• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
"گزيده‌ي اشعار" محمدعلي سپانلو با شعرهاي كم‌تري منتشر مي‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به گفته سپانلو، شرط چاپ اين گزيده كه چندي پيش براي دريافت مجوز نشر ارايه شده، حذف دو شعر و همچنين حذف كلماتي در چند شعر ديگر عنوان شده است.

او در اين‌باره گفت كه چون شعرهاي اين مجموعه قبلا بارها در مجموعه‌هاي ديگر منتشر شده‌اند، حذفيات را انجام خواهد داد.

وي در عين حال با انتقاد به روند صدور مجوز آثارش اظهار داشت: چگونه اين شعرها قبلا مجوز گرفته‌اند، ولي حالا بايد حذف شوند؟ نمي‌دانم چه معياري براي سانسور دارند. بارها گفته‌ام كه سانسور نتيجه‌اي ندارد؛ نويسنده و شاعر مي‌تواند به هر زباني مقصودش را بيان كند.

"گزيده‌ي اشعار" سپانلو شامل يك‌صد شعر از 15 مجموعه‌ي شعر او، از "منظومه‌ي خاك" تا "ژاليزيانا" گزينش شده، كه ازسوي انتشارات نگاه منتشر خواهد شد.

مجموعه‌ي شعر جديد اين شاعر نيز با نام "كاشف از يادرفته‌ها" در حال انتشار است و ترجمه‌ي نمايش‌نامه‌ي "هندياد" هم نزديك به يك سال است كه در انتظار كسب مجوز نشر به‌سر مي‌برد

Multimedia%5Cpics%5C1383%5C7%5CArt%5C29.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
اثري تحقيقي درباره شعر ايران باستان به‌قلم ابوالقاسم اسماعيل‌پور تا نمايشگاه كتاب منتشر خواهد شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كتاب با نام "سرودهاي روشنايي" دربرگيرنده شعرهاي هجايي ايران باستان از گاتاهاي زرتشت است و بخشي از آن به "يشت‌ها" - از سرودهاي زرتشتي دوران متأخر - مي‌پردازد.

مؤلف در اين كتاب با رويكردي ادبي به نقد شعرهاي زرتشت و شعرهاي زرتشتي پرداخته است.

در بخش ديگري از كتاب نيز شعر ايران باستان از منظري تاريخي مورد بررسي قرار گرفته است.

فصل آخر "سرودهاي روشنايي" به سرودهاي مانوي اختصاص دارد، و ديگر سرفصل‌هاي كتاب عبارت‌اند از: شعر سه‌هزارساله ايران، شعر هند و ايراني، شعر اوستايي، شعر پهلوي اشكاني، شعر فارسي ميانه و پهلوي ساساني.

"سرودهاي روشنايي" را نشر اسطوره با همكاري پژوهشگاه ميراث فرهنگي در قطع وزيري و 540 صفحه منتشر خواهد كرد.

همچنين كتاب "ادبيات مانوي" تأليف ابوالقاسم اسماعيل‌پور و زنده‌ياد مهرداد بهار در مراحل پاياني انتشار است.

اين كتاب 700صفحه‌يي كه پس از 10 سال توسط نشر كارنامه منتشر خواهد شد، ضمن بررسي متون نثر مانوي، به تحقيقي درباره‌ آيين "گنوسي" مي‌پردازد. آيين گنوسي، آييني عرفاني است، كه به عرفان مسيحي و مانوي مي‌پردازد.

به‌تازگي نيز چاپ پنجم "اسطوره‌هاي آفرينش در آيين ماني" به‌قلم اسماعيل‌پور منتشر شده است.

"زير آسمانه‌هاي نور"، ديگر اثر تأليفي اين نويسنده و پژوهشگر، هم در آستانه چاپ دوم قرار دارد.

ترجمه كتاب "مجموعه اساطير جهان" (5 جلد) اسماعيل‌پور، كه در سال 1385 به‌چاپ رسيده، تاكنون چند بار تجديد چاپ شده است.

ابوالقاسم اسماعيل‌پور متولد سال 1333 بابل، دكترى فرهنگ و زبان‌هاى باستانى از دانشگاه تهران دارد، و مدرس دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه شهيد بهشتى تهران است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
گزيده‌ي شعرهاي شهاب مقربين منتشر شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين گزيده با نام "رؤياهاي كاغذي‌ام"،‌ شعرهاي اين شاعر را از سال ‌١٣٥٣ تا ‌١٣٨٥ شامل مي‌شود، كه از ميان پنج مجموعه، يك‌صد شعر انتخاب شده‌اند.

«اندوه پروازها» (‌٥٨)، «گام‌هاي تاريك و روشن» (‌٦٥)‌، «كلمات چون دقيقه‌ها» (‌٧١)، «كنار جاده‌ي بنفش كودكي‌ام را ديدم» (‌٨٢ / برگزيده‌ي جايزه‌ي شعر امروز ايران (كارنامه)) و مجموعه‌ي شعر منتشرنشده‌ي «اين دفتر را باد ورق خواهد زد»، آثاري هستند كه شعرهاي اين گزيده از آن‌ها گزينش شده‌اند.

"رؤياهاي كاغذي‌ام" در يك‌صدو‌٩٩ صفحه و شمارگان يك‌هزارو‌١٠٠ نسخه به‌چاپ رسيده است


Multimedia%5Cpics%5C1386%5C2%5CArt%5C205.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
قيصر امين‌پور از ادبيات معاصر مي‌گويد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين شاعر و پژوهشگر در كلاس‌هايي كه از خردادماه برگزار خواهند شد، در 15 جلسه درباره‌ي ادبيات معاصر ايران بحث خواهد كرد.

امين‌پور كه در دانشگاه تهران هم به تدريس ادبيات معاصر مشغول است، اين كلاس‌ها را در خانه شاعران ايران برگزار مي‌كند.

قيصر امين‌پور تجربه‌ي تدريس در مقطع راهنمايي را در فاصله‌ي سال‌هاي 1360 تا 1362 در كارنامه‌ي خود دارد. از سال 1367 نيز به تدريس در دانشگاه الزهرا (س) پرداخت، و شروع تدريسش در دانشگاه تهران به سال 1370 برمي‌گردد، كه همچنان هم ادامه دارد.

مجموعه‌ي شعر "دستور زبان عشق" نيز تازه‌ترين اثر اين شاعر است، كه در نمايشگاه كتاب تهران عرضه خواهد شد.

اين مجموعه سروده‌هاي او را از سال 1380 به بعد، پس از مجموعه‌ي "گل‌ها همه آفتابگرانند" شامل مي‌شود، كه در قالب‌هاي مختلفي از جمله: شعر نو، غزل، رباعي و دوبيتي سروده شده‌اند.

اثر پژوهشي "شعر و كودكي" وي نيز به تازگي توسط نشر مرواريد منتشر شده است.

او در كتابش پس از مقايسه‌ي همانندي‌هاي تفكر كودك و تخيل شاعر همراه با نمونه‌هايي از شعر سنتي و معاصر ايران، به بررسي چرايي و چگونگي اين‌كه آيا شعر نوعي بازگشت به كودكي است، مي‌پردازد

Multimedia%5Cpics%5C1386%5C2%5CArt%5C1.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
جايزه بهترين رمان عاشقانه سال 2007 انگليس به كتاب «آيريس و رابي» اهدا شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، روسي توماس - نويسنده كتاب «آيريس و رابي» - در حالي توانست جايزه بهترين رمان رمانتيك انگليس را كسب كند، كه 22 سال قبل نيز براي رمان «طلوع آفتاب» موفق به دريافت اين جايزه شده بود.

اين كتاب پرفروش كه داستان رابطه عاشقانه دو جوان را در قاهره دوران جنگ نشان مي‌دهد، توانست جايزه پنج‌هزار پوندي بهترين رمان عاشقانه را براي توماس به همراه آورد.

توماس كه رمان «آيريس و رابي» نوزدهمين رمان اوست، هنگام دريافت جايزه گفت: «اين رمان به مذاق خوانندگان زن و مرد خوش آمده است؛ چون هميشه براي داستان خوب اشتياق وجود دارد.»

رييس هيأت داوران جايزه بهترين رمان عاشقانه انگليس در اين‌باره گفت: «روسي توماس احساسات مردم در هنگام جنگ، خطرات مرگ و اهميت عشق را بسيار زيبا بيان كرده است و هيأت داوران به‌دليل متمايز بودن شخصيت‌ها، اين كتاب را انتخاب كرد.»

به گزارش روزنامه اينديپندنت، از ديگر نامزدهاي اين جايزه به «آن سوي تپه‌هاي آبي»، نوشته "كيتي فلين"، «گامي در تاريكي»، نوشته "جوديت لنوكس"، «به دنياي واقعي خوش آمديد»، نوشته "كارول ماتيون" و «از صميم قلب آموختن» نوشته "اليزابت مك گريگر" مي‌توان اشاره كرد.

جايزه بهترين كتاب رمانتيك انگليس در سال 1960 راه‌اندازي شد و سال گذشته به "اريكا جيمز" براي رمان «باغ‌هاي خوشحالي» اهدا شد.

نام‌هاي آيريس و رابي - شخصيت‌هاي رمان "آيريس و رابي" - به‌معناي گل زنبق و ياقوت هست
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
ويژه‌نامه‌ي سايه به‌مناسبت هشتادسالگي هوشنگ ابتهاج (ه.ا. سايه) منتشر مي‌شود.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مجله‌ي بخارا شصتمين شماره‌ي خود را به‌صورت ويژه‌نامه به بررسي آثار اين شاعر معاصر زبان فارسي اختصاص داده است، كه با مطالبي از: سيمين بهبهاني، محمدرضا شفيعي كدكني، يدالله بهزاد، بهاءالدين خرمشاهي، عبدالله كوثري، مفتون اميني، پرويز مشكاتيان، محمدرضا لطفي، غلامحسين يوسفي، مهدي اخوان ثالت و ... همراه خواهد بود.

بنا بر اعلام، در اين ويژه‌نامه همچنين گفت‌وگويي منتشرنشده و هشتاد غزل از سايه كه براي اولين‌بار انتشار مي‌يابند، ارايه خواهند شد. آلبوم عكسي نيز از اين شاعر خواهد آمد، كه دوران قديم تا زمان حاضر او را دربر مي‌گيرد.

ابتهاج كه متولد سال 1306 در شهرستان رشت است، نخستين دفتر شعر خود را با نام «نخستين نغمه‌ها»، در دوران تحصيلات دبيرستاني منتشر كرد و با انتشار كتاب «شبگير» كه حاصل سال‌هاي پرتب‌وتاب پيش از 1332 است، به شعر اجتماعي روي آورد.

«سراب»، «زمين»، «چند برگ از يلدا»، «يادگار خون سرو»، «سياه مشق» و «تاسيان» از آثار او هستند.

Multimedia%5Cpics%5C1384%5C4%5CArt%5C231.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
هم‌زمان با سومين سال درگذشت كيومرث صابري فومني (گل‌آقا)، كتاب‌هاي منتشرنشده‌ي او به‌چاپ مي‌رسند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)،‌ مراسم سومين سالگرد خاموشي گل‌آقا پنج‌شنبه 13 ارديبهشت‌ماه ساعت 14 بعدازظهر در قطعه‌ي هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار مي‌شود.

به‌گفته‌ي مسؤولان مؤسسه‌ي گل‌آقا، در برنامه‌ي امسال تقريبا همه‌ي طنزپردازان و كاريكاتوريست‌هايي كه هر سال حضور دارند، حاضرند و هر يك بنا به تمايل صحبت مي‌كنند.

همچنين دو اثر «عصر ضحاك» و «برداشتي از فرمان علي (ع) به مالك اشتر»، كه پايان‌نامه‌ي كيومرث صابري فومني در مقطع كارشناسي ارشد بوده است، توسط اين مؤسسه در دست انتشارند.

از آثار چاپ‌شده‌ي اين طنزپرداز، به مجموعه‌ي چهارجلدي «دو كلمه حرف حساب» مي‌توان اشاره كرد، كه در حال حاضر تنها جلد سوم آن موجود است و بقيه به‌نوعي ناياب‌اند و مؤسسه درباره تجديد چاپ آن‌ها هنوز تصميمي نگرفته است.

جلد پنجم «طنزپردازان معاصر» به‌قلم رؤيا صدر نيز درباره‌ي صابري فومني است.

كيومرث صابري فومني، در سال 1321 در يكي از روستاهاي صومعه‌سرا در خانواده‌اي مذهبي به دنيا آمد.

در سال 1340 در كنكور رشته سياسي دانشكده حقوق تهران قبول شد و در سال 1345 شعرهايش در مجله توفيق با امضاي «گردن‌شكسته‌ي فومني» چاپ مي‌شد. البته اولين نوشته‌هايش در سال‌هاي 1336 تا 1339 در مجله «اميد ايران» به چاپ رسيده بود.

گشايش ستون «دوكلمه حرف حساب» در روزنامه اطلاعات و طنز جسورانه او، نام «گل‌آقا» را بر سر زبان‌ها انداخت.

كيومرث صابري فومني كه از احياگران طنز سياسي پس از انقلاب بود، يازدهم اريبهشت‌ماه سال 1383 پس از يك دوره بيماري درگذشت.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
هوشنگ مرادي كرماني معتقد است: فيلم «گوشواره» مي‌تواند با طبقات خاصي از اجتماع كه كمتر به سينما مي‌روند ارتباط بگيرد.

به گزارش خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)،‌ در جلسه پرسش و پاسخ فيلم «گوشواره» كه صبح امروز ـ دوازدهم ارديبهشت ماه ـ در هتل باباطاهر همزمان با جشنواره‌ي فيلم‌هاي كودكان و نوجوانان همدان برپا بود، مرادي كرماني نويسنده فيلمنامه اين كار با بيان اينكه مردم ديدن فقر را در قالبي كه اذيت نشوند دوست دارند اظهار داشت: 80 درصد فيلم‌هاي طنز دنيا فيلمهايي بودند كه مايه اصلي‌شان غم بوده و نمونه آنها هم فيلم‌هايي «چارلي چاپلين» است.

وي افزود: اگر فيلم خوب شده است، حاصل صداقت و زحماتي است كه كشيده شده و ضعف‌هاي كار هم ناشي از عجله است اما همين‌ كه خانواده‌ها با فيلم همذات‌پنداري مي كنند و درگير داستان مي‌شوند خوشحال كننده است.

اين نويسنده با بيان اينكه تاكنون بيش از 30 اثرش مورد اقتباس قرار گرفته است گفت: قدرت ماندگاري ادبيات بسيار بيشتر از سينماست.

وحيد موسائيان كارگرداني اين فيلم هم آشنايي نزديك‌اش را به مرادي كرماني دليل اصلي ساخت فيلم دانست و اظهار داشت: وقتي مجموعه آثار «لبخند انار» را خواندم تصميم به ساخت فيلمي از اين داستان گرفتم و در نهايت كار با همكاري مرادي كرماني شكل گرفت.

وي افزود: تلاش كردم تجربه جديدي در كار فيلم سازي‌ام داشته باشم در واقع موضوع باعث تغيير رويكرد كاري در مسير فيلم‌سازي مي‌شود.

وي با اشاره به انتخاب دو بازيگر خردسال اين فيلم گفت: پريسا پورقاسمي را در فيلم «كوچه‌هاي باريك» ديده بودم و ترانه مهدي دشت‌را هم از طريق كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان ديدم و بعد از تست‌هاي مختلف او را انتخاب كردم ضمن اينكه او يك وبلاگ نويس حرفه‌اي است.

حسن ايوبي تدوينگر فيلم هم تدوين آثار كمدي را متفاوت‌تر از بقيه ژانرها دانست و اظهار داشت: براي شروع تدوين كتاب «لبخند انار» را خواندم و شكلي از روايت و ريتم در ذهنم شكل گرفت و نسبت به بضاعتمان تلاش كرديم بهتري كار را ارائه دهيم.

***** در حاشيه‌ي جشنواره‌ي كودك و نوجوان

به گزارش ايسنا، دومين گروه از خبرنگاران و مهمانان جشنواره امروز صبح وارد همدان شدند كه در ميان آنها حبيب‌ ايل بيگي روابط عمومي بنياد سينمايي فارابي و هنرمنداني چون امين تارخ، غلامرضا موسوي، حسين مختاري، سيروس الوند، امير شهاب رضويان، سيروس حسن‌پور، مريلا زارعي، رضا بابك، كامران ملكي،‌علي سرتيپي، ايرج نوذري، قاسم زارع، حبيب اسماعيلي،هوشنگ مرادي كرماني، پرويز شيخ طادي حضور دارند


Multimedia%5Cpics%5C1386%5C2%5CArt%5C320.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
مراسم نکوداشت يدالله بهزاد هم‌زمان با چهلمين روز درگذشت اين شاعر در فرهنگسراي کودک کرمانشاه برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در کرمانشاه، احمد رجبي - مدير کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان کرمانشاه - در اين مراسم با قدرداني از حضور گسترده ادب‌دوستان گفت: استاد بهزاد از مشاهيري بود که با قرآن و خاندان اهل بيت (ع) انس و الفت ويژه‌اي داشت.

وي افزود: اين شاعر با گريز از شهرت داراي تعهدي ايراني بود، که منجر به تربيت تعداد زيادي از شاعران امروز جامعه شد.

رجبي در ادامه با اشاره به اين‌که شعر يک سلاح است و شاعري يک سنگر، گفت: استاد بهزاد سنگربان بي‌مزد سنگر شعر بود، که رنج مطالعه را بر خود هموار کرد تا به گنج شعر دست يافت.

او در ادامه با تأکيد بر اين‌که بهزاد از مفاخر شعر و ادب کشور است، گفت: بي‌توجهي به مال دنيا و زراندوزي و نام و مقام از ويژگي‌هاي برجسته اين شاعر فقيد بود.

مدير کل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان کرمانشاه در ادامه با اشاره به اين‌که حب وطن و دوستي ملت و کشور از ويژگي‌هاي شخصيتي بهزاد بود، گفت: اين ويژگي‌ها در شعرهاي اين شاعر هر ايراني را با خواندن آن به وجد مي‌آورد.

در ادامه اين مراسم، ميرجلال‌الدين کزازي با بيان اين‌که تنها يک بار استاد بهزاد را از نزديک ديده‌ام، گفت: آشنايي من با او از سر سروده‌هاي طبع زيباي اوست. آنان که او را از نزديک نمي‌شناختند، به ياري سروده‌هايش مي‌توانند با شايستگي‌هاي منشي او آشنا شوند.

كزازي تصريح کرد: سخت است در اين مجال کوتاه درباره شيوه شاعري روانشاد بهزاد سخنراني کرد. بهزاد از اندک سخنوران روزگاران ماست که به شيوه استادان کهن سخن مي‌رانده. در سخنورزي هر سروده‌اي از او بخوانيد، آشکارا نشانه‌ها و هنجارهاي شيوه‌اي را که در سبک خراساني وجود دارد، مي‌توان ديد.

او در ادامه با بيان اين‌که سختگي در سروده‌هاي اين شاعر بسيار به چشم مي‌خورد، افزود: سخن خراساني به هر گونه‌اي که سروده شده باشد و از طبع هر سخنوري تراويده باشد، سَخته است.

کزازي در ادامه تاکيد کرد: واژه‌هاي سروده‌شده مانند اين‌که از سرب ريخته شده باشند، در اين سروده‌ها با هم تنيده و هم‌پيوند هستند.

او در ادامه يادآور شد: در سروده‌هاي اين شاعر برجسته به بيت‌هايي برمي‌خوريم؛ بلند، دل‌پسند، شورانگيز و در بيرون، ساده و روشن، که در بسياري از بيت‌هاي شاهنامه مي‌توان از اين دست يافت کرد.

اين استاد دانشگاه در ادامه خاطرنشان کرد: زبان شعري بهزاد باستان‌گرايانه است؛ اما سروده‌هاي او باستاني نيستند؛ بلکه رنگ روزگار را دارند.

وي در پايان افزود: با آن‌که بهزاد مردي درويش‌کيش و دلريش بود، اما در روزگار او هرچه مي‌گذشت، آگاه بود؛ به طوري که در بسياري از بيت‌هاي اين شاعر، شعرهاي مردمي و متناسب با روزگار خود مي‌توان ديد.

در ادامه اين مراسم، سيدعلي موسوي گرمارودي با اظهار تاسف از درگذشت اين شاعر گفت: يدالله بهزاد با آن‌که بي ادعا بود، اما از پهلوانان عرصه سخن ايران بود.

وي در ادامه با بررسي شعرهاي بهزاد در کتاب "گلي بي‌رنگ" و مجموعه شعر "مهر" که هم‌اکنون زيرچاپ است، گفت: شعر بهزاد را از دو جنبه معنا و لفظ مي‌توان بررسي کرد. بهزاد شاعري معناگرا و شعر او متعهدانه بود؛ تعهد در شعر او داراي چند جنبه است که مي‌توان مهم‌ترين آن را تعهد سياسي عنوان کرد.

گرمارودي در ادامه وطن‌دوستي، تنفر از دشمنان، تعهد مذهبي و تعهد نسبت به خانواده را از صفات استاد بهزاد دانست و گفت: تعهد راستين صفت شاعرانه است؛ نه صفت شعر و بهزاد خود متعهد بود؛ نه تنها شعر او.

اين شاعر در ادامه برجسته‌ترين شعر بهزاد را که تعهد اجتماعي در آن بسيار به چشم مي‌خورد، شعر کعبه عنوان کرد و گفت: در شعرهاي اين شاعر فروتني بسيار به چشم مي‌خورد.

گرمارودي در ادامه با بررسي روساخت‌هاي شعرهاي بهزاد گفت: اگر چه در شعرهاي او شعر نيمايي به چشم مي‌خورد، اما بهزاد شاعري کهن‌سرا بود و خود نيز در شعرهاي مختلفي به سبک عراقي خراساني و خراساني عراقي كه زبان شعري او بوده، تأکيد داشته است.

او در پايان خاطرنشان کرد: آرايه‌هاي لفظي با کمال ظرافت و زيبايي ويژه‌اي در شعرهاي استاد بهزاد ديده مي‌شود


Multimedia%5Cpics%5C1386%5C1%5CArt%5C8.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
سيدحسن حسيني با "سفرنامه‌ي گردباد" به نمايشگاه كتاب آمد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مجموعه‌ي شعرهاي كلاسيك منتشرنشده‌ي حسيني شامل غزل، مثنوي، چارپاره، ‌رباعي و ... با انتخاب، ويرايش و مقدمه‌اي از قيصر امين‌پور در مجموعه‌اي با نام "سفرنامه‌ي گردباد" به‌چاپ رسيده است.

اين كتاب در حجمي حدودا 200صفحه‌يي از سوي خانه‌ي شاعران ايران منتشر شده و در نمايشگاه كتاب تهران عرضه شده است.

همچنين ترجمه‌اي از حسيني با عنوان "فن شعر" احسان عباس درباره‌ي نظريه‌ها و مكتب‌هاي شعري در حال آماده‌سازي براي انتشار است.

پس از درگذشت سيدحسن حسيني، دو مجموعه‌ي شعر‌ "در ملكوت سكوت" (شعرهاي سپيد) و "از شرابه‌هاي روسري مادرم" (درباره‌ي حضرت زهرا (س) و مادر) منتشر شده‌اند.

مراسم بزرگداشت اين شاعر فقيد هم كه قرار بود به‌مناسبت سومين سالگشت درگذشتش، فروردين‌ماه سال جاري برگزار شود، به خردادماه موكول شده است.

"همصدا با حلق اسماعيل" (مجموعه‌ي شعر)، "براده‌ها" (نثر ادبي)، "بيدل، سپهري و سبك هندي"، "گنجشك و جبراييل" (مجموعه‌ي شعر عاشورايي)، "مشت در نماي درشت" (معاني و بيان در ادبيات و سينما)، "گزيده‌ي شعر جنگ و دفاع مقدس" (با انتخاب و توضيح)، "نوشداروي طرح ژنريك" (مجموعه‌ي شعر طنز)، "طلسم سنگ" (مجموعه‌ي نثرهاي عاشورايي)، "شقايق‌نامه" (نثر عاشورايي)، ترجمه‌ي "حمام روح" (جبران خليل جبران) و "نگاهي به خويش" (گفت‌وگو با شاعران و نويسندگان معاصر عرب همراه با موسي بيدج) از آثار منتشرشده‌ي سيدحسن حسيني هستند



Multimedia%5Cpics%5C1385%5C5%5CArt%5C46.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
هم‌زمان با برگزاري مراسم‌هاي متعدد در تركيه و سراسر جهان براي گرامي‌داشت هشتصدمين سال‌ تولد مولانا جلال‌الدين، هفتمين همايش زبان، ادبيات و سبك‌شناسي در تركيه با موضوع مولانا برگزار، و ياد اين شاعر ايراني گرامي داشته شد.

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين همايش در مركز فرهنگي سليمان دميرل دانشگاه

سلكوك و به منظور گرامي‌داشت سال مولانا، كه از سوي يونسكو نام‌گذاري شده است، برگزار شد.

در اين مراسم، آسي جبار - استاد آكادمي فرانسه - درباره شهرت جهاني مولانا به صحبت پرداخت و گفت: «او با آموزه‌ها و اقيانوس بي‌پايان عشق خود، ميليون‌ها نفر را در سراسر جهان تحت تأثير قرار داده است.»

به گزارش روزنامه‌ زمان تودي، وي در سخنراني خود افزود: «بزرگي مولانا زماني مشخص مي‌شود كه مي‌بينيم مردمان بسياري در نقاط مختلف جهان براي صحبت درباره او دور هم جمع مي‌شوند.»

اين استاد 71ساله با اشاره به اين‌كه به‌تازگي با مولانا و خطابه‌هاي او آشنا شده است، اظهار كرد: «من تمام عمر به‌دنبال ناشناخته‌ها و نامريي‌ها بودم و اين جست‌وجوها سرانجام مرا با ترجمه‌هاي فرانسوي خطابه‌هاي مولانا آشنا كرد. از آن زمان، هر روز بخش‌هايي از خطابه‌هاي او را مي‌خوانم. با خواندن آن‌ها احساس لذت روحي و آرامش پيدا مي‌كنم. به نظر من، گفته‌هاي او مي‌تواند كتاب زندگي من باشد.»

در همين حال، دكتر نوري سيم‌سكلر - رييس مركز پژوهش مولانا در دانشگاه سلكوك - با ابراز خوشحالي از برگزاري اين همايش گفت: «در اين همايش سه‌روزه محققاني از 40 كشور جهان حضور يافته‌اند.»

در مراسم يادشده، همچنين سليمان اوكودان - استاد دانشگاه سلكوك - بر اهميت ترويج آموزه‌هاي مولانا در جهان اشاره كرد و از تأسيس يك مركز فرهنگي و پژوهشي جديد در اين زمينه خبر داد.


Multimedia%5Cpics%5C1386%5C1%5CArt%5C381.jpg
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
پرداختن به آثار نادر ابراهیمی بی شک باید پیش از این تاریخ آغاز می‌شد؛ که نشد. نشدنی که خود بسیار پرسش و آیا و پاسخ و زیرا به همراه خواهد داشت. و یکی از اهداف این ویژه‌نامه ـ اگر بتوان ویژه‌نامه‌اش نامید ـ پرداختن به چنین سوالی بود. و از سویی شناخت آنچه تا به امروز انجام شده است. نا گفته پیداست یافتن یک سوزن کارآمد ـ نوشته‌های درباره ابراهیمی ـ از میان خرمنی کاه ـ که ادبیات امروز ماست ـ تلاشی سخت می‌طلبد و یافتنی اندک را نوید می‌دهد.

شاید روزهای اولی که قصد این گشتن را داشتیم و پوتین‌ها را پا می‌کردیم، تصوری دیگر می‌کردیم. ـ با اینکه آگاه بودیم به استقبال چه سکوتی می‌رویم ـ می‌اندیشیدیم که با بسیاری مطلب روبرو‌ییم که از نظر ما کم می‌آید؛ و دستمان برای نوشتن و آفریدن بسته‌ است. پا که به میدان گذاشتیم ناباورانه دیدیم که هیچ نیست. و آنچه هست آنقدر پراکنده است که خود زمان بسیاری می‌طلبد که گرد آوری شود و جمع بندی. سپس کمبود‌های فراوان بازشناسی شده و تالیفی صورت پذیرد. می‌اندیشیدیم که بر هر اثرِ او که بیش از صد است یک نقد بیابیم. گشتیم و نیافتیم. حتی بر «آتش بدون دود» که جایزه نویسنده برگزیده بیست سال پس از انقلاب را به نویسنده‌اش داده‌اند. ـ و سوال شد که : آیا اثر برگزیده بیست سال پس ازانقلاب ارزش بررسی و نقد و کاوش ندارد؟ یا چیز دیگری‌ا‌ست؟ ـ
بی‌شک آثار او را دریایی دیدیم به عمق تاریخ ایران زمین. و شناگرانی اندک، که هرکدام به مقدار خویش توان داشتند. ما نیز. دستمان بسته بود، همانطور که پیش بینی می‌کردیم، اما از کمبود آثار، نه از وفور آن.
nader2.jpg

می‌دانستیم، و بیشتر اطمینان پیدا کردیم که، ابراهیمی دریاییست که ما هر کدام به قدر توان خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانیم در این دریا شنا کنیم. آن کس که امکانات و آمادگی بیشتر دارد تا کیلومترها به عمق می‌رود و آنکس که تجهیزات و توان کمتر دارد در عمقی سطحی‌تر به شنا می‌پردازد و لذت می‌برد. حال آنکه این دریا دریایی‌ست که حتی نگاه کردن به آن از خشکی هم زیبا می‌نماید.

قصد بر آن شد که آنچه انجام شده را باز شناسیم. و نوشتن از کمبود‌ها را به فرصتی بیشتر بسپاریم.




در تهیه‌ این ویژه‌نامه نویسندگی نادر ابراهیمی را از آغاز پی گرفتیم. همینطور فیلم سازی او را، همینطور طراحی و نقاشی او را، موسیقی او را، ‌مقله‌ها و مصاحبه‌های او را و کوهنوردی او را.
ادبیات او را به نمایشنامه، کودک و نوجوان، بزرگسال،‌ مباحث نظری او در نویسندگی و ترانه سرایی تقسیم کردیم.
سینما و فیلم سازی را به، فیلم نامه نویسی،‌ آثاری که او پایه گذاری فکری کرده و به انجام رسانده، در سه بخش مستند، سینمایی، و مجموعه سازی. مباحث نظری و کلاس‌های تدریس او، و در آخر تئاتر.

او اگر چه در طراحی ادعایی ندارد، اما در دوره‌ای از زندگی همانطور که در دو کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل می‌گوید، برای ارتزاق به نقاشی لباس روی آورده است که با استقبال خوب مردم روبرو شده است، پس به آن نقاشی‌ها، مقدمه نویسی‌های او بر طراحی، تصویرگری کتاب کودک، مباحث نظری بر تصویر‌سازی و نقاشی نگاه کردیم.
در موسیقی به آهنگ‌هایی که از روی تم‌های او ساخته‌اند، که موسیقی فیلم‌های او بوده‌اند.
همینطور در بحث مقاله‌ها و مصاحبه‌ها به نوشته‌های او و مصاحبه‌هایی که در زمان سلامت کامل انجام داده پرداختیم.
بی شک می‌دانیم که او از مشوقین ورزش و علی‌الخصوص کوهنوردی بوده. و از بنیانگذاران موسسه ابر مرد.

و در هر یک همکاران او را به همکاری دعوت کردیم و منتقدان آن عرصه را، جالب آنکه به سکوتی حتی از طرف همکاران او برخوردیم. سکوتِ منتقدان ِ روشنفکر، و حتی آنها که از این نام پرهیز می‌کنند و به واقع عمل و روش آن اخته‌ها را پی می‌گیرند، جای خود دارد.
شک کردیم. دوباره او و آثار و اعتقادات زبانزدش را بررسی کردیم. چیزی نداشت که اینهمه سکوت را به خود جلب کند. علت سکوت را نیافتیم و به جوانی محکوم شدیم و ندانستن. ندانستن را و جوانی را عیب ندانستیم و باز جُستیم که پیدا کنیم علت سکوت را. مگر می‌شود کسی چهل سال نویسنده مملکتی باشد و به این مقدار بنویسد و اینقدر کم از او نوشته باشند. چهل سالی که در آن نوادر ادبیات آن مملکت زیسته‌اند و نویسنده مذکور در آن دوران سری بین سرها در آورده و نوشته‌است : و این زمان مرد دیگری آغاز می‌کند / که هنوز طعم تلخ شکستگی دل را نچشیده است / و دشنام دیگران، چون تیرهای زهر به دل او ننشسته است / و ستایش ایشان، او را به ورطه‌های خالی تحسین خویش نیفکنده است ... *.و آغاز کرده و دیوارهای سخت، تنه‌ی ستبر خویش را بر او کوبیده‌اند و سینه‌اش را مدال‌های افتخار نیاراسته است. و باز نوشته‌ است. و باز نوشته است و ساخته است و ساخته است. از نگاه ما، اتفاقا همه حرف بود و سخن. همه کاوش را می‌طلبید. اما انگار همه‌ی آنها که باید سکوت کرده‌اند. بلند پرسیدیم :‌ مگر او دشنام داده است؟ شیر این بیشه کیست که با او صحبت کنیم؟ می‌خواهیم سوالی بپرسیم :‌«ای شیر جوانمرد! به نظر تو کمی تلخ نبود؟» این سکوت؟ چرا؟ و ظاهرا زبانگردانان جنگل به شیر خسته و اندوهگین گفتند: دشنام می‌دهند. ... و ما تنها دو سوال دیگر داشتیم. چرا ننوشتید؟ چرا نمی‌گذارید ما بنویسیم؟ و ظاهرا دشنام داده بودیم!



چراغی روشن کردیم و نوشتیم و روبروی خود گذاشتیم تا فراموشمان نشود که :‌ خدایا! دردم را بیشتر کن! / زخمم را چرکین‌تر! / تبم را تند‌تر! / و چنینم نگه دار؛ مبادا که آرامش، فراموشی بیاورد. **



باری!
این ویژه‌نامه تنها تلاشی‌‌است مختصر در جمع آوری آن ویژه‌نامه‌ها‌ی دیگری که تا به امروز انجام شده. و افزودن اندکی ـ هر چند شتابزده ـ بر آنها تا نوشتن نبود‌ها را ـ نه کمبود‌ها را ـ به فرصتی و دقتی بیشتر بسپاریم.
از نادر ابراهیمی نوشتن، بی شک، همچون او تلاش کردن می‌خواهد. سکوتی که درباره او شده است، سکوتی است مُسری، تا دچار نشده‌ایم باید فکری برای درمان کنیم، که صادقانه زیستن، اجازه حرف زدن می‌دهد و فریاد کشیدن و تاختن. نه چون ساکتانی که هزار لایه دارند و در هر لایه هزار چهره. اینان، اگر بخواهند هم نمی‌توانند در باره، و از صداقت ابراهیمی بنویسند.

این تلاش اندک،‌ می‌خواهد پایه گذارد و ادامه یابد و در اینجا و این فرصت ختم نخواهد شد. این تنها مقدمه‌یی‌‌است کوچک و در حد توانی اندک. بی شک می‌کوشیم که توانمان را بالا ببریم تا در وسعت بیشتری شنا کنیم، نه آنکه دریا را کوچک کنیم و کوچک کنیم تا به خشکی خود و دریا بیانجامیم.



مسیر تحقیق و جمع آوری مطلب اگر چه تغییر کرد و در این مجال آن نشد که قرار بود، اما هیچگاه پایان نیافته‌ است و انشاالله نخواهد یافت.
همانطور که گفته شد؛ در این ویژه‌نامه سعی شد در کنار اندک تالیفاتی که صورت می‌گیرد، آنچه تا به امروز انجام شده را گرد هم آورد.
درین راستا از مسئولان برگزاری بزرگداشت نادر ابراهیمی در مهر ماه سال 1384 اجازه استفاده از مطالب ویژه نامه آنها گرفته شد.
در این راه، فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی، شکور لطفی، یار همیشگی نادر ابراهیمی؛ همینطور پدرام اکبری دوست مشترک دیگرشان و سید جلال فهیم هاشمی، مدیر مسئول انتشارات روزبهان و سید علی کاشفی خوانساری کمک‌های از یاد نرفتنی بسیاری کردند.

این تلاش اندک املائیست که پر ایراد نوشته شده است،‌ اما نویسندگان آن ایمان دارند که املای سراسر ایراد خود را روزی با کمترین ایراد بازنویسی خواهند کرد. و هیچگاه نخواسته‌اند ننوشتن را جایگزین به غلط نوشتن کنند، و می‌دانند که نوشته غلط و پر اشکال می‌تواند تصحیح شود اما صفحه خالی چیزی برای درست شدن و تصحیح کردن ندارد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
تماس گرفت و گفت حالش اصلا خوب نیست و راهی بیمارستان شده، احتمال دارد او را بستری کنند، صبح قبل از آنکه سمت منزلشان حرکت کنم، تماس بگیرم.
... و تا صبح کار می‌کردم. باید بخش‌های مختلف ویژه‌نامه را آماده می‌کردم، که تلفنم به صدا در آمد و خانم فرزانه منصوری گفت: شما قرار بود ساعت 10 با من تماس بگیرید، الآن ساعت 10 و 20 دقیقه است. متوجه شدم که چند دقیقه قبل از ساعت 10 روی کاغذ‌ها خوابم برده. آماده شدم و سریع خودم را رساندم.
از قبل می‌دانستم مصاحبه با او سخت است و پراکنده. از خانواده‌ نادر ابراهیمی، نوشته‌های نادر ابراهیمی، ترجمه‌های نادر ابراهیمی، فیلم‌های نادر ابراهیمی و بازی‌هایش در آن‌ها، و ناخوش احوالی‌شان که کار را سخت‌تر می‌کرد.
از در خانه که وارد شدم، موضوع دیگری کار را برایم دو صد چندان سخت کرد. در مقابل نادر ابراهیمی که روی تخت بیماری بود، و در کنار ما، باید با همسرش حرف می‌زدم. اگر چه او مهربانانه پذیرای این مصاحبه بود، ناگهان همه چیز سخت‌تر از قبل شده.
شروع کردم و مصاحبه ناگهان نود دقیقه طول کشید. آرام،‌ مطمئن، ‌و مهربان پاسخ گفت. من مشوش و سخت پرسیدم:


naderva2.jpg


هفت‌سنگ - حکایت کتابی که به زبان فرانسه در بلژیک منتشر شده چیست؟ چرا به فارسی ترجمه نشده و ما آن را در دست نداریم؟

فرزانه منصوری - آن کتاب پایان نامه دانشجویی بود با عنوان «جامعه شناسی آثار نادر ابراهیمی» تا سال 1357 یا 58. این کتاب دو جلد قطور است. نویسنده آن کتاب بنا به دلائلی ـ ابتدا نمی‌توانست به ایران بیاید، ممنوع الورود بود، و بعد که آمد استاد دانشگاه شد و هنوز تدریس می‌کند ـ نتوانست کتاب را چاپ کند. بعد ما از ایشان خواستیم که کتاب را چاپ کند؛ چون فارسی خوب می‌داند خودش ترجمه کند ولی اینطور احساس کردم ـ چون ایشان رک و راست هم نگفت ـ الآن نگاهی که به آن کار دارد به این شکل است که آن اثر، اثری نیست که ترجمه بشود. باید کار کنند. گفته‌اند که این کار را خواهند کرد. ولی زمانش مشخص نیست. من خیلی راغب بودم که آن کتاب ترجمه بشود،‌ موضوع خیلی زیبایی است. ولی باید ایشان کار کنند و تغییری اگر می‌خواهند بدهند و بعد ترجمه بشود.


هفت‌سنگ - چرا کتابهایی که تبلیغ‌شان هم در نشریات دیگر می‌شد به بازار کتاب عرضه نمی‌شد؟

فرزانه منصوری - ما اگر به اولین آثار چاپ شده نادر در دهه اول نویسندگی‌اش مراجعه کنیم می‌بینیم همیشه یکسری از اثرهایی را که بعدا می‌خواهد ارائه دهد ذکر می‌کند ولی خیلی از اینها نوشته نشد و بصورت طرح باقی ماند و یا اگر نوشته شده ناتمام است. خیلی‌ها هم نوشته شد و چاپ شد و منتشر شد.
می‌دانیم که نادر در ذهنش آثار زیادی دارد. این‌ها را همیشه می‌آمد و مکتوب می‌کرد. یکدفعه می‌دیدیم که از پیاده روی آمده به ‌دو می‌رود به اتاقش و تند می‌نویسد. بعد می‌آمد و می‌گفت یک اثر تازه می‌خواهم بنویسم، یک رمان است، یک قصه کودکان است، طرح یک سخنرانی راجع به یک مسئله که امروز مبتلابه جامعه است به ذهنم آمده و خیلی از اینها در سطح طرح اولیه باقی می‌ماند.
شاید بتوانیم در جواب سوال بگوئیم که اثر، جرقه را در ذهن می‌زد روی کاغذ می‌آمد ولی بعد یک اثر دیگری این را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و دومی نوشته می‌شد و کامل می‌شد اما اولی همانطور باقی می‌ماند.


هفت‌سنگ - چرا موسسه همگام در مرتبه دوم راه اندازی هم تعطیل شد؟ در حالی که در اوج بود و رو به بالاتر هم می‌رفت؟

فرزانه منصوری -همگام دوم سال 1368 یا 69 دوباره راه اندازی شد که بیشتر من و نادر با هم همکاری می‌کردیم. البته آقای احمدرضا احمدی و دوستان دیگر هم کمک کردند بخصوص در سرمایه گذاری‌. خب ما سرمایه‌ای نداشتیم و سرمایه گذاری کردند. ـ کسی که سرمایه اصلی را گذاشت و از نزدیکان ما هست دوست ندارد نامش را بگوئیم ـ ولی در هر حال ما شروع کردیم. قصه نویس‌ها و تصویرگران جوان هم بنا به دعوت نادر خیلی سریع و با محبت به ما پیوستند و شاید در عرض چهار ـ پنج سال ما چهل و هشت عنوان کتاب کودک به بازار نشر فرستادیم و سه تا جشنواره داخلی و آسیایی و بین المللی شرکت کردیم و در هر سه جوائزی به دست آوردیم و حتی ناشر برگزیده اول شدیم. بعضی تصویرگری‌هایمان و قصه‌هایمان جایزه‌های اول و دوم را گرفت. منظور اینکه همگام خیلی خوب کار می‌کرد. غیر انتفاعی هم بود. یعنی سودی به جیب نمی‌زد. هرچه در می‌آورد خرج خودش می‌شد و دو سه کارمند و حسابداری که داشت و کمک می‌کردند. ولی احتیاج به فعالیت اقتصادی بیشتری داشت. ما به ضرر رسیدیم و وقتی به ضرر رسیدیم خیال نداشتیم باز هم درش را ببندیم می‌خواستیم باز هم از دوستان کمک بگیریم، اما یک روزی از یکی از این ادارات که چیزی به عنوان عوارض و مالیات و این چیزها می‌گیرند آمدند و به ما گفتند چند میلیون تومان باید بپردازید. این خیلی ناحق و نا درست بود. چرا که موسسه‌ای که در حال ضرر دادن است چطور می‌تواند این را پرداخت کند؟ ولی آنها محاسباتی که می‌کردند فکر می‌کردند ما سودی داریم و باید مبلغ را بپردازیم. من یادم هست نادر در نامه‌ای نوشت که آن چیزی که شما می‌خواهید را من و همسرم اگر 30 سال کار کنیم قادر به پرداختش نیستیم بنابراین از هم امروز اعلام می‌کنم که کار در همگام به حالت تعلیق در می‌آید و بعد درش را می‌بندیم و اعلام ورشکستگی می‌کنیم. چنین شد که همگام بسته شد. اما فکر می‌کردیم دوباره پا می‌گیرد. درستش می‌کنیم، کمک می‌کنند و آنها که این چند میلیون را می‌خواستند شاید دوباره حسابرسی کنند و از بین برود. ولی متاسفانه نادر مریض شد و این فعالیت‌ها نشد و در همگام را بستیم و به کمک دوستان، پخش‌کنندگان دیگر کتابهایی را که تهیه کرده بودیم خریدند. شادروان آقای کیومرث صابری، سفارش‌مان را کردند و نشر تربیت و کانون پرورش فکری آثاری که مانده بود و من می‌ترسیدم که زرد بشود و از بین برود را خریدند.


هفت‌سنگ - شما ترجمه کتاب کودک انجام داده‌اید، به عنوان یک مترجم، ترجمه‌های آقای ابراهیمی را چطور می‌بینید؟

فرزانه منصوری - به من نمی‌شود مترجم گفت. این پانزده شانزده کتابی را که برای کودکان ترجمه کرده‌ام قبل از آن بوده که وارد دانشکده زبان بشوم و کارشناسی ترجمه را بگیرم. با آن آشنایی مختصری که با ترجمه داشتم و علاقه‌مند کار برای کودکان بودم، این چند کتاب را ترجمه کردم. با انگیزه‌ی کاری برای کودکان که علاقه‌ام بوده، این‌ها کتابهایی بود که به دلایل مختلف نادر انتخاب می‌کرد. گاهی متن زیبایی داشتند، قصه، آموزش خاصی برای بچه‌ها داشته، یا کتابهایی‌است که در کشورهایی که منتشر شده. البته نادر آنها را ویراستاری و روان کرد.
ترجمه‌های نادر اندک است. دیگران پیشنهاد می‌دادند و در ترجمه کمک می‌کردند و نادر ترجمه را زیبا سازی می‌کرد. هرگز به عنوان مترجم وارد این خطه نشده است.


هفت‌سنگ - بسیاری از کتابهای آماده و منتشر نشده آقای ابراهیمی می‌توانست در همگام با نظارت کامل خودشان به چاپ برسد، ‌چرا آنجا کار نشدند؟

فرزانه منصوری - نادر همگام را برای خودش نمی‌خواست. دوست داشت نویسندگان تازه‌کار جوان، تصویرگران جوان وارد عرصه بشوند و زیر بال آنها را بگیرد یا شاید درواقع آنها زیر بال ما را گرفتند. که همگام جایزه بر شد. نمی‌خواست فقط آثار خودش باشد. البته آثار خودش را هم در همگام به چاپ رساند. خیلی از کتابهای کودکان هست که الآن نوشته شده و تصویرگری شده، مثل کتاب «رایکای نقاش» که تصویرگری‌اش کامل و داستان کامل است و امیدواریم هرچه زودتر روزبهان بخش کودکانش را دایر کند و ما علاوه‌بر کتابهای کودکان چاپ شده نادر آثار چاپ نشده را هم شروع کنیم.
نادر هم در زمینه ادبیات کودک و هم ادبیات بزرگسال دوست دارد جوان‌ها وارد عرصه بشوند. در همه زمینه‌های هنر مایل است که زیر پر و بال جوان‌ها را بگیرد و در واقع هولشان بدهد در زمینه‌ای که کار می‌کنند. اگر ما به نمایشگاه نقاشی یک نقاش جوان می‌رفتیم که نمایشگاه اولش بود، ‌محال بود که یک تابلوی نقاشی انتخاب نکند و به خانه نیاورد. در حالی که خانه ما به اندازه کافی تابلو داشت. وقتی تابلو جدید می‌آمد، تابلو‌ها راجابه‌جا می‌کردیم و عوض می‌کردیم. و می‌گوید هنرمندان جوان را باید حمایت کرد تا اعتماد به نفسشان بیشتر بشود و هنر این سرزمین سریعتر رشد کند و جوانها جرات کنند پا به عرصه بگذارند.


هفت‌سنگ - به نظر کسی که نزدیکترین انسان به ایشان بوده و هست نوشته‌های آقای ابراهیمی از چه نوسندگانی تاثیر گفته؟ و ایشان چه نویسندگانی را بیشتر می‌خواندند؟

فرزانه منصوری -من هرگز از نادر نشنیدم که در نوشته‌اش یا در انتخاب سبک نوشته تحت تاثیر کسی بوده باشد. خود من چنین حسی ندارم تا بگویم آثار نادر شبیه یا تاثیر پذیر از آثار فلان نویسنده‌ است. این کار محققین و پژوهشگران ماست که ببینند اصلا از کسی تاثیر گرفته یا نه و اگر گرفته از چه کسانی یا چه کسی، و چه آثاری و بعد ارائه دهند.
تاجایی که من می‌دانم و نادر هم خودش نوشته معتقد است سبک‌های مختلفی را تجربه کرده است. از نثر‌های آسان دارد تا نثرهای دشوار و سخت. بنا بر این، این کار یک پژوهشگر است که ببیند نادر ابراهیمی از چه کسی تاثیر گرفته است.
در مورد بخش دوم سوالتان، نادر نوشته‌های آدم خاصی را نمی‌خواند. اگر کتابخانه ما را نگاه کنید ـ که تمام کتابها به انتخاب نادر است و شاید تعداد کمی به انتخاب من و بچه‌ها باشد ـ از همه نویسندگان کتاب، می‌بینید. آثار نویسندگان خودمان، هم بزرگان معاصر و هم کسانی که تازه به خطه نوشتن و نویسندگی آمده‌اند و همینطور آثار بزرگان شرق و غرب. همه هستند. شخص بخصوصی را انتخاب نکرده بود. اما کتابهایی هم بودند که جملاتش را از حفظ بود و تکرار می‌کرد. یکی از این کتابها مائده‌های زمینی آندره ژید بود.


هفت‌سنگ - اگر آقای ابراهیمی، آقای ابراهیمی نبود، با ایشان ازدواج می‌کردید؟

فرزانه منصوری - اگر منظورتان از آقای ابراهیمی ، آقای ابراهیمی نبود است؛ باید سوالتان را اصلاح کنید، چون وقتی که من نادر را انتخاب کردم و قرار شد با هم ازدواج کنیم، نادر ابراهیمی آقای نادرابراهیمی امروز نبود. جوانی بود، خوش بر و بالا، کوهنورد، خوش صحبت و در بانک عمران آن زمان کار می‌کرد و یکی از بستگانش، بستگان من هم بود.
نادر در مورد ازدواج در کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل نوشته است، خانمی را که از اقوامش بود ما را برای هم در نظر گرفت. و بعد مهمانی‌ای داد و ما همدیگر را دیدیم و بعد در نگاه اول به دل هم شاید نشستیم، و در معاشرت‌های خانوادگی بیشتر با هم آشنا شدیم که و آشنایی به ازدواج رسید. نمی‌دانم این را نادر در کدام یک از کتابهایش گفته یا شاید در نامه‌هایش، که من اول از تو خوشم آمد، بعد تو را دوست داشتم و بعد عاشقت شدم. ما اینچنین ازدواج کردیم.
سوال شما این بود که آیا باز هم اینکار را می‌کردم یا نه؟ بله. برای اینکه نادر آن روزگار با معیارهایی که من برای ازدواج داشتم، تطبیق می‌کرد.
naderva1.jpg


هفت‌سنگ - کدام برهه از زندگی آقای ابراهیمی برایتان بسیار سخت گذشت؟

فرزانه منصوری - تا قبل از بیماری آقای ابراهیمی هر وقت مورد چنین سوالی قرار می‌گرفتم می‌گفتم من زن خوشبختی هستم. حتی خود نادر هر وقت به من می‌گفت چه می‌خواهی؟ چیزی بگو برایت هدیه بگیرم. می‌گفتم: من چیزی کم ندارم و احساس خوشبختی می‌کنم و هدیه نمی‌خواهم. گاهی اوقات شرمنده از این که چرا من باید احساس خوشبختی کنم و خیلی‌ها نکنند. بنابراین دوران‌های خیلی سختی که در ذهنم حک شده باشد، ‌نداشتیم. زندگی من و نادر بالا و پائین و پست و بلند داشت، خیلی هم زیاد بود. سختی‌هایی هم داشت ولی، می‌گذشت. لحظات خوشش آنها را جبران می‌کرد. ولی بعد از بیماری اقای ابراهیمی ـ که الآن وارد سال هشتم‌اش شدیم ـ دیگر آن کلمه خوشبختی ـ باید بگویم ـ به کلی از یادم رفته و می‌توانم بگویم که سخت‌ترین دوران زندگی من است.


هفت‌سنگ - وقتی چهل نامه را دیدید چه احساسی داشتید؟

فرزانه منصوری - وقتی برای اولین بار کتاب چاپ شده چهل‌نامه کوتاه به همسرم را دیدم از زیبایی ظاهری‌اش خیلی لذت بردم و همان حرفی را زدم که موقع نوشتن یکی دو دفعه به نادر گفته بودم. گفته بودم این قبیل مسائل که در زندگی ما مطرح بوده فکر می‌کنی به درد کسی بخورد، که خوشبختانه تجدید چاپ‌های این اثر نشان داد که به درد خیلی‌ها خورده و خیلی زیاد هم به درد همسران خورده. من دو نمونه از تاثیر این کتاب بگویم:
خانم آرایشگری که اهل مطالعه هم بود، زنگ زد به من که، ما هر وقت عروس داریم یک هدیه به عروس می‌دهیم. من می‌خواهم از شما اجازه بگیرم و از این به بعد کتاب چهل نامه را به عروس‌هایمان هدیه بدهیم. این برای من خیلی زیبا بود. اولا اینکه این اثر در یک آرایشگاه که آدم آنجا را یک جای فرهنگی نمی‌داند اینطور مطرح بشود که خواننده فکر کند این به درد هر زن و شوهری که بخواهند آغاز زندگی بکنند و به عنوان اولین هدیه به آنها بدهند. یک نامه هم داشتم از یک خواننده دیگر که نوشته بود‌ این اثر چقدر در زندگی‌اش تاثیر داشته. وقتی که جهازش را به خانه همسرش می‌برده، روی جهازش و قبل از همه یک چهل نامه کوتاه به همسرم را برده است. این نشان می‌دهد که نوشته مخاطب خاص خودش را پیدا کرده و چقدر در این زمینه به درد می‌خورد.


هفت‌سنگ - خیلی از مخاطبان آقای ابراهیمی خود را مخاطب خانواده ایشان می‌دانند؛ در این مسئله شما نقش خودتان را چقدر پر رنگ می‌دانید؟

فرزانه منصوری - در این سالها که خوانندگان نادر با خواندن دو یا سه اثر ابراهیمی مثل چهل نامه یا مثل عاشقانه آرام یا مثل زن‌های قصه‌های کوتاهش، فکر می‌کنند که من در زندگی‌اش نقش مهمی داشتم به راستی و صادقانه و از ته دل می‌گویم و نه به تعارف، من فکر می‌کنم که اگر من نبودم ابراهیمی باز هم نادر ابراهیمی بود و همین آثار را خالق می‌کرد. من احساس نمی‌کنم تاثیر خاصی در نادر ابراهیمی شدن او داشته باشم. همیشه هم می‌گویم که آنچه نادر در چهل نامه نوشته مبالغه آمیز است برای من. من آن نیستم که شما‌ها فکر می‌کنید، ‌شاید من سعی کرده‌ام زن خوبی باشم. در حد همان تعریفی که ما ایرانی‌ها از زن خوب بودن داریم. سعی کرده ام یک زن خوب باشم. و خودم می‌دانم که خیلی موفق نبوده‌ام و به کمال نرسیدم. اما نادر در این اثارش گفته و یک جایی هم نوشته که فرزان باعث شد بتوانم به راحتی این آثار را خلق کنم. حالا او چقدر صادق بوده باید از خودش پرسید و در آثارش دنبال کرد.


هفت‌سنگ - تفکر رئالیستی نادر ابراهیمی در آثارش، در زندگی و شیوه‌های رفتاری او چقدر قابل لمس بود و مشاهده می‌شد؟

فرزانه منصوری - نادر آنچه را که در آثارش می‌آورد در شخصیت خودش،‌ در رفتار خودش و در عملکرد خودش وجود داشت. حال اگر نگوئیم همه آنها خیلی از آنها بود و فقط گفتن و نوشتن نبود بلکه عمل می‌کرد. از جمله رفتارش با خانواده‌اش. تا جایی که می‌شد سعی می‌کرد همانی باشد که می‌گوید و می‌نویسد.
خیلی‌ها خیال می‌کنند که آلمی آتش بدون دود نادر است و مارال فرزانه. عسل بانوی یک عاشقانه آرام فرزانه است و گیله مرد کوچک نادر ابراهیمی است. این چنین نیست. نادر خودش در مقدمه یکی از آثارش نوشته که من تاریخ نویس نیستم که عین واقعیت را بنویسم من حقیقت را می‌نویسم، حقیقت آن چیزی‌ا‌ست که باید وجود باشد. متوجه هستید که واقعیت با حقیقت چقدر می‌تواند تفاوت داشته باشد. شاید نادر دلش می‌خواسته که فرزانه یک مارال باشد شاید نادر دلش می‌خواسته یک آلمی باشد. شاید می‌خواسته ما دوتا عسل‌بانو و گیله مرد باشیم با آن زندگی که آنها دارند، هر روز چه کار کنند از شنبه تا پنجشبه. ولی نه، ما همه آنها نیستیم. ـ نمی‌دانم این را چطور بگویم ـ شاید بخش‌هایی از ما را نادر در شخصیت‌هایش به کمال رسانده. ولی هیچکدام اینها نه منم و نه نادر. بخش‌های کوچکی‌اش شاید ما باشیم.

اما می‌شود که این شخصیت‌ها وجود داشته باشند. خوانندگان نادر این زندگی‌ها را خلق کردند. یکی از آنها که با من در تماس است، خانم جوانی‌ا‌ست که یک بچه هفت ـ هشت ساله دارد و ایشان پس از خواندن یک عاشقانه آرام ـ نوشته‌هایش هست، علاوه بر تلفن‌هایی که به ما می‌کند ـ زندگی‌اش متحول شده و در واقع همان کارهایی را می‌کند که گیله مرد کوچک و همسرش قرار است از شنبه تا پنجشنبه انجام دهند. الآن در یک زمینه یکی از خیرین منطقه شده است. نه اینکه با پول، با عملش. می‌رود به خانه سالمندان سر می‌زند و به خانه کودکان بی‌سرپرست سر می‌زند، گل می‌برد و جشن تولد برایشان می‌گیرد و چهارشنبه سوری می‌گیرد که بزرگسالانشان می‌گفتند ما در عمرمان چنین چهارشنبه سوری‌ای نداشتیم. بله، نادر ابراهیمی می‌گوید: در یک عاشقانه آرام من در واقع داکترین یک زندگی را گفته‌ام. خیلی به این کتاب علاقه مند هستم. این تنها یک قصه نیست کاش بتوانیم اینطور باشیم. و بله شد؛ آن خانم خواست و شد. شاید دیگرانی هم باشند که ما خبر نداریم.


هفت‌سنگ - بسیاری معتقد بودند و هستند که سفرهای دور و دراز هامی و کامی همچنین آتش بدون دود در شرایطی ساخته شد که جامعه آن روز ما با تلویزیون بیگانه بود. و معتقدند که این دو سریال مخاطبی نداشته. عده‌‌ای هم فضای آن روزگار سینما و تلویزیون را فضای فیلم فارسی می‌دانند و فیلم‌های آقای ابراهیمی را هم در همان دسته ...

فرزانه منصوری - این که می‌گویند، زمانی که آتش بدون دود و سریال هامی و کامی ساخته شد مردم با تلویزیون بیگانه بودند اشتباه است. نه، این درست نیست. در اکثر خانه‌ها تلویزیون وجود داشت. اما بخش دوم حرف درست است. فضای فیلم فارسی بود. سریالی که آن موقع‌ها جا افتاده بود، سریال مراد برقی و هفت دختران بود. اولین سریالی بود که با قصه‌های سطح پائین. که دوشنبه‌ها خیابان‌ها را خلوت می‌کرد. و همه می‌روند مراد برقی تماشا کنند. در چنین جوی آتش بدون دود ساخته شد که حتی اگر از نظر تکنیکی نگاه کنیم آن زمان بی سابقه بود. نادر صحنه‌های آن فیلم را با چهار دوربین می‌گرفت که کمتر کسی اینکار را می‌کرد. عطف به حرف‌هایی که دیگران می‌گویند. پس مردم با تلویزیون بیگانه نبودند، تلویزیون بود اما خوراکی که برایش تهیه می‌شد همانطور که گفتید به اصطلاح فیلم فارسی بود. شبکه دو که تازه شروع به کار کرده بود،‌شبکه‌ایی بود که سطحش بالاتر بود و آتش بدون دود را پخش می‌کرد، اینکه می‌گویند آتش بدون دود را نمی‌دیدند، ‌تا جایی که من اطلاع دارم درست نیست. مخاطب فراوانی داشت، ‌کما اینکه امروزه هم کسانی که سن و سالی ازشان گذشته نادر ابراهیمی را با آتش بدون دود می‌شناسند، با گالان اوجا و سولماز. به اضافه اینکه خود من در سفری به جنوب مهندسی را دیدم که در اهواز کار می‌کرد. می‌گفت: چهارشنبه‌ها با هواپیما از اهواز می‌آیم، این سریال را شب می‌بینم و برمی‌گردم به اهواز. وقتی چنین بینندگانی داشته و خیلی از مردمی که الآن هستند از آن یاد می‌کنند نمی‌توانیم بگوئیم بیننده‌‌ای نداشته. کاملا پر مخاطب بوده،‌ آماری هم که بعدا گرفتند این را نشان می‌دهد.

در مورد سفرهای دور و دراز هامی و کامی، اصلا نیازی نیست من حرف بزنم خود تلویزیون بدون آنکه بگوید، یک نظرسنجی کرده از مردم که 98 درصد این مجموعه را دیدند، 98 درصد با آن موافقند، و 98 درصد آن‌را آموزنده و سرگرم کننده دانستند. علارغم مواردی که داشتیم در روزنامه‌های آن موقع، بعضی گفته بودند این بد آموزی دارد و بچه‌ها از خانه فرار می‌کنند. و یا پر رو می‌شوند و مقابل پدر و مادرشان می‌ایستند. چند مورد اینگونه بود، که انتقاد هم شده بود. اما عطف به آن نظر گیری‌ای که کردند و خیلی محرمانه بود و من الآن آن را دارم. نشان می‌دهد واقعیت چیز دیگری بوده، سریالی پر مخاطب، آموزنده و سرگرم کننده.


هفت‌سنگ - چرا بازی در دو مجموعه «آتش بدون دود» و «سفرهای دور و دراز هامی و کامی» را قبول کردید؟

فرزانه منصوری - می‌دانید که کارهای سینمایی قبل از انقلاب بر اساس آنچه شاهدان آن زمان می‌گویند از نظر اخلاقی پشت صحنه خوبی نداشت. در نتیجه نادر وقتی خواست کار سینمایی انجام دهد سعی کرد که کسانی را انتخاب کند که یک اعتقادات اخلاقی داشته باشند؛ من یادم هست زمانی که ما آتش بدون دود را کار می‌کردیم مقاله‌ایی در تماشای آن زمان در آمد تحت عنوان مدینه فاضله،‌ که پشت صحنه و آن کمپی بود که نادر در بیابان‌های ترکمن صحرا زده بود برای تهیه آن فیلم. و آنجا اساسنامه‌‌ای داشتند که بهترین هنر پیشه وقتی که می‌خواست در آن فیلم بازی کند اگر قبول می‌کرد کارها را انجام دهد و یک کارهایی را نکند. آن را امضا می‌کرد، بعد با او قرار داد می‌بستند. در نتیجه چون می‌خواست یک مکان مطهری برای کار سینمایی داشته باشد. از نزدیکانش دعوت می‌کرد تا بیایند و در فیلم بازی کنند. در آتش بدون دود خواهر‌هایش بودند. من بودم. خواهر زاده‌ش بود. دوستان صمیمی و نزدیکش بودند و هنر پیشگان بزرگمان هم بودند.
اینکه چرا من قبول می‌کردم، این بود که من بازیگری را دوست داشتم. بازیگری خیلی جذاب است و الآن هم برایم جذاب است. بنابراین می‌پذیرفتم و با هدایت نادر بازی می‌کردم. من با آقای کشاورز در آتش بدون دود بازی کردم در حالی که اولین کارم بود ایشان راضی بودند و آفرین می‌گفتند.


هفت‌سنگ - اگر کسی غیر از همسرتان مسئول این پروژه‌ها بود باز هم در آن‌ها بازی می‌کردید؟

فرزانه منصوری - با فضایی که بود باید می‌دیدیم که پیشنهاد دهنده چه کسی بوده. و آیا نادر موفقت می‌کرد یا نه.




هفت‌سنگ - سفرهای دور و دراز چرا بعد از انقلاب ادامه پیدا نکرد؟

فرزانه منصوری - باید از مسئول پخش فیلم‌های قدیمی بپرسید. به درستی نمی‌دانم، چیزهایی حدس می‌زنم. می‌دانید، سفرهای دور و دراز قرار بود 104 قسمت بشود. 54 قسمت اگر اشتباه نکنم فیلم برداری شده بود در مراحل مختلف مانده بود، مقداری خام بود، مقداری تدوین شده بود،‌ مقداری آهنگ گذاری شده بود. وقتی بیست و چند قسمتش پخش شد. برخورد کرد به آن روزهای اتفاق افتادن انقلاب بهمن 57 درست موقعی بود که هامی و کامی به علت اینکه پدر یکی از دوستانشان شب مست می‌کرده و خانواده را اذیت می‌کرده، در فیلم تصمیم می‌گیرند شیشه یکی از این مشروب فروشیها را با سنگ بشکنند و می‌شکنند. تا در واقع پدر آن دوستشان را ادب ‌کنند. این مجموعه ممنوع الپخش شد. چون فکر می‌کردند مردمی که در خیابان مشروب فروشی‌ها را سنگ می‌زنند و می‌شکنند از اینها یاد گرفته‌اند. بعد هم که انقلاب شد و مدتی مردد بودند که پخش کنند و نکنند. در آن فیلم خانم‌ها بی حجاب هستند و به آن صورت نمی‌شد پخش بشود اما اگر با یک دید مثبت و سازنده نگاه کنیم می‌شد آنرا باز سازی کرد. یعنی آنجا که خانم ها بی‌حجاب هستند اینسرت بگذارند. کما ‌اینکه الآن در تلویزیونمان نسبت به فیلم‌هایی که اوایل انقلاب پخش می‌شد، فیلم‌هایی نشان داده می‌شود که موی خانم‌ها هم پیداست. در هامی و کامی هم یکسری خانم هستند که نشسته‌اند و راجع به کودکان بحث می‌کنند. می‌شود آن را باز سازی کرد. چون هم از لحاظ تعلیم و تربیتی نادر آنجا حرف داشته و هم از نظر ایرانشناسی.


[صحبت ما نه از آنجا که شما خواندید آغاز شد و نه آنجا که شما دیدید، پایان یافت.
اما؛ بعد از تنظیم همین متنی که خواندید، و بازخوانی خانم منصوری، ایشان حذفیاتی را در نظر گرفتند. ناگهان متوجه شدم، حذفیات ایشان مربوط به بخش‌هائیست که درباره خودشان صحبت کرده‌ایم. ترجمه‌ها، و غیره و غیره. اینها هم که خواندید به اصرار و پاوفشاری و خودسری من بود.




منبع :
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
... این زمان مرد دیگری آغاز کرده است!
مردی که خود « پله پله، گام به گام، این راه سخت طولانی را پیموده ...» و خود رسیده است، نه آنکه رسانده باشندش.

او، با اعتقادی راسخ به این که « نوشتن موجب نزدیکی ما به هم می‌شود و ارتباطی میان مان به وجود می‌آورد که در شکل یافتن زندگی آیندهء ما موثر است ... » خود را زبان گویای گروه های بزرگی از این ملت ساخت؛ پس عاقبت ساختن یک زندگی شخصی _ به بیان خویش _ احمقانه را به ناکسانی بخشیده که در پی آنند و خود لذت مشقت با مردمان زیستن و برای ایشان زیستن را، برگزیده است.(1)

در چنین راهی، هر چه پیشتر می‌رود، با مردمان بیشتری همدم و همزبان می‌شود؛ تا جایی که خویشتن را ملزم به نوشتن می‌بیند، پس می‌نویسد که:« ... اما نوشتن، غیر از همهء اینهاست؛ نوشتن مسأله‌ای ست جدا از تمام مسائل. این مشغله حتی دوست ندارد که دربارهء نوشتن حرف بزند. نوشتن، به تک تک مشاغل و جزء جزء زندگی او مربوط است، اما از چشمهء دیگری آب می‌خورد.» (2)

راستی آن چشمه کجاست و آب آن، چگونه آبی است؟
- «از نوشتن هدفی دارم که آن هدف را همه گاه در تعریف نوشته‌های خود وارد کرده‌ام و به همین دلیل، چه بسا ممکن است که به اعتقاد عده ای سقوط کرده باشم.» (3)
پس، آبشخوار هدف، همان چشمه ای است که نوشته های نادر ابراهیمی‌از ان سیراب می‌شود و این نوشیدنی حیات بخش، او را همواره زنده تر ساخته و پیش می‌برد تا در کنار چند ده پیشه تجربهء کارهای گوناگون _ حتی تجربه های موفقی در تولید مجموعه های تلویزیونی _ نوشتن برایش اصلی ترین فعالیت محسوب گردد؛ آن هم در زمانه و موقعیتی که دستانی، در آشکارا و نهان، خواستار حذف و نومید ساختنش بودند، یا کشاندنش به راههایی که دلخواهشان بود. می‌خواستند از نادر تندیسی بتراشند، سپس تحسینش کنند _ تندیس خود پرداخته نه نادر را _ سایه ای برایش مقرر سازند و در سایه اش بیاسایند و به شیوه ای که آموخته بودند، او را بپوسانند، به موریانه هایشان بخورانند، و خاکه اش را، چون غبار، با یک فوت _ باد دهان _ از خاطرهء فرهنگ این مرز و بوم، بزدایند.

اگر چنان می‌شد که بدخواهان می‌خواستند، دیگر نادری نمی‌ماند تا آثارش باشد. او، اما به راه خویش می‌رفت؛ اگر از راههای شناخته نشده، نشد، از راه هایی تازه، به سوی مقصد خود می‌شتافت. او، هم به راه و هم به دستاوردهای هر پویایی می‌اندیشد و می‌نویسد:

- « ... این کوتاهی و بلندی راه نیست که مسألهء ماست. مسأله، آن چیزی ست که ما، در امتداد این راه، برای دیگران که ناگزیر از پی ما می‌آیند، باقی گذاریم تا که طی کردنش را مختصری مطبوع، گوارا، شیرین و لذت بخش کند ... »(4)

با همین اندیشه و بینش، امیدوار و واقع نگر، طرح هایی از زندگی ترسیم می‌کند و نماهایی از مناظر آن را می‌نمایاند که مخاطب فریب نباشد. گنجنامه می‌نگارد، اما فقط تعداد خم های نهفته در گنج و مقدار و مشخصات گوهرهای درون خم را نمی‌نویسدکه مخاطب، ناآگاه از خطرها، گنج را در چنگ خویش پندارد و خویش را به مهلکه اندازد؛ او ویژگی هر راه می‌نمایاند، سرما، گرما، توفان و بوران را توصیف می‌کند و راه های مقابله را هم می‌شمارد؛ مارها و اژدرها را می‌شناسد و ***** کردنشان را یاد می‌دهد؛ دیوها را ز یاد نمی‌برد و نشان دادن جای شیشهء عمر انها را. پس از آن این تأکید تلویحی را دارد که « رهنورد! گنج نیست مگر خطری که می‌کنی تا با دشواری ها در آویزی و به سوی هدف گام برداری. در چنین عرصه ای، شکست هم خود چیرگی ست؛ و گرنه، باد آوردهء گنج، نیست مگر نگون بختی و درد و رنج و « خوشبختی فردی، به تعبیری در انتظار بدبختی نشستن است.» (5)

او، گاه در نوشته هایش، فروتنی و افتادگی را «درویشیِ دروغین»(6) می‌شمارد؛ اما بنابر واقع بینی و آراستگی اش به سرمایهء امید، با تواضع بسیار و بی هیچ قید و پروایی، می‌نویسد که « وظیفهء من و تو این نیست که همه چیز را تغییر بدهیم و درست کنیم. وظیفهء من و تو، اعتقاد راسخ ضربه ناپذیر به این مهم است که همه چیز، بدون تردید، قابل تغییر است و از نو ساختن ..... ما باید «انکار» را رد کنیم، نه رسیدن را تعهد.»(7)
استاد نادر ابراهیمی، با همین اعتقادات و ایمان، جمعیت جوان را، مستعدترین مخاطب، در مسیر اهداف اخلاقی و اجتماعی اش می‌شمارد، که البته این دستاوری ست از تجارب ایشان، در کار با گروه های نوجوان و جوان، در مراحلی از زندگی سیاسی و ورزشی اش.

نویسنده، در مقطعی به وادی ادبیات کودک و نوجوان، پای می‌نهد که برای نویسندگان، کار در این زمینه نه جدی شمرده می‌شد نه افتخاری داشت، شاید هم نوعی تفنن و حتی زنگ تفریح و شوخی به حساب می‌آمد. اما تجارب، اعتقادات و ایمان نویسنده، او را در این مسیر، مشوق بود و راهنما.
برای آموختن دانش، شیوه ها و فنون کار، دوره ای در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در کنار نویسندگان، هنرمندان و اندیشه ورانی که برای انتشار کتاب کودکان و نوجوانان، گرد آمده اند، طی می‌شود.

در خلال این فعالیت، چند اثر از ایشان، در همان کانون، منتشر می‌شود. پس از آن، او خویش را آمادهء خدمات بیشتری می‌بیند. از اواخر سال 1350، در دفتر کوچک ایران پژوه، همان مؤسسهء محبوب و موفق، نشست هایی با دوستان نزدیک و همفکرانش برای تشکیل یک گروه، به منظور انتشار کتاب برای کودکان و نوجوانان تشکیل می‌دادند. دستاورد این نشست ها تدوین و ارائهء طرح هایی به ناشرانی مستقل بود و نخستین ثمرهء این فعالیت، از سال 1351، با همکاری یکی از معتبرترین ناشران مستقل، روانهء خط نشر گردید.

در شش سال اول فعالیت سازمان همگام، با کودکان و نوجوانان، چند ده کتاب _ تألیف و تصنیف و ترجمه _ با کیفیتی مطلوب و بهایی ارزان، در اختیار مخاطبان قرار گرفت. پشتکار، جدیت و تلاش استاد ابراهیمی، مشکلات را برطرف می‌ساخت و موانع را هموار می‌کرد. اگر حروفچینی به تأخیر می‌افتاد، متن کتاب را با دست می‌نوشتند و برای عکاسی می‌فرستادند؛ اگر تصویرگر در دسترس نبود یا بودجه ای برای تصویرگری، تمهیدی برای مصور ساختن کتابها می‌اندیشید و دست به کار می‌شد تا کار هر چه زودتر به جریان بیفتد. با همین سرمایه، این مؤسسهء کوچک و بی سرمایهء مادی، بالید و پیشرفت؛ و همین بالندگی، باعث شد تا محدودیت هایی برای فعالیت های آن اعمال گردد.

همزمان، از اعضای معدود همگام، دعوت شد تا برای رادیو _ تلویزیون هم، به انتخاب خود و بدون نیاز به ممیزی، کتاب منتشر کنید. از ابتدا گمان خوشی به این پیشنهاد نداشتند؛ اما رویء ایشان ایجاب نمی‌کرد که پاسخ منفی به چنین دعوتی دهند. تا مسئولان وقت رادیو _ تلویزیون، در تدارک نیرو، اتاق و تلفنی و منشی، برای چنین تشکیلاتی باشند، تعدادی کتاب، روانهء بازار شده بود؛ آن هم کتاب هایی که با استناد و استدلال، و روشهای علمی، منتقد همان رسانه ها بود.( 8)

کتاب هایی هم در زمینهء آموزش فیلمسازی و تصویربرداری، به بازار آمد و همزمان، عنوان و نشان دفتر انتشارات رادیو _ تلویزیون، شناخته و شالودهء انتشارات سروش ریخته شد. چنین دفتری با فعالیتی چشمگیر، نمی‌توانست از گزند و لطمه بی نصیب بماند؛ پس به دلائل و عللی، این همکاری دوام نیاورد و در زمینهء ادبیات کودک و نوجوان، فقط سه کتاب از آثار نویسندگان و مترجمان این سازمان همگام، با سرمایهء آن ناشر، در اواخر سال 1353 و اوائل سال 1354 منتشر گردید و انتشارات شسته، رفتهء سروش، تحویل مدیران منتصب شد و ...

اما سازمان همگام _ بعد هم شرکت همگام با کودکان و نوجوانان _ در اولین موقعیت مناسب، فعالیت هایش را پی گرفت و توانست به مقام ها، نشان ها، عنوان های متعددی؛ از جمله ناشر برگزیدهء ایران، ناشر برگزیدهء آسیا و ناشر برگزیدهء جهان دست یابد که چراغش فروزان باد.

به لحاظ مجموعهء فعالیت های استاد نادر ابراهیمی، در مقام نویسنده، مترجم، مؤلف مصنف، ویراستار، تصویرگر، مدرس، ناشر و مبلّغ، در این مرز و بوم، جامعهء موجود، اما بی نام و عنوانی که مشارکت در کار برای خانواده و کودک و نوجوان را به صورتی خود جوش، بر عهده دارند، بر آن شدند تا گرامیداشتی برای استاد برپا دارند. با همین عزم، حدود هفتاد نویسنده، شاعر، تصویرگر و دست اندر کار ادبیات کودک و نوجوان، در جشنوارهء کتاب کرمان، با امضای متنی، آمادگی خود را برای برپایی این گرامیداشت اعلام نمودند.
در پی این اقدام، تشکل های مردمی‌و همکاران، دوستان، خویشان و دوستداران نادر ابراهیمی، در فروردین ماه فراخوان مشارکت، برای برخی از دست اندر کاران ارسال کردند.
در پی این فراخوان، نشستی با حضور نمایندگان تشکل های مردمی‌و تعدادی از دوستان و علاقمندان، برگزار گردید که اعضای شورای برگزار کننده در آن نشست برگزیده شدند.

این شورا، در اردیبهشت ماه، فراخوان عمومی‌منتشر ساخت و حاصل فعالیت، همین همایشی است که به خواست و یاری خدا، برگزار می‌شود.
در خلال این نیم سال، صاحبنظرانی، متمرکز بر زندگی، پیشه ها و مجموعهء آثار مکتوب و تصویری و فعالیت های آموزشی استاد کار می‌کردند. دستاورد این تمرکز این بود که بنابر انبوهی، گستردگی،تنوع و تعدد این فعالیت ها و آثار، باید که در بسیاری از رشته های علمی‌و هنری، استادان، پژوهشگران، دانشجویان، مربیان و علاقمندان، به زندگی و آثار این نویسنده یِ پژوهشگرِ مدرسِ مصلحِ مبارزِ انسان، و این همسر، پدر، دوست، همکار و رفیق خوب بپردازند تا عظمت و رگه هایی از گوهرهای نهفته در این کان، آشکار و راه را برای کاویدن این معادن هموار سازد.

به اقرار دوستانی که با علاقمندی دست به کار پژوهش و تحقیق، برای نگارش و تنظیم مقاله در این همایش زدند و کارهایشان ناتمام ماند « این دنیا _ دشتی نیست که در ان گشتی بزنی و حاصل تماشا را در بیتی، قطعه ای، چکامه ای بنگاری، یا منظره ای نیست که از منظری، در قابش بنشانی و به تماشایش بگذاری یا چشمه ای نیست که از آبش بچشی و از طعم و مزه اش بگویی یا تجزیه اش کنی و مواد متشکله اش را بشماری. اینجا کهکشانی ست و جهان هایی در آن جای دارد».

بنابر چنین اقرارهایی، کاستی های این همایش را، با عنوان گرامیداشت استاد به پاس چهل سال تلاش برای اعتلای ادبیات کودکان و نوجوانان ایران، که کاری ست کوچک، بر برپاکننده هایش، ببخشند _ و ببخشید _ و در تدارک باشیم که به یاری حق، دست در دست هم نهیم _ به مهر _ و جایگاه چنین گرانقدرانی را به شیوه هایی شایسته، در عرصهء فرهنگی کشور، بشناسیم و به جهانیان بشناسانیم و این شدنی ست با این همه فرهنگمند ایران دوست و اندیشه وران تشنهء خدمت به فرهنگ این مرز و بوم و مردمانی که اعتلای میهن را در سر لوحهء اهداف خود دارند.

این زمان، مردمانی دیگر باید آغاز کنند ...
با همین دریا
و همین توفان
و همین قایق

یا حق



نگاهي به زندگي نادر ابراهيمي
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
کسی که می‌خواست بر گرسنگی و تشنگی و جهل و تاریکی و ایام هفته و مرگ و نیستی چیره شود اکنون دیر زمانی است که در اتاق خویش تنها مانده و فقط به اطراف و دیوارهای خانه خیره است. او همان شبگردی بود که در روز همه کوچه ها را طی می‌کرد و دشنام ها را به جان می‌خرید که دوستان و یارانش را دانه و تسلی دهد. این دانه و آذوقه را از باد و توفان و حسرت و نامرادی ها می‌ربود، به خانه می‌آورد و به سفره ی یاران و دوستان اندکش رها می‌کرد.

اکنون به جوانی او و خویش می‌نگرم و دیگر با وضوح می‌بینم که در دوستی و دشمنی و تلاش و تکاپو افراطی بود. چه سخت جان و پرتحمل بود. همیشه جوان بود و گستاخ بود. در تابستان با همسر فداکار و کمیابش به دیدار ما آمده بود. همان موهای کم را بر سر داشت و بر شقیق هایش جای زخم بیماری شفا نیافتنی اش هویدا بود. آیا این جراحت نشانه ی نیستی او بود؟ او را پشت سبد میوه می‌دیدم. جراحتش در حجم میوه ها گم شده بود اما هنوز گاهی از پشت میوه ها لبخند می‌زد. او دیگر چراغ کهنسالی بود که گاه روشن می‌شد و سپس خاموش می‌شد و خیره به من و همسر و دخترم.

ساز زدن دخترم را به یاد داشت و یاد از آن شبی می‌کرد که برای شفای بی حاصلش به دیار غرب رفته بود. او که در هنگام سلامت خصم دیارهای دور بود و فقط شیفته این خاک بود، این بار تسلیم بیماری و سرنوشت ناخواسته اش شده بود و به این سفر تن داده بود. در این خاک شاید همه عمرش را به پرسه و دیدار گذرانده بود. آیا کسی که از پشت میوه ها به من خیره شده بود همان کسی بود که برای دیدار گل ها و گیاهان وطنمان از کوه های بی عبور و مجهول در همه قلمروهایی که کوشش به کشف و یافتن آنها داشت در همه عمر صعود کرده بود؟ ظرف میوه را به کناری می‌زنم، با خلوص او را می‌بینم که به زبان مادری عشق داشت و آن را پاسداری می‌کرد. در همه ی قلمروهای ادبی این سرزمین پرسه زد فقط برای آنکه دوستی ارجمند برای این زبان کهنسال باشد. میوه ای به او تعارف کردیم، فقط از روی سپاس به ما لبخند زد. همه ما که به او خیره بودیم تابستان را که بیرون از خانه بود فراموش کردیم. با فراموشی تابستان به وضوح او را می‌شناختیم.مگر او که نامش نادر و شهرتش ابراهیمی‌بود آن یک تن نبود که همه عمرش را به تاراج نهاد و پس از هر شکست از زمین کنده شده بود و به سوی آسمان رفته بود و با سبدهایی از ابرهای چهارفصل به زمین بی برکت بازگشته بود؟

او سبدها را می‌شناخت و اکنون خیره به این تنها سبدی بود که رو به روی ما بود. کودکی بی پناه و سیاه، جوانی خاکستری رنگ که همه سال های آن خرج رو در رویی با فقر و گرسنگی گذشت. از کارگری چاپخانه آغاز کرده بود و همیشه بهترین و صادق ترین یارانش یادگار همان روزهای کارگری در چاپخانه بود. آیا او همان کسی نبود که پس از مرارت ها و رنج های ناگفتنی پناهگاهی یافته بود که او را تسلی می‌داد؟ این پناهگاه ابدی و ازلی همسرش بود. در هر قلمرو، در هر لحظه از عمرش را که طی کرد باید جواب هزاران سؤال بی جواب را می‌داد، اما صفت بارزش سخت جانی و طاقت بود.

او از نخستین کسانی بود که در قلمرو ادبیات کودکان طبع آزمایی کرد. این قلمرو مدعیانی داشت که خالق نبودند و فقط آماده بودند هر خلقی را به زیر چتر خویش درآورند و مطیع افکار ورشکسته ی سیاسی خویش کنند. اما نادر همه عمرش را به طغیان گذرانده بود. او تسلیم این مدعیان نشد و به جنگ این مدعیان رفت. او پس از هر مصاف لباس رزم تازه ای بر تن می‌کرد و آماده ی مصاف دیگری می‌شد. در همه عمری که طی کردم چنین غیور تنهایی را ندیدم. زندگی پرحادثه و آمیخته به دردش به او آموخته بود که تنها به جهان آمده است و در تنهایی از جهان خواهد رفت.

این عزلت و تنهایی را پاس می‌داشت و در این عزلت ابدی در انتظار تأیید و ستایش دیگران نبود. او در عمرش جراحت روی جراحت در روحش ار ستایش کرده بود و اعتماد داشت که خلق یک اثر ادبی اگر بر جراحت و زخم روح آدمی‌متکی نباشد اثری خنثی و رنگ پریده است.

از روزهای ممتد و شب های بی پایان عمرش این حدیث را یافته بود: کسی که قادر به خلق و ساختن است همواره تنها و بی یار و یاور است. گاه که به طومار عمرش خیره می‌شوم او را زنده به گوری می‌بینم که گورش را تا انتهای زمین کنده بود به این خیال که به آب و سکوت و میوه و ابدیت و کودک می‌رسد. ما دوستان او گاهی به خیال پرستی او طعنه داشتیم اما هنگامی‌که این خیال پرستی او واقعیت می‌یافت و مبدل به اثری ادبی می‌شد خجل می‌شدیم که چرا نسبت به توانایی های شگفت او شک کرده بودیم. حتی در آن هنگام که به خلق اثری ناب توفیق یافته بود از یاد نمی‌برد که هنرمند مشرق زمین به زمین آمده است که شریک رنج و نیستی جهان شود. کسی او را صدا نمی‌کند و هیچ کس در اندیشه ی برادری و یاوری او نیست. هنرمند مشرق زمین همه عمر باید به درختان میوه خیره شود، کسی به او میوه ای تعارف نمی‌کند و اگر جسارت کند و اقدام به چیدن میوه ای کند لاجرم آن میوه تلخ و گس خواهد بود. پس نادر به خوانندگان پرشمار آثارش دل بست. آنان بودند که در همه ی عمرش او را تسلی دادند.

ساعت‌هاست که نادر و همسرش از خانه ما رفته‌اند. دختر و همسرم سبد میوه را که بکر و دست نخورده است از روی میز بر می‌دارند. همسرم با چشمان غرق اشک با اندوه می‌گوید: « آیا این نادر ابراهیمی‌بود که در هنگام روزهای سکته تو تسلی بخش و پناهگاه دختر هفت ساله‌ام بود؟» من می‌گویم: «چگونه باید باور کرد این جراحت را بر شقیق‌های همیشه جوان و باطراوتش؟ او نادر ابراهیمی ‌بود.»

شب تابستان آمده است. ما این جراحت را باور می‌کنیم همانگونه که مرگ را باور داریم. میز از سبد میوه خالی است. من دیگر سبد میوه را در خانه ندیدم. زمستان است.



منبع
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
47
محل سکونت
Tehran
دقیقاً یادم نیست که چگونه با نادر ابراهیمی آشنا شدم. اما چیزی را که همیشه به یاد دارم حضور پرانرژی نادر است که حتی هنگام حرف زدن کلمات را کاملاً شمرده و محکم ادا می‌کند و همین طرز حرف زدن به همراه اندام بلند و سالمش او را پر انرژی می‌نماید. با آن که کار دایم او نویسندگی است و هر وقت که با من کار دارد در رابطه با نویسندگیش بوده است اما او علاوه بر نویسندگی دست اندر کارهای بی شماری داشته است. از فیلم سازی گرفته تا نقاشی و مجسمه سازی تا کوهنوردی تا انتشار و نشر تا تعلیم و آموزش تا خیاطی و کفاشی و ده ها تجربهء مختلف و عجیب و غریب دیگر که شرح کاملش را در کتابی به نام ابوالمشاغل آورده و وقتی که آن را برای طراحی جلدش به من داد و خواندم، حیرت کردم که چگونه لحظه ای خود را امان نداده و بی پروا به گونه های مختلف خطر کرده و پا به حیطه ها و میدان های جوراجور نهاده است...

گمانم هشتاد درصد جلد کتاب‌های نادر ابراهیمی را من طراحی کرده‌ام. این امر نشانهء علاقه‌ای است که به شیوهء نویسندگی او دارم. او زندگی سالم و نثر زیبایی دارد و این‌ها برایم ارزشمند است. هرچند خلق و خوی و خطکشی های اخلاقی و سلیقه ای نادر با همه کس تطبیق نمی‌کند، کسان بی شماری را همراه و رفیق دائمی خود کرده است. زیرا که نادر مردی است روشن و همه چیز را شفاف بیان می‌کند.

من ترجیح می‌دهم به جای این که بیش از این دربارهء او حرف بزنم، بخشی از کوشش هایی را که برای کتاب هایش کرده ام و در دسترسم هست، به عنوان نوع و رسم رفاقتم با او در این نشریه نشان دهم. این کارها روشن تر و با صداقت بیشتری ذهنیاتم را دربارهء او مطرح می‌کنند. در این طراحی ها نگاهی مدرن برای نمایش شکل هایی طبیعی وجود دارد؛ یعنی تا حد ممکن صراحت و صداقت بیان رعایت شده و از زیاده گویی و پرداختن به حواشی دوری شده است و نقوش مستقیماً به مطلب اشاره می‌کند؛ اما، از زاویهء دید و نگاهی جدید به قضایا، به هر حال، آنچه هدفم در این طراحی هاست، نمایش بیانی ساده، روشن، جدید و ویژه به مطلب است، در عین رعایت تکنیک و فنون خاص بیان گرافیکی که از شگردها و شیوه های کارم است.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دومین کنگره­ ی بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی

با تلاش بنیاد فردوسی، دومین کنگره­ی پاژ در تالار موزه­ ی ملت مجموعه ­ی سعدآباد، با حضور فردوسی شناسان برگزار خواهد شد.

در روز ملی گرامیداشت فردوسی، استادان شاهنامه پژوه «فریدون جنیدی» از بنیاد نیشابور، «جلال خالقی مطلق» از هامبورگ و «محمد حسین طوسی وند» از برلین سخنرانی کرده، «عبد الکریم تمنا» از افغانستان به شعر خوانی پرداخته و هنرمندان ایرانی به اجرای موسیقی سنتی، نقالی و شاهنامه خوانی می‌پردازند.

گفتنی است نمایشگاهی از آثار نقاشی قهوه‏خانه‏ای «استاد وفایی»، همزمان با این کنگره در موزه ­ی ملت و موزه­ ی رضا عباسی گشایش خواهد یافت و تا 31 اردی بهشت ادامه خواهد داشت.

ضمنا رونمایی از تندیس اساطیر شاهنامه و اشیای تاریخی در این دو موزه نیز برگزار می­شود.


زمان : سه ­شنبه 25 اردی بهشت 86 ساعت 15

جایگاه : تالار اجتماعات موزه­­ی ملت، مجموعه­ی فرهنگی - تاریخی سعدآباد
 

Mahmoud58

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2005
نوشته‌ها
882
لایک‌ها
7
جمعي از استادان زبان و ادبيات فارسي در بيانيه هشداردهنده‌اي، از وضع خط فارسي در فضاي کامپيوتر و ارتباطات سيار، ابراز نگراني، و بر ضرورت صيانت از اين خط تأكيد كرده‌اند.

به گزارش ايسنا، در اين بيانيه كه به امضاي استادان و اعضاي هيأت علمي گروه زبان و ادبيات فارسي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران رسيده، آمده است: «خط فارسي يكي از مؤلفه‌هاي مهم وحدت و هويت ملي، و پلي است كه نسل‌هاي گذشته و حال را به يكديگر پيوند مي‌دهد. در طول تاريخ، بزرگ‌ترين دانشمندان، عارفان و شاعران ايراني،‌ آثار ارجمند خويش را به كمك اين خط به حافظه تاريخ سپرده‌اند و هزاران خوشنويس چيره‌دست، اوج زيبايي و هنر را در پيكره آن به يادگار نهاده‌اند. بي‌ترديد هرگونه بي‌توجهي و بي‌مهري به خط فارسي و هر نوع افراط و تفريط در حق آن، جفا به فرهنگ ايراني و اسلامي است و مي‌تواند آثار مخاطره‌آميزي بر هويت ملي و ديني ما بگذارد.

به همين دليل است كه اصل پانزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، بر اهميت خط فارسي به‌عنوان "خط رسمي و مشترك مردم ايران" تأكيد ورزيده و كاربرد آن را در اسناد و مكاتبات رسمي ضروري دانسته است. استادان بزرگ ادب فارسي و بنيانگذاران گروه‌هاي زبان و ادب فارسي نيز همواره به خط شيواي فارسي عشق ورزيده‌اند و لزوم صيانت از آن را يادآور شده‌اند.»

در ادامه اين بيانيه آمده است: «بنا بر آن‌چه گذشت، حفظ حرمت و اعتبار خط فارسي يكي از وظايف مهم همه اهل فرهنگ، بويژه استادان و مدرسان و دانشجويان زبان و ادب فارسي است.

در سال‌هاي اخير تحولات گسترده و شتابان در عرصه فناوري - بويژه در رايانه (كامپيوتر) و ارتباطات سيار - باعث شده كه متخصصان ما نتوانند در زمينه تطابق بخشيدن خط فارسي با فناوري‌هاي نوين، چنان كه بايد و شايد، چاره‌انديشي كنند و همچون جوامع ديگر در اين زمينه تدبيري بايسته و جامع بينديشند و همين تأخير، به نگراني‌هايي در ميان اصحاب فرهنگ و دوستداران خط فارسي دامن زده است. به نظر مي‌رسد كه اين نگراني‌ها تا حدود زيادي بجا و بحق و شايسته بررسي و چاره‌انديشي است.»

امضاكنندگان اين بيانيه همچنين متذكر شده‌اند: «فقدان چاره‌انديشي جامع در اين زمينه باعث شده است كه بسياري از كاربران كامپيوتر و فناوري‌هاي نوين، با وجود عشق و علاقه فراوان به خط و فرهنگ ملي، از سر ناچاري به الفباي انگليسي روي بياورند و به عنوان ‌مثال ميليون‌ها نفر مشترك تلفن‌هاي همراه، ‌در ميليون‌ها پيام كوتاهي كه روزانه ارسال مي‌كنند، از خط بيگانه استفاده كنند. به نظر مي‌رسد كه مشكلات موجود در فرستادن پيام به خط فارسي و احيانا گران‌تر بودن تعرفه خط فارسي، در اين زمينه بي‌تأثير نبوده است.

به يقين تداوم شرايط كنوني، نه در شأن فرهنگ و ملت بزرگ ايران است و نه افتخاري براي مسؤولان محترم امر بويژه متوليان امور فني و فرهنگي محسوب مي‌شود.»

در ادامه اين بيانيه با تأكيد بر اعلام نگراني از شرايط فعلي، آمده است: «از همه استادان و محققان زبان و ادب فارسي و متخصصان دلسوز و متعهد كشور مي‌خواهيم با همه توان علمي و عملي خويش، در رفع اين مشكل بكوشند. بايسته است دست‌اندركاران محترم وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات، اين موضوع را كاملا جدي و اساسي تلقي كنند و شايسته است كه مسؤولان محترم فرهنگستان زبان فارسي و شوراي محترم انقلاب فرهنگي و اصحاب ارجمند رسانه‌هاي گروهي و همه اهل فرهنگ در اين زمينه از هيچ كوشش و رهنمودي مضايقه نفرمايند. همچنين در زمينه صيانت از اصل پانزدهم قانون اساسي، وظايف و مسؤوليت‌هايي متوجه مجلس محترم شوراي اسلامي است كه نمايندگان محترم، خود بدان واقفند و نيازي به ياد‌آوري آن نيست.

دوام و بقاي ملت ايران و فرهنگ و ادبيات اين ديار را همواره از خداوند بزرگ مسألت مي‌كنيم.»

به گزارش ايسنا، افرادي كه اين بيانيه‌ را امضا كرده‌اند، عبارت‌اند از: محمدرضا شفيعي كدكني، مظاهر مصفا، علي شيخ‌الاسلامي، اسماعيل حاكمي، جليل تجليل، مظفر بختيار، علي‌محمد حق‌شناس، خسرو فرشيدورد، برات زنجاني، سيدامير محمودانوار، عباس كي‌منش، محمدعلي آذرشب، محمود شكيب، علي‌محمد مؤذني، منوچهر اكبري، شهرام آزاديان، احمد احمدي، اصغر باباسالار، محمد دهقاني، عبدالرضا سيف، محمود فضيلت، سيدمحمدمنصور طباطبايي، سيدمصطفي موسوي ‌راد، روح‌الله هادي و محمدرضا تركي.
 

zirnevis

Registered User
تاریخ عضویت
15 می 2006
نوشته‌ها
992
لایک‌ها
8
نويسنده: اميرحسين خورشيدفر




«يک مجموعه مه آلود از الفاظ و کنايات، فرض ها و احکام براي استتار يک حقيقت روشن به کار مي رفت که او هميشه احساسش مي کرد اما قادر به بيانش نبود.» ولاديمير ناباکوف.

دفاع لوژين

در اينجا مي کوشيم از دريچه دو اثر شاخص ناباکوف: دفاع لوژين و پنين که نمايانگر دوره هاي کاري متفاوت او است به شيوه رمان نويسي اين نويسنده بپردازيم. از طرفي از آنجا که ناباکوف عملاً هم به عنوان يک رمان نويس -که منتقدان از پست مدرنيست خواندنش ابايي ندارند- و هم منتقد و نظريه پرداز ادبي شناخته مي شود با اغماض ) از نگاه سخت گيران( خط حايل نوشته هايش اعم از آفرينش ادبي و نقد را محو مي کنيم. طرفه اينجاست که نه چندان از سر اتفاق قطعه يي که مي کوشيم از آن به عنوان ابزار تحليل سود ببريم در متون نقد ادبي به کرات به عنوان نمونه درخشان و مثال زدني تخليص روايي و آينده نگري

flash forward ذکر شده و با اين حال شايد از اين منظر که بيان صريح يکي از مولفه هاي فرهنگنامه يي ناباکوف است اندکي در سايه غفلت مانده باشد. ناباکوف در پاراگراف دوم خنده در تاريکي بعد از ارائه خلاصه يي از وقايع رمان به سبک ستون معرفي فيلم مجله هاي سينمايي، مي نويسد: «اين کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادي نبود همين جا رهايش مي کردم: گرچه چکيده زندگي انسان را مي توان بر سنگ قبري پوشيده از خزه جا داد نقل جزئيات همواره لطفي ديگر دارد.» و پس از آن به سر قصه مي شود. آميزه يي که ناباکوف تلويحاً به آن اشاره مي کند حرف تازه يي در ادبيات نيست. هوراس چهار دهه پيش از ميلاد با تلفيق دو واژه فايده و شيرين در زبان ايتاليايي واژه utiledolce را ساخت که به بهترين آثار ادبي از نظر او اطلاق مي شد. عجالتاً مي پذيريم که بزرگ ترين دستاورد نويسنده قرن بيستمي در مقابل منتقد باستاني آن هم به شيوه يي خاضعانه و به حالتي نجواگون اصرار بازيگوشانه يي است بر سر اهميت جزئيات، که چندان محل مناقشه نيست.

آميزه دو قطبي لطف و فايده را مي توان بر آموزه ياکوبسن منطبق کرد و ياکوبسن **** معني شناسانه زبان را به دو حيطه استعاره و مجاز مرسل تقسيم مي کند. مجاز مرسل مجازي است که در آن نام چيزي به جاي چيز ديگري که با آن رابطه مجاورت دارد به کار مي رود و استعاره مجازي است که بر پايه شباهت و قياس شکل مي گيرد. از نظر او شعر متعلق است به حيطه کارکرد استعاري و رمان به حيطه کارکرد مجاز مرسل. محصول اين انطباق: دستگاه پيشنهادي ما مثل هر دستگاه نظري ديگر از نظم و دقت مکانيکي بي بهره است و چه بسا که دنده چرخ هايش در هم چفت نشوند اما از حد قابل قبول کارايي برخوردار است. بر همين اساس مي توان گفت که لطف در حوزه منظوم نهفته است و فايده در حوزه منثور. فارغ از آموزه هاي ساختارگرايانه نويسندگان شاخص رمان مدرن به ويژه در سال هاي آغازين سده بيستم شيوه هاي روايي متکي بر نشان دادن و نه نقل کردن را آزمودند که گرايشي آشکار را به جا دادن رمان در همان قفسه مجاز مرسل نشان مي دهد. ياکوبسن مي نويسد:«نويسنده واقع گرا با استفاده از رابطه مجاورت از طرح داستان به فضاي داستان و از شخصيت به موقعيت مکاني و زماني مي رسد.» گريز از طرح داستان به فضاي داستان را مي توان به عينه در آثار مارسل پروست، جيمز جويس و ويرجينيا وولف ديد.

مجاز مرسل قاعدتاً به حذف فراز و نشيب ها ميل دارد. البته واقع گرايي هم چشم انداز روايت را آنقدر نزديک مي برد تا پستي و بلندي ها ديده نشود. داستان مدرن آشکارا محصول فايده گرايي ادبي است. واضح است که لطف را در معناي ارزشي به کار نمي بريم تا در پس زمينه يي از مفاهيمي که طرح شد قرار بگيرد. اما فاصله مان را با گرايش مصرف گرايي ادبي که ادبيات جدي و مدرن را به عنوان توليداتي ملال آور مي شناسد حفظ مي کنيم زيرا در پيکربندي آثار عامه پسند لطف در تعريف خاص و محدودي به کار مي رود که با چيزي که در نظر ماست يکسر متفاوت است. براساس آنچه گفته شد طرحي از چيرگي يک معيار بر معيار ديگر به دست مي آيد. يعني اينکه تفوق مجاز مرسل بر استعاره در قالب رمان عموماً فايده گرانه بوده است و کمتر به لطف پرداخته شده. بنابراين لطف و فايده ناباکوفي سرپا کردن سکه يي است که يک رويش ديرزماني از ديدرس ما دور مانده.

ناباکوف دفاع لوژين را به روسي نوشت و سال ها بعد به انگليسي برگرداند. اين رمان حکايت يک نابغه شطرنج است. پدرش نويسنده کم مايه داستان هاي آموزشي نوجوانان است که به پسر اميد بسيار دارد. اما برخلاف تصور لوژين استعداد خاصي در امور درسي نشان نمي دهد و در مقابل شيفته شطرنج مي شود. نبوغ خيره کننده اش در شطرنج خيلي زود پديدار مي شود و او به طور حرفه يي در مسابقه ها شرکت مي کند. مدير برنامه هاي او آقاي والنتينوف همه چيز جز شطرنج را براي لوژين قدغن مي کند. لوژين که مرد منزوي و عجيب و غريبي است با زني آشنا مي شود و به او دل مي بازد و بر خلاف ميل پدر و مادر دختر با هم ازدواج مي کنند. اما لوژين نمي تواند مرزهاي زندگي واقعي و تصورات مبهم و روياگونش در باب شطرنج را درک کند. اين ماليخوليا سرانجام به خودکشي لوژين مي انجامد.

شماي داستان نشان مي دهد جزئي نگري ناباکوف بايد صرف پرداخت کدام بخش هاي داستان شود. لوژين شخصيت اصلي داستان مرد تنبل، کم حرف و تنهايي است که جهان را به مثابه صفحه شطرنج درک مي کند و اطرافيانش را به عنوان نيروهاي مهاجمي مي شناسد که بايد در مقابل شان شيوه يي دفاعي طراحي کند تا در امان بماند. بنابراين با يک قهرمان خيالباف سر و کار داريم. يعني همان نوعي از قهرمان که در ادبيات مدرن بيشترين حضور را دارد. خيالبافي گرچه در حوزه رفتارشناسي به عنوان قطب مخالف واقع گرايي طرح مي شود اما در ادبيات مدرن خود به عنوان يکي از مراحل واقع گرايي به حساب مي آيد. زبان در محور مجاورت کارکرد بازتابي خود را از دست مي دهد. يعني نمي تواند خيال را در واقعيت بازتوليد کند بلکه مجبور است به عنوان ميانجي حضور خيالبافي عمل کند. چنان که در پروست مي بينيم توالي بي پايان تصويرها و افکار حتي در جايگاه طرح و توطئه کلاسيک و به عنوان عنصر حرکت دهنده اثر عمل مي کنند. در آنجا نيز با تعبيري از جزئيات سر و کار داريم که به معني پيگيري ريزترين سائقه هاي حسي و رواني است. در برخورد استعاري با خيالبافي در مقابل نوعي واقعيت قانع کننده و بازنمايي شده ولو خارج از متن و به عنوان پيش فرض خواننده حضور دارد زيرا استعاره به بافت ارجاع وابسته است. در دفاع لوژين خيالات هميشه همبسته با حقيقت طرح مي شوند، يعني ساختي انعکاسي شکل مي گيرد در مقابل هر خيال يک واقعيت مسلم و محرز وجود دارد که با ذهن شخصيت وارونه شده است.

ساز و کار ناباکوف براي نمايش آشفتگي هاي مخلوق نابغه اش شرح شبيه سازي هاي بصري است که در ذهن شخصيت مي گذرد، يعني ادراک جهان به مثابه صفحه شطرنج و به بهانه نور و سايه يي که روي فرش اتاق افتاده است. کشمکش هاي دروني لوژين در حين مسابقه با توراتي از طريق مابه ازاي موسيقي روايت مي شود. موسيقي هنري است که همزمان با شطرنج به لوژين عرضه مي شود مثل دو استعداد خدادادي از دوزخ و بهشت که لوژين بينوا شطرنج را برمي گزيند اما به نظر مي رسد که موسيقي نيز تا پايان اثر در ناخودآگاه او حضور دارد.

اشتباه مرسومي است که حوزه کارکرد استعاره را محدود به شعر فرض کنند. در حالي که داستان در ذات خود و به معني کنش هاي قابل روايتي که تحرکي در آن احساس مي شود از حيث حذف و اضافات زيبايي شناسانه و شکل دهي به چيزهاي بي شکل ) واقعيت ( بر پايه کارکرد استعاري ساخته مي شود. هر شخصيت داستاني به عنوان کنشگري يا بهانه ايجاد روايت حداقل نماينده يک انسان بالقوه است. اگر رمان مدرن به سمت تحديد عنصر قصگي پيش مي رود و در حوزه کارکرد مجاز مرسل توليد مي شود ناباکوف نماينده بازگشتي آگاهانه به داستان سرايي است. با اين تفاوت مهم و انکار نشدني که جزئيات را به عنوان يک عنصر اساسي داستاني و در سطح تازه يي به کار مي برد. ناباکوف برخلاف نويسندگان مدرن ترجيح مي دهد که داستان خود را از طريق نقل کردن )Telling( و نه نشان دادن )showing( پيش ببرد. گذشته نگرها در داستان مدرن بيشترين کارکرد را دارند از آن جهت که وابسته به **** بازنمايي واقع گرا مي توانند از مجاري ذهنيت شخصي بگذرند و از طريق موتيف ها تداعي شوند اما در داستان پسامدرن ناباکوفي به واسطه حضور مولف/ راوي آينده نگري تداوم رخدادهاي متکي بر يادآوري شخصيت ها را برهم مي ريزد. از اين رو خاصيت نقالي، روايتگري يا داستان سرايي برجسته مي شود. متن وانمود نمي کند که در اين لحظه و بنابر مقتضيات روان شناسي و غيره ناچار است به گذشته بازگردد بلکه مرجع تصميم گيري قدرتمندي در متن حضور دارد که به خاطر ايجاد «لطف» زمان را به هم مي ريزد. نسبت راوي/ مولف داستان هاي ناباکوف را با ارزش ها و معيارهاي فن خطابه نيز مي توان سنجيد. )و اين سوال طرح مي شود که آيا فن خطابه در رمان پسامدرن به حيات خود ادامه نمي دهد؟(

« لوژين آرنج او را گرفت و به يک چيز سخت و سرد بوسه زد- که ساعت مچي بود.» تنها قبل از خط تيره يک گزاره روايي ساده را مي خوانيم اما بعد از خط صدايي از درون متن مثل يادآوري کننده نامرئي، شايد مثل کوکوي ساعت ديواري سرک مي کشد و تذکر جزئي پردازانه يي مي دهد. شکي نيست که با او همدلي مي کنيم. زيرا ترجيح مي دهيم که در مواقع ضروري حتي به قيمت از دست رفتن حس و حال و فضاي داستان نکته بامزه و هوشمندانه يي از اين دست را به يادمان بياورد. چنان که وقتي پدر لوژين تصميم مي گيرد به عنوان آخرين اثر داستان يک نابغه جوانمرگ شطرنج را بنويسد راوي داستان مثل يک ويراستار سخت گير داستاني به ايده رمانتيک او اشاره مي کند. « لوژين نويسنده خودش به جنبه تصنعي اين خاطره توجه نکرد. به اين هم توجه نکرد که بيشتر ويژ گي هاي يک اعجوبه موسيقيدان را به پسرش داده است تا يک اعجوبه شطرنج باز را.» و اين البته نشانه ديگري از همبستگي موسيقي و شطرنج در ساخت اثر نيز هست. اما اين برخورد يعني غلبه رويکرد داستان سرايي به نشان دادن در رمان لوژين از ورود به برخي قسمت هاي اثر باز مي ماند. از آن جمله است فصلي که مادر همسر لوژين در مقابل دخترش زانو مي زند و از او مي خواهد تا از اين ازدواج صرف نظر کند.

ناباکوف پنين را بيست و هفت سال پس از دفاع لوژين و به زبان انگليسي نوشت. در آن زمان آنقدر به کار خود اطمينان داشت که به رغم خواست ناشر پنين را به همان شکلي که امروز در اختيار ما است منتشر کند. زيرا ناشر اصرار داشت که پنين رمان نيست. تيموفي پنين نام يک پروفسور روس است که در کالج گمنامي در امريکا زبان روسي تدريس مي کند. راوي داستان که مشابهت انکار ناپذيري به خود ناباکوف دارد، تا فصل آخر در حاشيه داستان حضور دارد اما از آن به بعد يکباره به شخصيت مرکزي داستان تبديل مي شود. پنين از هفت فصل نسبتاً مستقل تشکيل شده که هرکدام مي توانند يک داستان مستقل هم باشند. اما حضور شخصيت هاي ثابت اين اثر را به شکلي در ادبيات داستاني امريکا متصل مي کند که آثار شاخص آن را فاکنر و شروود اندرسن در کتاب عجايب نوشته اند. پنين هم مثل لوژين از ارتباط برقرار کردن با ديگران عاجز است اما آنچه مانع شکل گيري ارتباطي کامل است در اينجا مساله زبان و محيط ناآشنا است. گرچه پنين سال ها پيش از روسيه خارج شده و پيش از امريکا در پاريس هم زندگي کرده است اما راوي در همان ابتداي رمان براي مان فاش مي کند که پروفسور نخاله داستانش به زبان انگليسي مسلط نيست.

اينکه پنين را نمي توان يک رمان در شکل و شمايل کلاسيک آن به شمار آورد اصلاً متضمن اين نيست که با حذف توالي معني دار و قانع کننده رخدادها حرکت از محور جايگزيني دوباره به محور مجاورت منتقل شده است. حتي اگر هرکدام از فصول پنين را به صورت مجزا بخوانيم به هيچ وجه در تعريف برشي از زندگي )داستان کوتاه( نمي گنجند. اين داستان ها به لحاظ داستانک و اطلاعات بسيار فربه تر از گونه هاي معمول داستان نويسي هستند. از اين منظر پنين اثري است بالغ تر از دفاع لوژين زيرا ناباکوف قالبي براي شيوه روايي خود ساخته است. همچنين انزواي قهرمان اثر در مقابل اجتماع نيازي به تصويرسازي الگويي )مثل احضار صفحه شطرنج به هر بهانه( ندارد و از طريق يک امر واقعي مستحيل شده در طرح داستان يعني مهاجرت صورت مي گيرد. پنين شخصيت باورپذيرتري است اما باورپذيري به خودي خود سبب نمي شود که يک رمان مدرنيستي پديد آيد زيرا خوي روايتگري و داستان سرايي راوي که با ترفندي هوشمندانه حضورش را در داستان توجيه مي کند برتمام اثر سيطره دارد. توجه ميکروسکوپي راوي به عناصر صحنه و واکنش شخصيت ها ديگر ارتباطي به صحنه پردازي هايي باشکوه رمان مدرنيستي ) چه از نوع فلوبر و چه جويس( ندارد بلکه خاصيت تازه و اندکي غير طبيعي است. جزئي پردازي رمان هاي مدرنيستي را مي توان با نقاشي واقع گرا قياس کرد. اين جزئي پردازي با تمام وسواس و مهارتي که برايش به خرج داده مي شود عملاً وابسته به حضور يک عنصر بيروني به نام پرسپکتيو است که حد و مرز نزديک شدن را تعيين مي کند. به همين خاطر جزئي پردازي مدرنيستي خاصيت فايده گرانه دارد. در مقابل جزئي پردازي ناباکوفي بيهوده، خودخواهانه و از سر شيفتگي است. از نوعي که گويي راوي غرق در لذت تعريف کردن است طوري که فقط خوانندگان مشتاق را مي بيند و ديگران را فراموش مي کند. در پنين اين جزئي پردازي خود را از تنگناي طرح و توطئه کلاسيک مي رهاند. راوي به جست وجوگري شبيه است که در اتاق شلوغي دنبال وسيله مهم و حياتي مي گردد اما هر لحظه از پيدا کردن شيئ بي ارزشي مثلاً يک اسباب بازي کهنه به شوق مي آيد و لحظات خوشايندي با آن سرگرم مي شود. ناباکوف در پنين اصلاً سراغ آن وسيله حياتي نمي رود که زماني مجبور شود بازي اش را متوقف کند. همه چيز در همين بازي ساده خلاصه مي شود. در لطف جست وجوهاي کوچک و ريزبيني ها. در يادآوري مدام دندان هاي مصنوعي پنين ، در توپ فوتبالي که به رودخانه سپرده مي شود بي آنکه پسر نوجواني که ميهمان پنين است حتي آن را يک بار لمس کند، در نقاشي هاي کودکانه ايزابل در اتاق تيموفي پنين و چيزهاي ديگر.

در پاراگراف آغازين خنده در تاريکي ، ناباکوف چارچوب عريان داستان را به نمايش مي گذارد که هنرداستان نويسي سال هاي سال حسابي آن را مي پوشاند تا حالت زننده و مبتذلش به چشم خوانندگان نرسد. ناباکوف اين چارچوب را به سنگ قبر واقعيت ها تشبيه مي کند. در دفاع لوژين چارچوب و جزئيات در هم تنيده شده اند اما در پنين ديگر چارچوبي وجود ندارد. حذف چارچوب به معني ايجاد يک وضعيت نامحسوس و درک ناشدني نيست و برخورد بي واسطه با واقعيت نيست. چنين رويکردي را در فصل اول چهره هنرمند در جواني در بيان حالات رواني نوزاد، يا در خشم و هياهوي فاکنر در جايگاه يک رواي عقب مانده ذهني مي بينيم. برخلاف اين نمونه ها ناباکوف به نوعي طرح روايي تزئيني چيزي شبيه قصه گويي بي پايان و سرگرم کننده معتقد است. دوران جادوهاي بزرگ در ادبيات سرآمده است. اما با وجود تبليغات ايدئو لوژيک پيدا است که لطف ديرياب تر از فايده است. تيموفي پنين هم با يادآوري تنها ماجراي شورانگيز زندگي اش به لطف نداشته گذشته مي انديشد. آنگاه در آشپزخانه کلمنتس ها بي اعتنا به دلجويي هاي جون کلمنتس که عکس هاي مجله را به او نشان مي دهد انگار که کودک سربه هوايي باشد ناگهان به گريه مي افتد و هق هق کنان لابه لاي فين هاي بلند و آبکي اش ناله مي کند: « هيچي ندارم، هيچي برايم نمانده، هيچي ، هيچي ، »

منابع:

دانشنامه نظريه هاي ادبي معاصر. ايرنا رما مکاريک - ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوي. نشر آگه

درآمدي نقادانه و زبان شناختي بر روايت. مايکل جي تولان. ترجمه ابوالفضل حري. انتشارات بنياد سينمايي فارابي.

جستارهايي در باب رمان. ميشل بوتور. ترجمه سعيد شهرتاش. انتشارات سروش
 

beatris90

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
0
اخذ درجه دکتری زبان و ادبیات فارسی ۲ شاعر معاصر از دانشگاه شيراز/
تمام کتاب های مربوط به مثنوی از آغاز تا سال 83 در رساله دکتری قاسمیان نقد و بررسی شده است سرويس: /فرهنگ و/
کد خبر :13518


1386/3/23
14:27

خبرگزاري دانشجويان ايران - فارس

خسرو قاسمیان شاعر معاصر شیرازی صبح امروز با رساله مثنوی پژوهی ( معرفی و بررسی تمام کتاب های چاپ شده مثنوی مولوی به زبان فارسی در ایران ) در جلسه دفاعیه خود موفق به اخذ درجه دکتری شد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه فارس، این رساله در 5 فصل تنظیم شده که فصل اول در مورد ضرورت کار، پیشینه تحقیق و روش کار می باشد. فصل دوم گزارشی کوتاه در مورد مولوی و مثنوی از زبان صاحبنظران ایرانی و غیر ایرانی است. فصل سوم بررسی رویکرد جهانی به مثنوی و فصل چهارم که فصل اصلی پایان نامه است تمام کتاب های مربوط به مثنوی از آغاز تا سال 83 نقد و بررسی و تجزیه و تحلیل شده است که در ا ین فصل هر کتاب در 4 مرحله معرفی گردیده است.

به گزارش ایسنا مرحله اول به صورت شناسنامه ای و کلی آمده و در 3 مرحله یعنی « ساختار » ، « مضامین » و « سنجش » کتا ب ها به صورت جزئی نگرانه و آماری بررسی و تحلیل شده است.

بنا بر این گزارش در این رساله تعداد 114 عنوان کتاب مورد بررسی قرار گرفته که در 210 جلد و 98 هزار و 210 صفحه جمع شده است.

این گزارش می افزاید کیفیت فراز و فرود کتاب ها در جدول و نمودارها نشان داده شده است که این 114 کتاب در 9 دسته موضوعی قرار گرفته است.

استاد راهنمای این رساله دکتر محمد یوسف نیری و استادان مشاور او نیز دکتر نجف جوکار و کاووس حسن لی می باشند.

یادآور می شود خسرو قاسمیان با نمره عالی موفق به اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز شد.
 

فایل های ضمیمه

  • dr. ghasemiyan.jpg
    dr. ghasemiyan.jpg
    58.6 KB · نمایش ها: 3
بالا