هر دري سخني كه سه مجلد آن تاكنون چاپ شده، بر درياكنار، قالي ايران، گفتار در آزادي و مقاله‌هايي در زمينه نقد ادبي و تاريخي در مجله‌هاي صدف، كتاب هفته و پيام نوين اشاره كرد. به‌گزارش ايسنا او در عرصه روزنامه نگاري نيز فعال بوده و مدتي سردبير پيام نوين و كتاب هفته (مربوط به سال‌هاي پيش از انقلاب) بوده است.



به‌آذين به همراه جلال آل احمد در سال 1347 بنيان كانون نويسندگان ايران را بنا نهاد. وي در نخستين بيانيه كانون با تصوير شرايط خفقان حاكم بر فضاي سياسي، اجتماعي ، فرهنگي كشور توسط رژيم ستم‌شاهي به جنگ با آن پرداخت و وظيفه انساني هر ايراني را مبازه براي آزادي دانست. بخشي از نخستين بيانيه‌ي كانون نويسندگان ايران را نيز او در آن دوران خفقان نوشته است: «مني كه به سانسور انديشه و گفتار خود تن مي‌دهم، مني كه به بهانه‌ي ترس،از يك طرف، و قدرت قاهر از طرف ديگر در امور شهر و كشور خود دخالت نمي‌كنم، راي نمي‌دهم، انتخاب نمي‌كنم و انتخاب نمي شوم، تجاوز را مي بينم و دم نمي زنم، مني كه بايد بروم و در برابر ميزي بنشينم و حساب عقيده‌ي خود را و ايمان خود را، حساب دوستي‌هاي خود را و دشمني‌هاي خود را، حساب ديروز و امروز و فرداي خود را به بيگانه‌ي سمجي كه نماينده‌ي قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببينم و زير ورقه‌ي اهانت را به‌دست خود امضا كنم، من شايد آزادي را بفهمم، ولي جرات آزادي ندارم. نقصي، علتي در شخصيت انساني من است كه اگر بر آن آگاهم، هرچه زودتر بايد به جبران آن برخيزم؛ وگرنه شايسته‌ي نام انسان نيستم.»



اين مترجم به‌عنوان يكي از سازمان‌دهندگان برگزاري ده شب شعر و سخنراني در انجمن فرهنگي ايران و آلمان (انستيتو گوته) در مهرماه سال 1356 مطرح بوده است.



به‌آذين درباره وظيفه‌ي هنر و ادبيات گفته است: «... كه مي‌توان و بايد به ياري هنر جامعه را دگرگون كرد و شاعران و نويسندگان در برابر مردم و تكامل اجتماعي متعهد و مسوول هستند...»


بخش كتاب ايسنا چند روز پيش خبر داد كه جلد سوم زندگي سياسي - اجتماعي محمود اعتمادزاده (م.ا. به‌آذين) بيش از دو سال است منتظر مجوز نشر مانده و هنوز در اين زمينه پاسخي داده نشده است.


جلد اول و دوم اين اثر با عنوان «از هر دري» كه به‌قلم خود اين مترجم پيشكسوت نوشته شده، پيش از اين منتشر شده‌اند.


«آيينه جغد»، «دكتر پاوس» گوته و تجديد چاپ «دن آرام» شولوخوف، تازه‌ترين ترجمه‌هايي هستند كه از به‌آذين منتشر شده‌اند.


فرزند او با اظهار بي‌اطلاعي از ترجمه‌هاي منتشرنشده‌ي اين مترجم گفته بود كه پدرش داستان‌هاي كوتاهي را نيز نوشته است كه احتمالا پس از بهبودي، آن‌ها را منتشر مي‌كند.



http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-728620&Lang=P
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
به آذين رفت . رادیو فردا اين خبر را مي دهد . نه خبر اشتباه است . به آذين خيلي پيش از اين در مرگي زود هنگام رفته بود. از همان زمان که نوشتن و تزجمه كردن را برگزيد . خبر مرگ خود را جار زد. هر واژه ي كه از قلمش بيرون جهيد بخشي از زندگيش را با خود برد . از لحظه اي كه به جاي خود جامعه را انتخاب كرد. مرگ را زيست . نوشتن نوعي جنون است . نوعي قمار بر سر زندگي . انتخاب مرگ براي غني كردن زندگي .شاملو. . فروغ . كسرائي . اخوان . سپهري و .... مرگ رازيستند تا ما زندگي را بزئيم . اما نزبستيم و تلا ش شان را ناكام گذاشتيم . خيره مي مانم به قفسه كتاب . تا " جان شيفته " را بيابم . " دن آرام " . " ژان كريستف " و.... اما نمي يابم . در انبوه كتابها گم شان كرده ام . خسته تر از آنم كه به جستجو ادامه دهم . رهايشان مي كنم . سر گريبان فرو مي آورم . رويداد ها بر ذهن هجوم مي آورند . جريانهاي حزبي . شكاف در كانون نويسنگان و جدايي ها . چرا نمي توانيم ما شويم . تمام اين نامها همراه رودخانه تاريخ به فردا خواهند رسيد . اگر جداي ها نبود اين رود دريا مي شد . بس است .سوگوارانه سكوت مي كنم و در جهان رمانها به آذين را مي جويم ومي يابمش زنده و سرحال



http://www.aghazadeh.blogfa.com/post-89.aspx
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
*« به جانهاي آزاد همه ملت ها! به آن ها كه مبارزه مي كنند،شكست مي خورند و پيروز مي شوند...» * ژان كريستف است؟ نه،او محمود اعتمادزاده است. او به آذين است. خالق ژان كريستف در ميهنم و با هيبتي به هيبت ژان كريستف و اينك واي بر من كه او بر سر دو راهي مرگ و حيات در نبردي تن به تن ،مي فرسايد و آب مي شود.*ترجمه ها: : بابا گوريو ـ زنبق دره ـ چرم ساغري ـ دختر عمو بت (از بالزاك)، "اتللو" و "هاملت" (شكسپير)، "ژان كريستف" و "جان شيفته" (رومن رولان)، "دن آرام" و "زمين نوآباد" (شولوخوف)، استثنا و قاعده (برتولت برشت)، و چند اثر ديگر.

سهیل آصفی وبلاگش
http://soheilasefi.blogfa.com/

دنیای ما- بعید می دانیم که نسل ایرانیانی که با «به آذین» بزرگ شدند، کتابهای با ارزشی که این نویسنده و مترجم عالیمقام به فارسی برگردانده است را نخوانده باشند. اغلب ما در مکتب او هنر رزم و مبارزه برای آزادی و عشق به همنوع را فرا گرفتیم. بخصوص نسلی از جوانان ما با «ژان کریستف»، «جان شیفته» و «دن آرام»، عشق به مردم ، آزادی و وطن را آموختند و بعد « انسان مبارزی» شدند. متعجبیم یک انسان،در یک زندگی، تا چه اندازه می تواند مصدر خدمت به مردمش باشد!.....معیار نمی دانیم، ولی هر چه که باشد، «به آذین» بسیار بسیار «فراتر » از آنست.

"به آذین" در آستانه: مردی که تنها از آزادی گفت

« به جانهاي آزاد همه ملت ها! به آن ها كه مبارزه مي كنند،شكست مي خورند و پيروز مي شوند...» و او شكست نخورد. و او جانهاي آزاد همه ملت ها را نويد پيروزي داد.«شکست را من نخواهم پذیرفت، و نه همچنین کسانی که من دوست دارم،فرزندان من،دوستان من،همراهان من...» و او جان هاي آزاد ميهنم را نويد پيروزي داد... او دركمان كرد...او دوستمان بود... « درك و دوستي،اين تنها برق روشني است كه در شب هستيمان مي تابد،برقي ميان دو غرقاب تولد و مرگ » و اينك.... و اينك اوست كه رهسپار غرقاب آخر است؟! بر تخت آرميده،با تواني اندك از جسم و روح در اوج قله ها. نگاهش مي كنم. صدايش مي زنم.ژان كريستف چشم باز مي كند.... ژان كريستف است؟ نه،او محمود اعتمادزاده است. او به آذين است. خالق ژان كريستف در ميهنم و با هيبتي به هيبت ژان كريستف و اينك واي بر من كه او بر سر دو راهي مرگ و حيات در نبردي تن به تن ،مي فرسايد و آب مي شود. قطره به قطره،چكه به چكه.. غذا نمي خورد.دارو نمي خورد.لحظه فرا مي رسد. با غرقاب مماس مي شود... غذا مي خورد،دارو مي خورد، و اين روزهاست كه همچنان ادامه مي يابد.. جان سختي حيات،حيات انسان هايي پر از زندگي كه زندگيمان مي دهند... « اگر همه چیز می گذرد،اگر همه چیز شعبده و جادو است،آن نیروی ذاتی بر جاست،آن قدرت پندار و رویا،آن جهش زندگی که مدام می آفریند و نو می گرداند.. آن "جادوگر بزرگ"...» و مگر تو نبودی به آذین که از هنگامی که زندگی به سوی پایان خود می رود با ما گفتی... مگر ساعتی نیست که در آن گاه به اندازه یک درخشش برق نهایتا یکی می گردد؟« جنبش سرگیجه آور و سکون همانند هم می شود.دایره هستی به انجام می رسد.دو انتهای جدا از هم به یکدیگر می پیوندند. و مار جاودانگی دم خود را به دندان می گیرد...» وقتی که چنین ساعتی فرا می رسد،دیگر پاک وقت بار بستن است؟! حالا این جان شیفته ماست که "حتی در مرگ پیشاپیش گام بر می دارد" و در واپسین ساعت معترف می گردد که "همه درد زندگیش زاویه خمش آن بوده است." و يار مي آيد... ريز نقش است و ساده اما صبوري آنت و پايداري رودخانه را به ياد مي آورد...

حالا كه ارديبهشت "خانه" است، سه شاخه گل زرد بهاري كافي است با دو شاخه گل سرخ كه در پيشاني آن قرار داده شود و رهسپار خانه اي شوي در خيابان آرياشهر تهران. اين "در" همان "در" است. در آبي و آن خانه يك طبقه با حياط سبز روبه رويش. در كه باز شد،دخترك جواني با موهاي رهاي سياه گفت شما؟. گفتم ،مهمان آقاي به آذين. گفت ، به آذين؟! داشتم به پرستار مي گفتم آقاي اعتمادزاده كه يار از راه رسيد. خميده تر از گذشته با پيراهن سبز و عينك ته استكاني بزرگش كه دو چشم ريز او از زير آن سوسو مي زند هنوز زندگي را مي تاباند. سلام خانم به آذين... در آغوشم مي كشد و خوشامد مي گويد ... . ميز گرد وسط حال، همان ميز گرد است كه ياران را ميزبان مي شد در آن روزهاي ماجرا... روزهاي بهمن 57... بحث و جدل تا خدا و نفس ها حبس سينه تا شايد كه آزادي بيايد... آزادي،آزادي،آزادي... صدایی مخملین به گوش می رسد ، «سخن گو از دشواری پرش نخستین بر این شیارهای زرد و تشنه لب...» گوشه چشم "حیدر" قطره ای اشک حلقه زده است. كسرايي است كه زمزمه مي كند،آزادی در من چرا زبان نگشودی با من چرا نيامدی ننشستی در اين سرا؟
آخر چرا چرا؟
آن بذر سبز را به دفترم نفشاندی؟
ای خوشنوا چرا
يکبار سر ندادی آوازی
در بزم تلخ ما؟... همسر،يار به آذين، مي گويد «مي بينيد،اين ميز گرد همان ميز است. ميز آن سالها كه دورش مي نشستيم و... اما حالا شده داروخانه.» پرستار جوان به رتق و فتق امور مشغول است. يار، گلداني مي دهد. گلهاي زرد و سرخ را در گلدان جا مي دهم و وارد اتاقي مي شوم رو به حياط سبز. آن مرد آنجا آرميده. يك سوي او كپسول اكسيژن، ديگر سويش چند لوله كه به او وصل است. گلدان را آن سوتر مي گذاريم.« آقاي به آذين!سلام، آقاي به آذين!» چشم باز مي كند. با چشم سلام مي كند. گردنش را حركت مي دهد. «دوستتان داريم آقاي به آذين،خيلي زياد..» پرستار مي گويد شنوايي اش كم شده،بلندتر سخن بگوييد. « آقاي به آذين من از طرف خيلي ها آمدم پيش شما الان... سلام همه را مي رسانم... شما يكي هستيد براي خيلي ها...» تنها نگاه مي كند. چشم ها حالا سخن مي گويند. قطره اشكم بر تنها دست بيرون از ملافه اش مي چكد. دستش خيس مي شود. دستم را به آرامي فشار مي دهد، سر به سختي مي جنباند و به چشم من باز هم خيره مي شود... مي خواهم كه با به آذين تنها باشم. پرستار مي گويد ديگر اصلا قادر به حرف زدن نيست. اما به سختي مي شنود.پرستار از اين حضور قاطع شگفت زده شده ،او چه مي داند به آذين كيست!... مي گويم مي خواهم تنها باشم. و با "به آذين" حرف مي زنم. از اينجا و آنجا. از ديروز و امروز... از نسل او و از نسل من... من بلند بلند حرف مي زنم و او تنها شنونده است... « بله،آقای به آذین،روزگاری است سخت،بیرحم،ولی برای نیرومندان زیبا است...» يار، فنجان چاي را مي آورد صداي نسل مياني از اتاق مجاور به گوش مي رسد... كاوه و ناهيد هستند كه حكايت سالهاي رفته مي كنند.... بيست و هفت سال حالا از آن روزها گذشته است و آن نسل كه در ميدان رزم عاشق شد و خواست كه جهان را نقشي نو زند، امروز ميانسالي را ميزبان شده است و پدر كهنسالشان امروز در بستر ... يار، روايت مي كند از روزهاي گذشته و خانه، و آن دو تن ديگر، شوخ و شنگ، با نمي از اشك، يادها را رج مي زنند. هفت سال زندان كاوه به پايان رسيد و از امواج شصت و هفت سلامت جان به در برد و اين تنها آرزوي به آذين بود در آن سال بد.... و كاوه هي سخن مي گويد و آن ديگري نيز... يار،فرزندانش را نظاره مي كند. و پدر در اتاقي ديگر رو به پنجره اي سبز كه بي هيچ سخن تنها دراز كشيده است و هرازگاهي سري مي جنباند. به آذين هوشيار است. تمام فعل و انفعالات پيرامون را زير نظر دارد اما برنشيت قديمي ريه ها ،سكته هاي پي در پي مغزي و وضع نامساعد قلب او همراه درد كهنسالي شده و در اين دو ماه كاملا او را از پا انداخته است. رنگ و روي او خوب است اما پرستار مي گويد وضع ريه ها اصلا خوب نيست و در اين دو روز اخير به طرز مشهودي سنگين تر شده است. شمعي را مثال مي زند كه هر روز دارد آب مي شود. مي گويد در طول اين مدت به خواست خود او، تنها افراد معدودي مجال ملاقات با "به آذين" را يافته اند. كاوه از روزي مي گويد كه سايه و همسرش به ديدن به آذين آمدند… يادها باز مي آيند،باز مي روند...،آسيا،يلدا و.... كاوه از چند جلد خاطرات پدر "از هر دري..." مي گويد كه مربوط به سالهاي پس از پيروزي بهمن است و همچنان در مميزي ارشاد گرفتار مانده است. آن سوتر پيانويي است كه تصوير فرزند ديگر "به آذين" زرتشت كه در جواني با بيماري قلبي در غربت ناخواسته از دست رفت روي آن قرار گرفته و در كنار آن چند اثر نقاشي مدرن و چند تكه مبل. كاوه مي گويد كه پدر،از اين وضعيت به ستوه آمده و مدتي پيش گفته است كه من ديگر مي خواهم بروم و به هيچ دارويي لب نمي زنم. حالا داروها از طريق سرم به بدن او مي رسند. مي گويد كه پدرش اكنون در ميان عشق به زندگي و خستگي از وضعيت موجود خود قرار گرفته است. همسر به آذين ،دليل اصلي اين افول فيزيكي را رنجي كه در زندان هشت ساله دهه شصت متحمل شد و از دست رفتن نوه بيست و دو ساله ا ش به دليل عارضه قلبي، در شهريور گذشته مي داند.تصوير "آذين" بيست و دو ساله دانشجوي سال آخر مهندسي صنايع غذايي،فرزند كاوه و عزيزدردانه به آذين با كمي فاصله آن سوتر تخت اوست. يار مي گويد كه «"آذين" همه چيز به آذين بود و رنج هجرانش كمر به آذين را شكست.... از شهريور به اين سو وضع جسماني او هر روز وخيم تر شد...» حالا اين همان "خانه" است. همان آدم ها،همان ميزها و صندلي ها و پرده ها، و ياراني كه حالا نيستند... تلنبار يادها اشك را نيز مجال فرو چكيدن نمي دهد ... يادهايي كه كاوه را پرواز مي دهد تا از آن بند لعنتي بگويد و از ياد حيدر و از پدر و و و .. بار ديگر به اتاق به آذين مي روم. دستش را كه مي بوسم، چشم باز مي كند. به چشمانم دوباره خيره مي شود. بلند مي گويم « آقاي به آذين! دوستتان داريم» سر خود را به زحمت تكان مي دهد و خيلي زود چشم ها را بر هم مي گذارد. به آذين خوابيده است. آرام آرام... این به آذین ماست که در پایان راه خود تنها می رود.. چونان خدایان در پیکارهای ایلیاد.. دیوار سوزانی از دود او را در میان گرفته است... این آنت است که می گوید ،رنج بردن، آموختن است؟!،« سرنوشت!پیش برو!تو را از آن سپاس می گویم که مرا پله ای شمردی و پا بر من گذاشتی.. و من توام. من سرنوشتم.» حالا شب شده است و حجم شب سيماي خانه را به تمامي آلوده اما نسيم بهاري ماه ارديبهشت مي وزد و شاخه ها تكان مي خورند. به آذين هست هنوز... او دارد نفس مي كشد... چشم های کم سویش با من سخن می گویند،«شب به خیر زمین من!با تو وداع نمی کنم..تو را باز خواهم یافت....»

*تولد*

محمود اعتمادزاده (به آذين) در سال 1293 خورشيدي در شهر رشت بر خشت اين جهان افتاد. آموزش ابتدايي و متوسطه را در شهرهای رشت و مشهد و سپس در تهران ادامه داد. او در سال 1311 جزو دانشجويان اعزامي ايران به فرانسه رفت و تا ديماه 1317 در فرانسه ماند و از دانشكده مهندسي دريايي برِست (Berest) و دانشكده مهندسي ساختمان دريايي در پاريس گواهينامه گرفت.

به آذين هنر و ادبیات را نه فقط برای هنر بلکه برای ترسيم واقعيت هاي دگرگون شونده اجتماعي میداند. او در این رابطه گفته است: "... كه ميتوان و بايد به ياري هنر جامعه را دگرگون كرد و شاعران و نويسندگان در برابر مردم و تكامل اجتماعي متعهد و مسئول هستند..." از این رو بود که از هیچ تلاشی برای دگرگون کردن جامعه به نفع زحمتکشان فروگزار نکرد نه زندان و شکنجه و نه محرومیتهای اجتماعی و شرایط سخت زندگی او را از این راه مقدسی که انتخاب کرده بود باز داشت.
به آذين درباره وظیفه هنرمند میگوید: " هنر، بازآفريني واقعيت است و در آن ناگزيري و ضرورت است، اما ضرورتي كه در بازآفريني هنريست و از خود هستي هنرمند و پيوند ناگسستني اش با واقعيت برميجوشد. با اجباري كه به دست آويز اين با آن اصل، حاكميت فرد يا گروه ممكن است از بيرون بر هنرمند وارد آيد از بيخ و بن مباينت دارد، يكي قانون رشد و گسترش واقعيت است و ديگري فرمان هوس فرد يا منافع و اغراض گروه حاكم و اينجاست كه مسئله آزادي براي هنرمند مطرح ميشود و به علت خصلت اجتماعي هنر، آزادي هنرمند خواه ناخواه به آزاديهاي فردي كشيده ميشود و مسئله به مقياس سراسر اجتماع گسترش مييابد."

به آذين با چاپ داستانهاي بيشمار و ترجمه هاي گرانقدر از آثار مشهور جهاني از برجسته ترین چهره های ادبيات معاصر ايران محسوب می شود.
ترجمه ها: : بابا گوريو ـ زنبق دره ـ چرم ساغري ـ دختر عمو بت (از بالزاك)، "اتللو" و "هاملت" (شكسپير)، "ژان كريستف" و "جان شيفته" (رومن رولان)، "دن آرام" و "زمين نوآباد" (شولوخوف)، استثنا و قاعده (برتولت برشت)، و چند اثر ديگر .
ديگر آثار:
كمدي انساني (بالزاك)، درباره ترجمه ، پيش از عمل ، خاطراتي درباره ماياكوفسكي ، واسكا، دانش ژنتيك و مسئله زندگي ، امتحان (داستان)، من و تو، راه ها، آنها براي ميهن جنگيدند، پراكنده ، به سوي مردم ، دختر رعيت ، نقش پرند، مهره مار، شهر خدا، از آن سوي ديوار، خانواده امين زادگان(رمان ناتمام) ، معراج پيام نوين، منتخب داستانها ، از هر دري سخني كه سه مجلد آن تاكنون چاپ شده ، بر درياكنار، قالي ايران، گفتار در آزادي و مقالاتي در زمينه نقد ادبي و تاريخي در مجله هاي صدف، كتاب هفته، پيام نوين

*آزادي، آزادی،آزادی*

به آذين در عرصه روزنامه نگاري نيز حضور پررنگي داشته است و مدتي نيز سردبير "كتاب هفته" و "پيام نوين" بود.
او به همراه جلال آل احمد در سال 1347 بنيان كانون نويسندگان ايران را بنا مي نهند. وی در نخستین بیانیه کانون نويسندگان با تصویر شرایط خفقان حاکم بر فضای سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی کشور توسط **** پادشاهي به مبارزه با آن پرداخت و وظیفه انسانی هر ایرانی را مبازه برای آزادی عنوان كرد. در بخشی از نخستين بيانيه ی کانون نويسندگان ايران كه به قلم محمود اعتماد زاده(م.ا.به آذين) به نگارش درآمده است، مي خوانيم:
"منی که به سانسور انديشه و گفتار خود تن می دهم،منی که به بهانه ی ترس،از يک طرف، و قدرت قاهر از طرف ديگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمی کنم،رای نمی دهم،انتخاب نمی کنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می بينم و دم نمی زنم، منی که بايد بروم و در برابر ميزی بنشينم و حساب عقيده ی خود را و ايمان خود را، حساب دوستی های خود را و دشمنی های خود را ، حساب ديروز و امروز و فردای خود را به بيگانه ی سمجی که نماينده ی قدرت قاهر روز است پس بدهم، اهانت ببينم و زير ورقه ی اهانت را به دست خود امضا کنم، من شايد آزادی را بفهمم ولی جرات آزادی ندارم.
نقصی، علتی در شخصيت انسانی من است که اگر بر آن آگاهم هرچه زودتر بايد به جبران آن برخيزم وگرنه شايسته ی نام انسان نيستم."
به آذين به عنوان یکی از سازماندهندگان برگزاری ده شب شعر و سخنرانی در انجمن فرهنگی ايران و آلمان، يا انستيتو گوته، در مهرماه سال 1356 نقشي كليدي در روند تحولات جاري تا انقلاب بهمن ايفا كرد. شب هايي كه با صداي سعيد سلطانپور،"بر ميهنم چه رفته است..."زير باران تند گره خورد، تا دكتر غلامحسين ساعدي ممتد شد و آمد تا حضور حاظر "به آذين". او در فرازي از سخنان تاريخي خود كه در واپسين شب از شب هاي شعر انستيتو گوته ايراد كرد مي گويد:
" در اين جمع، هرشب، بارها و بارها نام کانون نويسندگان به گوشتان رسيده است. بارها و بارها شنيده ايد که ما خواستار آزادی انديشه بيان، آزادی چاپ و نشر آثار قلمی، آزادی اجتماع و سخنرانی هستيم و اين همه بر مقتضای قانون اساسی ايران، متمم آن و اعلاميه جهانی حقوقی بشر.

خواست ما، بازگشت به آزادی است. آزادی غايت مقصود ماست، امروز و هميشه. ما اين آزادی را حق همه می دانيم و برای همه می خواهيم؛ همه، بدون کم ترين استثنا. دوستان! جوانان! ده شب به صورت جمعيتی که غالبا سر به ده هزار و بيشتر می زد، آمديد و اينجا روی چمن و خاک نمناک، روی آجر و سمنت لبه حوض، نشسته و ايستاده، در هوای خنک پاييز و گاه ساعت ها زير باران تند صبر کرديد و گوش به گويندگان داديد. چه شنيديد؟ آزادی و آزادی و آزادی."



http://www.donyayema.org/news_detail.php?newsid=775
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
"ميخائيل آلكساندروويچ شولوخوف "( 1984- 1905) ،رمان‏نويس بزرگ روس و برنده جايزه نوبل 1965 , در دهكده‏اي قزاق نشين به نام وشنسكايا در منطقه علياي رود دن چشم به جهان گشود و تقريبا تمام عمرش را در آنجا گذراند.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا، "ميخائيل آلكساندروويچ شولوخوف" ( 1984- 1905) رمان‏نويس بزرگ روس و برنده جايزه نوبل 1965, در دهكده‏اي قزاق نشين به نام وشنسكايا در منطقه علياي رود دن چشم به جهان گشود و تقريبا تمام عمرش را در آنجا گذراند. وي سفرهاي بسياري به اروپا و آمريكا داشت و به خاطر داستان‏هايش كه توصيف زندگي مردمان ناحيه زادگاهش بود، شهرت فراوان به دست آورد.
معروف‏ترين اثر "شولوخوف" رمان چهار جلدي "دن آرام"(1940-1928) است‏ كه بسياري از شخصيت‏ها و رخدادهاي رمان "دن آرام" زاييده خلاقيت و اطلاعات دست اول نويسنده است." دن آرام" كه نوشتن آن از سال 1940-1928 به درازا كشيد, بزرگترين اثر "شولوخوف" است كه جايزه نوبل ادبيات را برايش به ارمغان آورد. اين هديه جاودانه به قزاق‏هاي ناحيه "دن" كه حوادثش در سال‏هاي 1912 تا1922 رخ داده‏اند تصويري همه جانبه از زندگي آن‏ها در زمان صلح و سال‏هاي سرنوشت‏ساز جنگ اول جهاني انقلاب روسيه و يك جنگ داخلي تلخ است. حماسه "شولوخوف", همانند جنگ و صلح "لئوتولستوي" تلفيقي از خصوصيات رمان‏هاي خانوادگي و تاريخي نويسنده است. حوادث رمان را عمدتا بر محور تجسم خانواده يك قزاق به نام "پانته له ي مه له خوف" متمركز مي سازد كه پسر كوچكش، "گريگوري" قهرمان نخست آن است." گريگوري" كه شخصيتي دوست داشتني و جنگاوري خستگي ناپذير است، در تمام رويدادهاي بزرگ تاريخي شركت مي جويد. در جستجوي عدالت,‏گاهي با سرخ ها ارتباط برقرار مي كند و گاهي به سراغ سفيدها مي رود. در اواخر رمان به اين نتيجه مي رسد كه اگر بلشويك ها يا ژنرال‏هاي سفيد از سرزمين مجبوبش، "دن" دست بر مي داشتند، روزگار به كام اهالي ناحيه "دن" شيرين تر مي شد. تجربيات سياسي و نظامي " گريگوري" با تمام اهميتي كه دارند، در پي داستان عشق شور انگيز و غم انگيزي رنگ مي بازند. اين نشان مي دهد كه "شولوخوف" معتقد بوده است تقريبا هر عشق حقيقي به جدايي و نابودي مي انجامد."دن آرام" لبريز از حوادث ناگوار و برجسته است كه بر اثر رويارويي شخصي يا اجتماعي-سياسي پيش مي آيند. مرگ خشونت بار دهشت‏, عذاب با آرامشي حماسي مجسم مي شود .
شخصيت‏هاي قزاق "دن آرام" انسان‏هايي واقعي و تمام نما هستند كه به لهجه تند محلي خويش سخن مي گويند. توجه به لهجه محلي و اجزاي شعر عاميانه قزاق‏ها, از خصوصيات بارز قصه پردازدي خود "شولوخوف" است. عنوان رمان نام سنتي رود "دن" در ترانه‌‏هاي عاميانه قزاق‏هاي ناحيه "دن" است. استعداد "شولوخوف" ابعاد گوناگون دارد. جنبه‏هاي حماسي , تغزلي , فكاهي پردازانه‏ آن در كنار شيوه خاص او به تشريح كشت و كشتار , روابط زن و مرد و كاركرد خاص از بدن انسان به كار گرفته مي‌‏شوند.
رمان "دن آرام" در ميان آثار ادبي دوره شوروي اثري برجسته و سر فراز است. زيرا در آن بر مبارزه سفيدها در برابر سرخ‏ها تاكيد مي شود و اين مبارزه با عينيتي در خور ستايش به توصيف در مي آيد.
از سال 1928 كه رمان" دن آرام شولوخوف" منتشر شد، خالق اين رمان او نيست. چرا كه معتقد بودند فردي با تعصبات كمونيستي نمي تواند اين گونه بي طرفانه اين رمان را خلق كند. ولي بعدها با كشف دست نوشته هاي او در سال 1987پيدا شدند و ترديدي باقي نگذاشتند كه "شولوخوف" , آفريننده واقعي اين رمان است. و به آذين سال ها پيش اين رمان را به فارسي زبانان تقديم كرد و پس از آن، "احمد شاملو" سال ها وقت خود را پاي ترجمه اين رمان گذاشت و " با ريختن كتاب " كوچه كوچه در دن آرام" , اثر ارزنده‌‏اي را به خوانندگان فارسي زبان تقديم كرد.
متاسفانه اين ترجمه پس از مرگ "شاملو" منتشر شد. "شولوخوف" همچنين دو كتاب ديگر درباره"مشكلات زندگي قزاق‏هاي دن در مزارع اشتراكي" به رشته تحرير درآورد كه عبارتند از:" زمين نو آباد"(1932)، "خرمن دان" (1940).
آثار اوليه "شولوخوف" در مجموعه داستاني داستان‏هاي "دن"(1925) و "استپ هاي آرزو"(1926) منتشر شدند.
كتاب ديگرش ,"آنها براي ميهن جنگيده‏اند"(1959), ‏مجموعه مقالات و گزارش‏هايي است كه او از جبهه‏هاي جنگ جهاني دوم براي نشريات شوروي فرستاد.
"شولوخوف" در كشورش بسيار مورد احترام بود و از سال 1937 در شوراي عالي اتحاد شوروي و از سال 1939 در فرهنگستان علوم آن كشور عضويت داشت. به علاوه هفت بار "نشان لنين"، يك بار "نشان استالين" و يك بار" نشان مخصوص شهروندان شوروي" را دريافت كرد و از سال 1951 به عضويت هيات رئيسه اتحاديه نويسندگان شوروي و از سال 1961 به عضويت كميته مركزي حزب كمونيست شوروي در آمد.



http://ilna.ir/shownews.asp?code=308192&code1=7
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
«روشنفکران و هنرمندان مشرق زمين عادت کرده اند کم کاري ها و کاستي هاي خود را به گردن ديگران بيندازند.»
دکتر ماجده حمود ، منتقد و استاد دانشگاه دمشق با بيان اين مطلب ، افزود: مسووليت شناساندن فرهنگ و هنر شرق به غرب با خود ماست و نبايد در اين ماجرا تنها رسانه هاي غربي را مقصر دانست خود ما هم کم کاري و اهمال کرده ايم.
وي که در نشست خانه داستان بنياد نويسندگان و هنرمندان سخن مي گفت ، با اشاره به روند شکل گيري رمان نويسي در کشورهاي عربي گفت : اين روند تحت تاثير ادبيات مغرب زمين آغاز شد و به دليل پژوهش ، سفر و تبادلات فرهنگي اين گونه هنري را شناختيم ، به همين دليل نخستين پيشگامان رمان عرب در غرب مي زيسته اند. وي بورژوازي و سرمايه داري را خاستگاه اصلي رمان نويسي در کشورهاي عرب زبان دانست.
وي رمان را گونه ادبي اي دانست که در آن رويکرد دموکراتيک و تعدد صداها يک خصلت ذاتي است و افزود: با اين همه مي بينيم که در داستان نويسي عرب صداي نويسنده از مخالفش بيشتر است در حالي که مي دانيم خاصيت مهم داستان ، بي طرفي نويسنده و اجازه دادن به شخصيت هاي مختلف براي بيان حرفهايشان است.
وي گفت : بتدريج شنيده شدن صداهاي متعدد و مخالف در داستان عربي هم جاي پاي خود را باز کرده است.
استاد دانشگاه دمشق با رويکرد ويژه به داستان هاي زنان عرب گفت : در داستان هاي اين گروه صداي من فرهنگي و روشنفکري از زنان ديگر بلندتر است و نويسنده هر آنچه از احساس ، هراس و اندوه در دل دارد از طريق قهرمانان نوشته هاي خود به خواننده منتقل مي کند. وي مطلق نگري ، خودشيفتگي و ديدگاه جنسيتي را از جمله مشکلات اين گروه از نويسندگان عرب دانست.



http://www.jamejamonline.ir/shownews2.asp?n=138341&t=cul
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
جام‌جم‌آنلاين: هيات داوران جايزه پرنس آستورئيس ادبيات ، يكي از معتبرترين جوايز ادبي اسپانيا اعلام كرد اين جايزه روز چهارشنبه 31 مه به پل اوستر نويسنده امريكايي براي ابتكارات ادبي در آثارش تعلق گرفت.
به گزارش خبرگزاري فرانسه ، هيات داوران جايزه پرنس آستورئيس ادبيات در بيانيه‌اي اعلام كرد آثار پل اوستر بهترين سنت‌هاي اروپايي و امريكايي را به يكديگر پيوند داده است. در عين حال بر توانايي اوستر در ابتكار در روايت سينمايي تاكيد شده است.
هيات داوران به رياست مدير آكادمي زبان اسپانيايي ، ويكتور دولاكندا ، افزود پل اوستر موفق شده خوانندگان جوان را جذب كند.
او توانسته شواهد باارزشي از نقطه‌نظر زيبايي‌شناسي مسائل فردي و جمعي زمان ما را ارائه كند.
پل اوستر پس از دوريس لسينگ ، آرتور ميلر و سوزان سونتاگ چهارمين نويسنده آنگلوساكسون است كه جايزه پرنس آستورئيس ادبيات را دريافت كرده است.
اين جايزه به همراه جايزه‌اي به مبلغ نقدي 50 هزار يورو توسط شاهزاده فليپه ، وليعهد اسپانيا كه در عين حال عنوان پرنس آستورئيس را دارد به برنده آن اهدا مي‌شود.



http://www.jamejamonline.ir/shownews2.asp?n=138520
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
حسن ميرعابديني در حال حاضر تاليف و تدوين كتاب «داستان‌نويسي زنان در ايران» را در دست انجام دارد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ميرعابديني كه تاليف «فرهنگ داستان‌نويسان» را به پايان برده و آن را براي انتشار به نشر چشمه سپرده، «داستان‌نويسي زنان در ايران» را نيز براي انتشار آماده مي‌كند.

به گفته او، اين اثر كه فعلا اين عنوان را دارد، كتابي است تحليلي كه به بررسي داستان‌نويسي زنان در ايران بعد از مشروطه تا امروز مي‌پردازد.

او نگاهي لبه فرازها و فرودها و چهره‌هاي مهم داستان‌نويسي زنان را از ديگر ويژگي‌هاي اين اثر عنوان كرد.

ميرعابديني پيش‌تر مجموعه دوجلدي «صد سال داستان‌نويسي» را منتشر كرده است.


http://isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-727055&Lang=P
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
ببینم مگه به آذین چند ماه پیش فوت نکرده بود ؟!
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
همشهری-«شاندور ماراي» سال ۱۹۸۹ پس از ۸۹ سال زندگي از دنيا رفته است. ماراي نويسنده اي مجارستاني است كه با تجربه روزنامه نگاري نوشتن را آغاز كرد و سپس در ۲۹ سالگي با انتشار اولين كتاب داستانش، پا به عرصه ادبيات داستاني جدي گذاشت. ماراي پس از جنگ جهاني دوم حكومت كمونيستي را نپذيرفت و به سوئيس رفت. پس از آن به ايتاليا نقل مكان كرد و در سال ۱۳۵۲ براي هميشه به آمريكا رفت.
رمان «خاكستر گرم» نخستين بار در ۱۹۴۹ به چاپ رسيد، اما پس از آن ممنوع اعلام شد.
با اين حال در ۱۹۹۹ يعني ۱۰ سال پس از مرگ ماراي، ابتدا در آمريكا، ايتاليا، آلمان و سپس هلند چاپ شد و در مدت كوتاهي ۱۶ بار تجديد چاپ شد. «خاكستر گرم» به تجزيه و تحليل يك رابطه سه نفره از دوران امپراتوري مجارستان مي پردازد و رماني است كه به خاطر مي ماند.
اين كتاب را «آذرنوش سرانجام» مترجم ۵۰ ساله ساكن هلند ترجمه كرده و انتشارات «آرويج» با قيمت ۲۰۰۰تومان و در ۲۴۰ صفحه به بازار فرستاده است.
 
بالا