برگزیده های پرشین تولز

خاطره هاي مدرسه!!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ataamini

Registered User
تاریخ عضویت
28 فوریه 2007
نوشته‌ها
1,300
لایک‌ها
8
سن
37
محل سکونت
Sin City
من يه بار 2 تا بادكنك باد كردم گذاشتم تو لوله بخاري كلاس.
معلمه اومدو بخاري رو روشن كرد .8-7 دقيقه بعد بود كه ديگه لوله بخاري تو سرو مغزمون ميخورد.
تركيد به طور خفن
 

meysam77

Registered User
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2008
نوشته‌ها
357
لایک‌ها
7
دیر کردن بهتر از هرگز نکردن است......
connie_mini_rofl.gif

پیام تاپیک رو باش ....

به کجاها که نرفت ، فکر کنم با توجه به جو کنونی مملکت ما و جداسازی های جنسیتی و ... یه همچون قضایایی رو کماپیش در تمام شهر ها و مدارس کشور شاهد باشیم !

نه قلام ؟ نه ؟
 

charshakh.com

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 آپریل 2007
نوشته‌ها
441
لایک‌ها
3
محل سکونت
کشور گل محمدی
يه معلم فارسي داشتيم ، سال 2 راهنمايي...
شير آوردن سر كلاس ، يكي از بچه ها از جا ميزش يه شير آورد بالا(معلممون هم كنارش بود) گفت : اقا اين شيره اين جا اضافس ...!
يه دفعه يه مشت به طرف ليوان پلاستيكي شير اومد و شير رفت تو ديوار !!!
همه بچه هاي كلاس شيري شدن :دي:
منم كه اون طرف كلاس بودم روم شير ريخت
خودش يه بار اومد شير بخوره =)) از لبو لوچش شير ميچكيد ، ريخت رو دفتر نمره - از اون جا فاميلش كه طهماسبي بود شد ته ماستي !
پس از ضربه مشت حرفه ايش هم شدهش ته ماستي كeلeي tamasti keley!
 

lamia.boy

Registered User
تاریخ عضویت
16 مارس 2007
نوشته‌ها
236
لایک‌ها
0
لول

خب ميشه بگي اينو چه طوري به اين موضوع رسيدي كه .... روي بورسه !!!!

اتفاقي √ ؟

ادراكي √ ؟

عملي √ ؟

يا ديگر موارد √ ؟

-----------------------------------------------------------------------

در مدرسه به موارد بالا پي بردي √ ؟

در بيرون از مدرسه به اين موارد پي بردي √ ؟

در محل كار به اين پي بردي √ ؟

در محله تان به اين پي بردي √ ؟

در ديگر محل ها به اين موضوع پي بردي ... √ ؟

----------------------------------------------------------------------

در جواب دادن به سولات دقت به عمل آوريد دوست قزويني ....:)


همه موارد ! کلا سعی کنید قزوین میایید زیاد خوشگل نکونید ! البته نا گفته نماند سنین زیر 17 سال !
 

ataamini

Registered User
تاریخ عضویت
28 فوریه 2007
نوشته‌ها
1,300
لایک‌ها
8
سن
37
محل سکونت
Sin City
من تو خدمت واقعا به قزوينيا ايمان پيدا كردم:worried:
 

ataamini

Registered User
تاریخ عضویت
28 فوریه 2007
نوشته‌ها
1,300
لایک‌ها
8
سن
37
محل سکونت
Sin City
608% تائید می شود !
چطور ؟؟

من تو منجيل خدمت كردم.اونجا چون به قزوين نزديكه قزويني زياد توشه و از اين بچه سوسولاي رشتم فراوون بود.
واي كه اين قزوينيا چه كارايي كه نكردن اونجا:p
 

Farzad Z

Registered User
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2007
نوشته‌ها
903
لایک‌ها
57
محل سکونت
Isfahan
بزارید تا منم خاطراتم رو بگم .
سال اول دبیرستان :
یه دبیر ریاضی داشتیم خیلی پایه خنده بود یعنی تا عصبانی میشد خنده دار میشد همیشه هم تمرین میداد همیشه هم صدا میزد پای تابلو اگه بلد نبودیم مینداخت بیرون . آقا منم همیشه مشق نمینوشتم و تا منو صدا میزد میرفتم پای تابلو خودم رو به طرز سامورایی (نینجایی) مینداختم زمین که یعنی غش کردم قبلش هم با بچه ها هماهنگ میکردم تا من میوفتادم زمین میومدن سمتم بلندم میکردن میبردنم بیرون یه سری رفتم پا تابلو بغل سطل آشغال خودمو انداختم زمین سطل آشغال پرت شد اونور من که افتادم زمین خندم گرفت بعد چشمام رو بستم معلمه فهمید اومد بالا سرم یه لگد گذاشت توی ک*نم تا خوردم منو زد منم فرار از اینور به اونور یادش بخیر خیلی خنده دار بود
جالبیش هم این بود که خیلی خنگ بود اگه من نمیخندیدم نمیفهمید چه خبره !!!

یه دبیر فیزیک هم داشتیم خیلی بدمون میومد ازش بعد رفتیم روی دیوار کلاس نوشتیم فلان تو فلان مامان فلانی (دبیر فیزیکمون) بعد یه روز داشت ازمون امتحان میگرفت داشت توی کلاس چرخ میخورد جملات روی دیوار ها رو میخوند چشمش افتاد به این وااااای که چه خنده دار شده بود قاطی کرده بود میزو انداخت صندلی رو انداخت رفت بیرون قهر کرد .

من خیلی سر کلاسا اذیت میکردم یه سری به همون دبیر ریاضیه گفتم آقا میخوام خوب بشم بیام جلو بشینم درس خون بشم گفت باریکلا بیا بشین جلو آقا رفتم نشستم جلو بغل 2 تا خر خون معلمه رفت پای تابلو درس بده میز و صندلی این بابا هم روی سکو جلوی من بود من هم آروم آروم پایه میز رو اوردم دم سکو تنظیم کردم آقا تا درسش تموم شد خسته هم بود اومد خودشو ول کرد رو میز و صندلی صندل از روی سکو افتااد قیافش خیلی خنده دار بود خدا الان که یادم میاد از خنده دارم میمرم هیچی خلاصه از جاش بلند شد دید من سرم زیره اومد دوباره منو گرفت به باد کتک منم روی این میزو صندلی ها فرار میکردم (اینم بگم آدم خطرناکی نبود فقط قیافه میگرفت یعنی ما سر به سرش میذاشتیم فقط دنبالمون میکرد ینی بی خطر بود واسه همین ما سوارش میشدیم !!)

بازم هست بعدا میام میگم دهنم سرویس شد ...
 

m.r.xboxlive

Registered User
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
183
لایک‌ها
3
سن
34
محل سکونت
Esfahan
سال سوم راهنمایی سر کلاس انشا...
کلاس همیشه رو هوا بود،داد و هواری که سر کلاس می کردیم کل مدرسه رو برداشته بود.یه روز دیدم مدیر پشت در ایستاده داره بچه ها رو می پاد،منم به مبصر که دم در ایستاده بود اشاره کردم در رو باز کنه...باز شدن در همانا و افتادن مدیر گرامی وسط کلاس همان:p:wacko::lol:

یه بار هم سر کلاس ادبیات سال سوم دبیرستان بلند گفتم آدمی که نشسته...همه پا شدن،معلمه هم پا شد:wacko::lol:

باز سال سوم دبیرستان بچه ها داشتن با PSP بازی می کردن یه دفعه این ناظمه خطر ناک ما هم اومد طرف کلاس...تا به بچه ها گفتم داره میاد یکیشون گفت ...ننش بگذار بیاد:blink: تا اینو گفت ناظم بالا سرمون بود:wacko:

یکی از بچه ها هم اینقدر این ناظم رو اذیت کرده بود که یک بار یه 1000 تومنی پیدا کرده بود رفت بده بهش،ناظمه گفت آقای ... من و خودت رو اذیت نکن برو سر کلاست...هر چی این دوست ما گفت به خدا این پول رو پیدا کردم ناظمه میگفت برو خودت رو سیاه کن:p
 

Mohsen_14

مدیربازنشسته پاتوق
تاریخ عضویت
17 ژانویه 2009
نوشته‌ها
6,117
لایک‌ها
13,419
محل سکونت
سرزمین دروغگو ها
فراوونه ....اوووووه از کجاش بگم.خاطرات مدرسه یا در راه مدرسه .
یه جایی بود منو دوستم تو راه برگشت از دبستان راهمون جدا میشد. همیشه یه آدامس یا من داشتم یا اون،همونجا می خوردیم بعد به هم می چسبوندیم میذاشتیم رو زنگ ملت و فرار.... تو راهنمایی غروبا که با اتوبوس برمی گشتیم اون قسمت سفید ته بلیطها رو بجا بلیط میدادیم یه بار لو رفتیم:( دبستان یه مدیر داشتیم به عمرش رنگ شونه و آرایشگاه ندیده بود هر 5شنبه بدون استثنا میگفت : بچه ها فردا جمعس ( ع از ته حلق) برید حموم .نیگاه به خودش میکردی حالت بهم میخورد.
کتک زیاد نخوردم فقط با کابل بود چند بار که لامصب خیلی میسوخت.کابل مشکی کلفت دقیقا از همینها که تو فیلما دست عراقیهاست :( .کلاس سوم دبستان یه معلم زن داشتیم غاط غاط.... چشمهای درشت ، قد بلند، تازه پاشنه بلند چرمی هم میپوشید با یه شورلت میومد مدرسه هیبتی داشت ...یه بار تخته پاک کن رو پرت کرد سر یکی رو شکوند من که شاگرد اولش بودم هم میترسیدم :f34r: همون سال برا اولین بار معدلم 20 نشد.
همیشه تقلب رو دوست داشتم . بخصوص چون درسم خوب بود به بقیه می رسوندم.سوم یا دوم دبیرستان بودیم درس تاریخ که خیلی مزخزف و زیاد بود( دویست و خورده ای صفحه ) بچه ها کتاب گذاشته بودن تو پیرهنشون تا به بهونه دستشویی بیان تو دستشویی کتاب رو باز کنن ببینن.اما وقتی خواستن برن دستشویی معلمه گشتشون لو رفتن . من رفته بودم کتاب رو گذاشته بودم تو توالت !! بعد رفتم توالت جالب اینکه جواب سوالها رو از کتاب نتونستم پیدا کنم . کتاب رو گذاشتم اومدم سر جلسه :wacko:
دبیرستان سال اول رجایی بودم.معدن لات ها و لختی ها (اصفهانیها میدونن کجاست).یه معلم زبان داشتیم: هلو !!
مدرسه ی خیلی بزرگی بود . تو یه طبقش 12 تا کلاس اول داشت هر کلاس 40 تا 50 نفر. وقتی زنگ رو میزدن زلزله میشد . یه بار غروب زنگ رو زدن یه بچه هوشنگی تا از کلاس خواست بره مهتابی رو خاموش کرد.خاموش شدن مهتابی همان و دستمالی شدن معلم همان !!!! جلسه بعدش همون که این کار رو باش کرده بود مامور کرده بود ببینه کی اینکار رو کرده:D:D
سال دوم و سوم جای دیگه بودم آزاد تر بودیم . ظهرها ساعت 1:30 تازه میگفتن باید نماز بخونید.یه بار کپسول آموکسی سیلین انداختیم تو بخاری تا یه هفته نماز جماعت مالید. چون مدرسه غیرانتفاعی بود عقده داشتیم .
به هر بهونه ای در و دیوار مدرسه را می گ ا ... . یه افطاری برگزار کردیم بعد قرار شد نظافت کنیم به مدیر گفتیم تو برو ما هستیم . با خرما رو دیوارها مینوشتیم ... چه کارایی که نکردیم .
بعضی موقع ها ( اکثرا) از کلاس بیرون میشدیم . به علل مختلف.... یه بارکه تو حیاط تبعید بودیم در آزمایشگاه باز بود رفتیم توش کلی با این آب پاشها بازی کردیم بعدم کل نوار منیزیم رو کش رفتیم .
کلاسمون پنجره هاش رو به خیابون بود ترقه کبریتی آتیش میزدن بچه ها مینداختن دم در مدرسه ناظم میدوید طرف در فکر میکرد بچه های محله اند دارند مزاحم میشن:p
یه معلم جغرافی سال دوم داشتیم خیلی خیلی گوشهاش ضعیف بود. میگفت سوال داری رو برگه بنویس . تقریبا وسطای سال فهمیدیم اگه لبات تکون نخوره برات منفی نمیذاره.رفیق من که بغلم بود جوری که دندوناش باز نشه بلند بلند بهش فحش ناموسی میداد من میترکیدم از خنده میرفتم زیر میز ....
اون سال که معلم ها اعتصاب کرده بودن اومدیم از مدرسه در بریم از بالا دیوار که اومدم بیام پایین چونم خرد لب یه سکو سیمانی که زبونم لا دندونم بود :( خیلی زبونم خون اومد
بازم هست حس اش بود مینویسم.....
 

Azitaaaa

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2009
نوشته‌ها
67
لایک‌ها
1
edited...
 
Last edited:

MasoudM

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2008
نوشته‌ها
1,870
لایک‌ها
651
محل سکونت
in the shadow of the statue
گفتی آب دهن یاد یه خاطره افتادم که چند نفری اجرا می کردیم !!
زیر ناخونامون آب دهن می ریختیم و پشت لباس معلمایی که بدمون میومد پرت می کردیم !!

---------------

کاغذ رو به شکل قیف درست می کردیم ..
بعد تهشو با آب دهن خیس می کردیم ...
طوری که به دیوار بچسبه ...
پرت می کردیم به سقف و می چسبید ...
منظره ی جالبی بود !!!!
2lkfck5.gif


آره اين دومي رو ما هم زياد انجام ميداديم . تازه وقتي كنده ميشدن كل سقف نقطه نقطه خيس بود :D

هنرستان كه بوديم يكي از بچه ها انفيه آورده بود ، كلي از بچه ها استفاده كردن ، سر كلاس از بس عطسه كرديم كه هم اشك خودمون در اومده بود هم معلمه :lol: معلم فكر ميكرد داريم از عمد عطسه ميكنيم .گفت هركي از اين به بعد عطسه كنه از كلاس ميندازمش بيرون . يكي از بچه ها كه بدجور سرما خورده بود ، نتونست جلو خودشو بگيره و عطسه كرد . معلم هم اخراجش كرد ،‌تا نيم ساعت ميخنديديم ،‌همون كه گناهي نداشت اخراج شد ....:eek:
 

saeidajor

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2008
نوشته‌ها
560
لایک‌ها
55
محل سکونت
تهران
سلام

یه خاطره هم من بگم تاپیک هم بالا بیاد کلی خندیدم از خاطرات بچه ها

یه معلم فلسفه منطق داشتیم که خیلی اخمو بود (یکی از دندونای جلوشم مثل اون جادوگره تو کارتون

بلفی و لیلی بیت دراز بود و زده بود بیرون )جفت این کتابهارو هم حفظ بود هر وقت هم ازش میخواستیم

یه مطلبی رو توضیح بده عین جملات کتاب رو تکرار میکرد .زمستون بودو از اون بخاری نفتیهایی که نفت

قطره قطره میریخت داخلش روشن بود بچه ها کشیک دادن همین که از دفتر راه افتاد بیاد طبقه دوم

دوتا آمپول آب مقطر ده سی سی انداختن تو بخاری اینم اومد نشست کنار بخاری

بعد چند ثانیه ..... بـــــــــوم بــــــوم کلاس رفت هوا بعد هم با شلیک خنده بچه ها دوباره کلاس ترکید

خلاصه آشوبی شد تو مدرسه
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
سلام

یه خاطره هم من بگم تاپیک هم بالا بیاد کلی خندیدم از خاطرات بچه ها

یه معلم فلسفه منطق داشتیم که خیلی اخمو بود (یکی از دندونای جلوشم مثل اون جادوگره تو کارتون

بلفی و لیلی بیت دراز بود و زده بود بیرون )جفت این کتابهارو هم حفظ بود هر وقت هم ازش میخواستیم

یه مطلبی رو توضیح بده عین جملات کتاب رو تکرار میکرد .زمستون بودو از اون بخاری نفتیهایی که نفت

قطره قطره میریخت داخلش روشن بود بچه ها کشیک دادن همین که از دفتر راه افتاد بیاد طبقه دوم

دوتا آمپول آب مقطر ده سی سی انداختن تو بخاری اینم اومد نشست کنار بخاری

بعد چند ثانیه ..... بـــــــــوم بــــــوم کلاس رفت هوا بعد هم با شلیک خنده بچه ها دوباره کلاس ترکید

خلاصه آشوبی شد تو مدرسه

واکنش معلمتون چه جوری بود؟! جا انداختیش:eek:

پ.ن: چه آواتار باحالی داری.حس نوستالژیک بهم دست داد! یاد دوران کودکی بخیر!
 

@li

کاربر فعال موبایل
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 جولای 2006
نوشته‌ها
3,998
لایک‌ها
90
سن
39
محل سکونت
GRAVEYARD
یک بار هم پشت کلاس ما که زمین در حال ساخت بود بچه ها یک مار مرده کشف کردن که به طرز فجیعی گندیده بود آوردیم انداختیم زیر صندلی دبیر جغرافیمون جاتون خالی کلاس تعطیل شد....لول
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time
یادم انداختی من یه مار دارم البته اسکلت هست ولی خیلی باحاله برم بیارمش
شما هم خاطره بگو ردیف ترش کن......:f34r:
خاطره های من تصویری هست و خوشمم نمیاد از خیلی هاشون
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا