دو كتاب پژوهشي "تجدد و درام ايراني" و "بازيهاي اصل و بدل" نوشته حميد امجد بزودي توسط "نشر نيلا" منتشر ميشود.
حميد امجد، نويسنده و پژوهشگر اين دو كتاب، در گفت و گويي با خبرنگار هنري ايسنا، گفت: دوازده سال قبل ، در كتاب “تياتر قرن سيزدهم” به موضوع درام ايراني از منظر پايهگذاري ادبيات پرداخته بودم و اين بار و در ادامهي آن مبحث قصد داشتيم، تا داد و ستد درام ايراني را با سطوح مختلف آن همچون جامعه شناختي و رخدادهاي تئاتر، مباحث سياسي اجتماعي - فلسفي با درنظر گرفتن تجدد بپردازم.
وي ادامه داد: در اين كتاب به تبيين اين مسئله پرداختهام كه تجدد ميتوانسته از دل درام ايراني شكل بگيرد و اينكه چگونه مظاهر تجدد آغاز قرن، درام را سركوب كرد. به اين ترتيب موضوع مدرنيته و تجدد در زمينههاي شكل گيري تجدد از درام ايراني، اصليترين مباحث مورد بررسي در جلد اول اين كتاب است.
وي اضافه كرد: جلد اول كتاب از آغاز درام ايراني در سال 1229 كه با نمايشنامهي فتحعلي آخوندزاده شكل گرفت تا صد سال بعد آن و در دوران رضاشاه (1320) ادامه دارد و اشاراتي هم به دههي 30 ميكند و نسل بعدتر آن كه مربوط به درام نويسان دههي 40 ميشود، در جلد دوم مورد بررسي قرار ميگيرند.
امجد سپس به جلد دوم اين پژوهش كه نگارش آن به اتمام رسيده است، اشاره كرد و گفت: جلد دوم اين تحقيق با عنوان “بازيهاي اصل و بدل” ادامهي موضوع جلد اول است، با اين تفاوت كه در اين جلد، فقط به بررسي درام بهرام بيضايي ميپردازم و اميدوارم كه در جلدهاي بعدي اين كتاب بتوانم آثار نويسندگان ديگري چون رادي، ساعدي، نعلبنديان را بررسي كنم.
اين نمايشنامه نويس معاصر در ادامهي دربارهي ارتباط اين دو پژوهش با پايان نامهي دوره دكترياش گفت:در واقع پايان نامهي من بخشي از اين پروژه است ولي حجم كل اين دو پژوهش خيلي بيشتر از آن چيزي است كه در تز دكتراي خود ارائه كردم، به طوري كه جلد اول اين كتاب را در سال 83 و جلد دوم آن را در سال 84 نوشته و بزودي مراحل چاپ آن در انتشارات نيلا سپري ميشود.
به گزارش ايسنا، حميد امجد كه به عنوان دبير نخستين سمينار و جلسات نمايشنامهخواني بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت كه قرار بود با همكاري سازمان فرهنگي شهرداري انجام شود همچنين گفت:به دلايلي از اين مسئوليت انصراف داده است.
به همراه انتشار مجموعه شعر "پارفيكشن"، كليات سيروس نيرو حاصل پنج دهه شاعرياش منتشر ميشود.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نيرو براي كلياتش عنوان "ردپا" را درنظر گرفته است. اين مجموعه شعرهاي وي را از سال 1328 تا 1385 دربر ميگيرد كه در مجموعههاي "سحر"، "رود"، "جاده"، "بهار از پنجره"، "از كودتا تا انقلاب"، "با تهاجم باد"، "مينياتورهاي ايراني"، "از نحلس تا گرمگاه"، "عشقات رسد به فرياد"، "رد پا" و "پاييزان" منتشر شدهاند.
همچنين مجموعه شعر "پارفيكشن" (داستانهاي پيش پا افتاده) از اين شاعر براي چاپ آماده است. اين مجموعه كه نيرو تاكنون 25 شعر آنرا به پايان رسانده است، شعرهايي در قالب شعر - داستان است كه غير از مفاهيم شعري به مفاهيم داستاني نيز پرداخته است.
همچنين به گفته نيرو، انتشار چاپ دوم "گنج مراد" - شرح شعرهاي حافظ - نيز كه قرار بود تا نمايشگاه كتاب امسال منتشر شود، به عوض كردن مقدمه آن منوط شده است كه وي قصد انجام اين كار را ندارد و به اين دليل كتابش را در خارج از كشور منتشر خواهد كرد.
"در يتيم" - تفسير و معناي "خسرو و شيرين" نظامي گنجوي - بهقلم نيرو براي چاپ آماده است كه در آن، بيت بيت منظومهي خسرو و شيرين نظامي معنا شده است. اما وي به انتشار اين اثر نيز چندان اميدوار نيست.
او كه اين روزها روي تفسير "ليلي و مجنون" نظامي كار ميكند، گفت: وقتي آثارم چاپ نميشود، خودبهخود دلسرد شدهام؛ ولي همچنان مشغول كار كردن روي اين اثر هستم.
"خوانش شعر نيما يوشيج" (مجموعه مقاله) و "دنياي شجاع نو" (مجموعه شعرهاي نيما) از ديگر كتابهاي چاپشدهي اين شاعرند
ترجمه دفتري از شعرهاي سعاد صباح با عنوان "برادههاي يك زن" منتشر شد.
يوسف عزيزي بنيطرف - نويسنده و مترجم زبان و ادبيات عرب - به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان، در اينباره گفت: سه دفتر شعر از سعاد صباح - شاعر كويتي - با نامهاي ”و در آغاز زن بود“، ”زن بيكرانه“ و ”برادههاي يك زن“ در ابتدا قرار بود در يك مجلد با نام پيشنهادي من - ”و در آغاز زن بود“ - منتشر شوند، اما اين سه دفتر بهطور مجزا منتشر خواهند شد.
وي افزود: در حال حاضر ”برادههاي يك زن“ منتشر و روانه بازار كتاب شده و دو دفتر ديگر نزديك به يك سال است كه منتظر مجوز نشرند.
با انتشار سه جلد ديگر از "قصههاي ضربالمثل"، به زودي "ترانههاي نوازش" و "فوت كوزهگري" از مصطفي رحماندوست منتشر ميشوند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در خوزستان، جلد چهارم، پنجم و ششم از مجموعه 12جلدي "قصههاي ضربالمثل" نوشته رحماندوست منتشر شدند. هر جلد اين مجموعه دربرگيرنده 30 قصه از 30 ضربالمثل ايراني است كه در مجموع، اين كتابها شامل 365 قصه براي 365 روز سال هستند. "قصههاي ضربالمثل" را انتشارات محراب قلم منتشر ميكند.
همچنين "يك گربه و پنج موش"، جلد اول از مجموعه "بازي با دستها" به تازگي منتشر شده و جلد دوم نيز با عنوان "قصه دو لاكپشت" به زودي ازسوي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان منتشر خواهد شد.
از اين شاعر و نويسنده كودك و نوجوان، كتاب "ترانههاي نوازش" نيز زير چاپ است. "ترانههاي نوازش" دربرگيرنده شعرهايي است كه براي استفاده پدرها و مادرها هنگام بازي با كودكانشان سروده شدهاند.
"فوت كوزهگري" عنوان كتاب ديگري از رحماندوست است كه وي در آن چهارهزار ضربالمثل ايراني را براي نوجوانان آورده است. اين كتاب كه انتشارات مدرسه آن را منتشر ميكند، قرار است تا پاييز عرضه شود.
امروز به نظر ميرسد قالب نيمايي كمتر مورد استفاده قرار ميگيرد، و شاعران در قالبهاي ديگر و حتا كهنتر بيشتر طبعآزمايي ميكنند. عدهاي از شاعران دليل اين امر را كه چرا امروز از اين قالب نو كمتر استفاده ميشود، تمام شدن ظرفيت آن و عده ديگري نيز سخت بودن اين قالب را دليل به كار نبردنش ازسوي شاعران ذكر ميكنند.
خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اينباره با تعدادي از شاعران و منتقدان گفتوگو كرد.
تمامشدن دورهي قالب نيمايي!
يدالله مفتون اميني در اينباره معتقد است: سالهاست كه قالب نيمايي دورهاش تمام شده و به يكنواختي رسيده است.
وي با بيان اين مطلب كه قالب نيمايي ظرفيت كامل بيان مسائل اجتماعي و عشق را ندارد، متذكر شد: قالب نيمايي شايد مقداري از حرفهاي اجتماعي را توانسته باشد منعكس كند، ولي عشق را به آن صورت كه بوده، نشان نداده؛ درواقع عشق و عاطفه در شعر نيما ارضا نشد. نتيجهاش اين شد كه شاعران براي بيان عشق به سمت غزل و شعر سپيد رفتند و درنتيجه چالش ايجاد شد؛ چراكه روحيه ايراني هرگز خارج از عشق نبوده است.
مفتون درباره دليل ديگري كه امروز به شعر نيمايي كمتر پرداخته ميشود، گفت: شعر نيمايي بدون پرداخت كامل نتيجه نميدهد؛ اين شعر به ويرايش زيادي نياز دارد و به اين دليل است كه عوالم عاطفي در آن از بين ميرود.
ساختهاي نيمايي منسوخ نشدهاند!
اما محمدعلي سپانلو اعتقاد دارد كه ساختهاي نيمايي هنوز منسوخ نشدهاند و اين آفرينش شاعر است كه تعيين ميكند در قالب نيمايي يا هر قالب ديگري شعر بسرايد.
او گفت: هيچ سبك و قالبي، قالب ديگر را منسوخ نميكند و ادبيات هرگز مرهون قالبهايش نبوده است؛ ادبيات سرگذشت روح انسان است و ميتواند قالب يا سبك را به خود بگيرد.
اين شاعر در عين حال معتقد است: امروز ديگر لازم نيست كه شاعران با همان طرز بيان نيما شعر بگويند. قالب نيمايي يكي از وسايلي است كه شاعر ميتواند در آن كار كند؛ يا گرفتار آن ميشود و ميتواند شعرهاي نيمايي خوبي خلق كند يا در آن حركتي نميكند و ساكن ميشود، اما درنهايت آفرينش شاعر است كه تعيين ميكند در چه قالبي بسرايد و نميتوان تعيين كرد كه شاعري مثلا در قالب سپيد يا نيمايي شعر بگويد.
قالب نيمايي و هنوز به نيمه نرسيدن ظرف آن
سيروس نيرو نيز در اينباره گفت: شايد امروز ظرف قصيده و غزل پر شده باشد، اما هنوز ظرف شعر نيمايي به نيمه هم نرسيده است.
او افزود: نيما يوشيج از غول بزرگ ادبيات كلاسيك عبور كرد و كاري قانونمند در شعر فارسي را پي نهاد، اما به اندازه كافي روي آن كار نشد. در حاليكه شاعران ما يكباره از اين قالب به قالب ديگري پريدهاند و گمان ميكنند كه اين سبك ديگر جاي كار كردن ندارد و حالا بايد روي قالبهاي نوتري كار كرد. امروز هنوز بايد روي شعر نيمايي كار كنيم و بگذاريم 40 يا 50 سال از آن بگذرد، آنوقت شعر ما خواه ناخواه به جلوتر حركت خواهد كرد و از اين قالب نيز عبور ميكند؛ ولي امروز هنوز زمان گذشتن از آن نرسيده است.
اين شاعر برعكس مفتون اميني معتقد است كه بسياري از مضامين را ميتوان در قالب نيمايي به كار برد؛ اما اينكه شاعران امروز از آن كمتر استفاده ميكنند، به دليل تنبلي آنان است.
نيرو متذكر شد: امروز شعرهايي كه به اسم شعر نيمايي سروده ميشوند، به هيچعنوان شعر نيمايي نيستند و ديگر هم نميتوان به كسي فهماند كه شعر نيمايي چيست؛ چرا كه امروز هر كه شعر نو ميگويد، گمان ميكند شعر نيمايي سروده است.
شاعران قالبها را نميشناسند!
منصور اوجي استفاده نكردن شاعران امروز را از قالب نيمايي، ناشي از شناخت نداشتن آنها دانست و افزود: همه قالبها هنوز خواننده دارند، ولي شاعران چون آنها را نميشناسند، ترجيح ميدهند شعر سپيد بگويند.
وي گفت: در شعر كلاسيك هنوز قالبهايي داريم كه ظرفيتشان تمام نشده؛ چه رسد به شعر نيمايي كه مدت زيادي از پيدايش آن نگذشته است. اگر كسي ميگويد كه امروز ظرفيت قالب نيمايي تمام شده، به اين دليل است كه توانايي شعر گفتن در اين قالب را ندارد. اگر شاعري به معناي واقعي شاعر باشد، تمام سبكها و قالبها را ميشناسد و كار شعرياش را ابتدا با آنها شروع ميكند و آنوقت سراغ قالبهاي ديگر ميرود؛ ولي شاعران امروز ما نه شعر كلاسيك را درست ميشناسند و نه شعر نو و نيمايي را و چون نميشناسند، ميگويند دوره شعر نيمايي تمام شده است.
اوجي يادآور شد: شعر وقتي ميآيد، شاعر تعيين نميكند كه در چه قالبي باشد؛ ممكن است شعر در قالب كلاسيك، نيمايي يا سپيد بيايد و اين خود شعر است كه تعيين ميكند در چه قالبي بايد باشد. هنوز هم جاي كاركردن روي بسياري از قالبها وجود دارد و شاعر تعيينكننده قالب نيست. امروز هنوز ميتوان روي قالب نيمايي كار كرد تا ظرف آن پر شود و بعدا سراغ قالب تازهتري رفت.
قالب نيمايي و طبيعي بودن عبور از آن
اما بهگفته محمود معتقدي، اينكه چرا امروز ديگر از وزنهاي نيمايي استفاده نميشود، به اين دليل است كه جامعه ادبي به حركتهاي تازهاي در شعر نياز دارد.
او معتقد است: ظهور نيما يوشيج و شعر نيمايي در مقطعي، شيوهاي انقلابي در شعر امروز بود كه پيروان خاص خود را نيز داشت و در اواخر دهه 20 و اوايل دهه 30 در دوران اوج بود. اما از آنجا كه هر پديدهي ادبي درجا نميزند و حركتهاي تازهاي دارد، در شكلبندي شعر امروز نيز كساني كارهاي تازهاي انجام دادهاند؛ مثلا احمد شاملو از وزنهاي نيمايي عبور، و سبك و سياق خاص خود را در شعر پايهگذاري كرد.
وي تاكيد كرد: امروز عبور از قالب نيمايي طبيعي است؛ همانطور كه در دهه 40 مشخصههايي چون شعر ناب و شعر حجم به وجود آمد و صداهايي ديگر در شعر آن زمان بود كه امروز ديگر كمتر كسي از آنها استفاده ميكند.
قالب نيمايي و نشان ندادن خود به تمامي
مظاهر شهامت نيز در اينباره گفت: هر قالب از جمله قالب نيمايي به واسطه ساختار مشخصي كه دارد، توان اجرايي محدودي را پيش ميكشد.
قالب نيما مثل قالبهاي ديگر - چه در تئوري و چه در تجربه - حجمي از امكانات اجرايي را براي شعر ارايه خواهد داد، پس چنين حدودي پاسخگوي كامل توقعات امروزين شعر نميتواند بوده باشد.
به اعتقاد وي، ايدههاي شعر و ادبيات از بايدهاي ترتيبي تبعيت ميكند؛ يعني الزامي وجود ندارد كه شاعران ما حتما آنقدر از يك قالب - در اينجا از قالب نيمايي - استفاده كنند تا بالاخره معلوم شود كه ديگر كارآيي ندارد و آنگاه سراغ يافته ظرفيتهاي جديدي بروند.
شعر نيمايي و ناشناخته ماندن آن
شاپور چوركش مشخصا به شاعران جنبش دهه 70 اشاره كرد و گفت: اين طيف براي تحكيم شعر و تئوري خود هم كه شده از رويآوردن به نظريه نيما ناگزيرند.
او افزود: يكي از عوامل خاموش ماندن شعر دهه 70 ، ضعف تئوري آن بود و شعر نيمايي يعني شعري كه بر پايه مدارا و دموكراسي طراحي شده تا دهه 50 از بستر لازم برخوردار نبود و به همين جهت ناشناخته ماند.
وي با اشاره به كتاب "بوطيقاي شعر نو" كه در آن به طور مشروح به شعر نيما يوشيج و استفاده از قالب نيمايي پرداخته، يادآور شد: بحران شعري كه امروز گريبانگير هنر ملي ماست، همان است كه نيما 60 سال پيش به آن پي برده و براي رفع آن پيشنهادهايي داده است كه "ميدان ديد تازه" محور آن است.
مرد ميدان شعر نيمايي نيست
همچنين كاظم سادات اشكوري ذر اين زمينه عنوان كرد: دورهي شعر نيمايي بهسر نيامده، عصر شاعرانش بهسر آمده است.
وي ادامه داد: اغلب شاعران نيمايي با آگاهي از شعر گذشته و آشنايي با وزن و تبحر در سرودن شعر در قالبهاي شعر گذشتگان، شعر نيمايي يا آزاد سرودهاند و هنوز هم ميسرايند؛ اما اغلب شاعران سپيدسرا از اين موهبت بيبهرهاند و مدعياند كه طرحي درانداختهاند، غافل از آنكه نميتوان بي آشنايي با گذشته طرحي نو درانداخت، چرا كه نو ادامه كهنه است و مدرن ادامه سنت.
وي معتقد است: هنوز در شعر نيمايي ميتوان نوآوري كرد و به فضاهاي تازه دست يافت، اما مرد ميدانش را نميبينيم يا سراغ ندارم.
اين شاعر با اظهار اميدواري به اين موضوع كه شايد در آينده شاعري از راه برسد و روزنهاي ديگر به جهان شعر نيمايي بگشايد، در پايان به خبرنگار ايسنا گفت: شايد از ميان اين همه شاعر چند نفري راه خود را بيابند و سربلند از ميدان به درآيند.
خنثا شدن شعر نيمايي به عنوان مركز ژانر شعري
اما محمد آزرم در اين باره معتقد است: امروز باقي ماندن شعر در يكسري از قواعد از پيش تعيينشده، ديگر طرفداري ندارد.
اين شاعر گفت: امروزه شعر نيمايي با ديگر موقعيتهاي "شعر بودن"، وارد جرياني از آميختگي و التقاط شده و تسلط و قدرت آن، به عنوان "مركز ژانر شعر"، در كنار ديگر موقعيتهاي شعر بودن خنثا شده است؛ پس موقعيت نيمايي شعر، همچنان هست و خواهد بود، اما نه آنچنان كه نيما ميخواست.
سخت بودن قالب نيمايي و استفاده نكردن از آن
صابر امامي هم معتقد است: يكي از دلايل بهكار گرفته نشدن قالب نيمايي توسط شاعران، سخت بودن آن است. نيما در عين اينكه راه و ميدان را براي مانور دادن شاعر باز كرد، ولي او را رها نكرد و شاعر در عين تسلط بر وزن عروضي، به توانمنديهاي ديگر نيز بايد وارد باشد.
او اظهار داشت: واقعيت اين است كه هرچند قالب نيمايي ميدان و ديد تازه براي شاعر ايجاد كرده، اما اگر منصفانه نگاه كنيم، برعكس نظر عدهاي، اين موضوع كار را براي بعضيها سختتر كرده است
وي با بيان اين مطلب كه گاهي در شعرهاي شاعران كلاسيك به دليل پر كردن خشتها، حرفهاي نالازم در شعر ميآيد، ادامه داد: كار كردن در وزن سنتي در عين محدوديت آسان بود، ولي در كار نيمايي در عين توسع، كار مشكل ميشود؛ زيرا كوتاه و بلندي جملهها را به طبيعت گوينده ميسپارد؛ اما واگذاشتن كلام به شاعر، بستگي به فهميدن درست و به كار گرفتن آنها نيز دارد؛ به كار گرفتن اين اصول آسان نيست و به اين دليل شاعران كمتر به قالب نيمايي ميپردازند.
شعر غيرمتعهد به جاي شعر انساني نيما
كيومرث منشيزاده نيز در اينباره گفت كه شاعران از پتانسيلهاي شعر نيما نتوانستند استفاده كنند.
به اعتقاد او، اگر شاعران نتوانستند از پتانسيلهاي شعر نيمايي به طور كامل استفاده كنند، به اين دليل بود كه شعر نيما يوشيج تنها شعري است كه دستگاه مختصات دارد. شايد وجود همين دستگاه مختصات كه موجب اشكالاتي در استفاده آن ميشد، باعث شده شاعران به شعرهاي آسانتري روآورند.
وي همچنين برداشت شاعران را از قالبهاي نيمايي، برداشت غلطي ذكر كرد و در توضيح آن متذكر شد: شاعران با همين برداشت غلط كه نيما خواسته است با قطع نظر از قافيه، شعر را آسانتر كند، آمدند و از وزن هم قطع نظر كردند؛ در حالي كه شعر بيوزن، خود نوعي از شعر است كه در اروپا هم متداول بود و آن هم ضوابط خود را داشت.
قالب نيمايي و احياي آن
اما عمران صلاحي معتقد است: شايد در آينده قالب نيمايي در قالبي ديگر و نامي جديد دوباره احيا شود؛ چراكه اين قالب هنوز ظرفيت بسياري دارد.
به گفته او، قالب نيمايي همچنان جا براي كار كردن دارد؛ كما اينكه قالبهاي كلاسيك شعر بعد از گذشت هزار سال همچنان كاربرد دارند و در آن قالبها هنوز شعر سروده ميشود. با توجه به اين موضوع، قالب نيمايي كه ديرزماني از آن نگذشته است، هنوز ظرفيت كار كردن دارد.
وي استفاده نكردن شاعران امروز را از قالب نيمايي، مقطعي دانست و توضيح داد: در دورهاي شاعران به غزل توجهي نشان نميدادند، اما امروز ميبينيم بيشتر شاعران در اين قالب كار ميكنند. بهنظرم قالب نيمايي به زودي احيا خواهد شد و به صورت نوتر ظرفيتهاي خود را نشان خواهد داد؛ چراكه هنوز جاي بسياري براي كار كردن دارد.
شاعران امروز و نشناختن وزن و شعر فارسي
عليرضا طبايي معتقد است: اكثر شاعران ما از ظرفيتهاي و قابليتهاي قالب نيمايي در شعر معاصر بيخبرند و دليل عمدهاش هم نداشتن شناخت از شعر فارسي است.
وي با بيان اين مطلب كه شاعران از دو ديدگاه با ابزار ادبيات و سرايش بيگانهاند، افزود: اولين ديدگاه اين است كه وزن را نميشناسند و با آن بيگانهاند و چون نميشناسند، فكر ميكنند وزن يك عامل مزاحم و عرضي است و در لحظه سرودن شعر، باعث ميشود شاعر رشته انديشه و شكل سرايشش را از دست دهد و انديشگياش مختل شود.
اين شاعر گفت: متاسفانه طيف وسيعي از شاعران ما كه به سراغ قالبهاي سنتي و نيمايي رفتهاند، با وزن بيگانهاند. امروز اكثر كساني را كه به نثر روآوردهاند، شاعر نميدانم، بلكه آنها بيشتر ناثرند و منثور مينويسند و تنها كارشان اين است كه سطرها را زير هم بنويسند كه اين گروه از جريان شاعري به طور كامل بهره نبردهاند.
وي همچنين گفت: ميتوان تصور كرد كه بعضي شاعران وزن را ميشناسند و در زمينه شعر - چه در قالبهاي كهن و چه نيمايي - به تجربههايي دست زدهاند، اما بعدا حس ميكنند اين قالبها جوابگوي نياز آنها نيست و آنوقت به آفاق بيوزني ميرسند كه حساب اين دسته جداست. منظورم، عدهاي از شاعران است كه بدون شناخت از وزن و بدون آشنايي از جريان موزون انديشگي و آنچه باعث انسجام فكر آنها ميشود، از وزن استفاده نميكنند؛ كار اينها در حقيقت ابتر و ناقص است.
او دليل استفاده نكردن عدهاي ديگر از شاعران از قالبهاي نيمايي را اعتقاد نداشتن آنها به اين قالب ذكر كرد و توضيح داد: اين عده فكر ميكنند كه شعر بايد در همان محدوده سنتي نفس بكشد و كارهايشان را در قالب مثنوي، قصيده، غزل، قطعه، رباعي و در نهايت چارپاره محدود ميكنند.
قالب و تنگ شدن عرصه براي شعر
بهگفته ايرج صفشكن، شعر در طي راهپيمايي بزرگي كه در طول اين سالها داشته، به اين نتيجه رسيده كه نيازي ندارد از عصا استفاده كند و به همين دليل خود را از قالب رها كرده است.
وي با بيان اين مطلب كه شعر، موجودي مستقل و تواناست و ميتواند خود را بيان كند، افزود: شعر خود به اين نكته رسيده كه قالبها عرصه را برايش تنگ ميكنند و در اوزان عروضي نميتوان همه چيز را بيان كرد.
اين شاعر متذكر شد: اينكه بعضي از شعرها موفق نيستند، داستان ديگري است و هميشه در طول تاريخ وجود داشته؛ اما ديگر اينكه بسياري از شعرها هم ماندگار ماندهاند.
شعر از نفس افتاده است
همچنين وليالله دروديان معتقد است: امروز گويي شعر از نفس افتاده است، اما در آينده در قالبي جديد احيا خواهد شد.
اين شاعر درباره سختي قالب نيمايي و نزديك نشدن شاعران به اين قالب گفت: نميتوان هنري را انتخاب كرد كه محدوديت نداشته باشد. به هر حال هر قالبي محدوديتهاي خاص خود را دارد و وقتي كسي شعر را انتخاب ميكند، بايد سختيها و محدويتهاي آنرا هم بپذيرد؛ ولي شعرهاي امروز متاسفانه چيزي ندارند و آينهاي نيستند كه خود را در آن ببينيم. شاعران خود شعر ميگويند و خود ميفهمند. اما گمان نميكنم كه شاعري بهخاطر سختي يك قالب آن را انتخاب نكند.
او همچنين اظهار داشت: به نظر ميرسد عصري گذشته و زمانه شعر قالبي سپري شده است. بايد منتظر ماند تا زمانه ديگري برسد و شاعراني پيدا شوند كه تواناييهاي تكنيكي شعر را درك كنند. شايد استعدادهاي در آينده پيدا شود كه در قالب نيمايي توانا باشند و آنرا احيا كنند، ولي امروز زمان آن نيست.
شعر نيمايي و به راه خود رفتن
با اين اوصاف، محمدجواد محبت اعتقاد دارد: در روزگار ما قالب نيمايي از توجه و فراخناكي ذهن برخوردار است؛ اما محصول كار در آينده قضاوت خواهد شد.
وي با بيان اين مطلب كه شعر نيمايي راه خود را ميرود، ادامه داد: هر چند كه اين شعر به شعر سپيد و زوايد آن منجر شده، اما غزل و رباعي همچنان كار خود را ميكنند؛ چراكه غزل معمولا براي ذهن چيزي شيرين است و شعر نيمايي هم براي مضامين اجتماعي قالب خوبي است؛ زيرا ميتواند طولانيتر شود، ادامه يابد و در عين حال خستگي نياورد.
پتانسيلهاي شعر نيمايي تمام نشده است
شاپور پساوند نيز گفت: ظرفيتها و پتانسيلهاي قالب نيمايي هنوز تمام نشده و چنان كاري كه بايد روي آثار نيمايي انجام شود، انجام نشده است.
به اعتقاد او، قابليتهاي قالب نيمايي هنوز آنچنان مطرح نشده تا ديگران از آن استفاده كنند و ما خود نيز به اين ظرفيتها پي نبردهايم، يا آن را فراموش كردهايم و يا نشناخته از آن گذر كردهايم.
پساوند با اعتقاد بر اين كه عملا روي شعر نيما كار جدي نشده است، افزود: اساس گفتههاي نيما روي اين بود كه ما بايد در محتوا، شكل ظاهر، نگاه شاعر و زبان تغيير ايجاد كنيم، اما در تمام اين كارها روي اين كه خود نيما چه كرده، اثري نميبينيم.
اين شاعر همچنين متذكر شد: شاعران بايد بياموزند و فقط به فكر چاپ آثار خود نباشند. به جاي اين كارها به ديگران بياموزند تا آثار نيمايي را بازخواني كنند و روي آن كار كنند. بسياري از شاعران خود نيما را نفهميدهاند و حرفهاي نيما در گوششان فرونرفته است؛ كساني كه در صفحاتي از كتابهايشان تصوير نيما را پشت تصوير خود ميگذارند.
استفن کینگ و جان ایروینگ دو نویسنده شهیر آمریکایی روز گذشته از خالق آثار هری پاتر خواستند قهرمان جادوگر این مجموعه کتاب ها را در آخرین اثر خود به کشتن ندهند.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از رویترز، جان ایروینگ در نشست مطبوعاتی روز گذشته پیش از برنامه خیریه کتابخوانی در سالن رادیو سیتی میوزیک هال شهر نیویورک گفت : برای هری آرزو می کنم که جان خود را از دست ندهد.
استفان کینگ نیز که در این نشست حضور داشت گفت اطمینان دارد که رولینگ نسبت به قهرمان داستان های خود منصف خواهد بود.
کینگ با اشاره به تلاش آرتور کنان دویل برای کشتن شخصیت شرلوک هلمز گفت : نمی خواهم هری نیز چون شرلوک هلمز به آبشارهای رایشن باخ قدم بگذارد.
فشارهای طرفداران داستان های شرلوک هلمز سرانجام باعث شد که " کونان دویل " هلمز را نجات دهد و در داستان های بعدی حضور داشته باشد.
جی کی رولینگ نویسنده بریتانیایی که مجموعه کتاب های هری پاتر وی تاکنون سیصد میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رفته است اعلام کرد که هنگام پشت سرگذاشتن فرآیند نوشتن آخرین کتاب از مجموعه هری پاتر احساس بدی نداشته است.
وی گفت : احساس می کنم کاملا آزاد شده ام. اکنون می توانم تصمیم نهایی خود را درمورد داستان اتخاذ کنم و فکر می کنم برخی از طرفداران از این تصمیم من منزجر شده و برخی بدان علاقه خواهند داشت؛ اما پایان داستان همان طور است که باید باشد.
خالق داستان های هری پاتر ضمن امتناع از توضیحات بیشتر گفت : اکنون مراحل پایانی داستان را می نویسم همان طور که همیشه درنظر داشتم؛ اما چند کاراکتر که انتظار می رفت تا پایان داستان زنده بمانند در قسمت پایانی کشته می شوند و یکی از کاراکترها به مجازات خود می رسد.
رولینگ درپاسخ به این پرسش که حکمت کشته شدن این شخصیت ها چیست گفت که وی از کشتن شخصیت های اصلی که در کتاب ششم کشته شدند لذت نبرده؛ اما نوع داستان نیازمند کشته شدن این قهرمان بوده است.
این نویسنده برای پرهیز از فاش شدن داستان برای کسانی که هنوز قسمت ششم را نخوانده اند به نام قربانی کتاب قبلی اشاره نکرد.
وی ضمن گشودن دری برای افزایش ترس طرفداران در رابطه با امکان مرگ هری افزود : گاهی نویسنده ای تنها به دلیل این که دیگر نویسندگان پس از مرگ وی داستان اصلی را ادامه ندهند قهرمان داستان خود را می کشد.
استفن کینگ دراین میان یادآور شد هنگامی که وی کتاب " زاویه بی روح " را نوشت و یکی از شخصیت های آن سگی را به قصد کشت لگد زد با نامه های اعتراض آمیز بسیاری مواجه شد.
رولینگ همچنین اشاره کرد که ایروینگ کاراکترهای بیشتری را نسبت به وی به کشتن داده است.
«سرمایه» متون بی شماری را در تحلیل نظریه ارزش كار ماركس یا قانون صرف نظر از میزان سود تكثیر می كند، ولی فقط تعدادی انگشت شمار از منتقدان به بلندپروازی ادعایی خود ماركس در نامه های بسیاری به انگلس برای تولید اثری هنری توجهی جدی كرده اند.
یكی از موانع شاید این است كه ساختار چندلایه «سرمایه» از طبقه بندی ساده می گریزد. این كتاب را می توان چونان رمانی گوتیك خواند كه قهرمانان اش به دست هیولایی كه خودشان آفریده اند اسیر می شوند و از پا درمی آیند «سرمایه ای كه به دنیا می آید از سر تا پا خون آلود است و خون و لجن از هر سوراخ اش بیرون می زند»، یا چونان ملودرامی ویكتوریایی یا چونان شادی نامه ای سیاه در هدایت «عینیت شبح گونه» كالا برای آشكارسازی تفاوت میان ظهور قهرمانانه و واقعیت شرم آور، ماركس از یكی از روش های كلاسیك كمدی استفاده می كند، زره شوالیه سلحشور را برمی دارد تا مرد چاق و كوتاه قدی با لباس زیر را آشكار كند یا چونان یك تراژدی یونانی س. فرانكل در «ماركس و تفكر علمی امروز» می نویسد: «بازیگران نمایش ماركس از تاریخ بشر مثل ادیپ گرفتار جبری سفت و سخت اند كه هركاری هم كه بكنند خودش را آشكار می كند.» یا چه بسا این آرمانشهری هجوگون مثل سرزمین هوینمز Houyhnhnms در سفرهای گالیور باشد، جایی كه هر چشم اندازی خوشایند است و فقط آدمی فرومایه است: در روایت ماركس از جامعه سرمایه داری، مثل شبه بهشت جاناتان سوئیفت، عدن دروغین با فروكاستن انسان های عادی به جایگاه انسان نماهایی ناقص و از خودبیگانه آفریده می شود.
برای رعایت عدالت در حق منطق جنون آمیز سرمایه داری، متن ماركس با كنایه irony رنگ آمیزی شده است كنایه ای كه در ۱۴۰ سال گذشته از دست بیشتر دانشوران گریخته است. یك استثنای منتقد آمریكایی ادموند ویلسون Edmund Wilson است كه در كتاب «به ایستگاه فینلند» پژوهشی در نوشتن و عمل كردن تاریخ ۱۹۴۰ از این بحث می كند كه ارزش انتزاعات ماركس رقص كالاها، زیگزاگ مسخره ارزش اساسا ارزشی كنایی است، كنایه هایی كه با صحنه هایی شوم و مستند از بدبختی و كثافتی كه قوانین سرمایه دارانه عملا می آفرینند همراه می شوند. ویلسون «سرمایه» را به عنوان نقیضه ای از اقتصاد كلاسیك بزرگ می دارد. به نظر او هیچ كس هرگز چنین بینش روانشناسانه ای به توانایی نامحدود سرشت بشر در بی اعتنا بودن به رنج هایی كه وقتی بختی برای به دست آوردن چیزی از آنها داریم بر آنها تحمیل می كنیم نداشته است. «كارل ماركس در سروكله زدن با این مضمون به یكی از اساتید بزرگ هجو بدل می شود. ماركس بی شك بزرگ ترین كنایه ساز پس از سوئیفت است و نقاط اشتراك زیادی با او دارد.»
بنابراین چه رابطه ای میان گفتار ادبی و كنایه آمیز ماركس و برداشت «متافیزیكی» او از جامعه بورژوایی وجود دارد اگر آرزوی او این بود كه متن سرراستی از اقتصاد كلاسیك به دست دهد می توانست چنین كند و به واقع چنین كرد. دو سخنرانی ایرادشده در ژوئن ۱۸۶۵، كه بعدها تحت عنوان «ارزش، بها و سود» چاپ شدند، چكیده ای موجز و روشن از نظریه های او درباره كالاها و كار ارائه می كنند.
«مردی كه متاعی برای مصرف فوری خودش می سازد، تا خودش از آن استفاده كند، یك محصول پدید می آورد اما نه یك كالا... كالا ارزش دارد، چون تبلور كار اجتماعی است... بها چیزی نیست مگر بیان پولی ارزش... آن چه كارگر می فروشد همان كارش نیست، بلكه قدرت كارش است، رد موقتی آن چه او را به سرمایه دار واگذار می كند...»
این متن در مقام تحلیلی اقتصادی هر شایستگی ای هم كه داشته باشد، توسط هر كودك باهوشی فهمیدنی است: هیچ متافیزیك یا استعاره استادانه ای در كار نیست، هیچ انحراف معمایی یا گردشی فلسفی وجود ندارد، هیچ آرایه ادبی ای دیده نمی شود. پس چرا «سرمایه»، كه همین زمین را می پوشاند، سبكی سراسر متفاوت دارد آیا ماركس ناگهان موهبت ساده گویی را از دست می دهد آشكارا نه: او توٲمان كه این سخنرانی ها را ایراد می كرد، روی جلد اول «سرمایه» كار می كرد. گواهی از این موضوع را در یكی از معدود تشبیه هایی كه در «ارزش، بها و سود» به كار می برد می توان یافت، آنجا كه این اعتقادش را توضیح می دهد كه سود از فروش كالاها به ارزش «واقعی»شان برمی آید و نه، آن طور كه شاید تصور كنیم، از اضافه كردن یك اضافه بها. او می نویسد: «این شاید مخالف مشاهدات روزمره و پارادوكس باشد، این هم پارادوكس است كه زمین به دور خورشید می گردد و آب حاوی دو گاز به شدت آتش زاست. حقیقت علمی همیشه پارادوكس است، اگر آن را با تجربه روزمره بسنجیم، كه فقط سرشت فریبنده اشیا را به چنگ می آورد.»
كاركرد استعاره واداشتن ما به از نو نگریستن به یك چیز با انتقال ویژگی های آن به چیزی دیگر است، بدل كردن آشنا به بیگانه یا برعكس. لودویكو سیلوا Ludovico Silva منتقد مكزیكی ماركس به معنای ریشه شناختی «استعاره» به عنوان منتقل ساز بازمی گردد تا از این بحث كند كه خود سرمایه داری یك استعاره است، فرآیندی بیگانه ساز كه زندگی را از سوژه به ابژه، از ارزش مصرفی به ارزش تبادلی و از انسان به هیولا جابه جا می كند. او در خوانش اش، سبك ادبی ماركس در «سرمایه» را روكشی رنگارنگ بر تخته وگرنه ممنوع شرحی اقتصادی، مثل مربا بر نان سخت، نمی داند، این تنها زبان مناسبی است كه در آن «سرشت فریبنده اشیا» را می توان بیان كرد، حوزه ای هستی شناختی كه در مرزها و قراردادهای قالب موجودی مثل اقتصاد سیاسی، علم انسان شناسی یا تاریخ سازگار نمی شود. به بیان خلاصه، «سرمایه» تماما بی همتاست. هیچ چیزی پیش از این ابدا شبیه آن نبوده و نیست كه شاید به همین خاطر است كه این قدر نادیده گرفته شده یا بد فهمیده شده است. ماركس به واقع یكی از بزرگ ترین غول های معذب بود.
به اعتقاد محمد بهارلو، محمود دولتآبادي شهرزاد قصهگوي معاصر است و داستانپردازي و قصهگويي مهمترين شاخصهي كار اوست.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، بهارلو كه در نشست بررسي جهانداستاني محمود دولتآبادي سخن ميگفت، در ابتدا عنوان كرد: دولتآبادي شخصا رضايتي براي برپايي اين نشست نداشت و نميخواست اين تصور به وجود بيايد كه برگزاري اين برنامه در سالروز تولدش يا حضور او، حساس نبودنش به جامعهي خود و جامعهي جهاني است.
اين داستاننويس در اين نشست كه در محل خبرگزاري كار ايران (ايلنا) سخن ميگفت، يادآور شد: نوع قصهگويي دولتآبادي پيرو سنت شهرزاد معروف و قصهگويي تودرتوي شرقي است.
وي گيرايي داستانهاي دولتآبادي را به خاطر روايتپردازي و رفتار او با عنصر داستان دانست و افزود: او نوعي قصه را روايت ميكند كه باعث توجه و تحريك شما ميشود كه دايم نسبت به قصه اين سوال برايتان پيش ميآيد كه «بعد چه ميشود» و اين ويژگي قصهي شرقي است.
به اعتقاد بهارلو، اين حس تعليق و انتظار و كنجكاوي، اشتياق ما را به ادامهي داستان بيشتر ميكند.
او همچنين متذكر شد: شايد در اين 60، 70 سال اخير هيچكس مثل دولتآبادي در زمان حياتش تا اين اندازه محل گفتوگو و بحث نبوده است. صادق هدايت، نيما يوشيج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و مانند اينها محل توجه بودهاند، ولي دربارهي هيچكدامشان در زمان حياتشان اينقدر اظهار نظر نشده و باز شايد آثار هيچكدام به اندازهي دولتآبادي به آنطرف مرزها راه پيدا نكرده و ترجمه نشده است. تنها نويسندهي زنده كه آثارش از باب ترجمه جنبهي فراگير پيدا كرد، هدايت است با "بوف كور"، كه بيشتر ترجمهها هم پس از مرگش انجام شد.
بهارلو در ادامهي صحبتهايش با اشاره به تيراژ وسيع "كليدر" و اينكه هيچ رمان فارسي تاكنون 100هزار تيراژ نداشته است، تصريح كرد: دولتآبادي باعث شد رمان در خاك خشك سرزمين فرهنگي ما رسوخ پيدا كند و جايگاهي كه شعر سلطنت هزارساله داشت، با رمان پر شود. يكي از دو سه نفري كه باعث شدند رمانمحوري جايگاه شعر را بگيرد، دولتآبادي است با رفتارش با داستان، زبان و روايتگري.
وي همچنين با تأكيد بر استقامت دولتآبادي در رمان، پيگيري، و غلبه بر يأس ننوشتن كه دامن غالب نويسندگان ما را بعد از چند سال ميگيرد، افزود: او نويسندهاي است كه با بهاي سختي اين جايگاه را پيدا كرده و حداقل 10هزار صفحهي ادبي براي ما نوشته است. حتا اگر جانب كساني را بگيريم كه فكر ميكنند با فشردگي ميشود حجم اين كارها را كم كرد، ولي باز اين متنها واجد ارزش ادبي هستند. كسي واژهواژهي آثار داستايوفسكي و پروست را نخوانده و همهي رمانهاي مهم هم عمودي خوانده شدهاند و خواننده ميانبر زده است. سزاي ادبيات بد نخواندن است، ولي چه چيزي باعث ميشود در رمانهاي بلند خوب حتا از سطرها بپريم و يا اين نظر را بدهند كه "كليدر" را خلاصه كنيم؛ اين باز اهميت اين رمان را نشان ميدهد؛ نه ضعفش را.
بهارلو دربارهي تقسيمبندي انديشگي در آثار دولتآبادي گفت: اهل ادبيات يك موضوع انديشگي دارند كه دايم آن را بازتوليد ميكنند. تمهاي برجستهي هدايت عشق و مرگ است و دولتآبادي، انسانمحور. محوريت انسان يا موضوع انسانيت و آنچه در غرب به آن اومانيزم ميگويند، در آثار و انديشهي او به شدت مطرح است. در اوايل دههي 40 و شروع كار او، آرمانخواهي در ادبيات به شدت چشمگير بود و نگاه طبقاتي به انسان وجود داشت، به طوري كه پرداختن به فرديت انسان چندان جايگاهي نداشت؛ آنگونه كه در آثار كامو، كافكا و سارتر ميبينيم.
او با اشاره به داستان "بياباني" دولتآبادي در دههي 40 كه در آن تصاوير سياه و سفيد نيستند، يادآور شد: اين تصوير مسلط آن دهه نبود، اما دولتآبادي به فرديت انسانها رجوع ميكند و به وجوه گوناگون شخصيت آنها توجه دارد. چه بسا چهرههاي روشنفكري و نويسندگان و شاعران ما علاقه ندارند آدمها را مجموعهاي از تنقاضها و با ابهام نشان دهند؛ در حالي كه اينها جزو سرشت ما هستند.
بهارلو در ادامهي اين بحث با اشاره به ساخت فيلم "خاك" مسعود كيميايي از داستان "اوسنهي باباسبحان" دولتآبادي گفت: در اين فيلم كيميايي تصوير غلط و منحطي از صاحب زمين نشان ميدهد. او به اصطلاح ميخواست به اين شخصيت بعد جهاني بدهد و از استعمار حرف بزند؛ اما اين شعار است و واقعيت نيست. نه اينكه استعمار و تسلط غرب بر شرق واقعيت نيست، اما تقريبا همهي اربابها ايراني بودند و كدام روستايي ارباب انگليسي داشت؟ اگر هم كسي ميخواهد نمادين حرف بزند، يادش نرود اول واقعي حرف بزند و بعد سمبوليك.
وي با تأكيد بر اينكه ادبيات كلاممحور است و سينما متكي بر تصوير، يادآور شد: براي متن سينمايي اثر ادبي را بايد دوباره نوشت. البته معمولا فيلمهاي خوبي از رمانهاي خوب ساخته نشده، چرا كه رمانهاي خوب به اقتضاي زبان ساخته شدهاند.
محمد بهارلو در بخشي از اين نشست هم در سخناني گفت: دولتآبادي وقتي كارش را شروع كرد، روشنفكر آكادميك نبود و الآن هم شايد خود را روشنفكر آكادميك نداند. آدمي بود خودساخته و از تجربههاي خودش بيش از ديگران درس گرفت. او بين خودش و زندگي ادبياش هماهنگي پديد آورد و شخصيت او را به عنوان يك شهروند از اثرش نميتوان منفك كرد. نويسنده داريم كه آهنفروش است، ولي كسي كه هفت، هشت ساعت در بازار آهن ميفروشد، فرق دارد با كسي كه در خانه، تاكسي و ... نويسنده است و همواره به پديدهها با نگاه هنري نگاه ميكند. فراموش نميكند همواره نويسنده است و اين خصوصيت يك نويسندهي حرفهيي است. اشتغال خاطر دولتآبادي نوشتن است و هر شغلي هم داشته، از كفاشي و سلماني تا ...، باز فراموش نكرده يك ضبط كنندهي ادبي است.
به گفتهي بهارلو، دولتآبادي گوش حساسي دارد و سالها بخشي از وقتش را در قهوهخانهها ميگذرانده تا به حافظهي گوشي و ظرفيتهاي زبانياش بيفزايد.
وي با بيان اينكه گوش دولتآبادي از چشمش حساستر است، يادآور شد: زبان زندهي گفتوگوپردازي او را به زبان شاعرانه و طبيعياش يعني زبان نوشتاري و توصيفياش ترجيح ميدهم. قوت گفتوگوپردازي او به مراتب قويتر از توصيف طبيعت و آدمهاست.
بهارلو دربارهي اين موضوع هم كه بعضا گفته ميشود دولتآبادي كمتر به تكنيك توجه دارد، گفت: به نظر من اينطور نيست؛ البته به نظريههاي ترجمهشده توجه ندارد. او عقيده ندارد زمان روايت داناي كل به پايان رسيده و بيشتر داستانهايش را اينطور مينويسد.
وي دربارهي شخصيتپردازي در كار دولتآبادي هم گفت: داستانسرايي واجد عنصر شخصيتپردازي هم هست. نميتوان به گونهاي داستان نوشت كه تعليق در آن باشد، ولي شخصيتپردازياش ضعيف باشد؛ نميشود شخصيتپردازي ضعيف باشد، ولي گفتوگو خوب باشد.
به گفتهي بهارلو، همچنين تعداد آدمها در آثار دولتآبادي زياد است؛ نگاه او به هستي رماني و گسترده است و نگاه محدود، جزءنگر و انتزاعي ندارد.
اين منتقد نگاه دولتآبادي را به زن هم گسترهتر نسبت به نويسندههاي ديگر دانست و البته يادآور شد: شخصيتهاي برجسته و جاندار زنان در آثار او مثل "كليدر"، بر اساس ضرورتهاي روايتپردازي است.
بهارلو سپس دربارهي توجه دولتآبادي در آثارش به روستا و تغيير نگاه او بخصوص در "سلوك" گفت: اگر نويسندهاي رماني دربارهي روستا بنويسد، يا آدمهايش روستايي باشند، الزاما به اين معنا نيست كه نگاه روستايي دارد. تمام رمان "گور به گور" فاكنر در روستا ميگذرد، ولي از برجستهترين رمانهاي مدرن است و حتا عناصر پستمدرن دارد. فضاي غالب نوشتههاي دولتآبادي روستايي است، ولي اين به آن معنا نيست كه رمانهايش روستايياند.
وي در ادامه افزود: بهجز "سلوك" كه در فضاي شهري ميگذرد، اما كارهاي قبلي او هم آدمهاي شهري دارند. عناصر شهري و نگاه مدني در داستانهاي دولتآبادي وجود دارند، اما در "سلوك" مسألهي فرد و خلجانات و نوسانات ذهني فرد معين مطرح است. اين تفاوت را همان گرايشي ميدانم كه در آثار ديگرش هم هستند، ولو در حاشيه. تجربهگرايي، ميل به جستوجوگري و نويسندهي حرفهيي كه ميخواهد همواره زنده و پويا باشد، به اين ميل و گرايش كه تجربهورزي باشد، دامن ميزند. نگاه جديد دولتآبادي كه بعضي او را به "سلوك" منحصر ميكنند، در ديگر آثارش همچون "روزگار سپريشدهي مردم سالخورده" هم وجود دارد.
اسدالله امرايي ترجمهي منتخب 25 سال داستان كوتاه آمريكا را منتشر ميكند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفتهي اين مترجم، هر سال مجموعهاي با عنوان «بهترين داستانهاي كوتاه سال» در آمريكا منتشر ميشود كه او 25 داستان را كه در 25 سال گذشته در اين مجموعهها منتشر شدهاند، گزينش و ترجمه كرده و در كتاب «پردهي نقريي» عرضه خواهد كرد.
در اين مجموعه كه از سوي انتشارات مرواريد به چاپ ميرسد، آثاري از جويس كارول اوتس، توبياس وولف، ريموند كارور و جان آپدايك ارايه شدهاند.
همچنين «عطر پنهان در باد» - جلد دوم مجموعهي داستانهاي زنان دربارهي زنان - با ترجمهي امرايي مجوز نشر گرفته و همين ماه از سوي انتشارات نقش و نگار منتشر ميشود.
«دليله» - جلد اول اين مجموعه - به زودي به چاپ دوم ميرسد و ترجمهي جلد سوم آن با نام «بين ما رازي هست» نيز در حال انجام است.
جلد پنجم «20 نويسنده، 60 داستان» هم كه چند ماهي منتظر گرفتن مجوز نشر بود، مجوز گرفته و با عنوان «چشمان شفاف در شهر نقرهيي» منتشر خواهد شد.
«سوگوارهاي بر آبي دريا»، «پسري مرده بر آستانهي پنجرهات»، «زني از نيويورك» و «ويولونزن يكدست» از اين مجموعه پيشتر منتشر شدهاند.
«چشمان شرمگين» طاهر بن جلون با ترجمهي امرايي به چاپ دوم رسيده و «راههاي ميانبر» و «هر وقت كارم داشتي» ريموند كارور هم به ترتيب به چاپهاي دوم و سوم ميرسند.
تجارت ، اعتراض و دولت در ایران قرن نوزدهم " مجموعه مقالاتی درباره زندگی اجتماعی طبقات فرودست ایران در دوره قاجار به قلم ونسا مارتین محقق تاریخ معاصر ایران در انگلستان عرضه شد.
به گزارش مهر، این مجموعه پژوهشی بر اساس بررسی هایی مبتنی بر اسناد و مدارک مربوط به تاریخ معاصر ایران است که تحولات شکل گرفته از دو سده قبل در دولت و جامعه ایرانی را مورد تحلیل قرار داده است.
این کتاب به لحاظ مطالعه گسترده درباره طبقات فرودست جامعه در این دوره از تاریخ ایران و مطالعات بر نقش گروه های غیر نخبه در جامعه شهری تا سال های پیش از انقلاب مشروطه ، اثری متفاوت از کتاب هایی به شمار می رود که عمدتا با تکیه بر جریانات روشنفکری و روند شکل گیری طبقه متوسط نوشته شده اند.
سه فصل نخست از این مجموعه به موضوع مشارکت سیاسی مردم در شهرهای بوشهر، شیراز و اصفهان به عنوان سه شهر مهم ایران اختصاص یافته است.
بخش چهارم شامل موضوعات متعددی است که اعتراض های سیاسی زنان، نظر و قضاوت گروه های یاغی اجتماعی و اغلب فقیر و همچنین بررسی شرایط سربازان و بردگان را در بر می گیرد.
برخی از عناوین این کتاب عبارت اند از: زمینه های مذهبی، اجتماعی، سیاسی و تجاری- مردم، دولت و بریتانیا در بوشهر و جزیره خارک، اعتراض گروه های شهری در شیراز و تعادل قدرت در فارس، اعتراض های عمومی در اصفهان، کنترل احتماعی و ظهور تشکل ها، اعتراضات عمومی زنان در ایران قرن نوزدهم، لوطی ها و طبقات فقیر و یاغی شهری، سرباز، نیروی مسلح یاغی، بردگان و غلامان سیاه پوست در قرن نوزدهم و حاجی بشیرخان.
نکته دیگر درباره کتاب این است که " نیکی کدی " محقق و استاد دانشگاه کالیفرنیا که خود متخصص تاریخ ایران در عصر قاجاریه و مولف کتاب های متعدد در این زمینه از جمله " ایران، برافتادن قاجار و برآمدن رضاخان " است، این کتاب را ستوده است.
ونسا مارتین، پژوهشگر و نویسنده این کتاب از اساتید تاریخ خاورمیانه در موسسه پژوهشی رویال هالووی دانشگاه لندن است. او همچنین عضو هیات سردبیری انجمن سلطنتی مطالعات آسیایی است و ریاست کمیته انتشارات موسسه بریتانیا را نیز بر عهده دارد.
کتاب ونسا مارتین توسط انتشارات تائوریس به بازار نشر انگلیسی زبان ها عرضه شده است. ازدیگر کتاب هایی که ونسا مارتین درباره تاریخ معاصر ایران تالیف کرده است می توان به کتاب " مدرنیسم ،انقلاب مشروطیت و ایجاد دولت اسلامی " و " روابط ایران و بریتانیا از 1800 به بعد " اشاره کرد.
استاد ايراني دانشگاه ليسبون، ترجمه پرتغالي گزيدهاي از «مثنوي معنوي» را در دست انجام دارد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، سپيده رادفركه بيش از 11 سال است به تدريس ادبيات تطبيقي مشغول است، 40 داستان از مثنوي را با استفاده از نسخههاي ايراني از جمله تصحيح زندهياد بديعالزمان فروزانفر و نيز كتابي به زبان انگليسي دربارهي تحقيقات نيكلسون بر روي اين اثر بزرگ زبان فارسي، انتخاب كرده است كه آنها را در حال ترجمه به زبان پرتغالي دارد.
او اين اثر را با عنوان احتمالي «برگزيدهاي از مثنوي مولوي» توسط يك ناشر پرتغالي به چاپ ميرساند.
رادفر كه در مقطع دكتري آموزش زبان تحصيل كرده است، تصميم دارد تعدادي از آثار برگزيدهي ادبيات پرتغال را كه در ايران بيشتر با ترجمه از زبانهاي انگليسي و فرانسه به خوانندگان فارسيزبان معرفي شدهاند، با ترجمه از زبان اصلي معرفي كند.
«ليلي و مجنون» به زبان پرتغالي از تازهترين آثار منتشرشدهي رادفر به شمار ميرود.
ترجمهي «ارلاندو» - يكي از آخرين رمانهاي نوشتهشده توسط ويرجينيا وولف - منتشر ميشود.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، فرزانه قوجلو - مترجم اين اثر - كه پيشتر مجموعهاي از قصههاي كوتاه اين نويسندهي انگليسي را ترجمه و منتشر كرده، اين كتاب را از زبان انگليسي به فارسي برگردانده است كه توسط نشر قطره منتشر ميشود.
او همچنين ترجمهي بيوگرافي وولف را كه نوشتهي چند نويسندهي مختلف است، در دست ترجمه دارد.
تنهایی دم مرگ
نوربرت الیاس
ترجمه: امید مهرگان و صالح نجفی
ناشر: گام نو
۱۳۸۴
نوربرت الیاس در «تنهایی دم مرگ» با تحلیلی
در زمانی، ساختارگرا و «نوع دوستانه» دغدغه مرگ و تنهایی محتضران را دارد. او كه بر این باور است كه در جهان پیشرفته معاصر، مرگ به پدیده ای بهداشتی بدل شده است كه در آن تلاش بر این است كه انسان منزوی در حال مرگ «به هر قیمتی» ولو به قیمت زندگی صرفا نباتی باید زنده بماند، دست به تقابلی دوتایی می زند: تقابل میان زندگان و محتضران، میان جوانان و پیران... و به ویژه میان رویكرد جهان مدرن و پیشامدرن به مرگ و محتضر. از همین رو خواننده با علاقه و البته سردرگمی كه محصول چنین تحلیل ساختارگرا و دوگانه ساز است، به داوری میان ارزش های جهان مدرن و پیشامدرن می نشیند. الیاس از یك سو جهان مدرن را جهانی رئوف تر و همدل تر یا همنوع ترسیم می كند: «بی شك مجال هم ذات پنداری و ابراز همدردی بسیار فراخ تر از اعصار گذشته است. ما دیگر تماشای آدم های از دار آویخته، چهار شقه شده یا خرد شده لای چرخ را نوعی تفریح و سرگرمی روزهای تعطیل نمی دانیم، ما فوتبال تماشا می كنیم، نه زد و خورد گلادیاتورها را. در قیاس با عهد باستان همدردی با دیگر آدمیان، سهیم شدن در رنج و مرگ آنها افزایش یافته است.» «تنهایی دم مرگ»، نوربرت الیاس، ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی، گام نو، ص ۲۸ اما از سوی دیگر می گوید «نقاط ضعف جوامع پیشرفته»، فقدان «همدردی كردن با خرد رو به پیری و مرگ» است. همان، ص ۲۸ و بدین ترتیب خود الیاس نیز در دام این سردرگمی می افتد: «كشمكش نیروهای مذهبی و حاكمان غیرمذهبی در سال های اخیر در برخی نقاط عالم، آدم را به یاد تب و تاب عواطف جمعی و خصومت هایی می اندازد كه **** های دینی در قرون وسطی گاه و بی گاه به راه می انداختند.» همان، ص ۳۲
اما در جایی دیگر می گوید كه در جهان پیشامدرن نمایش احساسات همدلانه بیشتر از امروز بوده است: «در قرن هفدهم، مردان می توانستند در ملاء عام گریه كنند، امروز این كار سخت و نامعمول شده است.» همان، ص ۵۲ اما به هیچ رو اشاره نمی كند كه این نمایش احساسات همدلانه در جهان پیشامدرن به چه كار می آید وقتی «قساوتی كه در دست انداختن پیران بی كس و كار، و در ابراز انزجار از پیرمردان و پیرزنانی كه از ریخت و قیافه افتاده اند، می بینید شاید در زمان های گذشته بیش از اكنون شایع بوده است». همان، ص ۹۸
حال در این كارزار داوری میان جهان عهد باستان و جهان پیشرفته امروز، الیاس پای «معنا» را هم به میان می كشد و به منظور هرچه «آرام تر و آسوده خاطرتر» جان سپردن راه حل ارائه می دهد. معنادار زیستن به معنادار مردن می انجامد: «چگونه مردن یك فرد بیش از همه در گرو آن است كه آیا و تا چه حد در طول زندگی اش توانسته هدف و آرمانی برای خود دست و پا كند... و آنها را تحقق بخشد... تا چه حد احساس كند كه زندگی اش پربار و با معنا یا بی ثمر و بی معنا بوده است.» همان، ص ۸۷۸۶ و «تحقق معنا برای یك فرد پیوند تنگاتنگی دارد با معنایی كه او در طول زندگی به واسطه رفتار یا حرفه اش، در نزد دیگران می یابد.» همان، ص ۸۹
«هولناك آن است كه كسی جوان بمیرد، یعنی پیش از آنكه به زندگی خویش معنایی داده و از آن كامی گرفته باشد» همان، ص ۹۱ و دست آخر نتیجه می گیرد كه «در عمل یگانه معنایی كه امكان وجود می پذیرد آن است كه خود به دست خویش ساخته اند و در اصل ابنای بشر به یاری هم آفریده اند، چنین معنایی است كه می تواند به زندگی ایشان سمت و سو بخشد» همان، ص ۱۰۸، چه «ما همه اعضای یكدیگریم». همان، ص ۹۱
و سرانجام الیاس در پایان این سوگنامه رمانتیك و نسبتا خوش فرجام كه بیشتر یادآور برنامه های تلویزیونی در مورد آسایشگاه های سالمندان است، توصیه می كند كه «یكی از كارهای ممكن رفتار و برخوردهای دوستانه تر آنانی است كه زنده می مانند» همان، ص ۹۲، «زیرا این جزء آخرین دلخوشی های بزرگی است كه فرد محتضر می تواند داشته باشد، همین كه ببیند اعضای خانواده و دوستانش هوایش را دارند، دلش گرم می شود» .همان، ص ۱۱۵
و سرانجام این كه «علاقه و تعلق كمك شایانی به بخشیدن معنا به زندگی افراد و ایجاد احساس خرسندی از حیات می كند به عبارتی مهربانی و مهرورزی متقابل تا دم مرگ». همان، ص ۱۱۶
حال باید پرسید كه الیاس این معنا و آرمان مرموز، این مهر و محبت مبهم جمعی را كه تمامی ابنای بشر كه «اعضای یكدیگرند» و به یاری هم باید آن را بیافرینند در كدامین ناكجاآباد یافت می كند
چگونه این انسان پیوسته در حال شدن، متورم از جزیره ها، معناها و میل ها گاه بسیار متعارض می تواند با یافتن تك آرمان یا حتی كثرتی از معناها و آرمان ها بر اضطراب كی یركه گوری خود در بهترین حالت كی یركه گوری خود در بهترین حالت كی یركه گوری، چه اغلب موارد حتی نمی داند چه می خواهد فائق آید چگونه این انسان مهاجری كه از صبح تا شام، خواسته یا ناخواسته هزاران قلمرو عینی و ذهنی، متعین و نامتعین، شناخته و ناشناخته را طی می كند و پیوسته درون معانی آنها می لغزند و سر می خورد خواهد توانست به معنای واحد و كیهانی آن كلیت از معنا و شادمانی دست یابد تا به حیات و مرگ اش معنا بخشد
الیاس می كوشد با رویكردی خوش بینانه و در پرانتز قرار دادن «معنا چیست» حفره مرگ را با تمامیت معنا پر كند. او با روایت داستان «ارباب و مرد» اثر تولستوی به توصیف یك انسان برخوردار از معنا می پردازد: ارباب یا بازرگانی كه در تمام طول عمر هدف مند بوده و معنادار زیسته است و در لحظه ای مرگ نیز همچنان «پرجنب وجوش» است و «به كارهایی می اندیشد كه هنوز انجام نداده است» همان، ص ۸۵ و بدین ترتیب در واپسین لحظات مرگ نیز بزرگوارانه پوستین ضخیم اش را روی نوكر محتضرش می اندازد. اما نوكر روستایی كه برخی موارد بدمستی می كند، گاه سر ارباب را شیره می مالد و در زندگی هیچ هدف و معنایی ندارد، «بی آنكه مقاومتی كند یا از خود مقاومتی نشان دهد به آرامی تن به مرگ می سپارد». همان، ص ۸۵ در واقع الیاس با همان خوش بینی ناموجه با تفسیر تولستوی همسو می شود و چنین حیات و مرگ ارباب واری را پربار و بامعنا و مرگ نوكر نوكرصفت را بی معنا و بیهوده توصیف می كند.
اما می توان گفت ارباب یا همان بازرگان مرگ خود را هرگز نپذیرفت و به آن باور نداشت، چه مرگ به قول هایدگر همواره مرگ دیگری است: مرگ نوكر. و از همین رو بازرگان پر جنب وجوش است زیرا «به كارهایی می اندیشد كه هنوز انجام نداده است». او از آن رو كه قرار نیست بمیرد شاد است و بزرگوارانه پوستین اش را روی دوش نوكرش می اندازد. و برعكس ظاهرا این نوكر است كه مرگ را پذیرفته است و به آرامی تن به مرگ می سپارد. بازرگان شاد است چون او نیست كه قرار است بمیرد بلكه این نوكرش است كه خواهد مرد. بازرگان حقیقت مرگ را با میل به زندگی استتار می كند و از این استتار شادمان است. اما شادمانی كه به قول ژیژك مزور است و جز با «خیانت به میل» و سركوب و پنهان كردن حقیقت به دست نمی آید. آری، بازرگان در واپسین لحظات مرگ كاری نمی كند جز سوداگری حقیقت و میل و البته خرسند است از این سوداگری.
در واقع در این اثر نوربرت الیاس «چراغ به دست» در جست وجوی آن معنای گمشده می گردد، اما با چراغ كم سویی كه در دست دارد، معنایی دستان خالی اش را پر نمی كند
فراز و فرود مشروطیت
سیدمصطفی تقوی
انتشارات: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نوبت اول: ۱۳۸۴
تیراژ: ۱۵۰۰ نسخه
قیمت: ۴۰۰۰ تومان
در یكصدمین سالگرد جنبش مشروطیت این پرسش اساسی همچنان پاسخ می طلبد كه آنچه در سال ۱۲۸۵ شمسی در ایران رخ داد هدفش چه بود و چه نسبتی با جامعه ایران داشت به نظر می رسد واقعیت این است كه جامعه ایران در آن مقطع تاریخی نه مشروطیتی مبتنی بر مدرنیته غرب می خواست و نه حكومتی اسلامی به ***** علمای دینی. اصولا مطالبات هر جامعه در هر عصری برآیند تعامل پیشینه و تجربیات تاریخی ساختار اجتماعی استعدادها و مقتضیات آن و طرز تلقی و رویكرد آن نسبت به حوزه های فرهنگ، سیاست و اقتصاد و در برخی اوضاع بین المللی آن روزگار است. به بیان دیگر میان مطالبات سیاسی هر جامعه ساختار اجتماعی آن گونه ای تعامل و تناسب و سنخیت وجود دارد و از منظر جامعه شناختی هیچ جامعه ای نمی تواند مطالبه ای ناسازگار با ماهیت خود داشته باشد. نهضت مشروطیت را مانند هر پدیده كلان اجتماعی دیگری می توان در قالب الگوهای مختلفی تحلیل و بررسی كرد. علل و عوامل، رهبران و *****، پایگاه و خاستگاه و حاملان، فرهنگ و باورها و ارزش ها، فرآیند و تاكتیك ها و... از جمله چارچوب هایی هستند كه برپایه آنها می توان به تحلیل این رویداد پرداخت. غایت و هدف این رخداد می تواند یكی از معیارها و الگوهایی باشد كه برای تبیین آن به كار گرفته شود و شاید جامع ترین آنها نیز باشد، زیرا در رویكرد غایت نگرانه و هدف محور است كه هركدام از وجوه پدیده ای مانند نهضت مشروطیت، با توجه به هدف غایی آن مورد توجه قرار گرفته. در این راستا جهت گیری ها و عملكرد رجال و احزاب و گروه ها و مطبوعات و نهادهای سیاسی اجتماعی، با توجه به تاثیری كه در برآوردن هدف غایی پدیده و یا تخریب آن دارند مورد بررسی قرار می گیرند و ماهیت واقعی و معنای درست خود را بهتر نشان می دهند و به همین علت امكان ارزیابی علمی و داوری واقع بینانه آنها بهتر فراهم می شود. البته این رویكرد به همان اندازه كه می تواند برای دستیابی به حقیقت مفید باشد، ممكن است گمراه كننده نیز باشد و این بستگی به میزان درستی یا نادرستی تشخیص هدف پدیده دارد. برای بررسی نهضت مشروطیت در عمل همین الگو بیشتر مورد توجه قرار گرفت و شاید بتوان گفت كه همه و یا دست كم بسیاری از چالش ها و كشمكش های عرصه عمل و نظر جریان های فكری و سیاسی از فردای پیروزی نهضت تا امروز ریشه در همین مقوله دارد و همه نزاع ها بر سر این است كه به راستی هدف نهضت مشروطیت چه بود روشن است كه پاسخ درست به این پرسش اساسی در گرو آن است كه از مشروطیت، به عنوان نهضت، چه تعریفی ارائه شود و این تعریف به چه میزان با واقعیت، یعنی مقتضیات جامعه ایران، به عنوان ظرف نهضت و هدف اكثریت مردم ایران، به عنوان عاملان و حاملان نهضت سازگار باشد. حاكمان قاجار صرف نظر از تعریفشان از مشروطیت، به انگیزه حفظ موقعیت خود و جلوگیری از هرگونه تغییر و تحول در مناسبات قدرت میان حكومت و جامعه به خود اجازه می دادند كه دست به هر اقدامی بزنند. البته تلاش و چنگ یازیدن به هر وسیله ای برای تحكیم قدرت حاكمیت و دخل و تصرف در معنا و هدف مطالبات مردم و یا نفی هرگونه مطالبه تهدیدآمیز و محدود كننده قدرت حاكمیت از سوی حكومتی كه مردم را به چشم رعایا و نوكران می دید و خود را به طور طبیعی قیم آنان می دانست دور از انتظار نیست. پیروزی نهضت مشروطیت محصول همگرایی در انگیزه و عمل بود و نشان از پیشتازی ملت ایران در مقایسه با ملل قاره های آسیا، آفریقا و اقیانوسیه در این زمینه ها داشت. شكستن تمامیت استبداد و محدود كردن آن به قانون مصوب نمایندگان ملت، تدوین قانون اساسی، تشكیل مجلس شورای ملی، پاسخگو كردن دولت به نمایندگان ملت، دستاوردهای بزرگی بودند. با اذعان به این كه آرمان مشروطیت، با همه فراز و فرودها و قبض و بسط هایش همچنان و در نهایت پیروز است، اما نمی توان نادیده گرفت كه اگر با آن واقعه و مطالبات آن برخورد واقع بینانه ای می شد و با حفظ وحدت و همبستگی ملی به نهادینه كردن پیروزی های به دست آمده پرداخته می شد، كشور ایران مسیر تحولات تكاملی خود برای نیل به توسعه و پیشرفت را به طور طبیعی می پیمود و بهره های بیشتری می برد.كتاب ۵۱۲ صفحه ای «فراز و فرود مشروطیت» شامل هشت فصل است. عناوینی همچون «تكاپوی رهایی»، «پس از رهایی: بحران مدیریت و كارآمدی»، «مجلس و دربار: همگرایی و واگرایی»، «سازش ستیزی و ترجیح منافع فردی و گروهی بر منافع ملی»، «از سقوط مجلس تا سقوط شاه»، «محك تجربه: خالی شدن میدان و آزمون مدیران، طرح ناموفق: قرارداد ۱۹۱۹» و «از چاله به چاه: كودتای ۱۲۹۹» مورد اشاره این پژوهشگر تاریخ معاصر ایران قرار گرفته است. نویسنده كتاب كه متولد سال ۱۳۲۸ در كهكیلویه است هم اكنون در بخش پژوهش موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران مشغول به كار است و مولف كتاب های «تحلیلی بر اسلامی كردن دانشگاه ها»، «تاریخ سیاسی كهكیلویه»، «مدرنیسم و دینداری در ایران» و «فراز و فرود مشروطه» است.
آثاري از صادق هدايت يا مربوط به او در خارج از كشور منتشر ميشوند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، جهانگير هدايت با اعلام اين خبر، گفت، مشغول مذاكره با ناشراني براي عقد قرارداد است.
برادرزادهي صادق هدايت همچنين متذكر شد: يك سال صبر كرديم؛ اما نه تنها جوابي نميدهند، به نامهها و تلفنها هم پاسخ نميدهند.
آثار يادشده، "يكصدسالگي صادق هدايت در ايران و جهان"، "ياد هدايت 83" و "تاريكخانه" (به زبانهاي فارسي، انگليسي، فرانسه، تركي استانبولي و ارمني) هستند كه بيشترين زمان انتظار آنها براي كسب مجوز نشر، يكسال است.
"يكصدسالگي صادق هدايت در ايران و جهان" شامل تمامي برنامهها و اتفاقاتي است كه به مناسبت يكصدسالگي اين نويسندهي معاصر در سال 81 در ايران و كشورهايي نظير آلمان، فرانسه، انگلستان، آمريكا و كانادا برگزار شد.
"ياد هدايت 83" نيز برگزيدهي داستانهاي مسابقهي داستان كوتاهنويسي هدايت در اين سال است.
اما چاپ هفتم "فرهنگ عاميانهي مردم ايران» هدايت كه چهارماهي منتظر اعلام وصول بود، مجوز پخش گرفت و ازسوي نشر چشمه عرضه خواهد شد.
«رابیندرانات تاگور» Rabindranath Tagore بزرگ ترین نویسنده ادبیات مدرن هندوستان است كه شاعر و رمان نویسی قهار بود. وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان نیز به شمار می آید. او اولین نویسنده آسیایی است كه در سال ۱۹۱۳ موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد و دو سال بعد نشان شوالیه به او اهدا شد. تاگور این نشان افتخاری را سال ۱۹۱۹ در اعتراض به كشتار وحشیانه مردم بی گناه «آمریتسار» كه طی آن بیش از ۴۰۰ هندی معترض به دست ارتش بریتانیا به خاك و خون كشیده شدند، به دولت انگلستان پس داد. اندیشه او بر «گاندی» و بسیاری از بنیانگزاران هندوستان مستقل تاثیر فراوان گذاشت و شخصا الهام بخش بسیاری از انقلابیون بود اما شهرت او در غرب به عنوان یك استقلال طلب مانع از آن شد تا رهبران غربی نقش او در جریان اصلاح طلبی و نقد استعماری را كمرنگ و گاها نادیده انگارند.«رابیندرانات تاگور» در پنجم ژوئن ۱۸۶۱ در كلكته در خانواده ای ثروتمند و اصیل دیده به جهان گشود. پدرش «ماهاریشی دبندرانات تاگور» از پیشوایان مذهبی بود و مادرش «سارادا دوی» نام داشت كه در اوان كودكی او چشم از جهان فروبست. «تاگور» درباره مرگ مادرش می گوید: «اولین باری بود كه با مفهوم نیستی و رفتن بی بازگشت آشنا شدم آن هنگام كه پیكر مادرم را به معبدی بردند و سوزاندند.» پدربزرگ او نیز از بزرگان شهر بود و امپراتوری اقتصادی عظیمی را در تملك داشت و در كنار آن فعالیت های خیرخواهانه بسیاری را از جمله تاسیس دانشگاه پزشكی كلكته انجام می داد. خاندان «تاگور» به مسائل فرهنگی نیز توجه بسیاری داشتند و برای تلفیق فرهنگ بومی هندی و ایده های نوین غربی تلاش فراوانی به عمل آوردند. از این رو فرزندانشان را در كودكی به مطالعه عمیق فرهنگ در زبان رهنمون می شدند تا مبادا در این راه آسیبی به فرهنگ و سنت هندوستان برسد. «رابیندرانات تاگور» اولین اشعار خود را در ۸ سالگی سرود و اولین كتابش كه مجموعه ای از اشعارش بود توسط یكی از دوستانش به عنوان هدیه تولد در سن ۱۷ سالگی به چاپ رسید. او تحصیلات مقدماتی خود را زیرنظر معلمان خانگی گذراند و سپس به آكادمی بنگال رفت و به تحصیل در زمینه های تاریخ و فرهنگ پرداخت. او سپس به دانشگاه حقوق لندن رفت و در رشته حقوق مشغول به تحصیل شد اما با گذشت یك سال تحصیل را رها و لندن را ترك كرد. او در مدت اقامتش در انگلستان شعر مشهورش با عنوان «قلب شكسته» Bhagna Hridaj را سرود. در سال ۱۸۸۳ «تاگور» با «مرینالینی دوی ریچادهوری» ازدواج كرد و از او صاحب دو فرزند پسر و سه دختر شد. در سال ۱۸۹۰ هندوستان را به قصد بنگال شرقی بنگلادش امروزی ترك گفت و به جمع آوری داستان ها و اساطیر بومی بنگلادش پرداخت. او در خلال سال های ۱۸۹۳تا ۱۹۰۰ هفت جلد مجموعه اشعار به چاپ رسانید كه اشعار «قایق طلایی» Sonar Tari و «كانیكا» KHANIKA در میان آنها است. «تاگور» از این دوره به عنوان پركارترین دوره زندگی خود یاد می كند. مهمترین نكته آثار «تاگور» ساده نویسی و قابل فهم بودن آنها برای عامه مردم است. نكته ای كه برای منتقدان و مخاطبان روشنفكرش قابل پذیرش نبود. او اولین نویسنده هندی تبار است كه از رئالیسم روان شناختی در خلق رمان های خود بهره برد.
«تاگور» پس از آنكه در سال های ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۵ بیش از چهل داستان كوتاه، در هفته نامه های بنگالی به چاپ رسانید دو اثر منثور مشهور خود با عنوان «مایه نفرت» CHOCHER BALI و «آشیانه ویران» NASHTANIR را منتشر كرد كه مخاطبان بسیاری به خود جلب كرد.
داستان های كوتاه «تاگور» ادبیات هند را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد كه داستان «مجازات» در صدر آنها است. داستان در یكی از روستاهای دورافتاده اتفاق می افتد و به شرح ظلم و ستمی كه به زنان قشر كارگر وارد می شود می پردازد.
«تاگور» در سال ۱۹۰۱ با هدف تلفیق و نشر فلسفه های هندی وغربی، مدرسه ای خارج ازكلكته تاسیس كرد كه ۲۰ سال بعد به دانشگاهی معظم بدل شد. او در این مدت اشعار زیادی سرود و داستان ها و رمان های متعددی را به رشته تحریر درآورد. یك سال پس از تاسیس این مدرسه، زندگی «تاگور» مرحله ای سیاه را تجربه كرده و او همسر و دو فرزند خود را طی پنج سال از دست داد. «تاگور» پس از انتشار اثر «مدایح» GITANGALI در آمریكا و انگلستان به شهرت رسید. چندی بعد اثر خود را به زبان انگلیسی برگرداند. «ویلیام باتلر ییتس» نویسنده و ادیب برجسته بریتانیایی درباره این اثر «تاگور» می نویسد: «سادگی این اشعار مرا شگفت زده كرده است، موزون و گوش نواز، رنگ اشعارش به روح من آرامش می دهد و جهانی را به تصویر می كشد كه تمام عمر رویایش را دیده ام.» این شعار توجه ادیب دیگر انگلیسی «ازرا پاوند» و همچنین كمیته ادبی جایزه نوبل را به خود جلب كرد.
ایدئولوژی اصلی «تاگور» بر شناخت خدا از راه تهذیب نفس و خدمت به دیگران استوار بود و سادگی و در عین حال عمیق بودن آثارش از آن نشات می گیرد. در عالم سیاست، او از حامیان گاندی و اندیشه استقلال هند بود اما همیشه خطر ملی گرایی افراطی را به او گوشزد می كرد. او سال های آخر عمر خود را بیشتر در خلوت و سفر گذراند. او در سال ۱۹۱۶ به ژاپن سفر كرد و در سال ۱۹۳۲ توسط رضاشاه به ایران دعوت شد.
«تاگور» تا آخر عمر سرودن را رها نكرد و آخرین شعرش را چند ساعت قبل از مرگش سرود. او در هفت اوت سال ۱۹۴۱ در حالی دیده از جهان فروبست كه بیش از ۳۰ جلد اثر از خود به جای گذاشت و به رغم گذشت سال های سال از وفات او هنوز خوانندگان و مخاطبانی دارد.
چاپ دوم ترجمه پال اسپراكمن از رمان «سفر به گراي 270درجه» احمد دهقان، بعد از گذشت يك ماه از چاپ نخست آن توسط انتشارات مزدا در آمريكا منتشر شد.
به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كتاب كه باعنوان Journey to heading 270 degrees در آن كشور منتشر شده، در برگيرنده مقدمهاي نهصفحهيي از اسپراكمن درباره جنگ ايران و عراق و زمينههاي وقوع رمان در يكي از مقاطع مهم اين جنگ است.
اسپراكمن كه روز گذشته به كشورمان آمده تا در جلسه رونمايي ترجمه خود از اين رمان شركت كند، در مقدمه برگردان انگليسي «سفر به گراي 270درجه»، درباره جايگاه اين رمان در ادبيات معاصر ايران و جوايزي كه تاكنون گرفته نيز توضيحاتي داده است.
اين مترجم پيش از اين هم شماري از آثار موفق ادبيات كلاسيك و معاصر فارسي را به انگليسي برگردانده است.
اسپراكمن دكتر زبان فارسي و مدرس ادبيات فارسي در دانشگاه راتگرز ايالت نيوجرسي آمريكاست. او ساعت 17 روز دوشنبه 16 مرداد در شبستان حوزه هنري در جشن رونمايي ترجمه رمان دهقان شركت ميكند.
چاپ ششم رمان احمد دهقان به تازگي توسط انتشارات سوره مهر حوزه هنري به بازار كتاب عرضه شده است.
ترانههاي عليمحمد مؤدب در قالب كتاب و كاست منتشر ميشوند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفتهي مؤدب، او سعي كرده زباني سالم و متناسب با اقتضائات جامعهي جوان ايراني و شعر اعتراض را در اين اثر لحاظ كند.
آواز ترانههاي اين مجموعه هم توسط يكي از خوانندگان پاپ اجرا شده است.
همچنين "الفهاي غلط" - اولين مجموعه غزل مؤدب -، از سوي نشر سورهي مهر در حال انتشار است. اين كتاب 40 غزل را با مضمونهاي عاشقانه و اجتماعي دربر ميگيرد.
مؤدب پيشتر شعرهاي سپيدش را در مجموعههايي با عنوانهاي "عاشقانههاي پسر نوح"، "همينقدر ميفهميدم از جنگ" و "مردههاي حرفهاي" منتشر كرده است.
پس از تجديد چاپ "دختر سروان" و منظومه "عقاب"، "رستم و سهراب از شاهنامه فردوسي" نوشته پرويز ناتل خانلري به چاپ بيستويكم ميرسد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، "دختر سروان" اثر پوشكين - نويسنده روس -، سرگذشت دختر جواني است كه با ترجمه ناتل خانلري به چاپ چهارم رسيده است.
همچنين "رستم و سهراب از شاهنامه فردوسي" كه از سري شاهكارهاي ادب فارسي است، به زودي توسط نشر اميركبير به چاپ بيستويكم خواهد رسيد.
منظومه "عقاب" از اين نويسنده و شاعر نيز توسط خانه ادبيات تجديد چاپ شده است. اين منظومه معروفترين شعر بلندي است كه سبب شهرت خانلري شد. شعر "عقاب" برگرفته از شعري از پوشكين است كه خانلري هنگام ترجمه رمان "دختر سروان" در حدود سال 1313 شمسي با آن آشنا شد و بعدها آنرا به صورت كنوني به نظم درآورد. گفتهاند پس از تكميل شعر، آنرا به صادق هدايت تقديم كرده و او نيز آنرا بسيار زيبا ديده است.
برخي نوشتههاي منتشرنشدهي اين استاد ادبيات فارسي هم در انتشارات توس در حال انتشار است.
وزن شعر فارسي، زبانشناسي و زبان فارسي، دستور تاريخي زبان فارسي، مجموعه چهارجلدي هفتاد سخن (كه جلدهاي آن با عنوانهاي شعر و هنر، فرهنگ و اجتماع، از گوشه و كنار ادبيات فارسي و شيوههاي نو در ادبيات جهان منتشر شدهاند)، همچنين تحقيق انتقادي در عروض فارسي، مخارجالحروف ابن سينا (ترجمه و تصحيح)، تاريخ زبان فارسي، چند نكته در تصحيح ديوان حافظ، مجموعه شعر ماه در مرداب، ترجمه چند نامه به شاعري جوان از راينر ماريا ريلكه، بابك و وضع زمانه از ولتر و كريستيتان و ايزوت از جوزف بديه، از جمله آثار خانلري هستند.
پرويز ناتل خانلري در سال 1292 در تهران متولد شد. پس از تحصيلات مقدماتي نزد پدر در طي سالهاي 1300 تا 1309 در مدرسه آمريكايي و سنلويي به تحصيل پرداخت. در سال 1310 نيز در دانشسراي عالي ادامه تحصيل داد. ترجمه "دختر سروان" اثر پوشكين را در همين سال به انجام رساند. او در سال 1313 به عضويت در گروه ربعه كه هدايت، بزرگ علوي، مجتبي مينوي و فرزاد از ديگر اعضايش بودند، درآمد. سال 1314 از دانشكده ادبيات دانشگاه تهران فارغالتحصيل شد و در سال 1318 شعر "عقاب" را سرود. آغاز تدريس وي در دانشگاه از سال 1320 تا سال 1357 ادامه داشت. سال 1330 كرسي تاريخ زبان فارسي را در دانشكده ادبيات تاسيس كرد. او در طي سالهاي 1334 و 1341 معاون وزير كشور و وزير فرهنگ شد. در سال 1350 دكتري افتخاري دانشگاه دولتي لنين را از شوروي دريافت كرد و در سال 1351 به تاسيس پژوهشكده فرهنگ ايران (بنياد فرهنگ) همت گمارد.