به نام یگانه هستی ساز
زبان ها به مانند یک ارگانیسم زنده همپای انسانها و جوامع اجتماعی مدام در حال تنفس و زندگی و مدام در حال کمال یافتن و نو شدن هستند و مسیر سیر و رشد و گاه مرگ آنها در دست ما نیست ، امری اجتماعی اند و با قوانین خود در حیات.( تنها مارکسیستها میتوانند مدعی تغییر مسیر جوامع و زبانها باشند و دیدیم که در زیر چرخ پرطنین حرکت به پیش جوامع له شدند.)
در مسیر حیات خود به مسالمت آمیزترین طرز ها در جوار دیگر زبانها میبالند و تاثیر می پذیرند و تاثیر میگذارند و بسته به بنیه و طراوت ذاتی خود هر روز شکوفاتر میشوند و یا می میرند.
اما همچنانکه هیچ پدیده و موجود و ماده ای به طور کامل از بین نمیرود زبانها هم به طور کامل نمی میرند ، بلکه بهتر است بگوییم با از دست دادن گویندگان خود ، خاموش میشوند و به حیات خاموش خود در زبان های مجاور و گاه از لحاظ جغرافیایی دور ادامه میدهند.
هر چند که زبان و خط به تعبیری باعث کند شدن لبه تیز خلاقیت باشد بیش از آن میدانگاهی است که در آن تمام آنچه انسانی است ، و بشر را از مرز های مرموز و سکرآور حیوان و انسان عبور میدهد ، به منصه ظهور میرسد.
زبان ظرف تمام ظرفیت های هنری و علمی انسان است.
اگر زبان نبود تمام نغمه های عشق نگفته می ماند.
و اگر کسانی در زبان های دیگرا قوام به دیده حقارت می نگرند ، از حضرت عشق بیرونند.
اگر مطالبی را مینویسم که مثلا فلان کلمه متعلق به فلان زبان است ، این به خودی خود نه افتخاری است بر زبان مبدا و نه حقارتی است بر زبان مقصد. چه این موضوع همواره پدیده ای دو طرفه میباشد ، ممکن است در مقطع زمانی خاص یک طرف ترافیک بیشتری داشته باشد ، اما دائمی نیست و در مقطع زمانی دیگری امکان وارونه شدن دارد. مثلا اگر بنده ادعا کنم که کلمه " یول " در ترکی از نقطه نظر زبان شناسی دقیقا همان کلمه " راه " فارسی است که در دو مسیر متفاوت تکامل پیدا کرده اند و به صورت Road در زبان انگلبسی وارد شده اند و از سر اتفاق هیچ خویشاوندی هم با " طرق " عربی ندارندو بر خلاف انتظار پان ترکیست ها و پان فارس ها نمیتوان گفت که کدام یک از این دو زبان این را هدیه کرده اند ، آنوقت باید مرا هر دو طرف به چوب ببندند که چرا ست این و چرا آن؟( مدیر محترم لازم ببینند در مورد خیلی از کلمات میتوانم بنویسم که در هر دو زبان اکنون متفاوتند ولی هم ریشه اند) این هم ریشگی وقتی حداقل برای خودم اثبات میشود ، بدیهی ترین نتیجه این است که در فراسوی تاریخ این زبانها متعلق به این منطقه می باشند و لازم نیست من یقه خود را جر بدهم و خود را مالک مطلق این منطقه بدانم ، هر چند که اقوامی در چند هزار سال پیش به این منطقه کوچیده باشند و یا ازلی ساکن این منطقه بوده باشند.
چیزی تغییر نخواهد کرد مگر شرایط آن را خود جامعه فراهم کند. اگر آزری ها در تهران فارسی صحبت می کنند و یا اگرایرانی ها در ینگه دنیا فارسی و ترکی و ... را به طاق نسیان چسبانده اند به یک اندازه دردناک است و به یک اندازه قابل تامل که دیگر این مطلب زبان شناختی نیست و به بنیه و طراوت و یا ممنوع بودن اسارت زبان بسته نیست ، این دقیقا موج جدیدی از استعمار و خود باختگی ما در مقابل آن است که حتم سیاستمداران جامعه بدلیل تخصص خود در علم سیاست بدان نیز خواهند پرداخت .( انشا ا... الرحمن )
اگر هزار لغت بشمارم که از ترکی به فارسی وارد شده است بر عکسش هم صادق است و این نه تنها نقطه ضعف این زبانها نیست که نشان دهنده زندگی و نشاط آنها است چرا که فقط مرده ها تاثیر نمی پذیرند.
ریشه یابی لغت ها برای من یک دلمشغولی است و از این راه به بعض حقایق تاریخی دست پیدا میکنم که حداقل برای خودم لذت بخش است . اما اگر این نوشته ها به مذاق آقای آتوورپات خان راد کیش ( چی شد !!!) خوشایند نیست فکر میکنم اشکال از من نباشد. چون همواره آماده ام به تبعیت از مولایم دست کسی را که یک کلمه به من یاد میدهد ببوسم.
و اما ضمایر فاعلی :
قبل از اینکه وارد بحث اصلی شویم بهتر است وضعیت ضمایر فاعلی در زبان های موسوم به هند و اروپایی را در کنار هم قرار دهیم تا ضمن مقایسه آنها با هم راحت تر به آنها مراجعه کنیم :
*- زبان پارسی باستان زبانی است که برخی از کتیبه های دوران هخامنشی بدان نوشته شده است.
دولتمردان هخامنشی از این زبان به عنوان یک زبان جدی استفاده نمیکردند و تمام مکاتبات آنها به خط و زبان آرامی و یا ایلامی است .( عیلام غلط است ). به علت عدم آشنایی هخامنشیان با خط و کتابت ، تسلط آرامی و ایلامی بر کتابت ایرانی تا قرنها ادامه یافت تا آنجایی که شیوه ای در کتابت به اسم هزوارش پدیدار شد که خود نیازمند بحثی جداگانه می باشد.در هر صورت برای تحقیق روی زبان فارسی باستان منابع زیادی در دسترس نیست و علاوه بر این هم در این زبان و هم در زبان اوستایی بحث ضمایر اندکی پیچیده تر از دیدگاه امروزی ما و دوره بدوره شاهد تحولات و دگرگونی است ( به صورت طبیعی) و برای اینکه بحث در حد یک بحث عمومی بگنجد با اجازه اساتید تمام این دوره حدود هجده قرن را در چهار دوره خلاصه میکنم.( همه دوستان باید به تاریخ گذشته ایران با هر زبان و هر ملیتی باید افتخار کنند و به فکر اعتلا و عظمت آن باشند. ما وقتی صحبت از یک دوره تکامل میکنیم که در دوره اولیه در هر دو زبان ترکی و فارسی اینچنین دارای پیشینه است ، امروز باید بجای توهین و افترا جدا باید فکر کنیم که چرا از ممالک چند قرنی ، چند قرن عقب تریم و به فکر چاره هم نیستیم.)
*- بدون اینکه بخواهم به حساسیت کسی دست بگذارم و یا خدای ناکرده به کسی توهین کنم از بکار بردن ترکیب " زبان پهلوی " خوشنود نیستم. کسانی که با این به اصطلاح زبان آشنا باشند ( که در محافل پان ایرانیست ها با آب و تاب برایش دستور و لغت و .. میسازند و تدریس میکنند )میدانند که چنین زبانی وجود خارجی ندارد پان ایرانیست ها با تمام اهتمامی که بکار بردند نتوانستند حتی یک جمله پیدا کنند که به پیش از قرن سوم هجری تعلق داشته باشد . اکثر نسخی که اخیرا به این زبان منسوب می شوند متعلق به قرن نهم شمسی به این طرف میباشند ، اما از آنجائیکه دوستان اعتقاد دارند که زبان نوشتار متعلق به قرن سوم هجری و در آن زمان نوشته شده و در قرن نهم استنساخ شده ، من هم احترام میگذارم .در هر صورت این اسمی بوده که گویا یونانی ها به نوشته ها و یا سنگ نوشته ها ی دوره اشکانی داده باشند و در دوره های بعد به زبان و نوشته هایی که از انتهای دوره هخامنشی تا پایان دوره ساسانی رایج بود( هر جند که اثرات آن تا قرون بعد از سقوط ساسانیان نیز ادامه داشت )اطلاق گردید ، اما همچنان که گذشت از این دوره سندی قابل توجه در دست نیست الا که ایرانیان به هوش آمده و بیدار شده از اثرات حملات مکرر اعراب شروع به نوشتن و ثبت کردن هر آنچه در حافظه حداقل 300 ساله شان باقی بود کردند و اسم آن را پهلویات گذاشتند . بنابر این در خوشبینانه ترین حالت میتوان گفت که زبان رایج دوره ساسانی حداقل توان خود را تا 300 بعد از حمله اعراب حفظ کرد.آنچه به نظم و نثر اوستایی امروز در دسترس ماست وضعیتی غمبارتر از این مطالب دارد ، چه تمام آنها در حافظه مغان تا چند قرن پیش به صورت محفوظات ذهنی نسل به نسل انتقال یافت تا در حدود قرن هفده جامه کتابت پوشید. وتمام ادعا های مبنی بر ثبت آنها در دوره ساسانی متاسفانه تا حال با یافته ای مستند اثبات نشده است.در هر حال این عنوان شامل زبان پارتی – اشکانی ( رایج در سرزمین خراسان) تا زبانی که در کتاب مثلا زبور پهلوی و گرشاسب نامه و ... با آن سرو کار داریم . در هر صورت همه این مسایل از زیبایی کار نمی کاهد و تمام آثار جزو سرمایه ها و ذخایر ایران با زبان پارسی و زبانهای متقدم پارسی است و هیچ اندیشه تباهی نمیتواند باعث شود که از آنها لذت نبریم.
بد به حال ملتی که اسطوره های یونانی و رمی در بین جوانانش ( که خود تحت تاثیر هنر و فرهنگ مادی آفریده شده اند) معروف تر از اسطوره های خود آن ملت باشد. ای کاش فرستی میافتیم و این پان پارس ها اینقدر فحش مان نمی دادند و مینشستم به مقایسه مثلا ایلیاد هومر با داستان سیاوش فردوسی ومیدیدیم که اصلا قابل مقایسه نیستند . داستان سیاوش اثری است سترگ در شان انسان که تو گویی فرشتگان با رف رف بالشان سروده اند ، انسانی و گرامی و ایلیاد در حد اعلا منهای ظرایف شعری در حد افسانه هایی که مادر بزرگ ها تعریف میکنند. آنوقت درد را احساس میکردیم که ببینیم بچه هایمان زورو را بیشتر از رستم می شناسند و آنوقت سوزمان بیشتر میشد که ببینیم آتورخان راد کیش هر چه بلا نسبت را نثار دده قورقوت می کند. بسیار متاسفم ( ببخشید داستان در داستان آوردم ))
اما این همه به هیچ روی برای به زیر سوال کشاندن تاریخ مبارزه توانفرسا و طاقت سوز ملتی برای حفظ هویت ملی خود ملاک نمی باشد وچه باشکوه خواهد بود که در راستای اثبات هویت ملی خود ناآگاهانه هویت ملی دیگر اقوام را تحقیر نکرده و زیر سوال نکشانیم . هر چند که تمام زبانهای رایج در فلات قاره تا قرن چهارم هجری تقریبا لال مانده و سکوت آنها تا زمان تحرکات اقوام شرقی ادامه یافت ، اما نمردند ، چه بلافاصله با اندک جانبداری و حمایت ، شاهد آن هستیم که همگی شکوفا شده و مثلا درزبان فارسی اثر سترگی مثل شاهنامه فردوسی به میدان می آید که از هر لحاظ صد ها پله بالاتر از هر ادعایی است.
این آثار به هر دوره ای که تعلق داشته باشند در قدم اول تاریخ یک ملتند و از این جنبه قابل احترام.
*- از این برهه تا قرن نهم کم کم Man هم وارد زبان میشود به طوریکه خانم آموزگار این شکل از " من " را هم به اشکال درون جدول اضافه می نمایند.
*- " آنها یا ایشان " شکل دیگری هم به صورت Awēşān دارد و دوستان اگر توفیق مطالعه آثار ارزشمندی چون بندهشن و وندیداد و ... پیدا کنند اشکال دیگری از این ضمایر و طرز کاربرد آنها را میتوانند تجربه کنند.
*- در بعض کتا بها شکل " I " و "IS " برای " او " اضافه بر اشکال بالا آورده شده است
*- قصدم از آوردن لهجه های دیگر زبان فارسی علاوه بر نشان دادن طریقه تکامل زبانی ، ترغیب دوستان به فراگیری و گسترش این لهجه هاست که امروز شدیدا همپای زبان های دیگر ایرانی در حال از بین رفتن و حل شدن در لهجه تهرانی هستند و لازم است همینجا عنوان کنم که زبان مثل رودخانه ایست که از چشمه ساران با طراوت لهجه های محلی تغذیه تغذیه میکند ، اگر این چشمه ها بخشکند از اصل زبان بعد از مدتی جز یک اسکلت خشک باقی نخواهد ماند و من امیدوارم که آنهایی که شعار پاسداری از زبان فارسی را میدهند حواسشان به بولدوزر صدا و سیما باشد.
( بعد از اینکه لری یاد گرفتم شاهنامه خواندن لذت دیگری پیدا کرده است )
نمونه هایی از پارسی باستان :
یک سند از کوروش
این هم کتیبه بیستون و داریوش :
دلیلی از سرزمین رشک بر انگیز همدان :
این هم برای اینکه خشایار هم بی نصیب نماند:
سنگ ها ( داشلار) وقتی صحبت میکنند حیف است این یکی را نشنویم :
نمونه هایی برای پارسی میانه ( پهلوانی )
در اینجا لازم میدانم ( هرچند که مطلب به درازا کشید ) از دو کتیبه جنجالی نصب شده در کعبه زرتشت ( ع )
نمونه بیاورم تا تبدیل azam " " اوستایی و " adam " باستانی به " ad " و "az " نمایانده شود.
کتیبه شاپور اول در کعبه زرتشت ( ع )
کتیبه کرتیر در نقش رجب
کتیبه ساسانی مربوط به شاپور( هر چند که عده ای معتقدند ساسانیان کتیبه ندارند و هرچند که هم پیدا شدن و هم گم وگور شدن این کتیبه درسالهای اخیردر سایه ای از ابهام فرو رفت ، اما زبان زبان است و این یکی هم با زبان خود سخن میگوید)
اين كتيبه به تاريخ ماه هفتم و بيست و هفتمين سال سلطنت شاپوردوم نوشته شده است يعني 267 سال پيش از هجرت ميباشد.
4 –
لي نر سحي حو لمزدي لي 4 –
من نرسه هرمزد
(دقت کنیم که در کتابت به شیوه معروف به هزوارش باید" لی "نوشت و " من " خواند ، و دقت کنیم که در این دوره به " من " " AZ " گفته میشد.لابد " لی " می نوشتند و" آز" می خواندند.)
نمونه به زبان اوستایی:
Azəm yō ahurō mazdā ,
azəm yō dāta vanhvam...
من که اهورا مزدا هستم ،
من که آفریننده چیزهای نیکویم ...
از دوستان بابت اینکه نمونه های زیادی از متن اوستا نیاوردم عذر خواهی میکنم این به خاطر این بود که حقیر روش نوشتن به اوستایی را با کامپیوتر بلد نیستم و آوانویسی اوستایی هم بسیار سختم است اگر دوستانی این مشکل را برایم بیاموزند بسیار سپاسگزار خواهم بود . در هر حال متن های اوستایی به وفور در دسترس میباشد و همچنین دو فرهنگ اوستایی یکی از آقای هاشم رضی و دیگری از آقای احسان بهرامی ( هردو نایاب) در کتابخانه ها و ترجمه استاد پورداوود از اوستا در کتاب فروشی ها هم موجود میباشد. اخیرا متن گاتا ها به شیوه ای نو توسط موبد اسفندیار و با چاپی نفیس روانه بازار شده است ،بسیار آموزنده و خواندنی.
برای کاوش در متون قدیم و دین پژوهی اوستایی خواندن آثارمتعدد آقای هاشم رضی ، خانم دکتر ژاله آموزگار و مرحوم آقای دکتر احمد تفضلی را به دوستان توصیه میکنم.
در متون منسوب به پهلوی که در زمانهای متاخرتر به نوشته در آمده اند ( عمدتا از قرن سوم هجری به بعد )
کلمه " من " را شاهد هستیم( دقت کنیم که با تلفظ " مان "و الف کوتاه "man" میباشد و بعد خواهیم دید که با تغییر این کلمه از شکل " مان " به " من " در گروه زبانهای مقصد در زبان فارسی هم به " من " تغییر شکل میدهد )که بدوا در حالت مفعولی " مرا " و بعد ها در حالت فاعلی وابسته و تماما غیر نهادی خود را نشان میدهد و بعدها که وارد ادبیات مکتوب فارسی شیرین دری و بعد فارسی امروز میشویم " من " به علل مختلف ( خود مقاله ای مستقل میخواهد ) تمام گونه های باستانی و قدیمی را کنار میزند و خود به تنهایی در تمام حالتهای فاعلی ایفای نقش میکند.
در حالت فاعل عامل:
Man wāxt kū bizişk hēm
توسط من گفته شد ( = من گفتم ) که پزشک هستم
در حالت مفعولی :
To
man wēn ... to
man bōz
تو
مرا ببین ... تو
مرا نجات بده
فکر میکنم تا اینجای کار دوستان تایید میفرمایند که ما آنچه در باب ضمایر قبلا نوشته بودیم نه از سر تعصب که از سر تحقیق بود و اگر در این میان پان ایرانیست های سلطنت طلب یهودی تبار همه چیز را انحصاری و زاده هوش و ذکاوت اقوام هخاتبار میدانند و در این راه افتضاح تحریف را تا بدان جا می کشانند که حتی خط عربی را هم بدون استناد فارسی جا میزنند ویا
"خواه اين يورشها از سوي تركان باشد كه خاستگاهشان شمال سيبري بوده و در هزارههاي گذشته از شمال سيبري به سيبري و سپس به آسياي مركزي و ايران و شمال درياي كاسپين(خزر) و نهايتا آناتولي يورش آوردند و كوچ كردند:
"از افادات پان آتورپات خان "
گناه از ما نیست .
ایشان چنان در خود بزرگ بینی و تحریف بی پایه غرقند که فراموش میکنند این فرمایش بالا از جعلیات پان ایرانیها اتفاقا در مورد قوم پارس است نه ترک . تا حال حتی هیچ یهودی هم جرات یک چنین تحریفی را به خود راه نداده که خاستگاه ترکها را از شمال سیبری معرفی کندآنهم در هزاره های گذشته!!! (حتی قویترین تلگوپ های پان پارسی سه هزار سال بیشتر برد ندارد). ( خوشبختانه قبلا به اطلاع ایشان رسانده بودم که با نور بالا و ترمز حرکت کنند ولی گوش ندادند و ترمز بریدند....و حالا در سراشیبی هرچه دل تنگش میخواهد میگوید و فراموش میکند که دوران رضا خانی خیلی وقت است سر آمده و دیگر نمیتوان همچون کسروی هر چه خواستی سرهم بندی کنی و زبان هرکه را جواب بدهد ببری ، هرچند که این شازده هم مارا از گزلیک گزمه ترساندند و من هم قالب تهی کردم. )
و امیدوارم که مدیر محترم قانع شده باشند که چه کسی بی پایه حرف میزند و چه کسی از سر درد و تحقیق.
و برای اینکه دوستان را زیاد چشم براه نگذاشته باشم قسمت اول این مطلب را ارائه میکنم و در اولین فرصت بخش دوم را که به بررسی چگونگی ورود ضمیر من به زبان پارسی از گروه زبانهای اورال آلتایی اختصاص دارد ، ضمیمه خواهم کرد.( با پوزش از دوستان و مدیر محترم که به خاطر مشغله های نان کمتر فرصت میکنم در خدمتشان باشم)