دوست عزیز یه تایپ میزدی یکی بیاد منو بن کنه دیگه !
در باره تنگنا روایات زیادی اه ولی داستان اصلی تنگنا برمیگرده به دوره ای که توی استرالیا پولش تموم میشه و برای اینکه به دختر چشم آبی مورد نظرش برسه شروع میکنه به پول جمع کردن ، اونم با یه روش خیلی عجیب ! بکس بازی کردن با کانگروها !....
همه چیز خوب پیش میره و تنگنا یواش یواش وضعش خوب میشه حتی یه کامیپوتر میخره و میباد توی pt و شروع میکنه به ترویج دانش آما متاسفانه یه روز دمب یه کانگرو میخوره توی سرش و برای مدتی میره توی کما وقتی از کما میاد بیرون میبینه دختر چشم آبی که این همه به خاطرش از کانگروها مشت خورده بود ولش کرده و رفته ...
کم کم تنگنا به این نتیجه میرسه که آدمهای خوب وجود خارجی ندارد ، درحقیقت آدمهای خوب همون آدمهای بدند که ماسک خوبی روی چهرشون کشیدن مثل همون دختر چشم آبی که فکر میکرد خوب ترین آدم دنیاست ! همونی که به خاطرش حاضر بود ضربات سنگین دمب کانگرو ها رو تحمل کنه ! اما اون آدم خوبی نبود ، در نظر تنگنا هیچ کس آدم خوبی نبود ! برای همین تصمیم گرفت تا آدمهای خوب رو از ریشه بکنه ، تصمیم گرفت ماسک خوبی رو به زور از چهره مردم بیرون بیاره ! تنگنا اراده کرده بود ....
یه روز تنگنا فانوس به دست راه میافته تا آدمهای خوب رو پیدا کنه بعد از مدتی گشتن منبعش رو پیدا میکنه ، و اون همون PT اه که پر از آدمهای خوبه !پس تنگنا قسم میخوره ، به جون جلال و جمال (دوستان دوران کودکیش) که PT رو نابود کنه ! اما ...
یه روایت دیگه هم هست که میگن قبل از اینکه PT به وجود بیاد یه انجمن دیگه بود که تنگنا کاربر افتخاریش بود اینقدر به همه کمک کرده بود که معروف ترین کاربر اون انجمن بود وقتی PT به وجود اومد بهش گفتن که به کاربرای جدیدش خوشامد بگه ، اونم یه لحضه غرور گرفتش و گفتش که من با این همه سابقه بیام و به کاربرای جدید خوشامد بگم ! بعد به بن شد اون موقع به جون جمال و جلال قسم خود که pt رو منحرف کنه ولی ....
من خودم اولی رو بیشتر قبول دارم البته !