راهنمایی بودم که رفته بودیم مهمونی حاجی خورون . شب دیگه حوصله همه سر رفته بود و با بچه ها تصمیم گرفتیم بریم فوتبال بزنیم , یه تیم ما یه تیم دخترا. چند دقیقه بود که بازی شروع شده بود که یکی از دخترای چپول دروازه رو هدف گرفت زد تو باقالیا و منو یکی دیگه بدو بدو با سرعت نور رفتیم تا توپو بیاریم. چشتون روز بد نبینه !!! در حین دویدن بودم که دیدم از زمین فاصله پیدا کردم و دارم پرواز میکنم . اصن یه وضی بود . هرچیم فکر میکردم که چرا من دارم پرت میشم هیچی به ذهنم نرسید که یهو با صورت رفتم زمین . برگشتم دیدم ملت دارن هار هار میخندن . دونفرشون از رو زمین بلندم کردو و لنگون لنگون داشم میرفتم که تو راه دیدم نگهبان پارک زنجیر ورودیو یا خرخره کشیده و بالا و منم گیر کردم به اون. دلم میخواست دختررو چکی کنم :|||
خخخخخخ
اگه من جات بودم یکیو تو همین وضعیت جور میکردم!!!:دی
باید تذجم طرفو ....... و در نهایت ..... یادت باشه....بزنی
افتاد عایا؟