پنجاه و پنج نامه كه توسط" وینسنت ون گوگ" نوشته شده و به مدت ۶۰ سال در خارج از دید عموم قرار داشته ، توسط موزه ون گوگ در هلند خریداری شد.
این نامهها كه شامل تعدادی طرح هم هستند بین سال های ۱۸۸۱ و ۱۸۸۵ به" آنتون ون راپارد"( هنرمند هلندی) نوشته شده اند.سخنگوی موزه آمستردام درباره این نامه ها گفت: این نامه ها اهمیتی كلیدی در درك ما از دیدگاه های ون گوگ و پیشرفت وی به عنوان یك هنرمند دارند.
این موزه پیش از این حدود ۷۰۰ نامه از ون گوگ داشته كه به برادرش تئونو نوشته شده اند.
"تئوون گوگ" ، " وینسنت" و" وان راپارد" را كه در بروكس زندگی می كرد در دهه ۱۸۸۰ با هم آشنا كرد ؛ آنها به مدت ۴ سال با هم مكاتبه داشتند كه در طی این سالها آنها همدیگر را در جریان كارهای هم قرار می دادند و در مورد ادبیات و هنر با هم صحبت می كردند ؛ اما انتقادات "وان راپارد" از تابلو" سیب زمینی خوران"(ون گوگ ) در ۱۸۸۵ این رابطه را خدشه دار كرد و به زودی هم به آن پایان داد.این موزه نامه های مذكور را از كلكسیونرهای خصوصی در سد بازی نیویورك خریداری كرد.
نوه خالق شخصیت كارتونی " وینی خرسه " در تلاش ناموفق نتوانست مجددا كپی رایت این مجموعه را به دست بگیرد .
این كتاب ها در دهه ۱۹۲۰ خلق شده اند و سال ۱۹۸۳ مالك فعلی آن یعنی آژانس ادبی " استفن اسلسینگر " قراردادی امضا كرد كه براساس آن حق كنترل این آثار از اختیار خانواده "میلن" خارج شد و از آن پس خانواده "میلن" كنترلی بر این آثار ندارند.دادگاه عالی آمریكا نیز به نوه این خانواده یعنی "كلیر میلن" گفت: این قرارداد هنوز اعتبار دارد و در نتیجه پرونده وی رد شد . "كلیر" از سال ۲۰۰۲ در تلاش است تا كپی رایت این مجموعه را از اختیار "اسلسینگر" درآورد، اما هنوز موفق نشده است . او قصد داشت كپی رایت آن را در اختیار دیزنی قرار دهد . البته دیزنی قبلا با در اختیار گرفتن بخشی از حقوق آن شخصیتی محبوب از " وینی خرسه " ساخته است . "ای . ای . میلن" داستان های " وینی خرسه" را طی سال های ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۸ نوشت . این شخصیت نخستین بار سال ۱۹۲۵ در اخبار شبانگاهی لندن حضور یافت .
"میلن"، سال ۱۹۵۶ درگذشت و كپی رایت آثارش را به جای اینكه به خانوادهاش بدهد در اختیار یك بنیاد گذاشت . این شخصیت محبوب در آوریل امسال ستارهای در واك آونیم هالیوود از آن خود كرد. این تقدیر چهار ماه بعد از هشتادمین سال تولد این خرس انجام شد .
لازم به ذكر است، در پروندهای جداگانه بیوه و دختر "اسلسینگر" هم بیش از یك دهه با كمپانی دیزنی درگیر بودند. بنا به ادعای آنها كمپانی دیزنی ۷۰۰ میلیون دلار به آنها بدهكار است .
باقی مانده جسد همسر "ناتانیل هوثورن" پس از گذشت یك قرن جا به جا شده و در كنار "هوثورن" به خاك سپرده شد .
"سوفیا پی بادی هوثورن" پس از مرگ همسرش، سال ۱۸۶۴ آمریكا را ترك كرد، به انگلستان رفت و شش سال بعد در آنجا درگذشت. باقی مانده اجساد او و دخترش ،"اونا" در گورستانی در لندن به خاك سپرده شده بود كه پس از ویرانی قطعه مربوط از آنجا به كنار قبر "هورثون" منتقل شد . "ناتانیل هوثورن" از مشهورترین نویسندگان قرن ۱۹ آمریكا به شمار میرود و مشهورترین اثر او "داغ ننگ " است .
زمستان گذشته درختی به روی قبرهای از پیش تخریب شده این مادر و دختر سقوط كرد و مقامات تصمیم گرفتند بازمانده اجساد را به شهر آنها كونكورد واقع در نیوهمپشایز منتقل كنند .
مراسم انتقال این اجساد كه با یك تابوت حمل شد در قبرستان اسلیپی هالو در كونكورد برگزار شد و ۴۰ نفر از اعضاء خانواده "هوثورن" در آن شركت كردند. لازم به ذكر است، مورخان رابطه میان "هوثورن" و همسرش را رابطهای پرشور توصیف كرده و ازدواج آنها را یكی از مهمترین ازدواجهای ادبیات آمریكا میدانند. آنها بسیاری از این اطلاعات را از خلال ۱۵۰۰ نامه نوشته شده توسط "سوفیا" فهیمدهاند .
یكشنبه دوم جولای (۱۱ تیر) سالروز درگذشت "ولادیمیر ناباكوف"، نویسنده روس - آمریكایی است.
"ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباكوف"، سال ۱۸۹۹ در سنت پترزبورگ متولد شد، والدینش با او به سه زبان روسی،انگلیسی و فرانسه صحبت می كردند. او آثار اولیهاش را به زبان روسی مینوشت، اما زمانی كه به شهرت جهانی رسید زبان انگلیسی را برای نگارش رمانهایش برگزید. مشهورترین اثر او به انگلیسی رمان "لولیتا" است كه سال ۱۹۵۵ خلق شده است و یكی از مهم ترین رمان های قرن بیستم به شمار میرود.همه رمانهای "ناباكوف" در اجزایی همچون داستان، پیرنگ، شخصیت پردازی و غیره نسبتا به هم شبیه هستند؛ یك شخصیت مركزی و به ندرت شخصیت های مركزی كه لزوما هم هنرمند نیست، اما به گونهای از آگاهی خلاقانه برخوردار است و دقیقا با همان مسائلی درگیر می شود كه خود "ناباكوف"، به عبارتی هر یك از شخصیت هایش در همان انزوای زمانی به سر می برند كه "ناباكوف" در حرف بزن حافظه از آن می گوید: به گذشته سفر كردم به دورترین نقاطی كه در آن كورمال كورمال پی مفری پنهان بودم فقط به این خاطر كه بفهم زندان زمان فاقد هرگونه خروجی است، به جز خود كشی هر چیزی را آزموده ام.
شخصیت های "ناباكوف" نیز همانند خالقشان پی مفر و راه خروجی می گردند.
مساله دیگر درباره "ناباكوف" تصاویری است كه وی در نگاشتن آثارش به كار می گیرد. او زمانی به یكی از خبرنگاران بی بی سی چنین گفت: من به هیچ زبانی فكر نمی كنم با تصاویر فكر می كنم و نمی توانم باور كنم مردم با زبان فكر می كنند. "ناباكوف" در تصویر پردازی اش بسیاری از تكنیك های نقاشی امپرسیونیسم را به كار می گیرد تا بتواند به تمامی حس و حال یك صحنه را در اختیار آورد. در واقع او به قول خودش نقاش متولد شده است. به گفته یكی از رویاتش در لحظه اكنون این متدهای ادبی نیست كه بدان نیاز دارم، آنچه بدان محتاجم حضور ساده و خشن هنر نقاشی است.
جولیا بادر میگوید: باید به آثار "ناباكوف" هم چون یك تابلو نقاشی با دقت نگریست و به دنبال نقاط رنگ و جزییات تكرار شونده ، انعكاسات و تقارن تركیبها بود.
محور اصلی آثار "ناباكوف"، واقعیتی محصول تخیل خلاق است ، واقعیتی كه از نظر خود وی می توان به آن نزدیك و نزدیك تر شد. آنچنان كه بتوان با آن سخن گفت، اما هرگز نمی توان به حد كافی به آن نزدیك بود، اما نمیتوان به این واقعیت دست یافت.
شخصیت های "ناباكوف" نمودی از این تقاضای واقعیت به شمار می روند كه هم می تواند تلاشی رضایت بخش در نوع خود باشد و هم كوششی بسیار بیهوده كه هیچ گاه به سرانجام نمیرسد.
در واقع شیوه صحیح خوانندگان آثار "ناباكوف" شیوه درست زیستنی است كه وی طی آثارش به مخاطب یاد می دهد شیوه ای آگاهانه دقیق،شكاكانه و كاملا شخصی است.
از جمله آثار "ناباكوف" میتوان به خنده در تاریكی، ماشنكا، چشم دعوت به مراسم گردن زنی، دفاع لوژین ، شاه، بی بی ، سرباز، زندگی واقعی سباستین نایت اشاره كرد."ناباكوف"، سال ۱۹۷۷ در سوئیس درگذشت
مراسم پایانی اعطای جایزه ادبی قلم زرین امسال با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود.
چهارمین دوره این جایزه كه از سوی انجمن قلم ایران برگزار می شود، همچنین با سخنرانی علی معلم، رضا امیرخانی و مریم صباغ زاده همراه خواهد بود.
امیرخانی به عنوان رئیس انجمن، از وضعیت فعلی و آینده آن سخن خواهد گفت و صباغ زاده - دبیر جایزه - گزارش كار این دوره را ارائه می كند. مراسم اهدای این جایزه روز ۱۴ تیرماه، همزمان با روز قلم، برای نخستین بار در محل سالن اجتماعات انجمن قلم كه در این روز افتتاح خواهد شد، برگزار می شود.
داوران این دوره جایزه قلم عبارت بودند از: در زمینه شعر به سرداوری پرویزبیگی حبیب آبادی، حسین اسرافیلی و رضا اسماعیلی در مرحله اول و طاهره صفارزاده و سیدعلی موسوی گرمارودی در بخش نهایی. در بخش نقد و پژوهش ادبی با سرگروهی محمدرضا تركی، صابر امامی و ناصر هاشم زاده در مرحله نخست و علی معلم و یحیی یثربی در مرحله نهایی.
همچنین در بخش داستان با سرداوری فیروز زنوزی جلالی، سهیلا عبدالحسینی و ابراهیم حسن بیگی در مرحله اول و امیرحسین فردی و محمدرضا بایرامی در مرحله نهایی داور بوده اند.
اوج هنر "همینگوی" داستان كوتاه است، انتشار مجموعه داستان "مردان بدون زنان " ، حادثه ای شگرف در جهان داستان نویسی به وجود آورد. "همینگوی" با این داستان ها سبكی نو به وجود آورد، سبكی كه گفتگوها در آن در نهایت ایجاز بیان می شوند و درآن از واژه ها و جمله های ادیبانه خبری نیست ، جمله های او آنچنان شفاف هستند كه موضوع داستان به روشنی از خلال آنها دیده می شود و در مجموع فضای داستان از چنان گیرایی برخوردارست كه هیچ گاه از یادها نمی رود ."
"ارنست میلر همینگوی " در ۲۱ ژوئیه سال ۱۸۹۸ در اوك پارك از توابع ایلی نویز به دنیا آمد. او دومین فرزند دكتر" كلارنس همینگوی "بود. پدر و مادر "همینگوی" با هم توافق اخلاقی نداشتند، "ارنست" از این جهت همیشه در رنج بود، مادر به فرزند خود توصیه می كرد كه سرود مذهبی یاد بگیرد. اما پدرش چوب و تور ماهیگیری به دست او می داد كه تمرین ماهیگیری كند ."همینگوی" ۱۰ ساله بود كه پدرش، او را با تفنگ آشنا كرد، زمانی كه به دبستان رفت خیلی زود متوجه شد كه علاقمند ادبیات است و در همان زمان شروع به نوشتن مقالات ادبی و داستان در روزنامه ای كرد كه خود شاگردان اداره می كردند. وی تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه عالی اوك پارك به پایان رساند. وقتی سال ۱۹۱۷ آمریكا وارد جنگ شد، "همینگوی" با سری پر شور خود را سرباز داوطلب معرفی كرد. بعدها نیز رانندگی آمبولانس صلیب سرخ را به عهده گرفت و به جبهه جنگ در ایتالیا رفت . یك روز كه در جنگ با آمبولانس خود به كمك مجروحین می شتافت، جراحت برداشت، جراحتش وخیم و خطرناك بود و به خاطر آن بعدها به وی مدال جنگی ایتالیا را دادند. جنگ پایان پذیرفت و كشتارهای ملل متمدن متوقف شد ."همینگوی" نیز به شیكاگو بازگشت و با نویسندگان بزرگی مانند "شرود آندرسن "،" عزرا پاوند "،" مادوكس فورد "،" گرترود استاین" آشنا شد، این آشنایی ها در آثارش تاثیر بسیاری گذاشتند. در همین دوران با خبرنگاری به نام" هدلی ریچاردسون " ازدواج كرد. در سپتامبر ۱۹۲۱ زن و شوهر جوان به صورت دو خبرنگار عازم میدان جنگ یونان و تركیه شدند و همین كه این جنگ به نفع ترك ها پایان یافت، " همینگوی" از آنجا به پاریس رفت و در آنجا اولین كتاب خود را به نام "سه داستان و ده شعر" را منتشر ساخت. سال ۱۹۲۷ ،"هدلی"، همسرش پیوند و علاقه خود را پاره ساخت . علی رغم این بی وفایی به زودی او با زن دیگری به نام " پولین" پیمان زناشویی بست و یكسال بعد پدر "همینگوی" خودكشی كرد.
آثار و نوشته های "همینگوی" با آنكه او را به شهرت رساندند. اما در ابتدا با پیروزی مالی توام نبوند. ولی وقتی كه كتاب "بیوگرافی نویسندگان آمریكایی مقیم پاریس" را انتشار داد، درهای موفقیت به رویش گشوده شد و به دنبال این، كتاب " مردان بدون زنان" را منتشر كرد."همینگوی" شكارچی بسیار ماهری بود و اغلب برای شكار حیوانات خطرناك به سرزمین آفریقا سفر می كرد و تأثیراتی را كه در این شكارها پیدا كرده، در كتابی به نام "تپه های سبز آفریقا" منعكس كرده است. در سال ۱۹۴۰ ،دومین زنش با او قطع رابطه كرد و ۶ سال بعد، پس از آغاز جنگ داخلی اسپانیا، " همینگوی" با عده ای از روشنفكران آمریكا بر آن شدند كه با جمهوری طلبان اسپانیایی همكاری كنند. در همان سال بود كه شاهكار جاویدان او به نام" زنگ ها برای كه به صدا در می آیند؟" انتشار یافت . قهرمان این داستان عجیب، مردی به نام "رابرت "یا بهتر بگوییم خود "همینگوی" بود.
"همینگوی" در اواخر سال "۱۹۴۰ مارتا لوژن" را كه یك خانم رمان نویس بود، به عنوان سومین همسر خود انتخاب كرد. آن دو پس از ازدواج به چین ، باكو و آلمان سفر كردند ."ماری دولش " نام چهارمین زن یا آخرین زن او بود كه برای روزنامه ها مقاله می نوشت." ارنست همینگوی" در سال ۱۹۵۴ جایزه ادبی نوبل را به خاطر نوشتن رمان "پیرمرد و دریا " دریافت كرد. این رمان به گونه ای متاثر از رمان" موبی دیك" نوشته "هرمان ملویل" بود كه در این داستان پیرمردی كوبایی با یك نیزه با ماهی بزرگی به مبارزه بر می خیزد. و در حقیقت "پیرمرد و دریا" داستان كشمكش خود "همینگوی" با كهنسالی و بیماری ذهنی است . در نهایت "همینگوی" در دوم جولای ۱۹۶۱ با شلیك گلوله تفنگ شكاری به زندگی خود خاتمه داد و بدین ترتیب ماجرای مرگ پدرش بعد از بیست و سه سال تجدید شد.
"همینگوی" به شكار ، ماهیگیری ، بوكس ، گاو بازی و قایقرانی بسیار علاقه مند بود و به همین سبب برخی او را قهرمان جسم نامیده اند و بر عكس ، برخی به او لقب ترسو داده اند. رئالیسم سطح آثار او از چنان استحكامی برخوردار است كه یكی از واقعیت های آثار او را از نظر پنهان داشته است، واقعیتی كه نشان می دهد او همچون دیگر نویسندگان امریكا یعنی "كوپر هوتورن ملویل" و "جیمز" پرسش هایی فلسفی درباره زندگی مطرح می كند. شاید به همین سبب است كه گاهی برخی از آدم های آثار او، پرداخت ناشده به نظر می رسند ، "ستوان هنری "و "كاترین جردن" و "ماریا" به راستی به زندگی پا نمی گذارند. آثار او تفاوتی را نشان می دهد كه میان رمان در امریكا و رمان در دیگر كشورهای جهان وجود دارد. تاثرات و تمایلات رمان نویس امریكایی متفاوت است و سبب این تفاوت شرایط خشونت باری است كه برجامعه امریكا حاكم است و در تاریخچه جهان غرب سرشتی منحصر به فرد است. هر چند رمان های "خورشید همچنان طلوع می كند" و "وداع با اسلحه"، بهترین آثار او شناخته شده اند . اما به یقین می توان ادعا كرد كه اوج هنر "همینگوی" داستان كوتاه اوست. انتشار مجموعه داستان های" مردان بدون زنان "، حادثه ای شگرف در جهان داستان نویسی به وجود آوردند ."همینگوی" با این داستان ها سبكی نو به وجود آورد، سبكی كه گفتگوها در آن در نهایت ایجاز بیان می شوند و درآن از واژه ها و جمله های ادیبانه خبری نیست ، جمله های او آنچنان شفاف هستند كه موضوع داستان به روشنی از خلال آنها دیده می شود و در مجموع فضای داستان از چنان گیرایی برخوردارست كه هیچ گاه از یادها نمی رود ."همینگوی"، سال ۱۹۵۲ جایزه نوبل پولیتزر و سال ۱۹۵۴ جایزه نوبل برای ادبیات را از آن خود كرد . اما حتی این جوایز نیز نتوانستند سستی آثار بعدی او را بپوشانند و هنگامی كه سال ۱۹۶۱ دست به خودكشی زد، سی سالی از خلق بهترین آثارش گذشته بود.
"آدمكش ها" وداع با اسلحه "،" سیلاب های بهاری "،" خورشید نیز می دمد "،" مرگ در بعدازظهر "،" برف های كلیمانجارو "،" زنگ ها برای كه به صدا در می آیند؟ "،" آن طرف رودخانه در میان درختان "،" پیرمرد و دریا "،" داشتن و نداشتن "،" در زمان ما، برنده چیزی نمی برد "،" ستون پنجم "،" كلبه سرخ پوستان" و"مردم در جنگ" برخی از آثار "همینگوی" است.
یكشنبه ۲ جولای (۱۱ تیر) ، سالروز تولد "هرمان هسه"، نویسنده آلمانی و برنده نوبل ادبی ۱۹۴۶ است.
"هسه"، سال ۱۸۷۷ در ورتمبرگ متولد شد، سال ۱۹۱۲ به سوئیس مهاجرت كرده و سال ۱۹۲۳ شهروند سوئیس شد."هسه" به مضامین معنوی، عرفانی و وجودی و فلسفه بودا و هند علاقه بسیار داشت و این گرایش را به راحتی میتوان در آثارش دنبال كرد او نیز هم چون بسیاری از شخصیت های آثارش در طی زندگی با زنان مشكلاتی داشت ، ازدواج اولش با "ماریا برنولی" كه از وی سه فرزند داشت به پایان غمگنانه ای انجامید، همسرش مشكلات روحی داشت و از هم جدا شدند. ازدواج دومش با "راث ونگر" چند ماه بیشتر دوام نیاورد و ازدواج سومش با "نینون دالبین"، سال ۱۹۳۱ تا آخر ادامه یافت.
از جمله آثار اوست:
گرترود( ۱۹۱۰ )
دمیان( ۱۹۱۹ )
خبرهای عجیب از ستاره ای دیگر مجموعه داستان كوتاه ( ۱۹۱۹ )
سفر به شرق نوشته های حسب حال گونه و مجموعه مقالات( ۱۹۳۷ )
اشعار( ۱۹۴۲ )
اگر جنگ ادامه یابد مجموعه مقالات( ۱۹۴۶ )
عقاید من، مقالاتی پیرامون زندگی و هنر( ۱۹۷۶ )
او ،سال ۱۹۶۲ بر اثر خونریزی در سن ۸۵ سالگی درگذشت.
"شیمبورسكا" می گوید:"این همه حرف. واقعا زیاد حرف می زنیم، بیشتر از نیاز. همه فكر می كنند چیز گفتنی دارند. حال آنكه حرف با ارزش شاید دو یا سه بار در قرن پیدا شود. خود من شخص پرحرفی نیستم. دلم می خواهد حرفم ارزش دو روز فكر كردن را داشته باشد."
"ویسووا شیمبورسكا"، دوم جولای سال ۱۹۲۳ در شهرك كورینك در استان پژنان واقع در غرب لهستان به دنیا آمد و از سال ۱۹۳۱ در شهر كراكوف در كنار خانواده اش زندگی اقامت گزید ."ویسووا"ی نوجوان به خاطر هجوم آلمان نازی به مراكز فرهنگی لهستان ناچار شد همچون دیگر نوجوانان لهستانی در دوره های درسی كه مخفیانه و دور از چشم دشمن تشكیل می شد، شركت كند. پس از گذراندن این دوره های زیر زمینی در شرایطی بسیار سخت موفق به دریافت دیپلم شد و به عنوان كارمند ساده به استخدام راه آهن درآمد و پس از جنگ ،میان سال های ۴۸-۱۹۵۴ در دانشگاه یاگلونیان كراكوف ، همزمان در دو رشته ادبیات لهستانی و جامعه شناسی تحصیل كرد. او نخستین دفتر شعرش ، "در پی واژه می گردم" را در ۲۲ سالگی منتشر كرد. اما در گفتگویی می گوید:"من از هنگام كودكی شعر می گفتم، شعرهای طنز آلود كه بابت شان پول هم می گرفتم. هنگامی كه پدرم یكی از شعرهایم را می پسندید و شعرم، او را می خنداند، سكه ای به من می داد.""شیمبورسكا" حدود ۳۰ سال ( ۱۹۸۱- ۱۹۵۳) دبیر بخش شعر هفته نامه "زندگی ادبی" بود، از سال ۱۹۶۸ نیز در همان نشریه ستون"خواندنی های اضافی" را می نوشت كه بعدها سال ۱۹۷۳ در دو جلد منتشر شد و تنها كتاب نثر وی محسوب می شود.
بر خلاف آنانی كه "شیمبورسكا" را همواره شخصیتی ضد كمونیسم و در تضاد با حكومت ماركسیست لهستان می دانند، باید گفت كه وی تا اواخر دهه شصت عضو حزب كمونیست بوده و نخستین دفتر شعرش، "به این دلیل زندگی می كنم" را سال ۱۹۵۲ منتشر كرد كه در بر دارنده اشعار رئالیسم سوسیالیستی است. نپذیرفتن جایزه بنیاد ادبی لهستان در دوره حكومت نظامی در دهه هشتاد، نشان از روح پویا و آزاد او دارد كه به بهترین وجه در خطابه نوبل او متجلی شد.
شعر "شیمبورسكا" به ۴۰ زبان ترجمه شده است. آثار وی شامل ۱۶ دفتر است. دفترهایی چون:"به این دلیل زندگی می كنم "،" پرسش هایی از خویشتن "،" برای اتفاق غیر منتظره "،" آدم ها روی پل "،" انجام و آغاز "،" لحظه".
"شیمبورسكا" پس از دریافت جایزه نوبل با پول آن برای حمایت از شاعران جوان بنیادی تاسیس كرد و خود همچنان منزوی در كراكو، به دور از هرگونه گفتگو زندگی كرد. او می گوید:"این همه حرف. واقعا زیاد حرف می زنیم، بیشتر از نیاز. همه فكر می كنند چیز گفتنی دارند. حال آنكه حرف با ارزش شاید دو یا سه بار در قرن پیدا شود. خود من شخص پر حرفی نیستم. دلم می خواهد حرفم ارزش دو روز فكر كردن را داشته باشد."در طی سال های جنگ سرد، "شیمبورسكا" نه تن به مهاجرت داد و نه در وطن خود غریب شد. وی در لهستان زیست و به چهره ای كاملا زنده در حیات ادبی لهستان بدل شد. شعر وی پیش از آنكه جایزه نوبل را بگیرد به كتاب های درسی راه یافته بود.
ویژگی بزرگ شعر "شیمبورسكا" در این است كه با زبانی ساده، پرسش های فلسفی خود را در باب انسان، وضع انسان، چون و چرا و چگونگی وجود انسان و چرخش تاریخ و جبر مطرح می كند. هر شعر "شیمبورسكا"، زندگی خود را دارد. برای درك و لذت بردن از شعرهایش نیازی به مطالعه تمام اشعارش نیست. حرف او صادقانه است. زبانش رگه هایی از طنز دارد كه گاه با زبان روزانه مطبوعات و حرف های مردم كوچه و بازار پهلو می زند. پایان شعرش معمولا تعجب آور است. تعجبی كه لبخند بر لبانمان می نشاند.
منابع :
"چهره های ادبی نوبل" به كوشش "فروغ خاكسار"،انتشارات "نسیم دانش."
"آدم های روی پل" ، سروده "شیمبورسكا" ،ترجمه "مارك اسموژنسكی"،"شهرام شیدایی"،"چوكا چكاد" ،نشر "مركز".
در يكصد و شصتمين نشست «كانون ادبيات ايران» مجموعه داستان «به زانو د ر نيا» نوشته محمد رضا گودرزي نقد و بررسي مي شود.
اين كتاب توسط عنايت سميعي، بهناز علي پور گسكري و علي رضا محمودي ايرانمهر نقد و بررسي خواهد شد. نشست مذكور روز دوشنبه ۱۹ تير ماه ساعت ۱۸ در كانون ادبيات ايران واقع در خيابان مفتح، خيابان اردلان، شماره ۳۱ برگزار مي شود.
مجموعه شعرهاي «از ترمه و تغزل»، «با سياوش از آتش» و «از شوكران و شكر» حسين منزوي تجديد چاپ شدند.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «از ترمه و تغزل» شامل تعدادي از غزلهاي اين شاعر است كه به تازگي به چاپ سوم رسيده است. اين مجموعه كه يكبار در زمان حيات شاعر در سال 76 منتشر شد، براي دومينبار در سال 83 تجديد چاپ شد كه حالا توسط نشر روزبهان چاپ مجدد شده است.
مجموعه شعر «با سياوش از آتش» هم كه برگزيده غزلهاي اين شاعر فقيد است، اولينبار در سال 74 منتشر شد. اين مجموعه منتخب 334 غزل از كتابهاي «حنجره زخمي تغزل»، «از شوكران و شكر»، «با عشق در حوالي فاجعه»، و «از كهربا و كافور» است كه به تازگي توسط نشر پاژنگ به چاپ دوم رسيده است.
همچنين «از شوكران و شكر» كه دفتر دوم غزلهاي منزوي است، اخيرا توسط نشر آفرينش به چاپ دوم رسيده است.
به گفته برادر حسين منزوي، مجموعه آثار اين شاعر شامل دفتر شعرهاي منتشرنشده، ترجمهها و تحليل شعر براي چاپ به زودي به نشر گفتمان انديشه معاصر سپرده خواهند شد.
حسين منزوي متولد اول مهرماه سال 1325، شعر گفتن را از اواسط دهه 40 شروع كرد و در قالب آزاد، نيمايي و غزل به طبعآزمايي پرداخت. بيشتر شهرتش به خاطر غزلهايش است و او را از پايهگذاردن غزل نو ميدانند؛ منزوي در حركت غزل از فضاي سنتياش به سمت شعر و پيام نيما تاثير بسزايي داشت.
حاصل زندگي شاعرانه او آثاري است چون: «حنجره زخمي غزل»، «از ترمه و تغزل»، «عشق در حوالي فاجعه»، «به همين سادگي»، «از شوكران و شكر»، «با عشق تاب ميآورم» (مجموعه شعرهاي نيمايي)، «با سياوش از آتش»، «از كهربا و كافور»، «از خاموشي و فراموشي»، «اين ترك پارسيگوي» (بررسي شهر شهريار) و «حيدربابا» (ترجمه منظومه شهريار).
اين غزلسراي معاصر در ارديبهشت سال 83 در سن 58 سالگي بهعلت بيماري قلبي و تنفسي درگذشت.
مراسم اهداي چهارمين دورهي جايزهي ادبي قلم زرين عصر امروز با حضور وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم كه اجراي آن را جواد محقق برعهده داشت، علي معلم در سخناني گفت: از خيلي سال پيش تلاش براي تشكيل انجمن قلم صورت گرفت، اما كار آنچنان كه بايد، پيش نرفت؛ بدون اينكه تعطيل شود. هرچند اين خير و بركت را از سالها پيش داشتيم و اين طيف با ميراثداران انجمن قلم جهاني در ايران رقابت و خود را تثبيت كرد. همهي دولتمردان كمك كردند و نويسندگان صاحب همت هم ايستادگي سزاواري داشتند.
او در ادامه اين پرسش را مطرح كرد كه آيا ما به عنوان اهل قلم و داراي مواضع ايديولوژيك كاري را كه به ما واگذار شده، انجام دادهايم.
معلم گفت: دولتمردان ما و سالاران كه اين حكومت ايديولوژيك را هدايت ميكنند، انگار نوعي بينيازي از نوع ما دارند، كه شايد بخشي از آن به ما برميگردد و ما نقشمان را آنگونه كه سزاوار بوده است، انجام ندادهايم.
اين شاعر در ادامه يادآور شد: روزهاي تاسيس انجمن قلم فكر ميكرديم نويسندگاني فارسيزبان از هند، پاكستان، افغانستان، تاجيكستان و ديگر كشورها به اين كشور كه عنوان مادر را براي آنها دارد، خواهند آمد و با ما كمك هم بلوك تفكر اسلامي را تحقق ميدهيم؛ ولي متاسفانه كار به مسائل صوري گذشت و آن آرزوها در سطحي پايين ماند.
به اعتقاد او، اگر راه باز ميشد، اي بسا ما هم نويسندگاني جهاني بوديم.
در ادامه، شهرام شفيعي گزارش سفر تركيه خود را كه علت آنرا معرفي ادبيات كودك و نوجوان ايران عنوان كرد، ارايه داد.
او به صحبت با رايزن فرهنگي ايران در تركيه و ضرورت فرستادن آثار ادبي براي ترجمه اشاره كرد و گفت: متاسفانه نكتهاي كه رايزنان فرهنگي اشاره ميكردند، اين بود كه پيگيريهاي لازم براي فرستادن آثار انجام نميشود.
حميد هنرجو نيز به عنوان نويسندهاي كه از طرف انجمن قلم در سفرهاي استاني رييس جمهور شركت داشته، صحبت كرد و گزارشي ارايه داد.
همچنين رضا اميرخاني - رييس انجمن قلم ايران - صحبتش را اينطور شروع كرد كه در ابتداي مراسم با حضور مسؤولان، معمولا گزارش و آماري ميدهند، اما لساني كه در زمينهي فرهنگ است، بسيار شريفتر از آن است كه از آمار و ارقام بگويد.
او صحبتهايش را به تشكر از كساني كه با انجمن قلم و اجراي اين جايزه همكاري داشتند، اختصاص داد و در پايان نيز با نام بردن از اعضاي هيات داوران و اينكه جمع شدن اين افراد در كنار هم مشكل بوده است، گفت: در بخش پژوهش داوري ما ويژگي خاصي داشت. در اين بخش مرسوم شده با نگاه مكانيكي و خشك به آثار نگاه شود و ادبيات خلاق نقشي ندارد، اما اضافه شدن علي معلم به همراه يحيي يثربي در مرحلهي نهايي باعث شد خلاقيت هم مد نظر قرار گيرد.
به گزارش ايسنا، سپس محمدحسين صفار هرندي از لزوم تدوين برنامهي چشمانداز 20ساله سخن گفت و نگراني خود را اين بيان كرد كه اهل فرهنگ در آن زمان گزارش كار خوبي نداشته باشند و گفت: مبادا در حركت كارواني كه با شتاب به سمت قلهي موفقيت راه ميپيمايد، جاي اهالي فرهنگ و هنر خالي باشد.
به اعتقاد وزير ارشاد، ما در قياس با آرمانهايمان كارنامهي دلگرمكنندهاي نداريم.
او از كساني كه در اين جهت انگيزه مشترك دارند، خواست تا فرصت از دست نرفته، كاري كنند و متذكر شد: كساني خواهند گفت، اينها همان ارزشگراياني بودند كه دم از اصول و آرمانهاي انقلاب ميزدند؛ اما تظاهرش كجاست؟ كدام رمان و كدام فيلم منطبق بر آرمانهاي اينها شكل گرفته است؟
او با اشاره به سفر رييس جمهور به شرق آسيا و اينكه آنها او را به عنوان يك منجي ميبينند، يادآور شد: اين دلبستگي هزاران هزار نفر است. آيا اينها كافي نيست تا هنرمند مسلمان ما براي پاسخگويي به آنها كار درخور انجام دهد؟
صفار هرندي اين پيشنهاد را مطرح كرد كه در برنامههاي انجمن قلم در ارتباط با چشمانداز 20ساله جايي باز شود و خاطرنشان كرد: **** معظم هنرشناس و هنرپرور از نداشتن كار بسامان در ادبيات داستاني و نداشتن برنامه و چشمانداز گله ميكنند. در بدو امر هم به من گفتند و من قصد كردم با كمك از كساني كه دلمشغوليهاي مشابه دارند، كاري كنيم كه باز همين دغدغهها با همين ظرفيتش نباشد و تغيير كند. به دوستان پيشنهاد دادم پاتوقي در زمينهي ادبيات داستاني در وزارتخانه داشته باشيم كه آن جلسهها برپاست، اما كمرونق شده است.
او اين موضوع را عنوان كرد كه چند دفعهي ديگر بايد بشنويم، آقا وقتي اهالي ادبيات را ميبينند، بگويند مشكل ما اين است كه رمان نداريم و اهالي سينما را هم كه ميبينند، بگويند كه رمان نداريم؛ چراكه پشتوانهي سينما فيلمنامه است.
در ادامه اين مراسم، مريم صباغزاده به عنوان دبير جايزه، بيانيهي هيات داوران را خواند.
او علت انتخاب مجموعهي شعر برتر را كه از ميان 470 اثر دريافتي انتخاب شده، وزن و قافيه، موسيقي دروني، عاطفه و احساس، تفكر و انديشه و خلاقيت و نوآوري عنوان كرد. در اين بخش با سرداوري پرويز بيگي حبيبآبادي و داوري حسين اسرافيلي و رضا اسماعيلي در مرحلهي اول و طاهره صفارزاده و سيدعلي موسوي گرمارودي در بخش نهايي، مجموعهي شعر «از نامها خبري نيست» سرودهي مريم سقلاطيني - شاعر جوان قمي - به عنوان اثر برتر معرفي شد.
در بخش داستان كه كتاب «سه دختر گلفروش» مجيد قيصري برگزيده شد، تازگي و استحكام طرح، درونمايه، پرداخت شخصيت، طرح، لحن و نثر و محتوا از دلايل توجه به اين اثر عنوان شد.
اما در بيانيه اين بخش با سرداوري فيروز زنوزي جلالي و داوري سهيلا عبدالحسيني و ابراهيم حسنبيگي در مرحلهي اول و اميرحسين فردي و محمدرضا بايرامي در مرحله نهايي، مواردي هم به عنوان معضلات ادبيات داستاني آمده بود: كتابسازي به جاي خلق اثر از دل جوشيده، دوري نويسندگان نسل جوان از مسائل جامعه و ارزشهاي موجود، دوري نويسندگان زن از درك معضلات جدي جامعه، اعتنا به كميت به جاي كيفيت، دغدغهي همچنان پايدار فرمگرايي، تحقيق نكردن، خلاء پرداخت به مسائل ناب دفاع مقدس، بهره نگرفتن از ارزشهاي بومي و كليگوييهاي جامعه بشري.
در بخش نقد و پژوهش با سرگروهي محمدرضا ترکي و داوري صابر امامي و ناصر هاشمزاده در مرحلهي نخست و علي معلم و يحيي يثربي در مرحلهي نهايي، كتاب «حافظ برتر كدام است» دكتر رشيد عيوضي - مدرس دانشكدهي ادبيات و علوم انساني تبريز - شايستهي دريافت جايزه قلم زرين شناخته شد.
همچنين از كتاب «نوشته بر دريا»ي محمدرضا شفيعي كدكني و «تاريخ در ترانه»ي محمدحسين پناهي تقدير شد.
تازگي، پاسخگويي به نياز جامعه، توانايي مؤلف در اثبات ديدگاه و رعايت اصول پژوهشي از عوامل انتخاب اثر برتر عنوان شد.
مراسم اهداي جوايز با حضور محمدحسين صفار هرندي، محسن چينيفروشان و رضا اميرخاني و همچنين سرداورها برگزار شد كه البته تركي در مراسم حضور نداشت.
در اين مراسم كساني چون مشفق كاشاني، محمدرضا سرشار، سعيد ابوطالب و احمد دهقان بههمراه جمعي ديگر از شاعران و نويسندگان عضو انجمن حضور داشتند.
رمان "در مسلخ عشق" اثر ژول ماري با ترجمهي آزاد محمدرضا مرعشيپور منتشر شد.
مترجم كتاب به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان گفت: اين كتاب در حقيقت گامي براي خوانندهسازي است و اين تجربه را در ترجمهي "صخره عشق" اثر ميشل زواگو داشته است.
به گمان او اثر داستاني ميتواند ساده باشد، اما مبتذل نباشد.
وي افزود: "در مسلخ عشق " هم مثل " صخره عشق" يك اقتباس آزاد است. اصل رمان " در مسلخ عشق" يكهزار صفحه بود و من 300 صفحه از آن در آوردم. اين كتاب باب طبع خوانندگاني است كه تازه ميخواهند رمان بخوانند و حوصله رمانهاي طولاني يا پيچيده و سنگين را ندارند. سادگي اين رمان خيليها را داستانخوان و به رمان و بهطور كل ادبيات داستاني علاقهمند ميكند.
به گفتهي مرعشيپور، اين كتاب كه نشر البرز منتشر كرده است، قرار بود به نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران برسد؛ اما به خاطر اين كه دير مجوز نشر گرفت به نمايشگاه نرسيد.
وي اضافه كرد: ماجراي اين رمان در عين سادگي، جذابيت خاصي دارد و به خاطر نثر روان و دربر گيري مسائل عاطفي خواننده را با خود همراه ميكند.
او خاطرنشان كرد: پيشتر نيز از ژولماري رماني با نام " مي پرست" در ايران ترجمه و منتشر شده است كه با استقبال خوب داستان خوانان روبهرو شده است.
نشست نقد و بررسي مجموعهي شعر "شناسنامهي خلوت" سروده بكتاش آبتين، عصر روز چهارشنبه در انجمن غزل ايران برگزار شد.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست، عليشاه مولوي - شاعر - دربارهي شعرهاي آبتين گفت: در شعرهاي كوتاه آزاد او به دليل كوتاهياش، شعر اين امكان را نمييابد كه چندصدايي باشد؛ ولي بسيار عميق است و شعرها در عين كوتاهي، تاثير بسزايي در مخاطب ميگذارند و اشيا و مكانها در شعر او بسيار متعدد است.
وي با بيان اين مطلب كه آبتين ازجمله شاعراني است كه كمتر به سراغ فضاي جنگ رفته است، در ادامه يادآور شد: اما وقتي او سراغ فضاي جنگ رفته، قضاوت انساني كرده و براي صلح شعر نوشته است؛ نه جنگ. اخيرا شعر «ايرانخانم» رضا براهني را خواندم؛ شعر او رنگوبويي از وضعيت كشور نبرده بود و هيچ حسي از وطن را برنميانگيخت؛ اين شعر بهنوعي خشك و كاذب است. اما وقتي شعر «فرشتهخانم» آبتين را ميخوانيم، ميبينيم كه او در اين شعر بهسراغ خيابانهاي كشوري ميرود كه بيمار است؛ اگر ضربان قلب و مشكلات روحي و جسمي اين بيمار را حس كرده باشيم، به اين شعر ميرسيم.
مولوي همچنين رفتار آبتين را با زبان، رفتار پخته و جاافتادهاي خواند و تصريح كرد: او ازجمله شاعراني است كه فضاي شعرهايش بيروني است و اين از ارزشهاي كار اوست.
در ادامه اين مراسم، بكتاش آبتين دربارهي مجموعهي شعر "شناسنامه خلوت" توضيحاتي را ارايه كرد و چند شعر از اين مجموعه را براي حاضران خواند.
سپس مظاهر شهامت - شاعر - ابتدا به بررسي مجموعهي پيشين اين شاعر (مژهها چشمهايم را بخيه كردهاند) پرداخت و گفت: شعرهاي مجموعه شعر پيشين آبتين در بازخوانش مجموعهي جديد تاثير جدي داشته است. در شعرهاي عاشقانه اين دفتر همان زبان ساده با كيفيت تضمين و در معناي آركائيك بهشكل زيبايي منعكس شده است. در بعضي ديگر شعرهاي اين دفتر شاعر، مولف هرچند سادگي و مهرباني زبان را حفظ كرده، اما شعرها ضعيف و حتا كوچه بازاري است.
وي سپس با اشاره به شعرهاي اجتماعي اين دفتر و ويژگيهاي آن، افزود: در بخش اشعار اجتماعي، به شعرهايي برميخوريم كه شاعر دغدغهي جدي ندارد و برخورد سادهاي با مسائل جدي داشته است. البته در كنار اين شعرها، شعرهايي هم در اين مجموعه است كه شاعر با جديت اجتماعي به مسائل پرداخته است.
اين مدرس دانشگاه با اشاره به شعرهاي مرگانديش آبتين در اين مجموعه اظهار داشت: در اين بخش شاعر نشان ميدهد چندان هم كه بخواهد يا نه، مرگانديش نيست. او نه به مرگي ميانديشد كه ميتواند باتلاق پايان دهنده باشد، يا جهاني آغازكننده از نوعي ديگر، بلكه به ظواهري فكر ميكند كه اگرچه مرگ را بهياد ميآورند يا تداعي ميكنند، اما از نشان دادن هيبت يا علت آن عاجزند.
وي متذكر شد: فكر ميكنم شاعر بهجاي اينكه به مرگ فكر كند، سنگيني آنرا دستكاري كرده است تا با آن شوخي كرده باشد؛ چراكه سنگيني زندگي عاشقانه در او جز اين را مجال نداده است.
در ادامه حسن گوهرپور - شاعر - گفت: اين مبحث را با دو پيشفرض كاملا متفاوت شروع ميكنم؛ اولين پيشفرض را كه از زبانشناسي وام گرفتهام (البته فقط تعبير و شكل كلياش را) بررسي درزماني و همزماني كتاب است؛ با كتابهاي ديگر در حوزه شعر، و دومين پيشفرض كه به بررسي محتواي كتاب اشاره دارد، از فلسفه وام گرفتهام كه در عمده دستگاهها و جريانهاي بزرگ انديشه، انسان در سه ساحت خود با خويش، خود با جامعه و خود با تصوري كه از آفريدگار دارد، تعريف و بررسي ميشود.
وي ادامه داد: در فرض اول، كتاب شناسنامه خلوت بين مجموعه شعرهايي كه در چند ساله اخير (درزماني - تاريخي) منتشر شده جوهره شعري قابل تاملي دارد. در اين كتاب، تلاشي براي خارج شدن بدون پشتوانه تئوريك و زبانشناختي از فرم دستور زبان و شكستن ساخت آن به شكل افراطي ديده نميشود و در ادامه منطقي حركت محتوايي شعر بعد از نيما و در حال گفتوگو با ساير متون نيمايي است. در حركت همزماني هم موارد بالا صادق است. اما در پيشفرض دوم، كه مربوط به مباحث انديشه در شعر است؛ اين اشعار كه ميتوان شكلي بين دوبيتي، رباعي و هايكو براي آن قايل شد، به يك اعتبار، تعريفي از خود ارايه ميدهد كه بازتاب زيست جهان شاعر است. اين را حتي ميتوان در طرح و رنگ جلد و تصاوير درون كتاب واكاوي كرد. «لحظه نوشت»هاي اين كتاب موقعيت ذهني و روح ذهني مولف را (تعبيري از هگل) به روح عيني او كه همانا اثر اوست، بازتاب داده و منعكس ميكند.
گوهرپور در پايان اشاره كرد: برخي از اشعار اين مجموعه درگير روابطي از عناصر و نشانههاست كه بافت معنايي شعر را به شكلي كاملا قدمايي نزديك ميكند.
در اين مراسم همچنين مريم جعفري، محمد احساني و روجا لطفينژاد نيز به بيان ديدگاههايي درباره اين مجموعه شعر پرداختند. شاعراني چون سيدعلي صالحي، غزل تاجبخش، هيوا مسيح و داريوش معمار نيز در اين جلسه حضور داشتند.
مجموعهي شعر تازهي غزل تاجبخش، با عنوان "شاپرك ديدهام آتش گرفت" منتشر شد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين مجموعه شامل 80 شعر از اين شاعر است كه زمان سرايش آنها به سالهاي 76 تا 85 برميگردد.
اين مجموعه بهتازگي توسط نشر آرويچ منتشر شده است.
همچنين مجموعه "شعر سنگ" و "شقايق" از اين شاعر نيز منتظر دريافت اجازهي نشر است.
شعرهاي اين مجموعه، داراي ديدي زنانه است كه پيش از اين در مجموعه شعرهاي منتشرشده از تاجبخش چاپ شده بودند.
تاجبخش اكنون در حال نوشتن رماني است كه ترجيح ميدهد تا تمام نشدن آن نامش را نگويد. اين رمان در مراحل پاياني است و او تا چند ماه ديگر آن را به ناشر خواهد سپرد.
مجموعه داستان "در بهار خرگوش سفيدم را ديدم" اثر احمدرضا احمدي - نويسنده و شاعر پيشكسوت معاصر ايران - به زبان ارمني چاپ و منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در آسياي ميانه، اين كتاب توسط "گئورك آساطوريان" - مدرس دانشگاه ارمنستان - به زبان ارمني ترجمه و بههمت رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در كشور منتشر شده است.
كتاب يادشده با شمارگان هزار نسخه به صورت تمام رنگي و با كاغذ گلاسه انتشار يافته و تصويرگري آنرا "هونان كاراپتياناز" - تصويرگر ارمني كتاب كودكان - برعهده داشته است.
گويا اين كتاب مورد توجه و استقبال کودکان ارمني واقع شده است.
احمدرضا احمدي متولد 30 ارديبهشتماه سال 1319 در كرمان است. در كارنامهي ادبي چهالوندسالهاش، آثار مختلفي در حوزههاي داستان و شعر كودك، شعر بزرگسال، دكلمهي شعر و... ثبت شده است.
فرامرز سهدهي ـ شاعر بهبهاني ـ از تجديد چاپ و انتشار دو مجموعه شعرش خبر داد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) و به گفتهي اين شاعر، نسخههاي چاپ نخست مجموعهي «باران بود همه ليليها رفته بودند» كه ديماه سال 1384 منتشر شد، پس از گذشت چندماه تمام شد و ناشر كتاب - فرهنگ ايليا - آنرا براي چاپ دوم آماده ميكند.
مجموعهي «صحنه تاريك لطفا» هم مدتها براي انتشار به نشر ابتكار نو سپرده شده بود؛ اما بهدليل تعلل در انتشار، سهدهي با تغيير ناشر و پس از گرفتن مجوز بعد از سه سال و نه ماه، آنرا براي انتشار آماده ميكند.
سهدهي با بيان اينكه دليل طولاني شدن دريافت مجوز را نميداند، گفت: دليل اين مساله را بايد از مسوولان امر پرسيد. ظاهرا با شعرهاي عاشقانه هم مشكل دارند.
فرامرز سهدهي متولد سال 1341 در بهبهان است و پيشتر مجموعههاي «امسال هم نيامده رفتي»، «سر بر شانهام بگذار»، «خاتون بعد از من، آدمها را اين طوري مينويسند» و ... را منتشر كرده است.
مجموعهاي از شعرهاي احمد شاملو، فروغ فرخزاد و منصور اوجي به زبان آلماني ترجمه ميشوند.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مهدي زمانيان كه ترجمه اين آثار را در دست انجام دارد، همچنين از شعر 20 شاعر مختلف آلمان گزيدهاي را به فارسي ترجمه كرده است.
اين گزيده كه شعرهايي از گونترگراس، اينگبرگ باخمن، پاول سلاوند و... را دربر ميگيرد، تا دههي 70 را شامل ميشود.
زمانيان در اين اثر علاوه بر معرفي شعر و انديشه شاعر، نمونههايي را نيز به دست داده است.
كتابي هم با عنوان احتمالي «خلوت خاطر» - مجموعه هشت مقاله ادبي، سه ترجمه و دو مصاحبه - ديگر اثر در دست انتشار اين مترجم است.
او همچنين نمايشنامه «دكان نانوايي» از برتولت برشت و «كينهتوزيها» - رماني از اشتفان هايم - را نيز مدتهاست به ناشر سپرده كه هنوز به چاپ نرسيدهاند.
اين مترجم 69ساله ساكن شيراز است و از آثارش به ترجمه نمايشنامههاي «زن خوب ايالت سچوان» برتولت برشت، «صندليها»ي اوژن يونسكو و «آگوستوس و چند داستان كوتاه ديگر» از هرمان هسه ميتوان اشاره كرد.
«ادبيات فرانسه در قرون وسطي»، «نه شرقي نه غربي - انساني»، «تاريخ در ترازو» و «تاريخ مردم ايران» از عبدالحسين زرينكوب تجديد چاپ شدند.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «ادبيات فرانسه در قرون وسطي»، اثر وردن ل سولنيه است كه اولينبار در سال 1341 منتشر شد و اخيرا توسط انتشارات اميركبير به چاپ پنجم رسيده است.
اين اثر به ادبيات فرانسه، قرن 16، تاريخ و نقد ادبيات فرانسه و فرانسه قديم ميپردازد.
همچنين كتاب «نه شرقي نه غربي - انساني» نوشته اين پژوهشگر كه مجموعهي مقالات، تحقيقات، نقدها و نمايشوارههاي زرينكوب است، بهتازگي به چاپ پنجم رسيده است. چاپ اول اين اثر به 1353 بازميگردد.
«تاريخ در ترازو» هم كه يكى از مهمترين آثار زرينكوب در حوزه تاريخنگارى و فلسفه تاريخ است، توسط نشر يادشده به چاپ نهم رسيده است.
انتشار كتاب «تاريخ در ترازو» به دهه 50 مربوط ميشود كه اين نويسنده با بهرهگيرى فراوان از منابع اصيل غربى به پژوهش در مباحث نظرى تاريخ پرداخته است.
«تاريخ مردم ايران» (دوجلدي) نيز اثر ديگر اين محقق و پژوهشگر است كه در سال 1364 منتشر شد و حالا به چاپ نهم رسيده است.
دكتر عبدالحسين زرينكوب در سال 1301 هجري شمسي در بروجرد ديده به جهان گشود و دكتري ادبيات فارسي را از دانشگاه تهران گرفت.
او در سال 1330 در كنار عدهاي از فضلاي عصر همچون عباس اقبال آشتياني، سعيد نفيسي، محمد معين، پرويز ناتل خانلري، غلامحسين صديقي و عباس زرياب خويي، براي مشاركت در طرح ترجمه مقالات دايرهالمعارف اسلام به هلند دعوت شد.
دكتر زرينكوب پس از اخذ درجه دكتري، ازسوي استاد بديعالزمان فروزانفر، براي تدريس در دانشكده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 يا رتبه دانشياري، كار خود را در دانشگاه تهران آغاز كرد و به تدريس تاريخ اسلام، تاريخ اديان، تاريخ كلام و مجادلات فرق، تاريخ تصوف اسلامي و تاريخ علوم پرداخت. پس از دريافت رتبه استادي دانشگاه تهران (1339) چندي نيز در دانشسراي عالي تهران، دوره دكتري ادبيات فارسي دانشگاه تهران و در دانشكده هنرهاي دراماتيك به تدريس پرداخت. همچنين در سالهاي 1347 تا سال 1349 در آمريكا به عنوان استاد ميهمان در دانشگاههاي كاليفرنيا و پرنيستون به تدريس علوم انساني مشغول بود.
زرينكوب 24 شهريورماه سال 1378 در سن 77 سالگي درگذشت.
ازجمله آثار منتشرشده اين نويسنده هستند: با كاروان حله، شعر بى دروغ، شعر بى نقاب، از كوچه رندان، سيرى در شعر فارسى، سر نى، بحر در كوزه، پله پله تا ملاقات خدا، پير گنجه در جستوجوى ناكجاآباد، از نىنامه (برگزيده مثنوى معنوى)، دو قرن سكوت، تاريخ ايران بعد از اسلام، فتح عرب در ايران (به زبان انگليسى در تاريخ ايران كمبريج)، تاريخ مردم ايران (دو جلد)، روزگاران ايران، دنباله روزگاران ايران، روزگاران ديگر، ارزش ميراث صوفيه، فرار از مدرسه، جستوجو در تصوف ايران، دنباله جستوجو در تصوف ايران، در قلمرو وجدان، شعله طور (درباره زندگى حلاج)، بنياد شعر فارسى، ادبيات فرانسه در قرون وسطى، ادبيات فرانسه در دوره رنسانس، متافيزيك، شرح قصيده ترسائيه خاقانى، فن شعر ارسطو، ارسطو و فن شعر و ...
مراسم سيوپنجمين سالگرد درگذشت دکتر محمد معين با حضور استاد سيدجعفر شهيدي، محمدجعفر ياحقي و مهدخت معين در آرامگاه اين اديب و پژوهشگر در آستانه اشرفيه برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين مراسم، احمد اخلاقي - بخشدار مرکزي آستانه و دبير ستاد بزرگداشت دکتر محمد معين -، او را مردي خواند که خستگي هيچگاه بر او چيره نشد و سراسر عمرش را صرف خدمت به مردم كرد.
در ادامه مراسم، دکتر صادق دقيقي - نماينده مردم آستانه در مجلس شوراي اسلامي -، پيام رييس مجلس را به مناسبت گراميداشت ياد و خاطره محمد معين قرائت کرد.
غلامعلي حداد عادل در اين پيام، آورده بود: مرحوم دكتر محمد معين از استادان درجه اول دانشكده ادبيات و علوم انساني بود كه با آشنايي عميق با فرهنگ ايران و تسلط بر زبان و ادبيات فارسي و آگاهي از تحولات اين عرصه توانسته بود عمق معلومات استادان قديم را با روشهاي نوين پژوهش، تركيب كند و راهگشاي طريقي نو در تدريس و تحقيق در اين رشته شود.
وي افزوده بود: حاصل دهها سال تلاش او در تربيت دانشجوياني كه امروزه از استادان مسلم زبان فارسي به شمار ميآيند و تاليف كتابهاي فراوان و ترجمهي آثاري از زبانهاي ديگر به زبان فارسي و تحقيق در دستور زبان فارسي و تصحيح متون كهن، ميراث ارزشمندي است كه از آن استاد يگانه به جا مانده است. فرهنگ فارسي وي سالهاست مرجع دانشجويان و استادان به شمار ميرود و در تاريخ فرهنگنويسي فارسي، گامي ارزنده محسوب ميشود.
حداد عادل در پايان ابراز اميدواري كرده بود: معرفي استادان ارجمندي چون دكتر محمد معين به جوانان، آنان را به قدم نهادن در راه علم و ادب و پاسداري از فرهنگ ريشهدار اسلامي و ايراني تشويق كند و به آنان در نگهباني از اين درخت تناور در برابر طوفان تهاجم فرهنگهاي بيگانه ياري رساند.
محدجعفر ياحقي نيز در اين مراسم گفت: دکتر معين سمبل عشق به تحقيق، ادب و سرزمين ايران است و
نخستين فردي است که به ضرورت پيوند ايران کهن با ايران دوره اسلامي پرداخته است.
او فقدان دكتر معين را ضايعهاي بزرگ خواند و گفت: جاي او در فضاي فرهنگي و ادبي ما خالي خواهد بود و متاسفانه شرايط در حال حاضر در شکلي است که ما بدين سمت نميرويم.
وي افزود: نبود دکتر معين در واقع دو فقدان است: يکي فقدان عزيزي همچون او و ديگري فقدان نظاير اوست که انتظار ميرفت دانشگاهها و مراکز آموزشي ما توليدکننده اينگونه شخصيتها باشند.
او همچنين متذكر شد: من هيچوقت محضر استاد معين را درک نکرده بودم، اما به دليل بهرهوري از محضر استاد دکتر شهيدي هميشه خود را شاگرد دکتر معين احساس کردم. به علاوه آثار دکتر معين در بين همه دانشجويان ادب فارسي - از قديم و جديد - به گونهاي حضور داشته است که گمان ميکنم همه آناني که از آثار او استفاده کردهاند، دانشجوي استاد بودهاند و اين تنها پيکر دکتر معين بود که از ميان ما رفت؛ چرا که آثار او هميشه در ميان ما حضور خواهد داشت. اين حضور به گونهاي است که هر دانشجوي ادبيات دايما حضور اين مرد را در کنار و چشمانداز خود احساس ميکند.
ياحقي، معين را آغازگر پژوهشهاي ادبي خواند و تصريح کرد: دکتر معين اولين دکتر ادبيات فارسي در دانشگاه تهران بود و کلمه نخستين را در چند مورد و چند جهت براي او ميتوان به کار برد؛ وي علاوه بر اينکه نخستين دکتر ادبيات دانشگاه تهران بود، نخستين فرهنگنويس و لغتنويس زبان فارسي به شيوه جديد نيز بوده است. ما کتابهاي لغت زيادي داريم که لغتنامههايي به شيوه کلاسيک و قديم بودهاند. دکتر معين در قدمي که برداشت و با عنايت به ضعفها و نقصهايي که در لغتنامهها بود، توانست نخستين کتاب علمي لغت را که هنوز هم علميترين کتاب لغت است، به زبان فارسي تدوين کند.
او گفت: دکتر معين در دستور زبان فارسي نيز نخستين کسي بود که با انتشار جزوههاي دستور زبان راه تازهاي در دستور تاريخي زبان فارسي ايجاد کرد و راه را در پيش پاي استادان و دانشجويان بعدي قرار داد و بايد گفت متاسفانه راه استاد معين در اين زمينه ادامه پيدا نکرده و دکتر معين همچنان در اين زمينه بيهمتا باقي مانده است. دکتر معين حتا در زمينه تحقيقات ادبي به معناي جديد اولين فرد بود.
وي همچنين افزود: درست است که افرادي همچون علامه قزويني قبلا راه را براي تحقيقات ادبي نوين به شيوه علمي و جديد هموار کرده بودند، اما دکتر معين يکي از افرادي بود که راه را بسط داد و آن را با شيوههاي نوين ادب فارسي تلفيق کرد و همچنين کتابهايي که او در اين زمينه تاليف کرده است، در اين مسير نمونه است. تحقيقات ادبي استاد معين در واقع گوياي اين نوآوري و ابتکار و نخستين بودن در مسير پژوهش است. هر کدام از مقالات او فصل نويني است که ادبيات فارسي در آن مقطع داشته است و بعد از او هم کسي نتوانست مطلبي بر آن بيفزايد.
استاد ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد با اشاره به اين مطلب که معين نخستين فردي بود که به ضرورت پيوند ايران کهن با ايران دوره اسلامي پرداخت، گفت: رساله دکتري استاد معين نيز در همين زمينه بوده است؛ ما وارث ادبيات و فرهنگ کهني بوديم که بخشي از آن پيش از اسلام وجود داشت و همين جريان نيز در دوران اسلامي با پذيرفتن مفاهيم فرهنگ اسلامي ادامه پيدا کرد و به شيوه جديد درآمد. معين در يک زمينه ديگر هم قدمهاي نخستين را برداشت؛ آن هم در زمينه تصحيح متن بود. در حال حاضر در مرکز نشر مکتوب در حال تاليف ارجنامهاي براي پيشگامان فن تصحيح متن هستند که يکي از اين افراد دکتر معين است؛ چرا که او توانست فن تصحيح را گسترش دهد و آن را با فرهنگ نوين فارسي هماهنگ کند.
ياحقي در پايان تصريح کرد: جاي دکتر معين در فضاي فرهنگي ما خالي است، چرا که او سمبل عشق به تحقيق، عشق به ادب و سرزمين ايران بود. من هرگاه که لحظههاي پاياني زندگي استاد را مرور ميکنم، به ياد آرش کمانگير ميافتم که با تمامي وجود جانش را بر چله کمان گذاشت تا مرز افتخارات ايران را مشخص کند. دکتر معين نيز جانش را بر چله کمان تحقيق گذاشت تا مرزهاي سربلندي زبان فارسي را مشخص کند.
در ادامه استاد سيدجعفر شهيدي گفت: دکتر معين عمرش را در راه تحقيق و ادب فارسي گذاشت.
به گزارش ايسنا، شهيدي که با وجود کهولت سن و بيماري تنها به دليل اداي دين به دکتر محمد معين در سيوپنجمين سالگرد بزرگداشت وي در آستانه اشرفيه شرکت داشت، در اين مراسم گفت: حقي که دکتر معين به گردن من دارد و خاطرههايي که از او دارم، اجازه نميداد که درخواست حضور در اين مراسم را رد کنم و تکرار ياد دکتر معين براي من اولين و آخرين بار هم نيست.
وي افزود: شايد آنهايي که با ادبيات فارسي و تحقيقات فارسي و تحقيقات به زبانهاي ديگر آشنا هستند، حرف مرا درک کنند. در کشوري با افراد محققي همچون مرحوم قزويني، جلال همايي و استاداني از اين دست، وقتي حاشيههاي برهان قاطعي را که دکتر معين تصحيح کرده، با حاشيههايي که بر ديوانهاي شاعراني که تازه چاپ ميشوند، مقايسه ميکنيم، پي به عظمت کار دکتر معين ميبريم؛ چرا که حتا آنان که بر ديوانهاي شاعران گذشته نيز حاشيه مينويسند، تنها نظرات خود را مينويسند و حاشيههاي استادان بزرگ ادب فارسي را بر آنها ذکر نميکنند.
شهيدي در پايان خاطرنشان کرد: امروز که ما براي از دست دادن دکتر معين تاسف ميخوريم، تاسف بيشتري بايد بخوريم براي اينکه او عمرش را در راه تحقق و ادب فارسي گذاشت و بايد ديد با توجه به کار بزرگ او براي تحقيق در يک کار ادبي و غيرادبي بايد چه کار کرد. اميدواريم که اين مجالس سبب زنده شدن شوق تحقيق در جوانان شود.
همزمان با اين مراسم، گزيده مقالات دکتر معين به همت دکتر مهدخت معين و ستاد بزرگداشت استاد دکتر محمد معين توسط انتشارات دانشگاه گيلان منتشر شد. تاريخ نشر مقالات دکتر معين از 1318 شروع ميشود و اولين مقاله در مجموعه حاضر در 1319 به چاپ رسيده است.
به گزارش ايسنا، از دکتر محمد معين حدود 23 جلد کتاب و بيش از اين تعداد مقاله در موضوعهاي مختلف بهجا مانده است.
محمد معين - فرزند ابوالقاسم معينالعلما - نهم ارديبهشت سال 1293 هجري خورشيدي در رشت متولد شد. دوره ابتدايي و دوره اول دبيرستان را در رشت و دوره دوم را در تهران طي کرد. سپس در دانشکده ادبيات و دانشسراي عالي به تحصيل پرداخت. به سال 1321 اولين کسي بود که از دانشگاه تهران عنوان دکتري ادبيات فارسي را به دست آورد. چندي دانشيار دانشگاه بود و سپس به استادي منصوب شد.
دکتر محمد معين به دعوت دانشگاههاي خارج به کشورهاي آمريکا، شوروي، پاکستان، آلمان، فرانسه و ترکيه مسافرت کرد و بعد از سخنراني به کسب عنوان دکتري افتخاري از دانشگاههاي يادشده نايل آمد.
معين چندي عضو شوراي عالي فرهنگ بود. سپس به عضويت فرهنگستان ايران انتخاب شد. در سال 1345 خورشيدي رياست کميسيون ادبيات را در سمينارهاي جهاني تاريخ و فرهنگ ايران برعهده داشت.
در سمينار بينالمللي سومر دانشگاه هاروارد در کميته مجموعه کتيبههاي ايران و کميتههاي تاليف فرهنگ و انجمن خاورشناسان پاريس و انجمن فلسفي عضويت داشت.
از آثار او به اين موارد ميتوان اشاره كرد: مزديسنا و تاثير آن در ادب فارسي، تحليل هفتپيکر نظامي، حکمت اشراق و فرهنگ ايران، برگزيده نثر فارسي در دورههاي سامانيان و آل بويه، برگزيده شعر فارسي دوره طاهريان، صفاريان و سامانيان، تصحيح و تحشيه برهان قاطع فرهنگ فارسي و اعلام تاريخي و جغرافيايي در شش جلد.
همچنين از فعاليتهاي پراهميت دکتر معين همکاري با علامه دهخدا در تنظيم لغتنامه دهخداست که بعد از درگذشت وي بر حسب وصيتش ادامه کار و تنظيم فيشهاي چاپنشده و طبع و نشر آن بر عهده دکتر معين قرار گرفت. علاوه بر آن، نيما يوشيج - شاعر معروف و پيشرو - در اجراي وصاياي خود دکتر معين را براي بررسي شعرها و نوشتهها و چاپ آنها به عنوان وصي خود معرفي كرد و او در کمال امانت به اجراي اين وصايا اهتمام ورزيد، ولي بيماري ممتد و اجل مهلت نداد که کارهاي آغازشده را به پايان رساند.
او سرانجام در سال 1345 بر اثر سکته مغزي بستري شد و پنج سال در حال اغما به سر برد و سرانجام به سال 1350 در روز 13 تيرماه در تهران ديده از جهان فروبست. پيكرش به گيلان انتقال يافت و در آستانه اشرفيه به خاک سپرده شد.