درود به همه دوستان
یادداشتی درباره دهلیز نوشتم که خوشحال می شم نظرتون رو در این باره بفرمائید :
این یادداشت در این سایت هم منتشر شده :
دهلیز : قصه آدمهای خوب در موقعیتی بد !
دهلیز اولین تجربه سینمایی " بهروز شعیبی " در مقام کارگردانی است . فیلمی که در جشنواره فیلم فجر اخیر ، علاوه بر کسب بهترین فیلم اول ( نگاه نو ) ، به خاطر بازی هانیه توسلی نیز سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول را از آن خود کرد .
" شعیبی " سال 1376 با بازی در نقش پسر بزرگ و یک دنده ی حاج کاظم آژانس شیشه ای دیده شد . از آن پس به عنوان دستیار کارگردان و برنامه ریز کسب تجربه کرد تا با بازی درفیلم سینمایی " طلا و مس " ( سال 1389) و در نقش یک طلبه ی ساده دل و اینبار در نقش اول مرد ، بیش از پیش دیده شود . چند فیلم تلویزیونی نیز کارگردانی کرد تا بالاخره دهلیز را پیش روی مخاطبین خود قرار دهد .
دهلیز داستانی ساده و روایتی سر راست دارد که اگر کمی سختگیر و عبوس آن را مرور کنیم ، داستان و سوژه اش را تکراری و نخ نما شده خواهیم خواند ، اما این همه ی ماجرا نیست !
شیوا ( هانیه توسلی ) در غیاب شوهر خود ( رضا عطاران ) علاوه بر تلاش جهت جلب رضایت خانواده ی مقتول ( که توسط عطاران به قتل رسیده ) سعی می کند جای خالی پدر را برای امیر علی ( 7 ساله ) نیز پر کند . پدر امیر علی پنج سال پیش در نزاعی بصورتی غیر عمدی ، مردی را کشته و مدتی است در انتظار قصاص است . امیر علی _ که از دو سالگی به او گفته اند پدری ندارد _ با اطلاع یافتن از حضور پدرش در زندان رفته رفته دلبستگی خاصی به او پیدا می کند و روزگار تازه ای را از سر می گذراند .
با این حال اگر تنها ملاک ارزیابی دهلیز و یا هر فیلم دیگری را فقط داستان و سوژه ی آن قرار دهیم جفای بزرگی در حق سایر سازندگان آن کرده ایم . مهمترین ویژگی دهلیز پرداخت حال و هولای متعادل و ملموس فیلم و خصوصا بازی بازیگرانش است که به خوبی همذات پنداری مخاطبین را بر می انگیزند .
شعیبی و فیلمش برخلاف بسیاری از از داستانهای مشابه و فیلمسازان وطنی و غیر وطنی به دور از ضجه و موره کردن ، روی اعصاب تماشاگر رژه نمی روند و به قولی شورش را در نمی آورند ! در داستان پردازی نیز فیلمنامه نویس از غلطیدن به ورطه ی کشمکش های سطحی و گرفتاری های چرک و دم دستی می گریزد . مثلا به جای تاکید بر زنی جوان و بدون شوهر که تحت فشار مالی و گرفتن رضایت است و معمولا عده ای گرگ و حریص پیرامونش را گرفته اند ! به صورت مستقیم قلب ماجرای قصاص کردن یا بخشیدن را نشانه می گیرد و با تصویر احوالات خانواده ی هر دو سر ماجرا ، سعی می کند تبعات تلخ شرایط آنها را ترسیم کند : از سویی مادر مسن مقتول که علاقه ی وافری به پسرش داشته قدرت تکلمش را از دست داده و از سوی دیگر ، امیر علی که تا به حال خود را یتیم می دانسته این بار در آستانه ی یتیم شدن واقعی است !
به این ترتیب دهلیز ، داستان آدمهای خوب را در موقعیتی بد روایت می کند و با نگاهی انسانی و اجتماعی ، شخصیت های قصه اش را نه فرشته ای آسمانی و نه دیو و دد نشان می دهد تا اصطلاحا پای شخصیت ها روی زمین باشد و آدم باشند . حتی درباره ضد قهرمان فیلم ، خواهر دوقلو و ناراضی مقتول ( با بازی نگار عابدی ) نیز شرایط همین است چراکه او از سر دلبستگی و سختی است که به کشمکش رضایت ندادن ، دامن می زند و نه از سر بد طینتی و پلشتی ذاتی اش ! ... برای تصدیق این ادعا ، شرایط حاضر را مقایسه کنید با فیلم "دستهای خالی" ساخته ی " ابوالقاسم طالبی " : پدر قاتل ( با بازی خوب مرحوم خسرو شکیبایی ) که به شدت تاثربرانگیز ، مظلوم و موجی است ، از پدر قاتل ( با بازی مسعود رایگان ) که کاملا بی قید و لامذهب و مشروب خور و عیاش است عاجزانه می خواهد رضایت بگیرد آنهم با شرط شفا یافتن پسر مریضش که کاملا ناگهانی و غیر قابل باور است !
با این حال هرچند دهلیز مانند بسیاری از آثار اجتماعی هم قطار خود به روشنی یک سو را محکوم و دیگری را تبرئه نمی کند و حق قصاص را برای خانواده مقتول قائل است اما به نحوی نمایشی با انتخاب زاویه ی دید ما و روایت فیلم از جانب خانواده ی مقتول ( خصوصا با بازی تحسین برانگیز و جذاب پسر بچه نقش امیر علی ( محمدرضا شیرخانلو ) که فیلم کاملا تحت تاثیر اوست ) احساسات مخاطب را به سویی هدایت می کند تا سرانجام کفه ی بخشیدن مخاطب بر نبخشیدن سنگینی کند .
از منظر دیگر اما بزرگترین ویژگی فیلم درک و فهم صحیح سازندگان دهلیز در انتخاب لحن فیلم است تا نقطه ای که در فیلمهای مشابه اشتباهی تباه کننده است ، حُسنی برای این اثر باشد . دهلیز در راستای تجربه های مکرر انسانی همه ی ما و مهر تایید بر این گفته ی پیشینیان مان است که غم و شادی را همسایه ی دیوار به دیوار یکدیگر می دانستند ( آنهم برای جماعتی که اصولا روی پشت بام قرار و دوامی ندارند و بالاخره از سویی سقوط آزاد را باید تجربه کنند ! )
مثلا نویسنده با قراردادن پسر بچه به عنوان محور اثر و عوالم بچه گانه و شیطنت آمیزش در بطن داستان و همچنین کارگردان با انتخاب بازیگران صمیمی و سمپاتیک ( خصوصا پسر بچه و پدرش ) فضایی واقعی و ملموس از دنیای داستانی شان تصویر می کنند به گونه ای که قطعا مهمترین اتفاق و برجستگی متمایز کننده ی فیلم را باید بازی شیرین و دوست داشتنی پسر بچه ی آن ( محمدرضا شیرخانلو ) دانست که اگر چنین چاشنی کودکانه و دلنشینی نبود هضم و جذب فیلم آنقدر صقیل و سخت می شد که مخاطب حتما آن را پس می زد .
شعیبی و اصغری ( نویسنده دهلیز ) با مقدمه چینی ابتدایی فیلم ، علاوه بر اینکه اطلاعات شخصیت ها و داستان را به نحوی تدریجی و قطره چکانی ارائه می کنند ( تا مخاطب یکباره ترش نکند ) ، کنجکاوی او را نیز بر می انگیزند تا دریافت مابقی ماجرا بهتر و سریعتر صورت گیرد .
از سوی دیگر انتخاب غیر معمول رضا عطاران ( بازیگر طناز و کمدین سینما و تلویزیون ) به عنوان قاتل قتل غیر عمد ، هم فرصتی مناسب برای او جهت ارائه سایر توانایی هایش ارائه می کند ، هم ذهنیت مخاطب و لحن فیلم را تلطیف می کند و هم بشارت موکدی است به تماشاگران تا آنها را بیشتر به دیدن فیلم دعوت کند بلکه شاید همگی با هم بازی برد _ برد را تجربه کنیم !
از دیگر نکات فیلم ، پایان بندی آن است که هرچند پایانی باز محسوب می شود و مخاطبین عام و طرفداران سینمای داستانگو آن را دوست ندارند اما متناسب با تم ، حال و هوای داستان و شخصیت های اصلی است . شخصیت هایی که شب و روزشان در برزخ بخشیده شدن و قصاص نشدن است و در تلاطم لحظه ی اشتباه خود و خوف و رجای آنچه پیش خواهد آمد روزگار می گذرانند .
تحسین دهلیز از سوی دیگری نیز الزامی است : در روزگاری که هستند کسانی که پا را از دنیای داستانی خود فراتر نمی گذارند و دستان داستان خود را کوتاه و فقط در دنیای تخیلات باز می بینند ، سازندگان دهلیز رسالتی دیگر نیز برای خود قائلند تا جدای از دنیای درام و داستان ، در عالم واقع نیز به بهانه ی فیلمشان جریان و جماعتی را شکل دهند ، بلکه اینگونه محمل و بستری برای جمع آوری کمکهای مالی برای مجرمین جرائم غیر عمد باشند که سعدی بزرگ فرمود :
" خفتگان را خبر از عالم بیداران نیست ... تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری ! "
به امید آنکه هر روز بهتر ببینیم و خوبتر بمانیم !
یادداشتی درباره دهلیز نوشتم که خوشحال می شم نظرتون رو در این باره بفرمائید :
این یادداشت در این سایت هم منتشر شده :
دهلیز : قصه آدمهای خوب در موقعیتی بد !
دهلیز اولین تجربه سینمایی " بهروز شعیبی " در مقام کارگردانی است . فیلمی که در جشنواره فیلم فجر اخیر ، علاوه بر کسب بهترین فیلم اول ( نگاه نو ) ، به خاطر بازی هانیه توسلی نیز سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول را از آن خود کرد .
" شعیبی " سال 1376 با بازی در نقش پسر بزرگ و یک دنده ی حاج کاظم آژانس شیشه ای دیده شد . از آن پس به عنوان دستیار کارگردان و برنامه ریز کسب تجربه کرد تا با بازی درفیلم سینمایی " طلا و مس " ( سال 1389) و در نقش یک طلبه ی ساده دل و اینبار در نقش اول مرد ، بیش از پیش دیده شود . چند فیلم تلویزیونی نیز کارگردانی کرد تا بالاخره دهلیز را پیش روی مخاطبین خود قرار دهد .
دهلیز داستانی ساده و روایتی سر راست دارد که اگر کمی سختگیر و عبوس آن را مرور کنیم ، داستان و سوژه اش را تکراری و نخ نما شده خواهیم خواند ، اما این همه ی ماجرا نیست !
شیوا ( هانیه توسلی ) در غیاب شوهر خود ( رضا عطاران ) علاوه بر تلاش جهت جلب رضایت خانواده ی مقتول ( که توسط عطاران به قتل رسیده ) سعی می کند جای خالی پدر را برای امیر علی ( 7 ساله ) نیز پر کند . پدر امیر علی پنج سال پیش در نزاعی بصورتی غیر عمدی ، مردی را کشته و مدتی است در انتظار قصاص است . امیر علی _ که از دو سالگی به او گفته اند پدری ندارد _ با اطلاع یافتن از حضور پدرش در زندان رفته رفته دلبستگی خاصی به او پیدا می کند و روزگار تازه ای را از سر می گذراند .
با این حال اگر تنها ملاک ارزیابی دهلیز و یا هر فیلم دیگری را فقط داستان و سوژه ی آن قرار دهیم جفای بزرگی در حق سایر سازندگان آن کرده ایم . مهمترین ویژگی دهلیز پرداخت حال و هولای متعادل و ملموس فیلم و خصوصا بازی بازیگرانش است که به خوبی همذات پنداری مخاطبین را بر می انگیزند .
شعیبی و فیلمش برخلاف بسیاری از از داستانهای مشابه و فیلمسازان وطنی و غیر وطنی به دور از ضجه و موره کردن ، روی اعصاب تماشاگر رژه نمی روند و به قولی شورش را در نمی آورند ! در داستان پردازی نیز فیلمنامه نویس از غلطیدن به ورطه ی کشمکش های سطحی و گرفتاری های چرک و دم دستی می گریزد . مثلا به جای تاکید بر زنی جوان و بدون شوهر که تحت فشار مالی و گرفتن رضایت است و معمولا عده ای گرگ و حریص پیرامونش را گرفته اند ! به صورت مستقیم قلب ماجرای قصاص کردن یا بخشیدن را نشانه می گیرد و با تصویر احوالات خانواده ی هر دو سر ماجرا ، سعی می کند تبعات تلخ شرایط آنها را ترسیم کند : از سویی مادر مسن مقتول که علاقه ی وافری به پسرش داشته قدرت تکلمش را از دست داده و از سوی دیگر ، امیر علی که تا به حال خود را یتیم می دانسته این بار در آستانه ی یتیم شدن واقعی است !
به این ترتیب دهلیز ، داستان آدمهای خوب را در موقعیتی بد روایت می کند و با نگاهی انسانی و اجتماعی ، شخصیت های قصه اش را نه فرشته ای آسمانی و نه دیو و دد نشان می دهد تا اصطلاحا پای شخصیت ها روی زمین باشد و آدم باشند . حتی درباره ضد قهرمان فیلم ، خواهر دوقلو و ناراضی مقتول ( با بازی نگار عابدی ) نیز شرایط همین است چراکه او از سر دلبستگی و سختی است که به کشمکش رضایت ندادن ، دامن می زند و نه از سر بد طینتی و پلشتی ذاتی اش ! ... برای تصدیق این ادعا ، شرایط حاضر را مقایسه کنید با فیلم "دستهای خالی" ساخته ی " ابوالقاسم طالبی " : پدر قاتل ( با بازی خوب مرحوم خسرو شکیبایی ) که به شدت تاثربرانگیز ، مظلوم و موجی است ، از پدر قاتل ( با بازی مسعود رایگان ) که کاملا بی قید و لامذهب و مشروب خور و عیاش است عاجزانه می خواهد رضایت بگیرد آنهم با شرط شفا یافتن پسر مریضش که کاملا ناگهانی و غیر قابل باور است !
با این حال هرچند دهلیز مانند بسیاری از آثار اجتماعی هم قطار خود به روشنی یک سو را محکوم و دیگری را تبرئه نمی کند و حق قصاص را برای خانواده مقتول قائل است اما به نحوی نمایشی با انتخاب زاویه ی دید ما و روایت فیلم از جانب خانواده ی مقتول ( خصوصا با بازی تحسین برانگیز و جذاب پسر بچه نقش امیر علی ( محمدرضا شیرخانلو ) که فیلم کاملا تحت تاثیر اوست ) احساسات مخاطب را به سویی هدایت می کند تا سرانجام کفه ی بخشیدن مخاطب بر نبخشیدن سنگینی کند .
از منظر دیگر اما بزرگترین ویژگی فیلم درک و فهم صحیح سازندگان دهلیز در انتخاب لحن فیلم است تا نقطه ای که در فیلمهای مشابه اشتباهی تباه کننده است ، حُسنی برای این اثر باشد . دهلیز در راستای تجربه های مکرر انسانی همه ی ما و مهر تایید بر این گفته ی پیشینیان مان است که غم و شادی را همسایه ی دیوار به دیوار یکدیگر می دانستند ( آنهم برای جماعتی که اصولا روی پشت بام قرار و دوامی ندارند و بالاخره از سویی سقوط آزاد را باید تجربه کنند ! )
مثلا نویسنده با قراردادن پسر بچه به عنوان محور اثر و عوالم بچه گانه و شیطنت آمیزش در بطن داستان و همچنین کارگردان با انتخاب بازیگران صمیمی و سمپاتیک ( خصوصا پسر بچه و پدرش ) فضایی واقعی و ملموس از دنیای داستانی شان تصویر می کنند به گونه ای که قطعا مهمترین اتفاق و برجستگی متمایز کننده ی فیلم را باید بازی شیرین و دوست داشتنی پسر بچه ی آن ( محمدرضا شیرخانلو ) دانست که اگر چنین چاشنی کودکانه و دلنشینی نبود هضم و جذب فیلم آنقدر صقیل و سخت می شد که مخاطب حتما آن را پس می زد .
شعیبی و اصغری ( نویسنده دهلیز ) با مقدمه چینی ابتدایی فیلم ، علاوه بر اینکه اطلاعات شخصیت ها و داستان را به نحوی تدریجی و قطره چکانی ارائه می کنند ( تا مخاطب یکباره ترش نکند ) ، کنجکاوی او را نیز بر می انگیزند تا دریافت مابقی ماجرا بهتر و سریعتر صورت گیرد .
از سوی دیگر انتخاب غیر معمول رضا عطاران ( بازیگر طناز و کمدین سینما و تلویزیون ) به عنوان قاتل قتل غیر عمد ، هم فرصتی مناسب برای او جهت ارائه سایر توانایی هایش ارائه می کند ، هم ذهنیت مخاطب و لحن فیلم را تلطیف می کند و هم بشارت موکدی است به تماشاگران تا آنها را بیشتر به دیدن فیلم دعوت کند بلکه شاید همگی با هم بازی برد _ برد را تجربه کنیم !
از دیگر نکات فیلم ، پایان بندی آن است که هرچند پایانی باز محسوب می شود و مخاطبین عام و طرفداران سینمای داستانگو آن را دوست ندارند اما متناسب با تم ، حال و هوای داستان و شخصیت های اصلی است . شخصیت هایی که شب و روزشان در برزخ بخشیده شدن و قصاص نشدن است و در تلاطم لحظه ی اشتباه خود و خوف و رجای آنچه پیش خواهد آمد روزگار می گذرانند .
تحسین دهلیز از سوی دیگری نیز الزامی است : در روزگاری که هستند کسانی که پا را از دنیای داستانی خود فراتر نمی گذارند و دستان داستان خود را کوتاه و فقط در دنیای تخیلات باز می بینند ، سازندگان دهلیز رسالتی دیگر نیز برای خود قائلند تا جدای از دنیای درام و داستان ، در عالم واقع نیز به بهانه ی فیلمشان جریان و جماعتی را شکل دهند ، بلکه اینگونه محمل و بستری برای جمع آوری کمکهای مالی برای مجرمین جرائم غیر عمد باشند که سعدی بزرگ فرمود :
" خفتگان را خبر از عالم بیداران نیست ... تا غمت پیش نیاید غم مردم نخوری ! "
به امید آنکه هر روز بهتر ببینیم و خوبتر بمانیم !
محسن تهرانی