برگزیده های پرشین تولز

Dark and Fantasy Poems

najvagar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 می 2003
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
محل سکونت
Getto and Proud In My 6Mbps Internet Cable!! :D
سلام
من باخودم زیاد حرف می زنم...گاهی این حرفهارو می نویسم...نمی دونم بعضی از دوستانم می گن نوشته هات شر و وره...بعضی می گن نا مفهومه...بعضی هم می گن من یک شبح دیوانم و سرگردان...
خب آدما باید همدیگرو بفهمن...حداقل در من گریزی از درک شدن و درک کردن نیست...این تاپیک رو باز می کنم...تا شاید مثل من باشه فردی که می نویسه اما احساس می کنه نوشته هاشو فقط خودش میفهمه و برای دنیای بیرون ذهنش چیزی جز گرد و غبار نیست...
افرادی که میان اینجا و نوشته های مارو می خونن...لطفا اگر احساس کردید ما دیوانه هستیم...فقط بخندید و بخندید و برای دیگران هم تعریف کنید...شادی چیز خوبیست...این تاپیک رو خراب نکنید...ممنون...


قدم در...
ماورای تنگنای از هم گسیختگی...
فلش بک سکوتی فراسوی فریاد...
خفگی روسوخ به اپسیلون نقطه دیدی سپید...
محو قطرات جاری گردن اسبی وحشی...
انفجار تدریجی حباب تهی برکه ای معلق...
ارتعاش سقوط آسمان خراشی بی پایان...
رویایی در رویای ثانیه ای آرامش پیش از مرگ...
شکست صورتی تکه تکه از ترک عشقی پوشالین...
تقاطع ذهنی شرمگین از انتخاب...
لبهایی ساکن, سیاه و امتداد به جعبه سیگاری نیم سوخته...
کابوس جستجوی بی پایان در پیج در پیچ خطوط دستانی لرزان...
جاده ای برفی و شهوت خیال خالی دستان گمشده ای پر از گلبرگ خشک...
و کنترل نجوایی فراموش شده در مسیر چشمان تو...
و آخرین قطره خون شاهرگ بریده بریده از خود باختگی...
در ذهن منهدم من...
نسیم همیشه ملموسیست در حصرت باز لمس صدای آه تو...
و من در فشار درک هستی و نیستی حروف عشق... باز سرگردان نام تورا می خوانم...

...
 

najvagar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 می 2003
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
محل سکونت
Getto and Proud In My 6Mbps Internet Cable!! :D
آوای میوزیک...سایه هایی که بر صورت زیبایت...مانند موج...مثل انفجار بمب در چشمان من نورانیست...
و تو نجوا می کنی...
نجوا می کنی...نجواگر من با من بمان...
و من تورا از دست نخواهم داد...
مثل کویری در انتظار باد...
مثل ابری...که انتظار شکست می کشد...
مثل بادی که باران را زمه زمه می کند...
تا سقوط کند...از خشم...غرق در آسمان معکوس...
تا اشک هایش جاری شود...بر صورت زیبای تو...
جاری شود و جاری...
مانند اسرار کویر...
و من تورا از دست داده ام؟...مانند اسرار قطره ای باران...که ذهن مرا از جسم می شوید...
و پوست لطیف تو...لبریز از احساس بی احساسی...می دانم می خواهی پرواز کنی...
مانند کویری بی باران...
جاری شوی...مثل نجوای من...
نجوای من...
نجوای...
من.
 

mehrdad1355

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 فوریه 2004
نوشته‌ها
3,971
لایک‌ها
30
سن
47
دستی به سر و گوش اینا بکشی و یکم وقت بزاری و روشون کار بیشتر بکنی میشه یه شعر نو درست و حسابی
باید اینارو تو یه وبلاگ جمع کنی :) :)
 

najvagar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 می 2003
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
محل سکونت
Getto and Proud In My 6Mbps Internet Cable!! :D
به نقل از mehrdad1355 :
دستی به سر و گوش اینا بکشی و یکم وقت بزاری و روشون کار بیشتر بکنی میشه یه شعر نو درست و حسابی
باید اینارو تو یه وبلاگ جمع کنی :) :)

12 ماه توی وبلاگ نوشتم و نوشتم...انقدر نوشتم که چشمامو می بستم و می نوشتم...اما...آخرش...هیچی...راستشو بخوای...خسته شدم...
اولین مشوق من شمایی...البته به جز خانوادم...ممنون...
 

-reza

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
4 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
najvagar آواتارتو از كجا اوردي ؟؟
خيلي قشنگه !
 

najvagar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 می 2003
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
محل سکونت
Getto and Proud In My 6Mbps Internet Cable!! :D
به نقل از -reza :
najvagar آواتارتو از كجا اوردي ؟؟
خيلي قشنگه !

از روی یه کاغذ مچاله شده تو خاطراتم...
می خوای یکی برات بکشم؟...اون چیزی که تو ذهنته بهم بگو شاید بتونم تصویرش کنم...
 

najvagar

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 می 2003
نوشته‌ها
129
لایک‌ها
0
محل سکونت
Getto and Proud In My 6Mbps Internet Cable!! :D
تمام زندگی در چشمان من...
حرکت نور بی منشا اتاق خوابی کهنه و سوخته است...در روزی پاییزی...آن هنگام که برگی از پنجره ام می گذرد...و قدرت من تنها آهیست...که بخار آن پنجره را می شوید...
تمام زندگی من ترانه های تکه تکه ایست که برایت از خون رگهایم بر کاغذ نقش می دهم...
و زندگی من همان چشمان ساده توست آن زمان که در ثانیه های با هم بودن مثل دستانم می لرزند...
تمام زندگی من آن مداد خشک و شکسته ایست که نام تورا بر دیوار خانه متروکه ذهنم جای داده...
و شاید زندگی من تنهایی روزهای بهاریست...در کوچه های باریک و پیچ در پیچ خاطراتم...آن هنگام که نام تورا نجوا می کنم...و تو به سویم میایی...
حتی در خوابی سیاه و سپید...
( مهر 1383, نجواگر )
 

Elend

Registered User
تاریخ عضویت
15 ژوئن 2005
نوشته‌ها
629
لایک‌ها
30
به نقل از najvagar :
تمام زندگی در چشمان من...
حرکت نور بی منشا اتاق خوابی کهنه و سوخته است...در روزی پاییزی...آن هنگام که برگی از پنجره ام می گذرد...و قدرت من تنها آهیست...که بخار آن پنجره را می شوید...
تمام زندگی من ترانه های تکه تکه ایست که برایت از خون رگهایم بر کاغذ نقش می دهم...
و زندگی من همان چشمان ساده توست آن زمان که در ثانیه های با هم بودن مثل دستانم می لرزند...
تمام زندگی من آن مداد خشک و شکسته ایست که نام تورا بر دیوار خانه متروکه ذهنم جای داده...
و شاید زندگی من تنهایی روزهای بهاریست...در کوچه های باریک و پیچ در پیچ خاطراتم...آن هنگام که نام تورا نجوا می کنم...و تو به سویم میایی...
حتی در خوابی سیاه و سپید...
( مهر 1383, نجواگر )




زيبا بود !
 
بالا