یادش بخیر.
یه پدربزرگ داشتم، خدا رحمتش کنه، مسئول بخش گل و گیاه و فضای سبز پارک ارم بود.
وقتی باهاش میرفتم پارک ، یه برگه با امضای رئیس پارک برام میگرفت و میگفت برو خوش باش ...
لونا1 ، لونا 2، باغ وحش ، همه جلو ما لنگ مینداختن. منم در عوضش براشون کار رایانشونو(سال 77-78 هرکی بلد بود انگار دکتره!) راه مینداختم.
یادمه یه بار رفتیم باغ وحش، شیرا 2 ماه بود زاییده بودن. 13-14 تا بچه شیر کنار هم . انقدر ذوق مرگ شدم رفتم سمت بچه ها ، ییـــهو مامان شیره پرید سمت من ، نزدیک بود بخیسم به خودم از ترس:دی، شانس آوردم جلوم حفاظ بود.
خلاصه خیلی خیلی خیلی خوش میگذشت.