hamedsullivan
مدیر بازنشسته
احتمالا قورباغه عقلش اندازه ی ما نمیرسیده !خوب اون قورباغه به جای این کارا بره پایین اون کرمه بیاره به خشکی و خلاص .
احتمالا قورباغه عقلش اندازه ی ما نمیرسیده !خوب اون قورباغه به جای این کارا بره پایین اون کرمه بیاره به خشکی و خلاص .
اینا داستانه !يعني خدا دركش نميرسيده كه اون كرم گذاشته اونجا كه بهش اونجوري روزي بده واقعا كه
به هر حال این یه داستانه , مهم اینه که انسان بدونه که خداوند هیچ کدوم از بنده هاش رو از یاد نمی بره .
اینجا همه دنبال این هستن که دنبال منبع خبر بگردن !
اینجا هم همه دارن پیچش مو رو می بینن !!!!!!!!! پیچش مویی رو میبینن که جلوشونه و هر روز میتونن ببیننش نه اینکه پیچش مویی رو که یک خیال پرداز در 100 ها سال قبل نشسته از خودش ساخته!!!!!!اینا داستانه !
منظور این نیست که اون کرم اونجا بوده , اینه که خدا بنده هاش رو از یاد نمی بره .
پیچش مو رو ببینید نه مو رو .
خیلی سخت می گیرید .اینجا هم همه دارن پیچش مو رو می بینن !!!!!!!!! پیچش مویی رو میبینن که جلوشونه و هر روز میتونن ببیننش نه اینکه پیچش مویی رو که یک خیال پرداز در 100 ها سال قبل نشسته از خودش ساخته!!!!!!
توجیه علمی !! : اگه سوراخ به اندازه ی مورچه باشه اب نمیره توش !آقا دمتوم گرم كلي خنديدم !
اگه سنگه سوراخ بود چرا كرمه خفه نميشده ؟
يكي راست ميگفت بنده خدا ... قورباغه رفيقاش رو جمع ميكرد باهم دور سنگ رو ميگرفتند يه ياعلي ميگفتند بلند ميكردنش ميبردندش خشكي !
در ضمن دم كرمه هم گرم شفاعت ما رو پيش خدا ميكنه ...
داستان بامزه اي بود ... پند راوي داستان هم خوب بود ... ولي يك خواهش دارم ... شما رو به خدا، از اين داستان ها نگيد كه باعث ميشه غير مسلمون ها به ما بخندند !
اینا داستانه !
منظور این نیست که اون کرم اونجا بوده , اینه که خدا بنده هاش رو از یاد نمی بره .
پیچش مو رو ببینید نه مو رو .
یوسف گوشه زندون داشت چیز بازی میکرد که ......اصلا من میگم یه داستان جدید بنویسیم که با عقل بخونه ! بهتر نیست ؟ مشکل همه هم حل میشه ! یه چیز علمی هم باشه که تا 100 سال دیگه بهش ایراد نگیرن ! توشم به جای سلیمان از یوسف استفاه کنیم ،
مثلا اینطوری :
یوسف گوشه زندون .... ( سه کلمه اضافه کن )
عزیزم تو بخش ادبیات تاپیک واسه داستانهای پند اموز هست!!!!!! دلیل نداره برای یه داستان 5 خطی خیلی ساده تاپیک زده بشه!!!!!!!بیا این بچه یدونه تاپیک زده شما ها پند بگیرین و یچیزی یاد بگیرین شماهام همش شوخی بگیرین
من پیامت رو گرفتم وعالی بود و مرسی
بیا این بچه یدونه تاپیک زده شما ها پند بگیرین و یچیزی یاد بگیرین شماهام همش شوخی بگیرین
من پیامت رو گرفتم وعالی بود و مرسی
به هر حال این یه داستانه , مهم اینه که انسان بدونه که خداوند هیچ کدوم از بنده هاش رو از یاد نمی بره .
اینجا همه دنبال این هستن که دنبال منبع خبر بگردن !
حامد جان حرف من اینه که نباید حرف توی دهن خدا گذاشت !
بعد هم خدا زحمت کشیده و با قوانینی این دنیا رو خلق کرده ( که ما مجبوریم هر روز به خاطرش ازش تشکر کنیم وگرنه راهی جهنم خواهیم شد ) و خداوند اراده کرده که هیچ قورباغه ای هیچ مورچه ای رو سوار و پیاده نکنه ، هیچ مورچه ای بیش از اندازه شعور نداشته باشه و هیچ کرمی زیر هیچ سنگی ته دریا زنده نمانه !
اگر فرض کنیم غذا نرسیدن به مورچه مساوی اه با فراموش شدن مورچه ، پس تا به حال خیلی از موجودات ( از جمله بسیار بسیار انسان ) در طی سالیان از بی توجهی خدا مرده اند !
اگر فرض کنیم این داستان واقعی باشد ، یک روز صبح عازم کوه المپ خواهم شد ،سر از بدن آتنا ، آرتمس و آفرودیت به کینه جدا خواهم کرد و بدنهای خونی و عریانشان را در بارگاه زئوس خواهم گذاشت ! شاید انتقام سه بار از بی توجهی هایش به فرزندان آدم گرفته شود !گر چه بعید میدانم زئوس بازیگوش به دنبال هوسبازی آنجا را ترک نکرده باشد !
مشکل اینجاست که حالا اینو می گی داستانه . ولی حرف زدن سلیمان با مورچه و سوار شدن روی قالیچه پرنده رو که نمیشه بگی داستانه تا کسی به فضایی بودن ابن حرفها گیر نده !
ضمنا برای پندآموزی میشه داستانهای جالبتری هم سرهم کرد . البته اگر مخاطبش بزرگتر از مخاطب داستانهایی مثل شنگول منگول باشه .