صد سالگي جرج ارول، سيدمحمد مظفري
بازجو در رمان 1984: "
بگذار به تو بگویم که واقعیت برون ذاتی نیست. واقعیت در ذهن انسان وجود دارد و بس، نه در ذهن فرد که مرتکب اشتباه می شود بلکه تنها در ذهن حزب که جمعی و جاودانه است. آن چه در تلقّی حزب، حقیقت باشد، حقیقت است"
سيدمحمد مظفري
درآمد
«جرج ارول» با نام اصلی ِ «اریک بلر» در 1903 در موتیهاری، روستایی در هند در نزدیکی مرز نپال، به دنیا آمد. وی دومین فرزند خانواده ای پنج نفره بود. دوران نوجوانی او مصادف با جنگ جهانی اول(1914-1918) شد که اولین تاثیرات را بر شکل گيری روان ارول ِ جوان نهاد. در جوانی مدتّی در شمال غربی ِ انگلستان، لندن و فرانسه(پاریس) به کارگری گذراند و سپس به عنوان گارد سلطنتی انگلستان در برمه گماشته شد. فقر و شکست حاصل از این موارد چنان که خود می گوید: «نفرت طبیعی ام را نسبت به دولتمردان افزون ساخت و برای اولین بار از وجود طبقات زحمتکش آگاهم کرد و شغلم در برمه شناختی از ماهیّت امپریالیسم به من داده بود.» براساس این تجربیات «روزهای برمه» را نگاشت تا اینکه در 1930 چون دیگر نویسندگان آزادی خواه به اسپانیا رفت و علیه استیلای ژنرال فرانکو مبارزه کرد. حاصل این سفر اثر ارزشمند دیگری به نام «بیعت با کاتالونیا» بود؛ کتابی که آمارهای منتشره حکایت از قرارگرفتن این اثر در فهرست پرفروش ترین کلاسیک های 2002 دارد. تا این که بین سال های 37-1935 مصادف با رویدادهایی چون به حکومت رسیدن هیتلر در آلمان ، جنگ های داخلی ِ اسپانیا و ... به اذعان خویش از بی تصمیمی در آمد و راه خویش را در زندگی شناخت؛ مسیری که وی را به عنوان نویسنده ای یگانه، جاودان نگاه داشته است. «هر خطی از نوشته های جدّی من که از 1936 تاکنون به رشته ی تحریر در آمده به گونه ای مستقیم یا غیر مستقیم علیه **** توتالیتر و به خاطر نحله ی اجتماعی انسان گرایانه بوده است.» وی در سال 1950 پس از پایان نگارش آخرین کتابش در لندن گذشت.
-----------------------------------------------------------
روش شناسی جـرج ارول
ارول نویسنده ای عمیقاُ انفرادی و درون گراست، چنان که بایسته فردی چون اوست. خود می گوید؛ کودکی منزوی که اشتیاق ادبی اش با احساس تنهایی و حقارت درهم تنیده بود و وی از طریق نوشتن با خلق دنیایی شخصی برای خویش شکسـت ها و سرخـوردگی های زندگی روزمره را جبـران می کرده. نوشته هایی سـراسـر توصــیفی در دوران نوجوانی که او را در خلق دقیق ترین رمان سیاسی - تخیلی، 1984، موفق ساخته که بارزترین مشخّصه اش پرداخت حرفه ای جزئیات دنیایی است که خرده قلمرویش را این جا و آن جای تاریخ می بینیم:
«آمار افسانه ای از تله اسکرین بیرون می ریخت.در مقام قیاس با سال گذشته، غذای بیشتر، لباس بیشتر، خانه بیشتر، ظروف آشپزی بیشتر، سوخت بیشتر، کشتی بیشتر-همه چیز بیشتر شده بود الا مرض، جنایت و جنون(...)»
«احساس می کردی تو را از حق مسلم خودت محروم داشته اند. واقع امر این که تا آن جا که به یاد داشت تفاوت چندان فاحشی در روند امور نبود. هیچ وقت غذای کافی برای خوردن نبود. جوراب و لباس زیر پر از سوراخ بود و اثاثیه ها همواره زهوار دررفته، اتاقها پرحرارت، قطارهای زیرزمینی شلوغ، خانه ها در حال ویرانی، نان به رنگ تیره(...)»
ارول نویسنده ای است که در تمام آثارش به یک موضوع نظر داشته : سیاست؛ آن هم در زمانه ای که همه چیز با تغییر ماهویّ معنا در نابسامانیِ محض فرورفته؛ عصر جنگ های جهانی، دوران تصادم ایدئولوژی هایی که در نهایت با مرگ ایدئولوژی ، خود ایدئولوژی تازه ای را فراهم آورد؛ عصر بی یقینی.
ارول یک فاش گوی تمام عیار و برجسته ترین شاخصه اش نقد قدرت است. نویسنده ای که با تیزبینی به عمیق ترین لایه های تحول مدنی جامعه شناختی و تحول سیاسی نقب می زند و از بیان واضح و قاطع پرهیز نمی کند و همین روند باعث آن شد که بسیاری وی را یک جزوه نویس صرف سیاسی قلمداد کنند ولی خود می گوید: «عصری که یک نویسنده در آن می زید، سوژه ی کتابش را تعیین خواهد کرد. دست کم این امر در اعصار متلاطم و انقلاب خیزی چون عصر ما صادق است.» و در جای دیگـر: « این عقیده که هــــنر باید از سیاست برکنار بماند، خود یک گرایش سیاسی است.»
---------------------------------------------------------
جرج ارول
مزرعه حیوانات
سوسیالیست های انقلابی در خیزش های سترگ سال های آغازین سده گذشته ، قطب های سرمایه داری را به خوک تشبیه کردند. ارول با بر گرفتن این تمثیل در اثر ساده ولی پر محتوا و گران سنگ مزرعه حیوانات ، سیر تدریجی انقلاب های توده ای برای تحصیل پرولتاریا و حکومت کارگران ، آن گونه که نحله های سوسیالیستی (مارکسیسم - لنینیسم، کمونیسم و ...) ترویج می کردند ، را از زبان خوک های انقلابی تشریح کرد که ملهم از رویای تساوی و برابری و آینده روشنی که نوید پایان تاریخ می داد ، دست به جنبش می یازند ولی خویش در ناکجاآباد قدرت مذبوحانه گرفتار همان پدیدارهایی می گشتند که ایده آغازین جنبش بر تبّری از آن استوار بود؛ خوک هایی که با گذشت زمان ، با آغاز استحاله در «منشور حیوانات» از آن جز عبارتی گنگ برجای نمی گذارند و بیش از پیش در سلوک و رفتار به فئودال مخلوع مزرعه شبیه می شوند تا جایی که با وی و هم مسلکانش از دز سازش در می آیند ... بیانی«فابل» گونه از حقیقتی که بورکهارت درباره اش چنین می گوید: « چه نیکبخت است انقلابی که کارش با برتخت نشاندن دشمن اصـلیِ خویش پایان نیابد.» یا به قول گابریل گارسیا مارکز : «باید زجر این تغییر **** را بکشند. این همان بهشت آزادی خواهان است که انتظارش را می کشیدند.»
ارول به زیبایی تشبیه «خوک» را به همان سوسیالیست های دو آتشه ای که گاه تا آنارشیسم پیش می رفتند (امثال باخونین و تروتسکی) بازمی گرداند و سیر فیزیولوژیک انقلاب را که با تفاوت های زمانی و مکانی همه و همه از ساز و کارهای مشابهی پیروی می کنند،تشریح می کند.
تاثــیر مزرعه حیوانات و اثر بعدی او ،1984، تا آن جا پیش می رود که گروه افسانه ای موسیقی راک، پینک فـلوید،
آلبوم جانوران خویش را با وام گیری از شخصیت های نمادین مزرعه حیوانات می آفریند. پینک فلويد، وامدار میراث ارزشمند ارول، از خوک نمادی برای همه قدرت های جنگ آور و توتالیتر تاریخ می سازد و تیغ تیز انتقاد خویش را از آمریکا تا اسراییل و انگلستان نشانه می رود. «دیــوار »، آلبوم جاودانه و سمبل گروه پینک فلويد نیز عصاره این دو اثر را در دل خویش دارد: چگونه انقلاب شکل می گیرد، چگونه عصیان به قدرت می رسد، چگونه بلاهت توده ها آشکار می شود و در نهایت چگونه دیــوار فرو می ریزد ...(در یکی دوسال آغــاز اصلاحات اقبال دانشجویان ایرانی به این اثر نوستالژیک بسیار چشمگیر بود.)
1984
اگر مزرعه حیوانات ترسیم روند استحاله ی آرمان های آزادی خواهانه ای است که منجر به انقلاب و کوششی انفجاری در جهت بنیاد افکنی نظم نوین می شود، در 1984، از دنیایی به مراتب تیره تر سخن می گوید که مانیفیست حاکم بر آن بدون هر پرده پوشی مهوّع است:
«جـــنگ صــــلح است ، آزادی بـــــردگی است ، نادانی توانایی است.»
1984 ، دنیایی سه قطبی را تشریح می کند: اقیانوسیه ، که رمان در آن اتفاق می افتد ، اروسیه و شرقاسیه.
داستان زندگی مردی به نام وینستون در اقیانوسیه ، کشوری که حزب توتالیتر و میلیتار اینگساک INGSOC (حزب سوسیالیست انگلستان) ، بر آن حاکم است؛ رژیمی فاشیستی که بر چهار وزارتخانه (حقیقت ، عشق ، فراوانی و صــلح) اتکا دارد. وینستون کارمند ساده وزارت حقیقت است که وظیفه روز آمد کردن اخبار یا همان جعل تاریخ را بر عهده دارد. سیر تدریجی داستان ، رشد و اتّساع فردیت شکّاک در وجود وینستون است که در نهایت به بی اعتمادی و عناد وی با حاکمیت می انجامد و پس از توقیف و شستشوی مغزی که وی را عاشق حزب می سازد ، کشته می شود.
ارول نظامی را به تصویر می کشد که با وجود همه ی شباهت های تاریخی، استبدادی منحصر به فرد است؛ همه چیز در حدّ بیشینه اش توصیف می شود ؛ حزب نه تنها حاکم تن و اقلیم فیزیکی که تسخیرگرِ اذهان و اندیشه است ؛ تصویر کاملی از «دیکتاتوری پرولتاریا» و استبداد یک حزب ، یک طبقه مجهول که به ضرورت تاریخی شکل می گیرد ولی مذبوحانه دسته ی خویش را «می بُرَد».
آن چه از خلال کنکاش در بطن 1984 در زیر فهرست شده اند را می توان به قول ولادیمیر ناباکوف در رده ی «مهتاب کلی گویی ها» قرار داد. جزئیات درخشان و آفتابی رمان از خوانش مستمر اثر در ذهن می نشیند:
۱- یکسان سازی بیهوده ای که سوسیالیسم با نفی تفاوت ها و تباین های فکری، فرهنگی، عملکردی، درجهت هضم و ذوب همه در آلیاژی ساختگی و ناپایدار است؛ آلیاژی نه چندان صلب که با اندک فشاری (تحوّلی) از هم می گسلد؛ مفتّش به هنگام بازجویی از وینستون به او می گوید: «ترجیح می دادی که دیوانه اقلیّت یک نفره باشی (...) درباور تو حقیقت چیزی عینی و برون ذاتی است (...) در باور تو ماهیّت واقعیّت بدیهی است. وقتی خودت را با این فکر فریب می دهی که چیزی را می بینی، می پنداری که هرکس دیگری نیز همان چیز را می بیند، اما بگذار به تو بگویم که واقعیت برون ذاتی نیست. واقعیت در ذهن انسان وجود دارد و بس، نه در ذهن فرد که مرتکب اشتباه می شود بلکه تنها در ذهن حزب که جمعی و جاودانه است. آن چه در تلقّی حزب، حقیقت باشد، حقیقت است.»
این بیان که سوژه را از ابژه جدا می کند و آن را با فروکاست خِرَد فردی درعقلانیّت جمعی قرار می دهد، روندی کاهشی است که معکوس تعالی حیات مدنی را طی می کند. این همان روند خردورزی است که به مدّعای بودریار خطّ ِ سیر خود را پیش گرفته ، تنها رشته ی تاریخ را در امتداد لبه ی باریک قشر اجتماعی ِ حامل معنا تعقیب کرده و درکل تنها به بهای سوء برداشتی از توده ها، به بهای تحریف اساسی ِ توده ها، به درون آن ها رخنه کرده است. این گونه خرد اجتماعی است که به تولید ِ توده می پردازد. اگرچه این مکانیسم نیز در ادامه ی سیر طبیعی خویش با فروپاشی **** فکری ِ خود در غرقاب توده ها به تعادل می رسد؛ تعادلی تاریخی که چرخه ی باطل تاریخ را سامان می بخشد. ارول آن جا که وینستون پاره هایی از کتاب ممنوع انجمن اخوّت را برای معشوقه اش ،جولـیا، می خواند، به این حقیقت نیز اشاره ی مستقیمی دارد: « ساخت اصلی ِ اجتماع هیچ گاه تغییر نیافته است. حتّی پس از تحوّلات عظیم و تغییرات به ظاهر برگشت ناپذیر، همواره همان نقشینه ی خود را بر جای نشانده است. درست مانند دستگاه گردش نما که به زعم رانده شدن به هر سو همواره تعادل خود را باز می یابد. » که یادآور این بیان آناتول فرانس (در رمان خدایان تشنه اند) است: «به خود وعده نمی دهم که انقلاب، مساوات را برقرار خواهد کرد. این غیر ممکن است. همیشه در جامعه بزرگ و کوچک، چاق و لاغر وجود خواهد داشت.»
٢- در این دنیای یکسو شده که همه چیز در معرض دید است سکس و مسایل جنسی، این ویژگی های منفرد از تظاهرات اجتماعی، این خصوصی ترین ابعاد رفتار آدمی، نیز به گونه ای بنیادین تحوّل می یابد چرا که انرژی سیّال مورد نیاز برای به حرکت در آوردنِ چرخ های جامعه است. این تحوّل از یک سو از مفاد هجمه ی یکسان سازی است که ارول آن را در جلوه ی بیشینه اش توصیف می کند و از دیگر سو، وارد نمودن این انرژی است در جهت تهییج توده ها از طریق منع و تحذیر آن؛
«رابطه جنسی مانند استعمال شیاف می بایست به صورت عملی انزجارآور و فرعی تلقّی شود(...) نطفه ی تمام بچّه ها می بایست با تلقیح مصنوعی بسته می شد و در نهادهای عمومی پرورش می یافتند.»
«عمل جنسی در صورت انجام موفقیّت آمیز آن عصیان گری بود.»
«(...) سخنرانی ها، رژه ها، آوازها، شعارها و موزیک نظامی؛ احساس طبیعی از نهان خانه ی وجودشان بیرون کشیده شده بود.»
٣- ویژگی ِ دیگر 1984 پرداخت دقیق همان معضل آشنای حکومت های انقلابی ِ توتالیتر یعنی، «خودی و غیر خودی»(!) است. در 1984 ارول با الهام گرفتن از شرایط پدید آمده در آلمان نازی جامعه ی دوطبقه ای را شرح می دهد که اقلیت آن پای بندان به ایدئولوژی حزب اینگساک ، حزب حاکم ناظر کبیر Big Brother و اکثرّیت آن توده های غیر خودی اند که وی نام «رنجبران» بر آنان می نهد؛ اکثریّتی خاموش که وینستون، کاراکتر محوری رمان، آن زمان که در خلوت خویش از حزب و آرمان های آن فاصله می گیرد، دل به آنان خوش می دارد و این که اگر امیدی به اصلاح باشد در رنجبران نهفته است. از این رو بیشتر خود را به آنان نزدیک می سازد و از این رهگذار، ارول تصاویر آشنایی از مسخ توده ها را ارایه می کند. وینستون به تز سنتّی ارسطویی که نارضایتی ناشی از نبود عدالت و مساوات به انقلاب منتج می شود، پای بند است غافل از این که حزب نه سایه خویش را بر سر آنان گسترده که تا ژرفای شان رسوخ کرده است؛ غافل از این که این نگرش ساده انگارانه ی بطئی در قیاس با مکانیسم شبه ترمودینامیکی ِ حاکم بر آن چه آسان رنگ می بازد؛ «توده ی بی سخن برای هر سخنگوی پوک بی گذشته ای. پیوندی شگرف میان آنان که حرفی برای گفتن ندارند و توده ها، توده هایی که سخن نمی گویند. توده، این جعبه ی سیاه همه ی ارجاعیات، همه ی معناهای فراچنگ نیامده ، تاریخ های ناممکن و **** های بازنمایی ناپیدا ، همه ی آن چیزی است که پس از امحای کامل امر اجتماعی برجای می ماند.» (ژان بودریار)
٤ – دیگر انگاره ای که ارول با نگاه تیز بینانه اش به آن می پردازد تلاش برای تغییر تاریخ ، تغییر ادبیات و کوشش برای دگرگونی در سازه های بنیادین تاریخ یک سرزمین از سوی حکومت توتالیتر است : وینستون در وزارت حقیقت کار می کند که کارش انطباق گذشته با شرایط حال است، در آن جاست که گذشته به طور پیوسته مورد حکّ و اصلاح قرار می گیرد؛ از نوشته های جراید گرفته تا حتّی سخنان ناظر کبیر و همه و همه برای انطباق با شرایط حال. در این فضا مرز قراردادی گذشته، اکنون و آینده در خلایی از تردید فرومی پاشد و قضاوت تاریخ از حیز انتفاع می اُفتد چرا که دیگر تاریخ نه به مثابه ی قاضی ِ بی طرف که به صورت تاریخِ «خود نوشت» Autohistography*درآمده:
«تمام تاریخ لوح محفوظی بود که به تناسب ضرورت پاک می شد و دوباره رقم زده می شد. کار که انجام می گرفت نمی شد ثابت کرد که جعل حقیقتی صورت گرفته است. بزرگ ترین بخش اداره ی بایگانی که بسیار بزرگ تر از محل کار وینستون بود، شامل افرادی بود که وظیفه شان عبارت از ردیابی و گرد آوری تمام نسخ کتاب ها، روزنامه ها و دیگر اسنادی بود که از حیز انتفاع
افتاده و مشمول انهدام شده بودند.»
٥- حکومت های توتالیتر در ساده ترین راه برای قوام عصبیّت هایی که به دوام آنان منجر می شود، به پارادایم دشمن پنداری روی می آورند. ارول برای نُمود این امـر ظریف ترین بیان را برمی گزیند: در ابتدای رمان از «انجمن اُخوّت» سخن به میان می آید، اپوزیسیون براندازی که درصدد نابودی ِحکومت ناظــر کبیــر، پدرسالار 1984، است. و همگان باید درهفته ای موسوم به «هـــفته ی نفـــرت» انزجار خویش را نسبت به **** آن «گلدشتاین» نشان دهند: «گلدشتاین با یکی از دشمنان اقیانوسیه متّحد شده بود.» وی با «چهره ای کشیده و یهودی وار و با طرّه ی پریشان موی سفید وریش بزی کوتاه»(به توصیفات ارول دقّت کنید.) به «سمپاشی های کذایی خود علیه آیین های حزب مشغول بود- شیوه ی سمپاشی ها چنان اغراق آمیز و انحرافی بود که کودک هم می توانست به آن پی ببرد »... «هرچند گلدشتاین مورد نفرت و انزجار عمومی بود ،هرچند که هر روز و روزی هزار بار در سخنرانی ها و تله اسکرین، روزنامه ها وکتاب ها نظریات او با طعنه و شماتت شمرده می شد و چرندیات او در معرض دید همگان قرار می گرفت- به رغم تمام این ها چنین می نمود که تاثیر او هیچ گاه کاسته نمی شود، همواره آدم های خام و احمقی چشم به راه فریب او نشسته بودند. روزی نبود که جاسوسان و خرابکارانی که زیر نظر او کار می کردند به دست پلیس اندیشه شناسایی نشوند.او فرمانده ی ارتشی عظیم و سایه ای بود...»
اما در بخش های پایانی ِ رمان متوجّه می شویم که انجمن اخوّت نامی موهوم بر تشکیلات ساختگی بوده که هرگز وجود خارجی نداشته است .«اوبـرایـن»، رابط انجمن اخوّت و وینستون به شکنجه گر او بدل می گردد، همان کسی که عشق به ناظر کبیر را در وجود وی بیدار می کند!
پدیده ی دیگر جنگ دائمی و بی پایانِ اقیانوسیه با دو قطب دیگر، شرقاسیه و اروسیه است؛ اطّلاعاتی کاذب و بی ریشه همواره جنگ و صلحی متناوب را بین این سه قطب اعلام می کند و این پرسش بی پاسخ همواره به جا می ماند که آیا اصولا ً تبردی در کار است؟....
●"ادموند اوبراین" در نقش "وینستون اسمیت"در فیلم 1984 (1955)
۶- داستان های علمی- تخیلی نقش الهام را در پیشبرد دانش و فنّ آوری ایفا می کنند. نویسندگان عمدتا ً دانشمند این آثار با «برون یابی» از خلال چشم اندازهای موجود وجهی از آینده را ترسیم می کنند که در آن ایده ی نوین بسط یافته ای به کمال یا نظریه ای به اثبات یا اکتشافی به سرانجام می رسد. داستان سیاسی- تخیلی 1984 نیز از آن جا که از این سنّت برآمده (بند بعدی را ببینید.) از این خصیصه تهی نیست.
چنان که در رمان می بینیم حزب حاکم بر دنیای 1984 از شعار «این کار را نکن» Thou shalt not، شعار ديکتاتورها، و «این کار را بکن» Thou shalt شعار توتالیترها، جدا می شود و به «تو هســـتی» Thou art می رسد.
اوبراین ِ شکنجه گر، وینستون را تا بالاترین سطح می آزارد نه اینکه وی را با اطاعت کورکورانه یا تسلیم مذلّت بار به انقیاد درآورد، بلکه وی در توصیف کارش می گوید :
« ما رافضی را به این دلیل که در برابرمان مقاومت می کند نمی کشیم ، مادام که مقاومت می کند، نمی کشیم. او را به آیین خویش در می آوریم. ذهن درونی اش را در اختیار می گیریم وشکل دوباره ای به او می دهیم، پلیدی و پندار را در وجود او می سوزانیم، او را به جبهه ی خویش می کشانیم و او نه به صورت ظاهری که از صمیم قلب و با جان و دل هوادارمان می شود(...) برایمان تحمّل ناپذیر است که جایی در دنیا اندیشه ای بر خطا، هرچند مخفی و عاجز وجود داشته باشد (...) در روزگاران پیشین رافضی وقتی به قربانگاه خویش می رفت هم چنان رافضی بود و اندیشه ی رافضیانه اش را با افتخار اعلام می کرد(...) اما ما پیش از آن که مغز را با گلوله پریشان کنیم کاملش می سازیم. فرمان ما "تو هســتی" است...»
آیا این پیشگویی آن چه که امروز به نام «شستشوی مغزی» و «شکنجه ی سفید» می شناسیم، نیست؟
در کنار توسعه ی مکانیکی و فیزیکی ِ روش های غیرانسانی آیا ارول امروز ِما و اتّکای شکنجه به روش های روان شناختی را پیش بینی نکرده است؟...
٧- و در کل می توان گفت :
فضای رمان سراسر تیره، خشن، ترسناک و خفقان آور است. بی اعتمادی، بی یقینی و سردرگمی در آن موج می زند. خوانش اثر پرتابی است به سوی دنیایی دراگونیک که ویژگی ِ تکامل یافته و منحصر به فرد 1984 است و با وجود تحوّلات عمیق پس از آن در حیطه ی ادبیّات – از جنبش های آوانگارد گرفته تا موج نیهیلیسم و آزمون های اگزیستانسیالیستی و حتّی پس از آن در نوجویی های پسامدرنی ِ دهه ی 60 و 70 – که تمام قرن گذشته را از خویش انباشته نموده اند، هنوز اثری که در این شاخصه 1984 را زیر تاثیر خویش در آورد، سراغ نداریم؛ جز «کوری» ِ ساراماگو که البته غیر سیاسی بوده، به واسطه ی پایان غیر منطقی و شاید مضحکش قابل رقابت با 1984 نیست.
علاوه بر این تازگی و بی زمانی اثر باعث شده، پسامدرنیست های دوآتشه ای نظیر«لری مک کافری» که با بسط زمانی ِ دوران پسامدرن سعی در جذب نویسندگان بیشتری در این جریان فراگیر دارند، 1984 را در قالب یکی از گرایش های مهمّ پسامدرنی قرار دهد و برای اثبات این که آثار پسامدرن «بیش از آن چه عموما ً پنداشته می شود درباره ی مقولات اجتماعی و سیاست حرف برای گفتن دارند» ، 1984 را مثال می آورد:
«جرج ارول یکی دیگر از نویسندگانی است که از ضرورت ِ بررسی نقش زبان در زمینه های گسترده تر کاملا ً آگاه بود و 1984 وی هنوز و هم چنان مشهورترین برخورد داستانی با مقوله ی فریب کاری سیاسی است.»
به اعتقاد وی 1984 اثری است که از دل سنّت داستان های علمی – تخیلی سربرآورده و تحت تاثیر رمان «مــا» از «یوگنی زامیاتین» بوده است.
***
جرج ارول در آستانه ی صدسالگی ، هنوز و هم چنان زنده و پویاست. آثارش کماکان خواندنی، آگاهی بخش و پرفروش اند. قلعه حیوانات و 1984 که نام اولیّه اش «آخرین مرد در اروپا» بود و سپس به 1984 تغییر یافت، طومار افشاگرانه ی جاودان از خیانت سوسیالیسم توده ای و حکومت های توتالیتر انقلابی بوده و هم چنان باقی خواهد ماند.
* - اصطلاح تاریخ خودنوشت را قبلا ً در جایی ندیده ام ولی به لحاظ معنایی برای نُمود طنز تیره ی تاریخ سازی حکومت های تمامیت خواه مناسب ترین واژه یافتم
http://216.239.59.104/search?q=cach...om/culture/archives/011847.php+جرج+ارول&hl=fa