• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
شماره‌ي پنجاه‌وهفتم مجله‌ي فرهنگي و هنري «بخارا» ويژه‌ي بهرام بيضايي منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين شماره در 674 صفحه با تصويري از بهرام بيضايي بر روي جلد، و سرمقاله‌ي اجتماعي هوشنگ دولت‌آبادي با عنوان «راه رفتن در خواب»، با سردبيري علي دهباشي به چاپ رسيده است.

جشن‌نامه‌ي بهرام بيضايي، بخش ويژه‌ي اين شماره است كه با سال‌شمار زندگي و آثار بيضايي و ذکر جزييات آثار سينمايي و قلمي اين كارگردان تئاتر و سينما همراه است.

سخنراني‌هاي بهروز غريب‌پور، علي دهباشي، مژده شمسايي، آيدين آغداشلو، بابک احمدي، محمود دولت‌آبادي، حميد امجد، مهدي هاشمي و ... در مراسم شب بيضايي، از ديگر بخش‌هاي اين ويژه‌نامه هستند.

بخش فلسفه هم مقاله‌هايي را با عنوان‌هاي «عدم حتميت علوم دنيوي» از ريچارد فاينمن با ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، «منوچهر بزرگمهر و ميدان فلسفه» به‌قلم عزت الله فولادوند و «روشنفکران در پايان عصر سوسياليسم» ريچارد رورتي با ترجمه‌ي مينو مشيري شامل مي‌شود.

در قسمت «شعر فارسي» هم سروده‌هايي از: ضياء موحد، محمدعلي سپانلو، واصف باختري، سيروس شميسا، همايون صنعتي، منصور اوجي، و تعدادي ديگر آمده‌اند
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
با انصراف شمس لنگرودي از داوري شدن مجموعه شعر <باغبان جهنم>، هيات داوران نخستين دوره جايزه شعر خبرنگاران، غلا مرضا بروسان سراينده مجموعه <يك بسته سيگار در تبعيد> را به عنوان بهترين شاعر سال معرفي كرد.


در مراسم اهداي جوايز، شمس لنگرودي به عنوان سخنران درباره جوايز ادبي اي كه اهالي مطبوعات اهدا مي كنند، گفت: <بدون اينكه بخواهم ارزش هيچكدام از جوايز ادبي را كم كنم، به گمان من مهم ترين اين جوايز، جوايزي هستند كه اهالي مطبوعات ا هدا مي كنند، يعني همان چيزي كه رضاشاه و اشراف از آن مي ترسيدند.>


وي افزود: <وقتي خبر راه افتادن جايزه شعر خبرنگاران را شنيدم، خود جايزه في نفسه براي من بسيار جذاب بود، به ويژه كه وقتي مي گوييم مطبوعات، منظور طيف هاي گسترده اي از زيباشناسي است و تضارب آراي اين طيف ها در نهايت يك منتخب را به وجود مي آورد.>


بنا بر گفته محمدهاشم اكبرياني، دبير نخستين جايزه شعر خبرنگاران، قريب به 60 مجموعه شعر از سراسر ايران به دبيرخانه اين جايزه رسيد و تمام داوران همه آنها را خواندند و بررسي كردند.


در مرحله نهايي هيات داوران متشكل از محمدهاشم اكبرياني، عليرضا بهرامي، سپيده جديري، محمدحسين عابدي و پوريا گل محمدي با معيار قرار دادن شاعرانگي متن و ارائه تجربيات جديد در شكل و مضمون، سه مجموعه شعر <يك بسته سيگار در تبعيد>، <اين روزهايم گلوست> و <امضاي تازه مي خواهد اين نام> براي برگزيده شدن انتخاب شدند كه در نهايت <يك بسته سيگار در تبعيد> برگزيده شد.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
نويسنده: مريم خاكيان - روزنامه ایران


«انسان» تنها دايره اي بسته براي عملكردهاي روزمره نيست و ژوزه ساراماگو مدلول اتفاق هاي نادر جهان خويش است. او ابعاد هرم موضوعي وقايع را در بطن اثر خود تشريح كرده است. گرچه ساراماگو نويسنده اي نيست كه شيوه هاي حل مسأله را بر خود آن مقدم بدارد، اما در مواجهه با مسأله شيوع بسيار برترنگر و حساس است.

به طور مسلم، پنداشت نويسندگي در آثار او نه جهاني صيقل خورده و نه انساني دست نخورده است. تنها رخداد محض در اعتبار انسان است كه توانسته جايگاهي كمال يافته بيابد و منظره اي چشمگير ايجاد كند. در عين حال، هيچ تضاد رواني شبهه داري در محوريت آثارش نيست كه بتوان آن را ناشي از دخالت امور متعارفه دانست. چه مي خواهد؟ سرنوشتي لاجرم و پرهيزناپذير؟ آنچه به نظر مي رسد اين است كه انسان در نگاه ساراماگو، موجوديتي چندكانوني نيست كه قابليت انعطاف و دگرگوني دارد و البته گونه اي از روايت زندگاني است كه او را از تجربه صرفاً زيستن، جدا كرده است.
در اثر او انسان بر سه قسم است:
انسان مرتبه اول، آني كه انگاشت او از ماهيت زندگي تنها حقيقتي روزمره و ساده است كه هيچش اثري از انطباق كارگاه جهان شناسي و رابطه ها نيست. آمده است تا بسيار تصنعي و به الزام در چينش ساختمان نوشته ساراماگو، زيست كند.
انسان مرتبه دوم، فردي است كه به دونيم در دو سوي پنجره اي نيمه باز است. نه قادر است خود را از ورطه ساختار حادثه در سوي ديگر پس بكشد و نه رهيافتي براي بازگشت به جهان پيشين خود دارد. او ايستاده است تا صرفاً ايستاده باشد، چندان كه آدمي در تقلايي دائمي با گستره اي غير قابل پيش بيني است. ساراماگو در اين بخش، به رفتارشناسي افراد پرداخته است، همراه با پيش فرض هايي مبني بر گزينش كاراكترها از اجتماعي حادث، در رويدادهاي رواني به موازات همگاني شدن وقايع. آنچه هست، تنازع آهنگين فضاست كه بسيار بكر و انديشمندانه ارائه شده است.
و در انسان مرتبه سوم، از فرآيند توانمندي عاطفي او بهره گرفته است تا رنج و بغض را در واكنشي اعتراض آلود قرار دهد. در اثري چون «كوري» تكوين محدوديت آدمي را در الفاظ نهاده و رويانده است و از آنجا كه واقعيتي دروني شده نيست حدفاصلي تند ميان سمبل هاي ذهني و رفتاري كاراكترها وجود دارد، تا آنجا كه گمان مي رود همه نشانه ها در داستان هاي او به وديعتي بازنگرفته، مبدل گشته اند. اين مرتبه به شناسايي و سنجش پيرامون خويش رسيده و قادر است تجسم تفسير پديده هاي اجتماعي باشد.
دوگانه سازي در جهت آفرينش معنا
Pastiche يا تقليد نوعي، گونه اي از فراگرفتگي محيطي است كه در طرح ابتدايي داستان از نوعي بلاغت انتزاعي در فضاي اجتماعي حاصل مي شود و گرچه در آثار ساراماگو انگيزه هاي دروني نسبتاً منشعب از اصل، در حد فاصل كاركرد ذهن و تكنيك قرار گرفته اند، اما معنا در پستوي الفاظ و بدون كاربرد نشانه هاي سجاوندي بسيار هنرمندانه قرار گرفته است و بدعتي همگن ايجاد كرده است. به نوعي يكان فضايي است كه مصروف به حقيقت آثار اوست، اما دوگانه گزينش شده است.
بحث ديگر قياس چالش ها در فضاست كه اگر همه متن ها را بشكافيم، به مقدماتي از پيش تعيين شده و نتايجي روشن خواهيم رسيد. يعني مدلول هايي مضاعف بر علت حقيقيه در نوع و منظر پرداخت داستاني ساراماگوست كه ميان همه ضوابط و عناصر، سنخيت طولي ايجاد كرده است و عوامل گوناگوني در آن دخيل هستند. با آن كه استراتژي خاص ساراماگو در جداره سازي مفهوم است، اما گاه نيز حقايق را تند و محرز ارائه كرده است و در همه آن، كانون هايي براي ارزيابي فضاي داستاني خويش بنياد نهاده است و در نهايت اثر ساراماگو، گزارشي سخت داستاني است كه با اشخاصي چندگانه و بي نام در تعليق زمان و مكان روي داده است. او حتي در «كوري» بارها بعد روايت زمان را در ذهنيت مشترك ميان مخاطب و كاراكترهاي نابينا شكسته است و ما در اينجا به نتيجه اي مشابه خواهيم رسيد و آن كه دوگانگي معنا در عالم داستان هاي ساراماگو يك رخداد توأمان با تأويل هاي انسان پندار است كه كشاكش امور معطوف به سكون و حركت به حالت چرخه اي مساوي درآمده است.
استعانت از پوسيدگي روابط حاكم مانند رابطه اشيا و نور و جمادات و انسان مانند به كارگيري منطق خاصي در چينش ابزاري سمبل ها و استعاره هاست كه ساراماگو حتي در ديالوگ ها و منولوگ هاي كوتاه از آن استفاده كرده است.
صورت هاي زايشي دوران جديد
در آثار ساراماگو عموميتي چون مسأله استيصال آدمي وجود دارد كه نقطه حساس و موقعيت مدار داستان هاي اوست و از يك خودانسجامي نسبي برخوردار است.

وي دوران جديد را در تنگنا و درماندگي شرايط نهاده است و از شيوه حل معادله به طريقه خود فاصله گرفته است. او در واقع رفتار داستاني خود را بنا بر پيش آمده ها و در خلال لايه هايي كه شايد يكي از آنها استيصال آدمي است، سازماندهي كرده است و در پي قانونمندسازي سبك نگارشي خود به فرآيند و صورت هاي زايشي رسيده است كه بي گمان در ساخت و محتوا كاملاً نمود پيدا كرده اند. در اينجا تنها كاربرد تمثيل ها مدنظر نيست، بلكه در يك روايت ساده خطي از بحران ها، تعارض ها و ناكامي ها است و آن كه كوشش شده است تا همه ابعاد، در نظر مخاطب بديهي و دور از ابهام باشد كه البته ساراماگو در اين ساخت گاه پيروزمند است و گاه منفعل است. او در اين فرآيند در مقابل برخي گونه هاي رفتاري كه بخصوص از جانب صدر اجتماع و منظر **** سياسي پديدار گشته است از نقل جايگزين و برابر نهاد عناصر سود جسته است و عظمت انساني را در شعاع دوران جديد كاملاً رو به افول و متنزل جلوه گر شده است.در تعريف مطلب فوق كافي است واقعيت را در جايگاه ارتكاب و پذيرش نهاده و در آن صورت هايي از اصل و عكس قضيه را به دست آوريم. اين جريان همان سيكل تضادهاست. بدين معنا كه اگر سير علل را از اركان اثر حذف كنيم و نيز خود معنا را در بازي كلمات به چالش بكشانيم، پديده **** گريزي پيشامد خواهد كرد. در اين حالت هستي قطعات پراكنده اي از كليتي لازم الاجراست كه در اثري چون «كوري» نشانه هاي اصلاح شرايط بغرنج است.در ديگر آثار او نيز چون «انجيل به روايت عيسي مسيح(ع)» و «بالتازار و بليموندا» همچنان دخالت تفكر در موقعيت حاد و بحران شناسي موج مي زند.
تكنيك ساراماگو براي متجددنويسي و انسان جديد، فراتر از كنايه هاي كوچك و تلخي است كه گاهي بر فضاي داستانش چيره شده است.
در اين حالت ساراماگو، روح تجدد را نفي نكرده است، بلكه آن را روح بخش نيز دانسته است.

ژوزه دوسوسا ساراماگو در سال ۱۹۲۲ ميلادي در كشور پرتغال متولد شد.در نوجواني به دبيرستان رفت و به فراگيري زبان مشغول شد. پس مدتي به دليل مشكلات مالي ساراماگو وارد مدرسه فني شد. در سال ۱۹۴۷ نخستين رمان خود را با عنوان «سرزمين گناه» منتشر كرد. او پس از آن تا چندي به نقد ادبي اشتغال داشت. در ۱۹۶۶ كتاب «اشعار محتمل» را به چاپ رسانيد. پس از انقلاب و ادامه فعاليت هايش دو اثر «از اين جهان و آن ديگري» و «چمدان مسافر» را كه هر دو بدون فاصله انتشار يافته بودند، به عامل ادبي آن روز ارائه داد. در سال ۱۹۸۰ رمان «برخاستن از زمين» را نوشت.۲ سال بعد رمان «بالتازار و بليموندا» را به چاپ رسانيد. سپس با تغييراتي چند در ديدگاه هايش به سال ۱۹۸۶ «بلم سنگي» و «سال مرگ ريكاردو ريش» را نوشت. به همراه تحولات مذهبي - اجتماعي در ۱۹۹۳ «انجيل به روايت عيسي مسيح»(ع) را ارائه كرد.
قلم تند او در اين اثر به واكنش جامعه حاكم منجر شد. با انتشار اين رمان او را ضدمذهب خواندند. در سال ۱۹۹۵ رمان اعجاب انگيز «كوري» را نوشت و پس از نگارش اين رمان بود كه سه اثر ديگر او «همه نام ها»، «غار» و «مرگ مكرر» از او زاده شد. ساراماگو جايزه ادبي نوبل را در سال ۱۹۹۸ به خود اختصاص داد.ساراماگو، آثار ديگران را به خوبي مطالعه و تحليل كرده بود و به خاطر علاقه مفرط به نوشتن، ذهني پويا و قلمي پركار داشت. با آن كه تأثير پاره اي رمان هاي بزرگ در برخي آثار و عقايدش باقي است اما توانست براي خويشتن حكايتي نو و نويسنده اي دوباره باشد.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
ويژه‌نامه‌ي شعر و داستان «شوكران» براي نوروز منتشر شد.
در اين شماره با دو مقاله از محمد معين و محمد محمدعلي، در بخش شعر ايران آثاري از: مفتون اميني،‌ احمدرضا احمدي، شمس لنگرودي، جواد مجابي، فرشته ساري، فرهاد عابديني، ‌منصور اوجي، ماهور احمدي، عباس صفاري، واهه آرمن، رسول يونان،‌ عليرضا بهنام، عليرضا بهرامي، محمود معتقدي، فهميه غني‌نژاد، ‌ساعد مشكي، صفورا نيري، هايده حسين‌زاده (بهرامي)، هاشم باروتي،‌ ‌كامبيز پارساي و... به‌چاپ رسيده‌اند.

در بخش شعر جهان هم از شعر آلمان، روماني، ايتاليا، لبنان، افغانستان و مصر، مطالبي با ترجمه‌هاي علي عبدالهي، مهدي غبرايي، سعيد آذين، پونه ندائي و ... به‌چشم مي‌خورند.

در بخش داستان ايراني و خارجي نيز آثاري از: جهانگير هدايت، محمدهاشم اكبرياني، اسدالله امرايي و … به‌چاپ رسيده‌اند.

شماره‌ي بيست‌وششم دوماه‌نامه‌ي ادبي «شوكران» با مديرمسؤولي و سردبيري پونه ندائي در 44 صفحه منتشر شده است.

جشن «رودكي» نيز ويژه‌ي نوروز به‌چاپ رسيد.

در اين شماره‌ي «رودكي» آثاري از: سيدجعفر حميدي، قيصر امين‌پور، عليرضا طبايي، ضياءالدين ترابي، فتح‌الله بي‌نياز،‌عبدالحسين فرزاد، محمد ايوبي، گفت‌وگوهايي با: شهلا لاهيجي، محمدعلي اسلامي ندوشن و هرمز علي‌پور، و همچنين گزارشي از جشن يك‌سالگي اين نشريه منتشر شده‌اند.

شماره‌ي مسلسل 12 و 13 (در قطع جديد 6 و 7) «رودكي» ويژه‌ي اسفند 85 و فروردين 86 در 318 صفحه با مديرمسؤولي و سردبيري محمد عزيزي منتشر شده است.

همچنين شماره‌ي جديدي «آزما» ويژه‌ي هنر و ادبيات با گزارش هشتمين سالگرد انتشار اين نشريه فرهنگي، اجتماعي، سياسي منتشر شد.

يادمان محمود مشرف آزاد تهراني (م. آزاد) با مطالبي از محمد مفتاحي، محمود معتقدي، جواد مجابي، محمد آشور،‌ عليرضا بهرامي، و محمدهاشم اكبرياني از بخش‌هاي اين نشريه است.

نقد، كند و كاو در متن در گفت‌وگو با محمود عباديان، و انقلاب الكترونيكي در موسيقي، شعر خودمان، شعر ديگران، داستان ايراني و داستان خارجي با مطالبي از: قاسم صنعوي، پروين سلاجقه، رضا سيدحسيني و ... از ديگر مطالب اين شماره‌ي «آزما» هستند.

شماره‌ي چهل‌ونهم «آزما» در 50 صفحه با مديرمسؤولي ندا عابد و سردبيري هوشنگ اعلم به‌چاپ رسيده است.


شماره 59 از مجله فرهنگي و ادبي «بخارا» به داستان‌هايي با محوريت بهار و نوروز از نويسندگان ايراني اختصاص يافته است.

در شماره ويژه نوروز 1386 اين نشريه، 36 داستان از نويسندگان ايراني در قالب داستان کوتاه و يا فصل‌هايي از رمان انتخاب شده، که غالبا به صورت مستقيم و غيرمستقيم به نوروز و بهار پرداخته‌اند.

محمدعلي جمالزاده، سيمين دانشور، ابراهيم گلستان، جلال آل احمد، ايرج پزشکزاد، احمد محمود، جمال ميرصادقي، اسماعيل فصيح، پرويز دوايي، جواد مجابي، گلي ترقي، محمود دولت‌آبادي، مسعود کيميايي، هوشنگ مرادي کرماني، رضا جولايي، علي‌اشرف درويشيان، عمران صلاحي، عطاءالله مهاجراني، هوشنگ گلمکاني، احمد بيگدلي، محمد قاسم‌زاده، محمد بهارلو، محمدرضا گودرزي، علي خدايي، ناهيد طباطبايي، محمد کشاورز، داوود غفارزادگان، محمدآصف سلطان‌زاده، مريم رئيس‌دانا، سيامک گلشيري، محسن فرجي و ... از نويسندگان صاحب داستان در اين ويژه‌نامه هستند.

ويژه‌نامه نوروزي «بخارا» با مديرمسؤولي و سربيري علي دهباشي در بيش از 370 صفحه به چاپ رسيده است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين شاعر در مقدمه‌ي تنها كتابش ـ "گلي بي‌رنگ" ـ درباره‌ي خود آورده است: «نويسنده‌ي اين سخنان، يدالله بهزاد، فرزند حسين ايواني به سال ‌1304 شمسي نيمه‌ي بهمن‌ماه در كرمانشاه ديده به جهان گشود. پس از روزگار كودكي به دبستان و سپس دبيرستان رفت و دو سه سالي نيز به تباه كردن زندگي در دانشكده‌ي ادبيات تهران پرداخت. آن‌گاه به كار دبيري دل بست و ‌27 سال، تن و جان را در اين كار فرسوده كرد. سرانجام در سال ‌1359 به درخواست خود بازنشست شد».

بهزاد يكي از قصيده‌سراياني بود كه به سبك خراساني شعر مي‌گفت. تنها كتاب خود را به نام "گلي بي‌رنگ" شامل گزيده‌اي از غزل‌ها و قصيده‌هايش در سال ‌1381 منتشر كرد. در حدود سال‌هاي دهه‌ي ‌1340 به خراسان سفر كرد و با كساني چون كمال، محمد قهرمان، مهدي اخوان ثالث و قدسي در ارتباط بود.

اين شاعر روز دوشنبه ششم فرورين‌ماه در باغ فردوس كرمانشاه به‌خاك سپرده شد و طبق وصيتش خواسته بود در كنار ديگر مردم باشد و نه در قطعه‌ي هنرمندان.

در پي درگذشت يدالله بهزاد كه گوشه‌ي انزوا اختيار كرده بود، خبرنگار ايسنا در گفت‌وگوهايي با شاعران و اهالي ادبيات، نظر آن‌ها درباره‌ي شعر اين شاعر جويا شد.


مرتضي كاخي:


از شاعران بزرگ زبان فارسي بود

ترديدي ندارم كه اگر بخواهيم دو شاعر بزرگ كرمانشاهي قرن اخير را نام ببريم، كه هر دو از شاعران بزرگ زبان فارسي در قرن اخير هم هستند، به ابوالقاسم لاهوتي و يدالله بهزاد كرمانشاهي مي‌رسيم.

مرتضي كاخي با بيان اين مطلب در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عنوان كرد: بهزاد يكي از شاعران كهن‌سراي صميمي نسبت به شعر كهن بخصوص قصيده و قصيده‌ي سبك خراساني بود. او شيفتگي‌هاي خود را در اين زمينه با قصيده‌ها و شعرهايي كه درباره‌ي خراسان گفته، نشان داده است.

اين نويسنده و پژوهشگر در ادامه يادآور شد: بهزاد از سال‌هاي 1330 تا آخر عمرش يعني حدود 50 سال شعر گفته است، كه نمي‌توان براي همه‌ي آن‌ها حكم واحدي داد. در انواع شعر از جمله غزل، قصيده، رباعي و انواع ديگر سبك قديم، طبع‌آزمايي كرده است. بعضي جاها هم به سبك جديد شعرهايي گفته؛ نه اين‌كه شعر نو بگويد، بلكه به اين سمت تمايل نشان داده است.

كاخي با بيان اين‌كه بهزاد از جمله شاعراني نبوده كه با شعر نو قهر بوده باشد، افزود: او از جمله كساني بود كه دل‌سوز زبان فارسي هستند و نگران كاخ كهني كه از اين شعر به‌جا مانده است، و به‌خاطر احترام به زبان فارسي و نگراني براي آن، به تندروي در نوآوري رونمي‌آورند.

به گفته‌ي وي، عشق به ايران و مردم اين سرزمين، و عشق به سنت‌ها و اصالت‌هاي ايراني، از ويژگي‌هاي بارز شعر بهزاد هستند؛ همان ايران‌دوستي شگفتي كه لاهوتي هم داشت.

او سپس با اشاره به اين‌كه بهزاد سنگري براي شاعران كرمانشاهي بوده و جايگاه بسيار بلندي در ميان شاعران داشته است، گوشه‌گيري، تواضع، اهل خودنمايي نبودن و بلندنظر بودن را از ويژگي‌هاي شخصيتي اين شاعر برشمرد.


جلال‌الدين كزازي:


نبود او دريغي بزرگ براي سخن پارسي است

ميرجلال‌الدين كزازي نبود يدالله بهزاد را دريغي بزرگ براي سخن پارسي دانست.

كزازي در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، درباره‌ي درگذشت يدالله بهزاد عنوان كرد: بهزاد در اين ساليان گوشه گرفته بود و چندان در بزم‌هاي ادبي ديده نمي‌شد. اما به هر روي آن‌چه درباره‌ي روان‌شاد بهزاد مي‌توانم گفت، اين است كه يكي از سخنوران پرتوان روزگار ما بود.

اين استاد دانشگاه در ادامه يادآور شد: بهزاد به شيوه‌ي كهن شعر مي‌سرود؛ اما با اين همه سروده‌هاي او رنگ و آهنگ نوآيين داشت. گاهي حتا به گونه‌اي به فرهنگ و زبان بومي كرمانشاهي مي‌گراييد.

كزازي همچنين متذكر شد: با اين‌كه مردي بود گوشه‌نشين و چندان هم در اين ساليان پرسخن نبود، اما آن‌چه مي‌سرود، آن‌چنان كه نظامي گفته، اگر كم بود، گزيده بود؛ از اين روي سروده‌هايش دست به دست مي‌گشت و دهان به دهان خوانده مي‌شد.

اين نويسنده و مترجم در پايان با اين ابراز اميدواري كه مقام بهزاد در مينو شاد باشد، تأكيد كرد: يادش بي‌گمان هميشه در تاريخ ادب ايران بويژه ادب كرمانشاهي زنده خواهد ماند.


بيژن ارژن:


ديگر كسي را با سبك او نداريم

بيژن ارژن يكي از ويژگي‌هاي بارز شعر يدالله بهزاد را زبان شعري او مي‌داند.

اين شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، درباره‌ي ارزيابي‌اش از جايگاه شعري يدالله بهزاد، متذكر شد: گرچه در قالب‌هاي مختلف غزل، قصيده، رباعي و . . . كار مي‌كرد، اما سبك خراساني در قالب‌هاي مختلف كاري او كاملا مشهود بود. البته سبك استاد به‌نوعي خراساني امروزي‌شده بود؛ گرچه سبكش خراساني محض بود، ولي كلمات به گونه‌اي در شعرش چيده شده بود، كه سبك خراساني امروزي بود.

ارژن در ادامه متذكر شد: ديگر كسي را نداريم كه با اين سبك و سياق در قصيده حرفي براي گفتن داشته باشد.

او همچنين درباره‌ي تأثيرگذاري بهزاد خاطرنشان كرد: به واسطه‌ي پارسا بودن و پرهيزگاري، از سال‌هاي قبل از انقلاب، مرجع شاعران همشهري‌اش بود. از لحاظ شخصيتي به آلودگي دچار نشده بود و نمونه‌ي بسيار روشن و والايي از انسان هنرمند بود. از آن‌جا كه معلم دبيرستان‌هاي كرمانشاه هم بود، بيش‌تر شاعراني كه در كرمانشاه بزرگ شدند، تحت تأثير استاد بودند؛ چه در مسأله‌ي زندگي، نگاه انديشمندانه و آزادمردي، و چه در مقوله‌ي هنر.

وي سپس با اشاره به اين‌كه بهزاد سال‌ها به‌خاطر فروتني كتابي چاپ نمي‌كرد، گفت: تا سال‌هاي زيادي شاهد بوديم شاعران كرمانشاهي به تبعيت از استاد، همه منزوي شده بودند و اين پارسايي و نگاه درويشانه به زندگي باعث شده بود تأثيرات بسيار مثبتي بر شعر كرمانشاه بگذارد. همچنين دوستي با بزرگاني مثل مهدي اخوان ثالث، ذبيح‌الله صاحبكار، كمال و . . . بر اين موضوع تأثير بيش‌تري مي‌گذاشت.

به گفته‌ي ارژن، مضامين شعر بهزاد را بويژه پيش از انقلاب، بيش‌تر آزادانديشي و اعتراض تشكيل مي‌داد، و از شاعران بزرگي بود كه هميشه خيلي راحت و بي‌پروا حرف دلش را بيان مي‌كرد.


عليرضا قزوه:


حافظ اصالت‌هاي زبان فارسي و يك ايراني واقعي بود

عليرضا قزوه از يدالله بهزاد به‌عنوان حافظ واقعي اصالت‌هاي زبان فارسي و يك ايراني راستين ياد كرد.

قزوه در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران، درباره‌ي يدالله بهزاد عنوان كرد: شخصيتي بزرگ بود و شخصيت‌هاي بزرگي مثل مهدي اخوان ثالث، محمد قهرمان، محمدرضا شفيعي كدكني و كمال به او ارادت داشتند.

اين شاعر در ادامه يادآور شد: بهزاد در كنار مهدي اخوان ثالث از نامزدهاي دريافت جايزه‌ي جشنواره‌ي شعر فجر در بخش ملي - ميهني بود. شاعري بود كه براي ايران زحمت زيادي كشيد. بسيار پارسا و پرهيزگار بود و حتا در زمان شاه اهل مبارزه بود و شعرهاي اجتماعي داشت؛ از جمله شعري براي مرحوم غلامرضا تختي. در فضاي روشن‌فكري آن زمان پاك زندگي كرد و اهل تقوا بود. همچنين يك معلم واقعي بود و شخصيت‌هاي بزرگ كرمانشاه، همه يا شاگرد او هستند، يا شاگرد شاگردان او.

قزوه با اشاره به اين‌كه شفيعي كدكني كتاب "مفلس كيميافروش" را به بهزاد تقديم كرده است، گفت: با اين كار، بي‌نيازي او نشان داده مي‌شود و اين‌كه آثار بهزاد مثل كيميا ارزش دارند.

اين شاعر در بخش ديگري از صحبت‌هايش با اشاره به خلوت‌نشين بودن بهزاد، توضيح داد: ‌اهل هياهو و خود را نشان دادن نبود. زماني از طرف سازمان فرهنگي - هنري شهرداري، جايزه‌ي "ايران ما" به او اهدا شد؛ اما وجه نقد را قبول نكرد و گفت، من براي ايران شعر گفته‌ام و هيچ انتظاري ندارم. حتا از به كار بردن كلمه‌ي استاد ناراحت مي‌شد و قبول نمي‌كرد بزرگداشتي برايش برگزار شود. با حقوق كم بازنشستگي زندگي مي‌كرد، در حالي‌كه مي‌توانست مثل خيلي‌هاي ديگر باشد. اين‌ها همه نشان مي‌دهد هنوز آن انسان‌هاي بزرگ كه فقط به خاطر زبان فارسي و ايران زحمت مي‌كشند، هستند.

قزوه در عين حال متذكر شد: گريز از شهرت و خلوت‌نشيني بهزاد، به اين معنا نبود كه همه چيز را رها كند؛ بلكه پاسدار زبان فارسي بود. به سنت بسيار احترام مي‌گذاشت و اهل نوگرايي هم بود؛ البته به معناي واقعي‌اش. همچنين در كنار كلام اصيل، مرام درست هم داشت و يك اسوه‌ي اخلاق بود.

وي در ادامه‌ رفتن بهزاد را يك ضايعه‌ي بزرگ براي ادبيات ما دانست و يادآور شد: هر چند در زماني كه بود، اجازه نمي‌داد بزرگداشتي برايش برگزار شود، اما بعد از رفتنش، روحش اجازه مي‌دهد كه در شأن آن بزرگوار، برنامه‌هايي را براي معرفي‌اش برگزار كنيم. در روزگاري كه خيلي‌ها اهل هياهو و مطرح كردن خود هستند، اين بزرگ‌مرد بي‌ مزد و منت سنگربان ادب فارسي بود. سايه، اخوان ثالث و شفيعي كدكني مثل يك پير و مراد به او نگاه مي‌كردند؛ اما او حتا اجازه نمي‌داد شناخته شود و اين نشان‌دهنده‌ي عظمت روحش است، كه مرا به ياد خلوت‌گزيني‌هاي حافظ مي‌اندازد؛ «تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور».

مسؤول بخش شعر دفتر شعر و موسيقي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در پايان با بيان اين‌كه يك الگو و انسان بزرگ را از دست داده‌ايم، درگذشت يدالله بهزاد را از طرف اين بخش تسليت گفت.


محمدجواد محبت:


شعرش مقبول طبع خاص و عام بود

محمدجواد محبت شعر يدالله بهزاد را شعري شيرين، مأنوس و مقبول طبع خاص و عام مي‌داند.

اين شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار ايسنا، درباره‌ي ويژگي شعري بهزاد متذكر شد: از نظر شعر و شاعري، زباني فاخر و شيرين داشت. زبان فاخر او به‌نوعي با زبان مهدي اخوان ثالث هم‌خواني و هم‌ترازي داشت، ولي شعرش نرم‌تر بود؛ يعني ضمن اين‌كه در سبك خراساني شعر مي‌گفت، اما از نظر فرمي لطافت داشت، با مخاطب، ارتباط بيش‌تري برقرار مي‌كرد و به زبان سعدي نزديك بود.

او همچنين خاطرنشان كرد: شعرهاي بهزاد، پيش از انقلاب، گاه‌گاهي به‌ندرت چاپ شده‌اند؛ از جمله در مجله‌ي "جهان نو" و صفحه‌هاي ادبي كه زير نظر محمدرضا شفيعي كدكني منتشر مي‌شدند.

محبت در ادامه‌ي صحبت‌هايش با اشاره به اين‌كه حديث نفس موضوع بعضي سروده‌هاي بهزاد بوده است، به اين شعر او اشاره كرد: هر روز به گرد كوي و كاشانه شوم / هم‌صحبت آشنا و بيگانه شوم // چون شب آيد، از همگان در بندم / دست غم گيرم و در خانه شوم.

وي در عين حال متذكر شد: بهزاد بويژه پيش از انقلاب شعرهاي اجتماعي داشت؛ مثل شعري كه براي جهان‌پهلوان تختي سرود. چندين غزل اجتماعي هم دارد و شعرهايي كه علي موسوي گرمارودي در "گل‌چرخ" منتشر مي‌كرد.


محمدسعيد ميرزايي:


پهلواني در شعر بود

محمدسعيد ميرزايي از يدالله بهزاد به‌عنوان يكي از آخرين بازماندگان شاعراني ياد كرد كه به‌طور اخص در ساحت قصيده‌ي خراساني شعر مي‌گفت.

اين شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، با بيان اين‌كه زبان بهزاد در غزل و قطعه، زباني سالم و روشن و در عين حال باصلابت است، يادآور شد: مهدي اخوان ثالث در مقدمه‌ي كتاب "ارغنون" از بهزاد ياد مي‌كند و محمدرضا شفيعي كدكني هم كتاب "مفلس كيميافروش" را به او تقديم كرده است. خيلي از بزرگان، سخن بهزاد را ستوده‌اند، كه اين جايگاه او را در حوزه‌ي ادب فارسي نشان مي‌دهد.

وي با اشاره به اين‌كه بهزاد در وزن‌هاي نيمايي هم شعر داشته است، به نمونه‌اي از اين كارها در كتاب "راهيان شعر امروز" (گزيده‌ي شعر نيمايي) اشاره كرد.

به گفته‌ي ميرزايي، بهزاد شاعري في‌نفسه آزاده و پهلواني در شعر بود؛ آن هم در حوزه‌هاي روشن‌فكري كه معمولا موضع خيلي اعتراضي مي‌گيرند، اما در عين حال به جاهاي ديگر وابسته‌اند.

او با اين ابراز اميدواري كه آثار كامل بهزاد منتشر شوند، تصريح كرد: يكي از وظايف اصلي شاعر، حفظ و نگاه‌داشت زبان فارسي است، و وجود بهزاد در روزگار ما كه روزگار از دست رفتن زبان است، غنيمت بود.

وي همچنين به اين موضوع اشاره كرد كه اين شاعر در عين حال كه نوگرا بود، قصيده‌ي فاخر هم داشت.

ميرزايي شهرت‌طلب نبودن را از ديگر ويژگي‌هاي بهزاد برشمرد و گفت: در روزگار ما كه بده‌بستان‌هاي ادبي رواج دارند، خيلي‌ها با كمك رسانه‌ها لقب استاد را تصاحب مي‌كنند و در هياهوهاي تبليغاتي شأن بزرگان ما شناخته نمي‌شود؛ بهزاد يك استاد واقعي بود. او در دوره‌ي معاصر توانست زبان فاخر را حفظ كند، كه اين جاي تقدير دارد.

اين شاعر با اشاره به انزواي بهزاد بويژه در دهه‌هاي آخر عمرش، اين موضوع را يادآور شد كه او هيچ جايزه‌اي را نپذيرفت و در اين زمينه از جايزه‌ي "ايران ما" ياد كرد.


وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي:


از بهترين سنگربانان بي‌ مزد و منت ادبيات پارسي بود

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي درگذشت يدالله بهزاد كرمانشاهي را در پيامي تسليت گفت.

در متن پيام محمدحسين صفار هرندي آمده است: «سحرگاه پنجم فروردين‌ماه 1386 روز عروج شاعر خلوت‌نشيني بود كه با قرآن و ذكر، انسي هميشگي داشت؛ استاد يدالله بهزاد كرمانشاهي بزرگ‌مردي كه مناعت طبع و عزت نفس وي زبان‌زد خاص و عام بود. بسياري از اديبان و شاعران ايران – بخصوص اديبان مهد و موطن او كرمانشاه – خود را شاگردان معنوي ايشان مي‌دانند. وي اگرچه انزوا و گريز از شهرت را برگزيده بود، اما همچنان مراقب و ديده‌بان ادبيات اصيل ايران و زبان پارسي بود.»

وزير ارشاد در ادامه آورده است: «بهزاد يك ايراني آزاده به معناي واقعي بود. در روزگار ستم‌شاهي كه بسياري از روشن‌فكران و شاعران در فضاي دود و دم و لاقيدي مي‌زيستند، استاد بهزاد كرمانشاهي آيينه‌ي تمام‌نماي يك شاعر پرهيزگار بود. او مريد طاعت بيگانگان نشد و همواره معاشر رندان پارساي اين مرز و بوم باقي ماند و در يك كلام، استاد بهزاد از زمره‌ي بهترين سنگربانان بي ‌مزد و منت ادبيات پارسي بود.»

صفار هرندي در پايان متذكر شده است: «ارتحال اين استاد مسلم شعر و ادب را به محضر **** معظم انقلاب، خانواده‌ي محترم ايشان و تمامي شاعران و اديبان اين كهن‌بوم و بر تسليت مي‌گويم.»
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مراسم تشييع و خاك‌سپاري يدالله بهزاد كرمانشاهي امروز (ششم فروردين‌ماه) در كرمانشاه برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در كرمانشاه، در اين مراسم كه در باغ فردوس كرمانشاه برگزار شد، آيت‌الله مرتضي نجومي با قرائت نماز بر پيكر اين شاعر، او را فردي وارسته و شاعري محب اهل بيت (ع) خواند.

در اين مراسم همچنين شاعران و هنرمندان استان و جمعي از مديران استاني حضور داشتند.

مراسم ترحيم بهزاد فردا هفتم فروردين‌ماه در مسجد معتضدي كرمانشاه برگزار مي‌شود. همچنين مراسم هفتمين روز درگذشت اين شاعر روز پنج‌شنبه نهم فروردين‌ماه در همين مسجد برگزار خواهد شد.

يدالله بهزاد صبح روز گذشته دار فاني را در سن 81سالگي وداع گفت.

تنها كتاب منتشرشده‌ي او، كه چندان رغبتي به چاپ شعرهايش نداشت، در سال 1381 با نام "گلي بي‌رنگ" منتشر شد.




6.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
كتاب داستان كودكانه‌ي "زيباترين آواز"، اثري از شکوفه تقي - نويسنده و شاعر معاصر ايراني - در ايروان به زبان ارمني چاپ و منتشر شد.

به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، اين كتاب با ترجمه‌ي گئورك آساطوريان و تصويرگري هونان كاراپتيان توسط انتشارات "اديت پرينت" ارمنستان در يك هزار نسخه به‌صورت تمام رنگي انتشار يافت.

كتاب يادشده، سومين كتاب از مجموعه كتاب‌هايي است كه انتشارات فوق از ادبيات كودكان و نوجوانان ايراني ترجمه و چاپ مي‌كند.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
ترجمه‌ي گزيده‌اي از شعرهاي پونه ندائي به تركي منتشر شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين مجموعه با نام "آپارمني" گزيده‌اي از شعرهاي مجموعه‌ي "حروف‌چيني لحظه‌ها"ي اين شاعر است، كه به‌صورت دوزبانه با ترجمه‌ي مرتضي مجدفر به‌چاپ رسيده است.

مترجم در بخشي از مقدمه‌ي كتاب آورده است: به‌نظر مي‌رسد انتشار متن دوزبانه‌ي فارسي - تركي اين شعرها، علاوه بر ايجاد همدلي و همراهي فارس‌زبانان و اهالي ترك‌زبان كشورمان و ساير سرزمين‌هاي همسايه، در به‌وجود آمدن زاويه‌ي ديد جديدي در تعامل فرهنگي بين اقوام گوناگون ايران نيز مؤثر باشد.

به‌جاي مقدمه (سرآغاز فارسي)، بيرداها آپارمني (سرآغاز تركي)، شعرها، درباره‌ي شاعر، شاعيرين حاققيند!، و درباره‌ي مترجم، بخش‌هاي مختلف اين كتاب هستند، كه حدود 40 شعر را شامل مي‌شود.

"آپارمني" در 95 صفحه و با شمارگان يك‌هزار نسخه از سوي نشر امرود منتشر شده است.

"ردپاي زمان"، "يك مشت خاكستر محرمانه" و "ديوار زخمي" از آثار منتشرشده‌ي ندائي هستند، كه مجموعه‌اي با نام "ردپاي زمان" نيز شامل ترجمه‌ي شعرهاي او به عربي توسط يوسف عبدالفتاح منتشر شده است.



491.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مراسم بزرگداشت امام محمد غزالي و رودكي از سوي يونسكو برگزار مي‌شود.

به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، سازمان آموزشي، علمي و فرهنگي ملل متحد (يونسكو) به منظور تجليل از شخصيت‌ها، آثار و رويدادهايي كه در غناي متقابل فرهنگ‌ها، ترويج تفاهم بين‌المللي و تشويق روابط فرهنگي ميان ملت‌ها و استقرار صلح، نقش اساسي داشته‌اند، برنامه‌ي بين‌المللي «فهرست مشاهير علم و ادب و رويدادهاي فرهنگي، هنري و علمي جهان» را به اجرا گذارده است.

در چارچوب اين برنامه هر دو سال يك‌بار از كليه‌ي كشورهاي عضو سازمان درخواست مي‌شود تا سده يا هزاره‌ي مشاهير و شخصيت‌هاي فرهنگي، علمي و هنري و همچنين رويدادهاي فرهنگي، علمي و هنري خود را كه مصادف با دوره‌ي دوساله‌ي برنامه و بودجه‌ي يونسكو است،‌ به منظور ثبت در فهرست و همچنين برپايي كنگره و مراسم بزرگداشت به يونسكو اعلام كنند.

در اين ارتباط سه نفر از شخصيت‌هاي ايراني براي طرح در شوراي اجرايي به يونسكو معرفي شدند، كه با بزرگداشت نهصدوپنجاهمين سالگرد تولد امام محمد غزالي (‌١١١١ – ‌١٠٥٨ ميلادي) از طرف كشورمان در سال ‌٢٠٠٨ و بزرگداشت هزاروصدوپنجاهمين سالگرد تولد ابوعبدالله رودكي (‌٤١/٩٤٠- ‌٨٥٩ ميلادي) با مشاركت جمهوري اسلامي ايران، تاجيكستان، افغانستان و قزاقستان در سال ‌٢٠٠٩ موافقت شد.

تصويب اين بزرگداشت‌ها در يونسكو، مشاركت كشورهاي ديگر را در تجليل از مقام اين شخصيت‌ها تشويق خواهد كرد.

در سال ‌١٩٥٨ نيز نهصدمين سال وفات امام محمد غزالي از سوي يونسكو گرامي داشته شد.



486.jpg
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
مناقشه دوماهه میان وزارت ارشاد و ۱۲ تشکل شناخته شده نشر کشور با عقب نشینی دست اندرکاران وزارت ارشاد پایان یافت و نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به صورت یکپارچه در محل مصلی تهران برگزارمی شود.
خبر توافق میان ارشاد و ناشران را خبرگزاری مهر به نقل از یک منبع آگاه اعلام کرد و همزمان خبرگزاری میراث خبر نیز در گفت وگویی با رسول خادم به نقل از وی نوشت که رایزنی ها نتیجه داده است و نمایشگاه به صورت یکپارچه برگزار خواهد شد و"گزینه نهایی به احتمال زیاد مصلای تهران است."

در پی این اتفاقات، اتحادیه ناشران وکتابفروشان تهران هم که با ۱۱ تشکل شناخته شده نشر از ثبت نام درنمایشگاه خودداری کرده بودند، از برگزاری یکپارچه نمایشگاه در مصلی استقبال کردند.

جعفر همایی دبیر و سخنگوی اتحادیه ناشران وکتابفروشان تهران درگفت و گویی با میراث خبر گفت: "به دلیل اینکه شرط اصلی ما برای حضور در نمایشگاه بیستم برگزاری یکپارچه این نمایشگاه بود اگر وزارت ارشاد این مساله را به صورت رسمی تایید کند ناشران تهرانی در نمایشگاه شرکت می کنند."

عقب نشینی وزارت ارشاد در این زمینه، پیروزی یکی از نهادهای مهم صنفی عرصه فرهنگ به شمار می رود که با رایزنی های فشرده در دوماه گذشته با نهادهای منتخب و برخی از چهره های ذی نفوذ در دولت احمدی نژاد( ازجمله اشعری‌، رئیس‌کتابخانه ملی و مشاور فرهنگی رئیس‌جمهور) دیدگاه کارشناسانه خود مبنی بر یکپارچه برگزار شدن نمایشگاه را به کرسی نشاندند.

البته دست اندرکاران وزارت ارشاد هم چندان از این نتیجه ناراضی به نظر نمی رسند، چرا که توانستند نمایشگاه را ازمحل دائمی خود انتقال داده و به مکانی دیگر بکشانند.

دیدگاه‌های مخالفان وموافقان

تا پیش از اعلام برگزاری یکپارچه نمایشگاه کتاب، برابر تصمیم مسئولان وزارت ارشاد که با همراهی برخی از نمایندگان کمسیون فرهنگی مجلس هم همراه بود، نمایشگاه باید در دو پاره مجزا برگزار می شد؛ بخش خارجی در محل قبلی و بخش داخلی درمصلی تهران.

اما به اعتقاد مخالفان تصمیم وزارت ارشاد که دوازده تشکل شناخته شده نشر از سراسر کشور و برخی نمایندگان مجلس، اعضای شورای شهر تهران و شهردار تهران را می توان دراین گروه جای داد، دوپاره شدن نمایشگاه برکیفیت آن لطمه وارد می سازد، بار ترافیکی تهران را افزایش می دهد و از شان و جایگاه آن می کاهد

نکته اختلاف دیگر بر سر جای برگزاری نمایشگاه است که دست اندرکاران دولتی مکان مصلی را مناسب این کار می دانند و درمقابل منتقدان معتقدند که تا برپایی محل دائمی تازه که از سوی شهرداری تهران در شهرک آفتاب تهران درحال ساخت است، مکان فعلی نمایشگاه مناسب ترین فضا برای برگزاری نمایشگاه کتاب خواهد بود.

این دیدگاه دریکی دو روز گذشته تعدیل شد وبه جز اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران که همچنان معتقد است محل کنونی نمایشگاه مناسب‌ترین مکان برای برگزاری این رخداد فرهنگی است، بقیه منتقدان، ازجمله نمایندگان شورای شهر و نیز کارشناسان ترافیک، مکان مصلی را بهتر از مکان کنونی نمایشگاه ارزیابی کرده اند.

این درحالی است که در زمستان گذشته شهردار تهران و کارشناسان ترافیک محل کنونی نمایشگاه بین المللی تهران را بهترین مکان برای نمایشگاه می دانستند و معتقد بودند تا زمانی که نمابشگاه دائمی درشهرک آفتاب ساخته نشده، این مکان بهتر از دیگر مکانها است.

ناشران مصلای تهران را مکانی نامناسب برای برپایی نمایشگاه می دانند که برخلاف سالنهای چند گانه نمایشگاه، فضایی یکپارچه دارد و فرصت استراحت به بازدیدکنندگان نمایشگاه نخواهد داد.
مخالفت ارشاد با برگزاری بخش ناشران داخلی از منظری دیگر هم قابل تحلیل است. در چند سال اخیر هواداران دولت و نیز برخی از روحانیان بلند پایه قم و حتی برخی از نمایندگان مجلس که گرایشهای مذهبی پررنگ تری دارند، نسبت به برخی رفتارهای مراجعه کنندگان به نمایشگاه، به خصوص قشر جوان، انتقاداتی داشتند.

در همین زمینه خبرگزاری کتاب، رسانه خبری وابسته به وزارت ارشاد، در گزارشی از دیدار روزهای پایانی سال دست اندرکاران امور نمایشگاه کتاب وزارت ارشاد باروحانیان بلند پایه قم از قول آیت الله فاضل لنکرانی آورد که وی بر ضرورت رعایت مسائل اخلاقی در محیط نمایشگاه تاکید کرده و گفته است: "وجود برخی صحنه های غیر فرهنگی در نمایشگاه کتاب زیبنده نیست."

پیشینه تاریخی ماجرا

مناقشه بر سر تغییر مکان نمایشگاه بین المللی کتاب تهران به دوره شهرداری محمود احمدی نژاد باز می گردد، اما به دلیل مقاومت نهادهای نشر و فشارهای وارده ازسوی مخالفان، باعقب نشینی شهرداری تحت مدیریت وی روبرو می شد. ولی در نمایشگاه سال گذشته آقای احمدی نژاد از دو وزیر ارشاد و بازرگانی خواست که در فکر فضایی برای نمایشگاه بین المللی کتاب تهران باشند و افزود: "به وزیر بازرگانی و ارشاد اسلامی هشدار می دهم که اگر این نمایشگاه سال آینده نیز در این مکان باشد، یا من حضور ندارم یا شما

این سخنان در آن زمان هم واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشت که از جمله آنها واکنش قالیباف ، شهردار تهران،‌ بود که در گفت و گویی با میراث خبر گفت: "تا زمانی که محلی ویژه برای نمایشگاه کتاب ساخته نشود، مکان فعلی نمایشگاههای مناسب ترین محل برای برپایی این رویداد فرهنگی مهم است."
در پی این اظهار نظر رئیس جمهور، دست اندرکاران وزارت ارشاد به دنبال مکانی برای برگزاری نمایشگاه غیر از مکان کنونی بودند که از جمله آنها برگزاری نمایشگاه در ورزشگاه آزادی بود که درنهایت به این جمع بندی رسیدند که نمایشگاه را دردوبخش برگزار کنند.

باتوجه به این که افتتاحیه مراسم این نمایشگاه با حضور رئیس جمهور در میان ناشران داخلی و اهدای جوایز به آنها برگزار می شود، لذا می توان پیش بینی کرد، سخن احمدی نژاد به کرسی نشسته است و وی در مکان سابق حضور نخواهد یافت.

نمایشگاه بین المللی کتاب تهران ۱۲ تا ۲۲ اردیبهشت هر سال در تهران برگزار می شود.
 

kakoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
1
ترجمه‌ي گزيده‌اي از شعرهاي پونه ندائي به تركي منتشر شد.

سالام بهروز جان

امکانی هست که قطعاتی از کار ایشان را در اینجا بگذاريد¿

مدتی است - چندين سال - که به این نتيجه رسيده ام که شعر در روزگار ما در جا ميزند - بهر دليلی که باشد.
خوشحال ميشوم که کار نسل جديد را - خوبهايش را البته - جای باشد که بررسی کنم.

پيشاپيش از کمک شما و ديگر دوستان سپاسگزارم!
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
سالام بهروز جان

امکانی هست که قطعاتی از کار ایشان را در اینجا بگذاريد¿

مدتی است - چندين سال - که به این نتيجه رسيده ام که شعر در روزگار ما در جا ميزند - بهر دليلی که باشد.
خوشحال ميشوم که کار نسل جديد را - خوبهايش را البته - جای باشد که بررسی کنم.

پيشاپيش از کمک شما و ديگر دوستان سپاسگزارم!
كاكو جان

به زودي قطعاتي از اشعار ايشان را در اينجا قرار خواهم داد .

البته در تاپيك هر روز شعر تازه ؛ من سعي مي كنم بيشتر از شاعران جوان شعر قرار دهم تا دوستان بيشتر با شعر امروز آشنا شوند .

در مورد افول شعر امروز ما ؛ من هم كاملا با شما موافق هستم دوست خوب من
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
صحبت كردن درباره‌ي داستان كوتاه كار سهل و در عين حال دشواري به نظر مي‌رسد. سهل است از اين جهت كه تاريخ داستان كوتاه برخلاف تاريخ شعر يا نمايش‌نامه، تاريخ دور و درازي نيست و عمر داستان كوتاه حداكثر به دويست سال قبل بر‌مي‌گردد. يعني داستان كوتاه نويسي به مفهوم امروزي اش اوايل قرن نوزدهم آغاز شد. از طرفي سخن گفتن درباره ي داستان كوتاه كار دشواري است چون داستان كوتاه در اين عمر دويست ساله‌اش از چنان تحولات و دگرگوني‌هايي برخوردار شده كه حتي اشاره‌ي مختصر و فشرده هم به قله‌ها و گرايش‌هايي كه طي اين دو قرن اخير در اين فرم ادبي پيدا شده‌ درچنين نشست‌‌هايي امكان‌پذير نيست. بنابراين من سعي مي‌كنم تنها به رگه‌هاي اصلي‌اي كه از بدو پيدايش داستان كوتاه تاكنون به‌ وجود آمده اشاره كنم.

همان طور كه اشاره كردم، داستان كوتاه اوايل قرن نوزدهم با داستان‌هاي ادگار الن پو در آمريكا و در روسيه با نوشته‌هاي نيكلاي واسيلي يوويچ گوگول كه به پدر داستان كوتاه هم مشهور است، متولد شد. داستان‌هاي پو معطوف به طرح برجسته‌اي بودند كه داستان‌هاي گوگول به نسبت آن، فاقد آن بودند. يعني تأكيد و تمركز پو در داستان‌ نويسي ارائه‌ي‌ يك پلات قوي بود و شخصيت‌ها در درجه‌ي دوم اهميت قرار داشتند در حالي كه گوگول به شخصيت‌ها مي‌پرداخت و در آثارش پلات كم‌رنگ‌تر است. به‌عنوان نمونه داستان شنل گوگول را مي‌توان در چند جمله تعريف كرد در حالي‌كه داستان‌هاي پو را به تعبير سامرست موام مي شود سر ميز شام تعريف كرد. يعني واجد هسته اي روايي هستند.

اين تمايز، بعدها با ظهور آنتون چخوف و گي دومو پاسان عميق تر شد كه بعد توضيح بيش تري خواهم داد. اما اولين كسي كه سعي كرد براي داستان كوتاه يك تئوري طرح كند و در حقيقت اولين تئوريسين و نظريه پرداز داستان كوتاه،‌ ادگار الن پو بود. او براي نخستين بار تعريفي از داستان كوتاه ارائه كرد كه گرچه تعريف پُر از تكلف و تصنعي بود و تقريباً خودش تنها رهرو آن تعريف باقي‌ماند اما به لحاظ تاريخي شايسته‌ي توجه است. پو معتقد بود كه داستان كوتاه حول محور «تأثير واحد» يا Single Effect شكل مي‌گيرد و نويسنده بايد از همان ابتدا تمام عناصر و كلمات داستاني خودش را به منظور القاي يك تأثير كلي و يكتا و يگانه كه ساير تأثيرات داستان كوتاه نسبت به آن از درجه و اهميت كم‌تري برخوردارند، شكل بدهد و داستان را بنويسد. طبيعي است كه همه‌ي داستان‌ها نمي‌توانند اين گونه باشند. سبك داستان گويي پو، يعني تاكيد بر هسته‌ي روايي و برجسته سازي طرح يا Plot در داستان، بعدها توسط موپاسان بسط پيدا كرد. موپاسان با تمركز بر طرح در حقيقت تأثيرگذاري داستان را مهم‌تر از شخصيت پردازي يا منطق‌‌روايي داستان مي‌دانست. داستان گردن‌بند كه در بيش تر آنتولوژي‌هاي كلاسيكي كه از داستان كوتاه منتشر مي شود وجود دارد اين ضعف مهم را دارد. در واقع خواننده‌ي جدي بعد از اين‌كه داستان گردن‌بند را مي‌خواند، با پرسش‌هايي مواجه مي‌شود كه كليت ساختار داستان را به چالش مي گيرد.

اگر قهرمان داستان از همان به همسايه اش مي گفت گردن‌بند گم شده اصولاً داستاني به وقوع نمي‌پيوست. موپاسان معتقد بود كه به منظور تأثيرگذاري و لذت بردن مخاطب، منطق را مي توان فداي تاثيرگذاري كرد. بعدها شيوه‌ي موپاسان توسط اُ.هنري يا ويليام سيدني پورتر، نويسنده‌ي امريكايي، به اوج خود رسيد. در واقع اُ. هنري اصطلاح جديد «پيچ آخر» را وارد داستان كرد. داستان‌هاي اُ.هنري از اين جهت به شدت نچسب هستند اما بسيار جذاب و خواندني‌اند. از طرفي شيوه‌اي كه گوگول پايه‌گذاري كرده بود با آنتون چخوف گسترش يافت. عمده‌ترين كار چخوف اين بود كه پلات را تا جايي كه مي‌توانست، كم‌رنگ كرد. داستان هاي چخوف را حداكثر در چند جمله مي‌توان تعريف كرد. اگر اصولا بتوان آن ها را تعريف كرد. تصور مي كنم سامرست موآم حق داشته از اين‌كه چخوف گفته بود موپاسان را در داستان نويسي سرمشق خود قرار داده، تعجب‌كند.

بعد از چخوف كاترين منسفيلد به سبك چخوف و به تقليد از او داستان نوشت اما اين شروود اندرسون امريكايي بود كه تقريباً پلات را از داستان هاش حذف كرد. در واقع در آثار اندرسون با ماجرا مواجه نيستيم و تنها با يك موقعيت و چند شخصيت مواجه هستيم. بعد از شروود اندرسون، ارنست همينگوي اين كار را به اوج خود رساند و يكي از مؤلفه‌هاي نيرومند را به نام «گفت‌وگو» وارد داستان كرد. گفت‌وگوهاي داستان‌هاي همينگوي به‌ويژه در تپه‌هايي همچون فيل‌هاي سفيد، گوشه‌اي روشن و پاك، گربه در باران و آدمكش‌ها چنان نيرومند است كه ساير مؤلفه‌هاي داستان را تحت الشعاع خودش قرار مي دهد.

رگه‌هاي ديگري در داستان نويسي است كه اگر بخواهم اسم ببرم بايد به كارهاي سالينجر و جان آپدايك اشاره كرد كه عمدتا درونمايه‌هايي فلسفي دارند. همين طور شيوه‌ي مهمي به نام جريان سيال ذهن كه به فاكنر، جويس و ويرجينيا وولف نسبت داده مي شود. در مرحله ي بعد كارهاي ريموند كارور، جان چيور و توبياس وولف است كه به نوعي در حوزه ميني‌ماليسم مي‌گُنجند. داستان هاي كوتاه كارهاي آلن رب‌گري‌يه، ناتالي ساروت كلود سيمون و بقيه‌ي نويسندگان دهه‌ي هفتاد فرانسه است كه با عنوان داستان نو شناخته مي‌شوند. همين‌طور كار ماركز كه به رئاليسم جادويي معروف است. بنابراين پرداختن به هر يك گرايش‌ها در اين جلسه امكان‌پذير نيست.اما پرسش مهم اين است كه چرا داستان كوتاه در اوايل قرن نوزدهم متولد شد و چرا مثلا در قرن هفدهم يا هجدهم متولد نشد. ما در ادبيات خودمان هم در خصوص قالب غزل با چنين پرسشي مواجه هستيم. غزل اواخر قرن ششم يعني در دوره‌ي سلجوقيان به‌وجود آمد و بعد در قرن هفتم و با حمله‌ي مغول‌ها به اوج رسيد. در داستان كوتاه هم وضعيت همين طور است و ما بايد در جست و جوي پاسخي باشيم كه در حوزه‌ي ادبيات نيست. به نظر مي‌رسد داستان كوتاه به دنبال يك ضرورت تاريخي و اجتماعي به‌وجود آمد. انقلاب صنعتي و پيدا شدن پديده‌اي به نام ماشين و تفوق و تسلط مؤلفه‌اي به نام سرعت بر همه‌ي اركان و وجوه زندگي انسان، نويسندگان را به نقطه‌اي رساند كه احساس كردند كه براي گفتن حرف‌هايشان به راه‌هاي ميان‌بري نياز دارند. به همين خاطر شكل ادبي داستان كوتاه ابداع شد. با اين حال علاوه بر اين دليل تاريخي و جامعه‌شناختي، دلايل ديگري هم وجود دارد كه يكي از دلايل ژرف‌تر آن به روابط و مناسباتي برمي‌گردد كه بر انسان قرن نوزدهم مسلط شد. ماشينيزم و صنعتي شدن، مناسباتي با خودش به جوامع تحميل كرد كه انسان در مواجهه با آن‌ها دچار احساسات، تجربيات، نگاه‌ها و انديشه‌هاي جديدي مي‌شد كه اين ادراكات و دريچه ‌ها تا قبل از قرن نوزده براي او وجود نداشت. اين انديشه‌ها و احساسات چنان متمركز و فشرده بودند كه تنها مي‌توانستند در قالب داستان كوتاه نمود يابند و طرح شوند. چون اگر در قالب رمان طرح مي‌شدند از تأثيرگذاري و فشار آن‌ها كاسته‌مي‌شد. تا قبل از قرن نوزدهم به‌طور جدي با مفهوم ارتباط آدم‌ها مواجه نيستيم. با مفهوم يأس فلسفي مواجه نيستيم، با تفرد و تنهايي آدم‌ها مواجه نيستيم. اين‌ها مفاهيمي هستند كه پس از ورود ماشين به زندگي انسان پيدا شدند و طبيعتاً براي بيان شدن نياز به فرمي داشتند. شايد گزافه نباشد اگر بگوييم داستان كوتاه محصول جامعه‌ي مدرن است. گرچه برخي معتقدند داستان كوتاه در قرن چهاردهم و با داستان‌هاي دكامرون اثر بوكاچيو يا قصه‌هاي كانتربري اثر چاسر شروع شد. اما به نظر نمي‌رسد اين نظر درستي باشد. من فكر مي‌كنم مبناي استدلال اين مورخان معطوف به حجم داستان‌ها بوده تا

ماهيت آن ها. يعني چون حجم داستان ها به اندازه ي داستان هاي كوتاه امروزي بوده آن ها را پدران داستان كوتاه تصور كرده اند. اما فرضاً حكايات سعدي را نمي‌توانيم به‌عنوان داستان كوتاه تلقي كنيم . چون داستان كوتاه واجد مؤلفه‌اي است كه عبارت است از معطوف بودن به اراده‌ي برخاسته از فرديت تنها يك نفر به نام نويسنده. در حالي كه در حكايات اخلاقي ـ مثل قصه هاي كانتربري و يا داستان هاي بوكاچيو ـ با چنين چيزي مواجه نيستيم. مثلا سعدي ننشسته است حكايتي را با اراده‌ي خودش ابداع كند. به نظر مي‌رسد اين‌ حكايات آميزه‌اي از تخيل جمعي هستند كه به‌طور افواهي و سينه به سينه منتقل شده اند و در اين انتقال چيزهايي به آن‌ها اضافه شده يا از آن‌ها كاسته شده و در مجموع حكايتي شكل گرفته است. اما وقتي داستان نويس شروع به نوشتن داستان كوتاه مي‌كند ، در واقع به چيزي كه نيست از صافي ذهن خودش موجوديت مي‌هد و اين تفاوت عمده و ماهوي است بين آن‌چه پس از قرن نوزدهم به وجود آمد و آن‌چه كه پيش از آن بود.

براندر ماتيوز رساله‌ي كوتاهي دارد كه به فارسي ترجمه نشده است و پيش از كتاب اُكانر يعني صداي تنها نوشته شده. ماتيوز كتابش را اواخر قرن نوزدهم نوشته و اسمش هست: The Philosophy of the Short story يا فلسفه‌ي داستان كوتاه. او درآن‌جا به تفاوت بين داستان كوتاه و رمان اشاره مي‌كند و دلايل شكل گيري داستان كوتاه را بيان مي كند. ماتيوز مي‌گويد رمان‌ها به دليل گستردگي و اجزاء زياد داشتن، نياز به محوري دارند كه اين اجزاء را با هم تلفيق كند و كنترل كند. اين محور معمولا در رمان عشق است. يعني رمان ها عموماً بر گرد موضوعي به نام عشق شكل مي‌گيرند در حالي كه در داستان كوتاه كه از حجم و گستردگي بسيار كم تري برخوردارند نياز به محور عشق نيست. گر چه او تأكيد مي‌كند كه ما رمان‌هايي داريم كه عاشقانه نيستند وداستان‌هاي كوتاهي كه عاشقانه هستند، اما علت عمده‌ي اين‌كه داستان كوتاه شكل گرفت اين بود كه مفاهيم جديدي غير از عشق پديد آمد كه رمان نمي‌توانست آن‌ها را طرح كند. چون اگر طرح مي‌كرد، اثر گذاري

خودشان را نداشتند. موضوعاتي بودند كه بايد در طي چند صفحه طرح مي‌شدند و نه چند صد صفحه يا احياناً چند جلد. فرانك اُكانر در صداي تنها نظريه‌ي بسيار عميق و ژرفي دارد كه حقيقتاً جاي بحث دارد. او معتقد است كه داستان كوتاه به دنبال تنهايي آدم‌ها آمد. وقتي رماني را مي‌خوانيد، به دليل گستره و طول رمان امكان همذات پنداري با شخصيت‌هاي داستان براي شما فراهم مي شود. شخصيت‌ها بارها و بارها در رمان ظاهر مي‌شوند، حرف مي‌زنند و با مخاطب ارتباط برقرار مي‌كنند به گونه‌اي كه مخاطب با ‌آن‌ها احساس قرابت و نزديكي مي كند اما در داستان كوتاه چنين نيست . در داستان كوتاه شخصيت‌ها بسيار زود مي‌آيند و بسيار زود مي‌روند. بنابراين ما با شخصيت‌هاي داستان كوتاه نمي‌توانيم احساس همدردي كنيم. پس شخصيت‌هاي داستان كوتاه و خود داستان كوتاه به مثابه‌ي يك صداي تنها، صدايي كه فقط براي گوينده اش قابل شنيدن است باقي مي‌ماند.

از طرف ديگر با پيچيده‌تر شدن جامعه و روابط آدم‌ها، تجربيات و انديشه‌هاي جديدي طرح شد. داستان كوتاه بسيار خوب با اين‌ها منعطف بود و خيلي خوب مي‌توانست آن‌ها را بيان كند. به عقيده‌ي من تفاوت اساسي بين داستان كوتاه و رمان اين است كه در داستان كوتاه ما با يك پوزيسيون روبه‌رو هستيم. اگر داستان نوشتن را با بازي شطرنج شبيه سازي ( Symolate ) كنيم ما در داستان كوتاه تنها يك پوزيسيون از بازي را مي‌بينيم، در حالي كه رمان تمام بازي را نشاتن مي دهد. در نمايشنامه هر دو امكان فراهم است، هم امكان ديدن تمام بازي را داريم و هم امكان ديدن يك پوزيسيون. در سينما هم‌ مي توان تمامت يك بازي را تماشا كرد اما داستان كوتاه بسيار شبيه به عكاسي و نقاشي است هرچند تفاوت هاي مهمي هم با اين دو هنر دارد. در داستان كوتاه ما تنها يك وضعيت خاص را مي‌بينيم و نويسنده مي‌كوشد اين وضعيت خاص و استقرار آدم ها را در اين وضعيت توصيف كند در حالي كه در داستان بلند حركت آدم ها ساختار رمان را مي سازد. در داستان كوتاه ما معمولا يك يا دو و حداكثر سه حركت را مي بينيم و مجموعه ي اين حركت ها پوزيسيون را مي سازد. البته گاهي در داستان كوتاه اصولا با حركتي روبه رو نيستيم و داستان تنها يك موقعيت‌ ايستا را نشان مي دهد. شايد به همين خاطر باشد كه داستان كوتاه را به برشي عرضي و رمان را به برشي طولي تشبيه كرده‌اند.

به لحاظ شخصي و فردي، داستان كوتاه محصول فشاري است كه بر نويسنده وارد مي‌شود. فشاري روحي كه براي خروج و آزاد شدن نياز به‌ منفذي دارد و اين منفذ در داستان كوتاه شكل مي‌گيرد. در واقع نويسنده با نوشتن داستان كوتاه گويي از فشار عظيمي كه بر او وارد مي شود رهايي مي‌يابد. در رمان اما اين وضعيت وجود ندارد چون فشار نمي‌تواند دائمي و مستمر باشد و مثلا طي چند سال ادامه داشته باشد

http://www.mostafamastoor.com/litratur1.htm
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
گفت‌وگو با علي احمد سعيد (آدونيس) مطرح‌ترين شاعر عرب و كانديداي نوبل ادبيات؛
من مرگ‌انديش نيستم






علي احمد سعيد (آدونيس) يكي از بزرگ‌ترين شاعران خاورميانه در قرن بيستم و تاثيرگذارترين شاعر بر جريان شعري معاصر عرب است كه اشعارش به بيشتر زبان‌هاي زنده دنيا ترجمه شده است. او كه به همراه محمود درويش و نزارقباني به‌عنوان مشهورترين شاعران عرب در جهان شناخته مي‌شوند، چند سالي است كانديداي جايزه نوبل ادبيات است و خيلي‌ها از او به‌عنوان برنده اين جايزه در سال 2007 نام مي‌برند. آدونيس زمستان 84 ديداري چندروزه از ايران داشت و با بعضي از چهره‌هاي ادبي نيز ديدار كرد. رضا عامري به‌عنوان يكي از مترجمان او در اين سفر، گفت‌وگويي طولا‌ني با آدونيس انجام داده است كه به‌زودي در مجموعه‌اي با نام <آدونيس‌خواني در تهران> منتشر خواهد شد. متن زير قسمت كوتاهي از اين گفت‌وگو است.

شما همواره در مصاحبه‌هاي خود از نام بردن اشخاص طفره مي‌رويد. من به‌عنوان كسي كه بيرون از حوزه جهان عربي زندگي مي‌كنم، از شما مي‌خواهم كه به انتخاب خودتان يك شعر يا يك مجموعه شعر از شاعري عربي را به من معرفي كنيد.

طفره نمي‌روم. همواره با اين دغدغه بزرگ شده‌ام كه نبايد نظر خود را به ديگري تحميل كنم. لذت، مختص هر خواننده‌اي است و تأويل هم همين‌طور. حس مي‌كنم با اظهارنظر خودم به شعور ديگران بي‌احترامي مي‌كنم.

شايد اين استدلا‌ل شما درست باشد، ولي من از شما به‌عنوان يك دوست مي‌خواهم كه راهنمايي‌ام كنيد!

باز هم مي‌گويم كه اسم كسي را نمي‌آورم. از آوردن نام‌ها اكراه دارم. يكي از دلا‌يل من اين است كه اگر قرار بود من تنها شاعر عرب باشم، آنگاه مانند انساني بودم كه در كويري تك و تنها زندگي مي‌كرد.

‌ دوم اينكه مي‌ترسم گفته‌هايم بسان نوعي دوست‌يابي تلقي شود يا با نام‌آوردن باعث تقويت گروه يا جوانبي شوم كه اين مساله باعث در حجاب‌ماندن انسان‌هايي واقعا بارز و مستحق شود.

حالا‌ كه اينقدر از معرفي يك مجموعه شعر معاصر عرب پرهيز مي‌كنيد، حداقل بگوييد كه از ميان آثار شاعران ايراني، كدام يك را خوانده‌ايد؟

متاسفانه به جز ترجمه‌هايي بسيار پراكنده، از شعر معاصر شما اطلا‌عي ندارم و صرفا اطلا‌عات من منحصر به شعر كلا‌سيك فارسي است. شعرهاي عمر خيام را از راه ترجمه‌هاي مختلفي كه از آن صورت گرفته و به ويژه ترجمه احمد صافي‌النجفي - شاعر عراقي - خوانده‌ام و از ميان اشعار كلا‌سيك بيشتر با شعرهاي عارفانه و صوفيانه همدم بوده‌ام.

چه مشتركاتي ميان شعر فارسي و شعر عرب وجود دارد؟ آيا مي‌توان ابوالعلا‌ معري را با خيام يا متنبي را با سعدي مقايسه كرد؟ در چه ويژگي‌هايي براي شعر كلا‌سيك فارسي قائل هستيد؟

به نظر من در شعر عرفاني، جست‌وجوي ازل (مطلق) و يا ناشناخته و بي‌نهايت بسيار مهم است و براي رسيدن به آن، نكته مهم ناگسستني همانا آزادي است؛ آزادي به معناي كامل كلمه؛ آزادي بيان... و منظورم از آزادي بيان بيش از اندازه شاعران كهن ايراني در به‌كارگيري تخيل خود و رسيدن به اين نقطه مطلق يا بي‌نهايت است... در اين شاعران سه نكته مهم و مشترك مي‌توان مشاهده كرد: جست‌وجوي ناشناخته، آزادي تجربه و آزادي بيان.

به‌عنوان كسي كه علا‌وه بر شاعري، منتقد شناخته‌شده‌اي هم هستيد، نوشته‌هاي كدام يك از منتقدان عرب را بيشتر مي‌پسنديد؟

كمال ابوديب، جابر عصفور و خالده سعيد.

اما خالده سعيد كه فقط يك كتاب دارد، آن هم كتابي نيست كه در نگاه انتقادي امروز جايگاه مهمي داشته باشد!

شايد شما درست مي‌گوييد. خالده سعيد هنرهاي دراماتيك خوانده و بيشتر تلا‌ش او در حوزه ادبيات نمايشي است.

بوعلقبيه يكي از منتقدان عرب در مجله <ابداع> نوشته است كه خالده سعيد (همسرتان) در بيشتر بحث‌هاي خود درباره شعر شما و همين‌طور درباره شعر منثور، تنها نظرات خانم سوزان برنارد را ترجمه كرده است. آيا شما اين گفته را مي‌پذيريد؟

مساله ترجمه يا استفاده از نظريات ديگران نيست. اين واقعيتي است كه خانم برنارد يكي از پيشگامان بحث در مورد نظريه‌هاي شعر منثور بوده و بر اكثر منتقدان از اين زاويه تاثير گذاشته است و اين چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد.

گويا شما با داريوش شايگان، متفكر صاحب‌نام ايراني نيز آشنايي داريد. او را چگونه مي‌بينيد؟

به نظر من شايگان انسان بزرگي است...

آيا مي‌توانيم شايگان را با همتاي عربي‌اش يعني محمد الجابري مقايسه كنيم؟

شايگان از محمد الجابري بزرگ‌تر است.

شما در مصاحبه‌اي با ابوسقر اعلا‌م كرده‌ايد كه <هر آنچه الجابري در <تكوين خرد عربي> گفته، شما آن را پيش تر در <الثابت والمتحول> به شكلي ديگر گفته‌ايد.> آيا همچنان بر اين نظر خود پايبند هستيد؟

همان جا نظرم را گفته‌ام. شايد چيزي را كه من گفته‌ام، به شكل طبيعي و از درون ميراث فرهنگ عربي به دست آمده باشد و آنچه كه الجابري گفته، همان مقوله‌هاست به اضافه نوعي روشمندي آكادميك.

شما مي‌گوييد كه شعر عرب از اجتماع و جامعه عربي جلوتر است. آيا مي‌خواهيد بگوييد كه جهان امروز عرب در حال انحطاط است و شعر، نو شده است، اما فكر نوشده‌اي در ميان اعراب باقي نمانده است؟!

بله، شايد ما در فرم تغيير كرده باشيم، اما در محتوا تغيير نكرده‌ايم... اگر ما امروز در هنر و ادبيات، ظاهري مدرن داريم و اگر انديشه‌هايي گاه پيشرو نيز ديده مي‌شوند، به پيشرفت طبيعي جامعه و حركات دروني و تطور آن بازمي‌گردد، زيرا وابسته به گسست‌هايي است كه از ارتباطمان با انديشه غربي ناشي مي‌شود. متاسفانه اين تناقض‌ها هست...

پس چرا با چنين انديشه‌اي هنوز به‌نوعي عرفان پايبندي نشان مي‌دهيد؟

من به عرفان بسان ايماني ديني نگاه نمي‌كنم بلكه آن را بسان راه و روشي مي‌بينم؛ روشي هستي‌شناسانه از جهت مفهوم‌هاي خود درباره مرئي و نامرئي، باطن و ظاهر و از اين جهت كه مي‌گويد حقيقت در پشت سر ما نيست، بلكه در پيش رو و آينده نهفته است...

آقاي آدونيس! به نظر مي‌رسد كه حداقل در آخرين اشعار خود به نوعي نيهيليسم عرفاني و مرگ‌انديشي نزديك شده‌ايد. منظور من <كنسرت تأويلي ديگر براي بحرالميت> يكي از منظومه‌هاي اخير شماست!

نه، من هيچ وقت چنين اعتقادي نداشته و ندارم. من مرگ‌انديش نيستم، بلكه همواره به زندگي فكر مي‌كنم و معتقدم براي اين زندگي بايد دست به كارهايي زد. پس اين نظريه‌اي نيهيليستي نيست.

در اين ميانه ممكن است نظر شما را درباره انتحار كه مساله‌اي خاورميانه‌اي هم هست، بپرسم؟

من اعتقادي به انتحار ندارم. زندگي موهبتي است كه يك بار به انسان داده مي‌شود و انسان بايد اين زندگي را سرشار بگذراند. من ضد انتحار هستم!

آيا در استفاده شما از قناع (نقاب)، نوعي اعتقاد به انتحار و نفي شخصيت خود شاعر وجود ندارد؟

گفتم، من ضدانتحارم.

آدونيس نخستين كسي نبوده كه در شعر <قناع> را مورد استفاده قرار داده؟

نه، ديگراني مثل البياتي و... هم بوده‌اند.

آيا مي‌توانيم بگوييم آدونيس نخستين كسي بوده كه <قناع> را در يك كتاب و به شكل پروژه‌اي مورد استفاده قرار داده است؟

از جهاتي شايد بله؛ البته مي‌توانيد در اين زمينه به نظريات جابر عصفور (منتقد سوري) هم مراجعه كنيد.

اما به نظر مي‌رسد اين فاصله يا قناع در مجموعه <الكتاب> شما بيشتر شده است؛ همچنان كه خودتان <الكتاب> را دست‌نوشته‌اي از متنبي خوانده‌ايد!

شايد چون فاصله ميان ما داراي زمان و تاريخي مشخص است.

آيا به اين تكرار تاريخي اعتقاد داريد؟ و اصلا‌ چه فايده از اين تكرار تاريخ؟

... چون اگر تاريخمان را نخوانيم، قادر به خواندن اكنونمان نخواهيم بود. ما و كلا‌ مسلمانان، تاريخ را آنچنان كه بايد نخوانده‌ايم، يا بهتر است بگويم تاريخ سلطه را خوانده‌ايم، تاريخ جشن‌ها و روابط شاهان... ما تاريخ خطاها، تراژدي‌ها و فاجعه‌ها را نخوانده‌ايم، تاريخ طغيان‌هايي را كه همواره در تاريخمان فراوان بوده، نخوانده‌ايم. آن كشتارها و سلا‌خي‌هاي انساني را نخوانده‌ايم... ما بايد تاريخمان را همان‌گونه كه بوده بخوانيم؛ تاريخ مردم را در بازار، محله‌ها و خانه‌ها...

من جمعه به بازار تهران رفته بودم... و زندگي‌اي را كه جريان داشت، نگاه مي‌كردم؛ آدم‌هايي كه چيزهاي مختلفي را به معرض فروش گذاشته بودند. با اينها روياهايي ديدم و تاريخ انسان‌هاي كوچه و بازاري را كه نوشته نمي‌شود يا نمي‌نويسيم و نمي‌خوانيم... در <الكتاب> هم به نظرم با نوعي از دوباره‌خواني تاريخي روبروايم؛ تاريخ ملت‌ها، نه حكومت‌ها.

پس مي‌توانيم بگوييم كه به‌نوعي به سوي بازخواني تاريخي رفته‌ايد!

بازخواني و شايد هم نوعي محاكمه تاريخ شرق! هدفم بيشتر مسائل فراموش‌شده و نانوشته تاريخ بوده است.

پس مي‌توانيم اين تجربه را نوعي خوانش تاريخي هم بناميم.

ممكن است، اما متني تاريخي و آنگونه كه من خوانده‌ام... و گفته‌ام كه ما متاسفانه خواننده خوب و بزرگ نداريم. ما جمعيتي نزديك به يك ميليارد و 300 هزار نفر هستيم، اما خواننده‌هاي خوبي براي متون ديني و تاريخي‌مان نداريم.

آقاي آدونيس! چه چيزي باعث مي‌شود كه شما شاعراني مانند ابونواس يا بشار ابن برد كه هر دو اصليتي ايراني دارند را در رديف شاعران مدرن قرار مي‌دهيد؟ آيا در اينجا ميان تعريف مدرن و مدرنيته التقاطي به وجود نيامده است؟

من در اين باب و فرق ميان مدرن و مدرنيته جاهاي مختلفي سخن گفته‌ام... اما در مورد اين شاعران بيشتر منظورم اين است كه مدرنيته ارزشي في‌ذاته نيست و ممكن است برخي از پيشينيان در برخي آثارشان از ما مدرن‌تر باشند... مدرنيسم مساله‌اي عربي است و وقتي مي‌گوييم امري وارداتي از غرب است، دچار خطاي بزرگي شده‌ايم؛ چون در اين صورت به اين مي‌ماند كه ما تاريخ و شعر خود را فراموش كرده‌ايم. شاعراني چون بشار و ابونواس داراي مدرنيته‌اي بوده‌اند و حتي شاعري مثل بشار در مورد مفهوم مدرن و تجدد در شعر خود به‌نوعي سخن گفته است...

شعر نو يا مدرن اما اصطلا‌حي عربي است و بحث‌ها و خوانش‌هاي انتقادي در نقد عربي براساس سنت و گذشته و رابطه‌اش با آينده رقم خورده است و بعد مساله زبان عربي است. زبان نزد برخي از شعراي ما صرفا به‌عنوان ابزار به كار گرفته شده است... ما بايد نسبت به خود سختگير باشيم، چون مساله شعر شفاف‌كردن هستي انسان است و به همين خاطر بايد بتواند اين نيروي انساني ذاتي ما را تجسد بخشد... چگونه ممكن است شاعري زيباشناسي جديدي بيافريند با زباني كه تاريخ زيباشناسي آن را نمي‌داند؟ آيا اين معقول است كه ما شاعري ايراني را بيابيم كه بگويد من شعر حافظ را نمي‌خوانم، چون او شاعر كلا‌سيكي است؛ يا شاعري فرانسوي بگويد بودلر و رمبو را نمي‌خوانم، چون آنها كلا‌سيك شده‌اند؟ موهبت، سرچشمه‌اي است كه اگر آن را به‌طور مستمر حفظ نكنيم، به مرور رسوباتي جاي آن را مي‌گيرند و آن را خواهند كشت. شايسته است شاعر و بويژه شاعر امروز، معرفتي بالا‌ نسبت به شعر داشته باشد و همين‌طور احاطه‌اي وسيع بر همه علوم انساني... شاعر امروز بايد بر عليه سهولت و سرعت مبارزه كند!

آقاي آدونيس خود را در شعر متأثر از چه كساني مي‌بيند؟

من بيشتر متأثر از انديشه‌ها هستم؛ انديشه كساني مانند نيچه، هراكليتوس...

آيا شما تحت تاثير جريان سوررئاليستي فرانسه نبوده‌ايد؟

نخست بگويم كه شاعر نبايد از كسي متأثر باشد، به اين معنا كه هر شاعر بايد شيوه و طريقتي جداي از ديگر شاعران داشته باشد...

اما شما در مصاحبه‌هايتان خلا‌ف اين را گفته‌ايد!

من گفته‌ام كه ما يك شاعر راستين متأثر از جريان سوررئاليستي نداشته‌ايم... و به اين معنا آري تأثيرپذيري خوب است، اما تأثيرپذيري به اين شكل كه واقعا مكتبي يا جرياني را به‌طور كامل بشناسيم... و همين‌طور كه گفته‌ام ما شاعري كه واقعا متأثر از جريان سوررئاليستي بوده، نداريم. ممكن است شاعري از اين شعر يا آن شعر يا فلا‌ن گفته برتون تأثير پذيرفته باشد، اما به شكل كامل نه.

ولي سرچشمه‌هاي شعر شما را مي‌توان در شاعري چون خليل الحاوي ديد. نظرتان درباره او چيست؟

خليل الحاوي شاعر خوبي است و جايگاه شايسته‌اي را هم در شعر عرب به خصوص لبنان دارد، اما شباهتي به من ندارد.

ولي به نظر مي‌رسد اشعار خليل الحاوي در به‌كارگيري اساطير و نگاه او به عرفان به شما پهلو مي‌زند و ديگر اينكه شعر او به‌نوعي درونمايه‌اي سوررئاليستي هم دارد.

او در به‌كارگيري فكر و اسطوره و عرفان شبيه من نيست و روشش هم اصلا‌ شباهتي به من ندارد. اضافه بر اين او از جريان‌هاي انگليسي و به ويژه اليوتي متأثر است، در صورتي كه من متأثر از جريانات فرانسوي‌ام و راه و روشمان هم با يكديگر تفاوت دارد. با اين همه من براي او احترام زيادي قائلم... و سخت است كه شاعري درباره شاعري ديگر سخن بگويد!

گويا خود را متأثر از انديشه‌هاي نيچه مي‌دانيد و جاهايي هم به اين موضوع اشاره كرده‌ايد. آيا در مقوله‌هاي زباني هم به او نزديك مي‌شويد يا نگاهي ديگر داريد؟

به نظر من‌هايدگر در نظريه‌هاي زباني خود به نظريه‌هاي عربي نزديك‌تر است تا نيچه. زبان در نظر اعراب يك هستي است و هايدگر همين را با روش و زباني عميق بازگو مي‌كند. زبان در اين معنا، وسيله و ابزار روشنگري نيست، بلكه خود شيء است. فكر مي‌كنم اعراب در كاركردهاي گذشته زباني خود به شكلي فطري از نگاه‌هايدگري به زبان پيشي گرفته بودند.

با اين دقتي كه شما نسبت به نظريه‌هاي ديگران داريد، چرا فاقد مباني نظري يا تئوريك براي شعر هستيد؟ آيا اعتقادي به تئوري شعر نداريد؟

در اين سطحي كه شما مي‌پرسيد، بايد بگويم كه اگر من مي‌دانستم كه چه مي‌خواهم بگويم و چگونه مي‌خواهم بگويم، از نوشتن دست مي‌كشيدم. انساني كه خود را كاملا‌ بشناسد، به سنگ تبديل مي‌شود. به همين دليل فكر مي‌كنم كه شاعر نبايد خود را توضيح دهد. شاعر بايد با مشكلا‌ت خود زندگي كند تا بتواند دست به آفرينشگري بزند. كسي كه خود را بشناسد، ديگر نياز به شناخت ندارد و از نوشتن دست مي‌كشد.

شعر با حركتي حلزون‌وار به دور خود مي‌چرخد. حافظ و متنبي و گوته و ابونواس با همديگر درون بيشه‌زاري بزرگ همسايه‌وار و دوستانه و بيرون از زمان و مكان زندگي مي‌كنند.


FootballIran_2007414114923187.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
امروزه خواننده ايراني، چندان بامفهوم <خويشداستان> يا همان autofierion بيگانه نيست؛ هرچند كه در رمان خودمان جز چند نمونه اندك و حتي تا اندازه‌اي گمنام، نمي‌توان به رمان‌هاي بسياري اشاره كرد، اما طي اين سال‌ها، ترجمه آثاري از اين دست باعث شد تا اين شكل از روايت، بيش از گذشته شناخته شود.

اينكه خويشداستان دقيقا در چه جايگاهي از حيث روايت حركت مي‌كند و تعريف مي‌كند و تعريف مي‌شود، البته جاي مناقشه فراوان دارد، اما اگر به يك تعريف ساده و در عين حال كامل قائل باشيم، يعني <روايتي كه براساس واقعيت ذهن راوي و زندگي خود او (بخوانيد نويسنده)، نه براساس كنش روايي داستان، پيش مي‌رود>، آنگاه مي‌توان رمان <پروانه آبي> را در همين جايگاه تعريف كرد.

در اينگونه روايت‌ها، راوي به دو جهان مجزا، يعني همان داستان و جهان واقعي، نگاهي همسو دارد. اين دو را در كنار هم روايت مي‌كند. هيچ كدام به نفع ديگري كنار گذاشته نمي‌شود. به تعبيري ما نه با يك زندگينامه روبرو هستيم و نه با يك جهان برساخته از داستان صرف <در بعضي موارد اصطلا‌ح خويشداستان بهتر از واژه‌هاي ديگر يك طيف خاص داستان (‌) Fiction خود زندگينامه را زير چتر خود مي‌گيرد و روشن‌تر يكي از شيوه‌هاي معمول در نگارش خود زندگينامه‌نويسي را توضيح مي‌دهد و اين هنگامي است كه به نيروي حافظه و زبان در يادآوري و پي‌بردن به حقايق روزگار گذشته يا خويش ديگر چندان اعتمادي باقي نمانده باشد.>‌** كافي است چند جمله‌اي را كه ابتداي رمان <پروانه آبي> آ‌مده است، بخوانيم. اول از حكايت مادربزرگ در مورد برادر كوچكتر شروع مي‌كنم، بعد هم حكايت جوزف و جرجي بابازواغلي، تا برسم به كارگاه ابريشم‌كشي و مالك فرانسوي پروسپو پورتاليس؛ حكايت‌هايي كه از كودكي با آن بزرگ شده‌ام، فقط براي نوشتن يك داستان كافي نبودند و... همين چند خط كافي است كه ذهنيت شكل‌دهنده روايت رمان برايمان روشن شود؛ روايتي براساس ساختمان ساخته‌شده‌اي كه نمي‌توان آن را از دور تماشا كرد و براي تماشاي دوباره و حتي چندباره‌اش بايد تك تك اجزاي آن را مستقل به نظاره نشست. از اين بابت <پروانه آبي> شكل تازه‌اي از روايت را برگزيده است. با اينكه نويسنده از زندگي خود (به معناي كلي‌تر از زندگي شخصي) مي‌نويسد، اما حضورش در متن منوط به روايت‌هاي گوناگون پراكنده‌اي نيست كه در طول رمان با آنها روبروييم. راوي در دو وجه حضور دارد.

يكي آن راوي مستتر و ناپيدايي است كه براساس شنيده‌ها، به روايت زماني بسيار دورتر از خودش مي‌پردازد (حكايت مادربزرگ) و ديگر آن راوي عيان و پيدايي كه نوشتن خود را توضيح مي‌دهد؛ نحوه خود را برايمان مي‌گويد. مثل دوستي كه پاي تلفن گزارش روزانه‌اش را به دوست ديگري مي‌دهد. اين تقطيع روايي، بسيار بديع است. شايد بتوان گفت يكي از مهم ترين و حتي مهمترين چيزهايي كه <پروانه آبي> در خود دارد. چندسويگي در روايت، كار بديعي نيست، اما نحوه اين چند سويگي در <پروانه آبي> با توجه به همان مفهوم خويشداستان، بسيار تازه است. راوي با يك مفهوم ديگر هم روبه روست و آن مفهوم <تعويق روايي> است. روايت در <پروانه آبي> دائما در حال به تعويق افتادن است. به تعبير ديگر آن چيزي كه روايت داستان، رمان را زير سايه خود گرفته است، مداوم و پشت سر هم نمي‌آيد. به طريقي در حال تعويق است. راوي براي نشان‌دادن اين تعويق از يك عنصر عيني استفاده كرده است؛ فصل‌بندي. جداي از فصل‌بندي‌هاي كلي رمان كه با شماره‌گذاري صورت گرفته است، در هر فصل، تركيباتي، فصل‌هاي كوتاه و مقطعي را از هم تفكيك داده است. كلمات و يا تركيب‌هايي كه از دل فصل كوتاه قبلي بيرون آمده است. مثلا‌ <سه يار> يا <تا...> يا <آنتوان بازمي‌گردد.> در همين تفكيك‌هاست كه خود راوي ظاهر مي‌شود و درباره خود توضيح مي‌دهد. گاهي وقت‌ها با اين توضيح <جمله معترضه> و گاهي با اينگونه فصل‌بندي‌ها؛ <و حالا‌... چاي.> گاهي اين روايت‌هاي زمان حال نويسنده كوتاه است و گاه بسيار بلند. در فصل اول رمان، جايي مي‌خوانيم: <خستگي>

نمي‌توانم فريادهاي اين ديوارهاي چوب و مقوايي را تحمل كنم، چرا به كوه نزنم؟ آنجا نوشتن را به آرامي ادامه خواهم داد. به آرامي؟! و... همين فصل كوتاه، فضايي از خود راوي را در نظرمان مجسم مي‌كند.

شكل‌گيري اينگونه روايت كه در اساس با رويكردي خاص نسبت به زمان و حكايت تبيين شده است. سا ختار كلي رمان را مي‌سازد. آن چيزي كه مي‌تواند معيارهاي بديع و جذابي به رمان ببخشد.

نمي‌توان گفت كه <پروانه آبي> ساختاري از پيش تعريف‌شده و آشنا دارد؛ ساختاري كه رمان براساس آن نوشته شده است، اما مي‌توان به يك نكته قائل بود؛ اينكه رمان روايتي از پيش ساخته‌شده دارد كه تمام اتفاقات فرعي و حتي موقعيت‌هاي داستاني براساس آن نوشته شده‌اند. اين شكل از روايت، به خودي خود، مجال تازه‌اي به نويسنده داده است تا براساس آن نگاه مقطع و چند وجهي به زبان داشته باشد. به نويسنده اين امكان را داده است تا زمان را نه براساس روند ساليان يا روزها بپروراند و شكل دهد، بلكه براساس رهيافت‌هاي ذهن راوي به سراغش برود، اما از نيمه دوم رمان به بعد، اين جريان شكل ديگري به خود مي‌گيرد. زمان آن كاركرد همسو با روايت را ندارد. تنها چيزي كه هنوز بقاي روايت را تضمين مي‌كند، همان فصل‌هاي كوتاه و يا بلندي است كه راوي از وضعيت خود حرف مي‌زند



FootballIran_2007414114537156.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
اعتماد ملي - احسان عابدي: يك ضرب‌المثل ايراني است با اين مضمون كه <عاقبت خياط هم در كوزه افتاد.> حكايتش را همه خوانندگان روزنامه مي‌دانند يا حداقل ما اميدواريم كه بدانيد چون از شرح آن معذوريم. اين ضرب‌المثل يك مصداق عيني ديگر هم پيدا كرد، جايي خيلي دورتر از ايران، هزاران كيلومتر دورتر، چند اقيانوس آن طرف‌تر، در شهري مثل نيويورك و منطقه اي مثل منهتن.

دو روز قبل يك پيرمرد آمريكايي كه دست بر قضا نويسنده هم بود درگذشت؛ حالا‌ چگونه كورت ونه‌گات جونير با اين ضرب‌المثل ايراني ربط پيدا مي‌كند؟ ما اين ارتباط را ايجاد مي‌كنيم، با تيتر همين مطلبي كه مي‌خوانيد؛ <بله، رسم روزگار چنين است.> اين عبارتي است كه در رمان <سلا‌خ‌خانه شماره پنج> به دفعات تكرار مي‌شود و البته، هر لحظه‌اي كه ونه‌گات مرگ يك نفر را توصيف مي‌كند، مرگ‌هايي عجيب و غريب، حيرت‌آور و البته، كمي ‌هم خنده‌دار. هواپيماهاي آمريكايي و انگليسي در زمان جنگ جهاني دوم، شهر درسدن آلمان را مي‌كوبند، در طول چند ساعت شهر با خاك يكسان مي‌شود و 135 هزار كشته بر جاي مي‌ماند. اسراي آمريكايي مجبور به خارج كردن اجساد از زير آوار مي‌شوند و در همين بين يك آمريكايي فلك‌زده به جرم سرقت يك قوري از ويرانه‌هاي درسدن تيرباران مي‌شود. ونه‌گات پس از توصيف اين صحنه بلا‌فاصله مي‌نويسد: < بله، رسم روزگار چنين است.> صبح پنجشنبه، حوالي ساعت 8 همسرم هيجان‌زده از خواب بيدارم كرد و گفت، ونه‌گات مرد. در خواب و بيداري گفتم، < بله، رسم روزگار چنين است > و دوباره خوابيدم. چند ساعت بعد كه ماجراي مرگ ونه‌گات را شنيدم، متوجه شباهت اين مرگ با مرگ آدم‌هاي داستان <سلا‌خ‌خانه شماره پنج> شدم. يك سرباز سابق آمريكايي كه پس از جنگ مامور آسانسور يكي از موسسات تجاري بزرگ آمريكايي بود، به نحو حيرت‌آوري كشته مي‌شود. ونه‌گات روايت مي‌كند: <آسانسور را به طرف پايين راه مي‌اندازد، اما حلقه ازدواجش لا‌ي تزئينات آهني در گير مي‌كند و در هوا آويزان مي‌ماند. بعد كف اتاقك آسانسور پايين مي‌رود و زير پايش خالي مي‌شود. سقف اتاقك مي‌آيد و او را زير خود، له و لورده مي‌كند. بله، رسم روزگار چنين است. > اما اين چه شباهتي با مرگ ونه‌گات دارد؟ ما هميشه نگران مرگي هستيم كه به طرز خنده‌دار و غيرقابل باور گريبانمان را بگيرد. در بدترين حالت تصور مي‌كنيم كه ممكن است روزي بر اثر تصادف ماشين كشته شويم و بيشتر احتمال مي‌دهيم كه بر تخت بيمارستان، بر اثر سرطان بميريم يا اصلا‌ سكته كنيم. ونه‌گات هم روزي را تصور نمي‌كرد كه در خانه‌اش زمين بخورد و بميرد؛ چه مرگ ساده‌اي. 84 سال داشت و مثل پلنگ سيگار مي‌كشيد، سيگار پشت سيگار. در شعر كوتاهي ابتداي <سلا‌خ‌خانه شماره پنج> مي‌گويد: ...<كورت ونه‌گات جونير/ آمريكايي است، چهارمين نسل يك مهاجر آلماني/ در كيپ كاد/ خوش و خرم زندگي مي‌كند./ و يك عالمه سيگار مي‌كشد...> از اين تعجب مي‌كرد كه چرا اين قدر عمر كرده است؛ <يك عالمه> سيگار مي‌كشد و بيشتر از هشتاد سال دارد. شايد انتظار داشت كه روزي به خاطر سيگار بميرد، سيگاري به نام <پال مال> كه در <سلا‌خ‌خانه شماره پنج> مرتب به آن اشاره مي‌كند، اما روزگار سرنوشتي ديگر را براي او رقم زد. ونه‌گات در خانه خود، در منطقه منهتن زمين خورد، چند هفته قبل و صبح پنجشنبه بر اثر جراحات مغزي درگذشت. < بله، رسم روزگار چنين است.> ‌

ونه‌گات به روايت ع.ا. بهرامي

اسم ونه‌گات، هميشه مرا به ياد علي‌اصغر بهرامي مي‌اندازد و ترسناك‌ترين لحظه زندگي‌ام. بهرامي هميشه كتاب‌هاي عجيب و غريبي ترجمه مي‌كند، عجيب مثل <سلا‌خ خانه شماره پنج.> تا يادم نرفته، بنويسم كه بهرامي اولين مترجم كتاب‌هاي ونه‌گات به زبان فارسي است و همين طور نويسنده عجيب و غريب ديگري مثل جيمز گراهام بالا‌رد. از ونه‌گات چندين رمان ترجمه كرده است كه <سلا‌خ‌خانه شماره پنج>، <شب مادر>، <مجمع‌الجزاير گالا‌پاگوس> و <گهواره گربه> نام دارند. نام ونه‌گات مرا به ياد اولين ديدارم با او مي‌اندازد. هيچ زماني به اندازه آن لحظات نترسيده بودم. بهانه ديدارمان آقاي ونه‌گات بود، فلسفه آثارش، مواضعش عليه جنگ و... گفت و گوي ما چندين بار قطع شد. هر بار كه بهرامي به هيجان مي‌آمد، ضربان قلبش بالا‌ مي‌رفت و مجبور به استراحت مي‌شد. يك قرص براي آرام كردن قلب خود مي‌خورد و دوباره از نو، گفت‌و‌گو را آغاز مي‌كرد. بهرامي سيگار مي‌كشيد، سيگار پشت سيگار، و بعد از هر سيگاري يك قرص ديگر مي‌خورد. سن و سال زيادي ندارد و امروز كه سه سال از آن زمان مي‌گذرد، تازه قدم به 67 سالگي گذاشته است اما با انواع بيماري‌ها دست به گريبان است. ناراحتي قلب دارد و بيماري قند. تمايل دارم اين مطلب را با نوشته‌اي كوتاه از بهرامي درباره ونه‌گات تمام كنم، مقدمه‌اي بر رمان <مجمع‌الجزاير گالا‌پاگوس< :>كورت ونه‌گات آمريكايي است، متولد ايندياناپوليس، 1922، از يك پدر آرشيتكت و مادر خانه‌دار. ونه‌گات نسل چهارم يك مهاجر آلماني است. زمان جنگ جهاني دوم وي را به اروپا فرستادند، كه همان‌جا به اسارت آلماني‌ها درآمد و با خاتمه جنگ (1945) آزاد شد. اين رويداد هسته مركزي بسياري از آثار او است، از آن جمله <سلا‌خ‌خانه شماره پنج> كه چهاردهمين رمان سده بيستم شناخته شده است. ونه‌گات پيش از جنگ در دانشگاه كورنل شيمي‌زيستي و بعد از جنگ در دانشگاه شيكاگو مردم‌شناسي خوانده است و در دانشگاه ايوا خلا‌قيت در نويسندگي تدريس كرده است. وي نيز مثل بسياري از نويسندگان آمريكايي كار نوشتن را با روزنامه‌نگاري آغاز كرده است. ونه‌گات از نامداران پسامدرنيسم در جهان است؛ <نوازنده پيانو، برچينك بازي (گهواره گربه)، <شب مادر> و غيره. ديدگاه انساني و ضدجنگ اين مرد به راستي شگفت‌انگيز است. عمرش دراز باد و سلا‌متش مدام.>


FootballIran_2007413115133531.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
فهرست نامزدهاي دريافت جايزه بين‌المللي بوكر (2007) اعلا‌م شد. هيات داوران اين جايزه روز پنجشنبه، 15 نامزد دريافت اين جايزه را معرفي كرد. در ميان نامزدها، اسامي نويسندگاني چون كارلوس فوئنتس (مكزيك)، مارگارت اتوود (كانادا) و فيليپ راث به چشم مي‌خورد كه در ايران از شهرت بسياري برخوردارند.

به گزارش خبرگزاري رويترز، هيات داوران جايزه امسال متشكل از نادين گورديمر (آفريقاي جنوبي)، كالم تويبين (ايرلند) و الين شوالتر (آمريكا) در كنفرانس مطبوعاتي‌اي كه در شهر تورنتو برپا شد، 15 نامزد اين جايزه را معرفي كردند. نادين گورديمر كه خود در سال 1991 جايزه نوبل را دريافت كرده، در مورد انتخاب اين 15 نويسنده گفت: <ما كاري به مليت نويسندگان نداريم و مهم برايمان، نگارش اثر به زبان انگليسي است.> اين در حالي است كه امسال هم نويسندگان اروپا و آمريكا و خصوصا كانادا اسامي نامزدهاي اين جايزه را پر كرده‌اند. در كنار نامزدهايي كه نامشان ذكر شد، اسامي نويسندگاني چون دوريس لسينگ و يان مك‌ايوان (انگليس)، جان بن ويل (ايرلند)، ميشل تورنيه (فرانسه)، هري موليسن (هلند)، پيتر كري (استراليا)، چينوا آچه به (نيجريه)، آليس مونرو و مايكل اونداجي (كانادا)، دن دليلو (آمريكا) و آموس اوز (اسرائيل) به چشم مي‌خورد. همچنين نام سلمان رشدي (نويسنده كتاب موهن آيات شيطاني) در ميان نامزدهاي اين جايزه ديده مي‌شود. رقابت اين 15 نويسنده براي دريافت جايزه بوكر، اوايل ژوئن (خردادماه) پايان مي‌يابد و در اين تاريخ جايزه 60 هزار پوندي بوكر به يكي از آنها مي‌رسد.
 

komeil66

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
773
لایک‌ها
9
محل سکونت
tehran
رمان «جاده» برنده پوليتزر 2007


جايزه معتبر پوليتزر امسال در بخش ادبيات به «کورمک مک کارتي» رمان نويس 73ساله رسيد. مک کارتي دوشنبه شب در نيويورک موفق شد به واسطه آخرين رمانش «جاده» به اين جايزه دست يابد. اين اولين بار است که مک کارتي اين جايزه را دريافت مي کند.او به واسطه رمان هايي همچون «همه اسب هاي زيباي من» و «نيمروز خونين» طي اين سال ها تبديل به يکي از نويسندگان صاحب سبک و مشهور شده است. در حال حاضر بسياري از منتقدان او را ميراث دار سبک و سياق ويليام فاکنر مي دانند. مک کارتي در حال حاضر بيش از 9 رمان در کارنامه کاري خود دارد. او با جاده به موفقيت هاي بسياري دست يافته است. اين رمان بيش از يک ميليون نسخه تا امروز فروش رفته است با اين حال بسياري معتقدند بخش عمده يي از فروش کتاب او به خاطر مصاحبه با اپراوينفري بوده است. پوليتزر امسال در اقدامي متفاوت از اورنت کولمن ساکسيفونيست 77ساله نيز تقدير کرد و او به خاطر اجراي زنده قطعه «گرامر صدا» جايزه بهترين موسيقيدان سال پوليتزر را به خود اختصاص داد. مک کارتي که چندي پيش به خاطر رمان «جاده» موفق به دريافت جايزه انجمن ملي منتقدان امريکا شده بود، گفت؛ «پوليتزر هم نوعي چشيدن خوشبختي و موفقيت است، اما ديگر در اين سن و سال زياد به حال من تاثيري ندارد.» در بخش ادبيات غيرداستاني امسال لورنس رايت به خاطر اثر تحقيقي «برج هاي نمادين» به جايزه پوليتزر دست يافت. برج هاي نمادين که طي چند ماه اخير يکي از کتاب هاي پرفروش در امريکا است به بررسي حمله انتحاري 11 سپتامبر و پديده القاعده مي پردازد. لورنس رايت که سردبير يکي از بخش هاي ادبي مجله نيويورکر است پيش از اين دو بار به خاطر رمان هايش به اين ليست راه يافته بود. به گزارش آسوشيتدپرس ديويد ليندسي - ابيار نيز امسال جايزه بخش نمايشنامه را به خود اختصاص داد. نمايشنامه «لانه خرگوش ها» به ماجراي مرگ يک پسر جوان طي يک حادثه مي پردازد. در اين بخش سه نمايشنامه به مرحله نهايي رسيده بودند. ديويد ليندسي در حال حاضر يکي از نمايشنامه نويسان مشهور در سالن هاي تئاتر برادوي و لندن است. او بعد از دريافت اين جايزه به آسوشيتدپرس گفت؛ «اين جايزه يک سورپرايز واقعي است، حالا مي توانم با روحيه بيشتري براي انيميشن شرک 3 شعر بگويم.» يکي از فعاليت هاي اصلي ليندسي طي اين سال ها نوشتن فيلمنامه شعر براي انيميشن است. در بخش تاريخ و پژوهش نيز امسال پوليتزر کتاب بحث برانگيز «مسير مسابقه، خبرنگار، جنگ، حقوق بشر و بيداري يک جامعه» را انتخاب کرد. اين کتاب که محصول همکاري جين رابرتز و هانک کليبانف است، تقريباً 12 سال وقت اين دو پژوهشگر را به خود اختصاص داد، هر دوي آنها جزء روزنامه نگاران باسابقه هستند. ناتاشا تراس وي با مجموعه شعر «نگهبانان بومي» برنده جايزه پوليتزر در بخش شعر شد. او اين مجموعه شعر را به سربازان سياهپوستي که در جنگ منطقه مي سي سي پي کشته شده اند، تقديم کرده است. جايزه بهترين بيوگرافي نيز به دبي آپلگيت به خاطر کتاب «مشهورترين پيرمرد امريکا» رسيد. با اين حال منتقد روزنامه نيويورک تايمز معتقد است هيچ کدام از برندگان اين جايزه نبايد به اندازه مک کارتي خوشحال باشند زيرا معلوم نيست اين کتاب حالا با اين جايزه چندميليون نسخه ديگر قرار است فروش کند.

منبع: اعتماد
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مراسم رونمايي از كتاب «محمد (ص)» اثر ابراهيم حسن‌بيگي روز گذشته در سالن اجتماعات سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي درسي وزارت آموزش و پرورش برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مهدي نويد - رييس سازمان پژوهش و برنامه‌ريزي درسي وزارت آموزش و پرورش - در اين نشست با اشاره به برگزاري همايش بين‌المللي «سيماي پيامبر (ص) در برنامه‌هاي درسي كشورهاي اسلامي» در روزهاي 29 و 30 ارديبهشت‌ماه، گفت: اين همايش با استقبال كشورهاي اسلامي مواجه شده است. همچنين هم‌اكنون مشغول مطالعات تطبيقي سيماي پيامبر (ص) در بين كشورهاي ديگر هستيم. از جمله كشورهايي كه بررسي كرده‌ايم، اسراييل است، كه متأ‌سفانه ديده مي‌شود تصوير بسيار خشني از نبي رحمت (ص) در كتاب‌هاي درسي‌شان ارايه داده‌اند.

معاون وزير آموزش و پرورش در ادامه درباره رمان «محمد (ص)» حسن‌بيگي اظهار داشت:‌ وظيفه ما در آموزش و پرورش اين است كه انديشه‌هاي آسماني پيامبر اكرم (ص) را در افكار و رفتار دانش‌آموزان متجلي كنيم و زبان داستان و قالب رمان، قابليت انتقال پيام حضرت محمد (ص) را به زباني ساده دارد.

ابراهيم حسن‌بيگي - نويسنده رمان «محمد (ص)» - نيز با بيان اين‌كه نوشتن درباره زندگي ائمه و اوليا (ع) از دغدغه‌هاي هميشگي‌اش بوده است، اظهار داشت: از 50 عنوان كتاب‌هايي كه تا كنون تأليف كرده‌ام، 22 عنوان به مسائل ديني ائمه (ع) مربوط بوده است.

اين نويسنده نوشتن درباره زندگي ائمه اطهار (ع) و دين را توفيق الهي دانست و گفت: ضمن اين‌كه نويسندگي علم و مهارت است؛ اما نوشتن درباره ائمه اطهار (ع) و دين، بدون توفيق الهي ميسر نمي‌شود.

او با بيان خاطراتي از مقدمات شكل‌گيري رمان «محمد (ص)» گفت: من با اين رويكرد اثر را به نگارش درآوردم، كه بتوان آن را به زبان‌هاي مختلف دنيا ترجمه كرد؛ بنابراين انتخاب ساختار ساده براي بيان داستان، خودخواسته بوده، هر چند از نظر منتقدان محل ايراد است.

در ادامه برنامه، علي‌اصغر فيض‌زاده - مدير انتشارات مدرسه - در سخناني گفت: تلاش ما در انتشارات مدرسه ارايه اثري ماندگار درباره شخصيت پيامبر (ص) بوده است.

او با بيان خاطراتي از همكاري اين انتشارات با حسن‌بيگي اظهار داشت: براي اولين‌بار در حوزه داستان‌نويسي، رماني متفاوت از زندگي پيامبر اكرم (ص) نگارش يافت؛ از اين رو ضرورت آن احساس مي‌شد كه براي اين كتاب مراسم رونمايي برگزار كنيم.

همچنين علي شجاعي - مدير كل دفتر برنامه‌ريزي و توسعه فعاليت‌هاي فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي - با استناد به روايتي از پيامبر اكرم (ص) گفت: رسول خدا (ص) محور جامعه دانش‌محورند و براي داشتن جامعه‌اي دانايي‌محور، راهي جز زانو زدن در برابر اين در دانايي نيست، و تلاش انتشارات مدرسه و نويسنده رمان «محمد (ص)» از اين منظر معنا پيدا مي‌كند.

او در ادامه تأكيد كرد: هر گونه تلاشي براي شناخت آن حضرت در واقع تلاشي براي دستيابي به جامعه دانايي‌محور است.

در پايان مراسم، از نويسندگان كتاب‌هاي سال جمهوري اسلامي ايران در دوره‌هاي مختلف، كه آثار آن‌ها توسط انتشارات مدرسه منتشر شده‌اند، تجليل ‌شد، كه در اين بين، جعفر ابراهيمي (شاهد) به‌خاطر كتاب «لبخند شبنم‌ها»، محمدتقي اختياري براي كتاب «حكايت و حضور»، مسلم ناصري با كتاب «شهر بي‌نشان»، سيروس غفاريان براي «از حمورايي تا امپراطوري وحشت» و خانواده زنده‌ياد رسول اخروي - نويسنده «مباني زمين‌شناسي» - تقدير شدند
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
عليرضا طبايي اعتقاد دارد: شعر دهه‌ي 80 با شعر دهه‌ي 70، و شعر دهه‌هاي پيشين، تفاوت اساسي دارد.

اين شاعر، شعر دهه‌ي 80 را داراي دو خصيصه‌ي مهم دانست و در ادامه‌ي گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تصريح كرد: شعر دهه‌ي 80 دو خصيصه‌ي برجسته دارد؛ يكي اين‌كه در زمينه‌ي شعرهاي كلاسيك، آن گرد و غبارها و تجربه‌هاي لجام‌گسيخته، كه از طرف شاعران جوان‌تر به‌عمل مي‌آمد، و هم آزمون بود، و هم خطا در آن راه داشت، كم‌تر شده است. همچنين در شعر كلاسيك شاهد زلالي بيش‌تري هستيم و شاعران ما بخصوص جوان‌ترها به تجربه‌هاي تازه‌تري دست يافته و كلام را بهتر مي‌شناسند. آن ناهنجاري‌ها كه در شعر اين شاعران ديده مي‌شد، كم‌تر شده، به‌طوري‌كه از ساختارشكني‌هاي بي‌پشتوانه و رعايت نكردن زبان ادبي و كلاسيك ديگر خبري نيست.

طبايي با اعتقاد به اين‌كه در شعرهاي آزاد نيز همين روال وجود دارد، گفت: انتشار بعضي مطبوعات، كه بيش‌تر به صورت فصل‌نامه و ماهنامه منتشر مي‌شدند و هدف‌شان جذب خواننده بود؛ نه تعالي فرهنگي، متأسفانه بيش‌ترين ضربه‌ها را بر پيكر شعر فارسي زده‌ است؛ زيرا هدف آن مطبوعات، جذب خواننده و حمايت از جرياني بود كه بيش‌تر ويران‌گر بود و يك سردرگمي و بي‌ساماني را اشاعه مي‌داد. در اين جريان هر كس با هر اندازه از استعداد و آگاهي، هر چه را به ذهنش مي‌رسيد، زير هم مي‌نوشت. حتا نثرهاي كودكانه را مي‌فرستاد و در اين نشريه‌ها چاپ مي‌كرد، و اين بيش‌ترين ضربه را به حيثيت ادب و شعر معاصر ما وارد كرد.

او با بيان اين‌كه با تعطيلي، مميزي و سانسور به هيچ وجه موافق نيست، متذكر شد: از تعطيلي هيچ نشريه‌اي حمايت نمي‌كنم و كار ادبي را در اين زمينه گامي مفيد در اعتلاي فرهنگ مي‌دانم؛ اما بي‌بند و باري را اصلا قبول ندارم. ضمن اظهار تأسف از تعطيلي بسياري از مطبوعات ادبي، فكر مي‌كنم اين شايد فرصتي باشد براي كارگزاران اين نشريه‌ها، كه به ميراث ادبي ما بيش‌تر بيانديشند و اگر بخواهند كارشان را انجام دهند، معياري را براي چاپ شعر درنظر گيرند، تا مقداري از آن آشفتگي‌ها كم شود.

طبايي معتقد است: اگر شعر معاصر ما بتواند بر اساس به‌كار گرفتن تجربه‌هاي گذشتگان و بهره بردن از ميراث ارزشمند ادب فارسي و دميدن روح زندگي امروز در خود، هواي تازه‌اي را منتشر كند، مي‌تواند جريان بالندگي شعر را به رونق تازه‌اي برساند.

وي اميدوار است شعر دهه‌ي 80 همه‌ي تجربه‌هاي تازه را با موفقيت به انجام رساند.

او همچنين در پايان متذكر شد: يادمان باشد هر جريان ادبي كه از گذشته‌ي ارزشمند خود ببرد و به‌صورت مطلق درآيد، به جايي راه نمي‌برد و خشك خواهد شد. اميدوارم كه شعر امروز بيش‌تر با ميراث پرارزش ادبي‌مان آشتي كند و شاعر امروز يادش باشد كه تجربه‌هاي شعر از مشروطه تا امروز تكرار شده، و در تكاپوي شعر معاصر كمك خواهد كرد.
 
بالا