يكي از اون دو بار :
يك روز با دوستم كه اسمش اميد هستش با دوست دخترامون تو خونه بوديم
( حياط پشتي ) نشسته بودیم و گپ میزدیم
. بعد از یک ساعت دختری که من باهاش ( دوست شیش نبودم . تاه میخواستم دوست شم ) نشسته بدودم گفت میخواد بره
. من هم گفتم باشه و تا دم در همراهیش کردم
. آقا این روفت بعد از ده دقیقه دیدم در میزنن . دیدم باز خودشه . امده بود یک تلفن بزنه
. من هم که تلفن دم دستم بود بهش دادم که زنگ بزنه . بعد دیدم دم در جلوی همسایه ها خیلی زایست گفتم بیاد داخل . چشمتون روز بد نبینه
دیدم بعد از بسته شدن در یکی داره میزنه به در
. در رو باز کردم دیدم یکی با یک لباس ببری و یک بیسیم ایستاه جلوی در
. به من گفت بیام بیرون که من گفتم امرتون ؟ بعد خواهش کرد ( خونه حریم خصوصیه و هیچ کس حق ورود بهش رو نداره . اگر بدونه اجازه وارد بشه ساب خونه میتونه @@%$@#^$ٍ% و %#^!#% کنه . ) که بیام بیرون . من هم رفتم
. بعد گفت این خانوم کی بود
؟ گفتم دوستم بود
. بعد گفت دوستتون ؟ گفتم بله دوستم بود
. بعد گفت خجالت نمیکشی ؟ گفتم چرا
؟ گفت مگه خودت ناموس نداری ؟ گفتم چرا دارم
! گفت پس چرا دختر مردم رو بردیش تو خونه . بعد گفتم یک لحظه صبر کنید !
بعد رفتم و زنگ خونه رو زدم . مامانم آیفون رو برداشت و بعد گفتم مامان بیا به بین این بابا چی میگه
. مامان که اومد با چادر بود . بعد یارو گفت این خانوم کی بود ؟ مامانم گفت یکی از فامیل که دوست پسرمه
. خداییش یارو لال شد
. دیگه چیزی نداشت بگه ( چند نفر بودن که فقط دو نفرشون جلوی در بودن . بقیه تو کوچه پخش بودن که یک وقت من با وزنه 100 کیلو
به سرم نزنه که از دیوار فرار کنم ) . خداییش آخره حال بود . سوار بنز شدن و رفتم . ولی دوست دختر امید داشت می مورد از ترس . بر عکس این دختره احمق داشت میخندید . هیچی دیگه . اون دختره که رفت ولی ندا ( دوست امید ) با مامانم رفت خونشون .
این هم ماجرای من . آخره حال بود خداییش .