خاطره هاي مدرسه!!

[shylord]

یک بار هم پشت کلاس ما که زمین در حال ساخت بود بچه ها یک مار مرده کشف کردن که به طرز فجیعی گندیده بود آوردیم انداختیم زیر صندلی دبیر جغرافیمون جاتون خالی کلاس تعطیل شد....لول

یکی از بچها یکبار مار زند اورد سر کلاس لول معلممون فکر کرد که الکی ولی بعدش دید که تکون می خوره داشت سکته می کرد
یک بار دیگه هم نمی دونم بچه ها چی ریختن تو بخاری که معلم ادبیاتمون قهر کرد و تا چند هفته نمی یومد سر کلاس ما

 

[etzio]

مال من بیمزه است ولی میگم همینطوری!!!
یک بار یه معلم زیست داشتیم بنده خدا قدش خیلی بلند بود و ته لهجه ترکی هم داشت و کلی هم سخت میگرفت بچه ها هم کم نزاشتن و انواع اعمالو سرکلاسش اجرا کردن کوچک ترینش رو هم تیرپرتاب کردن با فوتک بود!!!
یه سری یکی از بچه هارو گرفت وقتی داشت با کاغذ میزدش!!! آقا دستشو گرفته بود میخاست بندازتش بیرون اما همکلاسیه ما از اون زورش بشتر بود و نمیرفت!!!! معلم هم که کم می آورد میگفت اسمت چیه؟ هدفت از اینکار چی بود؟(با لهجه ترکی بخونید!!!)!!! خلاصه بساطی شد بود!!


یک بار هم بردمون آزمایشگاه گفت از این محلول 10 قطره بریزین تغیر رنگ نداد 20 قطره تغییر رنگ نداد ... ما گفتیم یه دبه!!!!

یه بار هم یکی دیگه بردمون آزمایشگاه حی میرفت وسایل می آورد ما گفتیم زحمت نکشین 2 دقیقه اومدیم خودتونو ببینیم همش تو آشپزخونه بودید!!!

 

[setayesh_am]

آخریش باحال بود