به یاد شب های جمعه ....... که رفتیم و نرفتیم در یاد کسی ..... که هستیم و نیستیم یار کسی .. که بستیم و نبستیم عهدی با کسی ،،
آقا اصن یه حالیم .... یه وعضیم ،!
رفتم سمت پل چمران ...... دیدم هرکی با یاری نشسته بعضی هام با یارهایی ..... و من بی عرضه تنها ی تنها ،،،،
شاید دارم چوب تربیت مذهبیم رو می خورم ...... چه پیشنهاد های اکازیونی که رد کردیم .... که ای خــــــاک بر سر مردم انگلیس و شهردار شیراز و من !،
ای کسی که می خوای دنیا رو عوض کنی .... اگه عرضه یه دوس دختر پیدا کردنم نداری گوه می خوری
رفتیم تیپ اسپرت زدیم..... ریش سیبیلارم زدیم ...... تو خیابونام دور زدیم ..... ولی اصلاً انگار که نه انگار که نه انگار ،،،
امون از دست این دل امون از دست این یــــار
حالا باید بریم فیسبوک بزنیم ..... ای خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا کـــــــــ، با این همه دبدبه و کبکبه باید بریم تو فیس بوک ؟ ؟؟؟ برم خودکشی کنم ..... قاتی این جقله ها نشم ..... اصلا گور پدر دوست دختر
با تشکر (همه چیز از آغاز شروع می شود (جمله قصار) ........ والا قیافه و تیپ و خونه و ماشین و پول و جوونی و فهم و کمالاتم داشته باشی و تنها باشی قطعاً بی عرضه ای ..... خاک بر سرت ، میرم فیسپوک بزنم خاک بر سرم و سرت و سرش)