برگزیده های پرشین تولز

تومور مغزی

prn

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2009
نوشته‌ها
1,822
لایک‌ها
2,766
سلام .
شماها که منو نمیشناسید .منم شماهارو نمیشناسم
صرف اینکه با یکی صحبت کنم فقط .چون به دوستامم گفتم اولش شکه شدن ولی بعد اینکه به خانواده بگن دعوامون شد .
یه مدت سردرد غیر عادی داشتم و چند روزی خلاصه چشم پزشک برو .گوش پزشک و بینی و اینا اخر به مغز و اعصاب رسیدم .
بعد از MRI به جراح مغز و اعصاب رفتم 2 تا دکتر خوبم رفتم و حرف هر 3شون این بود که باید عمل بشه و فوری .و همشون میگفتن خوبه سمت راست مغرت هست فقط من دلیلشو نمیدونم .
خلاصه چند روز اول خیلی شکه بودم واقعا یه حس خیلی بدی داشتم .ولی خوب کردم خودمو ولی چند وقته دوباره یه دردایی داره میاد و من هر شب خواب مرگ میبینم یه کم حس میکنم خالی کردم .نه اینکه بترسما نه ولی ادم خالی میکنه .قشنگ دو این 3 ماه 3-4 سالی پیرتر شدم .
اینم نگفتم دلتون بسوزه و اینا .چون طاقت دق مرگ شدن مادرمو ندارم تا بهش بگم دق میکنه .منم بیخیال شدم به هیشکی نگفتم.فقط 3 تا از بهترین دوستام میدونن /
نوعشم مننژیته و باعث تورم رگهای مغزمم شده .یه مقدار چشمام هم رگاش خیلی ریز پر تر شده ولی مشکل بینایی ندارم اصن .خیلی ریزه اصن با چشم دیده نمیشه دکتر بهم گفت
فقط خواستم بگم این دنیا چرتی بیش نیست منی که صب تا شب شنگول و مسخره بازی و اینور برو و اونور برو ..اینه دنیا
 

nima_00989166

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2012
نوشته‌ها
7,141
لایک‌ها
16,247
محل سکونت
اهواز - تهران
سلام..
واقعا نمیدونم چی بگم..
نگفتن علتش چیه؟
درمانش چطوریه و چقدر خرج داره؟
 

ms368

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,987
لایک‌ها
8,724
منم حالت مرگو خیلی داشتم ولی نمیتونم دردی که شما داریو درک کنم، هرکی هم میگه درک میکنمت یا خودش اینجوری بوده یا داره فقط دلداری میده
امیدوارم سلامتیتونو بدست بیارید
 

prn

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2009
نوشته‌ها
1,822
لایک‌ها
2,766
سلام..
واقعا نمیدونم چی بگم..
نگفتن علتش چیه؟
درمانش چطوریه و چقدر خرج داره؟
علتشو نمیدونن .حتی دلیلی هم نمیگن
30-40 خرجشه .مهم نیست .جراحیه دیگه باید جمجعه شکافته بشه
 

milade

Registered User
تاریخ عضویت
25 فوریه 2009
نوشته‌ها
455
لایک‌ها
1,079
سلام

متاسف شدم از شنیدنش اما خب باید تصمیمت رو بگیری و عمل کنی اما قبل از اون حتما چند جا دیگه چند تا عکس بگیر و مطمعن شو دکترای قبل درست گفتند. حتما پیش فوف تخصص های مغز و اعصاب برو چون دکتر چشم چیزی بارش نیست در این موارد.

عزیز الان 2020 هست و زمانی نیست که با یه تومور اشهد طرف رو بخونن و خدا رو شکر کن زود فهمیدی اما خود درمانی نکن و حتما پیگیر باش. مادرت بفهمه پسرش تومور داره و خوب بشه خیلی بهتره تا اینکه هر روز بخواد بیاد سر قبرت. پس تصمیم هایی نگیر که نهایتا فقط زجش رو خودت ببینی و اه و افسوس بشه.

حتما یه دکتر سرطان و انکولوژی و خون شناس هم برو چون ممکنه شیمی درمانی جواب بده.

بازم میگم نه اینقدر وحشتناکه نه چیزی، خرجش هم اونقدر بالا نمیشه پس لطفا حتما به فوق تخصص برو و پیگیر باش چون همیت سه ماه هم میتونه وضعیت رو بدتر کرده باشه.

در مورد مالی فکر کنم انجمن هایی هستند که کمک مالی به بیماری های خاص کنند و یا میتونی خودت رو بیمه تکمیلی کنی که کل هزینه رو برمیگردونن.
 

milade

Registered User
تاریخ عضویت
25 فوریه 2009
نوشته‌ها
455
لایک‌ها
1,079
علتشو نمیدونن .حتی دلیلی هم نمیگن
30-40 خرجشه .مهم نیست .جراحیه دیگه باید جمجعه شکافته بشه
شکافتن جمجمه اینقدر وحشتناک نیست. تو که متوجهش نمیشی اما من دیدم کسی رو که رو به مرگ بود بر اثر تصادف و جمجمه رو شکافتن و خون رو برداشتن و بعد از چند مدت جوش خورد.
اینکه علتش رو نمیدونن چون دکتر درست حسابی نرفتی. معمولا اگر توده کوچک نباشه اول شیمی درمانی میکنن که کوچیک بشه بعد عمل میکنن گ توده رو از بین میبرن. پس برای شما عمل اونقدر هم بد نیست.
 

prn

Registered User
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2009
نوشته‌ها
1,822
لایک‌ها
2,766
سلام

متاسف شدم از شنیدنش اما خب باید تصمیمت رو بگیری و عمل کنی اما قبل از اون حتما چند جا دیگه چند تا عکس بگیر و مطمعن شو دکترای قبل درست گفتند. حتما پیش فوف تخصص های مغز و اعصاب برو چون دکتر چشم چیزی بارش نیست در این موارد.

عزیز الان 2020 هست و زمانی نیست که با یه تومور اشهد طرف رو بخونن و خدا رو شکر کن زود فهمیدی اما خود درمانی نکن و حتما پیگیر باش. مادرت بفهمه پسرش تومور داره و خوب بشه خیلی بهتره تا اینکه هر روز بخواد بیاد سر قبرت. پس تصمیم هایی نگیر که نهایتا فقط زجش رو خودت ببینی و اه و افسوس بشه.

حتما یه دکتر سرطان و انکولوژی و خون شناس هم برو چون ممکنه شیمی درمانی جواب بده.

بازم میگم نه اینقدر وحشتناکه نه چیزی، خرجش هم اونقدر بالا نمیشه پس لطفا حتما به فوق تخصص برو و پیگیر باش چون همیت سه ماه هم میتونه وضعیت رو بدتر کرده باشه.

در مورد مالی فکر کنم انجمن هایی هستند که کمک مالی به بیماری های خاص کنند و یا میتونی خودت رو بیمه تکمیلی کنی که کل هزینه رو برمیگردونن.
ممنون اصن بحث سر هزینه اش نیست .بحث فقط سر اینه که به کسی میگی یا ترحم میکنه یا ..... مادرم جون یکی از برادرام فوت شدن خیلی حساسه میدونم نمیشه مطمئن بودم درصدی احتمال داشت میگفتم بهشون .دکتر چشم چیه .میگه مغز و اعصاب رفتم .اولاش فکر میکردم شاید به خاطر چشم باشه
شکافتن جمجمه اینقدر وحشتناک نیست. تو که متوجهش نمیشی اما من دیدم کسی رو که رو به مرگ بود بر اثر تصادف و جمجمه رو شکافتن و خون رو برداشتن و بعد از چند مدت جوش خورد.
اینکه علتش رو نمیدونن چون دکتر درست حسابی نرفتی. معمولا اگر توده کوچک نباشه اول شیمی درمانی میکنن که کوچیک بشه بعد عمل میکنن گ توده رو از بین میبرن. پس برای شما عمل اونقدر هم بد نیست.
والا تو عکسه همچین کوچیکم نیست .ولی بالاخره دیه شد عکس میگیرم براتون
 

milade

Registered User
تاریخ عضویت
25 فوریه 2009
نوشته‌ها
455
لایک‌ها
1,079
ممنون اصن بحث سر هزینه اش نیست .بحث فقط سر اینه که به کسی میگی یا ترحم میکنه یا ..... مادرم جون یکی از برادرام فوت شدن خیلی حساسه میدونم نمیشه مطمئن بودم درصدی احتمال داشت میگفتم بهشون .دکتر چشم چیه .میگه مغز و اعصاب رفتم .اولاش فکر میکردم شاید به خاطر چشم باشه

والا تو عکسه همچین کوچیکم نیست .ولی بالاخره دیه شد عکس میگیرم براتون
سلام

متوجه حساسیت هستم و تسلیت میگم بابت فوت برادرتون.

ببین شما تو این کار متخصص نیستی و باید ببینی متخصص چی میگه. توده وقتی رشد کنه به وضعی میرسه که فشار رو به اعصاب افزایش میده و ممکنه دچار وضعیتی بشی که فقط منتظر مرگ بمونی.
اما دستگاه ها اینقدر پیشرفته هستند که وقتی جمجمه رگ باز کنند به راحتی توده رو پاک میکنند و بعدا با چند جلسه شیمی درمانی سلولها رو هم نابود میکنند.

اینقدری که شما سه ماه صبر کردی وحشتناکه که خود عمل نیست.

امیدوارم در ایتدا متوجه تصمیم اشتباهت بشی و بعدا پیش سرطان شناس بری تا راه ها رو بهت معرفی کنه. مطمعن باش اگر قرار به مرگت بود راحت اعلام میکردن فلان مدت بیشتر زنده نیستی اما همین که عمل میخواد یعنی راهی برای درمان.
 

the boy

ستاره پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2010
نوشته‌ها
3,212
لایک‌ها
7,251
وقتی گفتن فوری یعنی فوری!
با صبر کردن شرایط سخت میشه چون تومور بزرگتر میشه لطفا همین امروز برو دنبالش
 

f@iry

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2019
نوشته‌ها
414
لایک‌ها
3,137
در همچین شرایط خطیری آدم باید رک حرفشو بزنه

ببین عزیزم اگر زود نجنبی و دست روی دست بذاری اون اتفاق بد میتونه اون چیزی نباشه که منتظرشی.بلکه ممکنه حالت "زندگی نباتی" باشه ،اینجوری خانوادت رنج بیشتری میکشن
پس هر چه سریع تر برای عمل جراحی اقدام کن و تصمیم عقلانی بگیر
امیدوارم سلامتیت رو هرچه زودتر بدست بیاری
 

forsoh

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2012
نوشته‌ها
1,051
لایک‌ها
3,203
محل سکونت
پشت پی سی
من هم حس می کنم سمت چپ سرم گاهی در حد مرگ درد می گیرد. نمی دانم چرا!
 

ali9479975

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
1,691
لایک‌ها
384
محل سکونت
اردبیل - پارس آباد
داداش سعی کن به فکر عمل باشی
نه اینکه بعدا نشه کاری کرد و خانوادت یک عمر عذاب بکشن
یجوری داشتان رو سر هم کن بگو به خانوادت اروم اروم یا میتونی با دکتر هماهنگ شی یه چیز دیگه بگه به خانوادت که بگه یه مشکل کوچیک هست عمل بشه بهتره
 

Fifa2018

Registered User
تاریخ عضویت
1 آپریل 2018
نوشته‌ها
1,130
لایک‌ها
4,257
سن
24
محل سکونت
in flight
سلام .
شماها که منو نمیشناسید .منم شماهارو نمیشناسم
صرف اینکه با یکی صحبت کنم فقط .چون به دوستامم گفتم اولش شکه شدن ولی بعد اینکه به خانواده بگن دعوامون شد .
یه مدت سردرد غیر عادی داشتم و چند روزی خلاصه چشم پزشک برو .گوش پزشک و بینی و اینا اخر به مغز و اعصاب رسیدم .
بعد از MRI به جراح مغز و اعصاب رفتم 2 تا دکتر خوبم رفتم و حرف هر 3شون این بود که باید عمل بشه و فوری .و همشون میگفتن خوبه سمت راست مغرت هست فقط من دلیلشو نمیدونم .
خلاصه چند روز اول خیلی شکه بودم واقعا یه حس خیلی بدی داشتم .ولی خوب کردم خودمو ولی چند وقته دوباره یه دردایی داره میاد و من هر شب خواب مرگ میبینم یه کم حس میکنم خالی کردم .نه اینکه بترسما نه ولی ادم خالی میکنه .قشنگ دو این 3 ماه 3-4 سالی پیرتر شدم .
اینم نگفتم دلتون بسوزه و اینا .چون طاقت دق مرگ شدن مادرمو ندارم تا بهش بگم دق میکنه .منم بیخیال شدم به هیشکی نگفتم.فقط 3 تا از بهترین دوستام میدونن /
نوعشم مننژیته و باعث تورم رگهای مغزمم شده .یه مقدار چشمام هم رگاش خیلی ریز پر تر شده ولی مشکل بینایی ندارم اصن .خیلی ریزه اصن با چشم دیده نمیشه دکتر بهم گفت
فقط خواستم بگم این دنیا چرتی بیش نیست منی که صب تا شب شنگول و مسخره بازی و اینور برو و اونور برو ..اینه دنیا
جدا ناراحت شدم واستون
انشاالله شفای عاجل


اما ظاهرا تومور شما خوش خیمه و با جراحی برداشته میشه
دکتری تو اینستا فالو دارم ک خواننده هم هست دکتر مسعود صابری ، ایشون متخصص جراحی مغز و تومور هستن و رو بعضی عملاشون لایو میزارن و اکثر عملاشون با موفقیت هستش، دوس داشتی برو اونم ببینتت.
بدرود
 

parviz_r

کاربر فعال بخش کار و سرمایه
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2005
نوشته‌ها
4,188
لایک‌ها
17,822
نترس و روحیه ات نباز

در ایران متاسفانه اسم بعضی از بیماری‌ها از خودشون وحشتناک تر و باعث کاهش روحیه بیمار میشه....

علم پزشکی در درمان انواع تومور و سرطان، پیشرفت‌های شگفتیهای شگرفی کرده

با آرزوی بهبودی و سلامت

پی نوشت:
دیدت به زندگی و مرگ این باشه:
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻠﻤﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
و دوباره به آن بر میگردیم ( بعد از تجزیه)
 

amir7310

همکار بازنشسته بازارچه
تاریخ عضویت
12 مارس 2013
نوشته‌ها
5,988
لایک‌ها
17,660
نترس و روحیه ات نباز

در ایران متاسفانه اسم بعضی از بیماری‌ها از خودشون وحشتناک تر و باعث کاهش روحیه بیمار میشه....

علم پزشکی در درمان انواع تومور و سرطان، پیشرفت‌های شگفتیهای شگرفی کرده

با آرزوی بهبودی و سلامت

پی نوشت:
دیدت به زندگی و مرگ این باشه:
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻠﻤﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
و دوباره به آن بر میگردیم ( بعد از تجزیه)
انتظار داشتم از ماورا هم چیزی بگی
 
  • Like
Reactions: prn

javidjava

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 می 2013
نوشته‌ها
58
لایک‌ها
47
محل سکونت
MANJIL
دوست عزیز خوشحالم که متنی رو که نوشتی رو دیدم.
هر چقدر که شما شنگول و خوشحال بودی طی زندگی و فکر میکردی بیماری و مریضی برای آدمای دیگه هستش و تو همه چیزت اوکی هست ، منم همین فکر رو میکردم!!
سردرد داشتم فجیح که دکتر میگفت میگرن داری و باید تحمل کنی منم میگفتم خوب شانس مایه دیگه!!
پارسال 12 بهمن با تاری دید یکی از چشم هام مواجه شدم! رفتم چشم پزشک اما دکتر گفت چشمات از منم سالم تره و دستگاه ها همه خوب نشون میدن
ولی من تار میدیدم و تقریبا همه چی داشت سفید میشد!
که بعد از MRI یه چیز کوفتی تو مغزم دیده شد که به عصب چشم راستم فشار آورده بود
و بدلیل خونریزی داخلی باید اورژانسی عمل میشدم که متاسفانه با تعطیلات دهه ژ,جر و تعطیلی و هرج و مرج کسی نمیومد بگه چه خبره!!!
من هم مردم و زنده شدم تا بفهمم چمه و به چه دلیل!!
اینو میخوام بگم که :
تو تنها نیستی و این اتفاق برای هر کسی میتونه بیوفته
و من هم به اندازه تو بقدری خالی کرده بودم که روی تخت بیمارستان سرچ میکردم : روحیه ، انگیزه ، بی خیالی ، چطور ریست بشویم و ...
اما اما اما رفیق
رفیق خوب از هر دکتری برای آدم عزیزتر و مهم تره
اولین بار که یکی از رفقام فهمیده بود زنگ زد جاوید جان نمیر تا من بیام پیشت ، نمیری ها من باید حتما قبل از مرگت ببینمت :))) کر کر میخندیدم و قول میدادم نمیرم
میگفت خرما با هسته بگیرم برات بیارم یا با مغز گردو :)))))
یعنی روحه ای که از دوستانم گرفتم رو هیچوقت اون روزها فراموش نمی کنم.
و دوم اینکه دعای مادر و اقوام خیلی تاثیر گذار هستش بطوری که واقعا معجزه میکنه!!!
اعتقاد خودم خیلی ضعیف بود ولی با این چیزی که دیدم واقعا شوکه شدم!!
پول عمل 40 میلیونی رو هم نداشتم و داروها هم کم کم داشت کمیاب میشد و گرون که الان از کولبرها تهیه می کنم.
مادرم همیشه میگفت ایندفعه بری انشالا بگن که غیب شده!! و من مسخرش میکردم میگفتم از نظر علم پزشکی همچین چیزی امکان نداره مادرم و دلشو میشکوندم...
عمل نکردم و قرص مصف میکردم
و خبر شوکه کننده این که دو هفته پیش که MRI گرفتم دکتر گزارش داد چیزی مشاهده نشده!!
و همه چی عادی هستش!
من با دکتر درگیر شدم مگه میشه غیب بشه؟!
4 5 عکس mri طی یکسال و دکتر گفته بودند هست!
که گفتند از بین رفته و فقط جاش مونده!!!
و من باز هنگ کردم چی شد واقعا؟!!
این چه کاری بود خدا با من کرد؟!
کلا دگرگون شدم ... اقوامی که قهر بودند با ما بواسطه من آشتی کردند ، با اون حالم چند جا کار پیدا کردم.
مسیر زندگیم عوض شد...

امید رو از دست نده دوست من باور کن که خوب میشی
دعا خیلی خوبه خیلی خوب
دکتر خوب هم نعمته
دوست خوب هم نعمته
اگر میخوای mri بگیری با قدرت 3 تسلا بگیر که دقیق تر هستش ( تو ایران معمولا 1.5 تسلا وجود داره)
دکتر گیو شریفی هم عمل های بروزی انجام میده و با نویگیشن هم دقت عمل رو بالا میبره (سعی کن دکتر خوب و بروز پیدا کنی من این دکتر رو با تحقیق زیاد پیدا کردم)
 

parviz_r

کاربر فعال بخش کار و سرمایه
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2005
نوشته‌ها
4,188
لایک‌ها
17,822
انتظار داشتم از ماورا هم چیزی بگی
ذهن نابالغ وقتی توجیه منطقی پیدا نمی کند ، دست به دامن خرافات ( ماورایی) می شود.... ;)... :D

پی نوشت
حدیث از آن بزرگوران ماورایی

جوری از زندگی لذت ببر و عشق و حال کن، گویی که آخرین فرصت تو، از لذت بردن است.... :D
 

f@iry

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2019
نوشته‌ها
414
لایک‌ها
3,137
اگر تا آن اندازه خوش شانس باشیم که به سن 85 سالگی برسیم یک مرد از هر دو مرد و یک زن از هر سه زن حتما لحظه تلخ شنیدن تشخیص بیماری سرطان را از زبان پزشک خود تجربه خواهند (خواهیم) کرد.

مکالمه زیر مکالمه ای است که به صورت کامنت در پای یک پست مربوط به بیماری سرطان بین کسانی که پست را می خواندند رد و بدل شده است و من به دلیل زیبایی پاسخی که لیزا بیماری که با سرطان مبارزه می کند برای مرد جوانی به نام میچ نوشته است ترجمه این مکالمه را در زیر برایتان می آورم:

میچ: من سال گذشته دوستی را به دلیل سرطانی که 3 سال با آن مبارزه کرد از دست دادم. سه سال مبارزه دردناک و تجربه دردناک زندگی که به دشواری میشد نام آن را زندگی گذاشت. شیمی درمانی، رادیو تراپی و چندین جراحی و سرانجام مرگ. اگر دوست من آنها را هم نمی پذیرفت به گفته دکترش مرگی تدریجی و دردناک را در هر صورت برای چند ماه تجربه می کرد. اگر من روزی چنین تشخیصی داشته باشم سریعترین راه را انتخاب می کنم و به تنهایی خود به زندگی خود پایان می دهم زیرا نمی خواهم رنجی را به اطرافیانم تحمیل کنم و خود چنین رنج هولناکی را تحمل کنم. نه هزینه های درمان و نه نگهداری از یک بیمار پیشرفته سرطانی را به کسی تحمیل نخواهم کرد.

لیزا در پاسخ میچ: متاسفم که دوستت را از دست دادی. من یک مادر بزرگ هستم و اگر چه تمام آنچه را که در نوشته ات بیان کردی با تمام وجود درک می کنم ولی هرگز احساس نکرده ام که سرباری برای عزیزانم هستم. من از پدر بزرگ و مادر بزرگم و مادرم و پدر و مادر همسرم تا لحظه ای که این جهان را ترک کردند با عشق نگهداری کردم و در کنارشان ماندم و هرگز احساس نکردم آنها باری بر زندگی من بودند. من دو فرزندم را بزرگ کردم که اکنون در میانه چهل سالگی هستند و اکنون به آنها کمک می کنم تا فرزندانشان را بزرگ کنند. نوه هایم که عاشقانه دوستشان دارم و دوستم دارند.
زندگی چرخه ای است از عشق و مبارزه و فراز و نشیب ها. زندگی به دنیا آمدن، زیستن و مرگ است. مرگ آسانترین و زندگی کردن مشکل ترین بخش آن است. من حاضر نیستم این نبرد را بدون مبارزه تسلیم شوم تنها به یک دلیل و آن این که احساس می کنم اگر تسلیم شوم آنان که دوستم داشته اند را ناامید کرده ام. آنها هنوز به من نیاز دارند. اگر قرار به رفتن است آماده ام. نمی ترسم ولی شتابی نیز ندارم. این عشق و مبارزه به رنجهایم و به رنجهایمان معنا می دهد. با وجود تشخیص بیماری سرطان تا این لحظه من یک نجات یافته هستم.
و من ..... وقتی آخرین سطر نوشته لیزا را به پایان می بردم به یاد جمله ای افتادم که یک بار بر پیراهن یک بانوی مبتلا به سرطان دیده بودم :
I Am Hope
برای من لیزا تجسم این جمله بود.
 
بالا