برگزیده های پرشین تولز

لينكدوني بدون لينك و منبع (موهم)

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
r2842579098.jpg


r2729380356.jpg


اين آنجلينا جوليه نميدونم چيكارس


ولي داره ببر تاتو ميكنه
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
ابهام در سقوط معلم خصوصى از آپارتمان شاگردش

گروه حوادث: معلم جوانى در جريان درگيرى با پدر يكى از شاگردانش از طبقه سوم آپارتمان او به پايين سقوط كرد.
اين حادثه هنگامى رخ داد كه اين مرد ۴۰ ساله براى تدريس خصوصى به خانه دانش آموز خود رفته بود.بنا به اين گزارش؛ ساكنان مجتمع مسكونى در شهر رى با مشاهده سقوط مردى از پنجره طبقه سوم مأموران كلانترى ۱۷۲ عبدالعظيم را در جريان قراردادند.مأموران به همراه امدادگران اورژانس دقايقى بعد با حضور در محل حادثه معلم مصدوم را به بيمارستان انتقال داده و تحقيق در اين باره را آغاز كردند.معلم جوان وقتى از سوى پزشكان تحت معاينه قرارگرفت، مشخص شد كه دو پا و دست ها و سرش دچار مصدوميت شديد شده است.پس از انجام مداواى نخست اين مرد در جريان تحقيق پليس درباره چگونگى وقوع حادثه ادعا كرد: از ۴ ماه پيش به عنوان معلم خصوصى به آپارتمان دانش آموز ۱۰ ساله اى مى رفتم . ظهر روز حادثه به خانه او رفتم، مى خواستم درباره بعضى شرايط صحبت كنم پدر دانش آموزم در خانه نبود، منتظر ماندم تا اينكه او آمد، باهم به آپارتمانش رفتيم. ناگهان در جريان جروبحث با چاقو به طرفم حمله كرد و مرا از پنجره آپارتمانش به بيرون پرت كرد. وقتى به دستور بازپرس «ابراهيمى» از شعبه سوم دادسراى شهررى اين مرد بازداشت شد، در اين باره گفت: معلم پسرم براى دريافت مبلغ زيادى به خانه ام آمد، باهم مشاجره كرديم براى اينكه حرف خودش را به كرسى بنشاند، ناگهان به طرف پنجره رفته و خود را از آنجا به بيرون آويزان كرد. قبل از اينكه بتوانيم او را منصرف كنيم به پايين سقوط كرد.از سوى ديگر همسر مرد صاحبخانه كه شاهد عينى ماجرا بود به بازپرس پرونده گفت: من در آشپزخانه بودم كه صداى درگيرى شوهرم و معلم پسرم را شنيدم، ديدم كه همسرم او را دنبال كرد كه معلم هنگام فرار از پنجره به بيرون پرتاب شد.باتوجه به اظهارنظرهاى ضدونقيض مطرح شده درباره چگونگى اين حادثه، بازپرس پرونده با صدور قرار وثيقه ۲۰ميليون تومانى متهم را جهت انجام تحقيقات تكميلى در اختيار مأموران قرارداد.
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
به سلامتي و ميمنت صنعت تبليغات ايران ديگرگون ﴿!﴾ شد!



باري بعد از آن محجبه كردن خانم تبليغاتي در مونيتورهاي LG ﴿حدود دوماه پيش﴾ الان هم نوبت به توشيبا رسيد ماشالله چه كرده! به دليل محدوديتهاي موجود، خانمي حدود ۳۰ساله رو انتخاب كرده و در تصوير مشاهده مي‌كنيم كه عرض اين لپ‌تاپ خيلي كمتر از طول بيني ايشون هست و اين نكته‌ي بزرگ مخفي شده در تصوير است! لبهاي غنچه با آرايش خفيف و چشم و ابروي كاملا آب و جارو شده ﴿به جهت جبران نبود دماغ سربالا﴾ و مقنعه‌ي سياه، خولاصه شيك و با دوام، و مقرون به صرفه! تا منشي شركت هست براي چي پول بدن مانكن بيارن؟! تازه لباس كه نمي‌خواهيم تبليغ كنيم آقا لپ‌تاپ! است. البته اگر مي‌شد "لب‌ و تاب" را بيشتر نشان داد خيلي بهتر جلب‌نظر مي‌كرد!

toshiba.jpg


lg-ad.jpg
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
179631.jpg



جزئيات اعدام دختر۲۲ ساله در نكا



جونيان ـ خبرنگار «ايران» در سارى: دختر ۲۲ ساله در ملأ عام اعدام شد. او در دادگاه شهرستان نكا به پنج بار زناى غيرمحصنه اعتراف كرده بود.
اين دختر كه عاطفه معروف به ماسوها هندى بود، با شكايت همسايه ها و پدربزرگش دستگير شده بود.۵ ارديبهشت ماه سال جارى عده اى از اهالى خيابان راه آهن و نارنج باغ در نامه اى به نيروى انتظامى اعلام كردند دختر جوانى از مدتى قبل در اين منطقه اقدام به فساد و فحشا كرده و با عده اى روابط غيراخلاقى دارد. كارهاى او باعث آبروريزى شده است و ما هم جديداً متوجه شده ايم كه او سر راه مدارس دخترانه قرار مى گيرد وپس از فريب دادن آنها، آنان را با خود در كارهاى فساد همراه مى كند.مأموران پس از دريافت اين گزارش با دستور قضايى به تحقيق پرداختند و متوجه شدند اهالى منطقه در دفاع از دختران خود و مبارزه با عاطفه ـ دختر ۲۲ ساله ـ قصد دارند تا خانه وى را به آتش بكشند.در حالى كه تحقيقات در اين مورد انجام مى شد پيرمردى ۹۰ ساله با مراجعه به دادگسترى از نوه اش شكايت كرد و گفت: من يك پيرمرد هستم و ديگر از دست نوه ام خسته شده ام. پدرش او را به من سپرده است ولى من و همسرم به علت كهولت سن و بيمارى قادر به كنترل او نيستيم و او از چند سال پيش با افراد فاسد و خلافكار ارتباط پيدا كرده است.وى اضافه كرد: هر از گاهى او دستگير مى شود، شلاق اش مى زنند و بعد از اينكه مدتى در زندان مى ماند آزاد مى شود، ولى دست از خلاف بر نمى دارد. او با افراد مختلفى ارتباط دارد من در بين مردم آبرو ندارم و خودم هم توان برخورد با او را ندارم.پيرمرد با ناراحتى گفت: جديداً دخترى را هم با خودش به خانه آورده است و وقاحت را به جايى رسانده است كه افراد خلافكار به راحتى و به دور از هر گونه شرمى به صورت علنى پا به خانه من مى گذارند.با اين شكايت عاطفه در خانه اش دستگير شد و مأموران با دستور قضايى به بازرسى از خانه او پرداختند.دختر جوان ديگرى نيز به همراه وى در خانه اش دستگير و هر دو در شعبه اول دادگاه عمومى نكا به رياست قاضى رضايى حاضر مى شوند.عاطفه در برابر قاضى رضايى در مورد زندگى اش مى گويد: سن ام كم بود كه مادرم فوت كرد بعد از مرگ مادرم، در خانه پدر بزرگ و مادربزرگم بزرگ شدم و در همين زمان بود كه به علت حرف ها و رفتارهايى كه يكى از نزديكانم به من آموخت به فساد كشيده شدم.
پدر بزرگ عاطفه در مورد شكايت از نوه اش مى گويد: تا قبل از اينكه مادرش فوت كند او دختر خوبى بود وهيچ مشكلى نداشت و خوب زندگى مى كرديم ولى بعد از مرگ مادرش پدرش او را به ما سپرد و ازدواج كرد و من و همسرم ناچار شديم تا از او نگهدارى كنيم.ولى او به جاى اينكه بفهمد با روى آوردن به فساد آبروى ما را برد و ما را جلوى مردم سر شكسته كرد.وى گفت: از مردى كه نوه ام را اغفال كرده هم شكايت دارم.عاطفه در مورد انگيزه اش از ارتكاب فساد گفت: خودم هم نمى دانم چرا به اين كار كشيده شده ام و هيچ حرفى ندارم.دختر جوانى كه به همراه عاطفه دستگير شده بود در مورد نحوه آشنايى اش با او گفت: من با عاطفه در زندان بهشهر آشنا شدم، ۲۰ روز پيش بود كه از شهرستان خودمان به نكا آمدم و پيش عاطفه رفتم. عاطفه به «ماسوهاهندى» معروف بود و خيلى از دختران و زنان جوان با او آشنا شده بودند و با او رفت و آمد داشتند.عاطفه در بازجويى ها در دادگاه به زنا با افراد متعددى اقرار كرد و در چهار جلسه از دادگاه اقرار به زنا كرد.به دستور قاضى رضايى سوابق عاطفه از زندان بهشهر استعلام شد. اين سوابق نشان مى داد كه او از سال ۷۹ به جرم فساد در زندان به سر برده است. در اين رابطه دو مرد كه بنا به گفته عاطفه با او رابطه داشته اند دستگير و تحت بازجويى قرار گرفتند.عاطفه ـ دختر دستگير شده ـ در تمام مراحل بازجويى نزد قاضى رضايى و در جلسات محاكمه كه در حضور وكيل تسخيرى اش برگزار مى شد به پنج بار زناى غيرمحصنه اقرار كرد.قاضى دادگاه با توجه به محكوميت هاى سابق اين دختر ـ ۴ بار ـ به ۱۰۰ ضربه تازيانه و اقرارهاى ديگر وى در آخرين جلسه محاكمه، او را بر اساس مواد قانون مدنى و همچنين علم قاضى ـ مواد ۱۰۵ و ۱۲۰ قانون مجازات اسلامى ـ به اعدام و ساير متهمان پرونده را نيز پس از محاكمه به شلاق محكوم كرد.با اعتراض عاطفه و وكيلش به حكم صادره پرونده به شعبه ۳۲ ديوانعالى كشور ارجاع شد كه قضات اين شعبه حكم صادر شده را تأييد كردند.
< قبل از اعدام
با تأييد حكم صبح روز يكشنبه ۲۵ مردادماه در سى مترى نارنج باغ عاطفه خود را در ميان جمعيت زيادى ديد. نگاهش به چوبه دار افتاد. اين آخرين لحظاتى بود كه زنده بود. پرونده زندگى اش چقدر زود بسته مى شد.دلش مى خواست كارى كند، دلش مى خواست خوب باشد ولى هيچ وقت نتوانسته بود، وصيت كرد تمام اموال و پول هايش را به دو دختر بى سرپرست بدهند. مراسم اجراى حكم اعدام عاطفه زياد طول نكشيد و زندگى او در برابر نگاه هاى مردم نكا به پايان رسيد.
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
دستگيرى مردى كه با داس كشاورزى را كشت

گروه حوادث: يك قاتل فرارى كه با ضربات داس مردكشاورزى را در شيروان ازپاى درآورده بود ازسوى پليس جنايى تهران دستگيرشد.
روز سيزدهم تيرماه سال جارى، كشاورزى به نام ايوب در باغش حوالى شهرستان شيروان به قتل رسيد و پليس محلى در تجسس هاى گسترده اى، پى برد قاتل ، جوان كارگرى است كه دركابينت سازى فعاليت داشت و ناپديد شده است. مأموران كه پى به اختلاف مالى شديد قربانى جنايت با قاتل فرارى برده بودند به جست وجوى وى پرداختند تا اينكه ردپاى قاتل را درتهران به دست آوردند. دستگيرى اين جوان ۳۰ ساله كه «رحيم» نام دارد با صدور نيابت قضايى از دادگسترى شيروان دراختيار پليس جنايى تهران قرارگرفت و كارآگاهان با اقدامات اطلاعاتى دريافتند قاتل فرارى با سپردن يك سرى لوازم و اثاثيه به دوستش او را ترك كرده است و تنها ازطريق تلفن با امانتدارخودش درتماس است.
پاتوق هاى اين دوست و رفت وآمدهاى او تحت كنترل قرارگرفت تا اينكه ظهر پنجشنبه پنجم شهريورماه وقتى اين قاتل جوان با دوستش تماس گرفته بود كارآگاهان اداره ۱۰ به ردزنى وى درخيابان رودكى ـ سلسبيل ـ تهران دست زدند و او را درحين مكالمه تلفنى با دوستش دستگيركردند.اين مرد ابتدا خود را اهل قوچان معرفى كرد اما وقتى ديد رازجنايتش دربرابر پليس جنايى تهران روشن است سربه زيرانداخت و پذيرفت مردكشاورز را بخاطر اختلاف ديرينه با ضربات داس در باغى غافلگيركرده و او را به قتل رسانده است.بنا به گزارش خبرنگارجنايى ما، قاتل فرارى درحالى كه دستبند به دستانش بود تحويل پليس شيروان شد و براى رسيدگى به پرونده اتهامى اش به محل وقوع جنايت انتقال داده شد.
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
جوانان را دريابيد




جوانان بمب انرژى اند و نخبه ها بمب هسته اى
حتى اگر به بمب ها نينديشيم و آنها را فراموش كنيم باز هم آنها وجود دارند مسئولين براى اين بمب هاى هسته اى چه مى كنند؟
جوان بودن جرم نيست
كودكى را آنچنان كه مى گويند مى گذرانيم، بكن، نكن، بيا، برو، بشين، دست نزن... نوجوانى همان قسمت از زندگى كه بعضى روانشناسان آن را نقطه بحرانى مى نامند همان زمانى است كه ديگر كودك نيستيم و هنوز هم نمى توانيم خود به تنهايى فكر كنيم و توانايى تصميم گيرى را نداريم. ولى چرا بحران؟ اگر جامعه برنامه اى براى سمت و سو دادن به اين دوران داشته باشد اگر بخواهد كه نوجوانان خود را باور كرده و استعدادهاى خود را باز شناسند و بالاخره اگر راه را براى رسيدن به آنچه استعدادهاى بالقوه آنهاست باز كند، چرا بحران؟
ما در نوجوانى دچار چشم و هم چشمى شده و به جاى كشف استعدادهاى خودمان به كشف علايق و كليشه هاى جامعه پرداخته و به همان سو حركت مى كنيم.رشته رياضى و فيزيك را انتخاب مى كنيم در حالى كه هر بار وسط كتاب ديفرانسيلمان، كتاب جيبى اشعار فروغ فرخزاد و فريدون مشيرى باز است. رشته تجربى مى رويم در حالى كه با ديدن خون غش مى كنيم و بيشتر به رنگ و بوم كشش داريم... و همه چيز تا زمانى نهفته است كه به محك آزمون گذاشته نشود و كنكور همان محك است كه البته يك محك با دنيايى از نقايص.
نوجوان براى وارد شدن به جامعه واقعى و بدون پرده در حالى آزمايش مى شود كه اولين قدم ها را به سمت جوانى برداشته و جوان بودن يعنى شور هيجان همراه با عقل، نشاط، زندگى و شعور كه هر چه تعداد جوانان يك جامعه بيشتر باشد تمام شاخص هايى كه در بالا ذكر شد در جامعه فراوان تر خواهد شد. ايران يكى از كشورهايى است كه از اين پتانسيل برخوردار بوده و به كشورى با جمعيت جوان مشهور است. آن هم بيش از هفتاد درصد، خداى من!
در بين اين جوانان كه نمى دانم چه كسى؟ دولت؟ جامعه و يا... بايد مسؤوليت زمينه سازى براى رشد و ترقى آنها را بر عهده گيرد، جوانانى نخبه و با درصد هوشى بالاتر از اكثريت جامعه وجود دارند كه كار آن كسى كه باز نمى دانم چه كسى است؟ دولت؟ جامعه؟... در مقابل آنها چند برابر خواهد شد. با نگاهى به آمار برگزيدگان المپيادهاى گوناگون در سراسر دنيا به راحتى مى توان فهميد كه جوانان ايرانى نخبه نگر پتانسيل هايى جداى از ديگر كشورها برخوردارند كه اين موضوع مسؤوليت جامعه را نسبت به اين افراد بيشتر مى كند.
در پى تصويب روز ۲۱ مردادماه به عنوان روز بين المللى جوانان از سوى شوراى فرهنگ عمومى در تيرماه ،۱۳۸۳ براى حمايت از برگزارى جشنواره هاى جوانان، «جشنواره اى براى معرفى جوانان برگزيده كشور» برگزار شد.
اهداف اين جشنواره كه همگى برآمده از تكاليف قانونى سازمان در ماده ۱۵۷ قانون برنامه سوم توسعه است، حمايت و تقدير از جوانان نمونه كشور، حمايت از برگزارى جشنواره ها و همايش هاى برگزار شده توسط سازمان هاى غيردولتى و ... بود.
در آن جشن پيام هاى مقامات رسمى از جمله پيام دبير كل سازمان ملل به مناسبت روز جوان و همينطور پيام شوراى مركزى مجمع ملى جوانان كه توسط رئيس دوره اى آن قرائت شد و همچنين پيام رئيس جمهورى اسلامى ايران به اين مناسبت خوانده شد.
يكى از مسؤولان اين جشن درمورد شيوه انتخاب و تجليل از جوانان برتر مى گويد: البته طرح نشان ملى جوانان جزو طرح هاى اساسى مجمع ملى جوانان است، ولى در جشنواره امسال به دليل فرصت اندك و نهايى نشدن طرح فوق به هيچ انتخابى مبادرت نكرده ايم و صرفاً اطلاعات مربوط به جشنواره هاى ملى و بين المللى را از طريق دستگاه هاى اجرايى كسب كرده تا از جوانانى كه در جشنواره هاى مزبور افتخار كسب كرده اند تجليل شود كه در اين بحث ما با پيگيرى از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، وزارت علوم، وزارت كار و امور اجتماعى، كميته ملى المپيك، بنياد شهيد و جانبازان انقلاب اسلامى، نيروهاى مقاومت بسيج و ... خواستار معرفى برگزيدگان جوان جشنواره ها از سوى نهادهاى فوق شديم و با توجه به محدوديت هاى موجود فقط نفرات اول را در هر زمينه با تأكيد بر جوان بودن (سن ۱۴ تا ۲۹ سال) و كسب عنوان در سال ۸۲ـ۸۳ براى تجليل در اين جشن برگزيديم.
مرا درياب
حالا وقت طرح يك پرسش اساسى است. آيا اين جشن ها و جشنواره ها با همه كاركردشان، براى تقدير از نخبه گرايى اين جامعه جوان كافيست؟
زهرا ناجيان نفر اول كنكور سراسرى سال ۸۳ در رشته هنر فكر مى كند در درجه اول نخبگان به حمايت و پشتوانه نياز دارند: «تا زمانى كه زمينه نوآورى و خلاقيت در كشور وجود نداشته باشد و پژوهش نقش اصلى خود را در جامعه پيدا نكند، نخبگان نمى توانند استعدادهاى خود را كشف كنند.»
او درسهاى دانشگاه و دبيرستان را كليشه اى دانسته و مى گويد: «چرا بايد همه بچه ها با استعدادهاى مختلف يك جور تحصيل كنند و يك كتاب بخوانند. با رها كردن جوانان نخبه به حال خود و حمايت نكردن دولت آنها نمى توانند به طرحى و ايده هايى كه در سرشان وجود دارد، جامه عمل بپوشانند.»
زهرا مى داند كه در ايران مى ماند و قصد رفتن براى هميشه را از ايران ندارد، ولى به آنهايى هم كه ايران را ترك مى كنند، خرده اى نمى گيرد و معتقد است: « آنها هم براى كارشان دلايل موجهى خواهند داشت، ولى من فكر مى كنم نسبت به ايران و ايرانى بودنم دين دارم. اگر استعدادى دارم مربوط به ايرانى بودن و خانواده ام است و به هرحال حداقل ۱۲ سال از امكانات اين دولت براى پيشرفت خود استفاده كرده ام، پس اگر براى ادامه تحصيل هم ايران را ترك كنم، باز خواهم برگشت و اطلاعاتم را به ديگران انتقال خواهم داد.»
زهرا در رشته رياضى درس خوانده، از او مى پرسم: «چرا پس رشته هنر را براى دانشگاه انتخاب كردى؟» جواب مى دهد: «متأسفانه در كشور ما بعضى از رشته ها جايگاه واقعى خود را پيدا نكرده اند، مثلاً همين هنر را در جامعه ما به عنوان يك رشته فانتزى و غير جدى مى بينند، درحالى كه هرگز نمى توان نقش مهمش را در جامعه بخصوص در جوامع در حال رشدى مثل ايران ناديده گرفت.» وى از مطابق نبودن منابع درسى اعلام شده توسط سازمان سنجش با سؤالات مى نالد و مى گويد: البته در برخى از درسها بايد يك سرى مطالعات جنبى داشت و جزو الزامات آن دروسى است، ولى به هرحال با توجه به نقايص فراوان كتابهاى اين رشته در كنكور به سردرگمى مى رسيم.
زهرا آنقدر ايران را دوست دارد كه حاضر است براى پيشرفتش هر كارى انجام دهد.
سهيل را در كلاسهاى آماده سازى دانش آموزان براى المپياد پيدا مى كنم. او ۱۷ سال دارد و جزو ۴۰ نفر اول المپياد رياضى است و به قول خودش اگر جزو ۷ نفر بشود، حداقل ديگر نگرانى كنكور را نخواهد داشت.
از او راجع به كيفيت كلاسهايش مى پرسم. مى خندد و مى گويد: كلاسهاى المپياد با كلاسهاى مدرسه خيلى فرق دارد. در «كلاسهاى المپياد بچه ها اكثراً از اطلاعات بالايى در اكثر زمينه ها برخوردارند و همنشينى با آنها برايم جذاب است. از اين كلاسها خيلى تأثير گرفته ام، احساس مى كنم مرحله گذشتن از كودكى و بزرگ شدن را در اين كلاسها گذراندم.»
او در مورد كلاسهاى مدرسه اش با خنده مى گويد: «من مدرسه غير انتفاعى مى روم، ولى اكثر مدارس ما حتى آزمايشگاه هم ندارند. خود من از اول دبيرستان عاشق فيزيك بودم و ديوانه آزمايشهايش، ولى با مدرسه اى كه در آزمايشگاهش هميشه قفل است، چطور بايد خودم را رشد مى دادم. باور مى كنيد در طول دبيرستان فقط چند آزمايش شيمى انجام داديم، آن هم در حياط مدرسه و با بودجه خود بچه ها.
سهيل احساس مى كند اينجا به او اجازه نوآورى داده نمى شود و او در ايران نخواهد ماند. از او مى پرسم از كجا مى دانى كه آن طرف وضع بهترى داشته باشى؟ چه كسى در گوشت خوانده كه آن طرف بهتر است؟»
مى خندد و مى گويد: «تو گوش خوندنى نيست. كافى است به اينترنت سرى بزنى و فقط سايتهاى High School را ببينى، امكانات آنها براى همه دانش آموزانشان از امكانات ما براى نخبگانمان خيلى بيشتر است.» باز مى خندد و مى گويد: البته با پراكسى هايى كه گذاشته اند، نمى توانند جلوى ديدن امكانات آنها را بگيرند. برايم توضيح مى دهد كه پراكسى شبيه ديوار است و اين نخبه ها به راحتى آن را دور مى زنند و يا مثل قفل آن را مى شكنند و...
سهيل در مقابل سؤالم كه مى گويم آيا پيشنهادى هم براى رفتن به او شده يا نه، مى گويد: «پارسال به خاطر علاقه شخصى ام به كامپيوتر در يك سرى كلاسهاى برنامه نويسى شركت كردم و استادم كه از آمريكا آمده بود و متخصص برنامه نويسى. بعد از چند بار ديدن سرعتم در برنامه نويسى بهم پيشنهاد داد كه كمكم كند تا بروم، ولى به دلايلى نرفتم.»
از او مى پرسم: «پس ايران چى؟» سهيل ديگر نمى خندد. مى گويد: «باور كن به ايران زياد فكر مى كنم، به مردمانش و بيشتر از همه به خانواده ام كه دوستشان دارم، ولى وقتى اينجا نه تنها امكانات نمى دهند، بلكه مى گويند كسى به تخصص تو نيازى ندارد، ديگر چه كار بايد بكنم؟ بزرگتر از سنش حرف مى زند و صحبت كردن با او برايم جذاب است، ولى به هرحال با او خداحافظى مى كنم و روانه كلاس مى شود.»
جشنها براى شادى و نشاط و تخليه شور و هيجان جوانان بسيار مثبت است، اما چطور بايد به جنبه هاى ديگر كار پرداخت؟ حمايت دولت از نخبگان جوان نه تنها از نظر مالى و سرمايه اى كه از نظر قبولاندن آنها به جامعه و بها دادن به اين افراد مى تواند خيلى از مسائل و مشكلات سر راه اين جوانان و صد البته مشكلات مسير توسعه ايران را حل كند. فرد خلاق و نوآورى كه سرمايه اى براى خلق مخلوق خود نداشته باشد، مخلوقش تا آخر عمر در ذهنش باقى خواهد ماند و خلاقيتش از رنگ و بو خواهد افتاد، جامعه اى كه همچنان تجربه را برتر از نوآورى خلاقيت مى داند، نمى تواند در مقابل جوانان و حق نوآورى آنان تواضع داشته و به آنها بها دهند.
حرف آخر
مى دانيم مشكلات هست، مى دانيم در هزار و يك توى پيشرفت گاهى آنقدر نا اميد مى شويم كه مى بُريم و مى خواهيم اينجا را ترك كنيم، اما پس ايران چى؟ وطن چه مى شود؟ آقايان مسؤول! ما مى مانيم و دانش و استعدادمان را براى سرزمين مان خرج مى كنيم، اما شما براى ما چه مى كنيد. باور كنيد ما سكه نمى خواهيم، جشن هم خوب است، جشنواره هم خوب است، اما مشكل جاى ديگريست، شما مى دانيد كجاست؟
 

vmf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 نوامبر 2003
نوشته‌ها
506
لایک‌ها
2
سن
39
من که واقعا اون طرح ال جی رو برای اولین بار توی روزنامکه همشهری دیدم می خواستم اب بشم برم زیر زمین. والا که اخر خجالته. البته من به هیچ وجه عکس واقعی قبلا ندیده بودم اما اونقدر این طرح تابلو بود که معلوم بود سر منشا اش چیه و اصل کار چی بوده. ولی خداییش می خواستم زنگ بزنم به روابط عمومی همشهری و هرچی از دهنم در میومد بگم که دیدم ظاهرا فقط همشهری نیست که این طرح..... نقطه رو چاپ کرده و اگر بخواهم فحش بدم باید کلی پول تلفن پیاده بشم
 

vmf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 نوامبر 2003
نوشته‌ها
506
لایک‌ها
2
سن
39
بلکی جان اگه اجازه میدی این طرح الجی رو توی یه فروم دیگه بگذارم. راستی اگه یه عکس باکیفیت ترش رو داشتی یه زحمتی میکشی برای من میل کنی. ممنون
[email protected]
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
موردي نداره چشم

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس المپيك آتن
حسين رضازاده قوي‌ترين مرد جهان و قهرمان مسابقات وزنه‌برداري دسته‌ي 105+ كيلوگرم كشورمان در المپيك آتن و ساير اعضاي تيم ملي وزنه‌برداري ايران بامداد امروز (يكشنبه) به ميهن بازگشتند.
به گزارش خبرنگار ورزشي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تيم ملي وزنه‌برداري كشورمان كه در مسابقات المپيك آتن توسط حسين رضازاده و شاهين نصيري‌نيا به يك مدال طلا و يك عنوان چهارمي دست يافته بود، ساعت 2:35 دقيقه‌ي بامداد به وقت تهران وارد فرودگاه مهرآباد شد.
مردم كشورمان كه از روز قبل خود را براي استقبال از اين تيم و به خصوص پهلوان ارزنده‌ي تيم ملي وزنه‌برداري حسين رضازاده آماده كرده بودند از ديدار با ورزشكاران محبوب خود محروم شدند و جالب‌تر آن كه نمايندگان رسانه‌هاي گروهي و حتي مسوولاني كه براي استقبال از اين ورزشكاران در فروگاه مهرآباد حاضر شده بودند نيز اجازه‌ي ديدار با اعضاي تيم وزنه‌برداري ايران را پيدا نكردند.
به گزارش ايسنا، ماموران نيروي انتظامي مستقر در فروگاه مهرآباد با مسدود كردن راه علاقه‌مندان و تماشاگران و همچنين خبرنگاران به آنها اجازه‌ي استقبال از ملي‌پوشان وزنه‌برداري كشورمان را نمي‌دادند و حتي در برخورد با خبرنگاران، يكي از گزارشگران صدا و سيما را مضروب كردند. همچنين هنگامي كه علي كفاشيان معاون ورزشي سازمان تربيت بدني و علي مرادي رييس فدراسيون وزنه‌برداري براي استقبال از اين تيم به فروگاه آمدند، نيروهاي انتظامي كه گويا مسوولان عالي رتبه ورزشي كشور را نمي‌شناختند از ورود آنها به قسمت تشريفات جلوگيري كردند كه پس از مدتي با هماهنگي‌هاي لازم اين مسوولان جهت استقبال به محل مورد نظر رفتند.
گفتني است؛ كفاشيان معاون ورزشي سازمان تربيت بدني و تقدس‌نژاد معاون اداري پشتيباني صدا و سيما كه از ديگر استقبال‌كنندگان تيم وزنه‌برداري كشورمان بود، پس از مدتي انتظار در قسمت تشريفات، اين محل را ترك كردند و در پاسخ به خبرنگار ايسنا كه علت خروج آنها از فرودگاه مهرآباد را جويا شد، پاسخ دادند :« ما كه موفق به ديدن رضازاده نشديم، اميدواريم شما بتوانيد وي را ببينيد!»
در ادامه نيروهاي انتظامي براي لحظاتي حسين‌ رضازاده را به بالكن ترمينال يك پروازهاي خارجي فرودگاه مهرآباد هدايت كردند؛ مردم و خيل عظيم مشتاقان نيز توانستند براي لحظات كوتاهي اين قهرمان بزرگ و ارزشمند كشورمان را ملاقات كنند. در همين زمان، فشار بيش از اندازه‌ي مردم كه قصد رساندن خود به رضازاده و استقبال از اين پهلوان كشورمان را داشتند، موجب آسيب‌ديدن چند تن از مردم و خبرنگاران شد.
در پايان نيز كليه‌ي اعضاي تيم وزنه‌برداري كشورمان و به خصوص حسين رضازاده بدون هيچ‌گونه مراسم و تشرييفات خاصي فروگاه را ترك كردند.
به هر حال شب گذشته اين سوال براي تمامي علاقه‌مندان ورزش و خبرنگاران رسانه‌هاي گروهي پيش آمد كه آيا اين استقبال در شان قهرمانان كشورمان و به خصوص قوي‌ترين مرد جهان حسين رضا بود يا خير!؟


290.jpg


293.jpg


294.jpg


295.jpg


291.jpg
 

t_mohsen

Registered User
تاریخ عضویت
2 آگوست 2003
نوشته‌ها
808
لایک‌ها
1
سن
39
محل سکونت
Tehran
به نقل از black_jack_of_black_city :
به سلامتي و ميمنت صنعت تبليغات ايران ديگرگون ﴿!﴾ شد!





toshiba.jpg


lg-ad.jpg


داره يه خبرهايی ميشه تو ایرانا!!! :lol:

دستت درد نکنه جالب بود
 

ehsan

Administrator
مدیر انجمن
Administrator
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2002
نوشته‌ها
7,949
لایک‌ها
3,918
محل سکونت
Internet

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
ايشالا مورد قبول حق باشد
 

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
عصمت باقر پور مشهور به دلكش خواننده ترانه هاي ماندگاري چون كجا سفر رفتي، عاشقم من، يادگار كودكي، آمد نوبهار در بيمارستان مهر تهران درگذشت.
به گزارش ميراث خبر عصمت باقر پور در سال 1304 در بابل در خانوادي متوسط 13 نفري به دنيا آمد. پدرش عبدالله بابلي تجارت پنبه مي كرد. دلكش داراي سه برادر و 7 خواهر بود.
دلكش خوانندگي را از حدود 18 سالگي نزد استاداني چون مهدي خالدي آغاز كرد. درسفر دوم خالدي به بمبي براي پر كردن صفحه همراه وي رفت. خالدي در خاطراتش گفته : در سال 1325 كه دو مرتبه به هندوستان خانم دلكش با ما بود.
به گفته خالدي بنا به دلايلي از هيچ كسي نمي توانستند آهنگي بگيرند. ناچار خودشان دست به كار شدند. خالدي شروع به ساختن آهنگ هايي كرد و به همراه چند آهنگ محلي شمالي كه دلكش مي دانست حدود 25 تا 25 صفحه را پركردند.
دلكش با همكاري خالدي تصنيف هاي معروفي چون رفتي، نوبهار ، نا اميد و ... را در برنامه شماره 2 راديو اجرا كرد.
همكاري دلكش و خالدي در سال 1331 قطع شد. پس از آن وي با آهنگ سازاني چون جواد لشگري، ناصر زرآبادي، حبيب الله بديعي، پرويز ياحقي مجيد وفادار و علي تجويدي همكاري كرد. درخشان ترين دوران فعاليت هاي دلكش دوره همكاري با علي تجويدي بود كه در آن دوره آثاري درخشان چون بگو كه هستي، تربت حافظ ، يادگار كودكي و آشفته حالي را خواند.
دلكش همچنين در كارنامه هنري خود بازي در چند فيلم فارسي را دارد كه از آنها مي توان به فيلم شرمسار 1329، مادر (به اتفاق قمرالملوك وزيري) 1330 ، افسونگر 1331و ... را نام برد. اكثر فيلم ها را در استوديو پارس بازي كرد كه شاپور ياسمي همسرش تهيه كننده آن بود.
دلكش پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به همراه پسرش سهيل فزون مايه زندگي مي كرد.
وي پس از يك دوره طولاني در تهران درگذشت.
 

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
منظور اصلی من از راه انداختن ایران‌فیلتر بیشتر این بود که آدم‌های انگلیسی‌دان علاقه‌مند وقتی مطلب جالب یا مهمی را به فارسی پیدا می‌کنند که جای دیگری به انگلیسی منتشر نشده، بیایند و با نوشتن خلاصه‌ای از آن و لینک دادن به اصلش، آن مطلب را برای عده‌ی بیشتری در دنیا قابل دسترس کنند.

اما چون فرصت جا انداختن و نظارت بر این نوع استفاده از ایران‌فیلتر پیش‌نیامد، در عمل جایی شد برای لینک دادن به خبرها و مطالب جالب به انگلیسی درباره‌ی ایران، که البته بد نبود، ولی همه جا می‌توان آن را پیدا کرد.

حالا که تا باز شدن دوباره‌ی دانشگاه کمی وقت هست و من هم ویار شروع کردن پروژه‌‌ی جدید گرفته‌ام، می‌خواهم از همه‌ی دوستان و دشمنان (می‌دانم خیلی‌ها از من به دلایل گوناگون خوششان نمی‌آید) بخواهم که به ایران‌فیلتر کمک کنند تا بتوان در آن مشتی از خروارها خبر و اتفاق مهم و جالبی که در ایران می‌افتد، ولی هیچ‌کس در دنیا خبردار نمی‌شود، به انگلیسی نوشت. (می‌دانید برای پیدا کردن سوژه درباره‌ی ایران، چقدر به‌درد روزنامه‌نگارهای خارجی خواهد خورد؟)

خوب است همین‌جا بگویم که درآمد من از ایران‌فیلتر آن‌قدر ناچیز است که فقط کفاف هوستینگ آن را می‌دهد. چون بیننده‌اش کم است و ارزش آگهی‌هایش هم بخاطر موضوعش (ایران) پایین است. برای همین فکر نکنید اگر کمکی به ایران‌فیلتر می‌کنید، دارید الکی به پولدار شدن من کمک می‌کنید. این خبرها نیست.

درضمن، اگر هم کسی وقت دارد برای ویرایش آن کمک کند (طبیعتا کسی که حسابی به انگلیسی مسلط است) لطفا برایم ایمیل بزند.
 

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
Three Iranian reformist websites blocked more than a week ago have re-emerged at different internet addresses.
Their temporary disappearance has been blamed on the hardline conservative establishment in Iran trying to prevent the expression of any political opinion opposed to theirs.

With the broadcast media in the hands of the state and controlled by hardliners, and most of the reformist and independent press harried into submission by bans and closures, the internet had become a vital source of communication for Iran's reformists.

It, too, has been targeted, with websites forced to close and independent bloggers silenced.

Alternative view missing

The three sites that were blocked last week - Emrooz, Rooydad and Baamdad - were the main outlets for the reformist party, the Participation Front, which is led by Mohammed Reza Khatami, the president's brother.

The loss of these sites meant that a key source of alternative news and commentary in Iran was no longer available.

Now, all three sites have reappeared - to some extent.

One is using its weblog address, another an old internet address that had not been blocked, and the third has a completely new address.

What they all have in common is a stripped-down, temporary look, compared to their previous appearance.

There are no longer any bylines or pictures, except for one of Mohammed Reza Khatami.

This may in part be explained by reports that some of the staff on the original sites have been arrested.

Despite the technical shortcomings, the sites seem to be regularly updated and continue to catalogue reports of abuses of power by conservative hardliners.

One news item in Baamdad from a few days ago reports on moves to try to dissolve the Participation Front, while another reports on threats to a singer by a radical Islamic group.

As for their own situation, one report on the Rooydad site says that one of the government's senior legal officials has said the blocking of the websites will be investigated, in response to Mohammed Reza Khatami's letter of protest.​
 

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
اواخر تابستان گذشته سازمان خواروبار جهاني ( فائو ) يک نظرخواهي انجام داد که تنها يک پرسش داشت .

پرسش اين بود که : « نظر شخصي خود را درباره راه حلي براي مشکل کمبود غذا در ساير نقاط جهان ، را بطور آزادانه بيان کنيد. » اما اين نظرخواهي با شکست کامل مواجه شد .

چرا ؟

چون : ۱- در آفريقا کسي نمي دانست « غذا » چيست !

۲- در اروپاي مرکزي کسي نمي دانست « کمبود » چيست !

۳- در اروپاي شرقي کسي نمي دانست « نظر شخصي » چيست !

۴- در آمريکاي لاتين کسي نمي دانست « آزادانه » يعني چه !

۵- در خاورميانه کسي نمي دانست « راه حل » يعني چه !

۶- و در ايالات متحده کسي نمي دانست « ساير نقاط جهان » کجاست !
 

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
از گورخري پرسيدم: تو سفيدي راه راه سياه داري ، يا اينكه سياهي راه راه سفيد داري؟

گورخر به جاي جواب دادن پرسيد: تو خوبي فقط عادتهاي بد داري، يا اينكه بدي و چند تا عادت خوب داري؟

ساكتي بعضي وقتها شلوغ ميكني، يا شيطوني بعضي وقتها ساكت ميشي؟

ذاتا خوشحالي بعضي روزها ناراحتي،يا ذاتا افسرده اي بعضي روزها خوشحالي؟

لباسهات تميزن فقط پيرهنت كثيفه، يا كثيفن و شلوارت تميزه؟

و گورخر پرسيد و پرسيد وپرسيد ، و پرسيد و پرسيد و بعد رفت .

ديگه هيچ وقت از گورخرها درباره ي راه راهاشون چيزي نميپرسم.
 

Gharibeh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2004
نوشته‌ها
39
لایک‌ها
1
بعضي مردم بزرگ آفريده شده اند

بعضي بزرگي را بدست مي آورند

بعضي بزرگي را به زور به خود مي بندند

ويليام شكسپير

من بزرگ آفريده شدم اما مطمئن نبودم،

پس سخت كوشيدم ودست به هر كاري زدم تا بزرگي را بدست آوردم...

.... باز مطمئن نبودم...

.... پس به هر وسيله اي كه بود بزرگي را به زور به خود بستم....

....اما موقعي كه خود را در اوج بزرگي يافتم ، ديگر تاب تحمل خود را نداشتم.

پس همه بزرگي ام را شبي مهتابي به نسيمي گريان كه پريشان مي گذشت بخشيدم

...ونسيم از آن بزرگي ، گرد بادي شد وهمه چيز را با خود برد....

.... ومن ماندم ويك اتاق خالي با پنجره اي رو به حياطي كه در آن هيچ گلي پيدا نيست
 

black_jack_of_black_city

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
1,506
لایک‌ها
73
سن
44
محل سکونت
با قلبی شکسته در انتظار مرگ گوشه ای نشستم . به آرز
ايسنا: به دنبال انتشار اخباري درباره‌ي اعدام دختري در شهرستان نكاء، نسرين ستوده، كارشناس امور حقوقي و روزنامه‌نگار طي يادداشتي با عنوان «سه حكم اعدام» به تحليلي درباره‌ي اين موضوع و موارد مشابه احتمالي و سن مسووليت كيفري پرداخت.
در نوشتار ارسالي نسرين ستوده به سرويس فقه و حقوق خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) با اشاره به خبر اعدام دختر 16 يا 22 ساله‌ي نكايي و درج تصوير آن در سايت‌هاي اينترتي و واكنش سازمان عفو بين‌الملل آمده است: وقتي سازمان عفو بين‌الملل در محكوميت اين عمل تاكيدي دوباره بر منع اعدام افرادي كرد كه در زمان «ارتكاب جرم» زير 18 سال سن داشته‌اند، نظرها مجددا به بحث سن مسووليت كيفري كشيده شد. هرچند نشانه‌هاي بعدي حكايت از آن داشت كه دخترك، 22 ساله بوده است.
در روزگاري كه مطبوعات قدرت مي‌يابند تا با بحث در خصوص احكام صادره، از اجراي احكامي جلوگيري كنند كه احتمال اشتباه در صدور آنها مي‌رود، اجرايشان، امكان بازگشت از مسير رفته را منتفي مي‌سازد، دخترك نكائي آنقدر شانس نداشت تا با مراودات مطبوعاتي بتواند نظر اجتماعي را جهت مداخله براي جلوگيري از اجراي حكم قطع حياتش جلب كند.

وي در اين يادداشت آورده است: هم اكنون حكم اعدام براي سه پسر به نام‌هاي «علي. م»، «مرتضي. ف» و «ميلاد. ب» كه در كانون اصلاح و تربيت به سر مي‌برند صادر شده است، در حالي كه سن هر سه نفر در زمان ارتكاب جرم، زير 18 سال بوده است.
دولت جمهوري اسلامي ايران در مذاكرات بين‌المللي خويش در پاسخ به اعتراض مجامع بين‌المللي مبني بر در نظر نگرفتن سن كودكي در زمان «ارتكاب جرم» به اين موضوع اشاره كرده است كه حكم اعدام اين كودكان پس از رسيدن آنها به سن 18 سال تمام اجرا مي‌شود.

ستوده در ادامه با اشاره به مواد قانوني موجود در خصوص مسووليت كيفري ابراز داشته است: ماده‌ي 49 قانون مجازات اسلامي، اطفال را مبري از مسووليت كيفري دانسته است؛ به موجب تبصره 1 همان ماده «منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.
سن بلوغ شرعي وفق تبصره‌ي 1 ماده‌ي 1210 قانون مدني در پسر 15 سال تمام قمري و در دختر 9 سال قمري است.
از سويي ديگر در زمانه‌اي كه اساسا رسيدگي به جرايم ارتكابي بدون بررسي پيشينه زندگي فرد و حضور روانشناسان و روانپزشكان در بسياري از كشورهاي پيشرفته دنيا ممنوع است، قانون ايران رسيدگي به جرايم سنگيني را كه مشمول مجازات حدود و قصاص مي‌شوند، تحت هيچ شرايطي قابل تخفيف نمي‌داند.
پسري كه در 15 سالگي درگير با بحران‌هاي بلوغ و تطبيق با ارزش‌هاي مردسالارانه اجتماعي و خاطرات تلخ فقري كه پشت سرنهاده است، اعتياد پدر، مادر و بي‌اعتنايي جامعه نسبت به رها شدن وي، ديگري را به قتل مي‌رساند مستحق قصاص شناخته مي‌شود بي‌آنكه دادگاه زحمت مؤاخذه از پدرش را به خود دهد كه به موجب ماده 1105 قانون مدني در سال‌هاي رشد متهم بخت برگشته رياست خانواده را به عهده داشته است و بي آنكه قاضي دادگاه تكليفي داشته باشد تا نيم نگاهي به گذشته فردي نمايد كه جامعه و نهادهاي اجتماعي در سال‌هاي قد كشيدنش، تا قبل از ارتكاب قتل‌اش، هرگز سراغي از او نگرفتند.
ماده 22 قانون مجازات اسلامي قاضي را مخير نموده است فقط در مجازات تعزيري كه در مقايسه با مجازات حدود و قصاص، به مراتب سبك‌تر است در تعيين مجازات متهم تخفيف قائل شود. اين از آن روست كه قانونگذار ايراني معتقد است چون مجازات حدود و قصاص، احكام الهي محسوب مي‌شوند، به هيچ‌وجه قابل تخفيف نيستند و محكوم فقط دربرخي جرايم و با رضايت شاكي از مجازات رهايي مي‌يابد. براي بررسي نقاط ضعف قوانين مربوطه به مسووليت كيفري كودكان بايد به روح قانون جزاي ايران توجه نمود.

اين كارشناس امور حقوقي در ادامه قانون جزاي ايران را داراي نگرشي سياه و سفيد به پديده‌هاي مجرمانه دانسته و آورده است: طبق ماده 51 قانون مجازات اسلامي «جنون در حال ارتكاب جرم به هر درجه كه باشد رافع مسووليت كيفري است.» سهل گيري تا اين اندازه در مقابل سخت‌گيري مسووليت كيفري كودكان، قابل توجيه نيست. اشكال ماده گفته شده در آن است كه جنون با هر درجه‌اي را رافع مسووليت كيفري قرار داده است، در حالي‌كه به لحاظ علمي و از نقطه‌نظر جرم شناسي نوع جنون و درجه آن با جرم ارتكابي قابل بررسي است. در درجه‌اي از جنون كه فرد مبتلا شايد قادر به درك تبعات و زشتي عمل كلاهبرداري باشد، چه بسا متوجه قبح قتل يا جرايمي از اين دست باشد، بنابراين بررسي قانون جزاي ايران از اين واقعيت حكايت دارد كه قانونگذار در وضع قوانين خويش تمامي پديده‌هاي مجرمانه و مجازات‌هاي آنها را سياه و سفيد ديده است كه در فاصله 24 ساعت ناگهان كودك 9 ساله‌اي را كه فاقد هرگونه مسووليت كيفري بوده است به فرد واجد مسووليت كيفري كامل تبديل مي‌كند. بي‌آنكه براي وي دوره‌گذاري در نظر بگيرد.
«علي. م»، «مرتضي. ف» و «ميلاد. ب» هر سه در زمان ارتكاب جرم زير 18 سال سن داشته‌اند و به استناد قوانين گفته شده حكم اعدام‌شان صادر شده است آنان اخيرا 18 ساله شده‌اند و در معرض اجراي حكم اعدام قرار دارند. اگر به موقع در پناه افكار عمومي قرار نگيرند، بر دار خواهند شد. همانند دخترك نكائي...
 
بالا