• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
مجوز نشر رمان "ميرا" با ترجمه ليلي گلستان لغو شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، ترجمه اين رمان نخستين‌بار در سال 54 منتشر شد، اما 25 سال اجازه تجديد چاپ نداشت كه مدتي پيش مجوز گرفت و توسط نشر بازتاب‌نگار تا چاپ پنجم هم رسيد؛ اما به گفته‌ي گلستان، مجوز نشر كتاب به‌تازگي پس از اعلام وصول چاپ ششمش پس گرفته شد.

همچنين رمان "زندگي ‌در پيش‌رو" نوشته‌ي رومن گاري از اين مترجم در انتظار اجازه تجديد چاپ است.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
پس از تجديد چاپ ترجمه "زندگي من مارك ‌تواين" از ابوالقاسم حالت، "زندگي بر روي مي‌سي‌سي‌پي" نيز از اين مترجم تجديد چاپ خواهد شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، "زندگي من مارك تواين" شرح زندگي مارك تواين - نويسنده مشهور آمريكايي - است به قلم خودش. در اين كتاب، وي نه تنها وقايع برجسته و شنيدني زندگي خود را بيان كرده، بلكه به شرح حال عده‌اي از نويسندگان و شاعران انگليسي و آمريكايي و شخصيت‌هاي سياسي و نظامي هم‌عصر خود نيز پرداخته است.

اين اثر با ترجمه حالت اولين‌بار در سال 1347 منتشر شد و حالا توسط نشر اميركبير به چاپ سوم رسيده است.

همچنين "زندگي بر روي مي‌سي‌سي‌پي" نوشته مارك تواين با ترجمه حالت توسط موسسه انتشاراتي يادشده به زودي تجديد چاپ خواهد شد. اين اثر نيز براي اولين‌بار در سال 1347 منتشر شده است.

ابوالقاسم حالت از پيشكسوتان طنز نوين فارسي و از جمله طنزپردازان دوره معاصر است. از 1314 به سرودن شعر پرداخت و اولين شعرهاي طنزش را از سال 1317 در هفته‌نامه "توفيق" چاپ كرد و تا آخرين شماره با آن نشريه همكاري داشت. او سراينده‌ي اولين سرود جمهوري اسلامي بود كه تا سال‌هاي متمادي به عنوان سرود رسمي در كشور اجرا و پخش مي‌شد.

"تاريخ كامل" ابن اثير، "تاريخ فتوحات مغول" ج. ساندرز، "تاريخ تجارت" اريك سيمونز، "ناپلئون در تبعيد"، خاطرات ژنرال برتران، "زندگى من" و "زندگى بر روى مى‏سى‏سى‏پى" اثر مارك تواين، "پيشروان موشك‌سازى" از بريل ويليامز و ساموئل اشتاين، "بهار زندگى" از كلاويس هارول، "جادوگر شهر زمرد" و "بازگشت به شهر زمرد" از فرانك باوم، "مينوتوس مشاور نرون" از ميكا والتارى، "پسر ايرانى" (سرگذشت واقعى داريوش سوم) نوشته مارى رنولت و "اسكندر و كتاب فرعون" اثر مك‏گرد، از جمله ترجمه‌هاي ابوالقاسم حالت هستند.

از ديگر آثارى كه او خود به تأليف آن‌ها دست زد، به اين كتاب‏ها مي‌توان اشاره كرد: "ديوان خروس لارى"، "ديوان ابوالعينك"، "ديوان شوخ"، "بحر طويل‏هاى هدهدميرزا"، "رقص كوسه" (شامل 20 داستان كوتاه)، "مقالات طنزآميز"، "فروغ بينش" (شامل سخنان حضرت محمد (ص))، "راه رستگارى" يا سخنان حسين بن على (ع) و "كلمات قصار حضرت على (ع)"، كه سه كتاب اخير به نظم منتشر شده‌اند.

حالت سوم آبان سال 1371 در 73 سالگي در گذشت.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
علي‌اشرف درويشيان معتقد است: هر چه فشار بر ادبيات جدي زيادتر شود، بازار ادبيات عامه‌پسند و سطح پايين رو به گرمي مي‌رود.

اين داستان‌نويس در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزار دانشجويان ايران (ايسنا) همچنين عنوان كرد: در ادبيات داستاني جدي مسائل جدي جامعه تصوير مي‌شوند و اين به مذاق كساني كه مي‌خواهند محدويت‌هايي براي اين نوع ادبيات ايجاد كنند، خوش‌ نمي‌آيد.

وي با بيان اين مطلب كه حتا با محدود كردن ادبيات عامه‌پسند نيز مخالف است، يادآور شد: من به‌طور كلي با سانسور حتا در زمينه ادبيات عامه‌پسند هم مخالفم و معتقدم هر كسي مي‌تواند افكار و آراي خود را به صورت‌هاي مختلف و در سبك‌هاي مختلف بيان كند؛ ضمن آن‌كه معتقدم ادبيات عامه‌پسند نيز مي‌تواند علاقه به خواندن و كتاب را در نوجوانان و جوانان ما و افرادي كه تازه شروع به مطالعه مي‌كنند، زياد كند.

درويشيان در عين حال متذكر شد: اين موضوع هم كه در مقابل ادبيات عامه‌پسند، فشار به ادبيات جدي وارد شود، چندان كار درستي نيست.

اين داستان‌نويس پيشكسوت ادبيات جدي را باعث ارتقاي سطح فكر و انديشه مردم دانست و توضيح داد: اگر در جامعه ما در آموزشگاه‌ها و مدرسه‌ها، معلمان ادبيات، آن‌قدر آزادي داشته باشند كه دانش‌آموزان و علاقه‌مندان به ادبيات را راهنمايي و آن‌ها را مرحله به مرحله از ادبيات عامه‌پسند به‌سوي ادبيات جدي‌تر و سطح بالاتر راهنمايي كنند، رشد فكري و ذوق ادبي خوانندگان را موجب خواهد شد؛ كاري كه در دوره ما توسط دبيران ادبيات انجام مي‌شد.

وي گفت: متاسفانه امروز چنين معلماني در آموزش و پرورش ما وجود ندارند يا خيلي در اقليت هستند.

او ادامه داد: امروز متاسفانه با ادبيات جدي برخورد درستي نمي‌شود و معمولا روي آثار نويسندگاني كه شهرتي كسب كرده‌اند، حساسيت بيش‌تري وجود دارد و اين واضح است كه نويسندگان عامه‌پسند يا فيلمسازاني كه مسائل پيش پا افتاده را كار مي‌كنند، خوانندگان و بينندگاني در بين عوام دارند و مورد استقبال قرار مي‌گيرند. اما وقتي مسائل جدي‌تر به عمق اجتماع پرداخت و موضوع‌ها با روش علمي‌تر بررسي شد، و البته در خلال سطرها به بسياري از نابساماني‌ها اشاره شد، با محدوديت بيش‌تري در مقايسه با ادبيات عامه‌پسند سطحي بازاري كه افراد سطحي با سواد سطح پايين را اشغال مي‌كند، مواجه مي‌شود
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
شرق - عرفان قانعی فرد
در هر كشوری، فرهنگ لغت ها بنا به دگرگونی ساختار زبانی آن جامعه متغیر و متحول می شوند، زیرا محدوده واژگان زبان آن جامعه، دستخوش تغییر می شود و شاید بتوان گفت كه گستره و ساختار فرهنگ لغت های هر زبان، به زایایی و تكاپوی آن زبان بستگی دارد و فرهنگ نویس ها، قشر خاصی از افراد دست اندركار زبان و واژه هستند كه در گردآوری گنجینه واژگانی جامعه تلاش می كنند.
حال آنكه سبك و شیوه فرهنگ نگاری در ارائه فرهنگ لغت، نقش بسزا و قابل توجهی دارد و هر فرهنگ لغتی، مانند هر اثر علمی و یا هنری، نشانگر ساختار سبك و روش علمی و تحقیقی فرهنگ نویس است، كه تا چه اندازه توانسته با شناخت از گستره زبان و واژه و اشراف و تسلط بر اصول حاكم بر آن ساختار، دستاورد خود را تنظیم و ارائه كند. و امروزه روز، علم فرهنگ نگاری، جزء مجموعه رشته زبان شناسی است و بنا به پیشرفت زبان، زایایی و ظهور طیف گسترده ای از واژگان، به صورت جدی در آكادمی های مختلف دینی، تدریس می شود.
در ایران ما، از سویی متاسفانه در محافل دانشگاهی، چندان گسترش نیافته و از دیگر سو فرهنگ نگاران ما یك تنه بار عظیمی را بر دوش می كشند و مراحل تو در توی فرهنگ نگاری را پشت سر می گذارند. همواره طی این چند سال سعی داشته ام، چالش های فرهنگ نگاری در ایران۱ را توضیح بدهم، كه عوامل اصلی آن عبارتند از: اصرار بر ادامه روش سنتی، عدم آشنایی با شیوه های نوین، كپی نویسی افراطی، نابسامانی بازار نشر، عدم وجود نقد علمی، عدم وجود سنت مشاوره و بررسی، عدم وجود بانك اطلاعاتی واژگانی و...
مسئله فرهنگ نویسی دوزبانه در ایران۲، همواره سیر تحولی پرفراز و نشیبی را گذرانده است.
از سال ۱۲۶۱ كه آرتور ولاستون فرهنگ انگلیسی فارسی خود را منتشر كرد و سپس فرهنگ های یوسف مقتدر در سال ۱۳۰۶، حسین زاهدی شالفروش در سال ۱۳۰۷ و سلیمان حییم در سال ۱۳۰۸ به جامعه كتابخوان عرضه شدند، تا سال ۱۳۴۲، سلیمان حییم بدون رقیب در بازار كتاب و میان اهل فرهنگ باقی ماند.
از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۸ هم عباس و منوچهر آریانپور كاشانی، مجموعه خود را عرضه كردند كه صرفا بنا به انتشارات امیركبیر، حضوری برابر در مقابل حییم، یافت. دیگر به جرات می توان از سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۶۸ را بیست سال خلٲ در فرهنگ نگاری انگلیسی فارسی در ایران نامید. زبان دانی ما شده بود فرهنگ لغت و فرهنگ نویسی، ما هم شده بود، از روی دست حییم نوشتن چه بسیار افرادی كه با اندكی تغییر و تقلید، به نام خویش فرهنگ ساختند، حییم را خط خطی كردند و با چاق و لاغر كردن مطالبش آن را روانه مافیای بازار نشر ایران كردند. ده ها فرهنگ لغت همچو قارچ، یك شبه رشد كرد و شاید كاری جدی در آن میان نبود، كه خشك و تر با هم سوختند. در سال ۱۳۶۹ باطنی ظهور كرد. در آغاز دهه ۷۰، پس از آن موسم عسرت و روزگار وانفسا، دوره تحول و تنوع در نهضت فرهنگ نگاری دو زبانه در ایران به ویژه انگلیسی آغاز شد و سلسله جنبان آن هم دكتر باطنی بود و فرهنگ اش روزنه امیدی شد.
سپس محمدرضا جعفری و بعد دكتر حق شناس، هر كدام به نحوی شیوه خود را از واپس گرایی رهانیدند و با نوعی سنت شكنی و تجربه كردن اصول جدید، فرهنگ نگاری كردند و تا حدی مزه نوآوری و بدعت آنان به مذاق خیل مشتاق خوش آمد.
با این جنبش نو، مدار های بسته و منحط سنت گرایی گشوده شد و كم كم طفولیت فرهنگ نگاری انگلیسی فارسی، پس از ۱۲۰ سال، رشد خود را از سرگرفت.
مانند بقیه جاهای دنیا هم، كلمه ویراست اول، دوم، سوم و... مطرح شد، اما هنوز تا رسیدن به «فرهنگ معیار» فاصله زیادی داریم.۳ حال در این هنگامه، ۲۷ سال فرهنگ نویسی بنشیند و سه ویراست منتشر كند جای تقدیر دارد و باید به صراحت گفت در فرهنگ باطنی، شیوه و سبك فرهنگ نویسی تا یك قدم فراتر از سنتی، به نیكویی رعایت شده است، نظامی معین و روشی درست را اتخاذ كرده است در ارائه راهنما، نشانه ها، رسم الخط، قواعد املایی، استثناها، كاربردها، شواهد و مثال ها، ارجاع ها، مدخل ها، اصطلاحات و... اكثر مدخل های آن از زبان زنده و معاصر زبان مبدٲ انگلیسی انتخاب شده اند و می توان گفت معادل های پیشنهادی اش، بنا به روابط زبانی كاربردی، درست انتخاب شده اند در بحث معنای معادل ها، تفكیك حوزه كاربردی، برش و شمول معنایی، طبقه بندی، رفتارشناسی معنایی و... در حد قابل قبولی، درست عمل كرده است ابهام، آشفتگی و ازهم گسیختگی در كار باطنی به حداقل رسیده است، هر چند در ارائه شواهد و مثال ها و نكات و اطلاعات دستوری، ساختاری معمولی در پیش گرفته است و اكنون در قرن حاضر كه این علم در جهان رو به پیشرفت و توسعه است، دغدغه های ذهنی خود را درباره این فرهنگ جدید دكتر محمدرضا باطنی ذكر می كنم، هر چند كه ذهنیت پویا و نقدپذیر استاد را می شناسم و صرفا ذكر این نكات نشات گرفته از تمایل قلبی ام به توسعه و پیشرفت سبك و شیوه فرهنگ نگاری مدرنی است كه باطنی، بنیانگذار این تحول در ایران بود و من جوان، دانش آموخته روش اویم و ملزم به رعایت اصول علمی مبتنی بر زبان شناسی، رشته ای كه باطنی، الفبایش را به زبانم آموخت.
پس با كسب اجازه از محضر آن رادمرد، صادقانه لب به گفتار می گشایم و تعارف را كنار می گذارم. هر چند با آغاز این فرهنگ در انتشار اول، به دانشگاه راه یافتم و با پایان ویراست سوم و انتشار آن، از دانشگاه فارغ شدم اما باطنی هنوز می نگارد.
۱ طبقه بندی معنایی برش، محور
معمولا در طبقه بندی معنایی از كلمات ۱ ، ۲ ، ۳ و... استفاده می شود و در برش معنایی یعنی محور معنایی یا جانشینی معادل های هر طبقه، به مترادف بودن و هم پوشانی معنایی آن معادل های مشترك و منتخب توجه خاصی می شود. مثلا در كلمه aberration باطنی آورده است: «۱ انحراف، نابهنجاری ۲ نقص، اختلال» و این در حالی است كه می توان، با رعایت اصل مذكور و توجه به اینكه كلمه «نابهنجار» در محور «اختلال» قرار می گیرد، چنین نوشت: «۱ انحراف، لغزش، گمراهی ۲ روانشناسی نابهنجاری، اختلال، ۳ فنی نقص، اختلال» هر چند كه «برش معنایی» در این فرهنگ، گاهی بسیار دقیق و مایه تعجب مراجعه كننده و نشانه تسلط نویسنده است كه در بعضی كلمات بسیار مویی و ظریف، این عمل را انجام داده اند، اما متاسفانه به رعایت آن در كل فرهنگ، توجه نشده است و نوعی چنددستی و گاه ازهم گسیختگی مشاهده می شود. یا به طور مثال در كلمه abomination باطنی «مایه نفرت، عمل شنیع» را آورده است كه هر دو معادل، هیچ همخوانی با هم ندارند. در حالی كه «نكبت، مایه زشتی» معادل های درست تری بودند و به هیچ وجه «عمل شنیع» با «مایه نفرت» در یك محور قرار نمی گیرد. در معنای صفتی abrasive معادل های «خشن» و «تند» در كنار هم آمده اند، كه جای «زمخت» در آن محور خالی است، اما در معادل های abrupt
«۲ خشن، زننده ۳ تند» می بینم كه «خشن» و «تند» از هم تفكیك شده اند و این عدم انسجام تفكیك معنایی و آوردن دو كلمه هم محور، در دو طبقه معنایی مجزا، چندان پسندیده نیست و دقت بیشتری را می خواهد.
یا به عنوان مثال در كلمه abstemious معادل «مرتاض منش» با «اعتدال گرا» چه سنخیتی می تواند داشته باشد، در حالی كه محور «مرتاض منش مسلك، ریاضت طلب، پارسامنش، اهل ورع و امساك، پرهیزگار و...» در یك محور است و «اعتدال گرا، میانه رو، معتدل، اهل اعتدال و...» در یك محور دیگر و صرفا گزینش دو معادل از دو محور مجزا و در كنار هم گذاشتن آن جایز نیست.
یا مثلا در كلمه absurd باطنی «احمقانه، نامعقول، بی معنی، مزخرف، پوچ» را در یك محور معنایی آورده است، در حالی كه ممكن است كلمه ای یا رفتاری بی معنی باشد اما مزخرف نباشد، عملی بی معنی باشد، اما احمقانه نباشد محور «احمقانه، ناموجه، نامعقول» با محور «بی معنی، پوچ» با محور «مسخره، مضحك، مزخرف» با هم كاملا تفاوت دارند. معادل «موفقیت» در كلمه Achievement با كلماتی مانند «پیروزی، دستیابی» هم محور است و معادل «پیشرفت» با كلماتی مانند «دستاورد، نتیجه، حاصل» هم چنین است، در حالی كه در باطنی صرفا آورده شده است: «۱ موفقیت، دستاورد ۲ پیشرفت ۳ دستیابی» یا در كلمه advertise برای معادل ۴ آن در كلمه باطنی آمده است «به رخ كشیدن، تعریف كردن» كه به هیچ وجه دو معادل مذكور، در یك محور قرار نمی گیرند، بلكه «به رخ كشیدن، جلب توجه كردن، بروز دادن» با «تعریف كردن» در دو محور جداگانه قرار می گیرند. یا مثلا در كلمه abuse معادل های طبقه دوم «سنت، غلط، بی عدالتی» این فرهنگ لغت، مشاهده می كنیم كه به هیچ وجه در یك محور نیستند «شیوه نادرست، عادت غلط، راه و رسم غلط، سوءرفتار، بدرفتاری و...» می توانند معادل های خوبی برای «بی عدالتی» باشند و كاملا معادل های «سنت و غلط» با «بی عدالتی» متفاوت است.


یا در كلمه afloat، باطنی معادل سوم خود را چنین نوشته «در دریا، روی كشتی» كه آوردن هر دو لغت در یك محور معنایی، درست نیست. زیرا معادل های «در دریا، روی آب دریا» با معادل های «بر عرشه كشتی، روی عرشه كشتی، در كشتی» كاملا متفاوت است.
یا در لغت accomplish باطنی آورده است:
«۱ انجام دادن ۲ به نتیجه رساندن، به اتمام رساندن» در حالی كه در همین محور معنایی، «به انجام رساندن، تحقق بخشیدن به آرزو، هدف، كار و...» را هم می شود افزود. یا در لغت accident مشاهده می كنیم كه باطنی صرفا نوشته است: «۱ تصادف ۲ سانحه، حادثه، پیشامد ۳ اتفاق ۴ عرض» در حالی كه می توان این معادل ها را با توجه به برش معنایی چنین نوشت:
۱ اتومبیل تصادف، سانحه، برخورد، تصادم ۲ پیشامد، اتفاق، حادثه، رخداد، رویداد، واقعه، تصادم ۳ حادثه، واقعه، وقوع ۴ فلسفه عرض، عارضه. یا در كلمه affliction باطنی آورده: «سختی، گرفتاری، پریشانی، درد، رنج، غم، غصه» در حالی كه در این سری معادل ها، بدون توجه به سبك غالب همین فرهنگ، می توان خود شیوه پیشنهادی باطنی را پیش گرفت و نوشت: «۱ سختی، گرفتاری، درماندگی ۲ درد، رنج، غم، غصه، اندوه ۳ پریشانی، مصیبت، محنت بلا» و...
و البته برش معنایی گاه در فرهنگ مایه تعجب است كه به گمانم باطنی بار نخست در ایران، چنین مكتبی را پایه ریزی كرد. اما در این فرهنگ، انتظار و توقع از سازنده اصلی، رعایت انسجام آن در كل فرهنگ است.
۲ تعیین حوزه معنایی ساختار و كاربرد
در تعیین حوزه معنایی كلماتی ذكر می شود كه معادل ها بنا به آن مثال های داخل حوزه، مرتب و منظم می شوند و در معادل های فعل، خصوصا دوگانه یا تركیبی، انواع مصطلح آن می آید مانند كلمه abdicate كه باید نوشت: «۱ سلطنت، تاج و تخت و... كناره گیری كردن ۲ مقام و... استعفا كردن دادن از...» كه در باطنی، گاه این مسئله مهم، رعایت نشده و یا بنا به احساس عدم ضرورت از آوردنش غفلت شده، در حالی كه این مسئله به انسجام سبك فرهنگ نگاری حاكم بر تدوین آن، لطمه وارد می سازد.
در بعضی از كلمات تعیین حوزه معنایی به درستی رعایت شده، اما در بسیاری از كلمات دیگر نیز مشخص نیست كه این معادل در كجا مورد استفاده قرار می گیرد.
مثلا در لغت a/c = account باطنی با تعیین حوزه معنایی نوشته: «اقتصاد حساب»، اما در لغتی مانند accessory صرفا نوشته است «معاون جرم» در حالی كه می توانست چنین بنویسد: «حقوقی معاون غایب جرم». و در بعضی جاها، در یك معادل رعایت شده، اما در معادل های دیگر، خبری از این تعیین حوزه نیست. مثلا وقتی در معنای سوم كلمه accumulator نوشته است «گاز مخزن» آیا برای معادل های اول هم نمی شود حوزه «برق» را برای معادل های «انباره، باتری انبارش» تعیین كرد یا مثلا آوردن تعیین حوزه «موسیقی» برای كلمه «آداجیو adagio» ضروری نیست پاسخ مثبت است، باید نوشت، اما به علت عدم هماهنگی و چندگانگی انشا و سبك، این مشكلات را فرهنگ پویا، به یدك می كشد. در بعضی جاها تعیین حوزه معنایی محدود است، مثلا در acute كه باطنی چنین آورده است: «۱ حواس تیز، قوی ۲ شدید، عمیق، سخت ۳ حاد ۴ بحرانی، وخیم ۵ مبرم ۶ دقیق، موشكاف، تیزبین ۷ صدا زیر، گوش خراش» در حالی كه این شیوه باید در كلیه معادل ها رعایت می شد و معادل های پیشنهادی چنین می تواند بیاید: «۱ حواس تیز، قوی ۲ زاویه حاد، تند ۳ شرایط، اوضاع، مرض بحرانی، وخیم، جدی، حاد ۴ نیاز شدید، مبرم ۵ ذهن دقیق، تیز ۶ شخصی موشكاف، دقیق، تیزبین ۷ درد، اضطراب شدید، جدی ۸ صدا تیز، زیر».
در فرهنگ باطنی، در معادل های دوم واژه accredit به صورت تكراری، فعل «منصوب كردن» در معادل های «۱ به سفارت جایی منصوب كردن ۲ منصوب كردن» تكرار شده است، در حالی كه اگر منظور «سفیر» است، معادل ها چنین بیاید مقبول تر است: «سفیر منصوب كردن، با استوارنامه فرستادن» و اگر منظور «مقام» است می توان معادل «ماموریت رسمی دادن» را آورد.
یا در برابر معادل academic آوردن معادل های «نامربوط، حرف، حرف مفت» به چه معنی است و اگر درست است، معادل «حرف» به معنی «نامربوط» است كه در اینجا و مواردی از این قبیل، آوردن توضیح در پرانتز، یا تعیین حوزه معنایی واجب است كه متاسفانه رعایت نشده. یا مثلا در لغت agglomerate، باطنی چنین آورده است: «۱ جوش سنگ، آتشفشانی، آذرجوش ۲ توده، كپه، تل» در حالی كه مطابق رعایت تعیین حوزه معنایی ارائه چنین معادل هایی بهتر است: «۱ زمین شناسی جوش سنگ، آذرجوش همجوش آتشفشانی ۲ آواشناسی خوشه صامت ها ۳ شخصی عده، گروه، جمعیت، جمع ۴ اشیا توده، كپه، تل، دسته، خرت و پرت، خرده ریز ۵ فنی تراكم، انباشت». كه اگر شیوه فرهنگ نگاری یكدست باشد، به گمانم رعایت مسئله پیشنهادی اینجانب خالی از اشكال نیست. یا مثلا در كلمه agitation باطنی نوشته است: «۱ نگرانی، اضطراب، سراسیمگی ۲ مبارزه، فعالیت، تبلیغ ۳ آشوب، بلوا، ناآرامی» در حالی كه بنا به سبك خود دكتر باطنی می توان نوشت: ۱ دریا ناآرامی، تلاطم، جوش و خروش ۲ هوا خرابی ۳ درخت، باد تاب، تكان تكان ۴ بیمار، شخص بی قراری، بی تابی، ناآرامی، نگرانی، بی صبری، بی حوصلگی ۵ خیابان هیاهو، تحرك، جنب وجوش، شلوغی ۶ معامله، دادوستد فعالیت، اقدام ۷ سیاسی، اجتماعی آشوب، اغتشاش، ناآرامی، شورش، تنش، جنبش، مبارزه ۸ زمین شناسی به هم خوردگی ۹ روانشناسی نگرانی، اضطراب، سراسیمگی ۱۰ پزشكی عدم استراحت، بی خوابی ۱۱ زندگی تكاپو، تحریك، تلاش ۱۲ بچه نق، كج خلقی ۱۳ زمان آشوب، بحران، تلاطم، ناآرامی ۱۴ فكر عدم تمركز، پریشانی، آشفتگی» و...
۳ پرانتز و توضیح
استفاده از كلمات در داخل علامت پرانتز در داخل فرهنگ مزبور، برای كمك به تكمیل معنایی معادل است و بسیار هم شیوه ای موجه و معتبر است، اما این شیوه ابتكاری در سراسر فرهنگ یكسان نیست.
مثلا برای be taken aback آوردن پرانتز توضیحی «از تعجب جا یكه خوردن» ضروری می نمایاند.
گاهی اوقات در داخل پرانتز، توضیح ضروری می آید تا معادل بیشتر جلوه گر باشد مانند باطنی كه برای abort «از پیشرفت بیماری جلوگیری كردن» را بسیار شایسته، معادل گذاری كرده است و در معادل های اول همان كلمه می توانست بنویسد «بچه و جنین را سقط كردن، انداختن، كورتاژ كردن» و دیگر دوباره آوردن «بچه انداختن» در معادل های بدون پرانتز توضیحی سقط كردن، بچه انداختن، كورتاژ كردن نوعی ناهماهنگی و عدم انسجام را به وجود می آورد.
یا در كلمه abseil كه به معنی «پائین آمدن از كوه، صخره، تپه و...» است دیگر نیازی به توضیح معادل «با طناب فرود آمدن» بدون استفاده از پرانتز، نیست و این هم نشانه دیگری از عدم دقت در هماهنگی سبك نوشتاری در این فرهنگ است. و توضیح دایره المعارفی اگر برای لغتی مانند acronym ضروری است، پس برای معادل «شعر موشح acrostic» هم آوردن چنین توضیحی، خالی از لطف نیست. یا در كلمه adjourn وقتی در داخل پرانتز باطنی معادل «به وقت دیگر موكول كردن» را به درستی آورده است، پس باید در معادل دیگر همان لغت، یعنی «تعطیل كردن» نیز همین شیوه را رعایت می كرد تا به انسجام و همدستی كار لطمه ای وارد نسازد: «یعنی به طور موقت موقتا تعطیل كردن».
۴ سبك واژه
گاه سبك گفتاری و نوشتاری در فرهنگ چندان رعایت نشده و مشخص نیست، مانند واژه accursed كه از لحاظ رسمی و ادبی یعنی «نفرین شده، منفور، ملعون» و در زبان عامیانه و محاوره ای «لعنتی و دردسر ساز» بیشتر به معادل اصلی نزدیك است، اما در فرهنگ باطنی بدون توجه به سبك كلمه معادل های «۱ نفرین شده، ۲ لعنتی» ذكر شده اند. در حالی كه می توان با ذكر برچسب هایی مانند «گفتاری، رسمی، عامیانه و...» سبك واژه ها را مشخص كرد. وقتی كلمه «ad lib» غیر رسمی است، لاجرم معادل های غیر رسمی «همین طوری» زیبا تر است، تا آوردن كلمه ای مهجور و رسمی و حتی قدیمی مانند «بداهتا» كه باطنی پیشنهاد كرده است زیرا در سبك غیر رسمی من مثلا می گویم «همین طوری، كلمه ای را پراندم»، هیچ وقت نمی گوییم «من بداهتا» كلمه ای را گفتم «مگر آنكه سبك ما رسمی و نوشتاری باشد، كه در آن صورت لغت «ad lib» به كار برده نمی شود. یا مثلا واژه ای مانند addled، عامیانه و غیر رسمی است و در زبان عامیانه به جای معادل های پیشنهادی باطنی یعنی «گیج، آشفته، پریشان» می توان به معادل های مصطلح «گیج، سردرگم، قاطی كرده، مغشوش» اشاره كرد.
۵ تقدم معنایی در معادل یابی
برای كلمه admonish، اولین معادل كه به ذهن هر شخص از زبان آموز بالاتر از متوسطه تا مترجم آماتور یا حرفه ای متبادر می شود، معادل های مشهور «سرزنش كردن، سركوفت زدن» است كه در سبك رسمی هم می توان معادل های «شماتت كردن، ملامت كردن، طعن و لوم كردن، نكوهش كردن» را نیز آورد و در طیف های بعدی معنایی می توان به «تذكر دادن» اشاره كرد، كه در باطنی، این معادل در ابتدا آمده و اشاره ای به معادل های مشهور نشده است.
یا در كلمه قید «adversely» در زبان خبرنگاران و تلویزیون آمریكا و استرالیا، در سبك رسمی برای افعال زنده و حركت دار، به كار برده می شود و یعنی «از جنبه جهت باب مخالف» و این در حالی است كه باطنی آورده است «به طور نامطلوبی، به نحو نا مساعدی» كه برای بعضی افعال خنثی به كار برده می شود و اشاره ای به آن معانی مصطلح نكرده است.
در این فرهنگ گاهی معنی دور از ذهن كلمه ای آورده شده است. و از آوردن دیگر معانی مصطلح و كاربردی برای آن واژه خودداری شده است. مانند abroad كه باطنی صرفا نوشته «همه جا»، كه این معادل به تنهایی، پاسخگوی معنای آن نیست، و معانی «شایع، سر زبان، در نزد عموم، گسترده و فراگیر» هم مطرح هستند.
در استرالیا و آمریكا، لغت abstract بیشتر به معانی «خیالی، ذهنی، ناملموس، غیرعملی» می آید كه در این فرهنگ به آنها اشاره ای نشده است، در حالی كه در منابع مورد استفاده این فرهنگ در هنگام تدوین، این معادل ها آمده است. یا در كلمه access road معنی یا معادل «جاده دسترسی محلی» با توجه به زبان امروز فارسی هم معادل مصطلح تر و بهتری است و هم هویت دستوری مشابهی با اصل كلمه دارد اما باطنی این معادل را پیشنهاد كرده است «ترافیك راه رسیدن به»
۶ املای مختلف
در فرهنگ های لغت، معمولا املاهای مختلف ذكر می شود مانند adaptor كه در كنار آن هم به adapter نیز اشاره می شود، كه در فرهنگ باطنی، در بعضی جاها مانند adaptor رعایت نشده و گاهی رعایت شده است. یا مثلا در aetiology می شود به etiology هم اشاره كرد.
* ادامه مطلب روز دوشنبه ۲۳ مرداد ماه چاپ می شود.
منابع:
۱ سخنرانی اینجانب در دانشگاه سوربن، نشریه مطالعات ترجمه، س۱، ش۱، بهار ۱۳۸۲
۲ سخنرانی اینجانب در دانشگاه علامه طباطبایی، ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۲، سمینار ترجمه شناسی
۳ نخستین درس های فرهنگ نگاری، عرفان قانعی فرد، نشر بهنود، ۱۳۸۴
۴ فرهنگ معاصر پویا، دكتر محمدرضا باطنی، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۵
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
شرق - مسعود میرزاپور
جورج لوكاچ در باب ادبیات مخصوصا ادبیات داستانی نظریات جالب و در عین در حال تاثیرگذاری دارد. او در یكی از این نظریات به كاركرد روایی آثار داستانی اشاره می كند و مقدم بودن روایت را بر توصیف یكی از اساسی ترین مولفه ها در نگارش داستان و رمان می داند و برای تحكم بخشیدن به این حكم نظری خویش جمله ای كاربردی را بیان می كند. «در داستان و رمان همواره روایت باید چند قدم جلوتر از توصیف حركت كند.» نقل به مضمون این «سویه» به عنوان یك قاعده ادبی، سال ها است كه در نوشته های بسیاری از نویسندگان بزرگ و تاثیرگذار رعایت می شود و بن مایه و ساختمان اصلی ساختارهای روایی توصیفی آثارشان را شكل می دهد.
بیان سطرهای پیشین بدان معنا نیست كه داستان «موندو»۱ «ژان ماری گوستاو لوكلزیو» برآن بنا شده باشد بلكه این كاركرد معنایی را هم می تواند داشته باشد كه شما نمی توانید حتی با خواندن چندین باره داستان «لوكلزیو» خبر و اثری از جمله «لوكاچ» سراغ بگیرید.
در واقع «ژان ماری گوستاو لوكلزیو» شاید نوشتن چندین باره نام این نویسنده در آشنا كردن كسانی كه آشنایی با او ندارند مفید باشد با استفاده از بن مایه های اغراق گونه توصیفی، داستانی نوشته كه تا حدودی متفاوت به نظر می رسد. متفاوت از آن لحاظ كه در آن توصیف جای روایت را می گیرد و روایت نه یك قدم كه هزاران گام عقب تر از آن توصیف حركت می كند. به نظر شما لوكاچ درباره «موندو» چگونه قضاوت می كند
سال ها پیش داستان بلندی از «لوكلزیو» خواندم با عنوان «روزی كه بوبن با درد خود آشنا شد». در آن داستان از كاربرد این گونه توصیف خبری نبود. چرا كه نویسنده با استفاده از ابزار و روایت به بیان داستان مردی به نام «بوبن» می پردازد كه شبانه روزی به دردی ناشناخته آشنا می شود و با گرفتن شماره تلفن آدم هایی كه نمی شناسد از آنها كمك می طلبد. هر چند كه كسی نمی تواند در آن وقت از شب دو نیمه شب به او كمكی كند، اما نقش روایت ها در بیان درد «بوبن» برای خواننده آشكار می شود. نكته ای كه در داستان «موندو» به هیچ وجه از آن خبری نیست.
و اما «موندو» داستان پسركی بی خانمان است كه معلوم نیست از كجا آمده و حتی در پایان داستان به كجا می رود، اما او با دریا، كوه، علفزار و... تمامی اركان طبیعت كه لوكلزیو به خوبی از پس توصیف شان برآمده مانوس می شود و گاه گداری با آدم های اطرافش برخورد می كند. او در شهر پرسه می زند و جلوی هر ناشناسی را می گیرد و جمله اساسی داستان را كه هر چند صفحه یك بار تكرار می شود بیان می كند: «آیا مرا به فرزندی قبول می كنید »
«موندو» در این پرسه زدن ها با افرادی هم آشنا می شود قزاق، مرد بادبادك باز،نقاش، تی شین، زن زردپوست، پیرمرد نحیف و سیاه و... اما جالب است كه او هیچ گاه جمله كلیدی خود را آیا مرا به ... به آنها نمی گوید. سرانجام زمانی توسط پاسبانانی كه سگ ها و بچه های ولگرد را از شهر جمع می كنند دستگیر می شود و بعد از چند روزی از دست شان می گریزد و همان گونه كه معلوم نیست از كجا آمده در آخر كار معلوم نمی شود به كجا می رود...
حال می خواهم دوباره به همان بحث اول، یعنی كاركرد توصیفی داستان برگردم. لوكلزیو موندو را در میان كوه و دشت و علفزار به تصویر می كشد و آزادی او را در تعامل با آزادی طبیعت اطرافش قرار می دهد و این گونه با استفاده از كاربرد توصیفی محیط پیرامون، به بیان بهتر آزادی او و طبیعت می پردازد.
او هر چیزی را كه در اطراف «موندو» می گذرد، توصیف می كند تا خواننده را با این شیوه به فضاهای بكر و طبیعی بكشاند و در نهایت او را در برابر چارچوب های زندگی اجتماعی انسان قرار می دهد. اینجا است كه شاید ارجح دانستن توصیف بر روایت توسط نویسنده قابل هضم می شود.
در واقع لوكلزیو با این حربه طبیعت صاف و بی غش را در تقابل با زندگی شهری مدرن كه با رویكردهای مدرنیته مواجه است قرار می دهد تا نقش پیامبرگونه «موندو» را در دعوت آدم ها به سوی آزادی و رهایی راحت تر بیان كند. عدم پذیرش جمله كاربردی او یعنی «آیا مرا به فرزندی قبول می كنید» كه می تواند به نوعی پیام دعوت او تلقی شود توسط آدم هایی ناشناس به معنی عدم توجه انسان هایی است كه تحت تاثیر مدرنیزاسیون قرارگرفته اند و هر گونه آشتی و مراوده با مظاهر طبیعی را كه «موندو» از آن برخاسته رد می كنند.
تعامل «موندو» با آدم هایی كه به نوعی متفاوت از دیگرانند قزاق، نقاش، بادبادك باز، تی شین، پیرمرد سیاه نیز می تواند دست ما را در این برداشت كاملا هرمنوتیكی از داستان باز بگذارد كه «موندو» راهنمایی است برای دعوت آدم های پیرامونش به سمت آزادی و رهایی آزاد همچون اعماق طبیعت اطراف خودش.
«هنری جیمز» معتقد بود: « كار نویسنده تنها گفتن نیست، بلكه نشان دادن هم هست.» حال با خواندن داستان «ژان ماری گوستاو لوكلزیو» آیا نقش برجسته و كلیدی جمله هنری جیمز بیش از بیش آشكارتر نخواهد شد
-1 موندو، ژان ماری گوستاو لوكلزیو، ترجمه:دكتر المیرا دادور، نشر مروارید،چاپ اول، ۱۳۸۵ ، ۱۰۹ صفحه، ۱۳۰۰ تومان
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، اين شاعر 69 ساله كه سال‌ها از بيماري آسم رنج مي‌برد و همچنين به علت بيماري سيروز كبدي در بيمارستان قائم كرج بستري شده بود، سه روز آخر عمر را در كما به‌سر برد.

طبق وصيت پرنگ، پيكر او در قطعه‌ي هنرمندان بهشت ‌زهرا (س) در كنار علي تجويدي به خاك سپرده خواهد شد.

مراسم تشييع و خاكسپاري اين شاعر، احتمالا دو يا سه روز ديگر بعد از آمدن فرزندانش از آمريكا انجام مي‌شود.

"فرصت درويشان" ( 65) و "آن‌سوي باد" (82) مجموعه‌هاي شعر منتشرشده‌ي پرنگ هستند كه از گروه سرآمدان غزل معاصر به‌شمار مي‌رود.

اين شاعر كه ساقي‌نامه‌اش هم معروف است، به چاپ كتاب چندان تمايلي نداشت و دو مجموعه‌ي يادشده هم به همت دوستانش منتشر شده‌اند.

پرنگ متولد 20 اسفند سال 1316 در تهران بود.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
محمدعلي بهمني، نوذر پرنگ را حافظ ديگري در زمان ما مي‌داند.

اين شاعر به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: نوذر پرنگ جزو گروه اولي است كه به چند حوزه‌ي شعري كمك رسانده است. بخش اول شناسه‌اي كه شايد مردم عادي از او داشته باشند، ترانه‌هايش است. او در سال‌هاي گذشته ترانه‌هاي بسيار موفقي داشت و در اين اواخر هم چند كاري ارايه داد كه جايگاه آن‌ها ماندگار خواهد بود.

وي افزود: شايد در قضاوت اول - كه گستاخي نيست و واقعيت است - بتوانيم بگوييم با داشتن نوذر پرنگ يك حافظ ديگر داشتيم كه اين، هم مي‌توانست حسني براي باليدن ما باشد كه نوذر تا جايگاهي كه براي حافظ قايليم مرتبه داشته و هم مي‌توانست سؤالي باشد كه وقتي حافظ بزرگوار هست، چرا به پرنگ چنين تقابلي نسبت داده شود؛ دامنه‌ي بحث دراز است، اما هر دو فكر را چون نوذر براي ما به‌وجود مي‌آورد، زيبا هستند.

بهمني افزود: حتا در مثنوي يا ساقي‌نامه‌هايي كه با لحن و ويژگي حافظ شروع كرده، مي‌بينيم علاوه بر حافظ با آن قدرت در ساقي‌نامه، نوذر با نگاه امروزي‌تر به اين موضوع مي‌پردازد و يكي از كارهاي ماندگارش ساقي‌نامه‌اش است.

وي غزل‌هاي پرنگ را هم از استواري خاصي برخوردار دانست و يادآور شد: جايگاه او در غزل هم‌تراز كساني است كه در طول تاريخ غزل والا گفته‌اند و تأثيرش هم در غزل امروز انكارنشدني است. بخشي از نگاه حسين منزوي و بخش زيادي از كار خود من برگرفته از تأثير نوذر است. حتا منوچر نيستاني كه تأثير بحقي بر غزل امروز دارد، گاها در آن روزگاران كه شاگردي او را مي‌كرديم، به يادمان مي‌انداخت كه نوذر را بخوانيم و او را فراموش نكنيم.

بهمني همچنين متذكر شد: كسي تا گسترده‌ي كاري پرنگ را از ترانه‌ها، كارهاي سپيد، مثنوي‌ها، ساقي‌نامه‌ها و غزل‌ها مرور نكند و تا از درون نوذر و زندگي‌اش كه بسيار شنيدني است و براي سوختگان، آتشي ديگر، شناسه‌اي نداشته باشد، شايد جايگاه او را درك نكند.

اين شاعر همچنين ابراز اميدواري كرد، اين نوع گفت‌وگوها بتواند جوانان شعر امروز را به سمت مطالعه و شناخت ديگري از نوذر پرنگ بكشاند، كه با نبودنش اين فرصت را فراهم كرده است.

او در پايان گفت: اگر همه به شعر او بيانديشند و او را بشناسند، جايگاه او از هر زبان كه بشنويم مكرر است.

به اعتقاد علي موسوي گرمارودي، از دست رفتن نوذر پرنگ براي غزل معاصر ما لطمه‌ي بزرگي خواهد بود.

اين شاعر در گفت‌وگويي با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: پرنگ بي‌گمان يكي از برجسته‌ترين شاعران غزل نوست و تأثير او در نسل‌هاي بعد از خودش بر كسي پوشيده نيست.

موسوي گرمارودي با اشاره به جلسه‌ي نقد و بررسي شعر پرنگ در خرداد سال گذشته با حضور خود شاعر و مرحوم منوچهر آتشي، يادآور شد: آن‌جا به اين موضوع اشاره كردم كه اشيا هم ناطق‌اند و گويا؛ ليكن به زبان بي‌زباني. اما اين‌طور نيست كه پديدار‌هاي عالم با همه سخن بگويند؛ شاعران و بخصوص شاعراني مثل پرنگ محرم رازهاي پديدار‌ها هستند و پديدار‌ها با كساني مثل او بيگانه و نامحرم نيستند.

وي با بيان اين‌كه برخي از غزل‌هاي پرنگ در ادبيات ما جاودانه خواهند بود، به بعضي تعبيرهاي او اشاره كرد، از جمله: اين قلم ديري است در جهل مركب مانده است / كو يد بيضا و انگشت ورق‌گردان تو؛ تو گويي عكس گل در عالم خواب / ز دست ماهتاب افتاد در آب؛ فرومي‌ريزد از بال و پر چنگ / سرشت آيه‌هاي صورتي‌رنگ؛ از كجاجاي خيالستان خياباني بنفش / رفته تا اعماق اخترزار‌هاي خواب‌ها؛ و يا: گياه خواب مي‌بيند كه در باد / پلنگي از درختي ناگه افتاد.

گرمارودي در ادامه متذكر شد: پرنگ با توجه به مضمون اين شعرش كه مي‌گويد: كجايي اي همه جاي تو خوش رهايي، هاي! / دلم به سوي صداي تو رهسپار شده است، به سوي رهايي رفت. به‌جاي دلش كه در زندگي به سوي صداي رهايي رهسپار شد، حالا خودش به سوي رهايي رفته است. خاك بر او خوش باد!
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
مراسم تشييع و خاكسپاري پيكر نوذر پرنگ صبح روز چهارشنبه برگزار مي‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، طبق اعلام خانواده، پيكر اين شاعر و ترانه‌سرا كه عصر امروز در كرج درگذشت، ساعت 10 روز چهارشنبه، 25 مردادماه جاري از مقابل تالار وحدت به سمت قطعه‌ي هنرمندان بهشت زهرا (س) تشييع خواهد شد.

پرنگ خود وصيت كرده تا در جوار علي تجويدي به خاك سپرده شود.

اين شاعر و محقق در سن 69سالگي در اثر بيماري آسم و سيروز كبري در بيمارستان قائم كرج درگذشت.

دو مجموعه‌ي شعر "فرصت درويشان" (65) و "آن‌سوي باد" (82)، از آثار منتشرشده‌ي او هستند.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
‌ترجمه تازه ای از رمان " شازده احتجاب " نوشته هوشنگ گلشیری در انگلستان منتشر شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگ و ادب مهر، این کتاب را انتشارات "هارویل/ رندم هاوس" از ناشران مطرح انگلستان منتشر کرده است.

جدیدترین ترجمه شازده احتجاب را به انگلیسی " جیمز باکن " نویسنده پرآوازه بریتانیایی انجام داده است. این ترجمه آخرین اثری است که از این نویسنده منتشر شده است.

در پیشگفتار این ترجمه به آثار و فعالیت های هوشنگ گلشیری، ادبیات معاصر ایران و نیز خصلت های متنی و فرمی رمان اشاراتی شده است. پیش از این دو ترجمه دیگر نیز از شازده احتجاب به انگلیسی منتشر شده بود که البته هیچ یک به صورت کتابی مستقل عرضه نشده و به لحاظ ترجمه نیز با دقت و انسجام جالب توجهی همراه نبود.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
شرق - یاسر نوروزی

«شیخ چون از چهارپایه بالا رفت مردم همگی ساكت شدند. و پس از آن یاور... جلو آمد و لگد به چهارپایه كوبید، شیخ از طناب آویزان شد و جماعت یكسره كف زده و هورا كشیدند... حال، كشور یكسره در دست آزادیخواهان است و باید به فكر آتیه بود...»
داستان محصول تحقیقات مورخی است به نام «ناصری» كه در آن سعی كرده شخصیت یكی از آزادیخواهان دوره مشروطه به نام «میرزا یوسف دیلماج» را بازسازی كند. «میرزا یوسف» با بروز استعداد ذاتی خود به خانه «فروغی»ها راه می یابد. پس از كسب علوم غیرطبیعی و آشنایی با زبان فرانسه به یكی از امور مملكتی گماشته شده، در پی درگیری ناخواسته با سلطنت، مدتی را در انگلستان می گذراند. اما چیزی نمی گذرد كه این اندوخته روشنفكرانه، بر باد می رود و از او شخصیتی می سازد رودرروی آنچه سال ها در راه آن كوشیده است.
«دیلماج» بر ساخته ای است از چندین روایت اول زندگینامه و نوشتجات «میرزا یوسف»، دوم روایت شخصیت «ناصری» برای بازسازی زندگی او و دست آخر وقایعی كه بین این شخصیت، ناشر و نوه «میرزا یوسف» اتفاق می افتد. در این میان دو روایت نخست، دائما در حال تعامل هستند و سومی در سطحی بالاتر جریان دارد. مهمترین بخش رمان نیز همین دو روایت اول هستند چرا كه شكل كلی داستان از میان آنها ساخته می شود.
«ناصری» در این شكل گیری نقش اصلی را عهده دار است. گرچه به نظر حضور ندارد اما ردپای او حتی در مواردی كه روایت نمی كند به وضوح به چشم می خورد، بنا به اقتضای داستانش هرجا بخواهد نوشته های «میرزا یوسف» را وارد می كند و در موارد دیگر نظریات خود را مطرح می كند و داستان را ادامه می دهد.
اما نكته فراتر از این چیدمان، وجود «ناصری» به عنوان شخصیت كانونی گرا است. آیا «ناصری» زندگی «میرزا یوسف» را بنا به دلخواه جهت نداده است و آیا قطعیتی وجود دارد كه پاره ای از گفته ها یا زندگینامه او را حذف نكرده باشد یا در سطحی وسیع تر اصلا آیا می توان برای شناخت یك شخصیت تنها به نوشته هایش رجوع كرد با طرح این پرسش ها، قابلیت اعتماد به راوی با دو پرسش اول و قابلیت اعتماد به متن با آخرین سئوال از بین می رود و واقعیت ماجرایی كه توسط «ناصری» روایت شده در ابهام می ماند. درست است كه «میرزا یوسف» از شخصیت روشنفكری خود دور می شود و دست به اعمالی وحشیانه می زند اما دلایل این امر روایتی است كه ما از دیدگاه «ناصری» بدان رسیده ایم و این به تعداد نویسنده های متعدد قابل بهره برداری است. اینجاست كه درمی یابیم «ناصری» از بهانه صرف روایت فراتر می رود و بن مایه های باور پذیر داستان را متزلزل می كند. روایت سوم، یعنی گفت وگوی بین «ناصری»، ناشر و نوه «میرزا یوسف» هم دلیلی است بر این مدعا. به خصوص جایی كه ناشر، نوشته های «ناصری» را خارج از حوزه تحقیق می خواند و آن را بیشتر شبیه به داستان می داند تا یك تحقیق تاریخی.
نكته دیگر اینكه تاریخ زندگی «میرزا یوسف» بنا به ذات تاریخ بودنش یك چیز را مغفول می گذارد. این نكته مغفول، دلایل روانشناختی جنایات وحشیانه «میرزا یوسف» با وجود گذشته آزادی خواهانه اش است. اگر روایت «ناصری» را یك داستان مجزا در نظر بگیریم چنانچه این تصور بنا به تعاریف قابل تصور است دلایل رفتارهای غیرانسانی «میرزا یوسف» از ما دریغ شده و روایت پس از لشكركشی سردار امجد آنقدر شتاب گرفته كه راهی برای این تحلیل باقی نگذاشته است. اگر هم رمان را به عنوان یك كلیت در نظر بگیریم از گفت وگوی بین «ناصری»، ناشر و نوه «میرزا یوسف» چیزی دستمان را نخواهد گرفت. به نظر می رسد این نكته مغفول كه شاید به نوعی چرایی شكل گیری داستان نیز باشد آنچنان محوریت دارد كه نادیده گرفتن آن ضعف عمده ای بر داستان وارد می كند. اگر قرار باشد توجیه این كنش مهم بر دوش مخاطب قرار بگیرد تنها می شود گفت كه داستان از تحلیل آن گریخته است. البته باید در نظر داشت برخی از ناگفته ها نیز نه تنها داستان را تضعیف نكرده اند بلكه موجب قوت گرفتن آن نیز شده اند. به عنوان مثال می توان به پایان رمان اشاره كرد جایی كه نوه «میرزا یوسف» طی نامه ای از در دست داشتن نوشته هایی دیگر در مورد جدش خبر می دهد. این روایت كه فصل پایانی رمان نیز هست از دو سو متن را تقویت می كند. اول آنكه اعتماد ما به داستان «میرزا یوسف» را كمرنگ تر می كند و دیگر آنكه پایان رمان را باز می گذارد. پایانی كه قابلیت خوانشی بی نظیر و در عین حال دلهره زا دارد. بی نظیر از جهت امكان بازسازی زندگی «میرزا یوسف» و وحشتناك، وقتی دریابیم ممكن است تمام داستان، سوء تفاهمی بیش نباشد
«دیلماج» با ورود خود به حوزه تاریخ معاصر ایران، پس زمینه را مشخص كرده است. مبارزات روشنفكران، روحانیت و مردم در راه مشروطه و شكل گیری نخستین مجلس قانونگذاری. نویسنده هم از زندگی «میرزا یوسف» آگاهی ضمنی به مخاطب می دهد و در همان ابتدای رمان پیشاپیش مخاطب را از تحول شخصیتی او مطلع می كند اما تمام این پیش زمینه ها ذره ای از جذابیت رمان نكاسته است. دلیل این امر شاید فراتر از پایان تاویل برانگیز، عدم قطعیت در روایت راوی یا زبان متناسب آن باشد. چیزی كه در ذات قصه گویی باید به دنبال آن بود.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
شرق - عالیا میرچی
گراناز موسوی از شاعران معاصر، متولد سال ۱۳۵۲ است. او سرودن شعر را از جوانی آغاز كرد و كار هنری خود را در سینما، با بازی در چند فیلم پی گرفت و همچنین به نقدنویسی ادبی در نشریات مشغول شد. سپس به كار تدریس ادبیات مشغول شد و در سال ۱۳۷۶ اولین مجموعه شعر خود را با عنوان «خط خطی روی شب» منتشر كرد سپس به استرالیا مهاجرت كرد و به تحصیل در رشته سینما مشغول شده و به كار مستندسازی پرداخت. در سال ۱۳۷۹ با بازگشت به ایران كار ادبی خود را با چاپ دومین دفتر شعر خود با عنوان «پابرهنه تا صبح» ادامه داد و در این زمان به سیدنی بازگشت. هویت شاعرانه او را در شعر «من» برگزیده از قسمت دوم كتاب «پابرهنه تا صبح» می توان جست وجو كرد كه شاعر با ظرافتی تحسین آمیز نام شعر را انتخاب كرده است كه بیان كننده خویشتن خویش او است.
«نه آدمم نه گنجشك اتفاقی كوچكم هر بار كه می افتم دو تكه می شوم نیمی را باد می برد نیمی را مردی كه نمی شناسم»
این شعر كوتاه علاوه بر این ویژگی نسبت به باقی شعرهای هر دو مجموعه دارای هویت شاعرانه و صداقت بی مانندی است كه شاعر در بیان موجودیت خود تقدیم می كند. گرچه صداقت و بی پردگی امتیازی است كه تقریبا در تمام شعرهای او وجود دارد كه همین ویژگی، آنها را روان و صمیمی و ارتباط با آنها را برای خواننده آسان و جذاب می كند. در برخورد با نوشته های او مخاطب به دام روانی و زیبایی روایت افتاده و شعرها را پشت هم می خواند و به انتهای كتاب می رسد، جایی كه اتفاقا شاعری را شناخته ایم كه اتفاقی است كه در میان اتفاق ها نمی افتد و در برخورد با این بی كنشی می توان به ابتدای كتاب بازگشت و سطر آخر آخرین شعر را به سطر اول اولین شعر متصل كرد و دایره ای یافت كه در نهایت آرامش دور خود می چرخد و با گردشی تكراری خود را زنده و سیال نگه می دارد. او شاعری تصویرگر است كه تصویرهایش مهمترین مشخصه های شعرهایش معمولا به سوی انتزاع می روند و با خلاقیت و زیباشناسی دقیق ساخته و به راحتی و بی وسواس پرداخته می شوند. شاید از همین رو مایه شعرها گاه بسیار خام به نظر می رسد و پس از لذت آنی ذهن را به آسمانی ابری و خاكستری رهنمون می كند، فضایی كه انگار مایه اصلی تمام شعرها و شاخ و برگ های اندیشه مسلط بر آنها است. بنیان این آتش با همه رقصش در لحظه های ناب، بر خاكستری دائمی بنا شده و فضایی سرد و تقریبا خنثی را می سازد كه حتی نمی گذارد در محتوای اندوهناك برخی سطرها مخاطب یك دل سیر دلگیر شود و بی تفاوتی روح شعرها همواره حاضر است. تعادل عنصری است كه در شعرهای گراناز موسوی بسیار برجسته و حائز اهمیت است. گویی این ویژگی ضرورت شعرهای او است. شاعر، شاعر است و چشمه ای در غلیان ممتد احساس. از او شعرهایی می خوانیم كه می خندد اما آهسته، می نامند آرام، می گریند حتی به هق هق می افتند اما خفه، می غرند، می جنگند لیكن بی هیاهو. همه حالت ها گاه در ظرف یك شعر دور هم جمع می شوند، لحظه ای خودنمایی می كنند و در آخر جز تعادلی زیبا در جمع آوری تصاویر، همنشینی كلمات، هماهنگی حروف و همنوایی موسیقی حاكم، چیزی نمی ماند. همه چیز یكدست و قریب است و شاید همین ریسمان افقی است كه آدم را می كشاند به ادامه راه، راهی كه از بهار و بهارستان خود، «خط خطی روی شب» آغاز می شود و از «پابرهنه تا صبح» و «آوازهای زن بی اجازه» می گذرد و می رسد به ابتدای فضای مه آلودی كه تا حدودی برای خود شاعر واضح است، آینده ای برای همگان سرشار از سایه و روشن.
پابرهنه تا صبح
این دفتر شامل شعرهای تقریبا بلند و كوتاهی است كه همه آنها با بار مفهومی عمیق و زبان ساده در عین حال زیبا و تصاویر قدرتمند و به یاد ماندنی سروده شده اند شعرها گاه در سرشاری از ایده و اندیشه به فلسفه نزدیك می شوند. گاه درگیر دنیای كاملا شخصی شاعر و گاه رویكردی اجتماعی دارند كه شاعر در هر زمینه موفق جلوه می كند.
«ماه دایره ی زنگی ست كه خدا به رقص زمین سپرده است»
«شاید در كوچه های خورشید رفته باران بود كه دیوانه ای در من چترهای احتیاط را می بست» شعرها بدون پرده دارای طنزی بزرگند و او بر برج آگاهیش نشسته و تمام جهان را به سخره می گیرد. سكوت می كند و ناگهان تداعی و بازتابش می شود همین حرف ها.
حرف هایی ساده، شاعرانه، گاه معترض و عاصی و گاه سرشار از لطافت یاس و آرزوهای او.
«پشت پنجره تصویری از هواست سایه ی آدم هاست و چقدر نیامد آن كه قرار بود»
«آنها همیشه راست گفته اند آنكه باور نمی كند منم پشت پنجره روح زبر زمین در انتظار فرو رفتن آدم هاست» بیش از تلخی این سطرها، زیبایی زبان و شكار و ساختن تصاویر است كه لذت خواندن را در جای جای شعرهای او را، بی دریغ، رفیق مخاطب می كند. خیالوارگی، سادگی، یگانگی و اعتدال تصویرها، همچنین ساختار موفق زبان شاعرانه و پیوستگی تصاویر و لحن، ویژگی های شعرهای او است. با این وجود شعرها از لحاظ دایره واژگان، كمی دچار ضعفند و انگار واژه ها در چرخش محیطی محدود گرفتار شده اند. علت این كمبود را شاید بتوان در ضعف حافظه شاعرانه او جست وجو كرد. زیرا بدون شك، شاعری چنین حساس و بینا، احتمالا از اتهام تنبلی و عدم درگیری با تمام موضوعات و معضلات روز، مبرا است.
نگاه منتقد و گاه خشمگینش چنان آغشته متانت و زیبایی لحن است كه ذره ای آزارنده نیست. او در نهایت صداقت، چشم های ما را تا پنجره اتاقش می برد تا نشانمان دهد «ما ادامه ی همان اتفاقیم كه زمین در كاسه مان گذاشت»
روح عاصی او با انعطافی زنانه در لحن و زبان، به جای پرخاش به پرسش هایی تلخ اكتفا می كند:
«چرا همیشه زنی را نشانه می گیرید كه دل از دیوار می كند قلبی به پیراهنش سنجاق می كند»
«كجایید سال های خیس تقویم های معطل جوانی مچاله ی ما»
در میان شعرهای این دفتر، سطرهای عاشقانه ای وجود دارد كه رها از لحن عاشقانه محض و افراط گرا با تصویرگرایی ساده و ماندگار سروده شده اند. شعرها، آرام ، محكم و معتدلند و از پریشان گویی و بی سامانی حذر می كنند. به نظر می رسد واژه ها، به جای نقش شاعرانه مستقل به سادگی كنار هم می نشینند و تشكیل كلیتی شاعرانه می دهند. اما به خوبی پیدا است كه همین واژه ها را شاعر از لحاظ آهنگ و لحن، با تامل انتخاب كرده یا شاید ناخودآگاه حساس و ظریف او، حروف و كلمات را از نظر موسیقی، این گونه بجا و تاثیرگذار كنار هم چیده است. انگار تمام واژه های كتاب با هم همسایه و یا حتی از یك خانواده اند. این جریان آرام و مطمئن در كیفیت و سرعت معنارسانی موثر است. یكی دیگر از مهارت های شاعر این است كه برای تزریق ابهام در شعرش از استعاره و واژگان معلق بهره گرفته است. شعرهای او شرح حال ذهن مهاجر او است كه گویی از پنجره اتاقش به هر جایی سرك می كشند برای شكار طنز تازه ای و دنیا را به تمسخر می نشیند. دنیای سخت عجیب و بی ربط و بسیار نارفیق. دنیایی كه شاعر از آن با مخاطب كه گاهی خود او است سخن می گوید، می تواند كوچك ترین اشیای اتاقش را دربرگیرد و تا دایره جهان وسعت یابد. در همین مجموعه برمی خوریم به دفتری با نام «خط خطی روی شب» كه شعرها در آن به گونه ای روان و با لحنی زنانه، گواه اندوهی حیرت آور است كه كودكی رفته را، خط به خط نشانه می رود. در این شعرها كودكی با همه كوچكی و سادگی، ارزشی از دست رفته است كه در دستان بالغ و بزرگ شاعر، گم می شود و به سرای خاطرات می گریزد. «گاهی آنقدر دیر می شود كه بادبادك از تو می گریزد و مرد می شوی» اینك او از این دنیای جدی خشك و خشن با مرزهایی بی تخفیف و متجاوز به روح و رویایش كه به گفته خودش دنیایی است كه در آن «حتی مه از سیم خاردار نمی گذرد» به ستوه آمده و آرام و بی هیاهو، سر سفره جنون نشسته و طوری آهسته و درونی طغیان می كند كه با وجود سطرهای معترض و طاغی، پیكره شعرها، تكانی نمی خورند و از تمام ماجرا تنها ترك هایی بر پوستشان جا می ماند، رویكرد شاعر با مسائل و مشكلات زندگی شخصی و اجتماعی اش، تقریبا در تمامی شعرها، اعتراض توام با اندوه است كه این دو حالت در جریان شعرها، دائما در حال خنثی كردن یكدیگرند و نتیجه تعادلی می شود كه متن را قابل فهم سریع و بی واسطه و با وجود مفاهیم جنجالی، لطیف می كند. گویی شاعری افسرده و سر تسلیم فرود آورده داریم كه لجوجانه پوزخندش را از زیر تعظیم به رخ می كشد.
آوازهای زن بی اجازه
«تمام كافه ها مال ما بود كوه هم شور بودیم و نمك از زیر ناخن هامان سرمی رفت»
شعرهای این دفتر، متفاوت از «پا برهنه تا صبح» كوتاه تر، با تصاویری كمرنگ ترند و حرف هایی كه ناگهان سادگی باخته اند و دچار بازی های زبانی و ساختاری جدید شده اند، چنان كه خود شاعر، معترف به این واقعیات «هشت سین» را می آفریند:
«سایه ام می ساید به سایه ات با بهار همسایه می شوم می ریزی سایه می ریزد زیر چشمانم...»
و در شعر «متن»:
«و در این سیم و تن هر چه بخوانی باز صدام به جایی نمی رسد»
توجه عمدی شاعر به زبان، در این دوره بسیار واضح است و با عطشی مانده از زلالی كه پیشتر از چشمه اش نوشیده ایم، وقتی به اینجا می رسیم، كمتر خبر از آن همه زیبایی و تصویرها و معناهای ناب است. «پابرهنه تا صبح» حرف ها و درددل ها و بازگویی های صادقانه ذهن او است، اما اكنون به شعرهایی برمی خوریم كه دست وسواسی و برنامه ریز شاعر، در روند پیدایش شعرها، بیش از گذشته دخالت دارد. «می زنم پس زنم و هستم تا آخر ساران بنگ باران سنگ»، «هنوز گاهی یاد از مرزه های آن سوی مرز پر می شود و یادم می رود برای نفس در هوایی كه هوایی ام می كند هر بار چه دور و دیر می روم»
خوشبختانه با وجود درگیری های زبانی اخیر شاعر، از لحاظ مفهوم و ساخت تصویر باز به شعرهایی برمی خوریم همچون «عنكبوت» و «مترسك».
«كتاب بر گلویم مرز میان بیابان و آوازست»، «و باز همان كلاغ همیشه كاه كاه می كاهد از تنم» و «خدا، پشت توری پنجره چارخانه است و همین»
در این مجموعه، اكثر حرف ها، پیرامون موضوعات كوچك تر، تلخ مایه هایی هستند كه عمدتا حوالی جریان یك رابطه شكل می گیرند. با این حال، همین جا هم لایه پنهان طنز، كه زیر پوست شعر جاری است، به آنها هویت ویژه ای می بخشد. از این میان، به شعر پنجره از دفتر «پا برهنه تا صبح» برمی گردیم كه تقریبا بلندترین شعر او است و از نظر فرم به یك روایت شباهت دارد از یك عكس یا یك تصویر، با عناصر و شخصیت ها و فضاهایی چون آینه، باد، پنجره، ببرهای تقویم، آسمان، بهار، مرگ و... كه شاعر به گونه یك متن مدرن با حضور زمان به صورت تداعی و نه زمان جاری یك سو رونده، آنها را كنار هم چیده است و كار مورد نظر را از هر یك گرفته است و تركیبی زیبا، متعادل و زنده ساخته است.
«پشت پنجره باد پشت پنجره خالی پشت پنجره عكس درختانی كه اندوهشان بیشتر از طاقت گنجشك ها شده پشت پنجره تصویری از هواست سایه آدم هاست و چه قدر نیامدن آن كه قرار بود»
پشت پنجره، در یك وجب اتاق، قصه با تمام زوایا آغاز می شود و آغاز همان پایان است، از واقعه باد و خالی و عكس درختان تا تصویر هوا و سایه آدم ها و نیامدن ها. نگاهش پشت پنجره نشسته است و می بیند كه باد، زندگی را از پشت پنجره می برد و اهالی آن سو را به اجسادی گیج مبدل می سازد. بعد از نظاره این تصویر كوتاه، چشم ها، دستشان را به ذهن می دهند و می روند و سبد سبد گفت وگو و تصور می آورند برای دهان و دیگران.
«باور كنیم یا نه زبان تلخ مرگ را كه در دهان... می چرخید پناه بیاوریم به خانه های بی چراغ یا بازوان لخت زمین»
زبان گردان مرگ، در دهان، چه می گوید، چه می طلبد و خانه هایی كه تار كنید و محكوم به ترك شدن، و یا بازوان لخت زمین كه مگر جز زبان مرگ، پناه دیگری دارند چه تلخند این پرسش ها كه بی وقفه، لبخند می زنند به ما. چه كسی راست می گوید كدام كلام حقیقت است
«آنها همیشه راست گفته اند آنكه باور نمی كند منم»
باور نمی كند آیا انگیزه اش را برای باور كردن از دست داده است دیگر ضرورتی نیست هرچه هست، او هم هنوز، چند تكه نگاه سر به راه دارد برای آینه.
«گاهی تمام راه ها به آینه ای می رسد كه توی كیفت بود گاهی چه فرق می كند علف تلخ را بكنی یا نه پرده های كشیده پشت به بهار ایستاده اند تو فكر می كنی عاشق شوم یا نه»
بهار، پشت پرده ها، بسیار دور، خیلی نزدیك. همه چیز بسته به دست های اوست، كه چیدن علف ها آری یا نه و كشیدن پرده ها... به آینه نگاه می كند، پرده ها خود او هستند.
«معجزه ها با باد رفته اند و چشمانی كه چشم مرا گرفت همیشه در حاشیه آینه جا ماند و پشت پنجره چه قدر نیامد آن كه قرار بود»
درست است. ما همه، آن وقت پشت پنجره بودیم، كه معجزه ها، پشت سرهم، به ترتیب وزن، با باد می رفتند و او دست به دست چشمهایی داد كه از حاشیه می بردندش تا میدان كلمات.
«پشت پنجره دیر است از آن همه های و هوی آهی روی شیشه ها مانده از آن آسمان باران میله میله برای درختان متهم من از كجای زمینم كه هر تكه از دلش با كشتی و هواپیما رفته تا همیشه تا حراج با نفربر و فروند رفته تا هرگز تا دعا»
پشت پنجره، امروز ایستاده است، با قامتی دیر و كهن، زیرا كه او قد كشیده و رقص فردای در راه را، دید زده است... باز همان قصه قدیمی، از كه چه می ماند برای كه از های و هوی، آهی كه دست هایش، برای دل خودشان، شیشه ها را پاك می كنند سطرسطر و برای همان فردا دست تكان می دهند. از آسمان كه همه ما به خاطر ستایش و سلام و انتظار و حتی تماشا، حق بزرگی بر گردنش داریم، باران میله میله برای درختان زندانی می ماند. از او، چه می ماند برای ما «پشت پنجره از آن همه گنبد دعا كه نه خدایی اگر باقی ست تقویم پر از صدای ببرهای گمشده است در فاصله برگ های زرد چیتگر و گازهای شعله ور جنوب این چكمه های به جا مانده را اگر به پای كویر كنیم به دریا می رسیم» باز هم پنجره و زائری كه گنبدهای واسطه را یكسره جا می نهد تا به خدایش برسد. و می گوید ببری است كه تكثیر گمگشتگی خود را، پیاپی فریاد می كند: برای سیرابی و رسیدن به آرامش، آخرین گام های انگیزه را تا دریا طلب می كند.
«آن آسمان، برای رفتن بود، یا باریدن»
در قیل و قال یاس و اندوه و ابهام، در كنار آرزو یا اعتراضی كه به رفتن دارد، دست كم برای آسمان، نامی هم از باریدن آورده است. اما، در فرآیند نگرش بدبینانه شاعر، سخت است گمان كنیم كه همین باریدن را هم به طبیعت نسبت داده باشد، اگر چنین باشد، باز هم با مفهوم بارانی سروكار داریم كه نه لطیف و مهربان، بلكه قطره قطره اش، اجزا و مصالح یك زندانند.
«آنها همیشه راست گفته اند آن كه باور نمی كند منم»
او فضای معلق شعر را بر پایه احتمالی همین سطر كه به صورت پاگردی، در جای جای یك پلكان بلند مخاطب را به مكث وامی دارد، استوار كرده است و بر دیوار آن طرحی از كل فضا با افشای دلیل و منشاء پیدایش آن به دست می دهد كه به مخاطب اجازه می دهد نفسی تازه كند و هم بفهمد كه اصلا همه اینها برای چیست


«پشت پنجره روح زبر زمین در انتظار فرو رفتن آدم هاست»
حالا پنجره، بی تعارف رو به كابوسی باز می شود كه واقعیت محتوم زندگی به شكل رایج است و او در یافتن و ساختن تصویرهای حیرت آور تلخ، مهارت ذهن و اندیشه خود را تكرار می كند.
«مرگ از دستان خیس بهار آب می خورد هیچ كس سرما را از آن زمستان كوچك نگرفت كه چار سالگی ام همان جا روی برف روی قلمدوش پدر جا ماند»
چیست آن سرمای بزرگ برای زمستان كوچك چهار ساله كه ذهن شاعر را در همان جای اتفاق، منجمد می كند و پلی می شود كه راه عمرش را مسدود می كند و چنان اندوهناكش می كند كه حالا بهار را، به پرورش مرگ متهم می كند.
«حالا چه آسان می شود با مشت های باز به دستان سرد قاضی پناه آورد و معمای پاییزهای ماندگار را حل كرد و جمله های روی دیوار را خندید»
آیا خود این اعتراف به باز شدن مشت، بازی تازه ای نیست و كسی نمی خواهد رد دست های قاضی را گم كند، به جای پناه آوردن و در پیدایش شعارهای روی دیوار، ذهن شبانه خود او، دست نداشته است و به تبع آن، مضحكه ای كه از آن یاد كرده است
«كسی بگوید با چكمه های به جا مانده چه باید كرد مگر برف این پرچم سپید را كسی نمی بیند»
انگار خودش خوب می داند كه چكمه های به جا مانده، هر جایی كه باشند، راه خود را پیدا می كنند، حالا مقصد دریا باشد یا كویر و یا ماندن.
مگر برف، همیشه از آسمان سپید می آید و پرچم های سفید اگر در مشت های سرخ باشند چه و مگر جز این است كه برف در هر تعبیری، پرچم سفید، ابرهای واسطه و یا حتی سرهای كفن پوش باشد، اندیشه های رفته از زیر مگر، رگ های تازه می یابند برای جاری شدن در جایی دیگر كسی دارد خودش را فریب می دهد
«به خودم می گویم: بزرگ شو آنكه در چشمان ما قدم می زد جایی توی آینه مرده است»
او كه صادقانه در سطرهای پیشین به نقش اول آینه اعتراف كرده بود، اینك می انگارد كه تمام فصل ها و راه ها، توی همان آینه جا مانده اند و بزرگ شدن از نظر او چگونه مرگی است
«چیزی بگو سكوت تو مرا آن سوی پنجره می برد پشت پنجره بلوغ مرا باد به آسمانی دیگر می برد»
این چه سكوتی است كه او را پشت پنجره كه نه، پشت به هر چه پنجره، برده است و باد آیا همان پیك فراموشی است كه از ابتدای شعر، با آمدنش پشت پنجره، همه چیز را می برد.
«من از موهای سپید آینه می ترسم از كوه های تعطیل مسافرخانه ای كه راهم نمی دهد و با شهادت من به اتفاق پشت پنجره رسمی نیست نه آنكه باور نمی كند منم و تقویم كوچكم پر از صدای ببرهای گمشده است»
با چهره ای نیمه، نیمی از آینه را گرفته است و نیمه دیگر پر است از اتفاقی كه در پایان روایت گویی خود بیننده هم به آن مشكوك است و یا در برخورد با آن دچار وسواس و یا لجبازی شده است. و در نهایت، به چیزی كه اطمینان دارد فریاد ببرها است كه هر از چندگاه در تقویم ظهور می كنند و ناپدید می شوند. ترس همین جا است.
فضای مورد توجه شاعر، در بسیاری از شعرهایش، پشت پنجره است و تمام منظره ها و نمایش های تكراری در آن، رابطه ای عادی با شاعر دارند و همگی منفعل اند، به جز كلاغ عاشق كه تنها اتفاقی است كه از ابتدا یك تعریف و هدف دارد و او همان است كه یك روز پشت پنجره ناگهان پیدا می شود، و با بی تفاوتی به كیش دادن ها و راندن های شاعر، با سماجت خودش را در حافظه جاری او ثبت می كند و به كلاغ همیشه ای تبدیل می شود كه به گفته شاعر، كاه كاه می كاهد از تنش. حالا این كلاغ، به راستی نشانه چیست و در كدام وضعیت نسبت به روح زنانه شاعر قرار دارد
به عنوان یك شاعر درون گرا، نگرش او نسبت به موضوع زن در شعرهایش، درباره وضعیت زن به صورت عام و زن ایرانی در وضعیت كنونی جامعه ایرانی است. او با یك زن دور و یك زن نزدیك روبه رو است كه هر دو در وجودش، حرف هایی برای گفتن دارند. آخرین اثر چاپ شده او «آوازهای زن بی اجازه» كه احتمالا شعرهای این دفتر، در مهاجرت نوشته شده اند، رویكردی متفاوت با كارهای اول دارد.
در همین دفتر شعر «مثل همیشه» بی پرده و صادقانه، چكیده معتبری است از دیدگاه به دست آمده شاعر از وضعیت زن:
«زیر یك سقف از دو دریا فقط یكی می شود موج بردارد و دیگری...
در موج آینه ات تصویر زنی برهوت به كوچه می زند»
طغیان در شعر گراناز موسوی
نه گفتن یك واكنش است كه ریشه آن را در هر موردی، باید در دلیل، وضعیت، محل و زمان رخداد آن جست. آری گفتن و نه گفتن، هر كدام نتیجه خروج از حاكمیت تعادل است تعادلی كه الزاما عادلانه نیست و انسان منطق گرای جویای بقا، به صورت ناخودآگاه، دیالكتیك مربوط را حفظ و رعایت می كند، زیرا ناگزیر از این عملكرد است. انسان خود می داند كه با همه ادعاها و چسبیدن به ارزش ها، دارای اختیار كامل و توان برگزیدن موضع مشخص نیست. زیرا عواملی كه انسان با آن در فرآیند ارزش گذاری روبه رو است، خود دارای هویت مطلقی نیستند، و همین انسان مختار، اندیشه ها را فقط بر اساس زمان و شرایط، دور خود جمع می كند و از آنها برای خواباندن تب كمال گرایی استفاده می كند. چه بسا همین ارزش ها، در وضعیتی دیگر به گونه ای دیگر جلوه می كنند و از جنبه های دیگری مورد بررسی قرار می گیرند. تا جایی كه ضروری یا غیرضروری و یا حتی ممنوع می شوند. آیا گراناز موسوی را با شعرهایی كه به راستی مرز میان طغیان و افسردگی در آنها مشخص نیست شاعری طاغی بدانیم و یا حتی موضوع افسردگی و خستگی از تكرار را دلیل و پایه طغیانی بدانیم كه به جای نه گفتن او را وادار به سكوت و پشت كردن به همه چیز و گاه گله هایی زمزمه وار از كلیت جهان هستی و اجزای آن می كند او به جایی از نفرت می رسد كه رشته های باران را میله های زندان می پندارد و گمان می برد مرگ از دستان بهار آب می خورد و خورشید له شده لای كركره به هیچ دردی نمی خورد. در اینجا می توانیم او را در مرز باریك یاس و طغیان بیابیم كه گاه این سوی مرز را پا می نهد و گاه نگاهی به دیگرسو دارد. شعرها معمولا از آغاز تا پایان مسیر مشخصی را دنبال نمی كنند و دارای پایان بندی نیستند به طوری كه صرف نظر از دسته بندی و كادری كه خود شاعر برای هر یك از شعرها در نظر گرفته می توان هر بند را به طور مستقل یك شعر دانست و هم می توان اسامی و تاریخ ها را از ابتدا و انتهای شعرها برداشت و به تمام سطرها با منطق یك شعر كلی نگریست. فضاها معدود و صمیمی هستند. هر سطر، سطر بعدی را اشاره می دهد و هر شعر شعر بعدی را. به گونه ای كه بی اغراق، می توان یك نفس از ابتدا شعرها را خواند و دنیای كوچك و صمیمی شاعر را شناخت و با آن انس گرفت. انتظار می رود شاعر تیزبین و خوش بیان باز ما را به سرزمین های تازه اندیشه اش ببرد و دنیای متن دیگری را نشانمان دهد.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
كتاب «سگ ولگرد» صادق هدايت هم به جمع آثار فارسي‌اي پيوست كه در آمريكا به صورت گويا منتشر مي‌شوند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، «سگ ولگرد» طي چند روز آينده به همراه مجموعه‌ي كامل شعرهاي فروغ فرخزاد به شكل كتاب گويا منتشر خواهد شد.

موسسه‌ي نشر كتاب گويا كه توسط يك ايراني در آمريكا اداره مي‌شود، پيش‌تر آثاري را از ادبيات فارسي از جمله «سووشون»‏‏‎‎‎‏ سيمين دانشور و مجموعه آثار سعيد عباسپور ‎‏به صورت كتاب گويا منتشر كرده است.

انتشار «رستم صولتان» ايرج پزشكزاد نيز در اين موسسه در دست انجام است.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
" مشی و مشیانه " و " جستاری در وغ وغ ساهاب " صادق هدایت و چند کتاب تجدید چاپی از محمد محمدعلی به زودی وارد بازار کتاب می شود.
به گزارش خبرنگار کتاب مهر، " مشی و مشیانه " سومین کتاب از سه گانه " عشق " این نویسنده از اوایل سال 1385 در انتظار کسب مجوز است.

همچنین محمد محمدعلی از تحقیقات و تحلیل های حاصله از کلاس های خود در نشر کارنامه طی یک سال اخیر اثری پژوهشی و معناشناختی را درباره واژه ها، اصطلاحات و مفاهیم مندرج در کتاب " وغ وغ ساهاب " صادق هدایت به طبع رسانیده که هم اینک در نشر کاروان مرحله حروف چینی را می گذراند.

از این نویسنده " جمشید و جمک " برای چاپ دوم و " بازنشستگی و داستان های دیگر " برای چاپ چهارم به زودی با اخذ مجوز روانه بازار کتاب می شوند. این آثار را کاروان منتشر می کند.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
با برپایی کنگره بزرگداشت استاد شهریار در شهریورماه امسال، برگزاری منظم کنگره های بزرگداشت شهریار در شهرهای ایران و سایر کشورها آغاز خواهد شد .
به گزارش مهر ، بنا بر تصمیمات اتخاذ شده در کمیته مشورتی همایش استاد شهریار که در سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری برگزار شد، کنگره بزرگداشت استاد شهریار، 25 شهریورماه در تهران آغاز می شود .

اسفندیار رحیم مشائی - رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری در این کمیته مشورتی گفت : برگزاری این کنگره ازطرح های مصوب هیات دولت در سفر به آذربایجان است که مسئولیت برگزاری آن ازسوی دکتراحمدی نژاد به سازمان ما واگذار شده است.

وی افزود : با حمایت از این طرح در آینده و همچنین با تاسیس پژوهشکده فرهنگ و تمدن ایران ، از همه چهره های ماندگار در زمینه فرهنگ ، ادب و هنر تجلیل خواهیم کرد.

دکتر سید طه هاشمی ، معاون رئیس سازمان و رئیس پژوهشکده میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز در این کمیته گفت: پژوهشکده مردم شناسی برنامه خود در مورد استاد شهریار را آغاز کرده و در ابتدا با حمایت از انتشار روزنامه های با گرایش آذری و در گستره ملی قدم خواهد برداشت.

وی ضمن ارایه برنامه پیشنهادی برگزاری یک ساله این همایش اظهار داشت: اجرای این برنامه از 27 شهریور ماه 85 تا 27 شهریورماه 86، فرصت مناسبی جهت انجام فعالیت های فرهنگی، انتشاراتی ، صوتی - تصویری و موسیقایی در خور شأن شهریار فراهم می کند.

دکترعلی اصغر شعردوست دبیرکل کنگره بزرگداشت استاد شهریار نیز گفت : پیشنهاد شده که این کنگره در طول سال در برخی از کشورها از جمله ترکیه، جمهوری آذربایجان و تاجیکستان و همچنین چند استان داخلی از جمله استان فارس برگزار شود.

وی ادامه داد : با توجه به پرغلط بودن دیوان های منتشرشده ازاستاد شهریاراز سویی و پرخواننده بودن دیوانهایی که از بعد ازفوت شهریارتا کنون چاپ شده است ، ضرورت دارد چاپ کاملی از این دیوان به مناسبت یکصدمین سال تولد آماده و منتشر شود.

به گفته دکتر شعردوست ، چاپ تمبر، اعطای جایزه ادبی استاد شهریار به شعرای برگزیده، ساخت چند ویدئو کلیپ و تولید آثار صوتی از مواردی است که در دستور کار قرار دارد.

بنابراین گزارش این برنامه ها 25 شهریور ماه در تهران آغاز می شود،ارائه مقالات روز دوم شروع شده و تا 28 شهریور ماه ادامه می یابد. 27 شهریور نیز در تبریز گرامیداشت سالروز وفات استاد خواهد بود.

کمیته مشورتی همایش استاد شهریار با حضور دکترعلی اصغر شعردوست دبیر کل کنگره، دکتر طه هاشمی معاون رئیس سازمان و رئیس پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری ، قاسمی معاون پشتیبانی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ، اصغر فردی ، دکتر خلیجی، حمید عامری، امین صدیقی ذکریا، محمد باری و دکتر سید وحید پیمان برگزار شد .
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
اولین رمان از مجموعه سه جلدی " قصه جزیره " نوشته یاشار کمال با ترجمه علیرضا سیف الدینی به بازار می آید.
به گزارش خبرنگار کتاب مهر، جلد اول از این رمان " بنگر فرات خون است " نام دارد که در سال 2002 م. در ترکیه منتشر شد و بیش از بیست بار در شمارگان های 5 تا 10 هزار نسخه به چاپ رسید.

داستان ماجرای جنگی است که طی آن یونانی تبارها و ترکان اقدام به جابجایی و مبادله افراد خود می کنند و در این میان یک نفر تن به مبادله نمی دهد و سرسختانه بر اصول و باورهای خود مانده است. جلد اول " قصه های جزیره " رمان جنگ و تاثیرات جنگ بر انسان هاست که علیرضا سیف الدینی آن را در مدت یک سال گذشته ترجمه کرده و هم اینک در نشر ققنوس در مرحله حروف چینی به سر می برد.

این مترجم به زودی ترجمه جلد دوم رمان یاشار کمال با عنوان " آب خوردن مورچه " را آغاز می کند.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
پيكر " نوذر پرنگ " شاعر درگذشته معاصر ، صبح دیروز از مقابل تالار " وحدت " به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا تشييع شد.

به گزارش خبرنگار فرهنگ و انديشه ايلنا ," علي موسوي گرمارودي" در مراسم تشييع پيكر" نوذر پرنگ" گفت ‌‏: " نوذر پرنگ" يكي از بزرگترين غزل سرايان دوران ما بود , و به غزل جلوه و ارزش ديگري داد ؛ در زمان حيات ايشان نشستي با حضور "منوچهر آتشي" ، " كاميار عابدي" و من در خانه كتاب ، درباره غزل‌‏ها و كتاب‌‏هايي كه به تازگي منتشر كرده بود ، برگزار شد كه گزارش اين نشست در شماره 92 كتاب ماه ادبيات و فلسفه منتشر گرديد.
وي تصريح كرد : بي شك از اين پس ، بزرگان ادب درباره شعر او سخن بيشتر خواهند گفت و مرگ او ضايعه بسيار بزرگي براي شعر معاصر و به خصوص غزل نو است.
رئيس انجمن شاعران پارسي گوي ، با بيان اين مطلب كه پرنگ خود پيشاپيش تمام حرف‌‏هايي كه گفته بود‌‏ ايستاده است ، گفت ‌‏: مهم‌‏ترين تجليل بزرگي و يگانگي نوذر اين است كه پيشاپيش هر كلمه‌‏اي كه گفته بود ايستاده است ؛ نوذر به تمام معنا انسان بود.
وي با ابراز تاسف نسبت به عدم حضور شاعران و اهالي فرهنگ در مراسم تشيع و خاكسپاري " نوذر پرنگ " گفت ‌‏: در اين مراسم به غير از" عمران صلاحي" و" سهيل محمودي" و چند تن ديگر دوستان ما در اين مراسم حضور پيدا نكردند ؛ اين درد بسيار بزرگي است و ما نمي‌‏دانيم كه دردمان را كجا بايد ببريم.
گرمارودي افزود : من بسيار از " بيژن ترقي" سپاسگذارم كه مرا با " نوذر پرنگ " آشنا كرد ؛ من نوذر را نمي‌‏شناختم . پيش از انقلاب من در زندان بودم و او آمريكا بود پس از انقلاب بود كه ترقي او را به من معرفي كرد تا به او در انجام برخي از كارهاي اداري اش كمك كنم و پس از آن نيز زمينه آشنايي و رفت و آمد ما فراهم شد.
وي افزود : شعرهاي نوذر همواره الهام‌‏بخش من بود و من سال‌‏هاپيش مجله‌‏اي به نام گل چرخ " راه انداختم كه نام آن را نيز از يكي از شعرهاي "نوذر پرنگ" گرفته بودم.
"مهدي ستايشگر " موسيقي‌‏دان و مدير مجله " هنر موسيقي" نيز گفت : من با " نوذر پرنگ" سال ها زندگي كرده‌‏ام ؛ نوذر از همان آغاز با مرگ آشنا بود و مرگ را بازيچه دست خود قرار داده بود . بسيار درباره شعر او سخن گفته‌‏اند , اما او در زندگي خانوادگي و روابط انساني‌‏اش هم انسان يگانه اي بود و حق‌‏شناس بود.
وي با اشاره به مراسم بزرگداشتي كه براي پرنگ در خانه شاعران برگزار كردند ، گفت ‌‏: وقتي قرار شد كه مراسم بزرگداشت او در خانه شاعران برگزار شود ، او به من گفت كه تو در اين مراسم سخن بگو و پس از مراسم به من گفت كه آيا در مراسم خاكسپاري من به همين خوبي حرف خواهي زد كه ديشب به ياد حرف او افتادم.
ستايشگر افزود : مدتي پيش پرنگ به من كتابي هديه داد كه در صفحه اول آن نوشته بود ؛ تموز 85 . براي من كه هر چه او مي‌‏گفت ، آشنا بود ، اين كلام بسيار عجيب بود ، اما امروز معناي اين كلام او را مي‌‏فهمم.
وي با بيان اين مطلب بسياري از بزرگان ما پس از مرگشان شناخته مي شوند ، يادآور شد : حافظ 100 سال پس از مرگش در حاشيه ديوان "سلمان ساوجي" كشف شد . ما بارها از پرنگ در زمان حياتش خواستيم كه گفت و گويي با او ترتيب بدهيم و عكس او روي مجله چاپ كنيم . اما هرگز به عكس گفت و گو تن نداد.
در ادامه افزود : يك روز در نشستي ، فردي درباره نوذر حرف مي زد و اين حرف به گوش او رسيد . نوذر گفت كه بايد او را ببينيم و از دلش در بياورم كه من چه كرده‌ام كه او چنين گفته است و اين نكته بر همه كساني كه با او ارتباط داشتند ، آشكار است.
"عمران صلاحي" نيز در ادامه گفت ‌‏: وقتي" ولي الله دروديان " خبر مرگ نوذر را به من داد بسيار متاسف شدم ؛ من با اين كه با همه بزرگان نشست و برخاست داشتم ، هرگز با " نوذر پرنگ" ديداري نداشتم و اين گوياي غزلت گزيني وي است.
وي با بيان اين مطلب كه نوذر شاعر بزرگي بود كه خود را كنج خانه‌‏اش پنهان كرده بود ، ادامه داد : من تنها پرنگ را يك بار در امامزاده طاهر آن هم از پشت در مراسم "منوچهر آتشي" كه آن هم برگزار نشد ديدم وآن جا نيز مجال فراهم نشد تا به او سلام و عرض ادبي بكنم.
صلاحي در پايان گفت‌‏ : با رفتن نوذر دريغ و درد براي ما مانده است ؛ اما شعر او هميشه زنده است و يادش با ما است .
در ادامه ، " قاسم هاشمي‌‏نژاد " نويسنده رمان " فيل در تاريكي" و دوست ديرينه پرنگ گفت ‌‏: سابقه دوستي من با نوذر پرنگ به 40 سال پيش باز مي گردد ؛ من زبانم كوتاه از گفتن درباره پرنگ كوتاه است و تنها خاطره‌‏اي از او نقل مي‌‏كنم . پسر بستني فروشي گاهي براي نوذر شعر مي‌‏خواند و نوذر از او مي‌‏پرسيد كه اين شعرها از كيست و او مي گفت حافظ . نوذر از او مي‌‏پرسيد پس چرا در ديوانش نيست . او هم مي گفت انشاء الله روزي ديوانش چاپ خواهد شد.
پس از آن " سهيل محمودي" گفت‌‏ : " نوذر پرنگ" ، معلم 4 نسل از شاعران و نويسندگان است او با اين كه در گوهردشت كنج عزلت گزيده بود ، اما هميشه به ما مي آموخت.
محمودي در پايان گفت ‌‏: نوذر همواره معلم خوبي براي كوچك‌‏ترها بود و به جاست كه ياد او را همواره بزرگ بدانيم.
پس از اين سخنان ، " نوذر پرنگ" بر روي دوستانش تا قطعه هنرمندان بهشت زهرا بدرقه شد تا طبق وصيت‌‏اش در كنار " علي تجويدي "
آهنگساز و نوازنده فقيد آرام بگيرد.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
براساس بررسي هاي انجام شده بيشتر آمريكايي ها ، " هري پاتر " را بيشتر از "توني بلر" مي‌‏شناسند.
به گزارش گروه هنر ايلنا ، اين بررسي توسط تهيه كنندگان يك بازي كامپيوتري كه درباره فرهنگ عامه است ، انجام شده و از يك هزار و 213 شهروند آمريكايي كه مورد بررسي كمپاني بين المللي " زاگبي" قرار گرفته اند ، 57 درصد آن ها با نوجوان جادوگر داستان‌‏هاي " جي. كي رولينگ " آشنايي دارند ؛ در حالي كه فقط 5/49 درصد اين افراد مي دانستند ، " توني بلر" نخست وزير انگلستان است.
برگزار كنندگان اين نظر سنجي تاكيد كردند كه هدف اين نظر سنجي ، تعيين ميزان تاثير گذاري اطلاعات فرهنگ عامه و ميزان اشاعه آن است.
پروفسور" رابرت تامپسون" از مركز تلويزيون و فرهنگ عامه" بلير" در" سيراكيوز" نيويورك گفت : نتايج اين تحقيق به هيچ وجه درباره خنگ بودن آمريكايي ها نيست ، بلكه نشان مي دهد اطلاعات مربوط به فرهنگ عامه چه‌‏قدر در ميان مردم نفوذ دارد.
اين تحقيق همچنان نشان داد كه آمريكايي ها اطلاعات دقيقي نسبت به مجموعه" سيمپسونز " دارند در حالي كه اطلاعاتشان از ادبيات كلاسيك چندان زياد نيست و در ضمن از سياره "سوپرمن" بيشتر از سيستم خورشيدي خودمان مطلعند.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
مراسم شانزدهمين سالروز درگذشت مهدي اخوان ثالث در آرامگاه اين شاعر معاصر برگزار مي‌شود.

به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، چهارم شهريورماه جمعي از چهره‌هاي ادبي، دوستداران و خانواده اين شاعر در آرمگاه او واقع در توس در جوار آرامگاه فردوسي گرد هم مي‌آيند تا ياد اين شاعر را گرامي دارند.

در مراسم يادشده كه از ساعت 17 روز شنبه چهارم شهريورماه برگزار مي‌شود، علاوه بر شعرخواني جمعي از شاعران، محمدرضا راشد محصل درباره اخوان ثالث و شعر او سخنراني خواهد كرد.

اين مراسم پس از درگذشت اخوان ثالث در سال 1369 هرسال بر سر مزار او برگزار مي‌شود.

مهدي اخوان ثالث سال 1307 در توس مشهد به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در همين شهر گذراند و در سال 1326 در هنرستان مشهد، رشته آهنگري را به پايان برد. همان‌جا در همين رشته آغاز به كار كرد. سپس به تهران آمد، آموزگار شد و در اين شهر و پيرامون آن به تدريس پرداخت.

مدتي به كار در راديو پرداخت و مدتي بعد به تلويزيون خوزستان منتقل شد. در سال 1353 به تهران بازگشت و اين بار در راديو و تلويزيون ملي ايران به كار پرداخت. در سال 1356 در دانشگاه‌هاي تهران و تربيت معلم به تدريس شعر ساماني و معاصر روي آورد.

"ارغنون"، "از اين اوستا"، "شكار"، "زمستان"، "پاييز در زندان"، "بهترين اميد"، "در حياط كوچك تنهايي"،‌ "دوزخ، اما سرد" و "زندگي مي‌گويد: اما باز بايد زيست ..." ازجمله آثار منتشرشده م. اميد هستند.

اين شاعر حماسي ايران در جايي گفته است: «من به گذشته و تاريخ ايران نظر دارم. من عقده عدالت دارم. هر کس قافيه را مي شناسد، عقده عدالت دارد. قافيه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فريادي و خشمي نيز داشته‌ام.»
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
چند عنوان كتاب تازه از جلال توفان منتشر مي‌شوند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در حال حاضر كتاب‌هاي «كودتاي 28 مرداد و خانه‌ به‌دوشي‌هاي من» دربرگيرنده‌هاي خاطرات توفان از مبارزات دكتر مصدق از سال 32 تا 35 و ملي شدن صنعت نفت به همراه چند اثر ترجمه از زبان فرانسه با عنوان‌هاي «افسانه و داستان‌هاي مراكشي»، «اسپيرتيسم يا مكالمه ارواح»، «زبان و نشانه‌ها»، «زيباترين افسانه‌هاي دنيا» و «خاطرات و تاريخچه‌اي از فرهنگ جهرم» آماده انتشارند كه احتمالا توسط نشر نويد شيراز منتشر مي‌شوند.

جلال توفان متولد 1298 درجهرم، دي ماه سال گذشته درگذشت.

اين نويسنده و مترجم اولين دبير مدرسه‌هاي جهرم و اولين دانش‌آموخته‌ي دانشگاه در رشته‌ي زبان و ادبيات فرانسه در اين شهرستان بود.

از آثار ديگرش به «امپراطور و گريه باشد»، «سه احمق» و «سبك سحر‌آميز» مي‌توان اشاره كرد.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
كتاب "اراگون" بخش اول مجموعه‌اي سه قسمتي است كه تنها شش ماه پس از انتشارش توانست بيش از يك ميليون نسخه بفروشد و عنوان پرفروش‌ترين كتاب كودكان را در نيويورك به خود اختصاص دهد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين كتاب، "اراگون" 15ساله فكر مي‌كند كه يك پسر روستايي كاملا فقير و بينواست تا اينكه سرنوشت او را تبديل به يك اژدها سوار مي‌كند و مي‌تواند با داشتن تنها يك شمشير باستاني يك اژدهاي وفادار و يك نصيحت مهم از نقال پير وارد جادوي خطرناك، پيروزي و قدرت شود؛ به‌گونه‌اي شود كه تصميمش ويراني يا نجات امپراتوري را رقم بزند.

نيويورك‌تايمز كتاب اراگون نوشته كريستوفر پائوليني را يك شاهكار اصيل و با ذوق و قريحه بسيار بالا خواند و نشريه پيپل نوشت: پائوليني توانست با نوشتن اين كتاب يك جادوي ادبي خلق كند.

كتاب پائوليني ازسوي موسسات مجلات و روزنامه‌هاي مختلف عناوين مهمي را به خود اختصاص داد: كتاب پرفروش روزنامه نيويورك تايمز.

كتاب پرفروش روزنامه يو.اس.اي تودي، كتاب پرفروش وال استريت ژورنال و كتاب پروفروش انتشارات بوك سلز.

اين كتاب جوايز مختلفي را نيز از آن خود كرده است كه برخي از آنها بدين شرح است: برنده جايزه بهترين كتاب سال 2004 تگزاس

برنده جايزه بهترين كتاب سال نوجوانان 2005 گلراد، برنده جايزه‌ي بهترين كتاب سال 2004 مقطع دبيرستان ايالت تگزاس و نامزد دريافت جايزه بهترين كتاب سال 2004 خوانندگان جوان پنسيلوانيا.

انتشار همزمان بخش دوم سه‌گانه پائوليني با انتشار كتاب "هري پاتر و شاهزاده نيمه‌اصيل" توانست در آمريكا گوي سبقت فروش را از اثر جي‌كي رولينگ بربايد.

كريستوفر پائوليني در حال حاضر در حال نگارش كتاب سوم خود است.
 
بالا