برگزیده های پرشین تولز

زیباترین اشعار عاشقانه

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت
عـاشقی ها از دلـم دیوانگی هـا از سرم
شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد
آتـشــی جــاویــــد باشـــد در دل خاکـستـــــرم
سـرکـشـــی آمــوخت بخت از یـار یـا آمــوخت یار
شـیـــــوه بــازیــگـــــــری از طــالـــــــع بــازیـگــــــرم؟
خــاطـــرم را الفتـــی بـا اهـل عالـــم نیســت نیســت
کــــز جهــــانی دیـگــــرنــد و از جهـــانــــی دیـگــــرم. . .
رهی معیری
 

kyle

مدیر بورس و بانکداری
مدیر انجمن
مدیر انجمن
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,432
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
سـاقــی بده پیمانه ای ز آن می کـــه بی خویشم کنـــد
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان مــی کـــه در شبهـــای غـــم بـارد فــروغ صبحـــــدم
غافل کنـد از بیش و کم فارغ ز تشویشم کنـد
نــور سحــرگـــاهی دهــد فیضی کـــه می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
ســـــوزد مــــــرا ســـــازد مــــــرا در آتـــش انــدازد مــــرا
وز من رهــا سازد مــــرا بیگانه از خویشم کند
بستانــد ای ســـرو سهـــی! سودای هستــی از رهی
یغما کنـد اندیشـه را دور از بـــد اندیشــم کند
رهی معیری

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
bهترین روز دیدن تو بهترین حرف گفتن از تو
زندگی هستی و بودن یعنی خواستن خواستن تو
بهترین خاطره از تو یادگار عمر من تو
دورترین راه واسه من کمترین فاصله از تو
پرسیدی از عشق اول فقط از رو بچگی بود
چی بگم از عشق دوم اون هم از رو سادگی بود
دلم عادت غریبی به هوای عاشقی داشت
عشق سوم اومد از راه رو هوا زد دلم رو برد
عشق بعد از سر لج بود چند صباحی بو د و بس بود
وقتی از سرم بدر شد دفع صد بلا و شر شد
اما تو، تو آخرینی عزیزم عزیزترینی
همه دنیا یه طرف تو یه طرف که بهترینی
خواستنی ترین وجودی زندگی بود و نبودی
میمیرم اگه یه روزی بگی عاشقم نبودی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آمدم تا مست و مدهوشت كنم اما نشد

عاشقانه تكيه بر دوشت كنم اما نشد

آمدم تا از سر دلتنگی و دلواپسی

گريه تلخی در آغوشت كنم اما نشد

آرزو كردم كه يك شب در سراب زندگی

چون شراب كهنه ای نوشت كنم اما نشد

نازنينم، نازنينم يا تو هرگز نرفت از خاطرم

آمدم تا اين سخن آويزه گوشت كنم اما نشد

شعله شد تا به دل خاكستر احساس تو

لحظه ای رفتم كه خاموشت كنم اما نشد

بعد از آن نامهربانيهای بی حد و فزون

سعی كردم تا فراموشت كنم اما نشد
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
رفتی اما چه بگویم
هیهات تو ندانی
که من آنروز غروب
زیر آن دره ی آرام و عبوس
به چه حالی بودم ...
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
كاش مـي شـد در كنـارت
عاشـق و ديوانـه بـودن
بـا دل مســت و خرابـت
همدل و هـم خانـه بـودن

كاش مـي شـد در خيالـم
خـواب و رويـاي توديـدن
در دل شـب مسـت بــودن
چشـم زيبـاي تـو ديـدن

كاش مـي شـد از نگاهـت
پل بـه دنيـاي دلـت زد
مست چشمـان تـو بـودُ
بوسـه نـا غافلت زد ...
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
عاشقم عاشق به رویت گر نمی دانی بدان
سوختم در آرزویت گر نمی دانی بدان.

با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب
خواهم آمد من به کویت گر نمی دانی بدان.

مشنو از بدگو سخن من سست پیمان نیستم
هستم اندر جستجویت گر نمی دانی بدان.

اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت
بسته ان را تار مویت گر نمی دانی بدان.

گر رقیب از غم بمیرد یا حسد کورش کند
بوسه خواهم زد به رویت گر نمی دانی بدان.
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من
لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت!

اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود
در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
حرف سرخی است رفتن
که با ماندن سبز
با بوسه آبی
و با تــــــو رنگین کمان می شود
حرف سرخی است رفتن
حرفش را نزن
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
گل من گوهر من، کاش اینجا بودی
جان من جوهر من، کاش اینجا بودی
اگر اینجا بودی، خانه خاموش نبود
آینه حوصله داشت، گل فراموش نبود
وزن قلبم سنگین،غربت آهنگ نبود
ساعت دیواری،خسته از زنگ نبود
با تو بودن ای کاش، تا ابد ممکن بود
لحظه های دیدار، تا ابد ساکن بود
اگر اینجا بودی، زندگی وسعت داشت
غزل ناگفته، به قلم رغبت داشت
گم ترین پیدایی، دوری و اینجایی
من که با توهستم، تو چرا تنهایی!
با همه دوری ما، این همه فاصله ها
همه جا سرشار است، از هوایت اینجا

کاش اینجا بودی...
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
مال کسی باش که حتی ساده ترین لباس تنت باشد !
تو را به همه دنیا نشان دهد و بگوید :
این همه دنیای من است . . .
 

عرفان 13

Registered User
تاریخ عضویت
20 نوامبر 2013
نوشته‌ها
1,777
لایک‌ها
3,494
يــــــادت هست ؟

وقتي با " او " ديـــــــدمت،

پرســــــيدم: چه چيــــزش از من بهتر بود؟

گفتي:

--- " او " دســـــت هايش را باز مي کند و مرا در آغــــــوش مي گيرد. اين يعــــني «حسِّ امنيت»

کاري که تو هيــــــچ گاه نکردي!

---يک طـــــرفه به قـــاضي رفتـــي عشــــق مــن...

و نفهــــــــميدي دســت هايم را روي ســــــرت گرفته بــــودم تا آوار مشـــــــکلات وجـــودت را له نکـــــــند!

اين يعــــني «محبت بي چشمداشت»
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
چرا مرا نمي كشد خداي چشم هاي تو
ميان اب و اتشم براي چشم هاي تو
قسم به ساحت غزل دقيقه اي هزار بار
دلم عجيب مي كند هواي چشم هاي تو
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام
آدم ترین آدم منم از سمت تو روییده ام
ای اتفاق خوب من ! لیلا ترین مجنون عشق !
وامق ترین عذرا منم عطر تو را بوییده ام
فرهاد شیرینت منم در بیستون حادثه
ای خسرو آیینه ها ! من با تو خود را دیده ام
ارزانی آهوی تو این دشت بی پروای من
بارانی چشم توام با تو فقط باریده ام
یک لحظه یک آن یک نفس بر من بریز آیینه را
از آسمان بکر تو صدها ترا نه چیده ام
خاتون تنهای دلم ! آغاز ناب هر غزل !
حوا ترین حوای من ! سیب تو را نوشیده ام
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی
به که گویم تو نوازشگر دستان منی

به چه سازی بسرایم دل تنهای تو را
گر چه پاییز نشد همدمو همسایه ی من

به که گویم که تو آهنگ دل و جان منی
به که گویم که تو باران زمستان منی

همه رفتند از این شهر و دلم تنها ماند
به که گویم که تو عمریست که مهمان منی

گر چه خورشید سفر کرده ز کاشانه ی ما
به که گویم که تو عمری مه تابان منی
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
ای خاك رهت سرمه چشمان خمارم
وی زلف تو آشفته تر از هر دو نگاهم
عمری است گرفتار تو با اين رخ زردم
لايق نبود عشق تو را روی سياهم
نجوای تو در گوشم و آوای سه تارم
شد مونس شبهای من و سوز سه گاهم
فرياد رس من به فدای قدم تو
لطفی بنما ميگذرد عمر تباهم
بر ديده نهم منت ديدار تو را من
پروا نكنم از نگه و تير گناهم
بگذشت جدائی و در آغوش من آئی
در بستر من بوی تو در صبح و پگاهم
اين مستی منصور نشان از قدح توست
جز باده و قند لب تو هيچ نخواهم
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
یارا دلم کسی به غیر رخت را نظر نکرد
غم ها بدیدم و غم زدگان را خبر نکرد
گفتم به رسم دلبری امشب مرا تو مهمان باش
افسوس دمی به کلبه فقیرانه قلبم گذر نکرد
هر دم خیال روی چو ماهت به جان افتاد
دلدار من شدی و به خوابم نیامدی
گویی شب وصال دلم را سحر نکرد
صبر از کفم ربود و ز جانم حذر نکرد
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
خيال روي تو در هر طريق همراه ماست
نسيم موي تو پيوند جان آگه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پريشان و دست كوته ماست
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
عهد کردم اگر بوسه داد توبه کنم
بوسه ای داد و چو برداشت لب از روی لبم
توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم
 

CONSTANTLY1317

Registered User
تاریخ عضویت
28 ژوئن 2014
نوشته‌ها
1,286
لایک‌ها
2,568
در مكتب ما رسم فراموشي نيست
در مسلك ما عشق هم آغوشي نيست
مهر تو اگر به هستي ما افتد
هرگز به سرش خيال خاموشي نيست
 
بالا