برگزیده های پرشین تولز

خاطرات تلخ و شیرین از دوران مدرسه

kambiz_g

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2007
نوشته‌ها
1,544
لایک‌ها
1,522
امروز رفتم خونه دبیر ریاضی سال اول دبیرستانمون
کار من تعمیر لوازم خانگیه و برای تعمیر ظرف شوییش رفته بودم
در که باز کرد جا خوردم این معلم رو چون یک مقدار لکنت زبان داشت اینقدر بچه ها اذیتش کردن که بیچاره ترم دوم فرار کرد ونیومد
بهش گقتم که شما دبیر ما بودین وقتی ازم پرید کدوم دبیرستان روم نشد بگم گفتم یادم نیست :D
 

hkhafan

Registered User
تاریخ عضویت
15 جولای 2010
نوشته‌ها
2,217
لایک‌ها
1,341
امروز رفتم خونه دبیر ریاضی سال اول دبیرستانمون
کار من تعمیر لوازم خانگیه و برای تعمیر ظرف شوییش رفته بودم
در که باز کرد جا خوردم این معلم رو چون یک مقدار لکنت زبان داشت اینقدر بچه ها اذیتش کردن که بیچاره ترم دوم فرار کرد ونیومد
بهش گقتم که شما دبیر ما بودین وقتی ازم پرید کدوم دبیرستان روم نشد بگم گفتم یادم نیست :D

سلام؛
آقا ، دبیر زبان فارسیتون نبود؟
 

hkhafan

Registered User
تاریخ عضویت
15 جولای 2010
نوشته‌ها
2,217
لایک‌ها
1,341
دبیر ریاضی بود
چطور؟

ما هم دوم دبیرستان یه دبیر زبان فارسی داشتیم
بنده خدا واسه خودش کسی بود...به انگلیسی و فرانسه مسلّط بود...تو موسسه دهخدا هم کار میکرد....فقط لکنت زبون داشت
بچّه ها سر همین خیلی اذیتش کردن
یبار یه شیشه عطر بوگندو رو اوردن و هر جا که میشست یا دستشو میذاشت ( چه روی میز و صندلی خودش چه روی نیمکتای خودمون ) ، از اون ریختن....چون نمیتونست جواب 30-35 تا بچّه تخس رو بده، گذاشت از کلاس رفت...شانس آوردیم کار به جاهای باریک نکشید :D ، فقط رفت مدیر و خبر کرد
بیچاره سال بعدش از اونجا رفته بود
هنوزم عذاب وجدان دارم
 

Sir Vahid

مدیر ارشد
مدیر انجمن
مدیر ارشد
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2007
نوشته‌ها
6,337
لایک‌ها
4,575
یکی از خاطرات تلخ دوران مدرسم این بود که
هفته هایی که شیفت صبح کلاس داشتیم.شبا خیلی دیر خوابم میبرد و دوست داشتم تا دیروقت بیدار باشم و فیلم سینمایی و فوتبال ببینم .ولی با اصرار والدینم که میگفتند:بچه.بگیر بخواب صبح باید بری مدرسه.مجبور بودم علی رغم میل باطنیم زود بخوابم :(
اما هفته هایی که شیفت عصر کلاس داشتم.هرکاری میکردم که شبا بیشتر بیدار بمونم و تلویزیون ببینم نمیشد و زودی خوابم میگرفت و میرفتم میخوابیدم :(


پ.ن:البته هنوزم همینجوریه:(
روزایی که کلاس دانشگاهم صبح زوده.شب قبلش خیلی دوست دارم بیدار باشم ولی ناچارم بخوابم تا صبح زود پاشم
اما روزایی که کلاسم چند ساعت دیرتر شروع میشه.شب قبلش هرکاری میکنم بیدار بمونم نمیشه!!!!

خیلی به خاطرات دوران من نزدیکه :blush:
 

کاپیتـان

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 اکتبر 2011
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
0
خیلی جالبه
هیج نقطه روشن و حرکت انسانی در خاطراتتان وجود نداشت, به نظر می رسد که یه عده ....
 
Last edited by a moderator:

Roham_06

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2006
نوشته‌ها
423
لایک‌ها
49
محل سکونت
..::تهران::..
از عنوان تاپیک معلومه دوستان :rolleyes:
 

Roham_06

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2006
نوشته‌ها
423
لایک‌ها
49
محل سکونت
..::تهران::..
چهارم ابتدایی بودم ف الکی فیلم بازی کردم که دل درد دارم ، تا یه ساعت دلم رو گرفته بودم سرم رو گذاشته بودم رو میز تا معلممون باور کرد گذاشت برم خونه :D
 

aria_ tehran

Registered User
تاریخ عضویت
7 ژانویه 2012
نوشته‌ها
2,049
لایک‌ها
23,518
بدترین و پراسترس ترین روز تاریخ دوران مدرستو یادت میاد؟!
مثلا معلم تکلیف شخمی داده باشه و تو ننوشته بودی...:D
و اینکه بدترین سال تحصیلیت مربوط به چه دورانی بوده؟؟
من که بدترین سال تحصیلیم اول دبستان بود!!
 

saeid450

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژوئن 2012
نوشته‌ها
662
لایک‌ها
65
سر کلاس جغرافیا صندلی رو اتیش زدیم و کل کلاس رو دود برداشت معلم بیچاره هم هیچ کاری نمی تونست بکنه

عواقب:با تبصره قبول شدم

کلاس دوم راهنمایی یه ذره شلوغ میکردیم معملممون میگم دو میدما یه بار برگشت اینو گفت گفتم اقا 4 بده تکراری نشه که خلاصه سرویسمون کرد

کلاس پنجم با دوستم قرار گذاشتم فرار کنیم تا از در رفتیم بیرون ناظم دید افتاد دنبالمون و از دستش فرار کردیم (خاک تو سرمون انگار دیگه قرار نبود بریم مدرسه)روز بعدش کلی کتک خوردیم

کلاس سوم راهنمایی معلممون داشت ردباره بچه هاش حرف میزد که یه کمی هم دخترشو تعریف کرد یکی دستشو بلند کرد گفت اقا دخترتون چند سالشه که بدبختو اخراج کردن :d

کلاس دوم یا فک کنم سوم بود که حوصله زنگ اخرو نداشتم با یکی از بچه ها هماهنگ کردم و به معلم گفت که حالم خوب نیست تا رسیدم دفتر خودمو زدم به بی حالی که کلی بهم خدمت کردن و اب میوه و ... خلاصه جاتون خالی :d

زیاد هست از این خاطره های شیرین اگه بازم فرصت کردم میزارم
 
Last edited:

Javacl

Registered User
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
2,659
لایک‌ها
1,026
محل سکونت
شادشهر قدیم
من کلاس چهارم که بودم ، محل زندگیمون عوض شد و رفتم یه مدرسه جدید ، حالا همه بچه های مدرسه ی جدید هم شششششررررررر!

روز اول رفتم پای تخته و یه سوتی دادم ، اینا هار هار هار میخندیدن :| خلاصه گفتم نباید به اینا رووو بدم ، فرداش یه پسره که اسمش اکبر بود ، گنده ی کلاس بود ، گیر الکی داد بهم ، یادم نیست چی میگفت ، ولی رو اعصابم بود شدید ، خلاصه اول شروع کردم به درگیری لفظی ، دیدم کوتاه نمیاد یه دونه با لگد زدم تو آبگاه بنده خدا اول صورتش سیاه شد ، بعد از 30 ثانیه رفت تو باغچه ی مدرسه بالا آورد : )) همه بچه های کلاس هم دیدن :دی

شدید ترسیده بودم خودم ، ولی کسی به مدیر و ناظم حرفی نزد ، بعد از اون من و اکبر رفیق شدیم :lol: هنوزم رفیقیم البته ... بچه ها بعد از اون روز از من خیلی خوششون میومد : ))))
 

داش علی

کاربر فعال گرافیک
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2008
نوشته‌ها
1,996
لایک‌ها
942
محل سکونت
داش علی
کلاس سوم که بودم داشتم تو حیاط چرخ میزدم . ییهو یه دست سنگین خورد پس کلم. شوکه شدم. جاتون خالی ناظم بود ، و تا دفتر با پس گردنی و لگد منو همراهی کرد
-گفتم :آقا برا چی میزنی مگه چیکار کر...
- با کمال لطافت گفت : خفه شو #$%#$%#$5

رسیدیم دفتر یه پسره بود سرشو بسته بودن ، صورتشم خونی بود گریه میکرد.
- ناظمه بهش گفت همینه؟
- پسره گفت : نه آقا این نیست
- بعد ناظمه به من گفت : برو تو حیاط ، میدونستم تو پسر خوبی هستی!
 

mirbest32

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,336
لایک‌ها
893
سن
30
محل سکونت
خاک پاک ریسیست ها
کلاس سوم که بودم داشتم تو حیاط چرخ میزدم . ییهو یه دست سنگین خورد پس کلم. شوکه شدم. جاتون خالی ناظم بود ، و تا دفتر با پس گردنی و لگد منو همراهی کرد
-گفتم :آقا برا چی میزنی مگه چیکار کر...
- با کمال لطافت گفت : خفه شو #$%#$%#$5

رسیدیم دفتر یه پسره بود سرشو بسته بودن ، صورتشم خونی بود گریه میکرد.
- ناظمه بهش گفت همینه؟
- پسره گفت : نه آقا این نیست
- بعد ناظمه به من گفت : برو تو حیاط ، میدونستم تو پسر خوبی هستی!

:lol::lol:
laughingsmiley.gif
laughingsmiley.gif
laughingsmiley.gif
 

taft

Registered User
تاریخ عضویت
2 نوامبر 2010
نوشته‌ها
587
لایک‌ها
59
محل سکونت
Yazd
کلاس سوم که بودم داشتم تو حیاط چرخ میزدم . ییهو یه دست سنگین خورد پس کلم. شوکه شدم. جاتون خالی ناظم بود ، و تا دفتر با پس گردنی و لگد منو همراهی کرد
-گفتم :آقا برا چی میزنی مگه چیکار کر...
- با کمال لطافت گفت : خفه شو #$%#$%#$5

رسیدیم دفتر یه پسره بود سرشو بسته بودن ، صورتشم خونی بود گریه میکرد.
- ناظمه بهش گفت همینه؟
- پسره گفت : نه آقا این نیست
- بعد ناظمه به من گفت : برو تو حیاط ، میدونستم تو پسر خوبی هستی!
تو دیگه چقدر شانس داشتی
 

داش علی

کاربر فعال گرافیک
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2008
نوشته‌ها
1,996
لایک‌ها
942
محل سکونت
داش علی
تو دیگه چقدر شانس داشتی
نیمه اول دهه 70 همه جا همین بود.
شلنگ ، چوب آلبالو ، کابل ، خط کش آهنی ، کمربند، خودکار لای انگشتی و... حتی فلک . البته من فلک نشدم خدا رو شکر ، اما دوستمو فلک کردن تو دبستان.
جالبیش اینه که الان به هر بچه ای میگم خاطراتو فک میکنه من کومور میرفتم مدرسه ! :D
 

Noel Gallagher

کاربر فعال موسیقی و فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2009
نوشته‌ها
6,540
لایک‌ها
15,857
محل سکونت
in my Dream
سوم دبیرستان تو اردیبهشت زنگ اخر ساعت 2 تو اوج گرما که همه چرت میزنن:دی معلم زیست منو برد پای تخته گفت یه نمودار رسم کن اقا من رسم کردم دیدم معلمه داره منفجر میشه کلاس رفت رو هوا یه نگاه بهشون کردم متوجه نشدم یه مقدار از تخته عقب اومدم دیدم بجای نمودار شوشول فرنودو کشیدم
126fs2276022.gif
4628.gif
 

Chilbuk

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2012
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
190
دوم دبیرستان یه معلم ریاضی داشتیم که اصلا قدرت کنترل کلاسو نداشت.همه سر کلاسش صدا در میووردن و مسخره بازی میکردن.هر کی هم که از کلاس میفتاد بیرون یا غایب بود رو صفر نمیذاشت و فقط مینوشت غایب.همین باعث شد که یه روز که هیچی نخونده بودم و میخواستم کلاسو بپیچونم یه نقشه خیلی پلید !! بکشم.قرار شد با دو سه تا از بچه ها صدا در بیاریم و هممون بیفتیم بیرون و بریم حیاط از اونطرف هم فرار!!!
سه نفر بودیم.یکیمون صداشو زنونه کرد و من هم صدامو کلفت و مردونه کردم و یکی هم سوت میزد.
نقشه رو شروع کردیم!زنه گفت اوه فاک!من گفتم شیت.اونیم که سوت میزد دستشو کرد تو حلقش و یه جوری سوت زد که کل مدرسه برگشتن.معلمه گفت کیا صدا در میوردن.هیچکی لو نداد.برگشت و دوباره شروع کردیم آه و اوه کردن و فاک و شیت گفتن.یهو یکی از اونور کلاس (که جزو نقشه هم نبود) گفت open your mouth you f&ckin b*tchو یهو همه کلاس شروع کردن صدای گاو و گوسفند در آوردن.من و اون دو نفر که فهمیدیم اوضاع داره به حد اخراج میرسه ساکت شدیم و هیچی نگفتیم.معلم هم یه لحظه برگشت و دید فقط ما ساکتیم.گفت مدیر بیاد و ما سه تا رو کشید بیرون و گفت جز این سه نفر همه مسخره بازی در آوردن و کلاسو به هم ریختن.!!!
نتیجه این شد که تا دو هفته فقط ما سه نفر میومدیم سر کلاس و اونای دیگه میرفتن حیاط میشستن!.

25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
 
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif

 
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
 
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
25r30wi.gif
 

thankyou.gif
 
grouphugg.gif
 
za4.gif
 
448q5qg.gif
 
f_sabzmoom_58d78cf.gif
 
chojinfc.gif
 

xBehix

Registered User
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
67
لایک‌ها
1
محل سکونت
Cyprus
هنرستان که بودم با بچه های کل طبقه شورش کردیم 2 زنگ هیچ کس تخم نکرد بیاد بالا سر کلاس :دی

یه بارم تو همین مدرسه نارنجک رو اومدیم از تو کلاس پرت کنیم وسط حیاط خورد به نرده های پنجره تو کلاس ترکید !!

یه بارم یه احمق رو از **** اوردن کلاس کلاشینکف معرفی کنه بهمون وسط کلاس تیر مشقی زد هنورم فکر می کنم سرم سوت میکشه :D
 

ESMIGHELE

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2012
نوشته‌ها
8,304
لایک‌ها
10,372
محل سکونت
مِشـــHaD
اقا ما در دوران پیش دانشگاهی یه معلم داشتیم خیلی تخس بود ما چهار تا شر بودیم که از همون اول باما لج کرده بود ما هم سر کلاسش واجبی اوردیم ریختیم رو جاگچی آقا پدرمون در اومد یک بوی گندی داد بعدش بچه ها روی در و دیوار کلاس فحش زیر و بالای معلمه رو نوشته بودند بعد دیدیم ای بابا بازم کم نیاورد رفتیم با بچه ها قالپاق ماشینشو بلند کردیم بعد یکی از بچه ها با چاقو ماشینشو خط خطی کرد وای که چه حالی داد بعدش پدرمون رو در اوردند تا مرز اخراحم رفتیم ولی پدر یکی از بچه ها خسارتشو داد
 

Hell-Golden

Registered User
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2007
نوشته‌ها
1,269
لایک‌ها
463
من یه خاطره دارم که بیشتر به سوتی شبیهه تا خاطره
سال دوم دبیرستان یه معلم دینی و قرآن داشتیم که فامیلیشو یادم نمیاد!اوایل سال تو صحبتاش یه جا میخواست مثالی برامون بزنه .اولش گفت: مثلا من نوعی و...
من تا آخر سال فکر میکردم فامیلیش نوعیه!
 
بالا