برگزیده های پرشین تولز

فرار از نوع دبیرستانی

سابقه فرار از مدسه


  • Total voters
    79

onimusha2

Registered User
تاریخ عضویت
2 می 2013
نوشته‌ها
146
لایک‌ها
11
محل سکونت
تهران
عجی چیزیو یادم اینداختی ،بچه های دبیرستان 7 تیر (سر حافظ) اونایی که اونجا میرفتن ،
یادش به خیر
اصلا مدرسه نبود همه درو پیکرش باز ،:D
 

Love_life

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2010
نوشته‌ها
3,813
لایک‌ها
975
محل سکونت
دور نیست
سوم دبیرستان به اوجش رسید ! ولی می بینم کاش درس خونده بودم
 

k-boy

Registered User
تاریخ عضویت
7 فوریه 2012
نوشته‌ها
5,616
لایک‌ها
7,060
محل سکونت
جنگل آسفالت
من فرار نکردم . ولی یه بار دوم دبیرستان دیر رفتم مدرسه و ناظم بهم گفت , دیگه برای چی اومدی! برگرد خونتون...
منم برگشتم خونمون :|
فرداش فهمیدم میخواسته منو برتوسونه و نمیخواسته من برم خونه . خلاصه فرداشم نذاشت برم سر کلاس...
 

tpshd

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
17 می 2011
نوشته‌ها
6,200
لایک‌ها
2,931
سن
31
محل سکونت
Teh-Run
یادش بخیر.....
 

alinozad

Registered User
تاریخ عضویت
26 مارس 2011
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
32
محل سکونت
مشهد
از کجا فرار میکردید؟من که اصلا هنرستان نمیرفتم سر کلاس که بخام فرار کنم!یادمه اوائل شروع کردم زنگ تفریح ها به بسکتبال بازی کردن!بعد ها زنگ میخورد ولی سر کلاس رفتن نبود!دیگه همه عادت کرده بودند از پنجره میگفتن علی بیا دبیر اومده میگفتم برو باو....
یعنی تو دوران هنرستان اونقدری که بسکتبالم خوب شده بود یه دستی استمپدانگ میزدم اویزون میشدم الان خیلی جالبه دست راستم یک سانت از دست چپم بلند تره!!!!!دیگه اونقدر عاشق بسکتبالشده بودیم که تو راه هنرستان هم بسکتبال بازی میکردیم.همیشه برامون زنگ ورزش بود.خوشبختانه تو اون منطقه ما بهش میگفتند پلنگ خونه رثائی و اکثریت مواد همراهشون بود و چاقو . مخلفات داشتند و مدیران و دبیران هم که میدیدن خلاف ما بسکتبال بازی کردنه کاری بهمون نداشتند و هوامونو داشتند!همیشه هم نمره خوب میگرفتم.
 

behnam500

Registered User
تاریخ عضویت
14 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,090
لایک‌ها
2,023
12 سال توی مدرسه شاید تعداد غیبتام به تعداد انگشتان دست نرسید. همیشه حاضر ! فقط وقتی پیش دانشگاهی بودم یه بار زنگ اول دیر رسیدیم در بسته بود . با دوستم فرار کردیم رفتیم به کودکستانی که توش درس خونده بودیم سر زدیم ! خاطرات زنده شد ! آخ آخ آخ ! خانوم ج ! هنوز بعد از 12 سال همون شکلی مونده بود ! خوشگل! زن سرایدارمون رو میگم ! ( از همون زمان که کودکستانی بودم بهش نظر داشتم ! ) نامرد خودشو شوهرش زمان کودکستان رفتن ما یه دکه تو حیاط داشتن ! یه 25 تومنی برده بودم هرکاری کردم حاضر نشدن باهاش یه آبنبات بهم بدن ! (نامردا :( ) گفتن پولت کمه ! بعد 12 سال خواستم بهش بگم هنوز این حرکت خصمانه ت تو ذهنمه! دیگه روم نشد! عاغا خلاصههههههههه ! ما زنگ دوم برگشتیم مدرسه یواشکی رفتیم تو هیچ کس هم نفهمید زنگ اول غیبت کردیم. (مدرسه مون از این سخت گیرا بود که بفهمن غیبت کردی دهنت سرویسه ) این سنگین ترین خلاف من بود . الان که رفتیم دانشگاه دیگه در اوج گشا.دی قرار دارم . در حدی که نمیدونم ترم چندم ( به خدا راست میگم ! ) :D
 

migmig3000

Registered User
تاریخ عضویت
15 دسامبر 2011
نوشته‌ها
2,601
لایک‌ها
2,705
محل سکونت
West
سوم دبیرستان که دو روز 1 بار مدرسه میرفتیم پیش دانشگاهی هم در طول سال کلا یه هفته بیشتر نرفتم اون هم به خاطر امتحانا بود :|
هیییی... آقا از این کارا نکنید : دی
 

anthony hopkins

Registered User
تاریخ عضویت
1 فوریه 2013
نوشته‌ها
102
لایک‌ها
8
محل سکونت
خرم اباد
کلاس 9 بودم از بس فرار کردم انضباطم 13 شد!:D
البته ترک عادت موجب مرض است......
این ترم به خدا هنوز 2 تا از استادامو ندیدم مگه سر امتحان ببینمشون!!:blink:
 

_Amir_

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,585
لایک‌ها
554
محل سکونت
Nezami.Net
من اینقدری فرار کرده بودم که اخر فرستادنم اموزش پرورش واسه تعهد...

زنگ اول میرفتم سر کلاس وسط کلاس اجازه میگرفتم برم دستشویی و دیگه بر نمیگشتم تا فرداش :D
 

Imanjj

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژوئن 2013
نوشته‌ها
1,228
لایک‌ها
3,063
محل سکونت
SH0MAL
هی دست رو دلم نزارید...
 

Ali Subi

Registered User
تاریخ عضویت
26 می 2013
نوشته‌ها
777
لایک‌ها
588
دبیرستان ما نزدیک یه گیم نت بود. کنارشم ساندویچی... خودتون حساب کنید دیگه. یادش به خیر... این قدر که من اون موقع کانتر بازی کردم یه درس رو میخوندم الان یکی از نخبه های المپیاد میشدم.
 

sami_s2

Registered User
تاریخ عضویت
23 ژوئن 2013
نوشته‌ها
194
لایک‌ها
31
دبیرستان ما نزدیک بیلیارد بود.همش جیم میشودیم میرفتیم اونجا
یادش بخیرررررررررر
 

amir.joon

Registered User
تاریخ عضویت
10 ژانویه 2013
نوشته‌ها
80
لایک‌ها
12
نمی دونم چی شد که دوباره گذرم به این سایت افتاد.خیلی وقت بود حال نت اومدن نداشتم.دیگه با این همه بدبختی اصلا فرصت اومدن نیست.
دوست دارم حالا که اومدم یه خاطره قشنگ براتون بزارم.
یادش بخیر به سلامتی همه عاشق ها و لحظات خوش.
سال سوم بودیم مدرسه ما بین 3 تا مدرسه دیگه بود 1 هنرستان دخترونه و 2 تا دبیرستان دخترونه دیگه.ما سمت راست کوچه بودیم اون 3 تا سمت چپ بودن.از این رو تدابیر ویژه امنیتی هم از طرف ناظم ما و هم از طرف اونا همیشه برقرار بود.
من همیشه ته کلاس میشستم طبقه دوم پشت سرم و کنارم پنجره بود که کوچه و همه جا رو خیلی عالی میشد دید.
کلا من و چند تا از دوستام شر دبیرستان بودیم تو این مایه ها که آنتن همسایه هم کج میشد ناظم ما رو خفت میکرد در حالی که بعضی وقت ها ما بیگناه بودیم ولی ظاهرمون غلط انداز بود.
یادمه دبیرستانمون با اینکه غیرانتفاعی بود ولی پول معلم ها رو نداده بود و اون ها هم از اوایل بهمن مدرسه رو ول کردن رفتن ما هم اکثر اوقات تو کلاس بیکار و الاف بودیم.از رو بیکاری مدام بیرون و کوچه رو دید میزدیم و مردم رو سر کار می ذاشتیم یا از پنجره می رفتیم رو لبه پشت بام همسایه و از اونجا فرار می کردیم و می رفتیم سینما خلاصه از این بچه بازی ها. خب مثل همه پسرای دیگه یه نیم نگاهی هم به دخترا داشتیم ولی به خاطر تدابیر ویژه امنیتی هیچ وقت نمی شد شیطنت خاصی :D کرد!!!

یه روز مثل باقی روز ها حوصله مون سر رفته بود مدیر هم اون روز بدجوری کفری بود و بیخود گیر میداد و هی میومد میگفت درس بخونید و سر و صدا نکنید و این چیزا.ما هم گفتیم بریم سینما .خلاصه مثل همیشه رفتیم رو پشت بوم همسایه و از اون طرف پریدیم رو دیوار و توی کوچه هنوز پامون به زمین نرسیده صدای جیغ و داد بلند شد اولش گفتیم حتما لو رفتیم ولی بعد که به خودمون اومدیم دیدیم 2 تا از دخترای دبیرستانی هم در حال فرار هستند و ناظم و آبدارچی مدرسه و زنش هم دنبالشون از صدای جیغ و داد اونا بچه های ما هم داشتن بیرون و نگاه می کردن و شلوغ بازی در می اوردن که یهو دیدیم ناظم و مدیر ما هم دارن از بالا ، سر ما نعره میکشن ما هم پشت سر دخترا و ناظمشون و آبدارچی ها شروع کردیم به دویدن که ناظم و مدیر بهمون نرسن.
خلاصه همین جور که در حال دویدن بودیم یکی از دخترا بدجوری زمین خورد و دوستش اومد کمکش کنه 3 تایی اونا ریختن سرشون من خیلی دلم سوخت و به دوستام گفتم شما برید.زن و شوهر آبدارچی داشتن دوست دختره که زمین خورده بود رو می زدن و دستگیر می کردن و ناظمه افتاده بود رو دختره که زمین خورده بود هر جوری بود سریع ناظم رو هل دادم کنار و دست دختره رو گرفتم و بلندش کردم که یهو دیدم از پشت ناظم من رو کشید که زمین خوردم تو همین درگیری ها بود که ناظم و مدیر ما هم سر رسیدن من دیگه نمی دونستم چی کار کنم که دیدم 2 تا دوستام دارن میدون به طرف من دست منو گرفتن و بلندم کردن و خودشون با مدیر و ناظم درگیر شدن.من دوباره رفتم طرف دختره که شوکه شده بود و دستش و صورتش زخمی شده بود بهش گفتم می تونی بدویی که شروع کرد به دویدن ولی نفسی نداشت و نمی تونست از طرفی میدونستم ناظممون که خیلی قوی هیکل به زودی همه رو فیتیله پیچ میکنه و میاد سراغ ما.........
بقیه ش برای بعدا که دوباره اومدم.بقیه خاطره من یه ذره شیرین میشه ولی آخرش تلخه حداقل برای من که سال هاست تلخه تلخه ولی شیلا رو نمی دونم.ای کاش اونم بیاد بخونه شاید همدیگر رو پیدا کنیم.
 

تهرانی

Registered User
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2011
نوشته‌ها
2,009
لایک‌ها
2,351
نمی دونم چی شد که دوباره گذرم به این سایت افتاد.خیلی وقت بود حال نت اومدن نداشتم.دیگه با این همه بدبختی اصلا فرصت اومدن نیست.<br />
دوست دارم حالا که اومدم یه خاطره قشنگ براتون بزارم.<br />
یادش بخیر به سلامتی همه عاشق ها و لحظات خوش.<br />
سال سوم بودیم مدرسه ما بین 3 تا مدرسه دیگه بود 1 هنرستان دخترونه و 2 تا دبیرستان دخترونه دیگه.ما سمت راست کوچه بودیم اون 3 تا سمت چپ بودن.از این رو تدابیر ویژه امنیتی هم از طرف ناظم ما و هم از طرف اونا همیشه برقرار بود.<br />
من همیشه ته کلاس میشستم طبقه دوم پشت سرم و کنارم پنجره بود که کوچه و همه جا رو خیلی عالی میشد دید.<br />
کلا من و چند تا از دوستام شر دبیرستان بودیم تو این مایه ها که آنتن همسایه هم کج میشد ناظم ما رو خفت میکرد در حالی که بعضی وقت ها ما بیگناه بودیم ولی ظاهرمون غلط انداز بود.<br />
یادمه دبیرستانمون با اینکه غیرانتفاعی بود ولی پول معلم ها رو نداده بود و اون ها هم از اوایل بهمن مدرسه رو ول کردن رفتن ما هم اکثر اوقات تو کلاس بیکار و الاف بودیم.از رو بیکاری مدام بیرون و کوچه رو دید میزدیم و مردم رو سر کار می ذاشتیم یا از پنجره می رفتیم رو لبه پشت بام همسایه و از اونجا فرار می کردیم و می رفتیم سینما خلاصه از این بچه بازی ها. خب مثل همه پسرای دیگه یه نیم نگاهی هم به دخترا داشتیم ولی به خاطر تدابیر ویژه امنیتی هیچ وقت نمی شد شیطنت خاصی :D کرد!!!<br />
<br />
یه روز مثل باقی روز ها حوصله مون سر رفته بود مدیر هم اون روز بدجوری کفری بود و بیخود گیر میداد و هی میومد میگفت درس بخونید و سر و صدا نکنید و این چیزا.ما هم گفتیم بریم سینما .خلاصه مثل همیشه رفتیم رو پشت بوم همسایه و از اون طرف پریدیم رو دیوار و توی کوچه هنوز پامون به زمین نرسیده صدای جیغ و داد بلند شد اولش گفتیم حتما لو رفتیم ولی بعد که به خودمون اومدیم دیدیم 2 تا از دخترای دبیرستانی هم در حال فرار هستند و ناظم و آبدارچی مدرسه و زنش هم دنبالشون از صدای جیغ و داد اونا بچه های ما هم داشتن بیرون و نگاه می کردن و شلوغ بازی در می اوردن که یهو دیدیم ناظم و مدیر ما هم دارن از بالا ، سر ما نعره میکشن ما هم پشت سر دخترا و ناظمشون و آبدارچی ها شروع کردیم به دویدن که ناظم و مدیر بهمون نرسن.<br />
خلاصه همین جور که در حال دویدن بودیم یکی از دخترا بدجوری زمین خورد و دوستش اومد کمکش کنه 3 تایی اونا ریختن سرشون من خیلی دلم سوخت و به دوستام گفتم شما برید.زن و شوهر آبدارچی داشتن دوست دختره که زمین خورده بود رو می زدن و دستگیر می کردن و ناظمه افتاده بود رو دختره که زمین خورده بود هر جوری بود سریع ناظم رو هل دادم کنار و دست دختره رو گرفتم و بلندش کردم که یهو دیدم از پشت ناظم من رو کشید که زمین خوردم تو همین درگیری ها بود که ناظم و مدیر ما هم سر رسیدن من دیگه نمی دونستم چی کار کنم که دیدم 2 تا دوستام دارن میدون به طرف من دست منو گرفتن و بلندم کردن و خودشون با مدیر و ناظم درگیر شدن.من دوباره رفتم طرف دختره که شوکه شده بود و دستش و صورتش زخمی شده بود بهش گفتم می تونی بدویی که شروع کرد به دویدن ولی نفسی نداشت و نمی تونست از طرفی میدونستم ناظممون که خیلی قوی هیکل به زودی همه رو فیتیله پیچ میکنه و میاد سراغ ما......... <br />
بقیه ش برای بعدا که دوباره اومدم.بقیه خاطره من یه ذره شیرین میشه ولی آخرش تلخه حداقل برای من که سال هاست تلخه تلخه ولی شیلا رو نمی دونم.ای کاش اونم بیاد بخونه شاید همدیگر رو پیدا کنیم.

اه کجا رفتی بیا بگو بقیشو دیگه بابا شوالیه !!!!
من تو پیش دانشگاهی کلید در پشت مدرسه رو داشتم , مدرسه جلال می رفتم تو تجریش . ما هم یه خاطراتی داریم , بیا بگو شما اول شاید منم گفتم .
from Lg
 

Piman

Registered User
تاریخ عضویت
2 آگوست 2012
نوشته‌ها
71
لایک‌ها
78
محل سکونت
  
یادش بخیر فکر میکریدم که دبیرستان الکاترازه
 
بالا