اين قورباغه را شناسايي كنيد!
در خواست روزنامه اعتماد از متخصصان علوم زيستي و پزشكي
اين قورباغه را
شناسايي كنيد!
از دكتر آبسالان ميپرسم، در اتاق عمل اتفاق ديگري نيفتاد؟ مثلا بقاياي جفت ديده نشد؟ پاسخ او منفي است: نه فقط هيچ نشاني از جفت نبود، بلكه هيچ نشاني از يك موجود زنده خارجي هم در رحم ديده نميشد بطوري كه وقتي من با هيسترومتر ارتفاع رحم را اندازهگيري كردم حدود 9 يا 10 سانتيمتر بود كه كاملا طبيعي است بنابراين من احتمال هرگونه زايماني را به جد رد ميكنم.
مادهيي كه خارج كرديد چه بود؟
من واقعا نميدانم. مقداري از آن را براي پاتولوژي فرستادم كه در جواب گفتند حاوي مقداري R.B.C(سلول خوني) است و البته دارا بودن R.B.Cبه تنهايي چيزي را ثابت نميكند.
احتمال ميدهيد كه مثلا فضله يك جانور باشد؟
من واقعا نميدانم و نميتوانم در اين باره اظهارنظر كنم. تنها چيزي كه بطور قطعي ميتوانم درباره آن صحبت كنم اين است كه بيمار حامله نبوده زيرا دهانه رحم او كاملا نرمال بود.
روستاي نوكجوب
روستايي كه »فاطمه.ج« در آن زندگي ميكند،در 15 كيلومتري ايرانشهر قرار داردأ روستايي كه خشكساليهاي مداوم جاني براي نخلهاي خرماي آن باقي نگذاشته و خشكي را نه فقط از زمين و ريگزار كه از درختان نخل و خانههاي گرد گرفته هم ميشود تشخيص داد.
فاطمه به همراه همسر و دو دخترش در خانهيي با دو اتاق زندگي ميكند. شوهرش پيرمردي 75 ساله است كه 40 سال از او بزرگتر است. فاطمه درباره زايمانش فقط خونريزي و درد را به ياد دارد. او مي گويد:وقتي دختر كوچكش زن همسايه را براي كمك طلبيد، او از شدت خونريزي نايي به تن نداشت. به گفته او زن همسايه اين جانور را از لباس او بيرون آورد.
متاسفانه تلاش ما براي صحبت با همسايه به نتيجه نميرسد و او براي مسافرت به جهرم رفته است.
فاطمه و همسرش درباره يك فرزند ناقص الخلقهيي كه قبلا داشتهاند نيز چنين ميگويند: او استخوان نداشت و ما براي بغل كردنش خيلي مشكل داشتيم. آن فرزند به گفته ايشان تا چهارسالگي زنده مانده است.
وضع زندگي خانواده فاطمه به گونهيي است كه آنها توان مراجعه به پزشك و انجام معاينات و آزمايشهاي پزشكي را نداشتهاند و با اينكه فاطمه در تمام پنج ماهي كه به قول خودش »بينماز« نشده و درد و تكانهاي زيادي را در ناحيه زير شكم احساس ميكرده است، بخاطر وضع مالي نتوانسته بهجز يك بار به پزشك عمومي مراجعه كند و آن يكبار هم دو هفته پيش از حادثه بوده كه پاسخ سونوگرافي او از نظر بارداري منفي بوده و فقط دو »كيست « نشان داده شد.
البته پزشكان هيچ يك از اين موارد را براي اثبات حاملگي كامل نميدانند. به گفته آنها بسياري از زنان بخاطر تاخير در خونريزي ماهانه، احساس بارداري ميكنند. اين احساس به لحاظ رواني به حدي براي آنها جدي ميشود كه ممكن است نفخ شكم را به حساب برآمدگي بارداري و تكانهاي داخل روده را دليلي بر تكان جنين بپندارند.
برخي از پزشكان ديگري كه با آنها درباره اين حادثه عجيب صحبت كردهام معتقدند مسائل رواني و فشارهاي اجتماعي هم ممكن است باعث بروز دادن رفتارهاي عجيبي از جانب زنان شود مثل دروغ گفتن بخاطر نداشتن فرزند پسر. البته همسر 75 ساله فاطمه از زن اولش دو پسر دارد كه همين باعث ترديد در پذيرفتن فرض اخير ميشود.
اما درباره احتمال بروز بيماري رواني، بدون شك پيش از هرگونه اظهارنظري نياز به بررسيهاي پزشكي و روانكاوي ضروري به نظر ميرسد.
زيستمحيط قورباغه
پرسش بيپاسخ ديگري كه در اين پرونده عجيب پزشكي با آن روبروييم اين است كه به فرض، اگر ادعاي چنين پزشكاني (كه تاكيد ميكنم برطبق فرضياتشان و نه معاينه پزشكي) مبني بر غيرواقعي بودن ادعاي اين زن درست باشد،اين قورباغه در شنزاري كه دستكم تا شعاع چندصدكيلومتري آن حتي قطره آبي بر سطح زمين ديده نميشود، چه رسد به جويبار يا لجنزار يا بركه، چگونه امكان زيست يافته است؟ در اين باره از دكتر اربابي (جانورشناس) درباره چگونگي زيستمحيط قورباغه سوال ميكنم. توضيح وي اين است كه قورباغه براي زيستن حتما به محيط مرطوب نياز دارد.
دكتر شهركي داراي دكتراي فيزيولوژي انساني و استاد دانشگاه زاهدان نيز وقتي درباره عجيب بودن اين قورباغه سوال ميكنيم، مثل بزرگي آن و رنگش، يا دستها و پاهايي كه بين آنها پرهيي ديده نميشود يا پرههاي بسيار كوچك دارد، يا مثلا زبان پهن آن، ميگويد:بزرگي، رنگ يا نوع قورباغه دليلي بر هيچ ادعايي نيست. ضمن اينكه من قورباغههايي بزرگتر از اين را هم خودم براي تشريح در كلاس بردهام و آنها را از زابل پيدا ميكردم.
آقاي دكتر، نزديك زابل درياچه هامون قرار دارد. در صورتي كه در چندصد كيلومتري ايرانشهر هيچ رودخانه يا درياچهيي نيست!
بله از اين نظر بايد جانورشناسان درباره نوع قورباغه نظر بدهند ولي بخاطر تست پاتولوژي و كالبدشكافي كه صورت گرفته، اين جانور به قطع قورباغه بوده است. به سراغ قورباغه تا پاتولوژي بيمارستان خاتم در زاهدان ميروم. دكتر نيازي مسوول اين پاتولوژي نيز معتقد است،جانور قطعا قورباغه بوده است زيرا قلب آن سه حفرهيي است. او نيز احتمال وجود داشتن اين قورباغه در بدن يك انسان را رد ميكند اما در عين حال بر وجود مقدار زيادي ماده عجيب تيرهرنگ در بدن اين زن و همچنين شكل ظاهري دستها و پاهاي قورباغه توضيحي ندارد.
علامت سوال يا تعجبدر كشور ما اخبار علمي معمولا طرفدار زيادي ندارند. شايد اين بخاطر ريشه نداشتن بخش تحقيق و پژوهش در بنيه علمي و اجتماعي كشور است، شايد هم به اين خاطر است كه رنگ و بوي خبرها معمولا به قدري سياسي است كه مثلا از زايمان يك قورباغه هم ميشود تعابير سياسي كرد!
به هر حال، اين اتفاق تا همين جا هم كه رخ داده، اتفاق نادري است و نيازمند تحقيق و بررسي است.
يك پزشك زاهداني وقتي در مورد اين حادثه با او صحبت ميكنم، ميگويد:شما مطبوعات فقط به دنبال جنجالسازي هستيد! حال به او ميگويم: دوست عزيز، كاش اندكي از شوق جنجالسازي ما را شما در كنجكاويهاي علمي داشتيد!
چرا كه تاكنون اين زن فاطمه نه يك تست روانكاوي شده كه نشان دهد وي به علت بيماري رواني دست به اين كار زده، نه او و همسر و فرزندانش تست ژنتيكي شدهاند و نه قورباغه براي اين منظور نمونهبرداري شده است.
هيچ جانورشناسي اين خبر را دنبال نكرده است تا به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا چنين »نوعي« وجود دارد يا نه؟! هيچ زيستشناسي به دنبال جهشهاي ژنتيكي انواع انسان يا حيوان در اين حادثه عجيب نبوده است و بالاخره تنها پاسخي كه در گفتوگو با كارشناسان مختلف شنيديم، اين بوده كه: »اين اتفاق محال است.«
اما اين اتفاق محال به هر حال ردپاهايي از خود به جا گذاشته، زيرا: 1. دكتر معالج از بدن فاطمه به اندازه دو مشت مادهيي عجيب مثل خمير تيره رنگ خارج كرده است. 2. خانواده فاطمه در يك نخلستان داغ و تفتيده و به دور از هر بركهيي زندگي ميكنند كه احتمال وجود قورباغه در آن حوالي بعيد به نظر ميرسد پس نميتوان بسادگي به ادعاي او »دروغ« نسبت داد. 3. اين قورباغه به ظاهر كمي با همنوعان خود متفاوت است (به عكسهاي ما دوباره نگاه كنيد.) 4.ما هم بر اين باوريم كه نميشود به هيچ نتيجهيي رسيد مگر در پايان تحقيقات علمي. آيا براي چنين مواردي هم بايد منتظر بمانيم محققان غربي از ما پيجو شوند؟!