برگزیده های پرشین تولز

حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
یــکی درد و یــکی درمان پســـندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پســندم آنچه را جانان پسـندد

بابا طاهر
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
زیر این سقف با تو از گل، از شب و ستاره می‌ گم
از تو و از خواستن تو، می‌ گم و دوباره می‌ گم
زندگیمو زیر این سقف با تو اندازه می‌ گیرم
گم می‌ شم تو معنی تو، معنی تازه می‌گیرم
سقفمون افسوس و افسوس
تن ابر آسمونه، یه افق، یه بی‌ نهایت، کم‌ ترین فاصله‌ مونه!
تو فکر یک سقفم یک سقف رویایی
سقفی برای ما، حتا مقوایی
تو فکر یک سقفم یک سقف بی‌ روزن
سقفی برای عشق، برای تو با من
سقفی اندازه‌ی قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی، برای شرم لطیف آینه‌ها، واسه پیچیدن بوی اطلسی
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
به شبنمی می ماند آدمی
و عمر چهل روایتش،
به لحظه رویت نور
بر سطح سبز برگی
می لغزد و بر زمین می چکد….
تا باری دیگر
و کی؟
وچگونه؟
وکجا؟…


حسین پناهی
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
آزاد، جسور، شاد
آن سان که کودکی یتیم در اولین روز مرگ پدرش
گل باران بوسه و سلام و دلداری می‌شود!
در اولین دیدار
با کلام تو این خواب ها را تعبیر شده خواهم یافت!
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
فریاد برآوردم خــــدا تنهاست

همه خندیدند،

گذشت...

دانستم مقصد بهشت بود نه خــــدا.

***********
میگن بارون رحمت الهیه ولی خدا دلش از دست ما آدما گرفته.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است

گر تو آزاد نباشي همه دنيا قفس است

تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است

هر كجا هست، زمين تا به ثريا قفس است
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به آیین دل
برای رسیدن ، چه راهی بریدم
در آغاز رفتن ، به پایان رسیدم
به آیین دل سر سپردم دمادم
که یک عمر بی وقفه در خون تپیدم
به هر کس که دل باختم ، داغ دیدم
به هر جا که گل کاشتم ، خار چیدم
من از خیر این ناخدایان گذشتم
خدایی برای خودم آفریدم
به چشمم بد ِ مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم ، ز چشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
fu1588.jpg




در پناه آغوشت

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
روزگاری آرزویم داشتن بادبادکی بود...
که شوق کودکی هایم را با آن به پرواز درآورم!
امروز اما...
دو بال دارم به وسعت هزار بادبادک!
افسوس که شوقی نیست برای پر کشیدن...
کاش بازمی گشتند روزهایی که آرزوهایم به اندازه قامتم کوچک بود...!.
 

javadyazdani

Registered User
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2012
نوشته‌ها
5,428
لایک‌ها
10,633
بسته راه نفسم بغض و دلم سوخته اسـت
چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی

مهدی اخوان ثالث
 
Last edited by a moderator:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنندنه به حرفي دلي را آلوده

تنها به شمعي قانعندو اندكي سكوت...
حسین پناهی
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
تنهایی

یعنی چنگ زدن به هر آیینه ای

برای پیدا کردن یک

آشنا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به کجا چنین شتابان ؟

گون از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان ؟

همه آرزویم اما

چه کنم که بسته پایم

به کجا چنین شتابان ؟

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

سفرت به خیر !‌ اما تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلام ما را!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گـاهــــی لال مـــی شود آدم ...
حـرف دارد ؛ ولـــی ....
کلمه نـدارد ... !!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من دلم تنگکسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من خوبم،
من آرامم ...
من قول داده ام !
فقط کمی
بی حوصله ام..
آسمان روی سرم سنگینی میکند...تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد!
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم..
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
بسته راه نفسم بغض و دلم سوخته اسـت
چون یتیمی که به او فحض پدر داده کسی

مهدی اخوان ثالث
جوات من پستاتو نمیتونم ببینم
فقط کنار نوشتن متن یه جمله ای مینویسه ومن موافقت میکنم تازه پستت نمایش داده میشه

شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریه‌ی جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعده‌ی مرموز و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانش
گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ ملک‌الشعرای بهار
 

sam_nevada

Registered User
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2011
نوشته‌ها
146
لایک‌ها
57
به هر سوراخی سرک کشیدم
نه نگاهی در پستویی به جا مانده بود که
دل را بلرزاند و نه نایی در جان باقی که
بخواهد صرف شب گریه های بی صدا شود..

درست مثل این که مرگ،
دستِ زندگی را خوانده باشد
چه زود از قــوارۀ عشق افتادم و
در احتمالات ِ بی کسی غرق شدم..

حالا مته به خشخاش تنهایی می گذارم
بی آنکه برای شعر دلیل بیاورم،
بی معشوق هم می شود با واژه کنار آمد..

93.01.23
حمید رضا هندی
 
بالا