• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

واقعاً مردم آذربایجان ترک نیستند؟

siroos1

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
23
لایک‌ها
0
به نقل از Behrooz :
جناب سيروس پست شما به اين دليل پاك شد كه چند صفحه فقط به فحاشي و تندروي پرداخته بوديد كه البته شايسته نبود .

عجب حكايتي!!
شما هم مثل پانتركيستها هر كسي كه انتقاد كنه رو فحاش ميدوني؟؟
پس بگو چرا به غير از پانتركيستها همه با شما دشمن هستن
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از siroos1 :
عجب حكايتي!!
شما هم مثل پانتركيستها هر كسي كه انتقاد كنه رو فحاش ميدوني؟؟
پس بگو چرا به غير از پانتركيستها همه با شما دشمن هستن
من نمي خواهم در اين مورد با شما بحث كنم و وارد يك بحث فرسايشي شويم .

شما آن سفرنامه دروغين را كه نوشته بوديد ؛ نامش را انتقاد مي گذاريد ؟؟؟؟
كجاي آن نوشته سراسر متعصابه شما نامش انتقاد است ؟؟ كجايش با قواعد انتقاد تطابق دارد ؟؟

اگر مي خواهيد بحث ها را فرسايشي كرده و موضوعات را منحرف كنيد من به شما چنين اجازه اي را نخواهم داد . اگر هم در مورد بحثي كه در جريان است سخني داريد بفرماييد تا بقيه هم استفاده نمايند وگرنه نقش اسپم را بازي نكنيد !!!!
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
من همون کاربر با آیدی siavach هستم چون آیدی ام وارد سیستم نمی شد اونو عوض کردم آیدی قبلی از نظر من باطل اعلام میشه
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
سلام چند روزی نبودم کاربران تازه وارد محیط دوستانه این انجمن را تبدیل به یک محیطی مثل قمار خانه یا یک باشگاه بوکس کرده اندعزیزان سعی کنید به عقاید هم احترام بگزاریم اون عزیزی که درباره یاقوت ها نوشته بودند تمامی مدارکشان صحیح است اما چیزی که ذهن منو خراب کرده این است که کسروی نه تنها به نظریه خود از دید علمی نگاه نکرده بلکه از روی روایات و افسانه ها به این نظریه واهی خودش پرداخته است سخنانی همچون این که مردم آذربایجان چون در صدد این بودند که زبان ناقص و تحمیلی ترکی رو از بین ببرند و زبان فارسی رو جایگزین آن بکنن سعی کرده این مقاله ای را که تنها خودش آن را تصدیق می کند و رضا خان هم نقش رواج دهنده آن را بازی کرده نوشته و به خورد مردم بدبخت ایران زمین بدهداین اصلا چیز تازه ای نیست خیلی از نویسندگان بزرگ این اشتباه را متوجه می شوند و آخرین مقاله یا کتاب خود را مملو از نفرت و دروغ می نویسن صادق هدایت در توپ مرواری احمد شاملو در حافظ کافر بود احمد کسروی در آذزی زبان آذربایجان و...وقتی این مقاله را می خواندم حسرت این که یک کتیبه ای که نشان دهد زبان مردم قبلا آذری بوده یا نشان دهد آذری خود چه بوده است و خط آن چه بود و چگونه تلفظ می شده بر دلم مانداین کتاب که اگر اسمش را چاخان نامه کسروی بگزارند بهتر خواهد بود در مقایسه با آثاری همچون بهاییگری،صوفی گری،تاریخ هجده ساله آذربایجان،تاریخ پانصد ساله خوزستان،تاریخ مشروطیت و غیره واقعا مثل این است که شاهنامه رو با داستانهای بچه گانه مقایسه کنیم در ضمن در رابطه با این نام آذربایجان و آذری چون تشابه زیادی است نمی دانم اگر نام آذربایجان آخربایجان میشد حتما می گفت که زبان اینجا آخری بوده یا اگر اینجا اسمش قم یا ری بود چه خاکی بر سرش می ریخت
کسروی پیش استاد هشترودی اعتراف کرد که اشتباه کرده اما نفرت آذربایجان دامنگیرش شد و بالاخره او را به قتل رساندند
روحش شاد
اما نوشتن این مقاله فقط چند دلیل می تونه داشته باشه :
1-آذربایجان توسط پان ترکهای ترکیه ای که می خواستند امپراطوری ترک برای جنگ دوم جهانی تشکیلدهند از ایران جدا نگردد که جای تحسین دارد
2-خایه مالی رضا خان و گرفتن یه پولی برای تامین مایحتاج زندگی
3-عشق به زبان فارسی که ممکن نیست چنین شده باشددر ضمن عزیزان واقع بین باشید کسروی می تونست این رو زمانی بنویسه که در دوران قاجاری مردم آذربایجان بیشترین ضربات رو از ترکان قاجاری دیدند و به همین خاطر می تونست هم زبان آذربایجان رو فارسی کنه هم به شهرت والایی برسه اما درست زمانی نوشت که مردم از دست رضاخان به ستوه آمده بودند و کم برای بر اندازی اون تلاش می کردند
رضاخانی که تمامی زبان های ایران رو گویشی از فارس معرفی کرده بود حتا زبان عربی را
اما نمی توانست یک دفعه بگه که ترکی گویش فارسی هست که در این زمان کسروی به دادش رسید و همه چیز رو ماسمالی کردند و ترکی هم شد گویش فارس و این نه تنها کسروی رو به جایی نرساد بلکه اون به طرف قتل سوق داد
به امید ایرانی برادر و برابر
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
هر کي به آذربايجان اهميت مي ده و خودش رو آذربايجاني مي دونه حتما يه نگاهي بهش بندازه
اين فايل به صورت پي دي اف است
ممنون از تمام شما مردم ايران و واقعا خوشحالم که هنوز نفس مي کشم در جايي که اکسيزن را به قيمت اعتراف دروغ مي فروشن

https://www.sharemation.com/siavach...df?uniq=-umbpc2
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
اون عزیزی که در مورد کتاب دده قورقود از من پرسیده بودند
باید بهشون بگم که من این کتاب رو نخواندم چون واقعا پیدا کردنش سخته
هم به خاطر این که اجازه چاپ نمیدن هم قدیمی بودنش
اما اگه بخواهید می تونم اطلاعاتی در مورد این کتاب بهتون بدم
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
نیم نگاهی به کتاب «دده قورقود»

جعفر ******* کیا





اشاره:

پيشگفتار

كتاب‌ «دده‌ قورقود» از آثار كلاسيك‌ جهان‌ به‌ شمار مي‌رود. اين‌ كتاب‌ شاملِ يك‌ مقدمه‌ و دوازده‌ قصّة‌ حماسي‌ است‌، و با اينكه‌ حماسة‌ ملي‌ تركان‌ محسوب‌ مي‌شود، تنها به‌ تُركان‌ تعلق‌ ندارد، بلكه‌ همانند كتابهايي‌ چون‌ «ايلياد»، «اديسه‌»، «د‌ُن‌ كيشوت‌»، «مهاباراتا»، «كمدي‌ الهي‌»، «هاملت‌» و... متعلق‌ به‌ همة‌ جهانيان‌ است‌. دانشمندان‌ و شرقشناساني‌ چون‌ «ديتس‌» و «بارتلد»، اوقات بسياري را براي‌ پژوهش‌ و تحقيق‌ دربارة‌ اين‌ اثر صرف‌ كرده‌اند، و نويسندگان‌ همچون‌ ياشار كمال‌ در تركيه‌ و انار و مولود سليمالي‌ در جمهوري‌ آذربايجان‌، با الهام‌ از اين‌ قصّه‌هاي‌ حماسي‌، آثار ارزشمندي‌ پديد آورده‌اند. اين‌ كتاب‌، يكي‌ ازشاهكارهاي‌ «قصّه‌هاي‌ حماسي‌» جهان‌ است‌، و تاكنون‌ پژوهشگران‌ غربي‌، تُرك‌، روسي‌، آذربايجان(شوروي)‌ و ايراني‌ و... دربارة‌ ارزشهاي‌ گوناگون‌ اساطيري‌، ادبي‌، تاريخي‌، لغوي‌ و... اين‌ كتاب‌، مقالات‌ ارزشمندي‌ نگاشته‌اند.
تاكنون‌ دو نسخة‌ اصيل‌ و كهن‌ از كتابِ «دده‌ قورقود» و تاريخچة‌ آداب‌ و رسوم‌ «اوغوزها» به‌ دست‌ آمده‌ است‌.
نخستين‌ نسخه‌ كه‌ در كتابخانة‌ «درسدن‌» يافت‌ شده‌، از يك‌ ديباچه‌ و دوازده‌ داستان‌ تشكيل‌ شده‌ است‌. دومين‌ نسخة‌ ناقص،‌ كه‌ در كتابخانة‌ «واتيكان‌» موجود بوده‌، مُتضمّن‌ شش‌ داستان‌ است‌. شايان‌ ذكر است‌ كه‌، قصّه‌هاي‌ اين‌ نسخه‌، تنها در برخي‌ از كلمه‌ها و جمله‌ها، تفاوتهايي‌ جزئي‌ با نسخة‌ ديگر دارد؛ و از نظر انشا،هماهنگي‌ متن‌ و استواري‌ كلام‌، همانند نسخة‌ پيشين‌ است‌.
تقريباً تمامي‌ پژوهشهايي‌ كه‌ دربارة‌ اين‌ كتاب‌ به‌ عمل‌ آمده‌، از روي‌ نسخة‌ درسدن‌ بوده‌ است‌. برخي‌ از محققان‌، از جمله‌ «ديتس‌»، مستشرق‌ آلماني‌، و «بارتولد»، شرق‌شناس‌ روس‌، تحقيقات‌ ارزنده‌اي‌ دربارة‌ كتاب‌ «دده‌ قورقود» انجام‌ داده‌اند. در سال‌ 1913 و براي‌ نخستين‌بار، اديب‌ معاصر ترك‌، «كيليسلي‌ رفعت‌» در راه‌ چاپ‌ اين‌ اثر پيشقدم‌ شد، و با استفاده‌ از كپي‌اي‌ از روي‌ نسخة‌ كتابخانة‌ درسدن‌، آن‌ را با الفباي‌ عربي‌ منتشر كرد.
پس‌ از وي‌، دده‌‌قورقودشناس‌ صاحبنام‌ ترك‌، «اورهان‌ شايق‌ گوگياي‌»، به‌ تحقيق‌ و تتّبع‌ دربارة‌ اين‌ كتاب‌ پرداخت‌، و آن‌ را با حروف‌ لاتين‌ چاپ‌ كرد. بعد در سال‌ 1958، «محر‌ّم‌ ارگين‌» توانست‌ با تطبيق‌ نسخه‌هاي‌ موجود، متني‌ انتقادي‌ و علمي‌ از آن‌ پديد آورد.

علّت‌ نامگذاري‌ كتاب‌

شايد علّت‌ نامگذاري‌ اين‌ كتاب‌ به‌ «دده‌ قورقود» اين‌ باشد كه‌، وي‌ كه‌ مردي‌ زبان‌آور است‌ و در علوم‌ و معارف‌ زمانه‌ و همچنين‌ در دانايي‌ و حكمت‌ به‌ درجة‌ والايي‌ رسيده‌، در هر دوازده‌ قصّه‌، هرگاه‌ لازم‌ باشد، به‌ صحنه‌ مي‌آيد و داستانها مي‌سرايد؛ و انگار در اصل‌، او خالق‌ و به‌ نظم‌ درآورندة‌ اين‌ قصّه‌هاست‌.

دده‌ قورقود كيست‌؟

در ابتداي‌ كتاب‌، وي‌ كه‌ در ميان‌ اوغوزها پايگاه‌ ممتازي‌ داشته‌ و بدون‌ چاره‌گري‌ و يارمندي‌اش‌ كاري‌ از پيش‌ نمي‌رفته‌، و مهم‌تر از همه‌، آنان‌ به‌ كراماتش‌ اعتقاد فراوان‌ داشته‌اند، چنين‌ نموده مي‌شود:
«چيزي‌ به‌ ظهور پيامبر(ص‌) نمانده‌ بود كه‌ در قبيلة‌ بايات‌، مردي‌ به‌ نام‌ قورقوت‌ آتا پديد آمد. او در ميان‌ اوغوزها به‌ علم‌ از همه‌ پيش‌ بود. هرچه‌ مي‌گفت‌ به‌ كار بسته‌ مي‌شد. از غيب‌ خبرها مي‌داد. ايزد تعالي‌ الهام‌بخش‌ وي‌ بود و...»
بيشتر امثال‌ و حِكَمي‌ كه‌ به‌ وي‌ نسبت‌ داده‌ شده‌، به‌ دروس‌ اخلاقي‌ تُركان‌ در آن‌ روزگار شباهت‌ دارد:
هيچ‌ كاري‌ بي‌ياد خدا راست‌ نيايد.
با به‌ هم‌ پيوستن‌ و طغيان‌ رودها، دريا پر نمي‌شود.
خداوند آدم‌ گردنكش‌ را دوست‌ نمي‌دارد.
برف‌ هرقدر هم‌ كه‌ ببارد، تا تابستان‌ نمي‌ماند.
انبوه‌ علفهاي‌ سرسبز هم‌ تا پاييز دوام‌ نمي‌آورند.
دختر، تنها از رفتار مادرش‌ پند مي‌گيرد.
پسر، گشاده‌دستي‌ را تنها از پدرش‌ مي‌آموزد.
بهتر است‌ چادرهاي‌ سياهي‌ كه‌ هيچ‌ ميهماني‌ قدم‌ در آنها نمي‌گذارد، ويران‌ شوند.
بهتر است‌ كه‌ هيچ‌ دروغي‌ در اين‌ جهان‌ نباشد.

اوزان‌ (عاشيق‌) از ايلي‌ به‌ ايل‌ ديگر و از نزد بيگي‌ به‌ نزد بيگي‌ ديگر مي‌رود و كس‌ را از ناكس‌ باز مي‌شناسد.
با نگاهي‌ ديگر به‌ اين‌ قصّه‌ها مي‌توانيم‌ اوصاف‌ دده‌ قورقود را چنين‌ وصف كنيم:
دده‌ قورقود به‌ همه‌ چيز آگاه‌ است‌. ايزد تعالي‌ الهامبخش‌ اوست‌. چون‌ نزديك‌ به‌ زمان‌ آشكار گرديدن‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ و ظهور رسول‌ اكرم‌(ص‌) به‌ دنيا آمده است، چونان‌ مبشّري‌ مذهبي،‌ و از بندگان‌ خاصّ خداست‌. نزديكي‌ به‌ ايزدتعالي‌، پيامبر حق، و آشنايي‌ با اصول‌ و احكام‌ ديني‌ باعث‌ شده‌ وي‌ به‌ صورت‌ مردي‌ مقدس‌ درآيد كه‌ با زباني‌ سخته‌، استوار و آهنگين‌، اشعار تر بسرايد و قصّه‌هاي‌ ناب‌ نقل‌ كند. وي‌ صاحب‌ كرامات‌ است‌؛ چون‌ هر چه‌ مي‌گويد، همان‌ مي‌شود.
دده‌ قورقود داستانسرايي‌ قدرتمند و سخنوري‌ بزرگ‌ است‌. درواقع،‌ شاعر، حكيم‌ و عارف‌ زمان‌ خويش‌ است‌؛ عارفي‌ كه‌ ايزدتعالي‌ الهام‌بخش‌ اوست‌. پيرمرد شاداب‌، سرزنده‌ و سرحالي‌ كه‌ به‌ بنا به‌ قولي‌ دويست‌ و نود و پنج‌ سال‌ در اين‌ جهان‌ زندگي‌ كرده‌ است‌.
وي‌ مردي‌ است‌ مجر‌ّب‌ كه‌ دربارة‌ امور دولتي‌، جشنها و آداب‌ و رسوم‌ كُهن‌، كارزار و آشتي‌ و... آگاهي‌ فراواني‌ دارد، و به‌ خوبي‌ مي‌تواند از عهدة‌ رفع‌ مشكلات‌ بيگهاي‌ اوغوز برآيد.
مهم‌تر از همة‌ اينها، دده‌ قورقود يك‌ اوزان‌ است‌؛ اوزاني‌ كه‌ حكايتگر شاديهاي‌ و غمهاي‌ مردمانِ خويش‌ است‌. او در بيشتر صحنه‌ها، قوپوز (ساز) به‌ دست‌ ظاهر مي‌شود و از سرگذشت‌ مردان‌ جاودانِ حماسه‌ها و سنّتهاي‌ تركان‌ حرف‌ مي‌زند و نغمه‌هاي‌ شادمانه‌ و اندوهزا مي‌سرايد. از صداي‌ سازش‌ دلهاي‌ افسرده‌ و مرده‌ زنده‌ مي‌شوند، كوههاي‌ خشكيده‌، سرسبز مي‌گردند، درختان‌ خشكيده‌، غرق‌ در شكوفه‌ مي‌شوند، و آب‌ از چشمه‌هاي‌ خشكيده‌ بر مي‌جوشد.
دده‌ قورقود با زباني‌ غني‌، لطيف‌ و شاعرانه‌، از اسطوره‌ها، رؤياها، وقايع‌ فوق‌العاده‌، خلق‌ و خو، شيوة‌ تفكرات‌ و معتقدات‌ اوغوزها سخن‌ مي‌گويد، و كساني‌ را كه‌ در «خوشيهاي‌ متعفّن‌» غرق‌ گشته‌اند، به‌ سوي‌ برادري‌ مي‌خواند، و به‌ همة‌ آزادگان‌ جهان‌ سفارش‌ مي‌كند: «مبادا يكدم‌ از ياد مرگ‌ غافل‌ شويد و بگذاريد اين‌ دنياي‌ پرفريب‌ و گذران‌ و عالم‌ خاكي‌، فريبتان‌ دهد!»

پيشينة‌ اوزانها(عاشيقها)

بايد گفت‌ كه‌، قورقود آتا بيشتر به‌ شعرايي‌ شباهت‌ دارد كه‌ در دوران‌ پيش‌ از اسلام‌ در آن‌ خطه‌ها مي‌زيسته‌اند؛ شاعراني‌ چون‌: شامانِ توغوزها، كام‌ آلتاي‌ تركان‌، اؤيونِ ياقوتها، باقسئي‌ قرقيزها و...

دده‌ قورقود در افسانه‌ و تاريخ‌

بايد گفت‌ كه‌ اوغوزهايي‌ كه‌ در قصّه‌هاي‌ دده‌ قورقود حضور دارند، مسلمان‌ هستند؛ و دده‌ قورقود، در عين‌ حال‌ كه‌ يك‌ مبلّغ‌ مسلمان‌ است‌، ادامه‌ دهندة‌ راه‌ شعراي‌ قبل‌ از خود نيست،‌ و تفكرات‌ مذهبي‌اش، در سراسر كتاب‌ موج‌ مي‌زند. وي‌ كه‌ در برخي‌ از كتابهاي‌ معروف‌ يادي‌ از او رفته‌ و در شش‌ جا گورش‌ نمايانده‌ شده‌، چه‌ بسا ممكن‌ است‌ مردي‌ تاريخي‌ باشد، كه‌ بعدها و بر اثر گذشت‌ زمان‌، نامش‌ با افسانه‌ها درآميخته‌ و شخصيّت‌ اصلي‌اش‌ از يادها رفته‌ باشد.
نگارنده‌ قصّه‌هاي‌ دده‌ قورقود
شايد دده‌ قورقود، كه‌ قصّه‌ها و ماجراهاي‌ بيگهاي‌ اوغوز را با ساز مي‌سروده‌، نگارندة‌ اين‌ قصّه‌ها هم‌ باشد؛ و پس‌ از وي‌، اوزانها‌ (عاشيقها‌)ي ديگر، اين‌ قصّه‌ها (داستانهاي‌ خارق‌العاده‌) را سينه‌ به‌ سينه‌ نقل‌ كرده‌ و از نسلي‌ به‌ نسل‌ ديگر سپرده‌ باشند. اما اين‌ امكان‌ نيز وجود دارد كه‌ بعدها داستانسرايي‌ چيره‌دست‌، اين‌ قصّه‌ها را به‌ ترتيبي‌ كه‌ امروزه‌ در دست‌ ماست‌، تدوين‌ كرده‌ باشد.

فرم‌ قصه‌هاي‌ دده ‌قورقود

فرم‌ بيشتر اين‌ قصّه‌ها به‌ فرم‌ داستانهاي‌ امروزي‌ شبيه‌ است‌. در اين‌ قصّه‌ها، ماجراها زنده‌ و پرتحرّك‌ نمايانده‌، و با آب‌ و تاب‌ روايت‌ نمي‌شوند.
با اين‌ همه‌، قصّه‌هاي‌ دده‌قورقود را نمي‌توان‌ «داستان‌» ناميد. چون‌ بنياد آنها بر وقايعي‌ باورنكردني‌ گذاشته‌ شده‌ است‌ و بيشتر قهرمانان‌ اين‌ قصّه‌ها، به‌ جاي‌ آدمهاي‌ معمولي‌، ديواني‌ غول‌آسا و مرداني‌ تنومندند، كه‌ بسيار بلندقد بوده‌، قدرت‌ خارق‌العاده‌اي‌ دارند؛ و شايد با اندكي‌ گذشت‌، بتوان‌ آنها را «داستانهاي‌ خارق‌العاده‌» ناميد.
اين‌ قصّه‌ها در واقع‌ بيشتر افسانه‌هاي‌ عاميانه‌ را به‌ ياد مي‌آورند. اما چون‌ در برخي‌ از آنها به‌ لحظه‌پردازي‌، صحنه‌پردازي‌، خصوصيّات‌ ظاهري‌ (هر چند با گزافه‌گويي‌)، واكنشهاو دلهره‌هاي‌ عاطفي‌ قهرمانان‌ پرداخته‌ شده‌ و شيوة‌ سنّتي‌ قصه‌نويسي‌ بر آنها حكمفرما نگرديده‌، تا حدودي‌ به‌ فرم‌ داستانهاي‌ معاصر نزديك‌ شده‌اند.

تعداد قصّه‌ها

گمان‌ مي‌رود كه‌ تعداد قصّه‌هايي‌ كه‌ دده‌قورقود سرايندة‌ آنهاست‌، بيش‌ از دوازده‌ تا باشد. چون‌ قهرمانهايي‌ در برخي‌ از آنها وجود دارند كه‌ در طول‌ قصّه‌ها نامي‌ از آنان‌ برده‌ شده‌ است، ولي‌ قصّه‌اي‌ درباره‌شان‌ نقل‌ نمي‌شود. اگر قصّه‌هاي‌ ديگري‌ نيز موجود باشند، شايد روزي‌ در اثر پژوهش‌ محققان‌ و دانش‌پژوهان‌ به‌ دست‌ آيند. شايد هم‌، اكنون‌ اين‌ قصّه‌ها به‌ طور شفاهي‌ و سينه‌ به‌ سينه‌، در ميانِ تركانِ قفقاز و آناطولي‌ شرقي‌ نقل‌ شوند.

محلّ زندگي‌ اوغوزها و قهرمانان‌ كتاب‌ دده ‌قورقود

اوغوزها در مكانهاي‌ مشخصّ و معمولاً نزديك‌ به‌ همديگر مي‌زيند. پديدآمدن‌ اين‌ قصّه‌هاي‌ حماسي‌، در هر حال،‌ مقارن‌ با زماني‌ بوده‌ كه‌ پيامبراكرم‌ (ص‌) ظهور كرده‌ و آيين‌ نو اسلام‌، به‌ تازگي‌ و رفته‌ رفته،‌ در ميان‌ آنان‌ رواج‌ يافته‌ است‌. چون‌ هنوز برخي‌ از كارهاي‌ ناشايست،‌ از قبيل‌ نوشيدن‌ باده‌ و خوردن‌ شير ماديان‌، كم‌ و بيش‌ در ميانشان‌ رواج‌ دارد.
اوغوزها نيز همانند همة‌ تركان‌، در درون‌ نظامي‌ فئودالي‌ به‌ سر مي‌برند. بايندرخان‌، سر كردة‌ آنان‌، و سالورقازان‌، داماد قازان‌، نيز از عنوان‌ «بيگلربيگي‌» برخوردارند.
بيشتر مردان‌ حماسي‌ دده‌ قورقود، به‌ مردان‌ باورنكردني‌ افسانه‌اي‌ و نيمه‌افسانه‌اي‌ ماننده‌اند، و از بيگها و بيگ‌زاده‌ها و خاتونها، و خلاصه‌، از سلالة‌ بزرگان‌ هستند.
برخي‌ از اينان‌ قدرتي‌ مافوقِ قدرتِ انساني‌ دارند. مثلاً «قاراجيق‌ چوبان‌»، يكتنه‌ يا ششصد سوار كافر درمي‌آويزد، در فلاخنش‌ به‌ جاي‌ سنگ‌ْ گوسفند مي‌نهد، و به‌ سوي‌ دشمنان‌ پرتاب‌ كرده‌، آنان‌ را به‌ خاك‌ در مي‌غلتاند. درخت‌ تناوري‌ را كه‌ به‌ آن‌ بسته‌ شده‌، با يك‌ تكان‌ از ريشه‌ درآورده‌، بر پشت‌ مي‌نهد و به‌ سوي‌ دشمنان‌ به راه‌ مي‌افتد. «سگرك‌»، پسر «اوشون‌ قوجا» هم‌، درنبردي‌، صد تن‌ از كفّار را از دم‌ تيغ‌ مي‌گذراند.
پيكر برخي‌ از اين‌ قهرمانان،‌ پيكر ديوان‌ را به‌ ياد مي‌آورد. مثلاً «اوروز»، دايي‌ «قازان‌ بيگ‌»، آن‌قدر درشت‌ اندام‌ است‌ كه‌ پوستيني‌ كه‌ از پوست‌ شصت‌ بزِ نر دوخته‌ شده‌، به‌ زانوانش‌ هم‌ نمي‌رسد، و كلاهي‌ كه‌ از پوست‌ شش‌ بُز نَر دوخته‌ شده‌، حتي‌ گوشهايش‌ را هم‌ نمي‌پوشاند.
چون‌ دده‌قورقود حماسة‌ اوغوزهايي‌ را مي‌سرايد كه‌ به‌ تازگي‌ به‌ دين‌ اسلام‌ گرويده‌اند، در اين‌ قصّه‌ها، خدايان‌ و نيمه‌خدايان‌، ايفاگر نقشي‌ نيستند. تنها «ملك‌ الموتِ ريش‌ سفيد» كه‌ به‌ گاه‌ نبرد با «دومرول‌ ديوانه‌ سر» به‌ صورت‌ پرنده‌اي‌ درآمده‌ و از روزن‌ چادر بيرون‌ مي‌پرد، همانند خدايان‌ افسانه‌اي‌ يوناني‌ به‌ تصوير كشيده‌ مي‌شود.
همو كه‌، دست‌ آخر دومرول‌ گمراه‌ را بر زمين‌ مي‌كوبد و بر سينه‌اش‌ مي‌نشيند و مي‌خواهد جانش‌ را ـ به‌ امر ايزد تعالي‌ ـ بستاند.
«تپه‌ گوز» هم‌ از قدرت‌ مافوق‌ انساني‌ برخوردار است‌. او كه‌ در اثر گرد آمدن‌ چوپاني‌ با پري‌اي‌ پا به‌ عرصة‌ وجود گذاشته است‌، مادرش‌ انگشتري‌اي‌ به‌ او مي‌دهد كه‌ چون‌ آن‌ را در انگشت‌ مي‌كند هيچ‌ سلاحي‌ در وي‌ كارگر نمي‌افتد؛ و تا «بساط‌» نامي‌ از گرد راه‌ برسد و او را نابينا ساخته‌، از پاي‌ درآورد، جورهاي‌ زيادي‌ بر اوغوزها روا مي‌دارد.
انسانهاي‌ معمولي‌اي‌ هم‌ كه‌ در اين‌ كتاب‌ تصوير مي‌شوند، از نظر قدرت‌ بدني‌، بي‌نظيرند. بيشتر زنها دلاوراني‌ برتر، سلحشوراني‌ زورمند، و سواركاراني‌ ماهر و چالاك‌اند. پسران‌، پانزده‌ ساله‌ كه‌ مي‌شوند، مي‌توانند با مشتي‌، گاو نر خشمناكي‌ را از پاي‌ درآورند.
با اينكه‌ در بيشتر اين‌ قصّه‌ها نامي‌ از مكان‌ برده‌ نمي‌شود، اما با تأمل‌ بيشتر در آنها مي‌توان‌ دريافت‌ كه‌ اين‌ ماجراها در سرزمينهاي‌ پهناور اوغوزها روي‌ داده‌ است؛ و آنان‌ بيشتر در «آناطولي‌ شرقي‌» و «آذربايجان‌» مي‌زيسته‌اند.
شايد علّت‌ اينكه‌ اين‌ داستانهاي‌ تاريخي‌ و واقعگرا و اين‌ حماسه‌هاي‌ ماندگار، بر اثر گذشت‌ زمان‌ رنگ‌ اسطوره‌ و افسانه‌ به‌ خود گرفته‌اند، اين‌ باشد كه‌ اسطوره‌ و افسانه‌ و قصّه‌ جزء جدايي‌ ناپذيري‌ از فرهنگ‌ پويا و غني‌ تركان‌ است‌.

جنگ‌، جنگاوري‌، شجاعت‌ و قهرماني‌

در قصّه‌هاي‌ دده‌قورقود، بيش‌ از همه‌، به‌ دلاوري‌ اهميّت‌ داده شده‌ است‌؛ و تركان‌، در تعليم‌ و تربيت‌، بيش‌ از همه‌، به‌ قهرماني‌ توجه‌ نشان‌ داده‌اند. حتي‌ توانگران‌ نيز بايد در جنگاوري‌ و سواركاري‌، مهارت‌ داشته‌ باشند.
بايد گفت‌ كه‌ در ميانِ تركاني‌ كه‌ زير نفوذ تعاليم‌ و احكام‌ اسلامي‌ بوده‌اند، بزرگاني‌ همچون‌ حضرت‌ علي‌(ص‌) و حمزة‌ سيّدالشهدا، همواره‌ به‌ بزرگي‌ و جوانمردي‌ شهره‌ بوده‌اند.
در اين‌ كتاب‌، آن‌قدر به‌ جنگاوري‌ اهميّت‌ داده‌ شده‌است، كه‌ آن‌ كه‌ نتواند از خود قهرماني‌ نشان‌ دهد، نمي‌تواند به‌ اسم‌ و رسمي‌ برسد، و حتي‌ جانشين‌ پدر شود.
مردان‌ و زنان‌ نيز همواره‌ در پي‌ برتري‌هايي‌ از قبيل‌ جسارت‌ وآيين‌ جنگاوري‌ مي‌گردند. چون‌ در آن‌ روزگار، نوع‌ زندگي‌ كوچ‌نشيني‌، چنين‌ ايجاب‌ مي‌كرده‌ است‌.
جنگاوري‌ و مهارت‌ در رزم‌، در ميان‌ اوغوزها ارزشي‌ معنوي‌ است‌. نيايش‌ آنان‌ نيز همه‌ از سر صدق‌ و صفا و از ته‌ دل‌ است‌.
آنان‌ هماره‌، بويژه‌ آن‌ دم‌ كه‌ با حريفي‌ زورمندتر از خويش‌ روبه‌رو مي‌شوند، مدام‌ نام‌ زيباي‌ محمد(ص‌) را بر زبان‌ آورده‌، بر وي‌ صلوات‌ مي‌فرستند. دده‌قورقود هم‌، در پايان‌ قصّه‌ها از گرد راه‌ مي‌رسد و چنين‌ مي‌سرايد:
كجايند بيگها و مرداني‌ كه‌ از آنان‌ سخن‌ گفتم‌؟
آنان‌ كه‌ مي‌گفتند: دنيال‌ مال‌ ماست‌.
اجلشان‌ فرارسيد، و خاك‌، آنان‌ را در سينة‌ خود نهان‌ كرد.
دنياي‌ فاني‌ به‌ كه‌ ماند؟
دنيايي‌ كه‌ او و هرچه‌ در اوست‌، درگذر است‌.
دنيايي‌ كه‌ آخر كارش‌، مرگ‌ است‌.
در قصّة‌ «دمرول‌ ديوانه‌ سر»، كه‌ بي‌ترديد يكي‌ از زيباترين‌ قصّه‌هاي‌ اين‌ مجموعه‌ است‌، به‌ برتري‌ دين‌ اسلام‌ اشاره‌، و از ايزد تعالي‌ به‌ عنوان‌ آفرينندة‌ هستي‌ و از رسول‌ گرامي‌ خدا به‌ نيكي‌ ياد مي‌شود، و اين‌ موضوع‌ كه‌ «خدا بر همه‌ چيز تواناست‌»، با ظرافت‌ و زيبايي‌ كم‌نظيري‌ به‌ خواننده‌ القا مي‌شود.
خانواده‌
در اين‌ قصّه‌ها، به‌ مسائل‌ خانواده‌ اهميّت‌ زيادي‌ داده‌ مي‌شود. بيشتر اين‌ مردان‌ نام‌ آور و دلير، تنها يك‌ زن‌ اختيار مي‌كنند؛ و عشق‌ براي‌ آنان‌، در دوست‌ داشتن‌ زن‌ و فرزندان‌ و زاد ـ بومشان‌ خلاصه‌ مي‌شود. زنان‌ احترام‌ و حرمت‌ زيادي‌ براي‌ مردان‌ خويش‌ قائل‌ مي‌شوند و در بيشتر كارها با آنان‌ مشورت‌ مي‌كنند. در عين‌ حال‌، هم‌ خود و هم‌ بچ‍ّه‌هايشان‌، به‌ طور‌ مطلق،‌ از مرد، كه‌ رئيس‌ خانواده‌ است‌، اطاعت‌ مي‌كنند.
بيشتر اين‌ زنان‌ پاكدامن‌ و قهرمان‌، كه‌ در حسن‌ و جمال‌ و پاكيزگي‌ نظير ندارند، و ادب‌ سلاح‌ و سواركاري‌ را نيك‌ مي‌دانند، بزرگزاده‌اند.
آنان‌ براي‌ نمودن‌ زورمندي‌ و چالاكي‌ خويش،‌ بر اسب‌ نشسته‌، تير مي‌اندازند، تيغ‌ مي‌زنند؛ و به‌ وقت‌ ضرورت‌، كشتي‌ مي‌گيرند. بدي‌ و كژي‌، راهي‌ در دل‌ آنان‌ ندارند. مردان‌ نيز حتي‌ نيم‌ نگاهي‌ به‌ ناموس‌ غير نمي‌اندازند؛ و تا زمان‌ پيري‌، با صداقت‌ و راستي‌ با همسران‌ خويش‌ به‌ سر مي‌برند.

دوستي‌ پدر و مادر، و عشق‌ به‌ برادر

در ميان‌ اوغوزها، دوستي‌‌خانواده، بويژه‌ برادر، از عشقهاي‌ هوسناك‌ برتر شمرده‌ مي‌شود. آنان‌ با اخلاق‌ و روشهاي‌ نكوهيده‌اي‌ چون‌ دروغ‌، حيله‌ و نيرنگ‌، دزدي‌ و نامردمي‌، سر سازگاري‌ ندارند؛ و اين‌ رذايل‌ اخلاقي‌ ـ جز در مواردي‌ اندك‌ ـ ، در بينشان ‌رواج‌ ندارد. اخلاقِ پست‌ و ناشايست‌، تنها زيبندة‌ كافران‌ است‌ و بس‌.

ميهمان‌ نوازي‌، كمك‌ به‌ درويشان‌، برپا كردن‌ جشنها و...

ميهمان‌نوازي‌، لباس‌پوشاندن‌ بر درويشان برهنه‌، برپا كردن‌ جشنهاي‌ با شكوه‌ و... در شأن‌ اين‌ بيگهاي‌ دلاور است‌. آنان‌ همواره‌ به‌ اين‌ پند دده‌قورقود فرزانه‌ گوش‌ فرا مي‌دهند كه‌ «مردي‌ كه‌ دلش‌ نيايد مالش‌ را خرج‌ كند، نام‌ آور نمي‌شود». دو‌مرول‌ ديوانه‌ سر، موقعي‌ كه‌ عزرائيل‌ مي‌خواهد ـ به‌ حكم‌ ايزدتعالي‌ ـ جانش‌ را بستاند، با التماس‌ چنين‌ مي‌گويد:
اي‌ خداي‌ جاوداني‌؛ اي‌ خداي‌ بخشنده‌!
براي‌ جلبِ رضاي‌ تو، عمارتها بنا كنم‌!
براي‌ جلبِ رضاي‌ تو، هرجا گرسنه‌اي‌ ببينم‌، سير كنم‌!
براي‌ جلبِ رضاي‌ تو، هر جا برهنه‌اي‌ ببينم‌، لباس‌ بپوشانم‌!
در اين‌ قصّه‌ها، اين‌ بيگها هستند كه‌ جشن‌ برپا مي‌كنند؛ در چادرهاي‌ زربفت،‌ كه‌ از حرير درست‌ شده‌ است مي‌نشينند؛ لباسهاي‌ زيبا و الوان‌ بر تن‌ مي‌كنند، و در ميانِ ثروت‌ و نعمت‌، عمر گرانبها را با شادي‌ و كامروايي‌ و در راه‌ به‌ دست‌ آوردن‌ نام‌ نيك‌ مي‌گذارنند.

بيماري‌ و تهيدستي‌

در ميانِ اوغوزها كه‌ همه‌ قوي‌، با نوا و غني‌ هستند، اثري‌ از ناداري‌، بيماري‌ و خستگي‌ نيست‌. آنان‌ دائم‌ در حال‌ حركت‌، تلاش‌ و تقلّا هستند؛ بي‌ خود و بي‌جهت‌ با هم‌ در نمي‌آويزند؛ و از قساوت‌ و سنگدلي‌ در ميان‌ آنان‌ خبري‌ نيست‌.

طبيعت‌، حيوانات‌ و پرندگان‌

حيوانات‌ در زندگي‌ اوغوزهاي‌ مهاجر، نقش‌ عمده‌ و تأثيرگذاري‌ دارند. بويژه‌ اسبها، كه‌ گاهي‌ همچون‌ برادري‌ به‌ ياري‌شان‌ شتافته‌، آنان‌ را از مهلكه‌ به‌ در مي‌برند، و برخي‌ پرندگان‌، خاصه‌ پرندگان‌ شكاري‌، در نزد آنان‌ از اهميّت‌ ويژه‌اي‌ برخوردارند. به‌ گونه‌اي‌ كه‌ برخي‌ از افراد قبيلة‌ اوغوزها، اسم‌ پرندگان‌ را براي‌ خود برمي‌گزينند. آنان‌ عاشق‌ طبيعت‌اند، و براي‌ هر كوه‌، دشت‌، نهر و چشمه‌اي‌، اسمي‌ زيبا و درخور برمي‌گزينند.

اُسلوبِ كتاب‌

با مطالعه‌ اين‌ قصّه‌ها‌، درمي‌يابيم‌ كه‌ م‍ُصنّف‌ همة‌ آنها، يك‌ نفر است‌. چون‌ سبك‌ و اُسلوب‌ همة‌ قصّه‌ها به‌ هم‌ ماننده‌ است‌. با اين‌ همه‌، مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ نگارندة‌ اين‌ قصّه‌ها، در عين‌ حال‌ كه‌ يك‌ محقّق‌ و پژوهشگر بوده‌،از ذوق‌ ادبي‌ هنرمندان‌ نيز بهره‌مند بوده‌ است‌.
در هر دوازده‌ قصّه‌، ماجراها به‌ شكل‌ منظوم‌ و منثور نقل‌ مي‌شوند: ماجراها و توصيفها بيشتر به‌ صورت‌ نثر و خطاب‌، و گفتگوها اغلب‌ به‌ نظم‌ بيان‌ مي‌شوند.

نثر كتاب‌، شعرها و...

نثر كتاب‌، نثري‌ حساب‌ شده‌، موزون‌، آهنگين‌ و متناسب‌ با قصّه‌هاست‌. در بيشتر مواقع‌، براي‌ آهنگين‌ شدنِ كلام،‌ از صنعت‌ قافيه‌ نيز استفاده‌ شده‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌، برخي‌ گمان‌ مي‌برند كه‌ اين‌ قصّه‌ها، از قصّه‌ منظومي‌ كه‌ مربوط‌ به‌ اوغوزها بوده‌ گرفته‌ شده‌، و سپس‌ به‌ صورت‌ نظم‌ و نثر نوشته‌ شده‌ است‌.
با اين‌ همه‌، در بيشتر مواقع‌، در اين‌ اشعار، هجاي‌ مصراعها با هم‌ نمي‌خواند. درواقع‌، اين‌ اشعار، بيشتر به‌ اشعاري‌ كه‌ در كُتب‌ كُهنِ هندوان‌ و بوداييها نقل‌ شده‌ است ماننده‌اند، و كاربرد وزن‌ و قافيه‌ در آنها اندك‌ است‌. به‌ همين‌ دليل‌، بيشتر، اشعار معاصر و نو را به‌ ياد مي‌آورند. شايان‌ ذكر است‌ كه‌ اين‌ شباهت‌، از مزي‍ّت‌ اين‌ اشعار به‌ شمار مي‌رود.
در اين‌ قصّه‌ها، جمله‌ها پويا، پر تحرّك‌ و كوتاه‌ هستند، و از فعل‌ زياد استفاده‌ شده‌ است‌. اعمال‌، احساسها، انديشه‌ها و جزئيات‌ زندگي‌ پهلوانان‌ آن‌ زمان‌ نيز، بسيار استادانه‌ و با دقّت‌ و ريزبيني‌ خاصي‌ بيان‌ گرديده‌ است‌. در نقل‌ ماجراها، بيشتر، از واژة‌ «گفت‌» استفاده‌ شده‌، و بيشتر ماجراها را (مثل‌ بيشتر داستانهاي‌ معاصر) ايفاگران‌ نقشها، خود روايت‌ كرده‌، با مهارت‌، تصاويري‌ گويا و ارزنده‌ از زندگي‌ خويش‌ ترسيم‌ مي‌نمايند؛ كه‌ ما از اين‌ طريق‌ مي‌توانيم‌ از احوال‌ روحي‌ و رواني‌ آنان‌ با خبر شده‌، در غمها و شاديهايشان‌ شريك‌ شويم‌.

شباهت‌ قصّه‌هاي‌ دده ‌قورقود با قصّه‌هاي‌ اساطيري‌

تنها سه‌ قصّة‌ اين‌ مجموعه‌، آن‌ هم‌ تا حدودي‌، به‌ قصّه‌هاي‌ حماسي‌ ديگر شباهت‌ دارند: قصّة‌ «تپه‌ گؤز» (آن‌ كه‌ در پيشاني‌اش‌ چشمي‌ دارد)، قصّه‌ «دلي‌ دومرول‌» (دو مرول‌ ديوانه‌ سر) و قصّة‌ «بامسي‌ بيرك‌».
البته‌، نظير اين‌ قصّه‌ها، در ميان‌ تركان‌ و عربها وجود دارد.
قصّة‌ كشته‌ شدن‌ تپه‌ گؤز به‌ دست‌ بساط‌، تا حدودي‌ به‌ ماجراي‌ «پوليفم‌ غول‌» كه‌ در سرود نهم‌ «اديسة‌» هومر به‌ آن‌ پرداخته‌ شده‌ است‌، شباهت‌ دارد. در هر دو قصّه‌، ديوها، يك‌ چشم‌ بر پيشاني‌ دارند، و سلاحي‌ بر آنها كارگر نيست‌. تپه‌ گؤز و «سيكلوب‌» (غول‌ يك‌ چشم‌) هر دو بر سر كوهي‌ و در درون‌ غاري‌ به‌ سر مي‌برند. دست‌ آخر، بساط‌ و «اوليس‌»، هر دو، علاج‌ كار را در كور كردن‌ ديوان‌ غول‌آسا مي‌بينند؛ و تنها از اين‌ راه‌ بر آنان پيروز مي‌شوند. تپه‌ گؤز با سر نيزة‌ سرخ‌ شده‌، و سيكلوپ‌ با ميخ‌ چوبين‌ درخت‌ زيتون‌، بينايي‌شان‌ را از دست‌ مي‌دهند.
بساط‌، بزرگ‌ترين‌ و فربه‌ترين‌ قوچ‌ تپه‌ گؤز را مي‌كشد و پوستش‌ را كنده‌، در آن‌ فرود مي‌رود، و از دست‌ وي‌ مي‌گريزد. اوليس‌ لائرت‌ هم‌، تهيگاه‌ قوچي‌ را كه‌ از همه‌ قوچها بلندتر است‌ مي‌گيرد و زير شكم‌ پر پشمش‌ پنهان‌ مي‌شود؛ و از اين‌ راه‌، مي‌تواند از دست‌ پوليفم‌ غول‌، جان‌ سالم‌ به‌ در برد.
داستان‌ «دومرول‌ ديوانه‌ سر» به‌ ميتولوژي‌ يونان‌ و به‌ افسانه‌اي‌ به‌ نام‌ آلسست‌ (Alceste) شباهت‌ دارد.
دومرول‌، ابتدا با عزرائيل‌ به‌ نبرد برمي‌خيزد، و بعد به‌ گناه‌ خويش‌ پي‌مي‌برد و به‌ درگاه‌ ايزدتعالي‌ مي‌زارد. خدا را دل‌ بر او مي‌سوزد و عزرائيل‌ را به‌ سراغ‌ وي‌ مي‌فرستد و از او مي‌خواهد كه‌ جان‌ ديگري‌ عوض‌ جان‌ خويش‌ بيابد. دومرول‌ به‌ سراغ‌ پدر و مادر خويش‌ مي‌رود. اما آنان‌ به‌ دادن‌ جان‌ خويش‌ رضا نمي‌دهند، و بر وي‌ رحم‌ نمي‌آورند. دست‌ آخر، زن‌ وفادارش‌ بدين‌ كار تن‌ درمي‌دهد. محبّت‌، صداقت‌ و عشق‌ پايدار زن‌، خدا را خوش‌ مي‌آيد. به‌ دومرول‌ و زنش،‌ صد و چهل‌ سال‌ عمر مي‌دهد، و در عوض‌، جان‌ پدر و مادر وي‌ را مي‌ستاند.
در افسانه‌ «آلسست‌» نيز، آدمت (Admete) پادشاه‌ (Phereso) در «تسالي‌» تقاضاي‌ وصلت‌ با آلسست‌ را مي‌كند. «پلياس‌»، پدر آلسست‌، به‌ او مي‌گويد كه‌ تصميم‌ گرفته‌ است‌ دخترش‌ را به‌ كسي‌ بدهد كه‌ ارابه‌اش‌ با شير و گرازي‌ كه‌ به‌ يك‌ يوغ‌ بسته‌ شده‌ باشند، كشيده‌ شود. آدمت‌ به‌ كمك‌ «آپولون‌» از پسِ همة‌ آن‌ كارها برمي‌آيد. ولي‌ چون‌ در ضمن‌ مراسم‌ جشن‌ عروسي‌ از ياد مي‌برد كه‌ قرباني‌اي‌ به‌ «آرتميس‌» تقديم‌ كند، دچار غضب‌ وي‌ مي‌شود و در شب‌ زفاف‌، انبوهي‌ از ماران‌، اتاق‌ را فرا مي‌گيرند. آپولون‌ به‌ آدمت‌ وعده‌ مي‌دهد كه‌ خواهرش‌ را با وي‌ بر سر لطف‌ آورد، و در همان‌ حال‌ از «سرنوشتها» (Destins) قول‌ مي‌گيرد كه‌ مرگ‌ آدمت‌ را، در روزي‌ كه‌ «قضا» (Sort) تعيين‌ كرده‌ است‌، به‌ تأخير بيندازد. و قول‌ مي‌دهد كه‌ در آن‌ روز، كس‌ ديگري‌ را براي‌ مردن‌، تسليم‌ آنان‌ كند. آپولون‌، براي‌ جلب‌ موافقت‌ «سرنوشتها» حيله‌اي‌ به‌ كار مي‌برد، و آنها را به‌ حال‌ مستي‌ مي‌اندازد. ولي‌ در روزي‌ كه‌ براي‌ مرگ‌ آدمت‌ تعيين‌ شده‌ است‌، هيچ‌ كس‌ حاضر نمي‌شود بلاگردان‌ او بشود؛ و تنها همسرش‌، به‌ اين‌ فداكاري‌ تن‌ درمي‌دهد. اتفاقاً در همان‌ دم‌، «هراكلس‌»، دوست‌ قديمي‌ آدمت‌، سر مي‌رسد، و چون‌ همه‌ را در قصر، غمگين‌ و عزادار مي‌بيند، جوياي‌ علّت‌ مي‌شود. و چون‌ مي‌شنود ملكه‌ به‌ آن‌ حالت‌ جان‌ داده‌ است، به‌ اقامتگاه‌ ارواح‌ مي‌رود و آلسست‌ را، جوان‌تر و زيباتر از پيش‌، به‌ همراه‌ مي‌آورد. اين‌ قسمت‌، حكايتي‌ است‌ كه‌ «اوري‌ پيد»، در درام‌ خود، موسوم‌ به‌ «آلسست‌»، به‌ نقل‌ آن‌ پرداخته‌ است‌.
قصّة‌ «بامسي‌ بيرك‌» نيز شباهتهايي‌ با برخي‌ از قصّه‌هاي‌ قرآن‌ و تورات‌، از جمله‌ قصّة‌ يوسف‌ و زليخا دارد.
بامسي‌ بيرك‌ اسير مي‌شود، و دير زماني‌، خبري‌ از او باز نمي‌آيد. برادرش‌، «قوچار ديوانه‌سر»، وعده‌ مي‌دهد كه‌ هر كه‌ برود و او را بجويد و از مرده‌ يا زنده‌اش‌ خبري‌ بياورد، خواهرش‌ را به‌ عقد او درخواهد آورد. دروغزني‌ به‌ نام‌ «پالينجيق‌»، پسر «يالانچي‌»، به‌ قصد خيانت‌ پيشدستي‌ مي‌كند و پيراهني‌ را كه‌ بيرك‌ قبلاً به‌ وي‌ داده‌ است‌ به‌ خون‌ آغشته‌ كرده‌، نزد پدر و مادر نامزدش‌ مي‌برد. پدر بيرك‌، كه‌ از بسياريِ‌ گريه‌ بينايي‌اش‌ را از دست‌ داده‌ است‌، سرانجام‌ پيراهني‌ را كه‌ به‌ خون‌ آغشته‌ شده‌ بر ديدگانش‌ ماليده‌، بينايي‌اش‌ را باز مي‌يابد.
برادران‌ يوسف‌ نيز او را در چاهي‌ بر راه‌ گذر كارواني‌ مي‌افكنند. بعد پيراهنش‌ را به‌ خون‌ بزغاله‌اي‌ آغشته‌ كرده‌، پيش‌ پدرش‌، يعقوب‌ مي‌برند و مي‌گويند كه‌، گرگ‌ او را خورد. آن‌ بزرگوار، پير و گوژ و نزار مي‌گردد، و چشمش‌ از بسياريِ‌ گريستن‌ تاريك‌ مي‌شود. سرانجام‌، وقتي‌ كه‌ يهودا، پيراهن‌ يوسف‌ را به‌ دست‌ او مي‌رساند، بينا مي‌گردد.
البته‌ باز هم‌ مي‌توان‌ بين‌ قصّه‌ «بامسي‌ بيرك‌» و «آخرين‌ ماجراهاي‌ اوليس‌» شباهتهايي‌ يافت‌.
اينان‌ هر دو، ديرزماني‌ در حسرت‌ ديدار زاد ـ بوم‌ خويش‌ به‌ سر مي‌برند. هر دو، زناني‌ عفيف‌، شريف‌ و پاكدامن‌ دارند كه‌ بيش‌ از حدّ شيفته‌ و بي‌قرارشان‌ هستند و مشتاقانه‌ منتظر بازگشت‌ آنان‌ مي‌مانند. «پنلوپ‌»، زنِ اوليس‌، مادر «تلماك‌» است‌. نامزد بيرك‌ هم‌، «بانو چيچك‌» نام‌ دارد. هر دوي‌ آنها به‌ طور ناشناس‌ به‌ سرزمين‌ خود باز مي‌گردند: اوليس‌ چونان‌ گدايي‌ و بيرك‌ در هيئت‌ اوزاني‌ (عاشيقي‌) نامدار. هر دو، كمانهاي‌ محكمشان‌ را به‌ زه‌ مي‌كنند و در مسابقة‌ تيراندازي‌اي‌ كه‌ براي‌ ستاندن‌ زنانشان‌ برپا شده‌، شركت‌ مي‌كنند و تير در نشانه‌ مي‌زنند و دشمنان‌ نابه‌كار و بيم‌زده‌ را، خوار و پريشان‌ مي‌كنند.
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
من واقعا خوشحال می شوم وقتی کاربران از من مطالبی در مورد این کتاب که بی شک متعلق به تمام جهان است می خواهند برای همین هم هموطنان خود را دوست دارم
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
جناب مدیر انجمن اگه میشه بفرمایید که چرا نمیتونم با آیدی قبلیم بیام اینجا یعنی siavach
اگه میشه به مدیر سایت یه پیامی بفرستین و این بدبختی ما هم حل بشه وقتی یوسر و پسورد رو وارد می کنم
تو صفحه بعدی یک همچین چیزی می نویسه



vBulletin Message

You have been banned for the following reason:
None

Date the ban will be lifted: Never







All times are GMT +4.5. The time now is 12:32 AM.
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
درود بر ايران‌دوستان
بيگمان بحثهاي فرهنگي تاريخي نياز به مدرك و سند دارد. اما اگر بخواهيم تنها بر نظريات و تخيلات خودمان و بدون هيچ مدركي سخن گوييم، جز هوار هوار كردن و شعار دادن ره بجايي نخواهيم برد.

اما دربارهء‌ خودم، نمي‌دانم كدام كاربر يا كدامين كاربران چيزي گفته‌اند كه بگمان كاربر «بهروز»‌ از سوي من قلمداد شده است. اگر كاربري ديدگاههاي ايران‌دوستانه دارد و در جاي ديگر فعال است لطفا معرفيش كنيد كه بهتر بشناسيمش. اما اگر كسي بنام من دشنام داده است، بداند كه كار بسيار زشتي انجام داده زيرا كه در فرهنگ ايراني هرگز واژه‌هاي دشنام و ناسزا وجود نداشته است و اينها رهاورد زبان عربي و تركي است. شما حتي يك واژه در همهء متنهاي كهن پهلوي و اوستا و سرتاسر كتيبه‌ها از فارسي باستان تا پهلوي، پيدا نمي‌كند كه دشنام يا ناسزا باشد. و اگر نوشته‌هايم ببينيد هيچگاه دشنام و ناسزايي در آن يافت نمي‌شود اما شوربختانه در نوشته‌هاي مخالفان به وفور يافت مي‌گردد. به هر روي، اگر كسي بجاي من دشنام داده است خواهش مي‌كنم كه دسترسي او قطع گردد.

اينكه ترويج افكار زشت و پليد حزب توده و كمونيستها، و نيز پانتركيستها، در قوانين جمهوري اسلامي ايران جرم محسوب شده و حكم سنگيني براي آن وجود دارد، فيلتر كردن چنين محفلهايي در اينترنت كوچكترين و كمترين كار ممكن است (درست مانند برخوردي كه با سايت اوركات و ... انجام شد). زيرا همانگونه كه مي‌دانيد، روشهاي پيگيري آي‌پي و شناسايي افراد مخرب كار دشواري نيست! چيزي كه برايش قانون وجود دارد، تهديد به حساب نمي‌آيد! شما نمي‌توانيد به قانون بگوييد كه دوست داريد از چراغ قرمز رد شويد و جريمه هم نشويد! فرق قانون با تهديد در همين است.

اما از آنجاييكه پرشين‌تولز داراي آگاهيها و اطلاعات مفيدي است، بهتر است كه بخاطر يك زير گروه، همهء سايت فيلتر نشود. باز آنكه، اگر مديريت بحثهاي جنجالي به دست مزدوران حزب توده و يا پانتركيستها نباشد، امكان فيلتر شدن بسيار ضعيف يا حتي لغو خواهد شد. راه ديگري كه پيشنهاد شد و اتفاقا مورد استقبال مسئولين محترم سايت هم قرار گرفت، افزودن بخشي بنام «تاريخ»‌ به پرشين‌تولز است كه به اميد خدا در آينده افزوده شود. اما در صحبتي كه با مسئولين داشته‌ام هيچگاه پيشنهاد نكرده‌ام كه خود مدير باشم (هنوز هم پيشنهاد نشده است) بلكه تنها درخواستي كه براي گزينش مدير مطرح شده است، شاخصهء‌ عدم ترويج افكار شنيع حزب توده و پانتركيزم است. اين نكته باعث مي‌شود كه اگر كساني خواستند كسي يا انديشه‌اي را نقد كنند، متهم به دشنامگويي نشوند. براي نمونه شايد كسي بخواهد از برخي از افكار ضد بشري احمد شاملو دربارهء خوشحاليش از كشتار مردم ايران(كردزبانان) سخن گويد كه اگر مدير مربوطه عاشق او باشد نتواند سخنش را به آساني بگويد.

به هر سان، نيازي به ادامهء‌ اين سخنان نمي‌بينم زيرا كه به اميد خدا بخشي بنام تاريخ افزوده خواهد شد كه با آرامش سخنان تاريخي را پيگيري خواهيم كرد (البته بدور از هر گونه جانبداري در داوري‌ها! ).

نكته‌اي هم خدمت كاربر گرامي «سيا تركه» عرض كنم: دوست محترم، هميشه تلاش كنيد كه خودتان مبنع را بخوانيد و هر دروغي را بخاطر طرفداري از يك قوميت الزاما دريست مپنداريد. براي نمونه نوشته‌هاي پانتركيستها پيرامون دده‌قورقود اشتباه محض است و اگر خود كتاب را بخوانيد به وحشيگري‌ها و درنده‌خويي‌هاي قهرمانان داستانها پي خواهيد برد. براي نمونه دده‌قورقود هنگاميكه مي‌خواست نامي براي پسري برگزيند، پيشنهاد مي‌دهد كه تا چندين نفر كشته و سر بريده نشوند نبايد براي پسران اوغوز نامي را گزينش كرد! ببينيد براي نامگذاري چه روشي داشته‌اند و خود اندازه بگيريد كه در ديگر كارها چه مي‌كرده‌اند. بهترين كار اين است كه خود بخوانيد تا دريابيد. چگونه ممكن است مردم عزيز آذربايجان با آن غناي فرهنگي چنين انديشه‌هاي شوم بيابان‌گردان آسياي ميانه را داشته باشند؟

پيرامون تغيير زبان عرض كنم كه با زور مي‌توان در سه چهار نسل زبان را تغيير داد.
 

radkish

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آپریل 2006
نوشته‌ها
27
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
به نقل از sia_torkeh :
سلام چند روزی نبودم کاربران تازه وارد محیط دوستانه این انجمن را تبدیل به یک محیطی مثل قمار خانه یا یک باشگاه بوکس کرده اندعزیزان سعی کنید به عقاید هم احترام بگزاریم اون عزیزی که درباره یاقوت ها نوشته بودند تمامی مدارکشان صحیح است
جناب سيا تركه!، نظرت در مورد دو پست بعد از آن كه در در مورد نژاد اراني ها و آذري ها و ساكنان تركيه است چيست؟
چگونه مي توان ترك هاي ياقوت و تركان آسياي مركزي كه زرد پوست هستند را با آذر هاي سفيد پوست از يك تبار دانست؟
اما چیزی که ذهن منو خراب کرده این است که کسروی نه تنها به نظریه خود از دید علمی نگاه نکرده بلکه از روی روایات و افسانه ها به این نظریه واهی خودش پرداخته است سخنانی همچون این که مردم آذربایجان چون در صدد این بودند که زبان ناقص و تحمیلی ترکی رو از بین ببرند و زبان فارسی رو جایگزین آن بکنن سعی کرده این مقاله ای را که تنها خودش آن را تصدیق می کند و رضا خان هم نقش رواج دهنده آن را بازی کرده نوشته و به خورد مردم بدبخت ایران زمین بدهداین اصلا چیز تازه ای نیست ...
نخست اينكه؛واقعيت تاريخي تغيير زبان آذربايجان در چند قرن گذشته پيش از كسروي توسط ماركوارت آلماني ارائه شده و دانشمندان غربي چون فراي، مينورسکي، دوفر(که مورد علاقه پان تركيست ها است)نيز آن را بيان كرده اند.امروزه فقط در ميان پان توركيست هاي اران و تركيه و تجزيه طلبان پان توركيست، جعلبافي هايي مبني بر حضور قوم ترك درآذربايجان در پيش از تاريخ ، مي شودو اين ادعا ها هيچ سند تاريخي ندارد.
اظهار نظر كسروي در نوشته ي "زبان فهلوي آذري" مبتني بر اسنادي تاريخي است كه بسياري نويسندگان ديگركه خود آذري بودند بر اين اساس به طرح اين حقيقت تاريخي پرداخته اند. بزرگاني چون يحيي ذكا ، تقي اراني، پروفسور اقرار علي‌اف(از آكادمي علوم باكو)، شعار تبريزي، دكتر منوچهر مرتضوي و ...
برخي منابع كه مورد استناد كسروي و ديگر خاورشناسان است؛
ابن نديم در الفهرست (قرن 9 میلادی) مي‌نويسد (1381، ص 22):
فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي
(= اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام پنج شهر است: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند)."شايد بتوان گويش هاي مركزي ايران واقع در شهرستان هاي اطراف اصفهان و گويش هاي تاتي پراكنده در آذربايجان و قزوين را باقي مانده ي زبان موسوم به پهلوي دانست . اين گويش ها از لحاظ ساختار به هم نزديك اند"

مسعودي(قرن دهم میلادی) در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد (1381، ص 74-73):
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.
(= پارسيان قومي بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي).

ابن حوقل (سده 4 ق.) در سفرنامه خود مي نويسد (1366، ص 96):
زبان مردم آذربايجان و بيش تر مردم ارمنيه فارسي است، و عربي نيز ميان ايشان رواج دارد.

مقدسي، شمس‌الدين ابوعبدالله محمدبن‌ابي‌بكر جغرافي نويس كه هم‌زمان سامانيان مي‌زيست و خود بيشتر سرزمين‌هاي ايـران و از آن ميان آذرپادگان را پيموده است، گويش‌هاي مردم ما را هشت‌گانه مي‌داند و از آن مردم آذرپادگان را پهلوي مي‌نويسد و آن را فارسي منغلقه مي‌نامد. حمدالله مستوفي جغرافي‌دان كه در 750 هجري در گذشت و خود در قزوين مي‌زيست و بارها به زنگان و بخش‌هاي آذرپادگان سفر كرده است و نزهه‌القلوب گويش مردم تبريز و مراغه و زنگان را پهلوي مي‌نويسد. از نوشته‌هاي ديگران هم‌چنين برمي‌آيد كه مردم باختر ما كه اكنون برخي به گويش تركي آذري سخن مي‌گويند، تا آغاز فرمانروايي صفويان گويش پهلوي داشته‌اند. چنان كه چكامه‌هايي كه از نياي صفويان در دست است به پهلوي همانند كردي است.

دوم؛ اين نظريه يك بحث علمي است و سياست هيچ تاثيري بر آن نگذاشته ؛ زيرا همانطور كه بيان شد دانشمندان بسياري در دوره هاي مختلف اين واقعيت تاريخي را بيان كرده اند. براي نمونه در دوره ي خود رضا شاه دكتر تقي اراني (زاده ي تبريز) كه گرايش هاي ماركسيستي داشت و در زندان رضا شاه كشته شد ،واقعيت تارخي تغيير زباني آذربايجان را بيان كرد و حتي خواهان ترك اين زبان توسط جوانان آذري شد .اگر بخواهيم گويندگان اين مسئله را عامل رضا شاه بدانيم بايد نويسندگان بسياري را از هزار سال پيش تا امروز عامل رضا شاه بدانيم؟!


وقتی این مقاله را می خواندم حسرت این که یک کتیبه ای که نشان دهد زبان مردم قبلا آذری بوده یا نشان دهد آذری خود چه بوده است و خط آن چه بود و چگونه تلفظ می شده بر دلم مانداین کتاب که اگر اسمش را چاخان نامه کسروی بگزارند بهتر خواهد بود در مقایسه با آثاری همچون بهاییگری،صوفی گری،تاریخ هجده ساله آذربایجان،تاریخ پانصد ساله خوزستان،تاریخ مشروطیت و غیره واقعا مثل این است که شاهنامه رو با داستانهای بچه گانه مقایسه کنید در رابطه با این نام آذربایجان و آذری چون تشابه زیادی است نمی دانم اگر نام آذربایجان آخربایجان میشد حتما می گفت که زبان اینجا آخری بوده یا اگر اینجا اسمش قم یا ری بود چه خاکی بر سرش می ریخت
زبان پهلوي آذري چون ديگر گويش هاي ايراني بيشتر به صورت گفتاري بكار مي رفته و زبان پارسي به صورت زبان ملي در نوشتارها در سرتاسر ايران بزرگ بكار مي رفته. همانطور كه از زبانهاي آريايي كردي، تاتي ، طبري و گيلكي نوشته هاي اندكي از قرون گذشته باقي مانده از زبان پهلوي آذري نيز نوشتارهاي اندكي باقي مانده و ما تنها به صورت پراكنده به جمله هايي از زبان آذري دسترسي داريم مثلا برخي ابيات همام تبريزي و دوبيتي هايي از شيخ صفي به زبان آذري است . زبان پهلوي آذري چون ديگر زبان هاي ايراني بوده و با آنها پيوستگي داشته. در واقع زبان هاي تاتي، تالشي، زبانهاي مركزي ايران(دري زرتشتي، گبري و...) و ززازا، چون ريشه از زبان پهلوي دارند به زبان پهلوي آذري بسيار نزديك اند.

اصطلاح آذري اولين بار توسط ابن واضع يعقوبي كه در حدود سال(278 ه) كتاب البلدان خود را تاليف كرده اصطلاح آذري ، را بر مردم آذربايجان اطلاق كرده و زبان آذري ظاهرا ماخود از اين اصطلاح است.
ديگر اين كه براي خطاب كردن اهالي شهر هاي ايران آغاز نام شهر را با پسوندي "ي" و يا "زي" بكار مي بردند. مثل رازي = اهل ري، هروي= اهل هرات، لاهيجي= اهل لاهيجان، گيلكي= اهل گيلان و...
کسروی پیش استاد هشترودی اعتراف کرد که اشتباه کرده اما نفرت آذربایجان دامنگیرش شد و بالاخره او را به قتل رساندند
من در مورد اعتراف كسروي پيش پرفسور هشترودي چيزي نشنيده اما اما بي شك مثل بقيه اين ادعا نامه ياوه ي بيش نباشد اما اميدوارم ماخذي براي اين حرف پيدا كني.
دانشمند !!!! كمتر كسي است كه نداند كسروي چرا و به دست چه كسي ترور شد.حكومت ما هر سال آنچنان از قاتل كسروي با افتخار ياد مي كند كه كمتر كسي است كه آن قاتل را نشناسد. قاتل كسروي مجتبي نواب صفوي از گروه فداييان اسلام است كه هيچ گرايش ملي يا پان توركيستي نداشتند و شعيه گراياني افراطي و پان اسلاميست بودند. ترور كسروي نيز با فتواي يك مجتهد مبني بر ارتداد او بود . اين فتوا به خاطر نوشته هاي كسروي بر ضد روحانيت وسنت شيعه گري، صادر شد. اين ترور هيچ ربطي به نوشته هاي او در مورد آذربايجان نداشت.

اما نوشتن این مقاله فقط چند دلیل می تونه داشته باشه :
1-آذربایجان توسط پان ترکهای ترکیه ای که می خواستند امپراطوری ترک برای جنگ دوم جهانی تشکیلدهند از ایران جدا نگردد که جای تحسین دارد
2-خایه مالی رضا خان و گرفتن یه پولی برای تامین مایحتاج زندگی
3-عشق به زبان فارسی که ممکن نیست چنین شده باشددر ضمن عزیزان واقع بین باشید کسروی می تونست این رو زمانی بنویسه که در دوران قاجاری مردم آذربایجان بیشترین ضربات رو از ترکان قاجاری دیدند و به همین خاطر می تونست هم زبان آذربایجان رو فارسی کنه هم به شهرت والایی برسه اما درست زمانی نوشت که مردم از دست رضاخان به ستوه آمده بودند و کم برای بر اندازی اون تلاش می کردند
رضاخانی که تمامی زبان های ایران رو گویشی از فارس معرفی کرده بود حتا زبان عربی را
اما نمی توانست یک دفعه بگه که ترکی گویش فارسی هست که در این زمان کسروی به دادش رسید و همه چیز رو ماسمالی کردند و ترکی هم شد گویش فارس و این نه تنها کسروی رو به جایی نرساد بلکه اون به طرف قتل سوق داد
چگونه هميشه مسايلي را كه نمي شناسي، حلاجي مي كني؟ به گمانم حتي يكبار هم نوشته ي كسروي را نخواندي كه اين ياوه ها را مي بافي. من مقاله ي برخي ترك گرا ها را در مورد كسروي خوانده ام. حداقل آنها نيم تلاشي مي كنند تا منابع كسروي را مخدوش جلوه دهند و دلايلي بتراشند . حتي در اين دليل تراشي به جعليات پان توركيست ها در مورد سومري ها و ماننايي ها متوسل مي شوند . اما جنابعالي(سيا تركه) كه از متن نوشته ي كسروي هم خبر نداري به توضيح علت نوشته شدنش هم مي پردازي. به شما توصيه مي كنم پيش از نقل نوشته هاي پان توركيست هاي ياوه گو ، كمي مطالعه كني
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
عزیزم جناب radkish ببینید حداقل طوری صحبت کنید که اگه یه انگلیسی که برای اولین بار اینجا آمده و کمی زبان فارسی بلده فکر نکنه که اینجا تفرقه بیداد می کنه
هیچ سخنی مانند دوستانه سخن گفتن نمی تونه بر یکدیگر تاثیر بزاره مطمئن باشید
شما از اسناد تاریخی حرف می زنید و من رو با یاقوت ها که زبانشان زبان اصلی ترکی است و برای ما نامفهوم است
مقایسه می کنید
من کاری به اینکه چه تغییراتی رو روی مقاله کسروی اعمال شده ندارم
من نسخه اصلی این کتاب رو دارم
من یک منظوری دارم که چندین ماه که برای فهموندنش هر کاری کردم ولی نتیجه نگرفتم
اون هم این است که"
ما می خواهیم ترک ایرانی باشیم تا آذری پارسی و اگه این گونه باشد شما هم به عنوان هموطن من برادر من محسوب میشید
اما شما می گویید که یا باید آذری پارسی باشی یا باید بری ترکستان تا ایران یکدست بشه و این است که دشمنی
سختی رو به بار میاره
حالا عزیزم شما به عنوان یک هموطن فارس یک جواب به من بدهید
"برادر باشیم یا دشمن سر سخت؟"
من که میگم برادر باشیم بهتره نظر کاربران دیگر چیست؟
در ضمن کاربر عزیز atoorpat سعی نکنید نقش یک وطن دوست رو برای ما بازی کنید شما در چندین پست از واژه
ارمنی بدبخت و بیچاره استفاده کردین اگه بخواهم فیلم های مستندی رو که کشته شدگان مسلمان رو که با نفرت تمام فقط برای اینکه ارمنستان بزرگ تشکیل بشه آپلود کنم 2 روز طول میکشه
کاملا معلومه که برای اینکه انزجارت رو از ملت آذربایجان اعلام کنی از داشناک های سگ صفت حمایت می کنی
پس می بینی که هر کاری بکنی نمی تونی چهره واقعی خودت رو بپوشونی
البته گرایش به داشناک فقط قسمت خیلی کوچکی از چهره واقعی تو
فکر نکن مردم ایران په په هستند و تو هم خیلی زبلی
سعی کن دروغ نبافی چون تنها جنایتی که به این وقاحت در دنیا اتفاق می افتاد و هنوز هم می افته ختنه دختر و پسر و زنده بگور کردن دختران در گذشته و... توسط اعراب است البته نه منظورم غیوران خوزستانی و دیگر شهرهای عرب نشین ایران نیست و صد البته جنایات ارامنه قاصب
که روی آمریکا و اسراییل رو سفید کرده ماشالله به این فرهنگ و ادب بیچارگان ارمنی آفرین
من فقط یک داستان از این اثر بزرگ رو خوندم و اون هم داستان دمرول دیوانه سر است که در آن زن دمرول برای اینکه
عشق خود رو به شوهرش نشان بده و بچه هاش بی پدر نمونن حاضر میشه که اعضراییل به جای دمرول جان او را بگیرد و خداوند نیز وقتی چنین عشقی را از زن دمرول مشاهده می کند دمرول را به خاطر گناهی که مرتکب شده می بخشد فکر نکنم در این داستان چیزی به اسم کفر یا نفرت و آدمکشی وجود داشته باشه قرار نیست که چون زبان رسمی ایران فارسی است هرچی گفتی بگیم "چشم"
این چیز تازه ای نیست شما به چشم شنیدن عادت کرده اید
 

ashkanbuffon

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2006
نوشته‌ها
297
لایک‌ها
0
محل سکونت
The slums of Tehran
Stop telling bullshit
This topic is leading to a bad violence at the site which results bad effects on the reader
RACISM is forbidden here

 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
به نقل از sia_torkeh :
در ضمن کاربر عزیز atoorpat سعی نکنید نقش یک وطن دوست رو برای ما بازی کنید شما در چندین پست از واژه
ارمنی بدبخت و بیچاره استفاده کردین اگه بخواهم فیلم های مستندی رو که کشته شدگان مسلمان رو که با نفرت تمام فقط برای اینکه ارمنستان بزرگ تشکیل بشه آپلود کنم 2 روز طول میکشه
کاملا معلومه که برای اینکه انزجارت رو از ملت آذربایجان اعلام کنی از داشناک های سگ صفت حمایت می کنی
پس می بینی که هر کاری بکنی نمی تونی چهره واقعی خودت رو بپوشونی
البته گرایش به داشناک فقط قسمت خیلی کوچکی از چهره واقعی تو
فکر نکن مردم ایران په په هستند و تو هم خیلی زبلی
سعی کن دروغ نبافی چون تنها جنایتی که به این وقاحت در دنیا اتفاق می افتاد و هنوز هم می افته ختنه دختر و پسر و زنده بگور کردن دختران در گذشته و... توسط اعراب است البته نه منظورم غیوران خوزستانی و دیگر شهرهای عرب نشین ایران نیست و صد البته جنایات ارامنه قاصب
که روی آمریکا و اسراییل رو سفید کرده ماشالله به این فرهنگ و ادب بیچارگان ارمنی آفرین

من هيچ دشمني با هيچ كسي ندارم مگر با دشمنان ايران و ايراني! اگر شما اهل ايران شمالي(جمهوري جعلي آذربايجان) هستيد، همه جهان مي‌دانند كه جنگ با ارمنيان را پانتركان دزد و غارتگر آغاز كرده‌اند و مسلما ارمنيان مانند قتل عامي كه بدست تركان عثماني شدند دوباره نخواستند چنين شود و بيگمان در هيچ جنگي حلوا خير نمي‌كنند. در ضمن، اين بحث چه ربطي به موضوع اين جستار دارد؟ پانتركيستها عادت دارند كه هميشه بحث را منحرف كنند؟ مگر همين چند نامه پيشتر نبود كه تعهد كرديد بجز موضوع جستار چيزي نگوييد و به كسي دشنام ندهيد و نژادپرستي نكنيد؟

من فقط یک داستان از این اثر بزرگ رو خوندم و اون هم داستان دمرول دیوانه سر است که در آن زن دمرول برای اینکه
عشق خود رو به شوهرش نشان بده و بچه هاش بی پدر نمونن حاضر میشه که اعضراییل به جای دمرول جان او را بگیرد و خداوند نیز وقتی چنین عشقی را از زن دمرول مشاهده می کند دمرول را به خاطر گناهی که مرتکب شده می بخشد فکر نکنم در این داستان چیزی به اسم کفر یا نفرت و آدمکشی وجود داشته باشه قرار نیست که چون زبان رسمی ایران فارسی است هرچی گفتی بگیم "چشم"
این چیز تازه ای نیست شما به چشم شنیدن عادت کرده اید

پس لطف كنيد و پيش از ابراز نظر همهء‌ كتاب را بخوانيد. باز آنكه بد نيست شغل اين قهرمانتان دمرول (دمرول ديوانه سر) را براي دوستان بازگو كنيد تا روشن شود كه چرا قهرمان پانتركيستها يك دزد و باجگير و زورگير سر گردنه است!؟
 

Mahmoud58

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2005
نوشته‌ها
882
لایک‌ها
7
به نقل از raanagol :
واقعاً مردم آذربایجان ترک نیستند؟


(( سالهاست كه اصفهاني ها، شيرازي ها، كرماني ها و يزدي ها را فارس و زبان آنها را فارس خوانده ايم و اين فارس گفتن ها تا بدانجا پيشرفته كه امروز عده اي از اصفهاني ها، شيرازي ها، كرماني ها و يزدي ها خود را فارس مي پندارند. فارس خطاب كردن نا آكاهانه مردم به ايرانيان ساكن در اصفهان، شيراز ، كرمان و يزد به اين پندار دامن زده كه مردم اين استان ها فارس اند و در سالهاي اخير، موجي از پان فارسيست ها در اين خطه ار سرزمين، بوجود آمده اند…



:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

همه ما ايراني هستيم

و ما ايرانيا هيچ وقت نژاد پرست نبوديم كه به نژاد كسي گير بديم ....

اگه اين جوري باشه به غير از قوم : بلوچ ، عرب ، ترك ، كرد ، لر و تركمن بقيه فارسند ديگه !!! :blush:
 

radkish

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آپریل 2006
نوشته‌ها
27
لایک‌ها
0
محل سکونت
tehran
به نقل از sia_torkeh :
عزیزم جناب radkish ببینید حداقل طوری صحبت کنید که اگه یه انگلیسی که برای اولین بار اینجا آمده و کمی زبان فارسی بلده فکر نکنه که اینجا تفرقه بیداد می کنه
هیچ سخنی مانند دوستانه سخن گفتن نمی تونه بر یکدیگر تاثیر بزاره مطمئن باشید

من کاری به اینکه چه تغییراتی رو روی مقاله کسروی اعمال شده ندارم
من نسخه اصلی این کتاب رو دارم
جناب سيا تركه! اساسا بحث ما بر نوشته ي كسروي نيست . اگر كسروي نيز در مورد آذربايجان سكوت مي كرد براي ما تفاوتي نداشت. تمامي اسناد تاريخي كه مورد استناد كسروي نيز بوده است هم اكنون به طور مستقيم قابل دسترسي است و بسياري نويسندگان ديگر نيز به موضوع ديگرگون شدن زبان آذربايجان پرداخته اند .
اما متاسفانه پان توركيست ها ، براي توسعه ي جعليات خودشان سعي در مخدوش كردن اين واقعيت تاريخي دارند. آنها نويسندگاني را كه به اين موضوع پرداخته اند را به كسروي محدود كرده و سپس با ياوه بافي سعي مي كنند نظريات كسروي را برخاسته از اميال رضا شاه معرفي كنند و فرياد وا مصيبتا سر بدهند از جنايت هاي شونيسم فارس !!

متاسفانه نوشته ي شما هم در همين راستا بود .اصلا بياييد نوشته هاي كسروي را در مورد زبان آذري فراموش كنيم. آيا بود يا نبود كسروي تاثيري بر اسناد تاريخي سده هاي گذشته مي گذارد؟ آيا كسروي سندي را استناد كرده كه امروزه در دستمان نيست و اعتبار و صداقت كسروي برايمان مصداق پيدا مي كند ؟ خوشبختانه تمامي اسناد تاريخي موجود است و نه كسروي كه خاورشناسان برجسته و دانشمندان ايراني نيز اين حقيقت تاريخي را بيان كرده و شرح دادند.
کسروی پیش استاد هشترودی اعتراف کرد که اشتباه کرده اما نفرت آذربایجان دامنگیرش شد و بالاخره او را به قتل رساندند
اين مطلبي كه راجع به كشته شدن كسروي آورديد يكي از آخرين جعلياتي بود كه خواندم و شگفت زده شدم از اين همه سفاهت نويسنده ي منبعتان .(بي شك شما از از روي يك منبع مغرض ،مطالبتان را آورده ايد) كشته شدن كسروي اصلا ربطي به نظراتش در مورد آذربايجان نداشت .كسروي را به خاطر جسارتش در انتقاد از روحانيت و سنت شيعه كشتند
در مورد كتاب كسروي نيز بايد بگويم كه كتاب هاي ايشان تا انجا كه من خواندم مستند بوده و دقيق ،مخصوصا زماني كه به هويت خود و سرزمين نياكان خود مي پردازد




من رو با یاقوت ها که زبانشان زبان اصلی ترکی است و برای ما نامفهوم است مقایسه می کنید

شما هميشه هميشه در خواندن بي دقت هستي ؟ من پرسيدم چگونه مي توان ياقوت هايي با چهره ي مغولي را با آذري سفيد پوست از يك تبار دانست؟؟ پرسش من براي تاكيد بر تمايز آذري ها با ترك ها بود .

من یک منظوری دارم که چندین ماه که برای فهموندنش هر کاری کردم ولی نتیجه نگرفتم
اون هم این است که"
ما می خواهیم ترک ایرانی باشیم تا آذری پارسی و اگه این گونه باشد شما هم به عنوان هموطن من برادر من محسوب میشید

شما بهتر است از جانب خودت سخن بگويي . .شايد از اقليت ترك تباران آذربايجان باشي و يا هرچيز ديگري اين به خودت مربوط است اما تو سخن گوي مردم آذربايجان نيستي .اكثريت دانشمنداني كه بر تبار آريايي مردم آذربايجان تاكيد داشتند خود آذري بوده اند و هماره نخبگان آذري از ميهن پرست ترين ايرانيان بوده اند

اما شما می گویید که یا باید آذری پارسی باشی یا باید بری ترکستان تا ایران یکدست بشه و این است که دشمنیسختی رو به بار میاره
حالا عزیزم شما به عنوان یک هموطن فارس یک جواب به من بدهید
"برادر باشیم یا دشمن سر سخت؟"
من که میگم برادر باشیم بهتره نظر کاربران دیگر چیست؟
من چنين حرف هاي نزده ام. با اينكه كردار ترك هاي زردپوست در ايران تاريك بوده اما فرهنگ والاي ما حتي به مغولان درس انسانيت آموخته و آنها را رام كرده . اقليت ترك تبار پراكنده در آذربايجان وهمچنين تركمن ها ،شهروند ايران به حساب مي آيند و مثل همه ي انسان هاي ديگر قابل احترام هستند اما اين نكته را نبايد فراموش كنند كه آنها ميهماناني ناخوانده بوده اند
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
جناب آتورپات

بنده يك احساسي دارم كه شايد هم اشتباه باشد .

شما مدتي است كه جوابي براي بحث هاي پيش كشيده شده نداريد و براي پوشش اين مساله سعي مي كنيد با شلوغ كردن ميانه ، از آن بگريزيد اما غافل هستيد كه زمان اين كارها گذشته است .

اين شگرد كه چون جوابي به برخي مسائل نداريد ( در صورتيكه در گذشته به شدت بر روي آنها پافشاري مي كرديد ) با توده اي و چپ خواندن مدير انجمن ( كه البته اين تعارف ها را من هيچ وقت به ريش خود نگرفته ام ) موضوع بحث را عوض كنيد ؛ خيلي وقت است كه اعتبار خود را از دست داده است .
پس به بحث علمي خود ادامه بدهيد و اگر هم جوابي پيرامون مسائل نداريد با شلوغ بازي بحث ها را منحرف نكنيد .
اينقدر هم تهديد به فيلتر شدن و چك كردن و پيگيري كردن نكنيد كه ديگر محلي از اعراب ندارد . ( مگر آنكه شما خود از كارمندان آن سيستم باشيد و بتوانيد با اين نفوذ چنين كاري را بكنيد كه در اين صورت اصلا نيازي به دليل و مدرك نيست )
من شك دارم كه شما اصلا معني و مغهوم كمونيست را هم درست بدانيد و احساس مي كنم فقط چيزي را شنيده ايد .

من براي دانش شما كه در حلقه آتش تعصبي كه خود بر گرد افكارتان كشيده ايد مي سوزد ، عميقا متاسف هستم .

اگر تصور مي كنيد كه احساس من اشتباه است لطفا فقط با مدارك كه در پي پرسش و پاسخ ها خواهيد فرمود ، آنرا ثابت كنيد .



براي گشودن باب اين پرسش و پاسخ اولين مبحث را خود من باز مي كنم .
دقت كنيد كه هر مطلبي كه به منحرف كردن بحث بيانجامد از اين پس بودن هيچ ملاحظه اي پاك خواهد شد و تنها مطالب در پيرامون مساله اجازه خواهد داشت كه عرضه شود
.




جناب آقاي آتاباي :
شما در پست شماره 250 خود فرموده بوديد كه كلمه " من " ريشه تركي دارد

جناب آقاي آتورپات :
شما هم در پست شماره 255 خود اين ادعا را به صراحت رد كرده بوديد .



از شما درخواست مي شود دلايل و مستندات خود را بودن حاشيه در اين تاپيك قرار دهيد . دقت كنيد كه مطالب ارايه شده از سوي شما بايد مستدل و قابل استناد به مدارك روشن باشد .
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
جناب radkish ممنون هستم چون واقعا من هم در قتل کسروی شک داشتم
اما این آتروپات دیگه شورش رو درآورده فکر کردی که مثلا از همه چی سر در میاری کی مسلمانان جنگ رو شروع
کردند یعنی مسلمانان اونور ارس اینقدر زور قدرت داشتن که می خواستند اراضی خودشون رو بزرگتر کنن می فهمی اصلا چی میگی تو اصلا با مسلمانها ضدیت داری
آقا جان جمع کن این برو بساط رو مارو باش که با کی داریم سروکله می زنیم
در کدامین دوره تاریخی یک دولت مسیحی در قلب دو دولت بزرگ و مسلمان ایران و عثمانی تشکیل شده
ملت رو به ریش خودت نخندون فکر کردی که چی چون یه عکس فردوسی گذاشتی پایین اون اسمت آدم ادبدوست
و شاعری شدی و هرچی گفتی باید بگیم چشم :lol:
مگه بحث ارمنی و مسلمان رو جز شما کس دیگه ای تو این تاپیک مطرح کرد
از کدامین نسل کشی دروغین حرف می زنی مگه تو اون گیرو دار جنگ جهانی عثمانیان بیکار بودند که ارامنه رو قتل عام کنن
افرادی مثل شما از کشورهای انگلیس و آمریکا تغذیه می کنند برای همچین روزهایی
اين آقاي آتورپات در يکي از پست هاشون نوشته بودن که زبان عربي زبان ديني ماست و هيچ مشکلي نداره که در فارسي دخيل باشه
مشکل اين استش که شما گير دادي که ما رو از خودت بدوني در صورتي که ما از زبان عربي و اون قواعد واقعا سخت و مسخره اش نفرت داريم
و شما هم گير دادي که الا و بلا بايد مثل ما عرب بشي و اگه چيزي هم به اسم دشنام در فارسي وجود نداشته باشه فرهنگ سراي عزيزتون حتما اخراعش مي کنه
و وبلاگداران محترم فارس هم از اون براي جک سازي عليه ملت آذربايجان استفاده ميکنه تا شايد فرجي شد اين ها زبانشان تغيير کرد و شدند مثل ما
تا لا اقل يه شريکي براي خودمون داشته باشيم عجبا
اما برادران ما در اونور ارس خط مضحک عربي را برداشتن و خط لاتين آذربايجاني را به جاش درست کردن واقعا آفرين به اينها
چون اصلا خط ناقص عربي نميتونه خط مناسبي براي زباني باشد که با 9 آوا کامل ترين آواي زباني را دارا مي باشد
قبول جناب radkish شما تمامي رواياتتان درست و من هم هيچ کدام را نشنيده ام سفرنامه ناصر خسرو را که
خوانده اي
در اين سفرنامه نوشته است در تبريز قطران نام شاعري را ديدم که شعر نيکو مي سروده ولي زبان فارسي نمي دانسته

کتاب سفرنامه ناصرخسرو
http://www.box.net/public/eyr7gfed2e

جناب radkish فکر کردین 35 میلیون ترک ایرانی بیکارن که بیان با افرادی مثل شما سرو کله بزنن
من نماینده مردم اردبیل هستم در پرشین تولز
در اثر همین عقاید چپتون اگه برین به یکی از همین شهرهای آذربایجان و فارسی صحبت کنین
مردم همچین بهتون می تازن که از رفتنت پشیمون می شی آذری همین ها هستند دیگه
در ضمن طوری وانمود نکنید که مردم آذربایجان خیلی عاشق ترک زبانشان و تغییر آن به فارسی هستند
توی آذربایجان اتحاد حرف اول رو می زنه مثلا همین تظاهرات اخیر توی سولدوز(نقده) ریش سفیدها برای جوانترها
با فرغون سنگ می آوردن تا به طرف مامورین بندازن
همه هم میدونن که یک کاریکاتور نمیتونه باعث چنین جنبشی بشه
پس خواهشا اگه مطلبی برا گفتن نداری جنایتهای رضا خان و پسر کوچولوی عزیزش رو انکار نکن
همچین میگه تو ترک هستی و بقیه آذربایجان آذری هرکی هم ندونه فکر میکنه هر روز یه درگیری توی آذربایجان
درگیری ترک و آذری صورت میگیره که جمعیت آذری به دلیل زیاد بودن نفرات پیروزانه داره جمعیت ترک رو از آذربایجان بیرون میکنه :hmm:
 

sia_torkeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 جولای 2006
نوشته‌ها
106
لایک‌ها
0
محل سکونت
حلبی آباد
در ضمن اتروپات طوری وانمود نکن که دده قورقود رو خوندی به خاطر ترک بودن واژه "دده"تو اصلا نام این کتاب رو به زبان نمیاری با این همه نفرتی که از ترک و آذربایجان و مردمش داری

شخصی هم به اسم siroos1 اومدن گفتن که:
ما يه بار اومديم اينجا و از پانتركيستها بد گفتيم و از ايران دفاع كرديم زود پستم رو پاك كردن
فكر كردم شايد حرفم تند بوده ولي حالا ميبينم كه ظاهرا به پانتركيستها اجازه فحش دادن هم داده ميشه ولي اگه كسي بخواد مقابله كنه پستش پاك ميشه!!!

دوستان نژاد پرستي خوب نيست ما همه ايراني هستيم گول حرفاي فاشيستي پانتركها كه از باكو فرار كردن رو نخورين. زندگي خيلي سخت تر از اينه كه بخواهيم با افكار پوسيده و نخ نما شده خود را نژاد برتر بدونيم

عاقبت كساني كه تركها رو برتر ميدونن جز جنگ و خونريزي چيز ديگري نداره
از ما گفتن بود

شما لطف کن برو یا یک تاپیک یا یک وبلاگ بازکن هرچقدر که خواستی فحش بار این پانترکهای عوضی کن
مطمن هم باش که فیلترش نمی کنن چون از انگلیس و آمریکا بخشنامه اومده که با کسانی که نگذارند فردی پشت سر مردم آذربایجان بلاخص تبریز و تبریزی فحاشی کند برخورد سختی خواهد شد!
 

siroos1

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 می 2006
نوشته‌ها
23
لایک‌ها
0
به نقل از sia_torkeh :
شخصی هم به اسم siroos1 اومدن گفتن که:
ما يه بار اومديم اينجا و از پانتركيستها بد گفتيم و از ايران دفاع كرديم زود پستم رو پاك كردن
فكر كردم شايد حرفم تند بوده ولي حالا ميبينم كه ظاهرا به پانتركيستها اجازه فحش دادن هم داده ميشه ولي اگه كسي بخواد مقابله كنه پستش پاك ميشه!!!

دوستان نژاد پرستي خوب نيست ما همه ايراني هستيم گول حرفاي فاشيستي پانتركها كه از باكو فرار كردن رو نخورين. زندگي خيلي سخت تر از اينه كه بخواهيم با افكار پوسيده و نخ نما شده خود را نژاد برتر بدونيم

عاقبت كساني كه تركها رو برتر ميدونن جز جنگ و خونريزي چيز ديگري نداره
از ما گفتن بود

شما لطف کن برو یا یک تاپیک یا یک وبلاگ بازکن هرچقدر که خواستی فحش بار این پانترکهای عوضی کن
مطمن هم باش که فیلترش نمی کنن چون از انگلیس و آمریکا بخشنامه اومده که با کسانی که نگذارند فردی پشت سر مردم آذربایجان بلاخص تبریز و تبریزی فحاشی کند برخورد سختی خواهد شد!

اتفاقا در آمریکا جلسات پانترکیستی میذارن!!
 
بالا