برگزیده های پرشین تولز

سوتي هاي باحال

babak22ir

Registered User
تاریخ عضویت
29 آگوست 2005
نوشته‌ها
306
لایک‌ها
1
محل سکونت
تهران
من کلاس اول دبیرستان بودم که معلم فیزیکمون داشت درباره تشکیل تصویر تو آینه ها حرف می زد می گفت:

تصویر توی این آینه به صورت حقیقی تشکیل میشه اما الان توی روشنایی تصویرش معلوم نیست . اگه چراغ ها رو بکشیم و پرده ها رو خاموش کنیم می تونیم تصویرشو ببینیم !!!
 

.: Mahyar :.

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 جولای 2005
نوشته‌ها
73
لایک‌ها
0
سن
37
محل سکونت
Toronto
من کلاس اول دبیرستان بودم که معلم فیزیکمون داشت درباره تشکیل تصویر تو آینه ها حرف می زد می گفت:

تصویر توی این آینه به صورت حقیقی تشکیل میشه اما الان توی روشنایی تصویرش معلوم نیست . اگه چراغ ها رو بکشیم و پرده ها رو خاموش کنیم می تونیم تصویرشو ببینیم !!!

آقا اینو گفتی من یاده یه چیزی افتادم : سال دوم دبیرستان بودم مدیرمون می خواست پول معلم نده خودش اومده بود شده بود معلم دینی . این مدیر ما بعضی وقت ها سر کلاس مسایل مدرسه رو از ما می پرسید بچه ها هم می شستن زیراب معلمای یبسو می زدن . یه روز داشتیم زیراب سرایداره مدرسرو می زدیم می گفتیم بابا ما هی به فلانی می گیم بیا دو تا لامپ تو کلاس بزن ( آخه کلاسمون نسبتاَ تاریک بود ) اصلاَ گوش نمی کنه و از این حرفا ... ( البته اینم بگم که بچه ها واسه اینکه عمق فاجعه بیشتر بشه پرده ی کلاس رو هم کشیده بودن ) که مدیرمون شاکی شد گفت بابا خوب پنحره ها رو روشن کنین :blink: اینحوری معلومه کلاس تاریک میشه . یکی از بچه ها هم کم نیاورد گفت آخه آقا هر کاری می کنیم روشن نمیشه ، فکر کنم ایراد از سیم کشیش باشه. :f34r: خلاصه کلی خندیدیم مدیرمون هم برای اینکه کم نیاره می خندید !!!
 

britney spearss

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آگوست 2006
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
یکی دیگه:
پارسال معلممون داشت توضیح میداد که چه جوری این مدار رو ببندیم (رشته من برق صنعتی هستش)
بعد گفت باید موازی ببندیم این مدارو
بعد یکی پاشد گفت اقا مدارو باید موازی ببندیم؟؟؟
معلمه عصبانی شد
بعد منم حواسم نبود داد زدم گفتم اقا باید این مدارو موازی ببندیم؟؟؟؟؟
معلمه دیونه شد افتاد به جونم :دی
 

.: Mahyar :.

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 جولای 2005
نوشته‌ها
73
لایک‌ها
0
سن
37
محل سکونت
Toronto
تو دبیرستان یه ناظم گرگانی داشتیم اسمش موذن بود که خیلی لحجه داشت و من هم اداشو خیلی خوب در میاوردم به بار تو حیاط جمع شده بودیم رفقای نامرد گفتن مهیار ادایه موذن رو در بیار بخندیم من هم از خدا خواسته شروع کردم اداشو در آوردن بعد یه مدت دیدم بچه ها هیچ کدوم نمی خندن یکی بهم گفت مهیار آدم که ادای ناظمش رو در نمیاره !!! برگشتم دیدم بلههههههههههه ناظممون پشتم وایستاده . دیگه بقیشو خودتون حدس بزنید ...
 

britney spearss

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آگوست 2006
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
پارسال تو هنرستانمون مد شده بود که بچه ها اسم همدیگرو صدا کنن بعد وقتی پسره نگاش میکرد روشونو اونور کنن
منم یه بار خواستم اینو رو معلم رشتیه خنگمون امتحان کنم
معلمه اومد سر کلاس منم گفتم ای منصور
معلمه نگاه کرد منم رومو اونور کردم
معلمه با اون خنگیتش فهمید منم !!!!
گفت عیب نداره
دفه ی بعد تکرار نشه
واقعا که روانیییییییییییییییییییییییییییی بود معلمه :دی
 

britney spearss

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آگوست 2006
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
پارسال همون معلم رشتیه داشت درس میداد
بعد این معلمه ما خفن لهجه داشت
بعد داشت درباره ی زندگیه لاکپشتها توضیح میداد با اون لهجه ی مسخرش
میگفت:لاکپشتها میرن ساحل لگد میزنن به زمین تخم میزارن بعد میرن
بعد منم از اونجایی که خیلی خوش خندم
یه دفه زدم زیره خنده
همینجوری میخندیدم
بعد معلمه فهمید
باز گفت دفه ی اخرت باشه
دیگه تکرار نشه !!!!!!!!!
دیواااااااااااااااانست این معلمه
نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Reza_A

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2006
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
5
یادش بخیر. تو ساختمون دانشکده مون، تو بعضی طبقات دستشویی خانمها سمت چپ آسانسور بود و دستشویی آقایون سمت راست، تو بعضی طبقات هم برعکس. یه بار حواسم نبود و یه طبقه زود پیاده شدم و اتفاقی که نباید، افتاد. وسطای کار دوزاریم افتاد و کارو تموم کردم و زدم بیرون. خوشبختانه کسی منو ندید. اما هنوز وقتی یادم میافته که میتونست چه اتفاقاتی بیافته پشتم می لرزه.
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
دیشب یکی از همکارهای بابام زنگ زد باهاش کار داشت. من گفتم الآن تشریف ندارن. بنده خدا گفت اشکالی نداره بعدا مزاحم شم؟ منم در کمال احترام جواب دادم: شما هر موقع مایل بودید می تونید مزاحم بشید:weird:!!
 

ashkanbuffon

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 ژوئن 2006
نوشته‌ها
297
لایک‌ها
0
محل سکونت
The slums of Tehran
دیشب یکی از همکارهای بابام زنگ زد باهاش کار داشت. من گفتم الآن تشریف ندارن. بنده خدا گفت اشکالی نداره بعدا مزاحم شم؟ منم در کمال احترام جواب دادم: شما هر موقع مایل بودید می تونید مزاحم بشید:weird:!!
ایول اینم خوب بود:D
 

britney spearss

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 آگوست 2006
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
0
دوست عزیزم
سوتیت خیلی جالب و مهربان بود
تشکر
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
یه شب با پسر عمه ام تو ماشینمون که کنار خیابون پارک شده بود نشسته بودیم. از دور صدای عربده های چند نفر رو شنیدیم. پسر عمه ام خواست بگه عرق خوردن مست کردن، گفت اینها رو ببین مست خوردن عرق کردن:f34r:!!
 

یاشار

Registered User
تاریخ عضویت
23 آگوست 2006
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
3
سن
36
محل سکونت
Atlantica
دوستان چرا مدتیه سوتی نمی دن؟
عجله کنید وگرنه این تاپیک دوباره دفن میشه ها!!
 

Javacl

Registered User
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
2,659
لایک‌ها
1,026
محل سکونت
شادشهر قدیم
میخواستم تاپیک بزنم برای سوتی ها و اعتراف های احمقانه ، دیدم تاپیکش موجوده
encore.gif


//

اولی ماله خودم :

یه بار دو فقره کــ*ـاندوم تو جیبم بود ( ماله خودم نبودا :دی )، بعد منم دانشجو شهرستان بودم ، اومدم تهران خونه و فرداش با رفیقام رفتیم بیرون!

با این رفیقام هم شدید رو در وایستی داشتیم ، جوری که اصلا حرف خارج از عرفی نمیزدیم ، شوخی و اینا هم حتی تعطیل :دی

اومدم دست کنم تو جیبم یهو گفتم خدا اینا چیه تو جیبه من ، جلوی اونا آوردم بیرون بسته های ک/اند/وم رو ، یهو پرسیدن اینا چیه؟! گفتم هیچی دیشب رستوران بودم ، اینا سماق ـه گذاشتم جیبم ببرم خونه
ugly002.gif


البته فکر نکنم باور کرده باشن :دی
 
بالا