• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

واقعاً مردم آذربایجان ترک نیستند؟

turkvox

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
به نقل از AtoorPat :
اگر پيمان ببندي كه از دشنام و انگ و ناسزا دوري كني و نيز دست به سينه و دو زانو بنشيني و پرسش خود را مطرح كني، شايد دلم به رحم آمد و پاسخ دادم. راه ديگر اين است كه به كس ديگر بگويي كه پرسشت را عنوان كند يا اينكه با يك آي‌دي تازهء ديگر بيايي كه پيشينهء آن روشن نباشد.

وای چه نزاکتی .
تو را خدا اگر می شود منتی بر ما گذارده و کمی خویش را تحویل گیرید


آیا شما می انگارید که دارای زبان هستید؟؟؟
زبان شما لهجه ای از عربی است و نه قواعد و نه مفهوم جدا از عربی دارد
اما با این حال شما عربها را نفی می کنید

من نمی دانم شما به چیز خود می بالید

و اون korosh bozorg که می گفت در ایران ترک وجود ندارد :
ایرانی شمردن مردم ترک در ایران و هموطن انگار داشتن آنها فقط یک شخصیت حقوقی دارد و حقیقی نیست
و شخصیت حقیقی ما ترک بودن ماست و برادر بودن ما با مردم ترکیه و آذربایجان شمالی و شمال چین و...
است



گلجک بیزیمدیر
 

atabay danyeli

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
با سلام خدمت دوستان

دوباره عاجزانه درخواست میکنم حرف هایی زده نشود که مسئله ملی اقوام ایرانی با نیات پلید داشناک ها و صهیونیست ها آلوده نشود.
امروز بر همگان روشن است که نخ سیاست ترک ستیزی کجا بند است و افسار این خود بزرگ بینان بدست کیست.
ما به عنوان یک آزری نیازی نیست چیزی را ثابت کنیم.
اگر قرار است کسی چیزی را اثبات کند کسانی هستند که خود معترف هستند که 2800 سال پیش به عنوان مهمان وارد این سرزمین شده اند.
کسانی هم که ادعا میکنند اشکانیان پارس هستند لطف کنند بدون هتاکی و بدون جنجال و بدون استناد به اسناد ساختگی پان ایرانیست - یهودی ها و بدون مایه گذاشتن از دیگران و یا اهانت به بزرگان دیگر ، لیستی از اسامی باقی مانده و از تاراج ساسا نیان رسته پادشاهان و بزرگان اشکانی تهیه و معنی آنها را در هر زبان با منشا هند و اروپایی بیان کنند.
خوشحال میشوم وقتی "اکرکسی مطلبی یادم بدهد ، تا ابد مرا بنده خود میکند"
والا اکثر آقایان ترهات تاریخی !!!! یهود ی و داشناکی را خوانده اند.
وقتی حرف از خودتان نیست و تکرار کننده حرفهای دیگران هستید لازم نیست به دیگران توهین کنید
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد
 

siavach

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
0
با سلام
سیاوش هستم از اردبیل انشا الله اگه خدا بخواهد از حقوق خود و مردمم و بلاخص مردم مظلوم قاراباغ دفاع خواهم کرد

انشاالله
 

siavach

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
0
ترک يا آذري ، کدام صحيح است .


يکي از معضلات فکري و اجتماعي جوانان و حتي جامعه دانشگاهي آذربايجان ، ترس و ابا از ترک ناميدن خود است چرا که در دوران حکومت پهلوي که آثار آن هنوز هم باقي است ناجوانمردانه ترين ضربه ها بر شخصيت ترکان ايران وارد آمد. در طول حکومت 53 ساله رضا خان و فرزند او ترکان ايراني از هر نوع توهين و تحقيري در امان نبودن و امروزه هم گويي کلمه ترک کابوسي است که بر سينه جوانان آذربايجان و جوانان ترک ديگر نقاط کشور سنگيني مي کند . و چنان شد که جوان تبريزي ، اروميه اي ، زنجاني ، اردبيلي و... با دو نوع هويت ، تحقير شده ترکي و افتخار آميز آذري روبرو شود . ترکي صحبت مي کرد ولي خود را آذري مي ناميد . وقتي از او مي پرسيدي ترک هستي يا آذري مي گفت آذري ،وقتي مي پرسيدي آذري يعني چه و منظور از آذري چيست چيزي براي گفت نداشت . ولي وقتي همين آذري پاي از وطن بيرون مي گذاشت ايراني بودن خود را انکار مي کرد و خود را ترک اصيل معرفي مي کرد آن هم نه از نوع ايراني ؟؟



ترک ستيزي از زمان سقوط حکومت قاجار آغاز شد و توسط روشنفکران نژاد پرستي چون محمود افشار (بنيانگذار بنياد افشار) و احمد کسروي (کسي که تئوري زبان آذري را تقديم رضا خان کرد ) به اجرا درآمد که همگي ار مواجب بگيران حکومت پهلوي بودن. تئوري کسروي بر اين اساس بود ، چون اهالي چهار روستا در اطراف مرند و قره داغ ترک نيستن دليلي شد بر اينکه ساکنان اصلي و بومي آذربايجان ترک نيستند . ولي حتي اهالي آن روستا هم به زبان تاتي و تالشي تکلم مي کردند ولي کسروي با اصرار همه آنها را آذري ناميد . نکته جالب اينجاست که اگر فرضيه کسروي را به تمام ايران تعميم دهيم به اين نتيجه مي رسيم که نود درصد ايران ترک هست چون کمتر استاني وجود دارد که در آن يک روستاي ترک نباشد .



کسروي در رساله 56 سفحه خود که در زمان رضاخان منتشر کرد . در آن نقل کرد که از اين زبان غير ترکي مردم آذربايجان (آذري) در تاريخ هيچگونه آثار و نشانه هاي ادبي و مکتوب هر چند بسيار اندک ديده و يا شنيده نشده است. بر اين اساس پروژه هاي کوتاه مدت وبلند مدت با هزينه هاي سرسام آور به راه افتاد و زبان سازي و هويت تراشي براي ايرانيان غير فارس رونق گرفت و دشمني و تبليغات عليه زبانهاي غير فارس بخصوص ترک در اولويت اين برنامه ها بود . نام هاي بومي و ترکي شهرها ، روستاها ، رودها و کوههاي آذربايجان با نام هاي ساختگي فارسي عوض گرديد مثل اروميه به رضائيه ، سلماس به شاهپور ، صائين قلعه به شاهيندژ ، قره داغ به ارسباران ، آجي چاي به تلخه رود ، قره چمن ، سياه چمن و مثالهاي بسيار ديگر ... از آنجا که برای برگردانندگان اين نام ها اطلاعات و معلومات درستي از فرهنگ زيباي ترک نداشتند نمي دانستند در ترکي «قره» علاوه بر سياه معني بزرگ و بلند و والامقام را هم مي دهد. مثل قره باغ يعني باغ بزرگ و قره چمن يعني چمن وسيع و قره بولاق يعني چشمه بزرگ ، قره را فقط به مفهوم سياه به کار برند و اسم روستاي قره چمن تبريز را چمن سياه ناميدند و دنياي را به خود خندانند و ندانستند هيچ جاي دنيا چمن سياه پيدا نمي شود .



بعضي از کسرويستهاي افراطي حتي پا را از ديدگاههاي احمد کسروي نيز فراتر گذاشته اند و به اصطلاح تحميل زيان ترکي بر مردم آذربايجان را به مغولان نسبت داده اند اين افراطيون حتي نمي دانند و يا خود را به ناداني زده اند که زبان مغولي چيزيست متفاوت از زبان ترکي ، و اگر ميخواستند زبان خود را بر مردم ايران و آذربايجان تحميل کنند چرا زبا مغولي خود را تحميل نکردند و زبان ترکي را تحميل کردند از آن گذشته مغولان فقط کنترل آذربايجان را درست نداشتند بلکه از چين تا عراق در دست آنها بود و اگر در پي تحميل زبان ترکي بودن چرا هموطنان فارس ما ترک نکرند !!!



و با همه اين حرفها اين در حالي است که ترکان هميشه در طول تاريخ به رشد و گسترش زبان فارسي کمک کرده اند و در هيچ کجا نميتوان مدرکي را پيدا کرد که ترکان بر عليه و براي از بين بردن اين زبان کاري انجام دادند . زبان ترکي زبانيست زيبا با قدمت هفت هزار ساله و سومين زبان زنده و با قاعده دنيا (به نقل از مجله پيام يونسکو) و حق رسمي و سرتاسري شدن در ايران به عنوان دومين زبان رسمي کشور در کنار زبان فارسي دارد .
 

siavach

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
0
آي امت ترک به زبان خود افتخار کنيد


چون



سومين زبان قانونمند و توانمند دنياست



360ميليون نفر در دنيا به اين زبان تکلم مي کنند



7200 سال قدمت دارد



داراي 100000 (صد هزار) واژه اصيل است



داراي 3500 فعل اصلي است



داراي 24000 فعل غير اصلي است



داراي 46 زمان فعلي است



100% از کلماتش ريشه دارند



با 9 آوا کاملترين آواي خلقت است



يک زبان بين المللي است



استاندارد پايه فونتيکي ويندوز و شاهکار زبان و ادبيات بشري است



زبان استاندارد ارسال ديتاي رادارهاي جهان است



زبان استاندارد يونسکو در اروپا و امريکا است



داراي 450000 عنوان کتاب در دنيا است



داراي اولين دومين و سومين خط بشري است



داراي 5 درجه صفت است



داراي قوانين ملوديک بين اصوات و حروف است



و ...



حال اين ويژگي ها را با زبانهاي ديگر مقايسه کنيد ؟؟؟



پس به زبان خود افتخار کنيد .
 

siavach

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
0
نقشه تشكيل دولت مسيحي در آذربايجان و نقش اروپا و عثماني در آن وقايع
نويد آذربايجان- اورميه- شماره ٣٣٧
دكتر جواد هيئت
در اين گزارش علاوه بر اسناد تاريخي ، مانند « تاريخ هيجده ساله آذربايجان» تاليف احمد كسروي و « تاريخ اروميه» نوشتة آقاي احمد كاويانپور (چاپ تهران) و مقالة پروفسور حسن علي بيگلي استاد تاريخ و مناسبات بين المللي دانشگاه آذربايجان در مجلة « ايپك يولو» (چاپ باكو) ، از خاطرات پدرم ، مرحوم ميرزا علي هيئت كه در آن روزگار شاهد و ناظر اوضاع بوده و به عنوان رئيس ايراني « اتحاد اسلام» دست اندركار سياست و مورد اعتماد مردم و وليعهد قاجار نيز بوده ، استفاده شده است.
همچنين از نامه‌هايي كه در اثناي جنگ بين فرماندهان عثماني و امير ارشد حاج عليلو و ديگر مقامات ايراني ردّ و بدل شده ، متن و ترجمة فارسي يكي از آنها به عنوان نمونه نقل شده است . امير و يا سردار ارشد كه با بردارش سردار عشاير ( ضرغام) از خوانين بزرگ و طرفدار دولت بودند در اين ماجرا با ارتش عثماني براي دفاع از هم ميهنان مسلمان و دفع ارامنه و آسوريها همكاري مي‌كردند.
ێێێێ
كسروي در « تاريخ هيجده سالة آذربايجان» از صفحة 710 تا آخر صفحه 764 تحت عنوان « سختي گرفتاريهاي ارومي» (رضائيه) ، « كشتن سيميتقو مارشيمون را»، « جنگها با آسوريان و داستان دل گداز سلماس» ، « دربارة آمدن عثمانيان به آذربايجان» و « بازماندة داستان سلماس و ارومي» ، « جريان قتل عامهاي مسلمانان خوي ، سلماس ، اروميه و دهات اطراف آنها به دست آسوريان ، ارمنيان و نيروي سه هزار نفري ژنرال آندرانيك» را شرح داده ، ضمنا تحريكات روسها ، انگليسها و ميسيونرهاي آمريكايي و فرانسوي و مذاكرات آنها را با سركردگان ارمني و آسوري و همچنين كمكهايشان را براي پاك كردن آذربايجان غربي از مسلمانان و تشكيل دولت مستقل مسيحي را مفصلا توضيح داده است. مثلا در صفحة 723 بعد از شرح تصرف اروميه توسط مسيحيان مي‌گويد : « پتروس به عنوان رئيس امنيه و ابراهيم خان (ارمنيان قاچاق قفقاز) سر شهرباني گرديد. از يك سو نشست 16 تني (مجلس 16 نفري مسيحيان كه شهر را اداره مي‌كردند ) تفنگ و ديگر افزارها از مردم مي‌گرفت ، از يك سو به دستور مستر «شت» ( رئيس ميسيوري و معاون كنسول آمريكا) كشته شدگان را از خانه‌ها و كوچه‌ها گرد آورده و به خاك مي‌سپردند. در اين ميان سختي كار نان و گرسنگي و سرماي زمستان نيز در ميان مي‌بود، بازارها كه روسيان آتش زده بودند هنور ساخته نشده و اكنون كشتارگاه گرديده بود ، مسيحيان هر كه را در آنجا مي‌يافتند ، مي‌كشتند ...» بعد مي‌نويسد: « به بهانة جمع آوري اسلحه به خانه‌ها در مي‌آمدند و هرچه از كاچال و كالاي پربها مي‌خواستند مي‌بردند. چه بسا كساني را مي‌كشتند و همين رفتار تا هنگامي كه عثمانيان آمدند در ميان بود و كسي را ايمني نبود.»
در صفحة 725 در فصل « كشتن سيميتقو مارشيمون را» مي‌نويسد : « اين بود مسيحيان كه در اين هنگام در ارومي به كار برخاستند و با آن مي‌كوشيدند كه به پشتيباني بيگانگان يك نيروي جداگانه‌اي ، يا بهتر گويم كشوري در برابر دولت ايران پديد آوردند، چون شمارة خود را از آسوري و ارمني كم مي‌ديدند ، بر آن شدند كردان را نيز همدست گردانند و براي گفتگو در اين زمينه سيميتقو را بهتر مي‌دانستند.
با اين تصميم مارشيمون سركشيش و سردستة آسوريها با 140 نفر سوار مسلح به ديدار اسماعيل آقا سيميتقو مي‌رود و به او چنين مي‌گويد : « آنچه از زبان خود سيميتقو بيرون افتاده ، آن است كه مارشيمون به او گفته : اين سرزمين كه اكنون كردستان ناميده مي‌شود ، ميهن همه ماها بوده ، ولي جدايي در كيش ما را از هم پراكنده و به اين حال انداخته . اكنون مي‌بايد همدست شويم و اين سرزمين را خود به دست گيريم و با هم زندگي كنيم .... ما **** بسيج كرده‌ايم ، ولي سوار نمي‌داريم ، اگر شما با ما باشيد ، چون سوار بسيار مي‌داريم ، رويم بر سر تبريز و آنجا را هم مي‌گيريم .» بعد از انكه خبر قتل مارشيمون به اروميه رسيد ، مسيحيان با اجازة سرانشان دو روز قتل عام كردند و در اين قتل عام قريب ده هزار نفر از مسلمانان و كليمي كشته شدند...»
در پايين صفحه 725 چنين مي‌نويسد : « نزديك به دوازده هزار خانوار جيلوها بودند كه با مارشيمون از خاك عثماني آمدند. نزديك به بيست هزار خانوار ارمنيان و آسوريان خود ارومي و سلماس و سلدوز و آن پيرامونها بودند و به آنها پيوستند. پنج يا شش هزار تن ارمني از ايروان ، وان و نخجوان گريخته و به ايشان پيوسته بودند.
از اينان بيست هزار تن سپاهيان ورزيده بودند و 800 تن سركردگان روسي و به روسستان نرفته و با اينان مانده و با همدستي 72 تن سركردگان فرانسه‌اي آنان راه مي‌بردند. افزارهايشان 25 توپ و 100 شصت تير بود . نيكيتين كنسول روس ، و شت ، كنسول آمريكا و كوژل رئيس بيمارستان فرانسه‌اي، رشتة سياست و راهنمايي را در دست داشتند. از آسوريان پس از كشته شدن مارشيمون، آقا پتروس سر رشته‌دار كارهاي لشكري بود. ملك خوشابه هم از سر رشته‌داران به شمار مي‌رفت.»
در صفحة 755 چنين مي‌نويسد : « بدينسان جنگ مي‌رفت، تا هنگام پسين ناگهان **** عثماني از سوي سلماس نمايان شد. همين كه رسيدند ، توپهاي خود را بالاي كوه كشيده و بي‌درنگ به شليك پرداختند. از رسيدن اينان ، مردم خوي شادمان شدند و دليري هرچه بيشتر نمودند. از آن سو ارمنيان خود را در ميان دو آتش يافته و از فيروزي نوميد گرديدند و بر آن شدند كه جنگ كنان خود را بيرون اندازند. عثمانيان تاختهاي سختي مي‌بردند و از ايشان بسيار مي‌كشتند ...
پس از دو سه روز عثمانيان همة مردان ارمني را كه در خوي و آن پيرامونها مي‌بودند كشتار كردند و سپاهشان باز سوي ارومي بازگشت.»
بعد در صفحة 763 چنين مي‌گويد : « بدينسان آشوب سلماس و ارومي فرو نشست و نتيجه‌اي كه دكتر شت و همدستان او از افروختن اين آتش بردند ، آن بود كه 130 هزار بيشتر از مسلمان و دسته انبوهي از مسيحيان كشته گرديدند و سراسر آن پيرامون ويرانه شد و سرانجام همه مسيحيان دربه‌در گرديده ، از خانه‌هاي خود به دور افتادند. اين است نتيجه بودن دستهاي بيگانه در ميان يك توده.»
نوشتة آقاي احمد كاويانپور در « تاريخ اروميه» ( چاپ تهران) و مقالة پروفسور حسن علي بيگلي (1) در مجله Ipek Yolu (چاپ باكو) هم تقريبا عين نوشته‌هاي كسروي است، قدري خلاصه‌تر و واضح‌تر جريان ماوقع از اين قرار بوده است:
در ژانوية 1918 مسئول ركن دوم ارتش انگليس به نام قِرسي ، دكتر كوژول رئيس بيمارستان فرانسوي در اروميه و معاون كنسول و مسئول ميسيونر آمريكا ماكداويل و معاون كنسول روس در اروميه و پ . نيكيتين و رئيس مذهبي آسوريها مارشيمون ضمن گفتگوهايي قرار مي‌دهند كه نيروهاي مسلح شدة آسوري ـ ارمني با پشتيباني ارتش باقيماندة تزاري و كمك مالي آمريكا به جنگ با تركها ادامه دهند و در آذربايجان ايران دولت مسيحي مستقل تشكيل دهند. با صلاحديد انگليسها قرار شد از اكراد نيز براي اين هدف استفاده شود. با اين هدف، مارشيمون در سوم مارس 1918 به همراه 140 نفر سوار و چند افسر روسي به ديدار سيميتقو مي‌رود و به او مي‌گويد : ما نيروهاي خود را مسلح و آماده كرده‌ايم. عدة سواران ما كم است ، اگر سواران شما هم با ما باشند ، تبريز را هم مي‌گيريم. اين پيشنهاد به غيرت اسلامي سيميتقو بر مي‌خورد و به دستور وي مارشيمون و يارانش از طرف سواران مسلح سيميتقو كشته مي‌شوند.
وقتي خبر قتل مارشيمون به سلماس مي‌رسد ، در ظرف دو روز نزديك ده هزار مسلمان بي‌سلاح از طرف آسوري و داشناكهاي مسلح به قتل مي‌رسند. كليساي آسوري فتواي قتل عام را صادر مي‌كند و به قول كسروي ، در اروميه در حدود ده هزار نفر قتل عام مي‌شوند. بنا به نوشتة احمد كاويانپور، در خوي و اطراف آن شهر در زد و خورد مسيحيان و مسلمانان در حدود 130 هزار نفر ( در كل منطقه) كشته مي‌شوند، در اين موقع نيروهاي مسلح روسيه براي خلع سلاح مسلمانان اعلاميه مي‌دهند.
در اين اعلاميه آمده است : چون دولت ايران نتوانسته بي‌طرفي خود را در آذربايجان حفظ كند ، لذا با قرار متفقين، ارتش ملي مسيحي تشكيل مي‌شود كه جلوي اردوهاي خارجي (عثماني) را بگيرد و اجازه ندهد آنها وارد آذربايجان بشوند ... شرايط زير بايد از طرف مسلمانان رعايت شود :
1ـ مجلسي به رياست و رهبري استپانيانس با شركت 16 نفر تشكيل مي‌شود.
2ـ چون در شهر حكومت نظامي اعلان شده ، لهذا رئيس شهرباني بايد از طرف مجلس فوق الذكر تعيين شود.
3ـ مسلمانان بايد در مدت 48 ساعت خلع سلاح بشوند و اسلحه‌هايشان را تحويل دهند.
4ـ واحدهاي قزاق ايراني بايد تحت فرمان افسران روسي قرار بگيرند.
در اين موقع ژنرال آندرانيك ارمني با قواي خود از رود ارس گذشته و با سه هزار نيروي مسلح به محاصرة خوي دست مي‌زند و مي‌خواهد بعد از قتل عام خوي به طرف اروميه برود و پس از پيوستن نيروهاي مسيحي دولت مسيحي را تشكيل و جلوي حمله احتمالي نيروي عثماني را بگيرد. آندرانيك در مورد عمل كردن نقشة خود و تشكيل « ارمنستان بزرگ» موافقت فرماندهان روس و انگليس را هم گرفته بود.
در همين اثنا ، ارتش عثماني وارد مي‌شود و در خوي و سلماس پس از درگير شدن با نيروهاي آندرانيك و ساير مسيحيان آنها را شكست مي‌دهد و آندرانيك با نيرويش مجبور به فرار مي‌شود. به اين ترتيب ، چالش براي تشكيل دولت مسيحي در آذربايجان به قميت جان در حدود 130 هزار نفر تمام مي‌شود.
دربارة حوادث خونين و عكس العملهاي بعدي عثمانيها ، پدر من ( مرحوم ميرزا علي هيئت ، مجتهد) كه در آن موقع شاهد و ناظر اوضاع بوده و مورد محبت و اعتماد مردم و محمد حسن ميرزا وليعهد قاجار ( و عهده‌دار حكومت آذربايجان) نيز بود و با عثمانيها هم روابط حسنه داشت و به اتفاق آنها « جمعيت اتحاد اسلام» را تشكيل داده و خود نيز رئيس ايراني جمعيت بوده ( رئيس عثماني اتحاد اسلام ، مرحوم يوسف ضياء بيگ (2) بوده ) ، چنين روايت مي‌كرد :
بعد از كشت و كشتار اروميه ، سلماس، خوي و دهات اطراف آنها به دست آسوريها ، داشناكهاي ارامنه و نيروي آندرانيك كه همگي از طرف نيروهاي روس و انگليسها و ميسيونرهاي فرانسوي و آمريكايي حمايت مي‌شدند ، ارتش عثماني فرا رسيد و در اثر حملة آنها نيروهاي مسيحي شكست خوردند و اكثريتشان موفق به فرار شدند.
در خاتمه ، ترجمه فارسي نامه‌اي را كه فرمانده عساكر عثماني ( فريق) در جريان جنگ با ارامنه براي امير ارشد ( سردار ارشد حاجي عليلو) به تركي عثماني نوشته نقل مي‌كنم. اين نامه همراه ديگر نامه‌ها در آرشيو برادر سردار ارشد ، يعني سردار عشاير كه شوهر همشيرة اينجانب بود ، نگهداري شده و از روي اصل نامه فتوكپي برداشته شده است: ( نامه‌ها به وسيلة دكتر جهانشاه حاجي عليلو در اختيار اينجانب گذاشته شده)
« حضور محترم حضرت امير ارشد خان
نامة شريفة رسيد. تشكرات صميمي و برادرانه‌ام را تقديم مي‌دارم. البته به سمع عالي رسيده است كه در اين حوالي ، ارامنه 58 ده مسلمان را تار و مار كرده‌اند. من براي جلوگيري از اين اقدام ملعونانه و گرفتن انتقام خون مسلمانان حركت كردم. من در صميميت و شجاعت ديندارانة ذات عالي كه مدتهاست معلومم بوده ، ذره‌اي شك ندارم. تصديق مي‌فرماييد كه در اين حوالي ، يعني در طرف ايران ، ادامه جنگ و جدال و كشت و كشتار در ميان مسلمانان تا چه حد موجب شادماني دشمنان دين و ملت و رنجش عاشقان قرآن مبين گرديده است.
با آنكه مناسبات من با ايران و برادران ايراني هميشه برقرار بوده ، ولي از وضع داخلي آن چنانكه بايسته است ، باخبر نيستم. اگر در امور كلي و خصوصي مرا روشن بفرماييد، بي‌اندازه ممنون خواهم بود سعي خواهم نمود در انجام خدمات بحق قصوري نورزم. اگر فرمانده توپچي محمود خان(3) را كه در معيت حضرتعالي است ، براي دادن معلومات با تعليمات لازمه بدون اطلاع ارامنه (مثلا بعنوان شكار) به مينجوان اعزام فرمائيد تا عصر فردا چهارشنبه در آنجا خواهم بود. اگر مايل باشيد خود حضرتعالي نيز مي‌توانيد تشريف بياوريد. در هر حال ، فردا تا غروب در مينجوان خواهم بود. خواهشمندم سلامهاي صميمي مرا بپذيريد. آقاي من. فريق. امضاء 16 شباط 1336 يوم صالي (سه شنبه)»
توضيحات :
1ـ حسن علي بيگلي ، پروفسور (استاد تاريخ و مناسبات بين المللي در دانشگاه آذربايجان) ، 3 ـ جو مقاله : جنوبي آذربايجان اراضيسينده سوْي قيريمي .
2ـ يوسف ضياء سرهنگ ارتش عثماني ، اهل آذربايجان شمالي و برادر عبدالله شايق ، معلم مشهور دانشگاه باكو بوده و بعد از تشكيل دولت شوروي در آذربايجان ، از طرف دكتر نريمان نريمانوف ، شخص اول آذربايجان شوروي ، براي همكاري دعوت و چند ماه در نخجوان خدمت كرد.
3ـ محمود خان فرماندة توپچي همان سرلشگر شهيد محمود امين است
 

siavach

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
0
آیینه عبرت

هر ساله ارامنه جهان در روز ۲٤ آوريل مراسمی را بعنوان سالروز نسل کشی شان توسط امپراتوری مسلمان عثمانی برگزار می کنند. اين مراسم بعد از تشکيل دولت اشغالگر ارمنستان در سال ١٩٩١ وسعت بيشتری يافته و بعنوان اهرم سياسی توسط اين کشور و حاميان آن بر عليه مسلمانان و تورکان، بويژه دولت تورکيه و آذربايجان بکار گرفته می شود. هر چند که اين مسئله، يعنی ادعای ارامنه مبنی بر نسل کشی شان در سال ١٩١۵ از ابتدا نيز بيش از آنکه پايه حقيقی و تاريخی داشته باشد، جنبه سياسی داشته و دارد.

امپراتوری مسلمان عثمانی از زمان قدرت گيری تا زمان سقوط آن، همواره از سوی امپراتوری و دول مسيحی تحت فشار و تضييق قرار داشت، چرا که اين دولت در طول عمر ۶٤١ ساله خود که بخشی از قفقاز، آسيای صغير، خاورميانه، شمال آفريقا و بالکان را تحت کنترل داشت، همواره سدی بود در مقابل زياده خواهی و جهانگشايی دول مسيحی بويژه روسيه تزاری، انگليس و فرانسه در سرزمين های اسلامی. از اينرو اين دول هميشه درصدد ضربه زدن به دولت عثمانی به هر روش و در هر زمان و مکانی بودند.

از قرن ١۸ روسيه تزاری که بعنوان رقيب امپراتوری عثمانی از شرق سربر آورده بود با اين دولت مسلمان وارد جنگ های متمادی شد و امپراتوری عثمانی نتوانست در دو جبهه شرقی و غربی (در شرق با امپراتوری روسيه تزاری و در غرب با فرانسه و انگليس) مقاومت نمايد و بتدريج رو به ضعف نهاد. از غرب و با تحريک دول استعمارگر فرانسه و انگليس و با مداخله نظامی روسيه ملل غير مسلمان بالکان از تبعيت دولت عثمانی سرباز زده، خواستار استقلال شدند و از شرق نيز ارامنه ساکن در دولت عثمانی آلت دست روس ها و اروپائيان شده، بعنوان عاملين آنان به نافرمانی و تخريب دولت عثمانی پرداختند. اين در حالی بود که تا آن زمان دولت عثمانی ارامنه را «ملت الصادقه» (ملت با وفا) می ناميد که حکايت از همزيستی مسالمت آميز آنان با دولت عثمانی و توجه و عدم هرگونه تعرض و تضييق دولت عثمانی نسبت به ارامنه دارد. اما با آغاز جنگ های روسيه با دولت عثمانی اوضاع تغيير کرد.

در جنگ ۱۸٧٧- ۱۸٧۸ ميان روسيه تزاری و دولت عثمانی، روسيه بخشی از اراضی دولت عثمانی در قفقاز و شمال شرقی امپراتوری عثمانی از جمله شهر قارص و مناطق آن اطراف را اشغال کرد. اين مناطق، مناطقی بودند که ارامنه بشکل کامپاکت در آنجا زندگی می کردند. روسيه برای سوء استفاده از ارامنه خود را حامی آنان در امپراتوری مسلمان عثمانی خواند و به تقويت ارامنه پرداخت. تضعيف کنترل دولت عثمانی بر قلمرو خود طی سال های بعد باعث گرديد بسياری از ارامنه با کمک و تحريک روس ها، انگليسی ها و فرانسوی ها، اعلام استقلال از خاک عثمانی کنند. از اين تاريخ ببعد ارامنه بطور کامل آلت دست و عاملين نفوذی روس ها و غربی ها در دولت عثمانی شدند و بر عليه اين دولت و مسلمان منطقه دست به خيانت و کشت و کشتار زدند. با آغاز جنگ جهانی اول امپراتوری روسيه تزاری، انگليس و فرانسه که چشم طمع به خاک دولت عثمانی داشتند و ساليان متمادی درصدد فرصت مناسب برای تجاوز به اراضی اين دولت بودند، با بهانه قرار دادن اتفاق ميان دولت عثمانی و آلمان از هر سو به خاک اين کشور حمله کردند. در ابتدای جنگ، انگليس و فرانسه برای جلب روسيه به جنگ عليه آلمان درصدد برآمدند تا در قبال اين همکاری امتيازی به روسيه بدهند.

در سال ١٩١۵ ميان انگليس و روسيه قراردادی ١۵ ماده ای به امضاء رسيد که طی آن تنگه داردانل و بسفر به روسيه داده می شد. بدين ترتيب روسيه به جنگ کشيده شد و در جبهه شرق و در قفقاز وارد جنگ شد. در جبهه قفقاز ارامنه با کمک قوای نظامی روسيه وارد خاک عثمانی شدند و اراضی بزرگی از قارص، اردهان و ارزروم را اشغال کردند.

در اين ميان ارامنه نقش مهمی را در ضربه زدن به دولت عثمانی در بخش شرقی خاک آن دولت بازی کردند. بويژه آن که اين خيانت از درون دولت و در داخل خاک امپراتوری عثمانی بود. طبيعتاً در اين جنگ همه جانبه و جهانی دولت عثمانی برای حفظ اراضی خود با دشمنان به مقابله پرداخت و از آنجايی که ارامنه بعنوان پيش قراولان دشمن در خاک عثمانی با آن می جنگيدند، از سوی دولت عثمانی طرد شدند.

البته خيانت و دشمنی ارامنه نسبت به مسلمان که همواره آنان را در خاک خود جای داده بودند تنها شامل دولت عثمانی نمی شود. آنها بين سال های ١٩۰۵- ١٩١۸ در مناطق مختلف آذربايجان و با کمک و پشتيبانی مستقيم روس ها دست به کشتار وحشيانه مردم مسلمان آذربايجان زدند. از جمله در شهرهای قوبا، شکی، شاماخی، باکو، خوی، سلماس، اروميه و ساير شهرها ده ها هزار نفر از مردم بی دفاع و بی گناه آذربايجان اعم از زن و کودک و پير را بطور وحشيانه قتل عام کردند. در اين ميان نقش حزب نژاد پرست داشناکسيون ارامنه که با کمک ميسيونرهای فرانسوی، انگليسی و روسی تشکيل و قدرت گرفت، بلاعوض بود. همچنين افسران ارمنی در ارتش روسيه از قبيل آندريانيک، شاميان و غيره نيز نقش مهمی در کشتار مردم آذربايجان داشتند.

بعد از فروپاشی دولت عثمانی و تشکيل دولت های مختلف در اراضی اين امپراتوری، همچنين شکل گيری دولت اتحاد شوروی در روسيه و تغيير اوضاع و شرايط منطقه ای و بين المللی اين کشت و کشتار ميان ارامنه و مسلمان پايان يافت، اما کينه توزی و دشمنی ارامنه با مسلمان آذربايجان و تورکيه، همچنين فشار دول مسيحی از جمله روسيه، فرانسه و انگليس بر دولت تورکيه و آذربايجان در شکل و شمای ديگر ادامه يافت.

در اوايل تشکيل دولت شوروی، برخی از مقامات اين کشور با پيروی از مشی قبلی خود، بخش عظيمی از خاک آذربايجان را از آن جدا و در اختيار ارامنه قرار دادند تا دولت ارمنستان تشکيل گردد.

در اواخر دوران دولت شوروی نيز ارامنه که بيشترين کادر حکومتی اطراف گورباچف را تشکيل می دادند با سوء استفاده از مقام و امکانات خود و در پی ادامه کينه ورزی و دشمنی شان نسبت به مسلمان آذربايجان، تلاش منسجم و همه جانبه ای را برای فشار و تضييق بر آذربايجانی ها بعمل آورده، بسياری از آنان را که در سرزمين آباء و اجدادشان زندگی می کردند را از خاک خود که امروز دولت ارمنستان ناميده می شود، بين سال های ١٩۸۸- ١٩٩۳ با جنگ و خونريزی بيرون کردند. همچنين دولت غاصب ارمنستان با فروپاشی شوروی، با يورش وحشيانه به قاراباغ، ضمن اشغال ٢۰ درصد ديگر از اراضی آذربايجان، مردم بی دفاع و بیگناه اين خطه از آذربايجان را بطور ددمنشانه و با تجاوز به نواميس مردم، قتل عام کردند که دهشت ترين آن فاجعه خوجالی می باشد که ده ها زن و کودک جان خود را در اين فاجعه غير انسانی از دست دادند.

ارامنه علاوه بر اين فجايع، با تخريب آثار ملی و باستانی آذربايجان در اراضی اشغالی، به مقدسات مسلمان نيز توهين کرده، مساجد واقع در اين اراضی را تخريب کردند. از جمله مسجد شهر آغدام را در کمال قباحت به گاودونی تبديل کرده اند که تحقيری است بر همه مسلمان جهان و نگاه به تصاوير آن دل هر مسلمانی را آزرده کرده، تحجر و وحشی گری قرون وسطی و جنگ ها صليبی را در اذهان تداعی می کند.

همچنين همانگونه که در اوايل قرن گذشته ارامنه آلتی بودند در دستان دول مسيحی برای اعمال فشار بر مسلمان و دولت عثمانی، امروز نيز دولت غاصب ارمنستان و به اصطلاح نسل کشی ارامنه در سال ١٩١۵ توسط دولت عثمانی بهانه و اهرم فشاری است در دست کلوب مسيحی(اتحاديه اروپا) برای تحميل خواسته های خود بر دولت تورکيه. به موازات اين عليرغم پذيرش چهار قطعنامه از سوی سازمان ملل متحد در محکوميت تجاوز به خاک آذربايجان توسط دولت غاصب ارمنستان و لزوم خروج دولت اشغالگر از آذربايجان، قدرت های بزرگ منطقه ای و فرامنطقه ای برای اعمال فشار بر دولت آذربايجان، از دولت اشغالگر ارمنستان حمايت کرده و در پايان دادن به اين تجاوز کوتاهی می کنند.

اما آنچه در اين ميان قابل توجه و تامل می باشد، موضع گيری دولت جمهوری اسلامی ايران در قبال ارامنه است.

جمهوری اسلامی ايران عليرغم اين که خود از اعضای کشورهای سازمان کنفرانس اسلامی است که تجاوز ارمنستان به خاک آذربايجان را قوياً محکوم کرده و خواستار خروج دولت غاصب از اراضی اشغالی است، اما با اتخاذ سياست يک بام و دو هوا در قبال اين تجاوز، بطور همه جانبه از دولت اشغالگر ارمنستان حمايت می کند.

دولت جمهوری اسلامی ايران که مدعی دفاع از حقوق مسلمان و مستضعفان جهان است و طی ٢۸ سال گذشته بطور مداوم و بطرق مختلف مادی و معنوی از مبارزه مردم فلسطين در مقابل اشغالگری اسرائيل دفاع می کند، چگونه است که از دومين کشور شيعه جهان در همسايگی خود در مقابل اشغالگران ارمنی نه تنها دفاع نمی کند، بلکه با اتخاذ سياست غير اصولی و مغاير با ارزش های اسلامی و انسانی، با کشور غاصب ارمنستان روابط برقرار کرده و بطور همه جانبه از آن حمايت می کند. اين در حالی است که بسياری از کشورهای مسلمان سنی مذهب به خاطر تجاوز دولت ارمنستان به خاک دولت مسلمان آذربايجان از برقراری هر گونه رابطه با دولت غاصب خودداری کرده اند. دولت جمهوری اسلامی ايران چه توجيه موجهی برای اين موضع گيری دوگانه و مغاير با ارزش های اسلامی دارد؟!

در واقع جمهوری اسلامی ايران با حمايت از ارامنه و دولت غاصب ارمنستان همان مشی و سياستی را اتخاذ کرده است که دول مسيحی غربی در قبال مسلمانان آذربايجان و تورکيه در پيش گرفته اند.

در چند سال اخير نيز دولت جمهوری اسلامی ايران با صدور اجازه رسمی به ارامنه مقيم ايران برای راهپيمايی در روز ۲٤ آوريل، علناً نشان داده است که هيچ ارزش واقعی ای برای اصول و ارزش های اسلامی قائل نيست و از آن تنها بعنوان وسيله ای در جهت منافع حکومتی خود استفاده می کند. اين در حالی است که در سال های نخست جمهوری اسلامی نه تنها اجازه چنين راهپيمايی هايی به ارامنه داده نمی شد، حتی آيت الله خمينی طی حکمی، دستور داده بود که اقليت های مذهبی بويژه ارامنه برچسب های مخصوصی که بر روی آنها «اقليت مذهبی» نوشته شده بود، به درب و شيشه فروشگاه های خود نصب کنند تا بدين ترتيب آنان از مردم مسلمان کشور متمايز شوند.

اقدام سال های اخير جمهوری اسلامی ايران در صدور اجازه راهپيمايی به ارامنه نه تنها تظاهر آشکار در حمايت اين کشور از ارامنه و دولت اشغالگر ارمنستان می باشد، بلکه نوعی اعمال فشار سياسی بر دولت آذربايجان و تورکيه و از همه مهمتر اهانت و تحقير مسلمانان بويژه مردم آذربايجان در کل است. آذربايجانی هايی که در طول سال های اول انقلاب، بويژه در دوران جنگ ايران و عراق بيشتر از هر ملتی در جبهه های جنگ فداکاری و از خودگذشتگی نشان دادند و بيشترين شهيد، مجروم و معلول را داشته اند.

اما امروز و به رغم اين که روشنفکران و فعالان سياسی- اجتماعی آذربايجان به نمايندگی از سوی مردم آذربايجان به دفعات از دولت جمهوری اسلامی ايران خواسته اند تا با توجه به تاريخ نه چندان دور و سابقه کشتار مردم مسلمان آذربايجان توسط ارامنه و اهانت آنان به مقدسات اسلامی، از صدور اجازه برای راهپيمايی به آنان خودداری نمايد، اما جمهوری اسلامی ايران نه تنها اعتنايی به اين درخواست ها نکرده است، بلکه هر ساله با فراهم کردن تدارکات لازم برای هر چه بهتر برگزار کردن مراسم ۲٤ آوريل توسط ارامنه، در واقع به مردم آذربايجان و خون های ريخته شده بی حرمتی کرده و می کند. اين نيز از سوی مردم آذربايجان بی پاسخ نمانده و اعتراضاتی در شهرهای تهران، زنجان، تبريز بويژه در اردبيل و قم صورت گرفته که از سوی نيروهای انتظامی- امنيتی جمهوری اسلامی ايران ***** گرديده است.

امر مسلم، اين بی اعتنايی و بی حرمتی نسبت به مردم آذربايجان و ارزش های آنان نمی تواند همچنان از سوی دولت جمهوری اسلامی ايران ادامه داشته باشد.

در ضمن ذکر اين نکته نيز حائز اهميت می باشد که برگزاری چنين مراسماتی از سوی ارامنه در جمهوری اسلامی ايران که بی شک کمک و پشتيبانی دولت اشغالگر ارمنستان را با خود بهمراه دارد، نمايشی است از سوی اين دولت در برابر قدرت های بزرگ، در راستای نشان دادن تاثير و ايفای نقش ارامنه در صحنه سياسی- اجتماعی جامعه ايران.
 

siavach

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
0
نامه جمعی از نویسندگان و فرهنگیان استان زنجان به خاتمی



بسمه تعالی

جناب آقای خاتمی

رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران

سالهاست مردم این مملکت آخرین جمعه هر ماه رمضان از روز ها پیش به یک راهپیمائی سراسری دعوت می شوند که در آن بر علیه دول و ممالکی شعار میدهند که هیچ مرزی با ما ندارند و تا به امروز نیز اقدام به جنگ بر علیه مملکت ما نکرده اند . روز قدس تنها در حمایت از مردم فلسطین گرامی داشته میشود که سالهاست یهودیان صهیونیسم باور به پشتوانۀ چند دولت و کشور قدرتمند به اشغال وطن آنها پرداخته و حق حاکمیت مردم فلسطین را ملغی کرده اند . این گرامی داشت نیز از آنجا ناشی میشود که **** انقلاب اسلامی اسلام را اصل اساسی می دانست و به دستور اسلام نیز ما مکلف ایم که از هر مسلمان تحت ستم و تجاوز دفاع کنیم .

بر پایۀ همین گرایش زمانی که لبنان مواجه با حملۀ اسرائیل شد ایران به حمایت از لبنان و حزب ا... در حال جنگ پرداخت . در اوائل دهه نود میلادی هم وقتی که ارمنستان و حامیان غربی آن به واسطه ارامنه ساکن در قره باغ آذربایجان متعرض تمامیت ارضی این کشور شدند و چند قتل عام به راه انداختند و 20% از خاک آذربایجان را به اشغال در آوردند باز برخی مسئولان ایران اعتراض کردند . این اعتراض البته فقط محدود به کسان خاصی بود که عموما" خود نیز ( مانند حضرات عظام موسوی اردبیلی و ملکوتی ) ترک بودند .

از آن تاریخ جمهوری اسلامی ایران علی رغم شعارهای اسلامی و حمایت از مظلومان مسلمان در سراسر دنیا و اعلام تنفر از آمریکا واسرائیل که سر ستیز با اسلام و مسلمانان دارند قدمی در حمایت عملی از جمهوری آذربایجان برنداشته بلکه روابط حسنه ای نیز با ارمنستان غاصب برقرار کرده است .

به یقین ما ترکهای ایرانی خود را ایرانی می دانیم و منافع آن برای ما ارجحیت دارد و به همین جهت اگر رابطه با ارمنستان برای ترک ها قابل اغماض باشد مسلما" گسترش روابط با این کشور دردناک و بسیار ناراحت کننده است .

ما نمی توانیم قتل عام هزاران همزبان و همکیش و حتی در برخی موارد اقوام خود و همچنین آوارگی صدها هزار نفر و غصب 20% از خاک آذربایجان در آن سوی ارس را به هیچ انگاریم و با غاصبان و قاتلان سر میز دوستی و رابطه های مختلف بنشینیم . قطعا" هم در صورت حادث شدن چنین مذاکرات و روابطی حق اعتراض و عکس العمل را برای خود محفوظ میداریم .

چنین است که عده ای از مردم اردبیل و روحانیت این شهر در اعتراض به سفر یک هیأت اقتصادی ارمنستان که گویا افرادی از رزیم خود خواندۀ قره باغ نیز در آن عضو بوده اند به مقامات استان مراجعه می کنند و از ایشان می خواهند که از دیدار و ایجاد رابطه صرف نظر کنند . بدنبال جواب منفی ایشان دهها معترض این سفر در هنگام نماز مغرب و عشا در یکی از مساجد اردبیل گردهم می آیند . اما چند ساعت بعد مأموران انتظامی به مسجد حمله می کنند و با ضرب و شتم افراد حاضر را پراکنده می کنند و یکی از آنها به نام آقای عباس لسانی را که در ناحیۀ قفسه سینه بر اثر ضربات وارد دچار شکستگی شده بوده بازداشت می کنند که تا به امروز ادامه دارد .

آقای رئیس جمهور !

شما عالی ترین مسئول روابط خارجی هستید و مسئولیت قانونی و اخلاقی اقدامات نیروهای امنیتی و انتظامی نیز بعهدۀ جنابعالی است . بنابراین ؛

1- ما مصرانه خوستاریم که جمهوری اسلامی ایران در روابط خود با رزیم غاصب ارمنستان تجدید نظر اساسی به عمل آورد .
2- برخورد های امنیتی با فعالیت ها و اعتراضات ترک ها نسبت به عدم احقاق حقوق فرهنگی خود و اعتراض به **** ارمنستان و حامیان داخلی آن دردرون دولت جنابعالی صورت می گیرد متوقف شود . لازم به ذکر است وزارت اطلاعات از چند ماه پیش با اقداماتی همچون دستگیری اعضای « کمیتۀ دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان » ( آسمک ) و دستگیری فعالان قومی و فرهنگی در شهر های مختلف و یا اعمال فشار بر ایشان اقدام به برخوردهایی کرده است که حداقل شکل قانونی ندارد .
بازداشت های بیش از 24 ساعت و حتی چند هفته ای , باز جویی در شرایطی که شخص دسترسی به وکیل ندارد و حتی اتهام و یا اتهامات خود را نیز نمی داند , ایراد اتهامات کلی و ... قطعا" نمی تواند مطابق قانون اساسی باشد . لذا از جنابعالی می خواهیم که از اینگونه اقدامات جلوگیری بعمل آید .
3- آقای عباس لسانی آزاد و خسارات وارده به ایشان و کسان دیگری که متحمل ضرب و شتم و خسارات دیگر شده اند در بعد معنوی و مادی جبران گردد .

جمعی از نویسندگان و فرهنگیان استان زنجان
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
به نقل از siavach :
ترک يا آذري ، کدام صحيح است .


يکي از معضلات فکري و اجتماعي جوانان و حتي جامعه دانشگاهي آذربايجان ، ترس و ابا از ترک ناميدن خود است چرا که در دوران حکومت پهلوي که آثار آن هنوز هم باقي است ناجوانمردانه ترين ضربه ها بر شخصيت ترکان ايران وارد آمد. در طول حکومت 53 ساله رضا خان و فرزند او ترکان ايراني از هر نوع توهين و تحقيري در امان نبودن و امروزه هم گويي کلمه ترک کابوسي است که بر سينه جوانان آذربايجان و جوانان ترک ديگر نقاط کشور سنگيني مي کند . و چنان شد که جوان تبريزي ، اروميه اي ، زنجاني ، اردبيلي و... با دو نوع هويت ، تحقير شده ترکي و افتخار آميز آذري روبرو شود . ترکي صحبت مي کرد ولي خود را آذري مي ناميد . وقتي از او مي پرسيدي ترک هستي يا آذري مي گفت آذري ،وقتي مي پرسيدي آذري يعني چه و منظور از آذري چيست چيزي براي گفت نداشت . ولي وقتي همين آذري پاي از وطن بيرون مي گذاشت ايراني بودن خود را انکار مي کرد و خود را ترک اصيل معرفي مي کرد آن هم نه از نوع ايراني ؟؟



ترک ستيزي از زمان سقوط حکومت قاجار آغاز شد و توسط روشنفکران نژاد پرستي چون محمود افشار (بنيانگذار بنياد افشار) و احمد کسروي (کسي که تئوري زبان آذري را تقديم رضا خان کرد ) به اجرا درآمد که همگي ار مواجب بگيران حکومت پهلوي بودن. تئوري کسروي بر اين اساس بود ، چون اهالي چهار روستا در اطراف مرند و قره داغ ترک نيستن دليلي شد بر اينکه ساکنان اصلي و بومي آذربايجان ترک نيستند . ولي حتي اهالي آن روستا هم به زبان تاتي و تالشي تکلم مي کردند ولي کسروي با اصرار همه آنها را آذري ناميد . نکته جالب اينجاست که اگر فرضيه کسروي را به تمام ايران تعميم دهيم به اين نتيجه مي رسيم که نود درصد ايران ترک هست چون کمتر استاني وجود دارد که در آن يک روستاي ترک نباشد .



کسروي در رساله 56 سفحه خود که در زمان رضاخان منتشر کرد . در آن نقل کرد که از اين زبان غير ترکي مردم آذربايجان (آذري) در تاريخ هيچگونه آثار و نشانه هاي ادبي و مکتوب هر چند بسيار اندک ديده و يا شنيده نشده است. بر اين اساس پروژه هاي کوتاه مدت وبلند مدت با هزينه هاي سرسام آور به راه افتاد و زبان سازي و هويت تراشي براي ايرانيان غير فارس رونق گرفت و دشمني و تبليغات عليه زبانهاي غير فارس بخصوص ترک در اولويت اين برنامه ها بود . نام هاي بومي و ترکي شهرها ، روستاها ، رودها و کوههاي آذربايجان با نام هاي ساختگي فارسي عوض گرديد مثل اروميه به رضائيه ، سلماس به شاهپور ، صائين قلعه به شاهيندژ ، قره داغ به ارسباران ، آجي چاي به تلخه رود ، قره چمن ، سياه چمن و مثالهاي بسيار ديگر ... از آنجا که برای برگردانندگان اين نام ها اطلاعات و معلومات درستي از فرهنگ زيباي ترک نداشتند نمي دانستند در ترکي «قره» علاوه بر سياه معني بزرگ و بلند و والامقام را هم مي دهد. مثل قره باغ يعني باغ بزرگ و قره چمن يعني چمن وسيع و قره بولاق يعني چشمه بزرگ ، قره را فقط به مفهوم سياه به کار برند و اسم روستاي قره چمن تبريز را چمن سياه ناميدند و دنياي را به خود خندانند و ندانستند هيچ جاي دنيا چمن سياه پيدا نمي شود .



بعضي از کسرويستهاي افراطي حتي پا را از ديدگاههاي احمد کسروي نيز فراتر گذاشته اند و به اصطلاح تحميل زيان ترکي بر مردم آذربايجان را به مغولان نسبت داده اند اين افراطيون حتي نمي دانند و يا خود را به ناداني زده اند که زبان مغولي چيزيست متفاوت از زبان ترکي ، و اگر ميخواستند زبان خود را بر مردم ايران و آذربايجان تحميل کنند چرا زبا مغولي خود را تحميل نکردند و زبان ترکي را تحميل کردند از آن گذشته مغولان فقط کنترل آذربايجان را درست نداشتند بلکه از چين تا عراق در دست آنها بود و اگر در پي تحميل زبان ترکي بودن چرا هموطنان فارس ما ترک نکرند !!!



و با همه اين حرفها اين در حالي است که ترکان هميشه در طول تاريخ به رشد و گسترش زبان فارسي کمک کرده اند و در هيچ کجا نميتوان مدرکي را پيدا کرد که ترکان بر عليه و براي از بين بردن اين زبان کاري انجام دادند . زبان ترکي زبانيست زيبا با قدمت هفت هزار ساله و سومين زبان زنده و با قاعده دنيا (به نقل از مجله پيام يونسکو) و حق رسمي و سرتاسري شدن در ايران به عنوان دومين زبان رسمي کشور در کنار زبان فارسي دارد .

همچون همیشه جعل و دروغ.
در کشور های اروپایی و غربی ترکها یکی از منفور ترین ها هستند. هیچ کس نمیتواند در آنجا به ترک بودن خود ببالد.
در ایران هم ترکی وجود ندارد. در ایران آذری داریم یا فرهنگی جدای از ترکها و ریشه ی ژنتیکی جدا از ترکها و تمدن و پیشینه ای جدای از ترکها. البته که آذری ها در فرهنگ و ژنتیک و تمدن و شهریگری با دیگر ایرانیان هم ریشه هستند.
تحقیر ترکها نه تنها در ایران که در ادبیات روس و یونان و کشورهای اروپایی انجام میشود, چرا که این قوم قومی بی فرهنگ و بدون تمدن کهنی هست. این قوم به هر کجا که رفته کشت و کشتاری بزرگ راه انداخته و فرهنگ و زبان کهن آنجا را از بین برده, نمونه اش همین آذرآبادگان و مردم آن که شوربختانه با هجوم قبائل نیمه وحشی ترک به این بخش از ایران و به برکت وجود فرمانروایانی ترک از حدود 400 سال پیش به ریختی فراگیر زبان این بخش را از پهلوی آذری که یک زبان ایرانیست و هم ریشه با پارسی و کردی و بلوچی و ... به ترکی دگرگون کرده اند.
بزرگترین شخصیت های تاریخی ترکان جهان تیمور هست و چنگیز و آتیلای خونخوار که پیشینه ی زیادی هم ندارند.
در هر کجای تاریخ که بنگرید هر کجا نامی از ترکها هست, در پیش کشت و کشتار و ترکتازی می آید.
جوان تبریزی و ارومیه ای و اردبیلی و مراغه ای... اگر خود را اذری میداند به انگیزه ی این هست که نیازی به فرهنگ شرم اور ترکان ندارد, چرا که او فرهنگی سترگ آرایایی را دارد.
او کورش و داریوش و خشایارشا و زرتشت و پارسه و نقش رستم پاسارگاد و نظامی و حافظ و فردوسی و سعدی و خیام و بابک و پورسینا و خوارزمی و .... دارد و نیازی به چنگیز و تیمور و اتیلای خون خوار ندارد.
فرمانروایان ترک به این انگیزه زبان پارسی را گسترش دادند که زبان ترکی را درخور و در اندازه ی زبان رسمی بودن نمیدانستند و به زبان پارسی با پیشینه ای چند هزار ساله نیاز داشتند تا آن را زبان دیوانی خود بکنند و از دبیران و منشی های پارسی زبان و اندیشمند در دربار خود بهره بردند.
زبان ترکی زبانی هم قدمتی ندارد. کهن ترین نمونه ی زبان ترکی همان گونه که گفتم به سده ی هشتم میلادی بر میگردد.
و دیگر هیچ نمونه ای از این زبان را در هیچ جای جهان نمیبینم!
افزون بر اینها سنگ نبشته های ارخون در منگولستان یافت شده و هیچ ربطی به مردم آذرآبادگان ندارد. خاستگاه ترکها و زبان ترکی همان منگولستان و شمال چین هست خاستگاه آذری ها همان اذرآبادگان در ایران هست همچون دیگر ایرانیان و آریایی ها. این را هم منابع تاریخی ثابت کرده و هم بتازگی پژوهش های ژنتک.
مجله ی پیام یونسکو( این خنده دار ترین جک سال بود) پاسخه این چرندیات را هم در برگهای پیشین داده ایم.
 

turkvox

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
به نقل از korosh bozorg :
همچون همیشه جعل و دروغ.
در کشور های اروپایی و غربی ترکها یکی از منفور ترین ها هستند. هیچ کس نمیتواند در آنجا به ترک بودن خود ببالد.
در ایران هم ترکی وجود ندارد.



.


اینو شما کشف کردین؟؟؟
اگر ترک ها منفور بودن اون ها رو جزو اروپا حساب نمی کردن.
شما پارس ها که همش پارس می کنید فکر می کنید تو دنیا خیلی محبوب هستین ولی دور روبرتون رو نگاه
نمی کنید که بهتون تروریست میگین

به نقل از korosh bozorg :
جوان تبریزی و ارومیه ای و اردبیلی و مراغه ای... اگر خود را اذری میداند به انگیزه ی این هست که نیازی به فرهنگ شرم اور ترکان ندارد, چرا که او فرهنگی سترگ آرایایی را دارد.
آخه بدبخت نژاد ولگرد و بیابانگرد و مهاجر و غاصب آریایی چی هست که ما خودمون رو به اون بچسبونیم؟؟؟
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
به نقل از turkvox :
اینو شما کشف کردین؟؟؟
اگر ترک ها منفور بودن اون ها رو جزو اروپا حساب نمی کردن.
شما پارس ها که همش پارس می کنید فکر می کنید تو دنیا خیلی محبوب هستین ولی دور روبرتون رو نگاه
نمی کنید که بهتون تروریست میگین


آخه بدبخت نژاد ولگرد و بیابانگرد و مهاجر و غاصب آریایی چی هست که ما خودمون رو به اون بچسبونیم؟؟؟
انگار فشاری که بر شما آمده شدیدا سنگین بوده! زیاد زور نزن که که کاری پیش نخواهی برد. با ناسزا گویی کسی شماها را بشمار نخواهد آورد بهتر است در اندیشه ی مدرکی چیزی برای خیال بافی های بزرگانتان باشید(تمدن 7500 ساله و ترک بودن اذری ها و ...)
انگار توی باغ نیستی؟ چه کسی ترکها را جزو اتحادیه ی اروپایی بشمار آورده؟ سالهاست که ترکیه دست پا میزند تا بلکه به این اتحادیه بپیوندد اما ... از این که بگذریم دیدگاه من کینه ی مردم اروپا به ترکهاست.
همین نژاد آریایی که درباره ی آن هرزه گویی کرده اید. اگر گستره ی زبان هندواروپایی را در نظر بگیرید میتوانید به این نتیجه برسید که دست کم 90% اندیشمندان و بزرگان و فیلسوفها و دانشمندان و تمدن های بزرگ و توانمند و .... را همین قوم آریایی بخود اختصاص داده. فعلا که پان ترکها میخواهند هر طور شده بخشی از تمدن همین آریایی ها را به خود بچسبانند مگر اینکه هویت پوچ خود را با دزدی فرهنگی و تاریخی پُر کنند(همچون ترک خواندن مادها و اشکانیان و سومری ها و بابک و آذری ها !!!!!!!)
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از turkvox :
اینو شما کشف کردین؟؟؟
اگر ترک ها منفور بودن اون ها رو جزو اروپا حساب نمی کردن.
شما پارس ها که همش پارس می کنید فکر می کنید تو دنیا خیلی محبوب هستین ولی دور روبرتون رو نگاه
نمی کنید که بهتون تروریست میگین


آخه بدبخت نژاد ولگرد و بیابانگرد و مهاجر و غاصب آریایی چی هست که ما خودمون رو به اون بچسبونیم؟؟؟
كاربر عزيز
جناب turkvox

دقت بفرماييد كه با دور شدن از بحث اصلي هيچ نتيجه اي حاصل نخواهد شد .

اينكه به عده اي تروريست اطلاق مي شود نه ربطي به زبان آنها دارد و نه ربطي به نژاد آنها . اينها مسائل سياسي است و ربطي هم به اين موضوع ندارد .
اگر در روابط سياسي يك كشور تروريست محسوب مي شود روي سخن با دولت آنها است نه مردم آن .

محبت كنيد بحث را از مسير اصلي منحرف نكنيد . ( سعي كنيد كمتر از سخن ديگران تحريك شويد . كساني كه حرفي براي گفتن ندارند سعي مي كند در بحث ها اطرافيان را تحريك كرده و از واكنش هاي آنها بهره برداري تبليغاتي منفي كنند . اين مختص به اين فروم نيست و در همه جاي جامعه وجود دارد .)



موفق باشيد .
 

atabay danyeli

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
اگر پيمان ببندي كه از دشنام و انگ و ناسزا دوري كني و نيز دست به سينه و دو زانو بنشيني و پرسش خود را مطرح كني، شايد دلم به رحم آمد و پاسخ دادم. راه ديگر اين است كه به كس ديگر بگويي كه پرسشت را عنوان كند يا اينكه با يك آي‌دي تازهء ديگر بيايي كه پيشينهء آن روشن نباشد.

نمونه ای از فرزانه در خیال خودها ی بدو ن شرح

یک جایی عرض کردم که جنابعالی متعلق به قوم سریع التکثیر و وسیع المله فرزانه در خیال خودان تو سری خورده تاریخ غمگین قوم بی فتح و آویزان از ترهات و تحریفات یهودی و داشناکی هستید. اما گمان نداشتم به این زودی مهر تایید به حرف های من بزنی.
دوباره شعر آن نازنین پان ایرانیست را برایت تکرار میکنم:
فرزانه در خیال خودی اما
که به تندر پارس میکند
گمان مدار که در قانون بو علی حتی
جنون را نشانی از این آشکاره تر داده باشد (احمد شاملو)
 

atabay danyeli

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
با سلام
زمانی که زادگان هخامنش با حمایت های مالی و فکری یهود سرزمین کهنسال و کهن پای ماد و دیگر سرزمین های واقع در فلات قاره را به خاک و خون کشیدند و با تاراج منابع مالی و انسانی اقوام ساکن در فلات قاره شروع به گسترش دامنه فتوحات خود کرده و قدم در سرزمین باستانی مصر گذاشتند.سرکردگی این مجنونان و وحشیان دد منش با شخصی بود به نام کمبوجیه ،که حتی پان ایرانیست های خیلی افراطی و شش اشکوب هم در دیوانه بودن این جناب شک به خود راه نداده اند.(از چنان پدری چنین فرزندی هم شاید.)
از قرار معلوم این جناب قبل از عزیمت به مصر برای اینکه خیالش از حرم راحت باشد برادر بردیا نام خود را گوش گوش تا سر میبرد و از ملت مخفی نگه میدارد.(چه ملتی!!!). دست بر قضا مغی گومات نام از راه میرسد و به دلیل شباهت چهره !!! خود را بردیا معرفی کرده و به جای برادر بر تخت می نشیند و اتفاقا پیش بینی برادر درست از آب در می آید و گومات تخت و مال و حرم اخوی !! را صاحب میشود و مشغول سورچرانی که خبر به کموجیه میرسد که چه نشستی که برادرت فلان کرد و بهمان.
کمبوجیه که برادر را سر به نیست کرده پیش بزرگان !!! هخامنش در دیگ خیانت را باز میکند و از شدت و غلیان غیرت ناموسی دق میکند و می میرد.
هخامنشیان به سرکردگی دیوانه دیگری به اسم دارا فی الفور پاشنه ها را ور میکشند و میآیند وشبانه وارد مملکند شده و به زن کمبوجیه یواشکی میگویند که این مرد بردیا نیست و برای اینکه شکت برطرف شود شب یه دستی به سرو کوش بردیا بکش اگر گوش دست راستی سالم بود بدان که بردیا نیست چون گوش راست بردیا را موش خورده . و اتفاقا این زن که تا اینجای قضیه بنا بر علل ژنتیکی ساختگی و بدل بودن شوهرش را نفهمیده بود سراسیمه خبر به دارا میبرد که آخ آخ . حق با تو بود و این بردیا نیست چون هر دو گوشش سالم است.
حالا که شک همگان و این تاریخ مخنث هم برطرف میشود که بردیا یردیا نیست شبانه میریزند و گومات را در خوابگاهش به قتل میرسانند.
حال مملکت می ماند بی پادشاه.
عده ای را اعتقاد بر این است که بدن ممکن است بی سر باشد اما مملکت بی پادشاه نمی شود.( بخاطر همین هم بود که 1200 سال بی کله زیستیم و طوری هم نشد. حالا هم در تاریخ نسبتا معاصر 300 سال هم به آن اضافه نموده بودیم.) اتفاقا دارا این کمبود را خوب حس کرد و با تعدادی از سرکرده ها قرار گذاشتند که صبح کله سحر در میدان شهر جمع شوند و اسب هرکه زودتر شیهه کشید به سلامتی و میمنت بشود پادشاه.
اتفاقا این دارا نوکر فهمیده ای داشت که از آقای خود بیشتر چیز حالیش بود.
دارا شب پکر بر گشت به خانه و ماوقع را به نوکر تعریف کرد. و آخر سر هم آهی کشید که کلی خلایق را سر کیسه کردیم و کمبوجیه را با بیماری مهلک نقرس و برادرش با توهم میراث خواری و.... راهی آن دنیا کردیم که بشیم پادشاه اما این چند تا ولد... دم در آوردند و گفتند که ما هم هستیم و قرار به شانس شد.
نوکر در آمد که آقاجان راحت بگیربخواب که بختت بود بلند که نوکری مثل من داری. شما فردا صبح با خیال راحت برو سر میدان و منتظر باش.
نوکر هم رفت تا صبح بغل یک مادیان خوابید و بدنش بوی تن مادیان گرفت. صبح که همه خلایق شایق پادشاهی در میدان جمع بودند نوکر از میدان رد شد و باد بوی مادیان را به مشام اسب دارا که تاصبح در فراق این مادیان سوخته بود رساند و اسب شیهه سر داد و دارا شد شاه ایران زمین.

آقای آتور خان شما و همپالگیهاتان به کجای این تاریخ مخنث و مریض افتخار می کنید.
این شد تاریخ . این شد مملکند . این شد آن قوم با فرهنگ مورد نظر تان . چه بر سر این مرز و بوم رفته بود که سرنوشتش را با ید شیهه اسبی تایین کند؟
کجاست آن فیوضات مملکت داری دروغینی که همواره به خواب می بینید. شیوه های سیاست پیش رفته شما همین شیهه اسب بود؟
سرگذشت پتیاره ها و پتیاره بازها را نمیشود گفت تاریخ.
درد را حس می کنید؟
حس می کنید که کیان بر باد رفته این ملت چگونه دستآویز مشتی یهودی از خدا بی خبر شده است.؟

خوب این تاریخی است که بی کم و کاست مورخین پان ایرانیست یهودی تبار از آن سخن میرانند و بدان هم مباهات میکنند. اما بیایید منصفانه این داستان را با هم دوباره بخوانیم و آنوقت ببینیم وقتی به عنوان یک ایرانی دیرین میبینیم تاریخ ما را تحریف میکنند چه واکنشی باید نشان بدهیم؟

اول ببینیم گومات کیست؟

" مات " در آخر این کلمه شکل فونتیکی دیگری از وازه " ماد " است.
این مطلب نشان میدهد که این شخص اهل سرزمین ماد میباشد.
و طبیعی است که چرا و به چه مطلبی وارد شهر شده و درغیاب کمبوجیه چرا برادرش بردیا را کشته و به جای او بر تخت نشسته است.
اما وقتی صحبت از شباهت و .. در تاریخ میرود این دیگر اسمش تاریخ نیست.
یا باید پذیرفت پارس هایی که در اطراف بردیا بوده اند نئاندرتال بوده اند که نفهمیده اند این بابا بردیا نیست و گرنه تاریخ ما باید مملو از کسانی شود که سرشان را بیندازند پایین و وارد دربار شوند و ادعا کنند که ما پادشاه هستیم و گند قضیه اینجاست که حتی زن طرف هم حالیش نشده!!!!
( قبول بفرمایید که این دیگر تاریخ نیست ، حتی امیر ارسلان نامه هم نیست)
یا باید پذیرفت که این گومات (اگر بر تخت نشسته که نشسته ) بعد از یک جنگ موفق به این امر شده.
واین یعنی تلاش دوباره اقوام اصیل ایرانی برا بازپس گیری کیان به یغما رفته.
نمونه این داستان را در چند مورد از تاریخ به یاد داریم مانند قیام مانوی ها و مزدکی ها و قیام بابک و ...
حال برمی گردیم به اسم این سرکرده:
" گو " واژه ای است که نمونه آن را در اول اسم گوی ترک ( سلسله و سر سلسله ای که اولین بار اسم ترک را برگزیدند ) گوی خان و ...
این واژه صد در صد ترکی و به معنی آسمانی و روحانی می باشد.
اسم گومات به معنی ماد مقدس و ماد آسمانی است.
این نشان میدهد که پان فارسیست ها هر چقدر سعی در تحریف تاریخ کرده و آثار و نشانه ها را از بین ببرند ، شواهدی باقی میماند که نتوان آنها را از بین برد.
این هم نشان میدهد که سرزمین مقدس آزربایجان از ابتدای تاریخ مسکن واقعی ترکان بوده است.
اگر دوستانی مطلبی دارند بدون هتاکی در جوابیه بنویسند و اگر میتوانند معنی این واژه را در یکی از زبان های هندو اروپایی پیدا کنند. ( آقای آتور مستثنی هستند ایشان بدلیل عقده های سرخورده داشناکی میتوانند ناسزا بگویند)
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
به نقل از atabay danyeli :
با سلام
یا باید پذیرفت که این گومات (اگر بر تخت نشسته که نشسته ) بعد از یک جنگ موفق به این امر شده.
واین یعنی تلاش دوباره اقوام اصیل ایرانی برا بازپس گیری کیان به یغما رفته.
نمونه این داستان را در چند مورد از تاریخ به یاد داریم مانند قیام مانوی ها و مزدکی ها و قیام بابک و ...
حال برمی گردیم به اسم این سرکرده:
" گو " واژه ای است که نمونه آن را در اول اسم گوی ترک ( سلسله و سر سلسله ای که اولین بار اسم ترک را برگزیدند ) گوی خان و ...
این واژه صد در صد ترکی و به معنی آسمانی و روحانی می باشد.
اسم گومات به معنی ماد مقدس و ماد آسمانی است.
این نشان میدهد که پان فارسیست ها هر چقدر سعی در تحریف تاریخ کرده و آثار و نشانه ها را از بین ببرند ، شواهدی باقی میماند که نتوان آنها را از بین برد.
این هم نشان میدهد که سرزمین مقدس آزربایجان از ابتدای تاریخ مسکن واقعی ترکان بوده است.
اگر دوستانی مطلبی دارند بدون هتاکی در جوابیه بنویسند و اگر میتوانند معنی این واژه را در یکی از زبان های هندو اروپایی پیدا کنند. ( آقای آتور مستثنی هستند ایشان بدلیل عقده های سرخورده داشناکی میتوانند ناسزا بگویند)

آن داستانی که تعریف کردید که هیچ. بگذریم که سراسر بی ارزش هست و بزودی تاریخ هخامنشی را خواهم آورد.
دو به جریان گئومات مغ و بردیای دروغین میرسیم.
نخست اینکه گئوماتا(گئومات) و نه گومات!!!! این هم نکند از آن دسته تحریف ها هست و دروغ و خیال پردازی ها!
داریوش شاه گوید:
"هیچ فردی, نه یک پارسی و نه یک مادی و نه هیچ کس دیگر از دودمان ما یافت نشد(در اینجا نکته ی ضریفی هست که میبینم مادها و پارسها از یک دودمان هستند) که بتواند قلمرو پادشاهی را از گئوماتای مغ بازستاند. مردم از او بسختی بیمناک بودند, او بسی از کسانی که پیش از این بردیا را میشناختند میکشت. این است دلیل آنکه چرا اشخاص را میکشت:تا ندانند که من بردیا پسر کورش نیستم. هیچ کس را جرات آن نبود تا درباره ی گئوماتای مغ سخنی براند, آنکه من فرا رسیدم.
(DBI بند 13)
پس میبینیم که خود داریوش بر هم ریشه بودند پارسها و مادها و آریایی بودنشان تاکید میکند. همچنین این سنگ نبشته نشان دهنده ی رعب و وحشتی هست که بدست یک مغ(آیین مهر پرستی ویژه ی تیره ی آریایی) ایجاد شده بود و مردم در تنگنا بوده اند.

با این گونه نام ها در زبان پارسی و تاریخ هخامنشی زیاد برمیخوریم و این ریشه یابی خنده دار شما هم ارزشی ندارد.

گئوبرووه => پسر مردونیه ( 4DB بند 68) همچنین گبریاس, پسر مردینوس (هرودوت ک سوم, 68)

همچنین گئوبرووو شخصی به عنوان والی بابل آنسوی فرات یافت میشود. او گردانندگی یک ساتراپی بسیار گسترده از دجله ت اسواحل نیل را بر دوش داشت(هرودوت ک 4 ص 166)

پس آن وازه ی جعلی و ساختگی گو + مات را برای خودتان نگه دارید.

در آریایی بودن مادها هم که دیگر شکی نیست. در پیام پسین یک بازگویی از داریوش کیانی در این باره خواهم آورد.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
مادها و پان ترکیسم


http://www.azargoshnasp.net/history/Medes/madhaapanturkism.htm

يكي از قربانيان بزرگ پروژه‌ي تمدن‌خواري «پان‌تركيسم»، قوم ايراني «ماد» است. هر چند تاكنون اشرار پان‌تركيست نتوانسته‌اند هيچ گونه مدرك و سندي را در اثبات ادعاي خود مبني بر «ترك» بودن قوم «ماد» عرضه كنند، اما در مقابل، آريايي بودن مادها چنان مستند و مستدل است كه همواره در نزد محققان و مورخان، ايراني (آريايي) بودن قوم ماد، بديهي تلقي شده است.
1. شماري از مورخان باستان، به صراحت، مادها را «آريايي» خوانده‌اند؛ مانند هردوت [VII/62؛ فراي، ص 4 و 411]، استرابون [XV/2.8؛ پيرنيا، ص 160] و موسا خورني [I/29؛ فراي، همان‌جا].
2. نام شاهان و سرداران ماد كه در متون آشوري و يوناني و پارسي‌باستان ذكر گرديده‌اند (مانند: فْرَوَرتي، اوُوَخْشَترَ، اَرشْتْي‌وَييگَ، شيديرپَرنَ، تَخمَ‌سپادَ و…) [كمرون، ص 110، 117، 132؛ بويس، ص 6-32؛ كتيبه‌ي DB,II/33]، همگي به آشكارا «آريايي» هستند و نه آسيانيك يا سامي يا از همه محال‌تر: تركي!
3. واژگان بازمانده از گويش مادي [مانند: Farnah (= فر)؛ Paradayda (= پرديس)؛ Vazraka (= بزرگ)؛ Vispa (= همه)؛ Spaka (= سگ)؛ Mitra (= مهر)؛ Xshayathia (= شاه)] [دياكونوف، ص 6-65؛ لغت‌نامه‌ي دهخدا، مقدمه، ص10؛ فقيه، ص172] در زبان پارسي باستان، و نيز تصريح «استرابون» به «آريايي» بودن زبان مادها و پيوند و همساني آن با زبان‌هاي پارس و بلخ و سغد [XV/2.8؛ پيرنيا، ص160] و نيز كلام داريوش بزرگ ـ كه زبان مادها و پارس ها را در يك گروه قرار مي‌دهد [كتيبه‌ي DPg؛ بريان، ص408 و 406]، نشانه‌ي روشن «آريايي» بودن زبان مادهاست و نه ـ فرضاً ـ تركي بودن آن!
4. بناهاي مذهبي (معابد) يافته شده در سكونت‌گاه‌هاي مادها [سرفراز و فيروزمندي، ص64، 58،55] و نيز نام‌هاي خاص مادي كه با اسامي ديني آريايي تركيب شده‌اند (مانند: Mazdakku, Bagparna, Auraparnu, Artasiraru, Bagdatti, Bagmashda) [كمرون، همان‌جا؛ بويس، همان‌جا] به آشكارا تعلق مذهبي قوم ماد را به انديشه‌ها و آيين‌هاي ديني هندوايراني (آريايي) و شايد زرتشتي، نشان مي‌دهد و نه تعلق به «شَمَنيسم» و گرگ‌پرستي تركي را!
و ...
حال، با اين اوصاف چه گونه مي‌توان قوم ماد را كه عنوان، زبان و فرهنگ، دين و در يك كلام، تمام هويت‌اش «آريايي»ست، بي هيچ دليل و سندي، ساده‌لوحانه «ترك» دانست؟!


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
- بريان، پي‌ير: «تاريخ امپراتوري هخامنشيان»، ترجمه‌ي مهدي سمسار، انتشارات زرياب، 1378
- دياكونوف، ا. م.: «تاريخ ماد»، ترجمه‌ي كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380
- سرفراز، علي‌اكبر و فيروزمندي، بهمن: «مجموعه دروس باستان‌شناسي و هنر دوران تاريخي»، تدوين حسين محسني و محمدجعفر سروقدي، انتشارات مارليك ـ جهاد دانشگاهي هنر، 1373
- فراي، ريچارد،: «ميراث باستاني ايران»، ترجمه‌ي مسعود رجب‌نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368
- كمرون، جرج: «ايران در سپيده‌دم تاريخ»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365
- بويس، مري: «تاريخ كيش زرتشت»، جلد دوم، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، 1375
- پيرنيا، حسن: «تاريخ ايران باستان»، انتشارات افراسياب، 1378
- فقيه، جمال‌الدين: «آتورپاتكان و نهضت ادبي»، شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران، [بي‌تا]
- «لغت‌نامه‌ي دهخدا»، مقدمه: زيرنظر دكتر محمد معين، 1337









بر گرفته از: تاريخ و تبار و زبان مردم اذربايجان//نويسنده و گرداورنده:غلامرضا انصاف پور//انتشارات :فكر روز//نوبت چاپ:اول 1377



بيش از همه بايد از كتاب Oppert باستان شناس فرانسوي نام برد كه مادها را به حدس و گمان التايي و ترك دانسته است.بايد خاطر نشان كرد كه اظهار نظر اين نويسنده قبل از كشفيات باستان شناسي و سنگ نبشته هاي اشوري و ايلامي و پيش از پيدايش تحقيقات علمي صورت گرفته است.بعدها با كشف سنگ نبشته هاي ايلامي و اشوري و به دنبال حفريات شوش،اسناد و مدارك جديدي به دست امد كه سهو oppert را اشكار كردو دهها و صدها محقق و تاريخ شناس بزرگ آريايي بودن مادها را اعلام كردند.در زير تنها به نوشته دو تن از بزرگترين باستان شناسان،يك ايراني و يك خارجي اشاره مي كنيم.

مشيرالدوله در كتاب ايران باستان كه در دهه اول قرن چهاردهم هجري نوشته شده است،پس از بيان اينكه ماديها مردم آريا نژاد بودند با ارائه اسناد و دلايل معتبر خطاي اين خاور شناس فرانسوي را اشكار كرده و نوشته است:

‹‹اُپرت›› در ان زمان كه هنوز تحقيقات كافي در باره مادها نشده بود به اشتباعه مادها را التاييي( مغول )پنداشته و اكنون با اكتشاف كتيبه ايلامي بيستون مبنا و پايه و عقيده Oppert باطل شده و ديگر كسي بر اريايي بودن مادها ترديد ندارد و محقق است كه ماديها شعبه اي از ارينهاي ايراني بوده اند.1

دياكونوف نيز در كتاب تاريخ ماد كه حاوي اخرين كشفيات علمي در باره مادها است اظهار نظر اُپرت را در يك بخش مفصل بيست صفحه اي تحت عنوان‹‹زبان شناسي››رد كرده و نوشته است:‹‹اظهار نظر اوپرت كهنه و بي اساس و مردود است،زيرا اين اظهار نظر مربوط به زماني است كه هيچ اطلاعي از سنگنبشته هاي ايلامي و حفريات شوش و ديگر اسناد و دستاوردهاي باستانشناسي وجود نداشت››،در واقع در سراسر كتاب دياكونوف گواه اريايي بودن مادها(اذربايجانيها)است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از Xelil :
پس خود معترفید که ترکها در ایران مورد تحقیرند. اگر به قول تو من حتی آزری باشم و نه ترک باز قضیه فرقی نمی کند چون تحقیر یک ملت فقط کار فاشیستهاست و تو از جمله انانی که چنین عقاید نژادپرستانه ای داری.
شخصی با افکاری چون شما اگر در یک کشور اروپایی می بود و آن را مرتب تبلیغ می کرد قطعاْ محاکمه می گردید.

بر مدیران فروم است که این شخص نژادپرست را از فروم اخراج نمایند و یا به وی شدیدا اخطار دهند چون حتی تحقیر یک ملت (نه شخص که جنبه فردی پیدا کند) در همین قانون اساسی موجود ایران جرم است و این فروم نیز طبق ادعای شما مطابق همین قوانین است.
والسلام
دوست من

دقت بفرماييد كه اگر هم شخصي در صدد كاري باشد كه شما مي فرماييد قبل از هر عملي بر ما واجب است كه اگر حقيقتي را مي دانيم سعي كنيم بر ديگران هم روشن نماييم . اخراج يك كاربر راه حل كار نيست مگر آنكه كاربر ديگر نتواند خود را با قوانين موجود تطبيق دهد كه نمونه آنرا هم داشتيم .

ايشان نظرياتي دارند چه درست و چه اشتباه . با اينحال اخراج يك كاربر نمي تواند به اين راحتي كه شما مي فرماييد انجام پذيرد .

فرض كنيم كه در اين انجمن مديري قرار داشت كه به شدت با ترك ها و آذري ها و . . . مخالف بود . شما خود مي پسنديد كه با نوشتن يك كلام از فروم اخراج شويد ؟؟؟ يقينا نه

پست هاي همين كاربري كه شما فرموديد از روز اول تا به امروز بسيار تغيير يافته است . عصبيت گذشته در آن نيست و سعي مي گردد كه به استناد به مطالب تاريخي و منطقي پست بزنند .
اختلاف نظر داشتن به اعتقاد من خوب است . باعث تعالي است . فرض كنيم كه من همه اينها را كه با شما مخالف هستند از سايت اخراج مي نمودم . يقيانا اين تاپيك هم ادامه پيدا نمي كرد و اين سندها و مداركي كه تا امروز معرفي شده اند در اختيار هيچ كاربري قرار نمي گرفت .

تمام اين پست ها و نوشته ها به دقت خوانده مي شود يقينا بدون گفته شما هم اجازه نمي دهم كسي به هر قوم يا مليتي توهين كند . حتي وقتي دوستان در اثر نفرت هاي تاريخي و اجدادي به اعراب توهين مي كنند من تاپيك را مي بندم . ما مجاز نيستيم به صرف داشتن عقيده اي ، به اعتقادات ديگران توهين كنيم .


از دوستان عزيز هم خواهش مي كنم براي جلوگيري از اتفاقاتي كه در هفته گذشته در اين فروم و انجمن افتاد و منجر به محدود شدن دسترسي كاربري گشت ؛ بحث ها را تماما منطقي و با استناد به مدارك و . . . پيش ببرند .


كاربر گرامي " كوورش برزگ " : شما هم دقت بفرماييد كه حتي اگر حق با شما باشد و مطالب شما بر پايه اسناد 100% درست باشد اگر از لحن نا مناسب براي گفتار خويش استفاده كنيد هيچكس به حرف شما گوش نخواهد كرد و حرف حق شما در بين اين كلام هاي نادرست از بين خواهد رفت .
 

turkvox

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
به نظر من سرو کله زدن با چند نفر که خودشان را عالم الدهر می دانند در عین حال که بیسواد کامل هستند
بی نتیجه می باشد
مطالب رو از یه جای دیگه کپی میکنه و اینجا پست می کنه .
اگه به ریشه خودش بریم شاید ترک از آب بیاد

روی صحبت من یا کوروش است
تو به عنوان یه پارس چی داری بهش افتخار کنی؟؟؟
به دانشمندانی که ندارید افتخار می کنی؟؟
به ورزشکارانی که ندارید افتخار می کنی؟؟؟
به منابع طبیعی که در شهرتان دارید افتخار می کنی؟؟
به هنرها یی که ندارید افتخار می کنید؟؟
به شجاعت و غیرتتان که ندارید افتخار می کنید؟؟
بدبخت اگر نفت عرب ها و مس و طلا و نقره آذربایجان بهتون نرسه باید کاسه گدایی دسستون بگیرید

ببین اونقدر دزدید که فرش دستباف ما رو با نام Persian Carpet میفروشید:eek:
 

atabay danyeli

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 می 2006
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
0
جناب کوروش خان

" گوی " ، " کوی " ، " قوی " وقتی در ترکی باستان تلفظ گردد به صورت " گوگ " ، " گوک " در آمده و در اتصال به اسامی دیگر " گ " و " ک " در صور تیکه صامت اول صدادار باشد به " و" تبدیل میگردد و چون خود کلمه دارای یک " و "می باشد " و " اول به " ی" خفیف تبدیل میگردد.
" گو گ " در اتصال به " ارچین " به صورت " گو گرچین و گو یرچین و گوورچین " در می آید.
" گوگ " در اتصال به " ارتی " به صورت " گوگرتی و گویرتی و گوورتی " در می آید.
"گوگ" در اتصال به " ترک" به صورت " گوگ ترک و گوی ترک " در می آید.
" گوگ " در اتصال به ماد به صورت " گوگماد و گویماد " در می آید.
بر خلاف تصور شما این واژه به صورت geom نبوده و به صورت " göyüm میباشد
در بین ترکان داخل این واژه به صورت خیلی قدیم " گیگ " باقی است.
آنهایی که پارسی را پاس میدارند خیلی وقت است که " ـئـ " بکار نمی بندند و فرهنگستان فرموده که " ی" بکار بندند.
" ـئـ " در رسم الخط بیشتر به جای " Ö " کاربد دارد.
" گئو مات " برخوان فونتیکی " گوماد " و به هر شکل هم که در آورید هندو اروپایی نبوده و ترکی است
" گئو بر و " نیز اسم ترکی است.

حال اگر درد شووینیستی نداری بگو بدانم:
قبل از اینکه این آریا های یهود ساخته شما قدم به ایم مملکت بگذارند تکلیف ساکنین سرزمین ماد چی میشود؟
منتظر بودند که شما از سرزمین های شمالی تر بیایید و آب توبه سرشان بریزید و غسل تعمید بدهید و به مبارکی وارد سلک آریایی بکنید .
خودت هم میدانی چه میگویی؟
هر چه تو آیینه نشان دادند که نباید طوطی صفت تکرار کنی.
با این مطالب بیشتر از آنچه فاصله اقوام ایرانی را بیشتر کنی طرفی نخواهی بست.ما باید بگوییم که برگردید به همان سرزمین های شمالی ، که نمی گوییم . بنشین زندگی تو بکن . واللا تو ایروان خبری نیست.
 
بالا