من روز اول گریه نکردم ، قبلش مهد و آمادگی رفته بودم ( از 2 سالگی )
ولی وقتی دیدم اکثرا مادر پدرا با دوربین عکاسی ، یکی دوتا با دوربین فیلم برداری اومدن و هیچکس هم اصلا دنبال من نیومده چه برسه با دوربین :دی حس خوبی نداشتم
بابام هم 50 تومن پول توجیبی بهم داده بود با کلی ذوق می خواستم از دکه مدرسه نوشابه بگیرم فهمیدم این چیزارو اصلا نمیاره !
یکی از این دوربین به دست ها به من گفت کنار فرزند دلبندش وایسم تا ازمون عکس بگیره :دی
بعد از اون با هم دوست شدیمو هنوز هم دورادور می بینمش و یه سلام و احوال پرسی داریم :دی